بناپارت شگفت انگيز
نويسنده:حميد رضا هدايت پناه
زير عنوان: اين جنگي است که در دانشگاه هاي نظامي دنيا تدريس مي شود . جايي که ناپلئون نابغه با يک حرکت استثنايي ، سه دشمن را مات کرد . اما در جنگ اوسترليتز چه اتفاقي افتاد ؟
اوايل قرن نوزدهم ، اروپا در پيچيده ترين روزهاي تاريخ خود بود . از يک سو اتريش ، پس از وقوع انقلاب کبير در فرانسه و با مقاومت شکست ناپذير در برابر امپراتوري عثماني تبديل به قدرت اصلي اروپاي مرکزي شده بود و تحت سفارش ها ، حمايت ها و امتيازهاي انگلستان با روسيه و سوئد هم پيمان شده بود ( معروف به اتحاديه سوم (Third Coalition) و در سوي ديگر فرانسه ـ يعني آن طرف درياي مانش ـ انگلستان قصد تحکيم فرمانروايي خود بر درياها را داشت و با صرف صدها کيلو طلا قصد داشت تا شاهزاده نشين هاي پروس ( آلمان ) را نيز به اتحاد ضد فرانسه تشويق کند ؛ اتفاقي که در صورت وقوع ، شکست فرانسه را اجتناب ناپذير مي کرد . در چينن شرايطي امپراتور جنگجو ، فرانسه ، ناپلئون بنا پارت ، تصميم گرفت تا پيش از آنکه شاهزاده نشين ها به اجماع برسند ، با شکست دادن روسيه و اتريش اتحاد شوم را نابود کرده و از گشايش يک جهبه جديد از سوي ژرمن ها جلوگيري کند .
ناپلئون که نگران اتحاد آلماني عليه خودش بود ، تصميم گرفت بر اين دسيسه انگليسي ها پيش دستي کرده و قدرت هاي اصلي اروپا را که مي توانستند حامي شاهزاده نشين هاي پروسي شوند ، تضعيف کند . براي همين مجبور شد نقشه حمله به انگلستان را موقتا به قفسه کارهاي با اولويت کمتر بسپارد . او که توانسته بود با فتح وين ـ پايتخت افسانه اي اتريش ها که سال ها با تمام قوا در برابر عثماني ها ايستاده بود ـ توان خود را به رخ رقبا بکشد ، 72 تن نفر ارتش اش (Grande Armeَe) را براي نبردي پيش دستي جويانه رهسپار شمال شرق کرد . همزمان روس ها هم براي مقابله با ناپلئون به سمت غرب حرکت کردند . اما نيروهاي ارتش امپراتوري اتريش به همراه متحدان روسشان سرجمع 92 هزار نفر مي شدند دو سپاه در حوالي شهر « برون » در باواريا ( بخش جنوبي آلمان که الان در جنوب شرقي جمهوري چک است ) به هم رسيدند . ناپلئون با توجه به تعداد نفرات دو طرف مي توانست در شهر بماند و با دشمن درگير شود . ولي زمان به نفع انگلستان بود و اخبار حاکي از آماده سازي هاي اوليه در ارتش پروس بود . ناپلئون ترجيح داد تا با خروج از شهر ، اتريشي ها و روس ها را به نبرد ترغيب کند . البته او براي آنکه هر چه بيشتر دشمنانش را مجبور به نبرد کند ، دست به مقدمه چيني هايي براي برگزاري يک سري مذاکرات صلح زد ، زيرا به درستي مي دانست که اين کار باعث مي شود که دشمن به تصور ضعف قواي ناپلئون ، حمله را هر چه زودتر در دستور کارش قرار مي دهد . البته اين پيشنهاد در ميان متحدان ناپلئون به عنوان نشانه اي روشن از ضعف فرانسه هم تعبير شد . به عبارت بهتر ناپلئون مانند يک شطرنج باز حرفه اي ، علاوه بر تکان دادن مهره هاي خود ، کاري مي کرد که حريف طوري برنامه ريزي و بازي کند که او مي خواست البته اين کارهاي ناپلئون آثار ديگري هم داشت . مثلاً در ميان فرماندهان و مارشال هاي ارتش فرانسه هم شک و دودلي موج مي زد ؛ تا جايي که حتي بعضي از آنها نگراني خود از درگيري با قواي بزرگ متحدان را با فرمانده در ميان گذاشتند ولي ناپلئون محکم جوابشان را داد . او مغرورتر از آن بود که بخواهد در مقابل روس و اتريش جا بزند .
ناپلئون نيروهاي خود را در اطراف دو تپه مرتفع « سانتون » و « زوران » آرايش داده بود . او توپخانه پر قدرتش را بر بلندي اين دو تپه مستقر کرد تا بتواند حداکثر استفاده را از آتش مهيب 150 توپ جهنمي خود ببرد . براي جلوگيري از حمله دشمن به توپخانه هم با قرار دادن واحدهاي پر قدرت ژنرال لن در جناح چپ توپخانه و سپردن مرکز به سردار بزرگي به نام وندمه(Vandamme) ، سپاه خطوط مستحکمي را در اين ناحيه به وجود آورد . ولي در چيدمان سردار بزرگ يک مشکل بزرگ وجود داشت ، او با در نظر گرفتن آبگير کوچک کوبلنيتز(Kobelniz) به عنوان يک سد دفاع طبيعي ، تعداد بسيار کمي از واحدهاي خود را براي دفاع از جناح راست آماده کرده بود ( حدود 6000 نفر ) . ناپلئون يک نيروي ذخيره بزرگ بزرگ هم پشت خط مقدم قرار داد . به نظر مي رسد که او قصد انجام يک دفاع چند مرحله اي را داشت . شايد هم به دليل نارضايتي هاي افسرانش در شب هاي قبل ، نگران شورش سرداران خود بود . به هر حال او ترجيح داد ژنرال هاي بزرگ مانند برنادت و سولت را در کنار خود قرار دهد و بخش هاي مستقل سپاه را به آنها نسپارد . در اردوي اتريش و روس ، « ترس ناپلئون از شورش افسران » تنها سناريوي منطقي براي چيدمان بنا پنارت بود ؛ سناريويي که خيلي به مذاق فرماندهان قواي متحد خوش مي آمد .
ولي ناگهان همه چيز تغيير کرد . در دوردست ها ،درافق و لحظاتي پيش از فرو پاشيدن جناح راست جبهه فرانسوي ، يک يگان بزرگ از فرانسوي ها پديدار شدند ؛ نيروي بزرگي بالغ بر ده هزار سرباز که در ميان سرماي زمستان مي شد بخاري را که از بدنشان بلند مي شد ديد . اينها نيروهاي ژنرال فرانسوي ، داوت بودند که در کمتر از دو روز از فاصله 110 کيلومتري به آنجا رسيده بودند ، نه تنها در روز موعود بلکه دقيقا در همان ساعتي که ناپلئون به آنها دستور داده بود و دقيقا همان طور که او انتظار داشت ! نيروهاي تحت امر ژنرال داووت زماني وارد صفحه شطرنج شدند که روس ها حمله شان را آغاز بودند و ديگر امکان عقب نشيني برايشان وجود نداشت . فرماندهان متحدين به سرعت تعداد بيشتري از واحدهاي ذخيره خود را به سمت جناح راست دشمن فرستادند تا نيروي تازه رسيده را شکست دهنده ولي به دليل تراکم نيروها و سرعت پايين ، مانورهاي سربازاني که حالا مي شد ترس را در نگاهشان خواند ، اصلا سرعت مناسبي نداشت و اين يعني فرصت مغتنم براي 150 عراده توپ سنگين فرانسوي . حالاسر نيروهاي روس واتريش ،همان بلايي مي آمد که آنها مي خواستند سر ناپلئون در بياورند ؛ يعني گير انداختن نيروهاي متراکم حريف در يک نقطه و گشودن آتش توپخانه بر آنها .
رفت .
منبع:دانستنيها ش 21
اوايل قرن نوزدهم ، اروپا در پيچيده ترين روزهاي تاريخ خود بود . از يک سو اتريش ، پس از وقوع انقلاب کبير در فرانسه و با مقاومت شکست ناپذير در برابر امپراتوري عثماني تبديل به قدرت اصلي اروپاي مرکزي شده بود و تحت سفارش ها ، حمايت ها و امتيازهاي انگلستان با روسيه و سوئد هم پيمان شده بود ( معروف به اتحاديه سوم (Third Coalition) و در سوي ديگر فرانسه ـ يعني آن طرف درياي مانش ـ انگلستان قصد تحکيم فرمانروايي خود بر درياها را داشت و با صرف صدها کيلو طلا قصد داشت تا شاهزاده نشين هاي پروس ( آلمان ) را نيز به اتحاد ضد فرانسه تشويق کند ؛ اتفاقي که در صورت وقوع ، شکست فرانسه را اجتناب ناپذير مي کرد . در چينن شرايطي امپراتور جنگجو ، فرانسه ، ناپلئون بنا پارت ، تصميم گرفت تا پيش از آنکه شاهزاده نشين ها به اجماع برسند ، با شکست دادن روسيه و اتريش اتحاد شوم را نابود کرده و از گشايش يک جهبه جديد از سوي ژرمن ها جلوگيري کند .
ناپلئون که نگران اتحاد آلماني عليه خودش بود ، تصميم گرفت بر اين دسيسه انگليسي ها پيش دستي کرده و قدرت هاي اصلي اروپا را که مي توانستند حامي شاهزاده نشين هاي پروسي شوند ، تضعيف کند . براي همين مجبور شد نقشه حمله به انگلستان را موقتا به قفسه کارهاي با اولويت کمتر بسپارد . او که توانسته بود با فتح وين ـ پايتخت افسانه اي اتريش ها که سال ها با تمام قوا در برابر عثماني ها ايستاده بود ـ توان خود را به رخ رقبا بکشد ، 72 تن نفر ارتش اش (Grande Armeَe) را براي نبردي پيش دستي جويانه رهسپار شمال شرق کرد . همزمان روس ها هم براي مقابله با ناپلئون به سمت غرب حرکت کردند . اما نيروهاي ارتش امپراتوري اتريش به همراه متحدان روسشان سرجمع 92 هزار نفر مي شدند دو سپاه در حوالي شهر « برون » در باواريا ( بخش جنوبي آلمان که الان در جنوب شرقي جمهوري چک است ) به هم رسيدند . ناپلئون با توجه به تعداد نفرات دو طرف مي توانست در شهر بماند و با دشمن درگير شود . ولي زمان به نفع انگلستان بود و اخبار حاکي از آماده سازي هاي اوليه در ارتش پروس بود . ناپلئون ترجيح داد تا با خروج از شهر ، اتريشي ها و روس ها را به نبرد ترغيب کند . البته او براي آنکه هر چه بيشتر دشمنانش را مجبور به نبرد کند ، دست به مقدمه چيني هايي براي برگزاري يک سري مذاکرات صلح زد ، زيرا به درستي مي دانست که اين کار باعث مي شود که دشمن به تصور ضعف قواي ناپلئون ، حمله را هر چه زودتر در دستور کارش قرار مي دهد . البته اين پيشنهاد در ميان متحدان ناپلئون به عنوان نشانه اي روشن از ضعف فرانسه هم تعبير شد . به عبارت بهتر ناپلئون مانند يک شطرنج باز حرفه اي ، علاوه بر تکان دادن مهره هاي خود ، کاري مي کرد که حريف طوري برنامه ريزي و بازي کند که او مي خواست البته اين کارهاي ناپلئون آثار ديگري هم داشت . مثلاً در ميان فرماندهان و مارشال هاي ارتش فرانسه هم شک و دودلي موج مي زد ؛ تا جايي که حتي بعضي از آنها نگراني خود از درگيري با قواي بزرگ متحدان را با فرمانده در ميان گذاشتند ولي ناپلئون محکم جوابشان را داد . او مغرورتر از آن بود که بخواهد در مقابل روس و اتريش جا بزند .
خط آتش فرانسوي ها
ناپلئون نيروهاي خود را در اطراف دو تپه مرتفع « سانتون » و « زوران » آرايش داده بود . او توپخانه پر قدرتش را بر بلندي اين دو تپه مستقر کرد تا بتواند حداکثر استفاده را از آتش مهيب 150 توپ جهنمي خود ببرد . براي جلوگيري از حمله دشمن به توپخانه هم با قرار دادن واحدهاي پر قدرت ژنرال لن در جناح چپ توپخانه و سپردن مرکز به سردار بزرگي به نام وندمه(Vandamme) ، سپاه خطوط مستحکمي را در اين ناحيه به وجود آورد . ولي در چيدمان سردار بزرگ يک مشکل بزرگ وجود داشت ، او با در نظر گرفتن آبگير کوچک کوبلنيتز(Kobelniz) به عنوان يک سد دفاع طبيعي ، تعداد بسيار کمي از واحدهاي خود را براي دفاع از جناح راست آماده کرده بود ( حدود 6000 نفر ) . ناپلئون يک نيروي ذخيره بزرگ بزرگ هم پشت خط مقدم قرار داد . به نظر مي رسد که او قصد انجام يک دفاع چند مرحله اي را داشت . شايد هم به دليل نارضايتي هاي افسرانش در شب هاي قبل ، نگران شورش سرداران خود بود . به هر حال او ترجيح داد ژنرال هاي بزرگ مانند برنادت و سولت را در کنار خود قرار دهد و بخش هاي مستقل سپاه را به آنها نسپارد . در اردوي اتريش و روس ، « ترس ناپلئون از شورش افسران » تنها سناريوي منطقي براي چيدمان بنا پنارت بود ؛ سناريويي که خيلي به مذاق فرماندهان قواي متحد خوش مي آمد .
برنامه متحدين براي حمله به فرانسوي ها
آغاز نبرد
ولي ناگهان همه چيز تغيير کرد . در دوردست ها ،درافق و لحظاتي پيش از فرو پاشيدن جناح راست جبهه فرانسوي ، يک يگان بزرگ از فرانسوي ها پديدار شدند ؛ نيروي بزرگي بالغ بر ده هزار سرباز که در ميان سرماي زمستان مي شد بخاري را که از بدنشان بلند مي شد ديد . اينها نيروهاي ژنرال فرانسوي ، داوت بودند که در کمتر از دو روز از فاصله 110 کيلومتري به آنجا رسيده بودند ، نه تنها در روز موعود بلکه دقيقا در همان ساعتي که ناپلئون به آنها دستور داده بود و دقيقا همان طور که او انتظار داشت ! نيروهاي تحت امر ژنرال داووت زماني وارد صفحه شطرنج شدند که روس ها حمله شان را آغاز بودند و ديگر امکان عقب نشيني برايشان وجود نداشت . فرماندهان متحدين به سرعت تعداد بيشتري از واحدهاي ذخيره خود را به سمت جناح راست دشمن فرستادند تا نيروي تازه رسيده را شکست دهنده ولي به دليل تراکم نيروها و سرعت پايين ، مانورهاي سربازاني که حالا مي شد ترس را در نگاهشان خواند ، اصلا سرعت مناسبي نداشت و اين يعني فرصت مغتنم براي 150 عراده توپ سنگين فرانسوي . حالاسر نيروهاي روس واتريش ،همان بلايي مي آمد که آنها مي خواستند سر ناپلئون در بياورند ؛ يعني گير انداختن نيروهاي متراکم حريف در يک نقطه و گشودن آتش توپخانه بر آنها .
توپخانه ها بنوازند .
رفت .
مرگ در درياچه
نتايج نبرد .
منبع:دانستنيها ش 21