مغز عجيب آقاي مغز

آلبرت اينشتين در شمار باهوش ترين افراد قرن بيستم است. اين را همه مي دانند، چون اينشتين توانست افق هاي وسيع تري را براي درک ساختار جهان کشف کند. امروزه درباره نظريه نسبيت و هم ارزي جرم و انرژي آن قدر صحبت شده که بيشتر افراد حتي بدون داشتن درک درستي از اين نظريات، آنها را به عنوان بديهي ترين حقيقت هاي علمي پذيرفته اند و فرمول مشهور E=mc2، فارغ از مفهومي که دارد، به نمادي براي گزاره هاي علمي تبديل شده است. نام
دوشنبه، 1 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مغز عجيب آقاي مغز

مغز عجيب آقاي مغز
مغز عجيب آقاي مغز


 

نويسنده: عرفان خسروي




 

چرا مغز نابغه دنياي فيزيک را تا الان نگه داشته اند؟
 

آلبرت اينشتين در شمار باهوش ترين افراد قرن بيستم است. اين را همه مي دانند، چون اينشتين توانست افق هاي وسيع تري را براي درک ساختار جهان کشف کند. امروزه درباره نظريه نسبيت و هم ارزي جرم و انرژي آن قدر صحبت شده که بيشتر افراد حتي بدون داشتن درک درستي از اين نظريات، آنها را به عنوان بديهي ترين حقيقت هاي علمي پذيرفته اند و فرمول مشهور E=mc2، فارغ از مفهومي که دارد، به نمادي براي گزاره هاي علمي تبديل شده است. نام اينشتين (يا آن طور که در فارسي متداول تر است: انيشتين) هم مترادف هوش و نبوغ سرشار شده است. البته ميان مردم، اينشتين نماد امر ديگري نيز هست: در جشن تولد 72 سالگي اينشتين (سال 1951) عکاسي که سعي مي کرد اينشتين را وادار به لبخند زدن در برابر دوربين کند، با بي حوصلگي پيرمرد مواجه شده و سرانجام اينشتين زبانش را براي او بيرون آورد. سبک سري اينشتين، نبوغ اينشتين و ضعف تحصيلي او که همراه با خوانش پريشي (Dyslexia) و بيش فعالي بوده است، از او نمادي به عنوان دانشمندان ديوانه و ژوليده و آشفته موي پديد آورده که شايد خيلي هم با واقعيت منطبق نباشد. دست کم روابط شخصي اينشتين نشان مي دهد او هوش و توان اجتماعي بالايي داشته که توانسته چنين روابط گسترده و متنوعي ايجاد کند. به علاوه شايعه رد شدن اينشتين در درس رياضي هم (که مايه اميدواري خيلي از مادران نسبت به آينده فرزندانشان شده) صحت ندارد و آن هم برمي گردد به نظام ارزشيابي در آلمان که «1» نشانگر بيشترين امتياز است. در حقيقت اينشتين در جبر و هندسه و فيزيک هميشه بهترين بود ولي در تاريخ و زبان و جغرافيا کمترين امتياز را کسب مي کرد. اما هرچيزي که با توانايي ها و عقب ماندگي هاي اين نابغه ژوليده مرتبط بوده باشد، شايد با بررسي دقيق مغز او که هفت ساعت پس از مرگش از بدنش خارج شد، روشن تر شود.

دکتر هاروي اخراج مي شود
 

تامس اس. هاروي (Thomas Stoltz Harvey) آسيب شناس زرنگ اما بد اقبالي در دانشگاه پرينستون بود که مغز اينشتين را در حين کالبد شکافي بيرون آورد تا ساختار اتصال ميان ياخته هاي عصبي مغز را بررسي کند. او فرمالين 10 درصد را از طريق شاهرگ هاي گردن به درون جمجمه تزريق کرد تا از پوسيدن و تخريب مغز پيشگيري کند و پس از خارج کردن مغز نيز آن را درون فرمالين10 درصد قرار داد و از زواياي مختلف از مغز اينشتين عکس برداري کرد و سپس مغز را به 240 قطعه تقسيم و هر کدام را در ماده اي پلاستيک مانند به نام کولودين بسته بندي کرد. او چشم هاي اينشتين را هم درآورد. اما به خاطر اين اقدامات از جايگاهش در بيمارستان دانشگاه پرينستون اخراج شد.
مشخص نيست که اينشتين در آخرين لحظات عمرش به خارج کردن مغزش رضايت داشته يا خير. برخي اعتقاد دارند که او گفته مغزش مي تواند در تحقيقات علمي مورد بررسي قرار گيرد. اما بررسي هاي تاريخي جديدتر نشان مي دهد چنين موضوعي هرگز صحت ندارد و نه اينشتين و نه نزديکان او چنين اجازه اي نداده اند. البته هانس - پسر اينشتين- پس از اطلاع از خارج شدن مغز پدرش به اين موضوع رضايت داد، اما مشروط بر اينکه نتايج اين تحقيقات تنها در نشريات معتبر علمي منتشر شود. در سال 1978 مغز اينشتين که در تملک دکتر هاروي قرار داشت دوباره در دسترس جامعه علمي قرار گرفت. در دهه 80 ميلادي دانشگاه پرينستون دکتر هاروي را واداشت تا نمونه هاي مغز اينشتين را در اختيار دانشگاه قرار دهد.

مغز اينشتين چه ويژگي هاي عجيبي داشت؟
 

خود هاروي متوجه شد مغز اينشتين در هيچ کدام از دو نيم کره «سرپوش آهيانه» (Opcerculum Parietal) نداشته و ساختار شيار جانبي (Sylvian fissure) مغز او هم با يک مغز استاندارد متفاوت بوده است. البته اين فقدان سرپوش آهيانه به دليل بزرگ تر بودن نواحي جانبي بوده است. همه اينها نشان دهنده رشد غيرطبيعي نواحي خاصي از مغز اينشتين بوده است. تحقيقات بعدي که در دهه 80 روي مغز اينشتين انجام شد، نشان داد ياخته هاي گليال در نمونه هاي مغز اينشتين در مقايسه با نمونه هاي ديگري از مغز 11 نفر ديگر بيشتر است.
ياخته هاي گليال مسئول حفاظت، تغذيه و تا حدي ارتباط ميان ياخته هاي عصبي مغز هستند. اين افزون بودن ياخته هاي گليال در تمام نواحي مورد بررسي مغز اينشتين مشهود است. اما بيش از همه در ناحيه آهيانه سمت چپ ديده مي شود. اين ناحيه مسئول ترکيب و هماهنگي اطلاعات رسيده از ديگر نواحي مغز است. البته محققاني که در دانشگاه پرينستون اين بررسي را انجام دادند، اقرار مي کنند بزرگ ترين انتقاد به پژوهش آنان در اين است که آنها مغز تنها يک «اينشتين» را داشتند، مسلماً براي اثبات ارتباط ميان اين ناهنجاري هاي ساختاري و کارکرد ذهن اينشتين بايد مغز افراد بيشتري با نمونه هاي مشابهي از نبوغ ذاتي مورد بررسي قرار مي گرفت. انتقاد مهم ديگري که به کار اين محققان وارد مي شود اينجاست که با زياد شدن سن، خودبه خود به نسبت ياخته هاي گليال در برابر نورون ها افزوده مي شود. اينشتين هنگام مرگ 76 ساله بود، در حالي که مغزهاي مقايسه شده با او به طور متوسط به افرادي 64 ساله تعلق داشتند. به علاوه ما چيزي در مورد IQ يا ديگر توانايي هاي ذهني افرادي که مغزشان با اينشتين مقايسه شد نمي دانيم. در سال 1999 بررسي هاي بيشتري که در دانشگاه مک مستر در اونتاريوي کانادا انجام شد نشان داد اين ساختار غيرمعمول موجب ارتباط بهتري ميان نورون هاي اين نواحي مي شده و همين نشان مي دهد چرا اينشتين تا اين حد نابغه بوده است. اين تحقيقات بر مبناي همان عکس هاي گرفته شده در سال 1955 توسط دکتر هاروي انجام شد. آن طور که خود اينشتين مي گفت او موقع انديشيدن بيشتر «تصوير مي کند» تا به «واژه ها» بينديشد؛ همين موضوع مي تواند نشان دهنده کارکرد متفاوت مغز اينشتين باشد. يکي از مناطق سرپوش آهيانه، ناحيه بروکا (Area Broca) نام دارد که با تکلم و ايجاد واژگان ارتباطي تنگاتنگ دارد. برعکس در مغز اينشتين قسمت داخلي لوب آهيانه (مه با تفکر رياضي، تصور فضايي و حرکت مرتبط است) بزرگ تر بوده است. با اين وجود منتقدان اين بررسي مي گويند اين بررسي ها تنها بر مبناي عکس هاي هاروي انجام شده و تا زماني که خود مغز مستقيماً بررسي نشود قابل استناد نيستند.

مغز نوابغ ديگر
 

حفظ کردن و نگهداري مغز نوابغ موضوعي منحصر به اينشتين نيست. مغز رياضي دان نابغه آلماني، کارل فردريش گاوس نيز حدود 100 سال پيش تر از اينشتين خارج شده بود و بررسي هايي مانند اندازه گيري وزن و سطح مخ او توجيهاتي براي نبوغ گاوس ارائه مي کرد. مغز ولاديمير لنين (بنيانگذار حزب کمونيست روسيه و رهبر انقلاب 1917)، ايشي (آخرين سرخ پوست بومي کاليفرنيا که به طور سنتي زيست و به جهان مدرن وارد نشد) و ادوارد رودولف (زبان شناس و جنايتکاري نابغه که مغزش از نظر اندازه دومين مغز بزرگ ثبت شده بود) نيز در تاريخ عصب شناسي جزو مهم ترين مغزهاي خارج شده پس از مرگ بودند.
منبع: نشريه همشهري دانستنيها شماره 35



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط