ملکوت سليمان
همه چيز درباره محتوا و تحقيق فيلم ملک سليمان
محققان و نويسندگان فيلمنامه ملک سليمان قصه اي را که ناشي از ظن و تفسير ايشان از آيات قرآن است، نوشته و به تصوير کشيده اند. حکومت سليمان، که علي القاعده بر وفق نام مبارکش بايست سراسر در «سلامت» و «صلح» باشد، در اينجا پر از فتنه اجنّه، شياطين و کاهنان است.
طبق نقل قرآن، حضرت سليمان هبه و بخشش خداوند به حضرت داوود (ع) بوده است. (1) يعني او فرزندي غير متعارف براي داوود (ع) بوده، به مانند حضرت يحيي که هبه خداوند بود و در زمان پيري حضرت زکريا (ع) به او داده شد و وارث او گرديد. (2) حضرت داوود (ع) براي برقراري حکومت عدل، سختي ها کشيد و جنگ هاي زيادي کرد. خداوند سليمان را به او عطاکرده و آن حضرت وارث پدرش داوود (ع) شده و حکمت و حکومت را از او به ميراث برد.
ماجراي حقيقي ملک سليمان
اين اولين فراستي است که از حضرت سليمان به ثبت رسيده است او در اين زمان حدود ده سال سن داشته است. لذا داوود (ع) نسبت به آينده حکومتي که خداوند به او داده نگران نيست چون خداوند فرزندش سليمان را براي اين امر مقدّر فرموده است.
حضرت سليمان (ع) در سن نوجواني به حکومت منصوب شد، درحالي که با فروتني خود را لايق حکومت نمي دانست. در سنت يهود آمده است که خداوند در خواب شب، حاجت سليمان (ع) را طلبيد و او پس از شکر نعماتي که خداوند به پدرش داوود (ع) عطا فرموده بود، خود را طفل صغير ناميد و از خداوند «دل فهيم» خواست تا قوم بني اسرائيل را به درستي داوري نمايد. خداوند اين سخن را از او پسنديد و طبق آن نقل چنين فرمود:
«چون که اين چيز را خواستي و طول ايام براي خويش نطلبيدي دو دولت براي خود سوال نمودي و جان دشمنانت را نطلبيدي بلکه به جهت خود حکمت خواستي تا انصاف را بفهمي، اينک بر حسب کلام تو کردم و اينک دل حکيم و فهيم به تو دادم، به طوري که پيش از تويي نبوده است و بعد از تو کسي مثل تو نخواهد برخاست و نيز آنچه را نطلبيدي، يعني هم دولت و هم جلال را، به تو عطا فرمودم. به حدّي که در تمامي روزهايت کسي مثل تو در ميان پادشاهان نخواهد بود و اگر در راه هاي من سلوک نموده، فرايض و احکام مرا نگاه داري، به طوري که پدر تو داوود سلوک نمود، آنگاه روزهايت را طويل خواهم گردانيد. (1 شادشاهان 11/3 تا 14)
قرآن کريم نيز ماجراي مشابهي را در خصوص انداختن جسد بر تخت سليمان ذکر مي کند: «و لقد فتنّا سليمان و القينا علي کرسيه جسداً ثمَّ أناب» (و مسلماً سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدي انداختيم سپس او توبه کرد- ص/34) و سليمان در آيه بعد اين چنين دعا مي کند: «قال رب اغفرلي و هب لي ملکاً لا ينبغي لاحدٍ من بعدي انَّکَ انتَ الوهابُ» (خداوندا مرا بيامرز و به من حکومتي عطا کن که کسي را پس از من نسزد، همانا تو بسيار عطابخش هستي - ص /35).
برخلاف اغلب موارد که قصص تورات و عهد عتيق در مقايسه با همان قصص در قرآن، ضعيف و گاهي آميخته به خطا هستند، به نظر مي رسد که اين روايت عهد عتيق براي ما قابل فهم تر است از روايت قرآني در خصوص ملک خواستن سليمان. زيرا وفق عهد عتيق، حضرت سليمان از خداوند «حکمت و ملکوت» مي خواهد ودر قرآن ظاهراً «ملک و حکومت»؛ آن هم حکومتي که بي نظير باشد و مشابهش به فرد ديگري داده نشود.
اما حقيقت چيست؟ در حديثي که از امام کاظم (ع) نقل شده است، علي بن يقطين از آن حضرت پرسيد که آيا جايز است که پيامبر خدا بخيل باشد؟ امام فرمود: نه. او پرسيد پس مقصود سليمان (ع) در اين دعايش چه بود؟ پاسخ امام کاظم (ع) بسيار زيباست؛ اي کاش محققان اين فيلم آن را لحاظ کرده بودند.
امام فرمود: «سلطنت دو گونه است: 1- حکومتي که با جنگ يا ستم يا با انتخاب مردم به دست آمده، 2- سلطنتي که از جانب خداوند مقرر گشته؛ مانند حکومت خاندان ابراهيم و سلطنت طالوت و ذوالقرنين. از اين روي حضرت سليمان (ع) از خدا در خواست نمود: بارالها به من حکومتي عطا کن که بعد از من براي احدي سزاوار نباشد که مردم بگويند پادشاهي سليمان، از راه جنگ يا زور يا انتخاب مردم و مانند آن به دست آمده است. خداوند هم خواسته هايش را پذيرفت. باد را تحت فرمانش قرار داد، تا به نرمي هر جا که بخواهد او را ببرد و هر روز به اندازه دو ماه را بپيمايد. ايزد متعال شيطان ها را تحت فرمانش قرار داد تا براي وي بناهاي عالي ساختند و با فرو رفتن در اعماق دريا، جواهرات گرانبها آوردند. زبان پرندگان را به وي آموخت. بساط قدرت او را بر پهنه زمين گستراند و پابرجا ساخت. لذا در همان زمان، و دوران هاي بعد، مردم فهميدند که حکومت سليمان به سلطنت پادشاهاني که مردم بر خود بر مي گزينند و يا حاکماني که از راه جنگ و ستم بر آنان سوار شده اند، هيچ شباهتي ندارد.» (3)
به سادگي ديده مي شود که اين دو روايت عهد عتيق و قرآن نه تنها معارض نيستند بلکه مکمل يکديگرند و هر کدام بخشي از ماجرا را بيان مي کنند. تصور کنيد که سليمان در پانزده سالگي وارث حکومت پدرش داوود (ع) شده است. اما او با فروتني اش خود را براي اين وراثت لايق نمي بيند. لذا به درگاه خداوند حاجتمند است. خداوند مطلب او را در خواب سوال مي کند و سليمان از خداوند «علم و حکمت» مي خواهد تا بتواند همچون پدرش براي بني اسرائيل قضاوت کند؛ همان کاري که به لطف خدا يک نوبت نيز در سن ده سالگي در حضور پدرش انجام داده بود. خداوند به او مي فرمايد که علاوه بر حکمت، حکومت و جلال را نيز به تو مي دهم، سليمان خاضعانه مغفرت جو و شکرگزار است.
در ادامه به اين آيه قرآن مي رسيم که سليمان اين بار از خداوند مي خواهد اين نعمت ها به گونه اي باشد که همه مردم بدانند اينها عطاي محض خداوند بوده است تا آنها خداوند را سپاس گويند و نه اينکه سليمان را تمجيد کنند اين دعاي او نيز مستجاب مي شود و خداوند قدرت تسلط بر بادها و جنيان را به او مي دهد. مردم نيز مي بينند و درک مي کنند که سليمان (ع) با اين قدرت هاي فوق بشري که تا کنون در اختيار هيچ پادشاهي نبوده است حکومت مي کند و بر ايمانشان افزوده مي شود. اما در اين ميان، برخي از کاهنان به شياطيني که براي سليمان کار مي کنند رجوع مي کنند و از آنها سحر و جادو مي آموزند.
مضافاً که در حکومت حضرت سليمان (ع) جنگي رخ نداده و در همه جاي زمين صلح بوده و فراواني و برکت وجود داشته است. آنچه مردم به عينه فهميدند اين بود که حاکم را بايست خداوند تعيين کند و نه مردم. سران يهود، طالوت (شائول) را به حضرت سموئيل تحميل کردند و خطا نمودند (در ادامه به اين مبحث خواهيم رسيد). اما وقتي خداوند حاکماني چون داوود (ع) و سليمان (ع) را براي قوم بر مي گزيند، آسايش و صلح و رحمت نصيب مردم مي شود و کسي عمداً ظلم نمي کند. اين است ماجراي ملک سليمان.
داستان فيلم ملک سليمان
«در زمان هبوط حضرت آدم، عوالم از يکديگر جدا شدند. به زودي برخي از آنها دوباره به هم ملحق خواهند شد. اجنّه و شياطين که در دنياي خود به سر مي برند، خشن و غليظ شده و به ما نزديک مي شوند؛ نزديک و نزديک تر. در نهايت وارد دنياي ما مي شوند. آن بهشت الهي محقق نخواهد شد مگر اينکه در جنگي خونين، دشمنان بشريت از بين بروند.»
کاهنان در پاسخ گفتند ما اين سخنان را نمي فهميم و قبول نداريم. آنگاه اکثر آنها با اعتراض مجلس سليمان را ترک کردند و سعي يکي از ياران براي بازگرداندن آنان اثري نکرد. پس سليمان به کمک ياران اندکش سعي کرد قوم يهود را از فتنه آتي ايمن کند.
ياران او در اين فيلم عبارتند از آبشالوم وادونيا، دو برادر وي، يوآب و پسرش، شاي، همچنين پنج، شش نفر ديگر که برخي از ايشان کاهن بودند. اين واقعه در دقيقه بيستم از فيلم رخ مي دهد و تا اواخر اين فيلمِ 110 دقيقه اي، محور داستان به اخراج و طرد جنيان از تن و جان مردم اختصاص مي يابد. در انتها نيز به تسخير شياطين و تجسّم آنها ختم مي شود.
مساله اي که سليمان اين فيلم از آن سخن مي گفت بغرنج است و انسان حتي با مطالعه آيات مربوط به حضرت سليمان (ع) در قرآن نيز آن را فهم نمي کند. متأسفانه زبان اين فيلم براي فهماندن اين مساله اي به مخاطب نيز گويا نيست. چرا که صحنه هاي آغازين فيلم نيز در فهم آنچه حضرت سليمان (ع) از آن اخطار مي داد کمکي نمي کنند.
فيلم با تلاوت آياتي از قرآن مجيد در خصوص نافرماني شيطان و اخراج او از بهشت آغاز مي شود و يادآوري سوگند آن رانده شده که «اي خداوند! من تمام بندگانت، به جز مخلصين را اغوا مي کنم». در ادامه، حضرت سليمان را در نعمت و آسايش، در حال تماشاي سرحدات حکومتش نشان مي دهد و ما مي بينيم که او در معيّت همسرش «ميريام» شکرگزار فضل خداوند است. کشاورزان يهود به نزد او آمده اند تا حضرت به وقت آغاز درو براي ايشان دعا کند. بلافاصله دو رويا در همان روز و شب بر سليمان ظاهر مي شوند که بر اساس آيات 31 تا 35 سوره «ص» نوشته و تصوير شده اند.
روياي اول در صحرا رخ مي دهد و سليمان با اسبش به کنار برکه اي مي رسد. آنجا اسب سفيدي را مي بيند که به وقت غروب، با اسبان ديگر، به تاخت از درون آتش مي گذرند. در همان لحظه خورشيد غروب مي کند و صداي سليمان را مي شنويم که مي گويد خورشيد را برايم بازگردان خورشيد مجدداً بالا مي آيد و رويا تمام مي شود. حالا در کنار آن برکه، چندين اسب آزادانه آب مي خورند و سليمان به يکي از آنها نزديک شده و بر بالش دست مي کشد.
سليمان به اورشليم مي رود. شب هنگام او را مي بينيم که بر تخت سلطنت نشسته و تنهاست. لحظه اي پس از برخاستنش، او جسد خود را بر تخت مي بيند نتيجه اين دو صحنه پياپي اين مي شود که او به سمت صخره مقدس آمده، آهسته با خداوند نجوا مي کند: «پس مُلک من مانند جسدي بي روح و مرده است در مقابل آن ملک تو در پايان دنيا؟ خداوندا من کجا و آن سلطنت متعالي تو کجا؟»
اولاً بايست پرسيد که چه دلالتي ميان آن دو رويا و اين نتيجه گيري وجود دارد؟ در ثاني آن روياها چه نسبتي با آيات مبارکه سوره ص دارد؟ قرآن ماجراي دست کشيدن بر اسبان را به رويا تعبير نفرموده است. همچنين آن جسد را جسد سليمان بيان نکرده.
عوامل فيلم و خصوصاً محقق آن، جناب حجت الاسلام سعيد اصفهانيان، باشماره آبانِ همشهري آيه مصاحبه کرده و ماجراي اول را به عبور از آتش فتنه تعبير کرده است. واقعاً عجيب است. اين صحنه در اين فيلم بسيار بي ربط است و مي توان به راحتي آن را حذف کرد، اما آيا در خصوص اين آيه از قرآن نيز مي توان اين چنين حکم کرد؟ پاسخ منفي است مسلماً حضرت حق در اين آيه حقيقتي را بيان فرموده که انتظار مي رفت محقان فيلم، آن را فهم کرده باشند. (4)
آنها در خصوص آيه 102 سوره بقره نيز ماجرا را اشتباه فهميده و قصه فيلم را به گمراهي برده اند بايست متذکر شويم که اين آيه شريفه همان آيه اي است که علامه طباطبايي به لحاظ ضماير متعددش و صور مختلفي که در تفسير برخي کلمات آن وجود دارد، با حساب رياضي، براي آن قريب به يک ميليون و دويست و شصت هزار احتمال به دست آورده است. (5)
اين آيه دلالت دارد که يهود در زمان حضرت سليمان از شياطين علم سحر را آموختند و با آن فتنه گري کرده و مثلاً ميان زن و شوهر جدايي مي افکندند. از آنجا که در سوره نمل، از لشکر حضرت سليمان (ع) که شامل جنّيان هم بوده سخن رفته و نيز در سوره ص و سوره سبأ آمده است که جنّيان و شياطين زنجير شده براي آن حضرت کار مي کرده اند، مي توان گفت نويسندگان فيلم به خطا رفته و حضور اجنّه و شياطين در ملک سليمان را با وجود فتنه يکي گرفته اند. در حالي که اين چنين نيست و خداوند متعال در ص /37 تا 39 «شياطين زنجير شده» را ذکر کرده که براي سليمان غواص و بنّا بوده اند. سپس فرموده که «اين عطاي ما به سليمان بوده است» (ص/39). همچنين در انبياء/82 نيز پس از بيان مشابهي از تسخير شياطين در حکومت سليمان، خداوند فرموده است: «... و کُنّا لهم حافظينَ»، يعني «خداوند نگهبان آن شياطين مي بود» تا شرّ آنها به کسي نرسد.
با مرور اين آيات واضح مي شود که حضرت حق نعمت خاصي به سليمان عطا فرموده و آن نعمت اين است که شياطين با قدرت هاي عجيب خود، بدون هيچ شرّي تحت فرمان آن حضرت کار کنند. خصوصاً بايست توجه کرد که وفق قرآن، هم جنّيان و هم شياطين براي حضرت سليمان کار مي کرده اند. جنيان آزاد بوده اند و چنانچه خطا مي کردند معذّب مي شدند (سبأ /12) اما شياطين از ابتدا در زنجير بودند (ص /37 و 38). خداوند نيز سليمان و حکومتش را از شر آنها حفظ مي کرده است (انبياء/82) تا آنها فقط سود رسان باشند.
اما وفق بقره / 102 برخي از يهوديان (که احتمالاً از کاهنان اين قوم بوده اند) با اين اجنّه ارتباط گرفته و علم سحر را از ايشان آموخته اند. آنها در آينده از اين علم خود در راه هاي ناصواب از قبيل جدايي افکندن ميان زن و شوهر استفاده مي کرده اند و گاهي موفق مي شده اند.
لهذا چهار خطاي عمده محققان و نويسندگان اين فيلم در خصوص اجنّه اين است:
اولاً ميان جن و شيطان فرقي قائل نشده اند. در قرآن، جنيانِ کافر «شيطان» ناميده شده اند. (6) اما بايست متذکر شد که جنيان مؤمن نيز وجود دارند. وصف برخي از اين مومنان جن در انتهاي سوره احقاف و ابتداي سوره جن آمده است. در آنجا مذکور است که جنّيان تا آن زمان به تورات موسي ايمان داشتند و سپس به نزد حضرت رسول الله (ص) آمده و با استماع قرآن، به آن حضرت ايمان مي آورند.
ثانياً که حضور اجنّه و شياطين در حکومت سليمان را به معناي وجود خطر و فتنه گرفته اند. در حالي که اين معجزه خداوند و عطاي خاص حضرت حق به سليمان نبي (ع) بوده است. به عبارت ديگر، خداوند براي نشان دادن اينکه حکومت سليمان از سوي خداوند است، همه فهميدند کسي که ديوان را در بند مي کند و به کار مي گيرد، حتماً از سوي خالق آنها قدرت يافته است. بنابراين مردم خدا را تمجيد مي کردند.
ثالثاً در حکومت سليمان، جنگ يا فتنه اي براي تسلط بر اجنّه و شياطين رخ نداده است.
رابعاً ايشان گمان برده اند که شياطين از ابتدا در يک عالم ديگر زندگي مي کرده و فقط در زمان حضرت سليمان(ع) مدتي بر جهان ما آمده و سپس بازگشته اند. اين نيز مبتني بر تفسيري اشتباه از برخي آيات قرآن است که ما در انتهاي مقال به آن خواهيم پرداخت.
شايد عجيب به نظر برسد که اين اشتباهات فاحش در مطالعات گروه مطالعاتي اين فيلم که دو سال و نيم را صرف آن کرده اند راه يافته باشد. اين مدت گرچه زياد است اما براي خبره شدن در مطالعات قرآن و اديان بسيار اندک است. مشکل اصلي محققان قرآن و اديان که براي سينما کار مي کنند نيز در همين موضوع عدم استقامت ايشان است.
شخصيت ها در قصه سليمان
در سنت يهود، دوران حکومت حضرت داوود (ع) در کتاب دومِ سموئيل آمده که شامل 24 باب است. کتاب اولِ سموئيل نيز به وقايع سموئيل نبي و انتخاب اولين پادشاه به نام شائول (قرآن: طالوت) و ماجراهاي متعدد او با داوود (ع) مي پردازد. حکومت حضرت سليمان نيز يازده باب از ابتداي کتاب اول پادشاهان را در بر مي گيرد. همچنين از حضرت داوود کتاب مبسوط زبور يا مزامير موجود است و از حضرت سليمان سه کتاب امثال، غزل غزل ها و جامعه. اين کتب را تمام يهوديان و مسيحيان قبول دارند و مقدس مي شمارند.
1. سليمان (ع) پسر داوود (ع)
اين سخن مطلوب خداوند نبود که آنها حضرتش را که از طريق انبياء بر آنها حکومت مي کرد نپسنديده و پادشاهي همچون ساير اقوام بت پرست بخواهند. لذا سموئيل موظف شد با آنها اتمام حجّت کند. او گفت که رسم پادشاهان اين است که مردم را غلام و کنيز کنند، اموال شما بستانند و جانتان تلف کنند. علي هذا يهوديان اصرار کردند و سموئيل سخنان اتمام حجّت شده را نوشت و نزد تورات اصلي در تابوت عهد گذاشت و سپس با خواست ايشان موافقت کرد (اولِ سموئيل 25/10).
او شائول جوان رعنا و خوبي را به انتخاب خداوند براي آنها به پادشاهي نصب کرد. قرآن از اين شخص با نام «طالوت» ياد کرده است (بقره. 247). پيروزي هاي اوليه شائول دلگرم کننده بود اما او در مقابل جالوت و سپاهش ترسيد. در نهايت پسري چوپان که براي برادرانش در ميدان جنگ نان آورده بود، از شائول اجازه خواست و بدون شمشير و زره بلکه با فلاخن به جنگ با جالوت بت پرست رفت و او را کشت (قرآن: بقره/ 251-عهد عتيق: 1 سموئيل 50/17) و غائله خاتمه يافت. نام او داوود بود. مدتي بعد شائول دخترش ميکال را به او به همسري داد. اما شائول کم کم به شرارت گراييد و داوود (ع) که مورد حسد او بود از جور وي سال ها نفي بلد شده آواره کوه و بيابان گشت.
گرچه شرارت طالوت در قرآن مذکور نيست اما چون يهوديان نصب پادشاه را به سموئيل نبي پيشنهاد کرده بودند لذا ماجرا شبيه است به ساير معجزات اقتراحي (7) همچون ناقه صالح و مائده عيسي (ع) که خداوند آنها را تقدير نکرده و رزق ايشان نساخته بود و سرانجام بد نيز داشتند (و چنانچه خيري در آن بود خداوند پيش از درخواست آنها، مطلوب آنها را به ايشان داده بود). با اين وصف، به شرارت گراييدن شائول معقول و مقبول است.
پس از افول شائول، حضرت سموئيل او را ترک کرده، داوود (ع) را به پادشاهي نصب فرمود. اما حضرت داوود (ع) مجبور شد از جور شائول پادشاه يهود چند سال آواره کوه و بيابان شود، تا وقتي که شائول و سه پسرش در يک روز در ميدان جنگ به دست بت پرستان کشته شدند. آنگاه مردم با داوود (ع) بيعت کردند و او پادشاه شد. اين همان حکومت خدايي بود که خداوند به ايشان عطا فرمود. داوود (ع) در چهل سال حکومتش براي مردم به درستي قضاوت مي کرد (قرآن: ص/26-عهد عتيق: 2 سموئيل 15/8، 2/15 و4). او در نهايت به اذن خدا سلطنت را به کوچکترين فرزندش سليمان، به ميراث داد (قرآن: نمل /16) و او را به پادشاهي نصب فرمود (کتاب اولِ پادشاهان 30/1). براي داوود (ع) نام هشت همسر و هجده پسر ثبت است (2 سموئيل 2/3 تا 5).
خداوند حکيم حضرت سليمان را هبه خود به حضرت داوود (ع) شمرده است (قرآن: ص/31). مراد از «هبه» يک عطاي خاص و غير معمول است. قرآن نقل مي کند که سليمان در کودکي ماجراي يک نزاع بين يک کشاورز و يک دامدار را که پدرش از حل آن درمانده بود را به درستي قضاوت کرده است (قرآن: انبياء/78 و 79). اين ماجرا در فيلم ملک سليمان نيز به همين اجمال از زبان مادر سليمان (زهرا سعيدي) بيان شده که نماي معرفي او در نخستين حضورش در فيلم بود.
شايسته بود که فيلم با اين روياي سليمان آغاز مي شد. او در سن ده سالگي اين ماجرا را با فهم خدايي به درستي قضاوت کرده است. سپس ما سليمان پانزده ساله را ببينيم که به تازگي حاکم شده است. او خود را کوچک و حقير مي شمارد از اينکه بتواند در جاي پدرش داوود (ع) بنشيند و از خدا حکمت مي طلبد تا مثل دوران کودکي اش ميان مردم به درستي قضاوت کند.
خداوند اين درخواست را از او مي پسندد و به سليمان علاوه بر حکمت، حکومت و جلال نيز عطا مي کند. و باز درخواست مي کند که حکومت بي بديل عطا فرما تا همه بدانند که اين عطاي خداست نه اينکه سلطنت او موروثي است آنچنانکه شاهان مي کنند. و خداوند مي پذيرد وجنيان و بادها را تحت فرمان او قرار مي دهد.
گرچه حکمت خواستن سليمان در قرآن مذکور نيست لکن آمده است که خداوند به سليمان علم عطا فرموده (نمل /15) و او را وارث پدرش داوود (ع) کرده است. اين وراثت، وراثت در علم و حکمت و حکومت حضرت داوود (ع) بوده است. خداوند به سليمان حکمت داده و در همه جهان عصر خود او را به «سليمان حکيم» مي شناخته اند. اما در فيلم ملک سليمان چنين چيزي مشهود نبود. از عهد عتيق و مجموع روايات بر مي آيد که سليمان قوي بنيه بوده است. اما در فيلم ملک سليمان چنين چيزي مشهود نبود.
2. ميکال و همسران داوود (ع)
در اين سال ها، پدر ميکال او را به مردي ديگر داده بود. پس از به حکومت رسيدن داوود (ع) ميکال نيز پس از سال ها به خانه داوود آمد. سپس در کتاب سموئيل نبي مکتوب است که «ميکال دختر شائول را تا روز وفاتش اولاد نشد» (2 سموئيل 23/6). واقعه شرارت ورزيدن شائول همانطور که پيش تر مذکور آمد پذيرفتني و معقول است. اگر او دخت شائول بوده است پس به لحاظ شرارت او نمي توان براي دخترش ميکال اين ارج و قرب را قائل شد که او يگانه همسر داوود باشد. خصوصاً که طبق آن نقل ميکال را فرزند نشده است. به نظر ما آنچه در خصوص ميکال در کتاب سموئيل آمد وفق اين ادله معقول و پذيرفتني است.
اما در فيلم ملک سليمان ديده مي شود که اولاً از حضرت داوود فقط سه پسر باقي مانده است و ثانياً هر سه آنها از نسل ميکال هستند. بايست از محققان اين فيلم پرسيد که شما نام «ميکال» را از کجا به دست آورده ايد؟ اگر از عهد عتيق برداشته ايد بايست براي تغيير دادن وقايع مربوط به ميکال دليل قانع کننده بياوريد (البته بعيد است چنين دليلي نزد آنها موجود باشد).
آيا داوود (ع) فقط يک همسر داشته است؟ تعدد زوجات در خصوص انبياء يک سنت الهي است (احزاب/38) که حضرت ابراهيم و يعقوب و رسول اکرم (ص) وفق دستور خدا به اين کار اقدام کرده اند. پس چرا تعدد زوجات حضرت داوود (ع) که عهد عتيق از آن سخن مي گويد مقبول نباشد؟ آيا ما بايست تاريخ انبياء را از منظر فمنيستي و عقايد امروزين مردم بنگريم؟ و ديگر اينکه بت شبع که طبق حديث امام رضا (ع) زن بيوه اي بوده که با داوود (ع) ازدواج کرده است در اين فيلم کجاست؟
همسر ديگر داوود (ع)، بت شبع بوده است که در خصوص او شايعات فراواني وجود دارد. قرائت يهوديان از ماجرا اين است که چون داوود (ع) از پشت بام به خانه همسايه نظر کرد عاشق بت شبع زوجه اروياه شد و آن همسايه در آن وقت در ميدان جنگ بود. داوود به سردارش يوآب نوشت که اورياه را در مقدمه جنگ سخت بگذاريد و از عقبش پس برويد تا کشته شود (2 سموئيل 1/11 تا 15). اورياه در جنگ مرد و زوجه اش پس از سوگواري به منزل داوود (ع) آمد و زن او شد (همان، بند 27). مکتوب است که چهار پسر از اين آخرين همسر داوود (ع) براي او زاييده شد: شمعي، شوباب، ناتان و سليمان.
يهوديان در صدر اسلام در مدت خلافت سه خليفه اين جعليات را نشر داده بودند. وقتي حضرت علي (ع) به خلافت رسيد نقل است که فرمود: «هر کس در خصوص داوود بگويد که او با همسر اورياه ازدواج کرده است دو حدّ به او خواهم زد». (8)
از امام رضا (ع) نقل شده است که داوود (ع) پس از مرگ اورياه با بيوه او ازدواج کرد. (9) اين پذيرفتني به نظر مي رسد که حضرت داوود (ع) با همسر يکي از سرداران شهيد خود ازدواج کرده باشد، لهذا مي توان گفت ازدواج داوود (ع) با بت شبع بيوه اورياه، يک واقعيت بوده که متأسفانه توسط کاتبان يهود به برخي جعليات آميخته شده است. مشابهتاً در خصوص حضرت رسول اکرم (ص) نيز برخي اکاذيب جعل شده بود و خداوند در سوره احزاب /37 و 38 از آن حضرت دفاع نمود، آنچنانکه حضرت علي (ع) و امام رضا (ع) از ساحت قدسي داوود (ع) دفاع کردند.
3. آبشالوم
آبشالوم در نزد يهود پس از حضرت يوسف (ع) مثل اعلاي زيبايي بوده است: «و در تمامي اسرائيل کسي نيکو منظر و بسيار ممدوح مثل آبشالوم نبود که از کف پا تا فرق سرش در او عيبي نبود» (2 سموئيل 25/14). آبشالوم موهاي پر حجم و بسيار زيبايي نيز داشته است. او به سبب جمالش به خود غرّه مي شود و به پدرش داوود (ع) حسد برده با او رقابت مي کند. او گاهي کساني را که براي داوري نزد داوود (ع) مي رفته اند را به خود فرا مي خوانده و ميان آنها حکم مي نموده و به اين ترتيب براي خود پيرو جمع مي کرده است (2 سموئيل 2/15 تا 6).
در نهايت او با يارانش به اورشليم حمله مي کند و داوود (ع) براي اينکه با پسرش جنگ نکند شهر را ترک کرده و باز آواره شد. عاقبت او اين طور رقم خورد که وقتي سوار بر قاطر از جنگل مي گذشت موهايش که آنها را بسيار دوست مي داشت به درخت بلوط بزرگي پيچيد و قاطر رفته و او همانجا آويزان ماند. سپس يوآب سر رسيده او را به همان حالت کشت (2 سموئيل 15/18). اين ماجرا پذيرفتني و معقول است. چون خداوند در قرآن کريم اکثر قوم يهود را فاسد شمرده و آن صالحان و مومنان اندک را از ايشان استثناء کرده است. اين حقيقت بيش از پانزده بار در قرآن مجيد مذکور است از جمله در آل عمران /110 تا 114- نساء/46 و 155 و 162. لهذا فرزندان پيامبر بني اسرائيل نيز از اين آفت دور نيستند.
در تورات کنوني علت برگزيدگي بني اسرائيل از سوي خداوند حکيم مذکور است که موسي (ع) بني اسرائيل را مخاطب ساخته مي گويد: «[خداوند] از اين جهت که پدران تو را دوست داشته و ذرّيت ايشان را بعد از ايشان برگزيده بود تو را به حضرت خود با قوّت عظيم از مصر بيرون آورد» (سفر تثنيه 37/4). شرح اين کلام در موارد ديگر تورات آمده است که خداوند به سبب کارهاي بزرگ حضرت ابراهيم (ع) به نسل او برکت داد و فرزند و نوه او يعني اسحاق و يعقوب نيز به همانطور عمل مي کردند. لذا قوم بني اسرائيل طفيل وجود حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب عليهم السلام هستند وگرنه اين قوم به سبب شرارتش در چند نوبت نزديک بود که مثل قوم لوط منقرض شود. (10)
قصه آبشالوم از ماجراهاي بسيار درس آموز تاريخ يهود است موهايي که او آن همه برايشان وقت صرف مي کرد همان موها طناب دار او شد. داوود (ع) با رأفت دل بر مرگ او گريست و يوآب را براي کشتن او مواخذه کرد. ماجراي آبشالوم به ماجراي زبير و جنگ جمل در تاريخ اسلام مشابهت دارد و اينکه حضرت علي (ع) قاتل زبير را شديداً ملامت کرد. ماجراي آبشالوم با اين اوصاف نيز معقول و مقبول است.
با اين اوصاف مي بينيم که در فيلم ملک سليمان، جناب آبشالوم (سيد جواد طاهري) يکي از ياران صديق برادرش سليمان (ع) است که در آخر از ناحيه شکم مجروح نيز مي شود. متاسفانه يک فرد بي مو نش آبشالوم را بازي مي کند و در او از آن جمال و هيبت اثري نيست.
جناب اصفهانيان، محقق اين فيلم، در صحبت مفصلي که پس از نمايش ملک سليمان در جشنواره فجر با يکديگر صورت داديم اين نقد مرا به اينگونه پاسخ داد که ما اين نظر را تورات [يعني کتاب دوم سموئيل از مجموعه عهد عتيق] نمي پذيريم. چون قرآن فرموده است که آل داوود (ع) بندگان شاکر بودند. بنده کليت اين آيه را به يادم مي آمد لکن پاسخ بنده به ايشان اين بود که اين مي تواند فقط اختصاص به حضرت سليمان (ع) داشته باشد زيرا قرآن گاهي لفظ جمع به کار مي برد در حاليکه مصداق آن فقط يک نفر است. مانند آيه ولايت که تنها مصداقش امام علي (ع) است در حاليکه آيه ميفرمايد «کساني که نماز به پا مي دارند و در رکوع زکات مي دهند » (مائده/55). همچنين در آيه مباهله لفظ «أنفُسَنَا» به صورت جمع به کار رفته ولي مصداقش فقط شخص حضرت اميرالمومنين است (آل عمران/61). ايشان پاسخي به اين سؤالات بنده نداده اند.
مضافاً که در منزل وقتي به آيه مورد استناد ايشان رجوع کردم ديدم که ايشان تفسير به رأي کرد و آيه چيز ديگري مي گويد: «اعملوا آل داود شکراً و قليلٌ من عباديَ الشکور» (اي خاندان داود! شکرگزار باشيد، و تعداد کمي از بندگان من سپاسگزارند. سبأ/13). اولاً که آيه وجه امري دارد و نه خبري. ثانياً امر کردن خداوند به منزله اين است که اين فعل (شکرگزاري) در خاندان داوود (ع) مراعات نمي شده است، وگرنه خداوند سبحان که کار لغو انجام نمي دهد. ثالثاً اينکه خداوند فرموده که «بندگان شاکر اندکند» در واقع تأکيدي است که متأسفانه خاندان داوود (ع) هم از اين قاعده مستثنا نبوده اند. (11)
4. ادونياه
نويسندگان اين فيلم تعمد داشته اند تا دو تن از برادران سليمان (ع) را يار و همراه او نشان دهند. اين البته ايرادي ندارد ولي بايست براي آن انتخاب ادلّه محکمي داشت. نام هجده پسر براي حضرت داوود (ع) ثبت است. اما چگونه است که ايشان فقط آبشالوم و ادونياه را برگزيده اند درست همانها که وفق تاريخ يهود قبل از حکومت سليمان به جهت فتنه گري و نقض عهد کشته شده اند. ادونياه از حضرت سليمان بزرگتر بوده است اما ادونياه (عليرضا کمالي) در اين فيلم کمي از سليمان کوچکتر بود.
5. يوآب و ابي شاي
اما در فيلم ملک سليمان (ع) يوآب پير مردي مو سفيد است (سيروس صابر) که به او نمي ماند که پسر عمه سليمان جوان باشد. خصوصاً که او در فتنه شهر زبولون به همراه فرزندش شجاعانه دفاع مي کند و کشته مي شود. ابي شاي نيز که در فيلم با نام «شاي» از او ياد مي شود (عباس قليچ لو). در واقع برادر يوآب بوده است ولي در مواردي دلاورتر از او. اما در فيلم عملاً روابط خانوادگي آنها انکار مي شود. حتي ابي شاي يک نوبت جن زده مي شود و مي خواهد سليمان (ع) را بکشد که با نگاه او آرام مي شود.
با توجه به آنچه پيش تر مذکور آمد که در حکومت سليمان عملاً جنگي رخ نداده است و ماجراي اين فيلم کلاً خطاست آيا مي توان انتظار داشت که محققان فيلم دليل موجهي براي طراحي اين شخصيت ها داشته باشند؟ به نظر مي رسد که دست اندرکاران اين فيلم امروزه دارند با شخصيت هاي واقعي و تاريخي تخيل مي کنند.
تخيل کردن در فيلم هاي تاريخي هميشه وقتي مجاز است که با نصّ موجود معارض نباشد. يعني يک محقق بايست تمام نصوص مربوط به ماجرا ديده و در جاهايي تخيل خود را به کار بگيرد که خلائي در آنجا وجود دارد. اين کار مثل مرمت کردن يک قالي است در وقتي که قسمتي از آن از بين رفته باشد. در اين هنگام بايست به کليت قالي نظر انداخت و قسمت مفقود را بر اساس بخش هاي موجود ساخت. هميشه واقعيت خيلي فراتر از آن چيزي است که ذهن ما بدان قد مي دهد. سعي محققان فيلم هاي تاريخي بايد بر اين باشد که بفهمند در عالم واقع چه رخ داده است. چون آنچه در واقعيت به وقوع مي پيوندد به اذن خداست و حتماً ربطي به هدف آفرينش و حقيقت اين جهان دارد.
6. يازار
1. حضرت داوود (ع) يا سليمان (ع) او را گماشته باشند. در حاليکه از خباثت او با خبر بوده اند. اين فرض غلط است و با عصمت انبياء مخالف است.
2. آنها او را بدون شناخت گماشته باشند. اين فرض نيز خطا است و انبياء هيچگاه سرپرستي امور ديني مردم را جاهلاً به کسي عطا نمي کنند در حاليکه از او شناختي ندارند.
3. آنها يازار را گماشته باشند در حالي که او بعداً شرور شده باشد. البته اين فرض در فيلم ديده نمي شود و او از ابتدا فرد شروري است و با جادوگران رابطه دارد.
به اين ترتيب ديده مي شود که ما هيچ دليلي نداريم که چرا يازار کاهن شرور اورشليم بايست در اين سمت باقي باشد. آيا داوود (ع) در حکومت خود صاحب اختيار يا ذي نفوذ نبود که کاهن فاسدي را از اين منصب مهم عزل کند؟ و يا حضرت سليمان (ع)؟ آيا از آنچه خداوند در قرآن مي گويد که «ما حکومت داوود را استوار ساختيم» (ص/20) نمي توان استفاده کرد که کاهنان فاسد در حکومت داوود (ع) بر منصب کهانت نبوده اند؟ يا اگر کاهني خطا مي کرده به سرعت عزل مي شده است؟ از آنجا که حکومت استوار داوود (ع) به سليمان به ارث رسيد (نمل/11) و بلکه با معجزات ديگري مثل تسخير اجنّه و بادها محکم تر نيز شد آيا پذيرفتني است که چنين کاهني بر منصب کهانت باقي باشد. آيا حضرت سليمان (ع) بر همه چيز تسلط داشته به جز بر امور ديني مردم؟
به هر حال در کتاب دوم سموئيل که به دوران حکومت حضرت داوود (ع) اختصاص دارد نام دو کاهن به نام هاي ابياتار و صادوق ديده مي شود که حضرت داوود (ع) آنها را نصب کرده است. اما وقتي ابياتار از ادونياه حمايت مي کند (1 پادشاهان 7/1) حضرت سليمان او را عزل کرده و صادوق را به جاي او به منصب کهانت نصب مي کند (1 پادشاهان 36/2). آيا اين نقل از کتاب عهد عتيق پذيرفتني تر نيست از آنچه در اين فيلم ديديم؟
7. ميريام همسر سليمان
بهتر است از عوامل اين فيلم بپرسيم که ميريام (الهام حميدي) را بنا به چه اسنادي زوجه حضرت سليمان (ع) مي دانند؟ و آيا مرگ او را چگونه دانستند؟
مبحث عوالم
در پاسخ جناب حجت الاسلام سعيد اصفهانيان محقق اين فيلم، آيه 30 از سوره انبيا را دليلي براي ادعاي فيلم، در خصوص جدايي اين عوالم ذکر کرده است: «ءأولم ير الذين کفروا انَّ السماواتِ و الارضَ کانتا رتقاً ففتقُناهما و جعلنا من الماءِ کلَّ شيءٍ حيٍّ أفلا يومنون». ايشان در يک جلسه خصوصي در جواب اين سوال پاسخي دادند که به رسم امانت از روي فايل ضبط شده مکتوب شده است. جناب اصفهانيان اينطور فرمودند:
اين آيه را برخي علما به ماجراي مهبانگ (Big Bang) تعبير کرده اند ولي اين نمي تواند درست باشد. چون در اين آيه بحث ايمان و کفر مطرح است. مطلب عوالم که در فيلم عنوان شد از اين آيه برداشت شده است وردّيه اي نيز براي آن وجود ندارد. اگر اين حقيقت را بپذيريم بسياري از آيات و رواياتي که بر زمين مانده است جا پيدا مي کنند. مانند ماجراي آدم و آنچه که خداوند مي فرمايد که شما شياطين را نمي بينيد و آنها شما را مي بينند [اعراف/27]. روايتي نيز از حضرت اميرالمومنين (ع) هست که مي گويد بعد از هبوط آدم (ع) خداوند حجابي بين عالم جن و عالم انس قرار مي دهد و شياطين محدود شدند. اين جنس از روايات با پذيرش مبحث عوالم معنا پيدا مي کند.
پاسخ ما اين است که عقل حکم مي کند که يک مسئله ظنّي و کلامي که بحث زياد مي طلبد را در يک فيلم که محل تأمل به مخاطب نمي دهد مطرح نکنيم. اما تفسير آيه 30 از سوره انبيا طبق نظر علامه طباطبايي در الميزان اين است که آسمان زماني بسته بود و نمي باريد و زمين چيزي نمي رويانيد و با گشوده شدن (فتق) آن دوباران باريد و زمين رويانيد و خداوند همه چيز را از آب زنده کرد. اينکه با استفاده از اين آيه ادعا کنيم که در زمان هبوط حضرت آدم (ع) عالم جن از عالم انس جدا شده است يک نوع از تفسير به رأي است.
از قرآن به وضوح پيداست که ابليس که پيش از آدم و حوا از بهشت رانده شد به همين زمين سقوط کرده است. در بقره /36 و 38 خطاب «إهبطوا» جمع است (و حداقل براي سه نفر) که عملاً حضرت آدم و حوا و همچنين ابليس رجيم را شامل مي شود. لذا شياطين نيز در همين کره زمين زندگي مي کنند. انسان ها در بهشت از مواجهه با شياطين در امان مي بودند. اما در اين دنيا نيز خداوند حکيم انسان ها را به نوعي ديگر از شرّ ايشان حفظ مي کند. به اين طريق که به ازاي هر انسان که متولد مي شود خالق متعال حداقل دو فرشته مي آفريند تا او را از شرّ و آسيب شياطين محفوظ دارند. آيات چندي از قرآن بر اين حقيقت دلالت دارد: «انَّ کلُّ نفسٍ لمَّا عليها حافظ» (12) و همچنين «انَّ عليکم لحافظين*کراماً کاتبينَ» (13) و نيز «لهَ معقِّباتٌ من بينِ يديهٍ و من خلفه يحفظونهُ من امرِ الله» (14) اين آيات بيانگر اين حقيقت هستند که بر جنس بشر فرشتگاني گماشته اند که او را به امر خدا (از شرّ شياطين) حفظ مي کنند. اين از لطف خداست که ما اين شياطين را نمي بينيم (اعراف /27) لکن فرشتگان موکّل بر ما، از ما دفاع کرده و شياطين را دور مي کنند.
لذا ابليس با يارانش براي دشمني با بني آدم که ابليس براي آن سوگند خورده است (ص/82) فقط مي توانند از دور منويّات خود را به سوي ما پرتاب (القاء) کنند. هرچه انسان مومن تر باشد ملائک او نيز افزون مي شوند (فصلت/30) و گاهي شمار آنها حتي به پنج هزار هم مي رسد (آل عمران / 125)
از سوي ديگر اگر انسان به راه شياطين سلوک کند و مداوماً از پي آنها برود چنين انساني ديگر محافظت نمي خواهد و خداوند حکيم در سزاي اعمال زشت او به فرشتگان محافظ فرمان مي دهد که از او دور شوند. آنگاه شياطين به سرعت آمده و در جسم او نفوذ مي کنند و او به مراتبي از جنون (جن زدگي) مبتلا مي شود. اين حقيقت در آياتي از قرآن آمده است: «وَ من يعشُ عن ذکر الرَّحمنِ نقيض له شيطاناً فهو له قرين» (15) و همچنين «ألم تر انا ارسلنا الشياطين علي الکافرين توزهم ازّا». (16)
اين درست که شياطين مي توانند حتي در تن و جسم کافران نيز داخل شوند. قرآن مجيد اين حقيقت را با واژه «مس» بيان فرمود که به معناي «دخول در شيء» است ولي متأسفانه آن را اغلب به «مسح» ترجمه مي کنند و اين درست نيست. مثلاً خداوند در سوره واقعه در خصوص قرآن فرمود «لا يمسُّهُ الا المطهرون» يعني کسي به جز پاکيزگان در عمق قرآن نفوذ نمي کند و مراد از پاکيزگان «ائمه اطهار (ع)» هستند. (نگا. آيه تطهير در سوره احزاب/33). و همچنين است در اين آيه که دخول شيطان در شخص رباخوار را بيان فرموده: «الذين ياکلون الربا لا يقومون إلا کما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس» (بقره/275). خطبه کوتاه هفتم نهج البلاغه نيز سخن حيرت انگيزي در اين خصوص دارد.
منحرفان، شيطان را معيار کار خود گرفتند و شيطان نيز آنها را دام خود قرار داد و در دل هاي آنان تخم گذارد و جوجه هاي خود را در دامانشان پرورش داد. باچشم هاي آنان مي نگريست و با زبان هاي آنان سخن مي گفت. پس با ياري آنها بر مرکب گمراهي سوار شد و کردارهاي زشت را در نظرشان زيبا جلوه داد، مانند رفتار کسي که نشان مي داد در حکومت شيطان شريک است و با زبان شيطان، سخن باطل مي گويد.
به عبارت ديگر انساني که شيطان را الگوي خود کرده باشد و از پي او برود آنگاه خداوند او را به مقصودش مي رساند. پس شياطين در جسم او داخل شده در قلبش تخم مي گذارند، اندکي بعد تخم ها جوجه شده و شياطين جديد به تمام اعضاء و جوارح اين شخص منتشر شده آنها را تسخير مي کنند. از اين پس دست اين شخص به سوي کار نيک دراز نمي شود و پايش به مکان خوب نمي رود و چشمش خوبي ها را نمي بيند و گوشش کلام نيک استماع نکند و زبان اين شخص، ديگر سخن نيکو نگويد و قلبش حقايق را درک نکنند.
سخن پاياني
جناب بحراني سريال ديگري به نام مريم مقدس (1379) دارند که بر آن هم ايرادات عديده اي وارد است. از جمله اينکه «ماشيح موعود» (منجي) يعني همان رسول خاتم که افضل پيامبران است را حضرت عيسي (ع) گفته است (به ياد آوريد حضرت زکريا را در اين فيلم با بازي پرويز پور حسيني که فرياد مي زد: مسيح متولد شد! مسيح متولد شد!) طبق قرائت يهوديان آن پيامبر هنوز ظهور نکرده است چون بايست از نسل حضرت اسحاق بيايد که به عقيده آنها پسر ذبيح ابراهيم بوده است.
قرائت مسيحيان اين است که حضرت عيسي (ع) آن پيامبر خاتم است و لفظ «مسيح» که آنها به کار مي برند در واقع معادلي است براي کلمه «ماشيح». اين کلمه با «مسيح» که در قرآن آمده تفاوت دارد. «ماشيح» يک کلمه عبري است و اصل آن «ماشياه» است. (17) و به معني «منجي خدايي»، در حالي که کلمه «مسيح» قرآن اگر از ريشه «مسح» و بر وزن «فعيل» باشد به معناي «مسّاح» و «زمين پيما» است، و اگر از ريشه «سيح» باشد و بر وزن «مفعِل» به معناي «سيّاح» و «مسافر» است، که چندان تفاوتي در معنا ندارند و هر دو در خصوص زندگي حضرت عيسي (ع) که مدام در گردش و سفر بود تا قوم يهود را از خواب غفلت بيدار کند صادق مي آيد. (19)
حقيقت ماجرا در خصوص منجي جهان اين است که او همان حضرت رسول الله (ص) است که از نسل اسماعيل پسر ذبيح حضرت ابراهيم (ع) بوده است و همه انبياء به او وعده کرده اند.
در فيلم مريم مقدس آيا اين خطا عمدي بوده است يا نه؟ جناب بحراني در پاسخ نقد بنده در خرداد 1382 به ايشان گفتند از اين مباحث سر در نمي آورند و اين فيلمنامه را از جناب محمد سعيد بهمن پور نوشته است. (اما در مورد فيلم ملک سليمان (ع) چه مي توان گفت که جناب بحراني در آن نويسنده فيلمنامه بوده است؟) بنده اين اعتراض را در خصوص مريم مقدس در شهريور 1387 در مکان بنياد فارابي به گوش تهيه کننده اثر يعني آقاي آقا علي اکبري رساندم و ايشان گفت که اين فيلم در ايران و خارج از ايران جوايز متعددي گرفته است و پس از هفت سال که از اکران اين فيلم مي گذرد شما اولين کسي هستيد که به آن انتقاد مي کنيد. او سپس مرا متعجب کرد وقتي که گفت ما اين مسأله را مي دانستيم ولي ترجيح داديم که اين طور عمل کنيم. بنده به او متذکر شدم که سزاي عالم مقصر بيشتر از جاهل در ماجرا است. آيا به نظر شما نمي رسد که جوايز متعددي که فيلم مريم مقدس از سوي واتيکان و ساير کشورهاي غربي گرفته است به اين دليل باشد که اين فيلم آنچه را که مسيحيان به سختي سعي دارند از اناجيل خود اثبات کنند، به راحتي و با استنادات غلط به قرآن تصوير شده است؟ به عبارت ديگر آنها به چه چيز جايزه داده اند؟ به قرائت مسيحيان پولسي از زندگي عيسي يا به آنچه قرآن کريم از زندگي و جايگاه والاي حضرت مريم و حضرت عيسي (ع) براي ما ترسيم کرده است؟ اي کاش پاسخ اين سئوال مورد دوم بود.
پي نوشت ها :
1. سوره ص / 38.
2. نگا. آل عمران /38 - مريم /6 و 7.
3. شيخ صدوق بن بابويه، معاني الاخبار، 2ج، ترجمه عبدالعلي محمدي شاهرودي، دارالکتب الاسلاميه، چ 2، 1377؛ باب 400؛ ج 2، ص 325.
4. ردّ الشمس کردن حضرت سليمان در اين آيه با کاري که حضرت علي (ع) در اين خصوص کرد مشابه است. همچنين فعل ردّ الشمس از يوشع بن نون وصي موسي (ع) نيز صادر شده که در روايات معتبر مضبوط است.
5. محاسبه موجود در تفسير الميزان به جهت ابهام در مرجع ضماير آيه از سوره بقره، اينچنين است که 9 ضمير در اين آيه سه احتمال دارند و براي چهار ضمير دو احتمال وجود دارد و براي يک ضمير چهار احتمال نتيجه اين محاسبه اين مي شود: 1/259/712 =4*24*39
6. همچنين در وصف يکي از شياطين که مي خواست تخت ملکه سبا را براي سليمان حاضر کند «عفريتٌ منّ الجنّ» گفته شده (نمل/39).
7. معجزات اقتراحي يعني معجزاتي که از سوي منکران به انبياء پيشنهاد داده مي شود. در خطبه 192 نهج البلاغه نيز از قول حضرت علي (ع) يکي از معجزات پيامبر (ص) که بزرگان قريش در ابتداي رسالت به آن حضرت پيشنهاد کرده بودند نقل شده است. پيامبر (ص) پس از اتمام حجّت به درخواست آنها عمل کرد و درخت را به اذن خدا فرا خواند. درخت از ريشه کنده شده به سوي پيامبر (ص) آمد و او را در آغوش گرفت. سپس به درخواست آنها درخت را نيم کرد، نيمي در عقب و نيمي در جلو و در نهايت به جاي خود بازگرداند. آنها پيامبر را جادوگر خواندند و معجزه او را نپذيرفتند ولي علي (ع) آن حضرت را تصديق کرد. حضرت پيامبر (ص) به اجمال عاقبت آنها را نيز پيشگويي کرده بود که در ميان شما کسي است که به چاه افکنده مي شود (ابوجهل در جنگ بدر) و کسي است که اقوام را به هم مي پيوندد و لشکر فراهم مي کند (ابوسفيان در جنگ احزاب).
8. و قد روي عن اميرالمومنين (ع) انه قال لا اوتي برجل بزعم آن داوود (ع) تزوج بامراه اوريا إلا جلدته حدين حد النبوه و حد الاسلام. الشريف المرتضي علم الهدي، تنزيه الانبياء و الائمه. بوستان کتاب، قم، 1380 ص 159. همچنين نگا. الراوندي، قصص الانبيا،ص 203، ح 263 - مجلسي، بحار الانوار، 110ج، بيروت؛ ج 14، ص 26، ح 6- شيخ طوسي، تفسير تبيان، ج 8، ص 507.
9. شيخ صدوق بن بابويه، عيون اخبار الرضا (ع)، 2 ج، ترجمه علي اکبر غفاري و حميد رضا مستفيد؛ ج 1، باب 14، ص 394.
10. براي نمونه نگا. سفر خروج 9/23 تا 14- سفر اعداد 12/14 تا 20- سفر تثنيه 8/9 تا 14- مزمور 23/1069 تا 27- اشعياء 9/1.
11. در سايت فيلم ملک سليمان (ع) مقاديري از تحقيقات اين فيلم موجود است و اين مطلب نير در آنجا آمده است. نگا. فايل PDF با عنوان«مقايسه مباحث حضرت سليمان (ع) در اسلام و عهدين». در رديف 9 آن فايل با استناد به قرآن آمده است: «آل داود بندگاني شکورند».
12. طارق / 4.
13. انفطار/10 و 11- اين فرشتگان همچنين اعمال نيک و بد انسان را ثبت مي کنند در اين خصوص نگا. زخرف /80- ق /17 و 18- يونس / 21 .
14. رعد /11- و همچنين نگا. انعام /61: «و هو القاهر فوق عباده و يرسل عليکم حفظه».
15. ترجمه عبدالمحمد آيتي: و هر کس که از ياد خداي رحمان روي گرداند، شيطاني بر او مي گماريم که همواره همراهش باشد - زخرف /36. «نقيض» از کلمه «قيض» يعني پوسته تخم مرغ است و آن شيطان به سان پوسته تخم مرغ آن شخص کافر را احاطه مي کند.
16. ترجمه آيه: آيا نديده اي که ما شياطين را به سوي کافران فرستاده ايم تا آنها را برانگيزند؟- مريم /83. ارسال خداوند وجه ايجابي نيست بلکه سلبي، چون شياطين پيرو حضرت حق نيستند که امر مبارکش را اطاعت کنند. لهذا همين که خداوند انسان گناهکاري را با فرشتگان خود حفظ نکند شياطين به هواي نفس خود بر او مسلط مي شوند تا اين بني آدم را بيازاراند.
17. نگا. جيمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، چ 1، بيروت، 1928م؛ چ 2، تهران، نشر اساطير، 1377، صص 283 و 596.
18. در اين خصوص نگا. سيد محمود طالقاني، پرتوي از قرآن، ذيل تفسير آل عمران /45. قاموس فيروزآبادي لغت شناس قرن هشتم هجري.
19. نگا. قرآن. آل عمران/81 تا 83- اعراف /157- صف /6- عهد عتيق: سفر پيدايش 3/1-15/3-10/49- اعداد 25/6 و 26- تثنيه 18/18-2/23-مزمور 72 و 84- امثال سليمان باب 8 - اشعياء باب هاي 40 تا 42- حبقوق 3/3 تا 6- ملاکي 1/3 و 2 .