مردي كه اقتصاد را نجات داد
نويسنده: رابرت ماتيونز
ترجمه: دكتر سعيد علوي نائيني
ترجمه: دكتر سعيد علوي نائيني
نگاهي به زندگي جان مي نارد كينز، يكي از تأثيرگذارترين اقتصاددانان قرن بيستم
اين سقوط در عرض چند هفته صورت گرفت و ضربه شديدي بر پيكر اقتصاد آمريكا وارد كرد. ميليون ها تن از كار اخراج شدند و تجارت خارجي آمريكا 50 درصد سقوط كرد. سپس مؤسسات مالي اروپا از پايه و اساس به لرزه درآمدند. نخستين سقوط مربوط به كرديت آنشتالت، يكي از بزرگ ترين بانك هاي اتريش بود. سرمايه گذاران آن وحشت زده براي نقد كردن پولشان از هم سبقت مي گرفتند. اين هيجان سبب ايجاد بحران نقدينگي بين المللي شد. چون بانك ها پولي نداشتند كه به مشتريان خود بدهند. حتي بانك مركزي انگليس ضربه خورد و تنها توانست به تماشاي سقوط يك سوم ارزش پوند طي فقط چند هفته بنشيند. امواج ترس و وحشت سراسر اقيانوس آتلانتيك را پيمود و سامانه بانك آمريكا را در برگرفت. پيش از سال 1932 بيش از 2 هزار بانك آمريكايي فروپاشيدند.
آمريكاييان پول هايشان را از بانك ها كشيدند و اقتصاد آمريكا بيشتر به اعماق بحران سقوط كرد. سياستمداران به اين اميد دل بستند كه قوانين سرمايه داري عرضه و تقاضا همه چيز را متعادل خواهد كرد. آنان مي گفتند مطمئناً به نقطه اي مي رسيم كه بيكاري آن قدر بالا خواهد رفت كه مردم حاضر مي شوند براي پشيزي كار كنند و كارفرمايان هم به آنان كار خواهند داد. نرخ بيكاري به 25 درصد در آمريكا رسيد. در عرض سه سال تا 1932 سطوح تجارت جهاني 50 درصد سقوط كرد. ديگر روشن شد كه ايده قرن نوزدهمي «تجارت آزاد» كارساز نيست. اما سياستمداران چه كار مي توانستند بكنند؟
پاسخ آن از سوي مردي آمد كه با ميليون ها مردمي كه در صف هاي نان خيريه ها ايستاده بودند فرق داشت. او با حلقه هاي اجتماعي رفت و آمد مي كرد كه سال هاي نوري از صف بيكاران فاصله داشت. با اين حال عمرش را صرف درك و فهم سقوط اقتصاد كرد. مردي مي خواست مردم كوچه و خيابان را از عواقب فاجعه بار آن نجات بخشد. نامش جان مي نارد كينز بود.
كينز سال 1883 به دنيا آمد. پدرش اقتصاددان دانشگاه كمبريج و مادرش دختر يك كشيش بود كه در ضمن يكي از نخستين فارغ التحصيلان زن آن دانشگاه هم بود. كينز كودكي باهوش و زودرس بود. به خاطر تنبيهات بيرحمانه پدرش ماند زنداني شدن در خانه حتي بيشتر به درس هايش پرداخت.
تا 10 سالگي كينز جبر و هندسه را آموخت. در 14 سالگي با بورسي تحصيلي به مدرسه خيلي خصوصي «ايتون» كه متعلق به اعيان و اشراف بود راه يافت. او طي تحصيل حدود 60 جايزه درسي برد كه او را به حلقه خيلي بالاي باشگاه ايتون درآورد. كنيز ميان همكارانش هم عزت و احترامي فراوان داشت كه البته در آينده بسيار به كارش آمد.
در كينگز كالج كمبريج، كينز توانست در سال 1902 يك بورس تحصيلي در رشته رياضيات به دست آورد. در آنجا او رئيس باشگاه كمبريج شد و همچنين عضويت باشگاه سري «حواريون» آن دانشگاه را به دست آورد كه اعضاي مهم ديگرش برتراند راسل -فيلسوف مشهور- و اي ام فورستر نويسنده بنام انگليسي بودند.
اما يكي از استادان دانشگاه كمبريج به نام آلفرد مارشال جهت زندگي كينز را تغيير داد. سال 1903؛ مارشال، بنيانگذار اقتصاد دانشگاهي در انگليس شد. كينز با تغيير رشته و انتخاب اقتصاد به عنوان رشته پس از ليسانس، نشان داد كه استعداد فوق العاده اي براي نظريه پردازي در اقتصادي دارد. اما دانشگاه كمبريج برايش كسالت آور شده بود. پيش از پايان تحصيلات، در لندن به عنوان يك كارمند دولت مشغول به كار شد. پس از دو سال كار، اوضاع براي كينز بار ديگر كسالت آور شد. در سال 1908 او كه 25 ساله بود براي تدريس دوباره وارد كمبريج شد. در آنجا به سرعت به عنوان يك استاد برجسته شهرت پيدا كرد. مهم ترين پروژه او كه تحليل سيستم مالي مستعمره هند بود، تحسين همكارانش را برانگيخت. پيش از آنكه جنگ جهاني اول شروع شود معلوم شد كينز يك متفكر بزرگ اقتصادي است. به اين ترتيب او را به خزانه داري انگليس فراخواندند.
پيش بيني جنگ جهاني دوم
بسياري گفتند حق آلمان كمتر از اين نيست. اما اين كينز بود كه گفت آلمان مجبور شده مبالغي را بپردازد كه ندارد و اين خطرناك خواهد بود. در ضمن وسيله هاي پرداخت بدهي را هم از آن كشور گرفته بودند. سال 1919 -يعني يك سال پس از جنگ- كينز به يكي از دوستانش گفته: «صلح ما بي رحمانه و غيرممكن است و براي ما هيچ ارمغاني جز بدبختي نمي آورد.»
به خاطر تحمل نكردن اوضاع آن زمان، كينز از خزانه داري استعفا داد تا آزاد شده و نگراني هايش را براي عموم آشكار كند. در دسامبر 1919 كينز طي مطلبي تند ونيش دار با عنوان «عواقب اقتصادي صلح» تصويري هجوآميز و انتقادي از معماران پيمان ورساي از جمله رئيس پيشين خود نخست وزير لويد جورج، ترسيم كرد. تحليل او غير منطقي بودن اين پيمان را آشكار ساخت و به زودي پرفروش ترين كتاب بين المللي شد. در ضمن كينز به عنوان يك اقتصاددان تندرو شناخته شد كه اعتماد به نفس او مانند تفكرش آن قدر قوي بود كه مي توانست چيزهايي را بگويد كه بسياري فكرش را مي كردند اما جرأت بيانش را نداشتند. باور او اين بود كه خسارت جنگ نه كاملاً پرداخت خواهد شد و نه ضامن صلح خواهد بود. بعدها ثابت شد كه اظهارات او آگاهي از پيش بوده است.
بسياري از مورخان فكر مي كنند هرج و مرج و آشوب به وجود آمده پس از آن جنگ بزرگ بذر ظهور نازي ها را در آلمان كاشت.
چرچيل، كينز و بحران بزرگ طلا
يك دلار هميشه مقداري طلا مي خريد و يك پوند هميشه مقدار ديگري طلا مي خريد. بنابراين ارزش دلار نسبت به پوند را هميشه مي توانست تعيين كنند. اين تبديل ارزها پيوسته معنادار بود. اما اين سياست در جنگ جهاني اول متوقف شده بود و بعد از جنگ دوباره درخواست هايي براي احياي آن مطرح بود.
با اينكه برخي از تصميم چرچيل براي بازگرداندن استاندارد طلا استقبال كردند، برخي ديگر مخالف بودند؛ از جمله جان مي نارد كينز. او هشدار داد كه آن جنگ بزرگ براي هميشه جهان را تغيير داده است و انگليس ديگر قدرت اقتصادي اي كه زماني بود، نيست.
آمريكا جايگزين سلطه انگليس شده بود و بازگشت به استاندار طلا، خطر سقوط بورس لندن را در پي داشت.
نگراني هاي كينز به زودي از اطراف مورد تأييد قرار گرفت. بايد گفت بازگشت به استاندارد طلا مسائلي را ايجاد مي كرد. اين تغيير بازگشت نسبت دلار به پوند پيش از جنگ جهاني اول را مي طلبيد كه حالا اين نسبت 10 درصد بالاتر از مقدار سال 1925 بود. اين تغيير ناگهاني تأثير زيادي روي صادرات انگليس گذاشته و نيز تراز تجاري را تغيير داده بود.
كينز در يك بروشور حمله خود را به چرچيل نشان داد، «عواقب اقتصادي برنامه آقاي چرچيل» كه در آن وزير خزانه داري را به بي كفايتي متهم كرد و گفت عواقب اين كار ترسناك خواهد بود.
اما حتي كينز هم خبر نداشت كه اين تصميم چقدر بد خواهد بود.
اتفاقي كه رخ داد، وقوع اعتصابات عمومي در سال 1926 بود. سقوط وال استريت در سال 1929 امواجي به اروپا فرستاد كه بانك هاي اروپايي و حتي بانك انگليس را در برگرفت. در سپتامير 1931 دولت قبول كرد كه كينز راست مي گويد و از استاندارد طلا صرف نظر كرد و هيچ گاه به آن بازنگشت.
ركود اقتصادي بزرگ
سال 1936، كينز ديدگاه تندروي خود را از بحران و راه حلي را كه يافته بود ارائه داد. او آن را «فرضيه عام مشاغل، بهره و پول» ناميد. 150 سال بود كه غرب با تجارت آزاد و دخالت اندك دولت، اقتصاد خود را اداره مي كرد، فرضيه كينز خلاف سنت بود. كينز مي گفت سياست عدم دخالت دولت در دوران ركود اقتصادي كارساز نيست. هنگامي كه درآمدها و شمار مشاغل رو به كاهش مي گذارند، مردم به پس انداز هاي خود دست مي اندازند؛ فرايندي كه بانك ها سعي در آهسته كردن آن داشتند و از اين رو نرخ بهره ها را بالا بردند. اين كار به نوبه خود وام هاي توسعه اي را گران تر كرد. بنابراين روند فعاليت هاي كسب و كار را آهسته تر كرد. بدين ترتيب راه تنفس وسايل بالابرنده ميزان درآمد ها و مشاغل را خفه كردند.
كينز گفت: «اين بن بست تنها مي تواند با دخالت مستقيم دولت شكسته شود.» او درخواست كرد نرخ بهره و ماليات كم شود؛ تا محركي براي رونق كسب و كار، سرمايه گذاري و برنامه هاي عمومي مانند سد سازي و راهسازي شود. اينها همه خلاف سياست تجارت آزاد بود.
پيشنهادهاي كينز در آمريكا مورد قبول فرانكلين روزولت قرار گرفت كه تازه به رياست جمهوري انتخاب شده بود. او كه آمريكا را رفته رفته از ركود اقتصادي بيرون مي آورد، سياست هاي مداخله جويانه دولت را در اقتصاد تجارت آزاد پذيرفت. تركيب روشنگرانه فرضيه هاي او و همگامي آنها با زندگي واقعي، سبب شد كه اقتصاد كينزي سرلوحه كار اقتصادي در همه جاي جهان براي 40 سال بعد از آن تاريخ قرار گيرد.
صندوق بين المللي پول و بانك جهاني
در سال 1944، تاريخ در حال تكرار شدن بود. نيروهاي متفقين آلمان و نيروهاي محور را شكست داده بودند و بار ديگر هزينه هاي جنگ به ارقام نجومي رسيده بود. اما اين بار تكرار درخواست خسارت جنگي كه پس از جنگ جهاني اول فاجعه بار شده بود، مطرح نشد و ديگر كينز يك نظاره گر عاجز و نوميد نبود.
او اين بار به عنوان رئيس هيأت انگليس به اجلاس پولي برتون-وودز كه در نيوهمشاير آمريكا در جولاي 1944 برگزار شد، رفت. آنجا بود كه كينز نيروي محرك و پايه گذار صندوق بين المللي پول و بانك جهاني شد. سياست آنان دادن وام به كشورهايي بود كه در جنگ تخريب شده بودند. هدف بازگرداندن ثبات به اقتصاد جهاني بود و دوري جستن از تنش هايي كه سبب آن همه بدبختي و خونريزي شد. در بازگشت از آمريكا پس از انجام اين اقدامات، كينز مورد تجليل و بزرگداشت در كشورش و خارج از آن قرار گرفت. اما به خاطر تنش هايي كه تحمل كرده بود، زماني براي لذت بردن از اين افتخارات نيافت و در 21 آوريل 1946 در حال دست و پنجه نرم كردن با اين موضوعات مهم در 62 سالگي بدرود حيات گفت.
ميراث كينز
اين اتهام توخالي در نظر نمي گيرد كه اقتصاد كينزي به عنوان وسيله اي براي نجات سرمايه داري از همان بحران هايي بود كه احتمالاً به جايگزيني اش با كمونيسم منجر مي شد. به گونه اي جدي تر، سال هاي دهه 1970 شاهد پديده جديدي در اقتصاد بود كه آن را «بيكاري-تورم» ناميدند. نرخ بالاي بيكاري همراه با تورم اقتصادي كه خارج از كنترل اقتصاد كينزي بود؛ زيرا طبق نظريه كينزي، اقتصاد بايد از قدرت دولت براي تحريك تقاضاي اقتصادي بهره برداري مي شد اما اين كار تنها تورم را بيشتر مي كرد. سال هاي 1970 فرضيه هاي كينز جاي خود را به سياستگذاران پولي دادند كه مي گفتند كنترل عرضه پولي كليد چنين مسائلي است اما در اواسط سال هاي دهه 1980 نشان داده شد پول گرايي هم فاقد قدرت كنترل است. روشن است كه هيچ مكتب اقتصادي اي تمام پاسخ ها را ندارد.
حتي در آن صورت همين كه بيشتر ما وقت، پول و آزادي اين را داريم كه به شايستگي هاي سياست كينزي بينديشيم، به خاطر موفقيت آن است و در ضمن مربوط مي شود به روشن بيني معمار آن يعني جان مي نارد كينز.
منبع: دانستنيها شماره 37