محاصره وين

به اين ترتيب در اروپا انديشه مأموريت مشترک که طبق آن همه جهان مسيحيت موظف بود در راه دفع خطر مسلمانان بکوشد ظهور کرد. اين انديشه اي بود که مردم و نيز سالها پيش درصدد، انگيزش آن بودند. برخي پادشاهان اروپايي پاسخي مناسب دادند. پادشاه فرانسه، لويي چهاردهم، دعوت پاپ را براي ياري برادران ديني اش بر ضد ترکان اجابت کرد، با آنکه با پاپ عالي روابطي حسنه داشت.
سه‌شنبه، 26 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محاصره وين

محاصره وين
محاصره وين


 






 
(1095 هـ / 17 ژوئيه - 12 سپتامبر 1683 م)
به اين ترتيب در اروپا انديشه مأموريت مشترک که طبق آن همه جهان مسيحيت موظف بود در راه دفع خطر مسلمانان بکوشد ظهور کرد. اين انديشه اي بود که مردم و نيز سالها پيش درصدد، انگيزش آن بودند. برخي پادشاهان اروپايي پاسخي مناسب دادند. پادشاه فرانسه، لويي چهاردهم، دعوت پاپ را براي ياري برادران ديني اش بر ضد ترکان اجابت کرد، با آنکه با پاپ عالي روابطي حسنه داشت.
1-اوضاع کلي تا محاصره وين.
الف- امپراتوري عثماني.
ب-وضعيت جبهه غرب.
2-وضعيت خاص پيش از نبرد.
الف- در مرزهاي سرزمين مجارها.
ب- محاصره وين.
2-نتايج محاصره وين.
الف-نتايج سياسي.
ب-نتايج نظامي
سال هجري: 857
سال ميلادي: 1453
خلاصه رويدادها: فتح قسطنطنيه (محمد دوم-فاتح- 1451 - 1481 م)
سال هجري: 860
سال ميلادي: 1456
خلاصه رويدادها: محاصره بلگراد.
سال هجري: 862
سال ميلادي: 1458
خلاصه رويدادها: تسليم صربها و پس از آن تسليم مورها( 1461 م)و آلبانياييها (1468 م).
سال هجري: 886-918
سال ميلادي: 1481-1512
خلاصه رويدادها: بايزيد دوم.
سال هجري: 898
سال ميلادي: 1492
خلاصه رويدادها: سقوط غرناطه و اخراج اعراب از اندلس.
سال هجري: 918-927
سال ميلادي: 1512-1520
خلاصه رويدادها: سليم اول ( يا دزسلطان، يا سلطان ترسناک).
سال هجري: 922
سال ميلادي: 1516
خلاصه رويدادها: مرج دابق و فتح شام.
سال هجري: 923
سال ميلادي: 1517
خلاصه رويدادها: فتح مصر.
سال هجري: 927-974
سال ميلادي: 1520-1566
خلاصه رويدادها: سليمان اول (قانوني).
سال هجري: 929
سال ميلادي: 1522
خلاصه رويدادها: فتح رودس.
سال هجري: 933
سال ميلادي: 1526
خلاصه رويدادها: مرگ لويي، پادشاه مجارستان، در نبرد مهاگ (موهاکس) و تسليم مجارها.
سال هجري: 950
سال ميلادي: 1543
خلاصه رويدادها: ايجاد نيروي دريايي عثماني (بارباروس 1533- 1546).
سال هجري: 973
سال ميلادي: 1665
خلاصه رويدادها: درهم کوبيده شدن الجزاير و تونس به وسيله ناوگان فرانسوي.

سلاطين عثماني در مرحله پيدايش و عصر اقتدار
 

ردیف

سال هجری

سال میلادی

سلطان

بارزترین کارهای او

1

 

 

ارطغرل

ایجاد پایگاه در آناطولی (جنوب بثینیا)

2

 

 

عثمان بن ارطغرل

فتح بثینیا و تسلط بر منطقه ای وسیع (بر ساحل دریای مرمره)

3

727

1326

اورخان بن عثمان

فتح نیقیه، اشغال صوفیه و نیش و فرماندهی نبرد قرسوه (پرندگان سیاه)

4

764

1362

مراد بن اورخان

فرمانده نبرد نیکوپولیس (1396 م)

5

792

1389

بایزید

تجدید سازمان سلطنت

6

805

1402

محمد بن بایزید

پیروزی بر صلیبیها در وارنا (تشرین دوم- نوامبر – 1444م).

7

825

1421

مراد دوم

فاتح قسطنطنیه (1453 م).

8

855

1451

محمد دوم

تجدید سازمان کامل دولت.

9

886

1481

بایزید دوم

(یادز سلطنان یا سلطنان ترسناک) فتح شام، مصر و اروپا.

10

918

1512

سلیم اول

تصرف بلگراد و رودس و از سرگیری جنگ بر ضد مجارها و تشکیل نیروی دریایی و ارتش

11

927

1520

سلیمان اول

 

12

974

1566

سلیم دوم

 

13

981

1573

مراد سوم

 

14

1004

1595

محمد سوم

 

15

1012

1603

سلطان احمد

حکومت مصطفی به مدت 3 ماه و کناره گیری به نفع برادرش عثمان که پس از چهار سال بازگردانده شده بود.

16

1027

1617

مراد چهارم

 

17

1050

1640

ابراهیم

 

18

1058

1648

محمد کوپرلی (چهارم)

احمد کوپرلی پس از آن و افزایش قدرت صدر اعظم.

19

1059

1683

 

محاصره وین


با وجود پيروزي ترکان مسلمان در نيکوپوليس به سال 1396 م و اشغال قسطنطنيه در سال 1453 م جنگهاي صليبي پايان نيافت و همچنان در همه جبهه ها ادامه يافت. اما در پنجاه سال پس از آن صحنه هاي عملياتي در سرزمين اندلس متمرکز گرديد و اخراج مسلمانان از آنجا در 1492 م پايان يافت. در همين دوران اروپا سخت درگير مبارزه با مسلمانان (ترکها) بود؛ که فعاليت خود را بر دو محور متمرکز ساخته بودند: سرزمين شام و افريقيه. در اين محور فتح شام پس از نبرد مَرَج دابق به سال 1516 م و مصر به سال 1517 م به پايان رسيد. محور دوم ادامه پيشروي در اروپا بود. در اين محور کشورهاي مجارستان، آلمان و لهستان فرماندهي جنگ بر ضد ترکان عثماني را در چارچوب جنگهاي صليبي به عهده گرفتند. در همان حال عثمانيها در صدد پايه گذاري نيروي دريايي خود و ساخت پايگاه در درياي مديترانه (کرِت و رودس) برآمدند.
جنگ همچنان ادامه داشت و هرگاه که رو به آرامش مي رفت. عوامل جديدي آن را تشديد مي کرد. قدرتمندي نيروي دريايي ترکان، فرانسه و اسپانيا را به وحشت انداخت. از همين رو در سال 1665 م الجزاير و تونس را درهم کوبيدند. پاپ بيم آن داشت که پس از قدرت يافتن نيروي دريايي ترکان، جهان اسلام متحد گردد و توان نيروي زميني آنان نيز افزايش يابد. از اين رو تلاش براي محاصره جهان اسلام ادامه يافت.
عثمانيها که رهبري عمليات جهاد را برعهده داشتند، به پيروزيهاي فراواني نايل آمدند. در مواردي نيز شکست خوردند. اما توازن قوا همچنان به سود آنان باقي ماند؛ تا نبرد وين (1683 م) که نقطه عطف سرنوشت ساز توقف امپراتوري بزرگ عثماني و درنهايت عقب نشيني آن به شمار مي آيد.

1- وضعيت کلي تا محاصره وين
 

الف- امپراتوري عثماني
 

عمليات محاصره وين (در سال 1683 م) نه به عنوان يک کار نظامي مستقل بلکه در چارچوب نزاع هاي سخت مرتبط با جنگ نيکوپوليس بود که در سيصدسال پيش از آن انجام گرديد.
اين عمليات با تصرف قسطنطنيه و حتي با غلبه ترکان عثماني بر شام و مصر نيز مرتبط بود. همان طور که نبرد نيکوپوليس نقطه شروع گسترش عثمانيها به شمار مي آيد، محاصره وين آغاز فرو افتادن آنان در جنگي درازمدت محسوب مي گردد. براي نمايان ساختن نشانه هاي اين جنگ و تعيين جايگاه عمليات محاصره وين در ميان آنها، محال است که بتوان از حوادث سيصد ساله با شتاب گذر کرد. از اين رو شايسته است براي سامان دادن انديشه اي فراگير از اين نبرد سرنوشت ساز و ارزيابي مجموعه شرايط حاکم بر آن حوادث مهم را مورد بررسي قرار دهيم.
پس از قتل بايزيد به دست تيمور لنگ در سال 1402 م، وارث او سلطان محمد تجديد سازمان دولت را آغاز کرد و تا روي کار آمدن سلطان مراد دوم (1421 -1451 م )اوضاع آرام بود. سلطان مراد آهنگ پيشروي در بالکان کرد. اما با مقاومت نيروهاي مجار روبه رو گرديد، و فرمانده «يوحنا هوينادي» ترانسيلوانيايي موفق شد نيروهاي عثماني را درهم بشکند. اين پيروزي موجب قوت گرفتن انديشه برپايي يک جنگ صليبي فراگير از سوي مسيحيان بر ضد دشمنان آنها گرديد. مسيحيان در مجارستان، لهستان، آلمان و فرانسه از اعلان اين جنگ توسط پاپ او جانيوس چهارم به گرمي و اشتياق استقبال کردند. ارتش صليبي «بوده» را در ژوئيه سال 1443 م ترک گفت و در 24 دسامبر در گالو واز(ميان صوفيه و فيليپو) بر عثمانيها پيروز گشت. بلافاصله به دنبال آن «جورج کاسترويونا- يا اسکندربک» پرچم جنگ بر ضد عثمانيها را در آلباني برافراشت و به پيروزيهاي بزرگي نايل آمد، به طوري که مراد را وادار ساخت که در سال 1444 م تقاضاي صلح کند. پيمان صلحي ده ساله بسته شد، اما پاپ که آن را با طرحهاي خود مغاير مي ديد، مجارها را به نقض صلح تشويق کرد. پادشاه «ولاديسلاو»، ارتش مجارها را رهبري کرد، اما سلطان مراد در روز 9 نوامبر 1444 م در وارنا بر مجارها پيروز گرديد و «ولاديسلاو»پادشاه مجارستان کشته شد. پس از او «هونيادي» حکومت مجارستان را عهده دار گرديد و چهار سال بعد حمله تازه اي را فرماندهي کرد؛ و مراد يک بار ديگر بر «هونيادي» در دشت قوسوه در 17 اکتبر سال 1448 م پيروز گرديد. »(1)
سلطان مراد در 5 فوريه سال 1451 م درگذشت و محمد دوم-فاتح- به جاي او نشست که موفق شد رؤياي ديرينه عثمانيها يعني تصرف قسطنطنيه را در 29 مه سال 1453 م تحقق بخشد. سپس محمد فاتح درصدد از ميان برداشتن تهديدي که از سوي مجارها متوجه او بود برآمد. او براي اينکه بتواند پايگاه ثابتي را براي سپاه خود به منظور ادامه نبرد با مجارها تضمين کند، چاره اي جز اينکه سرزمين صربها را به تصرف درآورد نداشت. اما پادشاه صرب «هونيادي» از پادشاه مجارستان براي برداشتن محاصره سلطان محمد -برضد بلگراد- کمک گرفت. راهب کابسترانو موفق شد ارتشي چند مليتي را از صليبيها بسيج کند و در ارتش هونيادي شرکت دهد. در پي اين تلاشها بود که پس از نبردي خونين که سلطان محمد درآن زخمي شد، نيروهاي ترک ناچار گشتند در 22 ژوئن 1456 م از بلگراد به صوفيه عقب نشيني کنند. و سلطان محمد تا پيش از 1459 م موفق به تسلط بر صربها نگشت.
پس از فتح سوريه و مصر به دست سلطان سليم اول، اروپا به شدت به وحشت افتاد. پاپ لوئي دهم که دين مسيح را در معرض خطر مي ديد، دست به کار برپايي حمله صليبي جديدي گرديد. اما سلطان سليم (1512 -1520) عکس العملي را از اروپائيها نديد. پس از او سليمان قانوني (1566-1520م) ادامه جنگ و جهاد را سرلوحه کار خويش قرار داد. او در سال 1521 م بلگراد را تصرف کرد و رودس را که به صورت پايگاهي براي دشمن باقيمانده بود در 1522 م گشود. وي جنگ بر ضد مجارها را از سر گرفت و پادشاه آنان «لويي » را در جنگ مُهاگ «موهاکس» در 28 آگوست سال 1526 به قتل رساند و براي نخستين بار «بوده» را اشغال کرد و به آتش کشيد.
نزاع بر سر تاج و تخت مجارها موجب بروز درگيري ميان فرديناند پادشاه آلمان و ژان زابوليا امير تراتسلوانيا گرديد. سليمان چاره اي جز اينکه زابوليا را بر ضد دشمنانش ياري دهد نداشت. او بار ديگر «بوده» را در سپتامبر 1529 م اشغال کرد تا تاجگذاري همپيمان خود را به عنوان پادشاه مجارها در آنجا جشن بگيرد. از اينجا بود که سليمان به سوي وين پيشروي کرد (2) و آن را به محاصره درآورد اما به دليل کمي آذوقه ناچار گرديد در 15 تشرين. اول (اکتبر) دست از محاصره بردارد.
از آنجا که صحنه هاي عملياتي تنها به درياي مديترانه محدود گرديد و راه جنگهاي غافلگيرانه تنها اين منطقه بود، سلطان سليمان اهتمام به منبع اين خطر را در اولويت کار خويش قرار داد. او خيرالدين بارباروسا- ريش قرمز- را فراخواند و او را به عنوان درياسالار خويش تعيين کرد و با هزار سرباز ترک مجهز ساخت. خيرالدين در شکل گيري قدرت عثماني نقش قاطعي ايفا کرد و در همان حال از مغرب اسلامي در مقابل حمله هاي اسپانيائيها و فرانسويها که مسلمانان را از اندلس بيرون رانده (1492 م ) و پايگاه هاي اسلامي را در مغرب مورد حمله قرار مي دادند، حمايت کرد.
غرب اين خطر را دريافت و معلوم شد که هدف اين خطر جمهوري قبرس است. در نتيجه قبرسيها با اعزام هيئتي خواستار پشتيباني غرب گرديدند. در اين دوران ناوگان ونيزيها در سواحل کريت يا اقريطش در رفت و آمد بود. پاپ پولس پنجم و فيليپ دوم پادشاه اسپانيا متقاعد شدند و ناوگانهاي خويش را در مه سال 1571 م گسيل داشتند. ناوگانهاي متحدين در بندر مسينا گرد آمدند و به فرماندهي دون جوان، پادشاه اتريش به تعقيب ناوگان عثماني پرداختند. ناوگان عثماني در خليج لبانتي( ناوباکتوس قديم در دهانه خليج کورنتوس) سرگرم پاسداري بود و نيرويي متشکل از چهل کشتي جنگي به فرماندهي پاشاي الجزاير آن را پشتيباني مي کرد. جنگ در 7 اکتبر 1571 م درگرفت و ناوگانهاي متحد موفق شدند زيانهاي سنگيني به ناوگان عثماني وارد آورند.
پس از آن امپراتوري عثماني گرفتار پراکندگي داخلي گرديد و شورشهاي داخلي شعله ور شد. بزرگ ترين اين شورشها، شورش جان بلاط، «جنبلاط»-کُرد -در سوريه و انقلاب فخرالدين معني- دَرزي- در لبنان بود که انقلاب او از سال 1603 م تا سال 1635 م ادامه يافت اين شورشها با آشفتگي حکومت مرکزي همراه گرديد که طي آن سلطان ابراهيم در 8 اگوست سال 1648 م خلع شد و ده روز بعد خفه گرديد. وانگهي ديگر از آن شخصيتهاي نيرومندي که در مرحله تشکيل دولت در طول مدت حدود سيصد سال ظهور کرده بودند، خبري نبود.

ب-وضعيت در جبهه غرب
 

مردم ونيز و مجارها به تحريک بر ضد امپراتوري عثماني ادامه دادند. علاوه بر مراکزي که در ايران تشکيل شد، مرکز جديدي در کوهاي «قفقاز» کار هدايت تهديد بر ضد امپراتوري عثماني را عهده دار گرديد. مردم ونيز پس از نوميدي از کمکهاي لازم غرب با پادشاه ايران «طهماسب» ارتباط برقرار کرده وي را بر ضد عثمانيها تحريک کردند.
امپراتوري عثماني لزوماً بايد در همه جبهه هاي داخلي و خارجي مي جنگيد. عثمانيها در سال 1577م کوههاي قفقاز را مورد حمله قرار داده تفليس را گشودند. در سال 1579 م دژ پراهميتي را براي استقرار در اين منطقه بنا کردند. اما موفق به کشاندن ميدان جنگ به داخل ايران و جداسازي تبريز- پايتخت پيشين ايران تا 1585 م -نگشتند؛ و با امضاي صلحي با وارثان«طهماسب بن اسماعيل» (درگذشت 1576 م ) جنگ پايان يافت.
به اين ترتيب عثمانيها جاي پاي خود را در جنوب روسيه مستحکم کردند و آن را مرکز حمله هاي خود بر ضد سرزمين کرج در سالهاي 1581 م و 1583 م قرار دادند. همين طور بروز آشوب ميان ساکنان قفقاز به آنان فرصت داد تا در امور لهستان دخالت کنند. پادشاه لهستان «استفان پانوري» و پس از او سيگسموند از سال 1583 م تبعه پادشاه عثماني به شمار مي آمدند.
به رغم توقف جنگ -به موجب پيمان صلح 1583 م -اخگر آن زير خاکستر باقي ماند و با درگيريهاي مداوم در مرزهاي اتريش جرقه مي زد تا آنکه ده سال بعد شعله ور گرديد. حاکم بوسني در حمله ژوئيه سال 1593 م خود به سرزمين مجارها به طرز وحشتناکي شکست خورد؛ و براي پاک کردن اين لکه ننگ چاره اي جز برپايي يک جنگ بزرگ وجود نداشت. اما سلطان مراد سوم در 16 ژوئن سال 1595 م مرد. سال بعد سلطان جديد، محمد سوم، نيروهايش را رهبري کرد تا در نخستين پيروزي خود در اين جنگ، يعني پيروزي بر سپاه خاندان هابسبورگ در آکري، شرکت جويد. اما پس از آن کار جنگ به کندي پيش مي رفت و پس از درگذشت محمد در سال 1603 م و به تخت نشستن پسرش احمد، همچنان استمرار يافت. واقعيت اين است که تا پيوستن رئيس مجاري «پوکسکاي»، پس از منصوب گشتن به امارت در ترانسلوانيا، به عثمانيها اوضاع به سود آنان نبود. به اين ترتيب به موجب پيمان صلحي تازه ميان طرفين بنابر پيمان 1606 م سيتواتورک، سلطان از جزيه اي که تا آن هنگام به وي پرداخت مي شد دست کشيد.
دوره بعد دوره آرامش نسبي در جبهه اروپا بود و تا پيش از 1644 م جنگ سرنوشت سازي روي نداد. عثمانيها توانستند بر ضعفهاي داخلي فايق آيند و نيروهاي نظامي خويش را براي انجام عملياتي بزرگ در اروپا تجديد سازمان کنند. چرا که ساکنان بندقيه همچنان از طريق جزيره کرِت -اقريطش- بر درياي اژه مسلط بودند. هرچند که استانبول از سالها پيش مي دانست که چگونه آنان را که با بروز هر درگيري در مرزهاي «دلماسيا» و يا با حکومتهاي کوچک مسلمان آفريقاي شمالي عقب نشيني مي کنند و با مال و پول صلح را به ارمغان مي آورند، خوار و ذليل گرداند.
سرانجام دولت عزم خويش را براي تصرف آخرين قلمروهاي شرقي خويش با زور جزم کرد؛ و در حزيران (ژوئيه) سال 1644 م امپراتوري عثماني به ونيزيها اعلان جنگ داد.
سپس ناوگان عثماني در کرِت- اقريطش- لنگر انداخت و با فرارسيدن پاييز، کادن -مانيه - را اشغال کرد. اما از آن پس عثمانيها بسيار کند حرکت کردند و موجب بروز نارضايتي در استانبول گرديدند و طي توطئه اي سلطان ابراهيم در 8 آگوست سال 1648 م از سلطنت عزل گرديد. پس از او محمد کوپرلي سازماندهي مجدد و فراگير دولت را عهده دار گرديد.
در اين دوره ساکنان ونيز بي وقفه کوشيدند تا براي مبارزه در راه حفظ پايگاهشان در شرق از ديگر دولتها کمک بگيرند. آنان موفق به آزادسازي قنديه نگشتند، اما در دلماسيا اندکي پيش رفتند و در سال 1651 م در «باروس» بر عثمانيها پيروز گشتند.
در اينجا نقش محمد کوپرلي(3) فرا رسيد که در حيات کل امپراتوري عثماني و دستگاههاي آن روحي تازه دميد. پيامد وجود اين روح در تصميماتي که دولت بر ضد همسايگان شمالي خود گرفت نمودار گشت. در ترانسلوانيا باب عالي «اميرجرج راگوجکي» را که در صدد فرار از تعهدات اقطاع داري خود در قبال سلطان برآمده بود، از کار برکنار کرد و به جاي او «امير ميکال آباوي» را نشاند. تا آنکه هرگاه امپراتور با فشار مجارها از پذيرش امير «آباوي » خودداري ورزيد، پاب عالي او را به جنگ تهديد کند.
به اين ترتيب در اروپا انديشه وظيفه مشترکي شکل گرفت که طبق آن جهان مسيحيت موظف بود در راه دفع خطر مسلمانان بکوشد. در تقويت اين انديشه بيش از همه ونيزيها تلاش مي کردند. برخي پادشاهان اروپايي پاسخي مناسب دادند. پادشاه فرانسه لويي چهاردهم دعوت پاپ را براي ياري برادران ديني اش بر ضد ترکان- با وجود روابط دوستانه اش با باب عالي اجابت کرد. او اميران آلمان متشکل از خاندان اوسبرگ( اتحاد راين) را که هم پيمان او بودند وادار ساخت تا 20 هزار جنگجو را زيرفرمان امپراتور آلمان قرار دهند. اين اقدام دربار وين را که پيوسته درصدد احتراز از جنگ بود و به گفت و گو با عثمانيها تمايل داشت به دردسر انداخت. اما کاسه صبر سلطان لبريز گرديد و به نيروهايش فرمان داد که در آوريل 1663 م به مجارها حمله کردند، و حتي خود وين را در معرض تهديد قرار دادند. امپراتور نه تنها اتحاد راين بلکه سوئد را نيز به کمک خواست. پادشاه مجارستان در رأس نيروهايش در دو جنگ بزرگ (در کوه «قديس گوتارد» بر ساحل رودخانه زاب) بر عثمانيها پيروز گشت. اما اندکي بعد در سال 1665 م با آنها پيمان صلح امضا کرد تا بتواند در مقابل سياستهاي فرانسه ايستادگي کند.
عثمانيها موفق شدند يک بار ديگر تمام نيروهاي خود را در کرِت، جايي که محاصره قنديه ناتمام مانده بود، وارد کنند. مردم ونيز پيوسته از فرانسه تقاضاي پشتيباني مي کردند اما پادشاه لويي چهاردهم (4) تمايلي به تحريک باب عالي و برخورد با آن نداشت. او به طور رسمي - در استانبول- از ارائه هرگونه کمکي به امپراتور پوزش خواست. علاوه برآن دولت عثماني از اقدامات خصمانه پادشاه فرانسه بر ضد مسلمانان در مغرب- آفريقاي شمالي- به ويژه پس از اشغال شهر جَيجَل در 23 ژوئيه 1664 م در خشم بود. هرچند که نيروهاي فرانسوي تا بيش از 31 تشرين اول همان سال موفق به حفظ شهر نگشتند. همچنين ناوگان لويي در سال 1665 م بر الجزاير و تونس آتش گشود.
به اين ترتيب پس از صلح اکس لاشاپل (5)، لويي جز به برخي افسران، اجازه پيوستن به خدمت ونيز را نداد. ونيزيها ناگزير بودند که تا تابستان 1669 م منتظر کمک وي بمانند. دراين سال ناوگان فرانسوي متشکل از هفت هزار جنگجو از راه دريا عازم کرِت گرديد. اما اين نيرو نيز موفق به آزادسازي دژ محاصره شده اي که پيشتر کمک امپراتور آلمان و دوک برونزيک را رد کرده بود نگشت. محافظان قنديه ناگزير در 6 سپتامبر 1669 م تسليم گرديدند و به موجب پيماني که ميان طرفين بسته شد، ونيزيها از جزيره کِرِت عقب نشستند.

2-وضعيت خاص پيش از نبرد
 

الف-در مرزهاي سرزمين مجارستان
 

عثمانيها پس از تقويت جناح جنوبي خود در شرق درياي مديترانه فرصت يافتند تا با تهديدهاي شمال شرقي مقابله کنند. در سال 1668 م رهبر قفقازي «دورو- شنکو» که پيش از آن تابع دولت لهستان بود، زير پرچم باب عالي درآمد. اما دولت عثماني در سال 1672 م پس از حصول اطمينان از عدم دخالت پادشاه فرانسه (لويي چهاردهم) در اين مسأله از لهستان خواست از اکراين عقب نشيني کند.
چون ماه سپتامبر فرا رسيد پادشاه لهستان «ميکال» با سلطان عثماني محمد چهارم پيمان صلحي امضا کرد که به موجب آن ميخال از بودوليا و اوکراين عقب نشيني کرد. اين درحالي بود که لهستان پيش از آن در يک محاصره کوتاه مدت دژ قامنج را در مرز از دست داده بود، اما مارشال سوبيسکي (6) اين معاهده را در سال بعد نقض کرد و در 11 تشرين دوم (نوامبر) در چوزيم (7) به پيروزي رسيد.
اندکي پس از آن ميکال از دنيا رفت و سوبيسکي با عنوان «حناي سوم» بر تخت لهستان نشست. اما او در حمله هاي آتي به هيچ پيروزي دست نيافت. وي پس از آنکه در سال 1676 م با تکيه بر پيروزي قبلي خود در لوويج(8) درصدد عبور از دنيستر برآمد، نيروي ده هزار نفري او در «زوراونو»(9) به محاصره درآمدند؛ و او ناگزير پيمان صلحي را امضا کرد که به موجب آن بار ديگر از بخش اعظم بودوليا و اوکرانيا عقب نشيني کرد.
امپراتور عثماني صلح با لهستان را پذيرفت و به دليل اختلافاتي که در اين دوره ميان روسيه و باب عالي بروز کرد درصدد کسب پيروزي برنيامد. اين اختلاف اندکي بعد تبديل به تهديد گرديد. علت آن ادامه يافتن پشتيباني عثماني از قفقازيها بود که سالياني دراز در اکراين بر ضد روسيه مي جنگيدند. سرانجام کار به جنگ ميان عثماني و روسيه انجاميد و طرفين در جنگهاي خونبار زيانهاي بسياري متحمل شدند، تا آنکه به موجب پيمان صلح 1681 م روسيه بر کِيِف و نواحي پيرامون آن چيره گشت. به دنبال آن مدنيت «کِيف» شکل گرفت که فرماندهي جنگ بر ضد عثماني و بازپس گيري متصرفاتش را عهده دار بود.

ب-محاصره وين
 

بزرگان مجار(و در رأس آنها کنت تکُلي) به محمد چهارم پيشنهاد دادند که آنچه از مجارستان که در تصرف اتريس باقي مانده آزاد سازد و آنان در مقابل، سالانه جزيه بپردازند. ارتش عثماني که پيش از نهايي شدن درگيري در کريت و جبهه روسيه توان تحرک در غرب را نداشت، به محض امکان تحقق استقرار در دو جبهه، سلطان ارتشي را بسيج کرد و از بلگراد به جنگ امپراتور رفت(مه 1683 م ). ارتش امپراتوري اتريش که به رسيدن کمکهاي جديد چشم دوخته بود، تنها به گذراندن وقت در «وين» بسنده کرد. از آن سو نيروهاي ارتش عثماني ارتش مجارها را تعقيب کرد و به وين رسيد. حلقه محاصره شهر در روز 17 ژوئيه به فرماندهي صدراعظم عمر مصطفي تکميل شد و وين در معرض چنان تهديد دشواري قرار گرفت که نزديک بود تن به تسليم بدهد.
جنگهاي پراکنده اي صورت گرفت که به پيروزي منتهي نگشت. در همين دوران دشوار ارتش بزرگي از آلمان همراه يگانهايي از لهستان وارد ميدان گرديد. تهديدهاي پادشاه فرانسه، لويي چهاردهم، مبني بر توقف ارتش آلمان و هم پيمانانش سودي نبخشيد و اين ارتش پيشروي خود را تا کاهلنبرگ ادامه داد و در آنجا سپاه عثماني را به سختي درهم شکست(12 سپتامبر).
عمر مصطفي که ادامه محاصره وين و مقابله با ارتشهاي متحد را در توان خويش نمي ديد، ناگزير از محاصره وين دست کشيد. به اين ترتيب ارتش اتريش از خطر رهيد، اما طرفين يعني ترکها از يک سو و آلمانيها و اتريشها از سوي ديگر موفق به تغيير سرنوشت جنگ نشدند. ارتش عثماني پس از تحمل خسارتهاي فراوان براي تجديد سازمان خود نياز به زمان طولاني داشت. در همين حال ميان آلمان و پادشاه مجارستان، سوبيسکي، بر سر خواسته هاي وي اختلاف بروز کرد. براي رفع هر چه سريع تر اختلاف پاپ وارد عمل گرديد و موفق شد طرحي را براي جدايي کامل مجارستان از ترکان عثماني تنظيم کند. ونيز نيز به پيماني که 5 مارس 1684 م بسته شد پيوست.
نيروهاي متحد توانستند که در پي اين شکست، نيروهاي عثماني را در سرزمين مجارستان شکست دهند. پس از آن نيروهاي امپراتوري آلمان در 1686 م در مقابل دروازه هاي بوده ظاهر گشته آن را مدت دو ماه کامل محاصره کردند. اين شهر به دست آلمانها نماند و عثمانيها نيز پس از 145 سال استفاده از آن به عنوان پايگاه حکومت عثماني در مجارستان آن را ترک گفتند.
ونيزيها از شکست عثمانيها استفاده کرده و در سال 1687 م آتن را به اشغال خود درآوردند، ولي عثمانيها آنان را در سال بعد بيرون راندند. لهستانيها ميان سالهاي 1684 تا 1687 م براي بازپس گيري کامنگ کوشيدند ولي توفيقي کسب نکردند. روسيه نيز به جمع کشورهاي متحد پيوست، اما تلاش اين کشور براي تصرف شبه جزيره قرم با شکست کامل رو به رو گرديد.

3- نتايج محاصره وين
 

الف-نتايج سياسي
 

پس از آنکه خبر شکست ارتش عثماني به فرماندهي رسيد درصدد انتقام برآمد و نيروهايش را در سال 1687 م بر ضد نيروهاي متحد در موهاگ «موهاکس»(10)مجارستان وارد ميدان کرد.
اما اين بار نيز نيروهاي عثماني شکستي سخت تر از پيش خوردند. در پي آن انقلابي بروز کرد که دامنه اش تا پايتخت ( استامبول) کشيده شد. در کنگره علما که در 8 تشرين دوم(نوامبر) در اياصوفيه تشکيل گرديد تصميم به خلع سلطان محمد چهارم گرفته شد و به توصيه مصطفي پسر احمد کوپرلي، نايب صدر اعظم، برادرش سليمان دوم به جاي او تعيين گرديد. در تابستان سال بعد نيروهاي امپراتوري به بلگراد حمله کردند و در تهاجم 6 سپتامبر 1688 م آن را به تصرف درآوردند.
دربار امپراتوري از مدتها پيش در صدد تهيه طرحهاي اخراج عثمانيها از سرتاسر اروپا برآمده بود. اما عثمانيها موفق شده بودند بار ديگر نيروهايشان را در نوامبر 1689 م گرد آورند؛ و اين هنگامي بود که پس از شکست سخت نيروهاي عثماني در نيچ(11) رياست حکومت به صدر اعظم جديد يعني مصطفي پسر احمد کوپريلي رسيد. صدر اعظم مصطفي نيروها را تجديد سازمان کرد و بخت با او يار بود که توانست در 8 تشرين اول (اکتبر) 1690 م بلگراد را بازپس گيرد.
سرانجام در 1695 م سلطان مصطفي دوم به جاي عمويش احمد دوم به تخت نشست و فرماندهي کل مجارستان را خود به عهده گرفت. او از قدرت صدر اعظم که مدت پنجاه سال زير سلطه خانواده کوپريلي(12) بود کاست. او موفق شد تمشوار(13) را آزاد سازد. اما امير اوجين (14) حاکم سافو موفق شد سپاه عثماني را در «زنطه» واقع در ساحل رودخانه «تيس» در 11 سپتامبر سال 1696 م شکست دهد. در اينجا زمام امور را مرد ديگري از خاندان کوپريلي يعني «عموجه زاده حسين» به دست گرفت.
در همين دوره قيصر پطرس(15)نيز جنگ بر ضد عثمانيها را آغاز کرد و در سال 1696 م موفق به گشودن آزوف- آزاق- گرديد. سلطان ميانجيگري پيشنهادي بريتانيا و هلند را پذيرفت و به دنبال آن در 26 ژوئن 1699 م پيمان صلحي در در کارلوچ به امضا رسيد. طبق اين پيمان باب عالي ناچار شد از ترانسلوانيا تا تمشوار به نفع خاندان هابسبورگ بيرون رود و مجارستان را تقريباً به طور کامل و بخش اعظم اسلووني (16) و کرواسي را نيز تخليه کند. همچنين باب عالي ناگزير شد تا از کامنگ و همه جاهايي که در بودوليا فتح کرده بودند و نيز از اوکراين عقب نشيني کند، درحالي که ونيزيها از موره و چند جاي ديگر در دلماسيا دست کشيدند. حقيقت اين است که سلطان پس از آن به ادرنه عقب نشست و اندکي بعد شورشي برپا شد که وي را ناچار ساخت به نفع برادرش احمد کنار رود.
با عقب نشيني از آزوف که پس از معاهده کارلوويچ به انجام رسيد، درهاي درياي سياه به روي قيصر گشوده شد. درحالي که تا اين هنگام جزو قلمرو عثماني به شمار مي رفت.
اينک شارل دوازدهم (17) به صورت دشمن خطرناک دولت عثماني درآمده بود و باب عالي درصدد ايجاد روابط حسنه با او برآمد. تا آنجا که پس از شکست وي در بولتاوا در دژ بندر عثماني او را در پناه خويش گرفت. اما پس از آنکه در اواخر سال 1710 م از توافق با قيصر براي بازگشت شارل دوازدهم به کشور سوئد ناکام ماند، براي جنگ با او آماده گرديد.
به اين ترتيب قيصر پطرس ناگزير شد عمليات نظامي خويش را در نواحي درياي بالتيک آغاز و به تدريج به سوي جنوب يپشروي کند. نيروهاي عثماني در ساحل رودخانه بروت در انتظارش بودند، به طوري که در معرض نابودي کامل قرار گرفت. همين امر او را وادار ساخت تا معاهده اي را به امضا برساند که به موجب آن روسيه از درياي آزوف عقب نشيني کند و دژهاي طغيان (تاگانروگ) را به طور کامل نابود سازد. با اينکه اين معاهده به طور کامل موافق مصالح باب عالي نبود با آن موافقت کرد. به اين دليل که مي خواست آن نواحي اي را که به موجب معاهده کارلوويچ از دست داده بود بازپس گيرد.
در سال 1714 م بر اثر اختلافي که در کوه سياه پيش آمد باب عالي به ونيز حمله کرد و اندک زماني بعد اين جمهوري متصرفاتش را در موره و جزاير آرکيبل از دست داد. امير اوجين دست به کار گرفتن آخرين دژهاي عثماني در سرزمين مجارستان مي گردد و در سال بعد خود بلگراد را به تصرف درمي آورد. بار ديگر دولتهاي اروپايي مداخله کردند و پيمان پازاروويچ(18) در روز 21 تموز سال 1718 م بسته شد. به موجب اين پيمان باب عالي به نفع امپراتور از بلگراد و کل مناطق آن تا مصب رودخانه دانوب عقب نشست و ونيزيها در مقابل از موره دست کشيدند.

ب- نتايج نظامي
 

نتايج سياسي پيش گفته نشان مي دهد که محاصره وين و ناکامي عثمانيها در گشودن آن نشان زوال قدرت نظامي عثماني بود. عثمانيها در طول مراحل پيدايش و تحولشان برخي شکستها را متحمل شده بودند، اما با حصول يک پيروزي بزرگ تر از شکست سربلند بيرون مي آمدند. اما شکست محاصره وين سرآغاز مجموعه اي از شکستهاي پياپي بود که نيروهاي ترک متحمل زيانهاي فراواني گشتند، بدون آنکه بتوانند حتي يک پيروزي که با اين شکستها برابري کند کسب نمايند.
براين اساس مي توان محاصره وين را نقطه تحول سرنوشت سازي برشمرد که طي آن امپراتوري عثماني از تهاجم استراتژيکي به دفاع استراتژيکي روي آوردند.
در مقابل، تحول ديگري نيز در هرچه بزرگ تر شدن نيروهاي امپراتوري عثماني پديد آمد. روسيه درصدد اشغال مرکزي برآمد که به وي اجازه مي داد بر روابط و توازن قوا تأثير بگذارد. همين طور قدرت سوئد در کنار قدرت مجارستان فزوني يافت. رژيمهاي مستقل ديگري شکل گرفت که اندکي بعد آنها نيز به مراکز قدرت نيرومندي تبديل گشتند مثل ايتاليا، علاوه بر مراکز جديدي مثل اسپانيا و مراکز قديم چون انگلستان و فرانسه.
نيز پي جويي رويدادها نشان مي دهد که مراکز جديد قدرت بر پايه تحول قدرتهاي نظامي زميني و دريايي خود تکيه کردند. با وجود قدرت نظامي مطلوبي که در اختيار امپراتوري عثماني بود، اين نيروها نتوانستند همپاي تحولات نيروهاي مجار حرکت کنند. روسيه توپخانه را متحول ساخت و به کارگيري آن را به مراتب بيش از عثمانيها توسعه داد. در مورد نيروي دريايي نيز به همين شيوه عمل کرد. اين کار موجب شد که سلاطين عثماني به دليل نداشتن قدرت نظامي تحول يافته اي همانند غربيان، به همه خواسته هاي آنان تن دهند.

پي نوشت ها :
 

1-تاريخ الشعوب الاسلاميه، کارل بروکلمان، دارالعلم للملايين، ص 427-429.
2-عقبه اداري همراه ارتش عثماني در محاصره وين به سال 1529 م متشکل بود از 22 هزار شتر با بار آرد، به اضافه همين شمار استر براي حمل خوار و بار اداري ارتش و حمل توپهايي که شمار خدمه آن در دوران بايزيد و سليم اول به هزارنفر مي رسيد.
3-محمد کوپريلي(1576-1661)منسوب به کوپري واقع بر ساحل قزل ايرماق نزديک آماسيه. نياي وي از آلباني به آنجا مهاجرت کرد و چنين به نظر مي رسد که او براي نخستين بار به عنوان يک بنده وارد خدمات نظامي گرديد، اما اندکي بعد به خدمات دولتي پرداخت. او خزانه دار صدراعظم بود. سپس والي(پاشاي) دمشق و طرابلس شام و قدس گرديد. تا آنکه پس از آن به پايتخت بازگردد و به وزارت برسد. پس از رسيدن به اين منصب عالي، دشمنان او موفق شدند بر ضد وي توطئه کنند و او را به بازگشت به وطن نخستش ناچار گردانند. سپس صدراعظم- نخست وزير- محمد پاشا مشهور به بويني اکري (گردن کج) وي را از آنجا به پايتخت فراخواند. او در 22 ايلول(سپتامبر) سال 1656 م در سن هشتادسالگي به منصب صدراعظمي دست يافت و با سلطان شرط کرد که بايد قدرت مطلق و نظارت برهمه پستها و دواير را به او بدهد. او موفق گرديد در چارچوبي تشکيلاتي فراگير امپراتوري را نيرومند سازد، اما راهي خونين را پيمود. پسر وي پس از مرگش اصلاحات او را بدون جنگ و خونريزي ادامه داد.
4-لويي چهاردهم يا «لويي بزرگ» در سال 1638 م در سن جرمان-آن لاي - به دنيا آمد. او درفاصله سالهاي 1643-1715 م حکومت را در آغاز زير سلطه نخست وزير خود مازاران عهده دار بود که از روش سلف خود -ريشليو- پيروي مي کرد. سپس لويي در 1661 م در مقابل هيئت دولت با بر زبان آوردن عبارت مشهور «من دولت هستم» اعلان کرد که مي خواهد حکومت را به طور مطلق به دست گيرد. پس از آن ارتش و نيروي دريايي را تجديد سازمان کرد و در چندين جنگ که موجب تحقق وحدت و عظمت فرانسه گرديد، شرکت جست. اما چند درگيري ديگر قدرتش را مستهلک ساخت. بارزترين آنها جنگ بر ضد اسپانيا بود که به صلح اِکس لاشاپل Aix Lachapelle منتهي گرديد. به موجب اين صلح اوم در سال 1668 م بر فلاندر دست يافت. پس از آن جنگ با هلند بود که به صلح نيميج Nimegue منتهي گشت و به موجب آن فرانسه در سال 1678 م بر لافرانش کوميت دست يافت. سپس جنگ اوگسبورگ بود که به پيمان 1697 م ريسويک Ryswick منتهي گرديد. پس از آن جنگ وراثت اسپانيا بود که به پيمان 1713 م اوتريخت utrecht و پيمان 1714 م راستدتت. دو باد Rastadtet de Bad منتهي گرديد.
5- اکس لاشاپل -شهر آخن Aachen آلمان و پايتخت شارلمان بود.
6-مارشال سوبيسکي Sobieski (jeaniii( پادشاه لهستان از 1673 تا 1696 م. وي در چند نقطه بر عثمانيها پيروز گرديد. او وين را که در محاصره قره مصطفي بود به سال 1683 م آزاد ساخت و از سوي غربيها قهرمان ملي به شمار آمد. وي از متولدان اوليسکو Olesko( 1629- 1696 م ) است و 67 سال عمر کرد.
7- خوتين Choczim يا Chocim يا Hotin از شهرهاي صربستان Bessarabie واقع بر ساحل رودخانه دنيستر. اين شهر هرگز از شهرهاي روماني نبود، و امروزه در مولداوي Moldavie واقع است. سوبيسکي در 1673 م درآنجا بر عثمانيها پيروز شد.
8-لوويج- Lwow يا لوو Lvov به آلماني Lemberg يکي از شهرهاي اتحاد شوروي (پيشين)در ناحيه اوکرانيا واقع در ميان بوگ Bug و دنيستر Dniester. شارل دوازدهم در 1075 م آن را تصرف کرد و در 1914م به تصرف روس درآمد. آلمان در 1915 م برآن چيره شد و در سال (1922 - 1939 م ) به شهر بولونيا تبديل گرديد.
9-زوراونو Zurawno شهري در اکراين (گاليسيه Galicie) واقع بر ساحل رودخانه دنيستر.
10-موهاگ يا موهاکس Mohacs از شهرهاي مجارستان واقع بر ساحل دانوب نزديک يوگوسلاوي. در آنجا بود که سليمان دوم بر لويي دوم پادشاه مجارستان در 1526 پيروز شد و شارل دولورين Charles Delorraine در 1687 م بر ترکان عثماني پيروز گرديد.
11-نيچ (Nich) Nish از شهرهاي يوگوسلاوي (در صربستان) واقع بر ساحل رودخانه موراوا Morava.
12-خاندان کوپرلي Koprulu.
13-تمشوار Timishoara(Temesvar) شهري واقع در روماني بر ساحل رودخانه بيجا Beja.
14- امير اوجين (Carijnan) Eujene-De-savdie از فرماندهان مشهور ارتش امپراتوري -پسر اوجين موريس پادشاه سافوا( کنت سواسون و اوليپ مانسيني) تولد يافته در پاريس (1663-1736) از فرماندهان بزرگ جنگ در روزگار خويش. او با ترکان عثماني جنگيد و سپس در جنگ وراثت اسپانيا (1700- 1713م) شرکت جست. او بر مالبلاکيه پيروز شد و سپس از فرمانده فرانسوي فيلار شکست خورد.
15-پطرس يکم: pierre ler امپراتور روسيه از 1682-1725 م از متولدان مسکو (1672-1725م). او براي تحول روسيه کوشيد و ارتش نيرومندي که سازمان داد وي را در تحقق پيروزي بر ارتش سوئدي در نبرد 1709 م پولتاوا Poltava ياري داد. او ناچار شد در سال 1711 م آزوف را به عثمانيها بازگرداند، اما به موجب پيمان نيستادت Nystadt در سال 1721 م برليوونيا، دايستونيا و فنلاند دست يافت.
16-اسلووني Slovenia: Slovenieيکي از جمهوريهاي اتحاديه يوگوسلاوي. مساحت آن 16/229 کيلومتر مربع و پايتخت آن لجوبلجانا Ljubljana است.
17-شارل دوازدهم Charles Xll پسر شارل يازدهم. او در استهکلم به دنيا آمد (1682-1718م) در چند جنگ شرکت کرد که بارزترينشان ضد دانمارک- در کپنهاگ - در سال 1700 م بود. در ناروابر نيروهاي روسيه و بر نيروهاي اوگست وم-پادشاه بولونيا- در کيسو Kissow به سال 1703 م پيروز گرديد. او ارتش خويش را به جنگ پطرس يکم (بزرگ) اعزام داشت اما در بولتا به پيروزي نرسيد. سپس به احمدسوم پادشاه عثماني پناه برد که از او پشتيباني کرد تا در 1713 م به کشورش بازگردد، اما در اثناي محاصره فردريک شالد Fredrik shald (Halden) به ضرب گلوله کشته شد.
18-پازا روويچ (passero) passarovitz قله اي در بلنديهاي بخش جنوب شرقي سيسيل دريادار بينگ در سال 1718 م در آنجا بر اسپانياييها پيروز گرديد.
 

منبع:کتاب روزهاي سرنوشت ساز در جنگ هاي صليبي



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط