چرا دولت هاي كوچك تر موفق ترند؟
نويسنده: مارك بوچانان
مترجم: رضا صمديان
مترجم: رضا صمديان
نظام هاي اداري گسترده و بوروكراتيك، همه وقت مفيد را مي بلعند. اين امر بديهي است، اما با رياضيات هم مي توان دليل آن را نشان داد
سال 1944 است و جنگ جريان دارد. سروان "پاركينسون" در دفتر مشترك نيروي هوايي انگلستان مي بايست جنگ عليه نيروهاي آلمان نازي را پيش ببرد. انبوهي از نامه هاي اداري مختلف او را دربرگرفته و سروان پاركينسون وقت سرخاراندن هم ندارد. ناگهان همه چيز به هم مي ريزد. فرمانده پايگاه، كه يك سرهنگ نيروي هوايي است، منطقه را ترك مي كند. جانشين او افسري با درجه سرهنگ دومي بيمار است و توانايي انجام كارها را ندارد. معاون او نيز براي انجام مأموريتي مهم اعزام مي شود و سروان پاركينسون و سربازانش تنها مي مانند. ناگهان ارسال نامه ها متوقف مي شود. جنگ از جايي ديگر هدايت شده و پاركينسون و سربازانش كاملاً بيكار مي شوند. اين تغيير حالت از روزهاي پر كار به شرايطي كه هيچ كاري براي انجام دادن وجود ندارد، براي بسياري از مديران و كارمندان سازمان هاي مختلف مسئله اي آشناست. شرايطي كه در آن كار بيشتر تابعي از سلسله مراتب اداري است و وقتي اين سلسله مراتب ضربه مي بيند، كارمندان در چرخه اي معيوب وقت فراغت بسيار زيادي پيدا مي كنند. همين شرايط باعث شد پاركينسون مقاله اي را در سال 1955 منتشر كند و قانوني را تشريح كند كه بعدها به "قانون پاركينسون" معروف شد: "كار براي تكميل خود، گسترش مي يابد تا زمان موجود را پر كند." حال بعد از گذشت حدود 50 سال، چند پزشك در دانشگاه علوم پزشكي وين اتريش، براي يافته هاي پاركينسون در مورد سازمان ها، پايه اي علمي و رياضي فراهم كرده اند. يافته هاي پاركينسون صرفاً محصول تجربيات جنگي وي نبود، بلكه او مطالعات گسترده اي نيز در تاريخ داشت. پاركينسون مي گويد در فاصله سال هاي 1914 تا 1928، تعداد مديران و فرماندهان نيروي دريايي انگلستان تا 80 درصد افزايش مي يابد؛ در حالي كه تعداد ملواناني كه در اختيار اين فرماندهان بود در اين فاصله زماني به يك سوم تقليل يافته و تعداد كشتي ها دو سوم رقم قبلي مي شود. استدلال پاركينسون بدين ترتيب بود: در هر ساختار مديريتي داراي سلسله مراتب، مديران به زير دست و زير مجموعه نياز دارند و فارغ از كار موجود، اين ساختار مي بايست تكميل شود. "ماكس وبر" نيز در اوايل قرن بيستم در مورد صفات يك سيستم اداري برتر و اموري كه ممكن است به فروپاشي آن منجر شود (از جمله اين كه ارتقاي شغلي كاملاً براساس شايسته سالاري نباشد) تصوراتي داشته است. به عبارت ديگر، پاركينسون نيز همين يافته ها را به زباني ديگر ارائه مي كرد. "ويليام نيسكانن"، اقتصاددان و مشاور رونالد ريگان در دوران رياست جمهوري وي نيز يكي از منتقدان نگرش رايج در مورد نظام هاي اداري بود. به اعتقاد او، بوروكراسي رشد مي كند چون مقامات سعي در افزايش بودجه تحت كنترل خود دارند و مي خواهند درآمدها و قدرت و جايگاه خود را ارتقا دهند. او كه يك جمهوري خواه بود، مانند بسياري ديگر، طرفدار نظريه كوچك كردن دولت بود؛ اما در عمل نتوانست نظريات خود را محقق كند. چراكه منطق كمي لازم در تئوري او لحاظ نشده بود. حال دانشمندان دانشگاه وين تلاش مي كنند با فراهم كردن اين منطق كمي، قانون پاركينسون را به لحاظ علمي قانونمند كنند. در اين روش با استفاده از يك سيستم معادلاتي، كميت هايي نظير ارتقا و نرخ اخراجي ها به روش سلسله مراتبي محاسبه مي شود و با استفاده از يك نمودار درختي، مي توان نشان داد كه در چه شرايطي نظام اداري توسعه پيدا مي كند. اين دقيقاً همان شرايطي است كه پاركينسون توصيف كرده بود؛ يعني نياز به ارتقاء يافتن به اضافه استخدام نيروهاي بيشتر در زير مجموعه، باعث رشد سريع مجموعه مي شود.
نگاهي به وضعيت امروز دولت ها و سازمان هاي دولتي، به خوبي صحت فرضيات پاركينسون را اثبات مي كند. شوراهاي عالي در بسياري از كشورها 13 تا 20 عضو دارند. كابينه ها غالباً در همين حد و حدود هستند. چرا كه بيش از اين عملاً امكان حصول توافق وجود ندارد و هر چه اعضاي يك شوراي عالي تصميم گيري در كشوري بيشتر باشد، بي ثباتي در آن كشور به لحاظ سياسي افزايش خواهد يافت و توسعه در آن محقق نخواهد شد.
براي كشف ريشه علمي اين فرضيه، دانشمندان الگوي شبكه اي ساده اي را براي اين كميته ها تشكيل داده اند. اگر اعضاي كميته ها را گره هاي شبكه در نظر بگيريم و آنها را به هم متصل كنيم؛ شبكه پيچيده و به هم پيوسته اي تشكيل مي شود و اگر نظرات موافق و مخالف اعضا را در مورد مسائل به صفر و يك تشبيه كنيم، مي بينيم كه در صورت افزايش اعضا، ميزان تعامل آنها با هم كاهش مي يابد.
اين فرايند دو پيامد مي تواند داشته باشد: يا در اين شبكه توافق حاصل مي شود و يا تضادي پيدا مي شود كه اعضاي كميته را به دو جناح مجزا تقسيم مي كند؛ و حال اگر اعضاي كميته بيشتر شوند، احتمال بروز حالت دوم مدام بيشتر و بيشتر مي شود. اينجاست كه ارزش قانوني طلايي پاركينسون در مورد كميته هاي 20نفره صدق مي كند. گروه هاي داراي كمتر از 20 عضو، خيلي راحت تر به توافق مي رسند؛ در حالي كه در گروه هاي بالاي 20 عضو، غالباً جناح بندي شده و توافقي حاصل نمي شود. پژوهش اخير در دانشگاه وين را مي توان الگويي مناسب براي بهينه كردن سازمان و ادارات در سطح تصميم گيري شورايي دانست.
در اين پژوهش، در الگوهاي شبيه سازي رايانه اي نشان داده شده كه بهترين عدد براي عضوگيري در شوراها و كميته ها، عدد 8 است كه "عدد بهينه" ناميده مي شود. پاركينسون نيز در نوشته هاي 50 سال پيش خود اين عدد را آورده و در حال حاضر هيچ كابينه اي در دولت هاي جهان زير 8 عضو ندارد.
به هر حال شايد بسياري از ما يافته هاي پاركينسون را عادي و بديهي تلقي كنيم، اما آزمون اين فرضيات توسط اين گروه علمي مي تواند اهميت و درستي آن را بيش از پيش تثبيت كند. و امروزه پس از مدت ها آزمون و خطا در ساختارهاي سازماني، ارزش گفته هاي پاركينسون بيش از پيش مشخص مي شود.
منبع: نشريه دانشمند شماره 549
سال 1944 است و جنگ جريان دارد. سروان "پاركينسون" در دفتر مشترك نيروي هوايي انگلستان مي بايست جنگ عليه نيروهاي آلمان نازي را پيش ببرد. انبوهي از نامه هاي اداري مختلف او را دربرگرفته و سروان پاركينسون وقت سرخاراندن هم ندارد. ناگهان همه چيز به هم مي ريزد. فرمانده پايگاه، كه يك سرهنگ نيروي هوايي است، منطقه را ترك مي كند. جانشين او افسري با درجه سرهنگ دومي بيمار است و توانايي انجام كارها را ندارد. معاون او نيز براي انجام مأموريتي مهم اعزام مي شود و سروان پاركينسون و سربازانش تنها مي مانند. ناگهان ارسال نامه ها متوقف مي شود. جنگ از جايي ديگر هدايت شده و پاركينسون و سربازانش كاملاً بيكار مي شوند. اين تغيير حالت از روزهاي پر كار به شرايطي كه هيچ كاري براي انجام دادن وجود ندارد، براي بسياري از مديران و كارمندان سازمان هاي مختلف مسئله اي آشناست. شرايطي كه در آن كار بيشتر تابعي از سلسله مراتب اداري است و وقتي اين سلسله مراتب ضربه مي بيند، كارمندان در چرخه اي معيوب وقت فراغت بسيار زيادي پيدا مي كنند. همين شرايط باعث شد پاركينسون مقاله اي را در سال 1955 منتشر كند و قانوني را تشريح كند كه بعدها به "قانون پاركينسون" معروف شد: "كار براي تكميل خود، گسترش مي يابد تا زمان موجود را پر كند." حال بعد از گذشت حدود 50 سال، چند پزشك در دانشگاه علوم پزشكي وين اتريش، براي يافته هاي پاركينسون در مورد سازمان ها، پايه اي علمي و رياضي فراهم كرده اند. يافته هاي پاركينسون صرفاً محصول تجربيات جنگي وي نبود، بلكه او مطالعات گسترده اي نيز در تاريخ داشت. پاركينسون مي گويد در فاصله سال هاي 1914 تا 1928، تعداد مديران و فرماندهان نيروي دريايي انگلستان تا 80 درصد افزايش مي يابد؛ در حالي كه تعداد ملواناني كه در اختيار اين فرماندهان بود در اين فاصله زماني به يك سوم تقليل يافته و تعداد كشتي ها دو سوم رقم قبلي مي شود. استدلال پاركينسون بدين ترتيب بود: در هر ساختار مديريتي داراي سلسله مراتب، مديران به زير دست و زير مجموعه نياز دارند و فارغ از كار موجود، اين ساختار مي بايست تكميل شود. "ماكس وبر" نيز در اوايل قرن بيستم در مورد صفات يك سيستم اداري برتر و اموري كه ممكن است به فروپاشي آن منجر شود (از جمله اين كه ارتقاي شغلي كاملاً براساس شايسته سالاري نباشد) تصوراتي داشته است. به عبارت ديگر، پاركينسون نيز همين يافته ها را به زباني ديگر ارائه مي كرد. "ويليام نيسكانن"، اقتصاددان و مشاور رونالد ريگان در دوران رياست جمهوري وي نيز يكي از منتقدان نگرش رايج در مورد نظام هاي اداري بود. به اعتقاد او، بوروكراسي رشد مي كند چون مقامات سعي در افزايش بودجه تحت كنترل خود دارند و مي خواهند درآمدها و قدرت و جايگاه خود را ارتقا دهند. او كه يك جمهوري خواه بود، مانند بسياري ديگر، طرفدار نظريه كوچك كردن دولت بود؛ اما در عمل نتوانست نظريات خود را محقق كند. چراكه منطق كمي لازم در تئوري او لحاظ نشده بود. حال دانشمندان دانشگاه وين تلاش مي كنند با فراهم كردن اين منطق كمي، قانون پاركينسون را به لحاظ علمي قانونمند كنند. در اين روش با استفاده از يك سيستم معادلاتي، كميت هايي نظير ارتقا و نرخ اخراجي ها به روش سلسله مراتبي محاسبه مي شود و با استفاده از يك نمودار درختي، مي توان نشان داد كه در چه شرايطي نظام اداري توسعه پيدا مي كند. اين دقيقاً همان شرايطي است كه پاركينسون توصيف كرده بود؛ يعني نياز به ارتقاء يافتن به اضافه استخدام نيروهاي بيشتر در زير مجموعه، باعث رشد سريع مجموعه مي شود.
پاركينسون در نوشته هاي خود علاقه زيادي به ساير اجزاي سازمان مديريتي نيز نشان داده است، از جمله ساختار كميته ها؛ و اين كه يك كميته بهينه بايد چه ميزان نيرو داشته باشد تا بتواند بيشترين كارايي را ارائه دهد.
حدسيات خود پاركينسون بر مطالعه تاريخ 700 ساله شوراي عالي انگلستان استوار است كه در زمان پاركينسون به كابينه بريتانيا معروف بود. در پنج دوره تحول از 1257 تا 1955، اين شورا از يك حالت ساده به يك كميته 20 عضوي تبديل شد. و هر بار كه به اين قصد مي رسيد، كميته اي كوچك تر جايگزين آن مي شد. پاركينسون به درستي دليل اين مسئله را فهميده بود؛ چرا كه وقتي شورايي بيش از حد معمول عضو داشته باشد، رسيدن به توافق در آن نيز غيرممكن خواهد بود.نگاهي به وضعيت امروز دولت ها و سازمان هاي دولتي، به خوبي صحت فرضيات پاركينسون را اثبات مي كند. شوراهاي عالي در بسياري از كشورها 13 تا 20 عضو دارند. كابينه ها غالباً در همين حد و حدود هستند. چرا كه بيش از اين عملاً امكان حصول توافق وجود ندارد و هر چه اعضاي يك شوراي عالي تصميم گيري در كشوري بيشتر باشد، بي ثباتي در آن كشور به لحاظ سياسي افزايش خواهد يافت و توسعه در آن محقق نخواهد شد.
براي كشف ريشه علمي اين فرضيه، دانشمندان الگوي شبكه اي ساده اي را براي اين كميته ها تشكيل داده اند. اگر اعضاي كميته ها را گره هاي شبكه در نظر بگيريم و آنها را به هم متصل كنيم؛ شبكه پيچيده و به هم پيوسته اي تشكيل مي شود و اگر نظرات موافق و مخالف اعضا را در مورد مسائل به صفر و يك تشبيه كنيم، مي بينيم كه در صورت افزايش اعضا، ميزان تعامل آنها با هم كاهش مي يابد.
اين فرايند دو پيامد مي تواند داشته باشد: يا در اين شبكه توافق حاصل مي شود و يا تضادي پيدا مي شود كه اعضاي كميته را به دو جناح مجزا تقسيم مي كند؛ و حال اگر اعضاي كميته بيشتر شوند، احتمال بروز حالت دوم مدام بيشتر و بيشتر مي شود. اينجاست كه ارزش قانوني طلايي پاركينسون در مورد كميته هاي 20نفره صدق مي كند. گروه هاي داراي كمتر از 20 عضو، خيلي راحت تر به توافق مي رسند؛ در حالي كه در گروه هاي بالاي 20 عضو، غالباً جناح بندي شده و توافقي حاصل نمي شود. پژوهش اخير در دانشگاه وين را مي توان الگويي مناسب براي بهينه كردن سازمان و ادارات در سطح تصميم گيري شورايي دانست.
در اين پژوهش، در الگوهاي شبيه سازي رايانه اي نشان داده شده كه بهترين عدد براي عضوگيري در شوراها و كميته ها، عدد 8 است كه "عدد بهينه" ناميده مي شود. پاركينسون نيز در نوشته هاي 50 سال پيش خود اين عدد را آورده و در حال حاضر هيچ كابينه اي در دولت هاي جهان زير 8 عضو ندارد.
به هر حال شايد بسياري از ما يافته هاي پاركينسون را عادي و بديهي تلقي كنيم، اما آزمون اين فرضيات توسط اين گروه علمي مي تواند اهميت و درستي آن را بيش از پيش تثبيت كند. و امروزه پس از مدت ها آزمون و خطا در ساختارهاي سازماني، ارزش گفته هاي پاركينسون بيش از پيش مشخص مي شود.
منبع: نشريه دانشمند شماره 549
/ج