تله تنهایی

عصر جمعه است؛ از آن عصرهای ملال آور. پدر جلوی تلویزیون نشسته و لابه لای چرت گاه و بیگاهش نیم نگاهی هم به تلویزیون می اندازد. یکی از بچه ها در اتاق عقبی روی صندلی نه چندان راحت میز کامپیوتر لم داده و دارد فیلم می بیند. آن یکی ام پی تری اش را در گوشش فرو کرده و بی خیال از همه خرت و پرت هایش را جمع و جور می کند. دیگری هم لپ تاپش را روی پاهایش گذاشته و گاهی فیلم می بیند، گاهی موسیقی گوش می دهد و گاهی هم نت
چهارشنبه، 27 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تله تنهایی

تله تنهایی
تله تنهایی


 

نویسنده: زهرا صالحی زاده




 

قبلاً، چیزی حدود 20 سال پیش ما و خانواده مان جلوی تلویزیون می نشستیم و از دیدن یک چیز مشترک لذت می بردیم اما حالا تبدیل شدیم به آدم هایی که حاضر نیستند لذت با هم بودن را به اشتراک بگذاریم
 

عصر جمعه است؛ از آن عصرهای ملال آور. پدر جلوی تلویزیون نشسته و لابه لای چرت گاه و بیگاهش نیم نگاهی هم به تلویزیون می اندازد. یکی از بچه ها در اتاق عقبی روی صندلی نه چندان راحت میز کامپیوتر لم داده و دارد فیلم می بیند. آن یکی ام پی تری اش را در گوشش فرو کرده و بی خیال از همه خرت و پرت هایش را جمع و جور می کند. دیگری هم لپ تاپش را روی پاهایش گذاشته و گاهی فیلم می بیند، گاهی موسیقی گوش می دهد و گاهی هم نت گردی می کند. این طور که پیداست ما حتی روزهای تعطیلی که از ملال و تنهایی داریم در خودمان حل می شویم هم حاضر نیستیم حسی از نوع دور هم بودن را به اشتراک بگذاریم. انگار همه این وسیله ها آمده تا ما را بیشتر در غار تنهایی مان پنهان کند.
تلویزیون یک کلمه دو رگه است؛ بخشی اش یونانی است و بخشی اش لاتین. تله در یونانی یعنی «دور» و ویزیو به لاتین یعنی «دید». اما در کنار این واژه تلویزیون - که همه جا کم و بیش به همین نام صدایش می زنند، در بیشتر کشورها کلمه جایگزین هم وجود دارد. مثلا در آلمانی به تلویزیون می گویند «دوردید» که سرشار از خلاقیت است و همان دید دور معنی می دهد، اهالی پرتغال به اش می گویند «نگرش» که خب جای تامل دارد و در فارسی به اش می گویند «جعبه جادویی» که آدم را یاد ندید بدید ها می اندازد. «ویلبر شرام» - جامعه شناس - جاذبه جعبه جادویی را به دو دلیل می داند: اول لذت منفی سرگرم شدن و به طور غیر مستقیم در ماجراهای هیجان آور سهیم شدن و دوم فراموش کردن مشکلات زندگی واقعی . که البته دانستن اینها و اینکه برای ما ایرانی ها کدامش صادق تر است چیزی از مشکل تلویزیون و تنهایی ای که به آدم ها می دهد کم نمی کند.
بیایید عینی تر حرف بزنیم تلویزیون هر چند به آدم معاشرت را یاد می دهد - حالا چه با سریال ها و کارتون ها و چه با جنگ ها و چیزهای دیگر- ولی نمی تواند ذات تنها کننده اش را حذف کند یعنی این قیافه حق به جانب دسته جمعی، یک عالم تنهایی را پشت خودش قایم کرده و حتی این ایده خوشبینانه که برنامه ها آن قدر جذابند که آدم ترجیح می دهد تلویزیونش را ببیند تا اینکه برود خانه کسی، چیزی را حل نمی کند.
وقتی انسان سینما را ابداع کرد بیشترین چیزی که جامعه شناسان را به وجد آورد، این بود که یک عالم آدم از سنین مختلف، عقاید مختلف، ملیت های مختلف و حتی دین های مختلف با هم می نشینند و یک چیز را می بینند و چه بسا به اندازه هم از آن چیز لذت می برند. یعنی یک جورهایی سینما آدم ها را به هم پیوند داد؛ اما این اتفاق درباره تلویزیون جور دیگری افتاد. تلویزیون اول دنباله روی سینما بود ولی بعد تغییر ماهیت داد. می گویند 40-30 سال پیش، وقتی تلویزیون پایش را در بمبئی گذاشت، تعداد کمی از خانواده ها توانایی خرید آن را داشتند و باقی که همه عشق فیلم های بالیوودی شان بودند فقط می تواناستند در سینماهای محدود شهر عشقشان را دنبال کنند و به این قانع نبودند. آنها دوست داشتند هر طور شده از این جعبه جادویی که تعریفش سر زبان ها بود، سر در بیاورند و آن وقت اتفاقی که افتاد این بود: آخر هفته ها خانه اهالی تلویزیون دار شهر پر می شد از مردم پابرهنه ای که عشق فیلم بودند، اما حتی چادری برای زندگی کردن نداشتند. آخر هفته ها یک عالم آدم غریبه و آشنا می رفتند خانه تلویزیون دارها و سه - چهار ساعتی با هم می نشتند جلوی تلویزیون و فیلم می دیدند و حرف می زدند و کیف می کردند و بعد از خانه می زدند بیرون. در ایران خودمان هم همین وضع بود. در سال های آخر دهه 30 که تلویزیون تازه به ایران آمده بود، مردم آن قدر شیفته اش بودند که از هر صنفی دور هم جمع می شدند و یک لذت مشترک را کشف می کردند. این طوری بود که دیگر خانواده ها برای گردش و تفریحشان منتظر جمعه ها نبودند. بلکه برای دیدن فلان فیلم انتظار آن روز را می کشیدند؛ فیلم هایی که اول بهانه جمع شدن مردم شد و بعد ها بهانه جدایی شان.
حالا چند تا خانواده (یعنی پدر و مادر و فرزندانشان) را می شناسید که با هم بنشینند یک فیلم را تماشا کنند و آخر سرهم بنشینند درباره خوبی ها و ایرداهایش حرف بزنند؟ و چند نفر را می شناسید که در کمدشان یک عالم فیلم دارند برای وقت های تنهایی؟ حالا اوضاع فرق کرده است. تلویزیون سلیقه ها را تغییر داده و معنای تلویزیون و روش استفاده از آن برای هر کسی فرق می کند. بعضی ها تلویزیون را وسیله ای برای نمایش برنامه های خبری می بینند که با آن می شود از وقایع روز جهان خبردار شد؛ بعضی ها آن را یک وسیله سرگرمی می بینند که وقتشان را پر می کند؛ بعضی ها آن را رفیق گرمابه و گلستانشان می بینند و در فرهیخته ترین حالت، عده ای فکر می کنند تلویزیون یک رسانه آموزشی است برای برقراری یک ارتباط خلاق این طوری است که یکی اخبار نگاه می کند. یکی برنامه آشپزی، یکی فوتبال و مثلا یکی برنامه کودک؛ آن هم تنهایی. پس بیراه نیست وقتی ویلبر شرام می گوید:«خیلی از مادرها [بخوانید خانواده ها]، تلویزیون را به خاطر کمکی که به آنها می کند ستایش می کنند.» منظور جناب جامعه شناس از کمک را هم که خوب می دانید؛ کمک برای نشاندن بچه ها مقابل تلویزیون تا جلوی دست و پای بزرگترها نباشند.
پیشرفت دارد اما آدم ها را به زمین گرم می زند. حالا می شود تلویزیون را در اینترنت و روی لپ تاپ شخصی دید؛ می شود توی گوشی موبایل دید؛ می شود روی موج رادیوی ماشین صدایش را شنید. اصلا انگار بشر این روش ها را ابداع کرده تا هر کسی بتواند در «تنهایی» با چیزی که دوست دارد ارتباط برقرار کند و دیگر عین خیالش هم نیست که بغل دستی اش از تماشای چه چیزی خوشحال یا ناراحت می شود. حالا قرار است اوضاع از این هم جذاب تر یا غمگینانه تر بشود. حالا کم کم سر و کله تلویزیون های سه بعدی در بازار پیدا شده است و اتفاق ناراحت کننده و در عین حال خنده داری که دارد می افتد، این است که در فروشگاه ها وقتی شما عینک را روی چشمتان می گذارید، بغل دستی تان دارد خداخدا می کند زودتر عینک را به او بدهید. یعنی حالا حتی دو نفر همی نمی توانند با هم یک فیلم را ببینند چه برسد به اینکه لذت مشترکی هم ببرند. الان قیمت عینک های مخصوص دیدن فیلم به شدت گران است. چیزی حول و حوش 100 هزار تومان و خلاصه شرایط طوری نیست که یک خانواده بتواند برای همه اعضا و مهمان های احتمالی اش عینک تهیه کند و حالش را ببرد و خب این باز آدم ها را تنهاتر می کند. البته چند وقت بعد قرار است یک مدل تلویزیون های سه بعدی به بازار بیاید که قیمت عینک هایش حدود 10 هزار تومان باشد. اما موضوع این است که باز اوضاع تنهایی ما زیاد فرق نمی کند. شاید همه خانواده ها بتوانند به تعدادشان از این عینک ها تهیه کنند. ولی باز موقع دیدن فیلم سه بعدی هر کس در دنیای خودش است. هیچ کس نمی تواند به درستی بغل دستی اش را نگاه کند تا بفهمد او موقع دیدن فلان صحنه چهره اش چه تغییری می کند؟ دهانش چطور می شود؟ می ترسد؟ تعجب می کند؟ ذوق می کند یا چه؟
آمارها می گویند در سال 2010 بازار جهانی تلویزیون( آن هم فقط ال ای دی ها) رشد 67 درصدی داشته است. جالب اینکه کارشناسان معتقدند این روند رشد قرار است همچنان ادامه پیدا کند. آنها پیش بینی کرده اند بازار جهانی ال ای دی ها تا پایان سال 201 با رشد 38 درصدی نسبت به سال 2010 به ارزش 10/8 میلیارد دلاری برسد. حساب و کتاب ها این طور می گویند که تا حالا 1416338245 تلویزیون به سر تا سر دنیا صادر شده و از خانه های ما سر در آورده است. آمار و ارقام می گویند چینی ها با داشتن 400 میلیون تلویزیون بیشتر از بقیه آدم های روی کره زمین تلویزیون تماشا می کنند. بعد از چین آمریکایی ها با 219 میلیون و ژاپنی ها با 86 میلیون تلویزیون آدم های بعدی این کره هستند که تلویزیون تماشا می کنند. سهم ما ایرانی ها هم چیزی حدود چهار میلیون تلویزیون است که با در نظر گرفتن بازار قاچاق در ایران این رقم بیشتر هم خواهد شد. اما جدای این اعداد و ارقام لطفا یادتان نرود جمعیت جهان الان چیزی حول و حوش 7 میلیارد نفر است. حالا سوال این است که این همه تلویزیون به کجا می رسد؟ حالا نمی گوییم هر خانواده یکی، دیگر یک نفر که بیشتر از یک تلویزیون لازم ندارد؛ دیگر یک نفر بیشتر از یک عمر که نمی تواند «تنها» بماند.
منبع: نشريه همشهري جوان شماره 311



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط