پایه های زیستی - عصبی رفتار
گرچه شکل و اندازه ي نورون ها يک سان نيست، همه ي آنها از سه قسمت اصلي تشکيل شده اند: جسم سلولي،(8) دندريت ها(9) و آکسون.(10)
دندريت ها: دندريت ها ساختار شاخه اي مانند دارند که از جسم سلولي به اطراف کشيده شده است. طول دندريت ها بسيار کوچک تر از يک ميلي متر است. هر نورون ممکن است صدها يا هزاران دندريت داشته باشد. وظيفه ي دندريت ها، دريافت اطلاعات از دستگاه هاي حسي و نورون هاي ديگر و انتقال آنها به جسم سلولي است.
جسم سلولي: مهم ترين وظيفه ي جسم سلولي - که هسته اي درشت دارد - سوخت و ساز، جذب مواد مورد نياز سلول، رشد و ترميم آکسون و يک سان سازي اطلاعات دريافتي از دندريت هاست.
آکسون: بخش ديگري از نورون ها، آکسون نام دارد. مسئوليت آکسون که معمولاً دراز و منفرد است، دريافت پيام از جسم سلولي و ارسال يا انتقال آن به دندريت نورون هاي بعدي يا عضو هدف است. بيشتر آکسون ها به وسيله ي پوششي از جنس چرب به نام غلاف ميلين(11) پوشيده شده اند که در فواصلي منظم، شکاف هايي بدون پوشش، به نام گره هاي رانويه(12) دارند. وجود گره ها باعث سرعت در انتقال پيام مي شود.(13)
تصوير شماره ي 1: طرح کلي نورون، پيکان ها مسير تکانه ي عصبي را نشان مي دهند. بعضي از آکسون ها به نام آکسون فرعي شاخه شاخه مي شوند. بسياري از آکسون ها را غلاف ميلين پوشانده که موجب سرعت بيشتر حرکت تکانه ي عصبي مي شود.(14)
نورون ها، با توجه به فعاليتشان به سه گروه حسي(15) (آوران)، حرکتي(16) (وابران) و رابط(17) تقسيم مي شوند. نورون هاي حسي و حرکتي در بخش خارجي مغز و نخاع و نورون هاي رابط در مغز و نخاع قرار دارند. نورون هاي حسي، پيام هاي دريافتي از گيرنده هاي حسي را به مغز و نخاع مي رسانند. گيرنده هاي حسي شامل اندام هاي حسي، پوست و مفصل هاست. همچنين نورون هاي حرکتي پيام ها را از مغز يا نخاع به اعضاي پاسخ دهنده (عضلات يا غدد) انتقال مي دهند. نورون هاي رابط، پيام هاي نورون هاي حسي را دريافت مي کنند و به ديگر نورون هاي رابط يا حرکتي مي فرستند.(18)
گفتني است بيشتر ارتباطات ميان نورون ها شبيه ارتباطات الکتريکي نيست، بلکه از راه انتقال شيميايي و در فضاي خالي بين نورون ها که به آن سيناپس(19) مي گويند، ايجاد مي شود.(20)
دستگاه عصبي به دو بخش مرکزي و پيراموني تقسيم شده است. دستگاه عصبي پيراموني نيز به دو بخش خودمختار و تني تقسيم مي شود که هريک را توضيح مي دهيم.
دستگاه عصبي مرکزي
نخاع شوکي
تصوير شماره 2: سيستم عصبي انسان شامل مغز، نخاع و اعصاب است (از استاروتاگرت1987).(24)
مغز
بخش قدامي شامل دو نيمکره ي مخ، تالاموس،(25) هيپوتالاموس(26) و دستگاه کناري(27) است. تالاموس مرکز اصلي تقويت اطلاعات حسي در مغز است که در يادگيري و حافظه نيز نقش دارد. هيپوتالاموس که وزن آن چهار گرم بيشتر نيست، در ايجاد تعادل حياتي، مانند تنظيم حرارت بدن، غلظت مايعات، ذخيره ي مواد غذايي، انگيزه و هيجان نقش مؤثري دارد.(28)
درحقيقت، هيپوتالاموس فعاليت دستگاه عصبي خودمختار را هماهنگ و دستگاه غدد درون ريز را کنترل مي کند. دستگاه ليمبيک يا کناري نيز در رفتارهاي هيجاني، به ويژه پرخاشگري و حافظه نقش مؤثري دارد.(29)
اگر مخچه و ساقه ي مغز را از مغز جدا کنيم، دو نيمکره ي مخ باقي مي ماند که هر نيمکره، اطلاعات و فعاليت هاي طرف مقابل بدن را کنترل مي کند. نميکره هاي مخ نيز خود به وسيله ي شيارهايي به چهار قطعه به نام پيشاني،(30) آهيانه اي،(31) پس سري(32) و گيجگاهي (33) تقسيم شده اند.
بخش بيروني دو نيمکره، قشري خاکستري رنگ و پرچين و شکنج شبيه دو نيمه ي گردو است که قشر مخ يا کرتکس(34) نام دارد. گرچه ضخامت قشر مخ حدود سه ميلي متر است، به دليل چين خوردگي ها و شکنج هاي فراوان، بخش بزرگي از مغز را تشکيل مي دهد.(35) حدود چهارده ميليون نورون در قشر مخ وجود دارد که مي توان گفت مقر مهم ترين پديده هاي عصبي -حسي، ارتباطي و حرکتي است.(36)
بخش مياني مغز، عهده دار مراکز عصبي است و بازتاب ها را به صورت فعاليت هاي منسجم هماهنگ مي کند.
مهم ترين عضو در بخش عقبي مغز، مخچه است. مخچه در حفظ تعادل و هماهنگي فعاليت هاي حرکتي نقش دارد و تعادل بدن را هنگام حرکت حفظ مي کند. ساقه ي مغز نيز به همه ي ساخت هاي مغز مياني و مغز عقبي، به جز مخچه گفته مي شود.(37)
تصوير شماره ي 3: مغز آدمي، اين طرح، ساختارهاي اصلي دستگاه عصبي مرکزي را نشان مي دهد (تنها بخش بالايي نخاع در شکل نمايان است).(38)
دستگاه عصبي پيراموني
دستگاه عصبي
تصوير شماره ي 4: درون داده هاي حسي به دو نيمکره. هرگاه مستقيم به روبه رو چشم بدوزيم، محرک هاي واقع در سمت چپ نقطه ي تثبيت، به نيمکره ي راست و محرک هاي سمت راست نقطه ي تثبيت، به نيمکره ي چپ مي روند. نيمکره ي چپ حرکات دست راست، و نيمکره ي راست حرکات دست چپ را اداره مي کنند. درون داده هاي شنيداري نيز اغلب تقاطع مي کنند؛ اما برخي صداها در همان نيمکره اي بازنمايي مي شوند که گوش ثبت کننده قرار دارد. نيمکره ي چپ اداره ي گفتار، نوشتار و محاسبات رياضي را برعهده دارد. نيمکره ي راست فقط زبان ساده را در مي يابد و توان اصلي آن در بازساخت فضايي و ادراک طرح هاست.(45)
دستگاه غدد درون ريز
غده ي هيپوفيز(49)
غده ي هيپوتالاموس(54)
غده ي تيروئيد(58)
غدد درون ريز، هورمون ها را به جريان خون سپرده، به شيوه هاي گوناگون بر انواع سلول ها اثر مي گذارد. اين هورمون هاپس از وارد شدن در خون تنها بر گيرنده ي خاصي اثر مي گذارند.
غده ي فوق کليوي(63)
بخش قشري غدد فوق کليوي نيز دو هورمون مهم آلدوسترون(68) و کورتيزول(69) ترشح مي کند. نقش آلدوسترون بر غدد عرق براي حفظ نمک در محيط هاي گرم اهميت دارد. کورتيزول نقش عمده اي در سوخت و ساز مواد قندي بدن دارد. افزايش شديد ترشح آن نيز موجب بالا بردن مقاومت عمومي بدن در مقابل فشارها و استرس ها مانند بيماري، سرما، گرما و ناراحتي هاي عاطفي مي شود. همچنين دو هورمون استروژن و آندروژن در بخش قشري غدد فوق کليوي، به ترتيب ويژگي هاي جنسي زنانه و مردانه را بر دوش دارند.(70)
تصوير شماره ي 5: برخي غدده هاي درون ريز، اهميت هورمون هاي غده هاي درون ريز در تنظيم فعاليت جانداران به اندازه ي اهميت دستگاه عصبي است، اما سرعت عمل اين دو دستگاه متفاوت است. تکانه ي عصبي در چند صدم ثانيه سراسر بدن جاندار را طي مي کند، حال آنکه اثر غده ي درون ريز پس از چند ثانيه تا چند دقيقه ظاهر مي شود. وقتي هورمون ترشح مي شود يا به وسيله ي جريان خون به منطقه ي هدف برسد و اين خود، فرايندي بسيار کند است.(71)
لوزالمعده
غده ي جنسي
درحقيقت، هورمون جنسي زنانه ي استروژن و هورمون جنسي مردانه ي تستوسترون سبب تمايز اندام ها و ويژگي هاي جنسي زن و مردند که هنگام بلوغ افزايش يافته، تمايز جنسي آنان را بيشتر مي کنند. ترشح هورمون استروژن از تخمدان موجب تغييرهايي مانند رشد پستان، افزايش چربي زيرپوست و آغاز عادت ماهانه در زنان مي شود. همچنين ترشح هورمون تستوسترون از بيضه ها سبب روييدن ريش، حجم عضله، رشد اندام تناسلي خارجي و ضخيم شدن تارهاي صوتي و حنجره ي مردان مي شود.
نکته ي قابل توجه براي والدين اينکه بين پرخاشگري و هورمون تستوسترون ارتباط وجود دارد. پرخاشگري پسران هنگام بلوغ با افزايش ترشح تستوسترون افزايش مي يابد. همين طور با اخته کردن بزرگ سالان افزون بر کاهش تمايلات جنسي، پرخاشگري آنان نيز کاهش مي يابد.(78)
نام غده |
هورمون مهم |
اندام هدف |
وظایف مهم |
هیپوفیز |
رشد |
عمومی |
افزایش پروتئین سازی و رشد، بالابردن قند خون |
هیپوتالاموس |
نوروسکریشن |
عمومی |
کنترل غده هیپوفیز |
تیروئید |
تیروکسین |
عمومی |
بالا بردن سوخت و ساز سلول ها، کمک به رشد بدن |
تیروئید |
کلسیتونین |
استخوان ها، روده ها و کلیه ها |
جلوگیری از افزایش کلسیم خون |
پاراتیروئید |
پاراتورمون |
استخوان ها، روده ها و کلیه ها |
جلوگیری از کاهش کلسیم خون |
بخش قشری غده فوق کلیوی |
آلدوسترون |
کلیه ها، غدد عرق و لوله گوارش |
ثابت نگه داشتن سدیم و پتاسیم بدن |
بخش قشری فوق کلیوی |
هورمون های جنسی |
عمومی |
تشدید صفات جنسی ثانوی |
بخش مرکزی فوق کلیوی |
آدرنالین و نورآدرنالین |
عضلات، رگ ها، قلب و کبد |
آماده کردن بدن برای حمله یا فرار |
لوزالمعده |
گلوکاگن |
کبد و بافت چربی |
بالا بردن قند خون |
لوزالمعده |
انسولین |
عمومی |
وارد کردن گلوکز به سلول ها و مصرف آنها |
جنسی |
آندروژن |
عمومی |
ایجاد صفات جنسی |
جنسی |
استروژن و پروژسترون |
دستگاه تناسلی |
ایجاد صفات جنسی و تغییرات دوره ای رحم |
شرح تفصیلی برخی غدد درون ریز. (79)
ارتباط نفس و بدن
با توجه به ديدگاه هاي مطرح درباره ي انسان، نظريه هاي گوناگون نيز در ارتباط با نفس و بدن وجود دارد. برخي که رويکردي مادي به انسان دارند، بر اين باورند که انسان موجودي تک ساحتي است و به جز بدن، ساحت ديگري به نام نفس ندارد. بر اساس اين نظر - که به ديدگاه يگانه نگر يا وحدت نگر معروف است - مباني زيستي رفتار، کاملاً جنبه ي فيزيکي دارد و همه چيز از ماده ساخته شده است. از اين رو، انسان بخشي از جهان طبيعي است که با همان شيوه هاي فيزيکي مي توان او را بررسيد. بنابراين، ميان انديشه و اميد با مکانيسم هضم غذا و فشارخون تفاوتي جز سادگي و پيچدگي وجود ندارد. در برابر اين ديدگاه، رويکرد مشهوري وجود دارد که بنا بر آن حالات انسان را با معيارهاي مادي نمي توان تفسير کرد و از مغايرت نفس با بدن حکايت دارد؛ چنان که آدمي در عالم رويا به مطالبي پي مي برد که در بيداري از آن آگاهي نداشته است.(81)
آنچه روشن است اينکه بر اساس منابع اسلامي، ادله ي فلسفي و شواهد تجربي، نفس و روان حقيقتي ماوراء الطبيعي است که از چگونگي غيرجسماني بودن انسان گفت و گو مي کند. نفس امري مجرد است. بنابراين، ماده گرايي - که مدعي مادي بودن نفس است - از حوزه بحث ما خارج مي شود. همچنين بر اساس نظر مشهور، بين نفس و بدن، تأثير و تأثر متقابل وجود دارد. همان گونه که برخي حالات هيجاني و عاطفي انسان مي تواند از بدن متأثر باشد، امور رواني نيز مي تواند بسيار بر بدن تأثير داشته باشد. براي مثال، کاهش ترشح غده ي تيروئيد در بزرگ سالان، افزون بر آثار جسماني، موجب ضعف حافظه و افسردگي مي شود، يا با مصرف داروهاي ضدافسردگي مي توان افسردگي را از بين برد. همچنين هيجان هاي منفي باعث ضعف اعصاب و ناراحتي هاي گوارشي مي شود و يا ترس ها و غم ها، اغلب عمل جذب و هضم را مشکل مي سازد.(82)
پيش از توضيح ارتباط نفس و بدن، مناسب است مفهوم اين دو روشن شود. نفس واژه اي است که در فارسي و عربي کاربردهاي گوناگوني دارد و براي آن تعريف هاي فراواني شده که بيشتر در کتاب هاي فلسفي از آن بحث شده است.(83)
بدن نيز يکي از اجسامي است که شکل و ظاهر و حيات ويژه اي دارد. به همين دليل، با جسد تفاوت دارد؛ زيرا جسد زنده نيست؛ بلکه لاشه اي بي جان و بي اراده است. نتيجه آنکه ساحت نفس ساحتي نامحسوس و غيرتجربي است که تحت تأثير گذشت زمان قرار نمي گيرد و کارکردهاي ويژه اي دارد؛ درحالي که بدن جزوي از دنياي طبيعت و فيزيک است و ويژگي هاي مادي دارد.
آيه ها و روايت ها نيز بر اين واقعيت دلالت دارند که حقيقت انسان روح اوست(84) و پس از آفرينش آدمي از گل، چيز ديگري به نام روح - که امري مجرد و غيرمادي است - به آن افروده شده؛ چنان که خداوند در قرآن مي فرمايد: «از آن پس، آن را آفرينش تازه اي بخشيديم. بزرگ است خدايي که بهترين آفرينندگان است».(85) تفاوت ديگر روح با بدن اين است که روح به سبب هويت واقعي اش- که انسانيت انسان را تشکيل مي دهد - با مرگ از بين نمي رود؛ برخلاف بدن که معمولاً(86) پس از مردم، متلاشي و نابود مي شود.(87)
با توجه به مطالب يادشده، اين پرسش اساسي مطرح است که ارتباط و تعامل ميان نفس و بدن چگونه است؛ درحالي که بدن مادي و جسماني، ولي نفس مجرد است. صاحب نظران نفس و بدن پاسخ هاي فراوان و گوناگوني ارائه کرده اند و نظر يک ساني حتي بين فلاسفه ي اسلامي وجود ندارد. در اينجا تنها به ديدگاه ملاصدرا مي پردازيم. ملاصدرا در اين ديدگاه که «حکمت متعاليه» ناميده مي شود، توانسته است با توجه به نظر ديگر فلاسفه، نظر جامعي ارائه دهد.
درحقيقت، همه ي انسان ها در عين اينکه هرکدام وجودي واحدند، ترکيبي از بدن و روح يا به تعبير ديگر، مجموعه ي دو بعد نفس و بدن اند. زندگي جنين که با ترکيب اسپرم و تخمک آغاز مي شود، در راه کمال خود با حرکت جوهري(88) سير مي کند و مراتب نمو خود، يعني نباتي و حيواني را پشت سر مي گذارد. بنابراين جنين در آغاز موجودي است که حيات گياهي دارد؛ يعني جسمي است که ماده و صورتي دارد. ماده ي او همان جسم سه بعدي است و صورتش عبارت است از نطفه، علقه و مضغه. اينها با حيات نباتي موجودات زنده اي هستند و آثار ويژه آن را مانند تغذيه، رشد و توليد مثل دارند. اما همين موجودي که ماده و صورت دارد، در سير تکامل خود به نقطه اي مي رسد که افزون بر اين ماده و صورت نباتی، حيات کامل تري مي يابد که همان حيات حيواني است. بنابراين، صورت نباتي اش کامل مي شود؛ زيرا در بدن انسان، همان نبات به شکل کامل تري وجود دارد. به عبارت ديگر، آن خواص و قواي نباتي در نطفه، مضغه و علقه که بسيار بسيط و ساده است، پيچيده تر مي شود. آنجا توليد مثل با تکثير است، اما اينجا توليد مثل به گونه ي ديگري است.
بنابراين، حيات نباتي در مرتبه ي بالاتري قرار مي گيرد؛ اما در اين ميان موجود ديگري شکل نمي گيرد، بلکه درحقيقت اين صورت واحد بسيط، کامل تر مي شود. اين موجود کامل تر، افزون بر کمالات پيشين، از حيات حيواني بهره مند است؛ يعني بر اساس حرکت جوهري شعور، اختيار، اراده و سلسله عواطفي که حيوانات دارند، مي يابد؛ مانند احساس مادري، تشنگي و گرسنگي. پس از آن نيز در سير حرکت جوهري اين موجود واحد - که نامش انسان است - افزون بر بعدهاي نباتي و حيواني، بعد جديدي در او به وجود مي آيد که به آن بعد عقلي مي گويند؛ يعني مرتبه اي از شعور و اختيار مي يابد که در حيوان وجود ندارد.
بنابراين روح و بدن در اين بينش، مراتب يک وجودند و به همين دليل و اينکه به يک وجود واحد موجودند، طبيعي است که تأثير و تأثر داشته باشند. ولي اگر هريک از اينها را موجودي مستقل بدانيم، چنان که افرادي چون دکارت(89) بر اين باورند،(90) در اين صورت حل تأثير و تأثر مشکل مي شود. پس در ديدگاه ملاصدرا نفس و بدن درحقيقت مراتب يک وجودند و به همين دليل، همان گونه که قواي انسان با هم تعامل دارند. براي مثال، اگر بخواهيم عملي انجام بدهيم، قواي ادراکي فعال است و تأثير دارد؛ چنان که فعاليت قواي ادراکي نيز به کمک قواي ديگر بسته است و ناهماهنگي آنها کارها را مختل مي کند. البته اگر کسي از هر نوع کار عملي فارغ باشد، به راحتي مي تواند تفکر انتزاعي داشته باشد. چنان چه تفکر فردي تجربي باشد و با فعل و انفعالات تحريکي توأم شود، راحت تر به هدف و نتيجه مي رسد؛ زيرا اينها درحقيقت ابعاد گوناگون يک وجودند که هم مي توانند مزاحم هم شوند و هم مي توانند معاون يکديگر باشند. تأثير يکي مايه ي تأثر ديگري است و برعکس.
بنابراين در ديدگاه ملاصدرا، حل مسئله بسيار ساده است؛ زيرا همه ي اين ابعاد گوناگون به وجود واحد موجودند و اين پوشش وجود واحد، منشأ تعامل و تأثرشان است.(91)
پي نوشت ها :
1. Neuron.
2. محمد کريم خداپناهي، روان شناسي فيزيولوژيک، ص47.
3. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ص66.
4. لازم به يادآوري است که بدن انسان از سلول هاي گوناگوني تشکيل شده است که بخشي از آن با نام سلول عصبي يا نورون در مغز وجود دارد. مجموع سلول هاي بدن انسان پس از بلوغ حدود 1210×75(بيش از 70ميليارد) تخمين زده شده است.
5. Glia.
6. Morgan Gliford t,. Physiogical Psychology, p.21.
7. يان كريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشيري و ديگران، ص74.
8. cell body.
9. Dendrites.
10. Axon.
11. myelin sheath.
12. nodes of ranvier.
13. C. Guyton, Textbook of Medical Physiology, p.114-115.
14. برگرفته از: ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني وديگران، ج1، ص83.
15. Sensory.
16. Motor.
17. Intemeuron.
18. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص84.
19. Synapse.
20. رابرت بي. گراهام، روان شناسي فيزيولوژيک، ترجمه ي عليرضا رجايي و علي اکبر صارمي، ص54.
21. central nervous system.
22. نيل آر. کارلسون، مباني روان شناسي فيزيولوژيک، ترجمه ي مهرداد پژهان، ص77.
23.يان کريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشيري و ديگران، ص84.
24. برگرفته از: رابرت بي. گراهام، روان شناسي فيزيولوژيک، ترجمه ي عليرضا رجايي و علي اکبر صارمي، ص81.
25. Thalamus.
26. Hypothalamus.
27. limbic system.
28. حمزه گنجي، مباني روان شناسي عمومي، ص47.
29. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيرايي و ديگران، ص91.
30. frontal lobe.
31. parietal lobe.
32. occipital lobe.
33. temporal lobe.
34. Cortex.
35. داود معظمي، مقدمات نوروسايکولوژي، ص20-24.
36. علي اصغر احمدي و محمدنقي فراهاني، روان شناسي عمومي، ص42.
37. يان کريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشيري و ديگران، ص85.
38. برگرفته از: ريتا ال. اتکينسون وديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1، ص99.
39. peripheral nervous system.
40. sommatic nervous system.
41. automatic nervous system
42. Sympathetic.
43. Parasympathetic.
44. نيل آر. کارلسون، مباني روان شناسي فيزيولوژيک، ترجمه ي مهرداد پژهان، ص81-82.
45. برگرفته از: ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص111.
46. endocrine glands.
47. Hormone.
48. ريتا ال. اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هيلگارد، ترجمه ي محمدنقي براهني و ديگران، ج1، ص118.
49. pituitary gland.
50. حمزه گنجي، مباني روان شناسي عمومي، ص79.
51. sella turcica.
52. سيد علي حائري روحاني، فيزيولوژي اعصاب و غدد درون ريز، ص134.
53. همان، ص132.
54. hypothalamus gland.
55. سيدعلي حائري روحاني، همان، ص134.
56. کارل هافمن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي هادي بحيراني و ديگران، ج1، ص75.
57. محمد کريم خداپناهي، فيزيولوژي عمومي (اعصاب و غدد داخلي)، ص137.
58. thyroid gland.
59. Calcitonin.
60. C. Guyton, Textbook of Medical Physiology, p.946-947.
61. Thyroxin.
62. محمد کريم خداپناهي، فيزيولوژي عمومي (اعصاب و غدد داخلي)، ص109.
63. adrenat glands.
64. adrenaline (epinephrine).
65. noradernaline (norepinephrine(.
66. سيد علي حائري روحاني، فيزيولوژي اعصاب و غدد درون ريز، ص133.
67. يان کريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشيري و ديگران، ص103.
68. Aldosterone.
69. Cortisol.
70. محمدحسن اميرتيموري، فيزيولوژي اعصاب و غده هاي درون ريز، ص228.
71. برگرفته از: ريتا ال . اتکينسون و ديگران، زمينه ي روان شناسي هليگارد، ترجمه ي محمد نقي براهني و ديگران، ج1، ص122.
72. Insulin.
73. Glucagon.
74. علي اصغر احمدي و محمد نقي فراهاني، روان شناسي عمومي، ص50.
75. Testosterone.
76. Estogen.
77. سيد علي حائري، روحاني، فيزيولوژي اعصاب و غدد درون ريز، ص133.
78. يان کريستنسن و ديگران، روان شناسي عمومي، ترجمه ي ابوالقاسم بشيري و ديگران، ص145.
79. برگرفته از: سيدعلي حائري روحاني، همان، ص132-133.
80. محمدبهشتي، «کيفيت ارتباط ساختمان وجود انسان؛ رابطه ي نفس و بدن»، مجله ي حوزه و دانشگاه، 1357، شماره ي 9، ص29.
81. براي آگاهي بيشتر از نظريه هاي فلاسفه ي قديم و جديد در زمينه ي رابطه ي نفس و بدن، ر.ک: محمدرضا حاتمي، معماي روان شناسي، ص98-189.
82. همان، ص28.
83. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: محمد تقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن، ج1، ص201-205.
84. براي آگاهي بيشتر از حقيقت روح و نفس، ر.ک: محمود رجبي، انسان شناسي، ص96-105؛ سيد محمد باقر حجتي، روان شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، ص81-128.
85. ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقين(مؤمنون، 14).
86. برخي بدن ها مانند بدن معصومان (ع) و اولياي الهي، پس از رحلتشان نيز از بين نمي رود.
87. محمد صادق شجاعي، ديدگاه هاي روان شناختي حضرت آيت الله مصباح يزدي، ص43.
88. براي آگاهي بيشتر از حرکت جوهري، ر. ک: محمد تقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، ص330-352.
89. Descort.
90. دکارت بر اين باور است که انسان ترکيبي از بدن مادي و روحي معنوي است و به سبب اين ترکيب، روح و بدن به طور مستقيم بر يکديگر تأثير دارند. به عبارت ديگر، روح و بدن دو جوهرند که بر يکديگر اثر مي گذارند. براي آگاهي بيشتر، ر.ک: حسين شکرکن و ديگران، مکاتب روان شناسي و نقد آن، ج2، ص36.
91. برگرفته از سخنان فلسفه، حجت الاسلام و المسلمين غلامرضا فياضي. براي آگاهي بيشتر، ر.ک: صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازي (ملاصدرا)، الحکمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، ج8.