ج: مرحله ضدیت با کلیسا:
بنابراین، ضدیت و خصومت با کلیسا، لازمه ذاتی مدرنیسم نبوده، اما اربابان مسیحیت و کلیسای کاتولیک، برای حفظ موجودیت و سلطه کاذب و استعماری خود، با کلیت اندیشه های نو و فرآورده های آن، برخورد تند و آشتی ناپذیر کردند. این مسئله برای دانشمندان و خصوصا مکتشفان به عنوان یک معضل جدی مطرح بود، که نه میتوانستند از دین دست بکشند و نه دست کشیدن از مسائل و یافته های علمی برایشان آسان بود. لذا بعضی دانشمندان، برای اینکه با دین در تضاد و خصومت نیفتند، تفسیر جدیدی از دین ارائه دادند، درباره گالیله نوشتهاند: « گالیله دیندار، سخت آزرده بود که اکتشافات نوین نجومی با ظاهر یا بانص پاره ای از آیات تورات ناسازگار افتاده است. نه علم را می توانیست رها کند نه دین را، به تناقض هم که خوشنود نمیتوانست بود، ناچار فتح باب تازه کرد، و از دین تفسیر تازه داد و گفت: دین آمده است برای اینکه بگوید چگونه به آسمان ( بهشت) میتوان رفت، نه اینکه آسمان چگونه میروند. یعنی سخنان که در کتاب مقدس درباب رفتن آسمانها(حرکت سیارات) آمده نسبت به هدف اصلی دین، فرعی است و جدی نباید گرفته شود و تعارضش با علم نباید خاطر را بیازارد و یا خردمندی را از عبودیت باز دارد» (81) چون وی هم به علم حرمت مینهاد و هم به دین دلبسته بود، و تناقض را نیز بر نمیتافت. و برای هماهنگ کردن معرفت دینی با معرفت علمیاش فتح تازه کرد و از دین تفسیر تازه ای ارائه داد(82) گالیله میگفت: « خداوند که به ما حواس و عقل و اندیشه را عطا کرده است از مانمی خواهد که حواس و عقل مان را در مسائل فیزیکی که به وسیله تجارب مستقیم یا براهین ضروری در معرض چشمان و ذهنمان قرار گرفته است، کنار بگذاریم» (83) از این پس دانشمندان اروپائی تبیین روشهای تفسیر و تأویل آیات کتاب مقدس را بیش از پیش مورد توجه قرار دادند. اسقف بلارمین (1621-1542) مدعی بود که تا کنون دلیلی بر یقینی بودن حرکت زمین به دور خورشید و نیز مقبولیت بی قید و شرط منظومه کپرنیکی اقامه نشده، پس تازمان اقامه شدن براهین قطعی به صورت فرضیه باقی میماند. شورای ترانت نیز در تفسیر اجماعی در خصوص تحقیقات کپرنیک، سکون زمین را قطعی گرفت و با این همه متذکر شد اگر حرکت زمین مسلم شود، با نهایت احتیاط به تأویل کتاب مقدس دست خواهد برد، و اعلام خواهد کرد که تاکنون پاره های از کتاب مقدس را به درستی نمیفهمیده است. (84) جریان رو به رشد، مدرنیته و علم گرایی، بیش از پیش حاکمیت مطلقه کلیسا متزلزل و در سراشیبی سقوط قرار داد. کلیسا برای نجات و حفظ حیات خویش، جامعه اروپا را از سرمایه های بزرگ علمی محروم کرده و دانشمندان بسیاری را به مسلخ فرستاد.
ج: 1- قربانیان رویاروی کلیسا و مدرنیته:
ج: 1- 1:گالیله: (متوفی 1610)
پروسه رویاروی علم و دین یا مدرنیته و کلیسا؛ قربانیان زیادی داشته است، مبارزه یا معارضه گالیله با دفترِ مقدس تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک، سر آغازی برای جدال بین علم و دین (مذهب) پنداشته شده است؛ وی علی رغم آنکه احترم و اعتقاد به کتاب مقدس و الهیات داشت، اما به جرم اینکه بر خلاف باورهای سنتی مسیحیت و کتاب مقدس، از گردش زمین خبر میدهد به زندان میافتد (85) .اصل ماجرا از این قرار است که تازمان کپرنیک، تصور بشر، در ساختمان عالم، مبتنی بر نظریه بطلمیوس بود. در این نظریه زمین در مرکز عالم قرار گرفته و افلاک گرد آن در گردش اند. کپرنیک نشان دادکه زمین نه تنها مرکز عالم نیست بلکه سیاره کوچکی است که باسیارات دیگرگرد افتاب میچرخد و تازه منظومه شمسی یکی از هزاران تشکیلات جهان بیکران است. کپلرمنجم آلمانی و گالیله دانشمند بزرگ ایتالیایی نظریه کپرنیک را تأیید کردند و توسعه دادند. این نظریه از آن رو با مخالفت شدید اربابان کلیسا مواجه شده که آنها تا قبل از این به مردم آموخته بود که زمین مرکز عالم است و تنها دین بر حق خداوند، دین عیسی است و نماینده عیسی در روی زمین کلیسای عیسوی است و رئیس کلیسا پاپ است؛ پس در حقیقت شهر روم، زمین کلیسای عیسوی است و رئیس کلیسا کانون قدرت و حقیقت عالم هستی است. بدیهی است بی اهمیت شدن زمین، به دلیل چرخیدن آن به دور خورشید، به دستگاه قدرت پاپ خلل بزرگ وارد میآورد و طبعا برای آن دستگاه سخت دردناک بود(86)
ج: 1- 2: هاروی:
هاروی یکی دیگر از قربانیان این نهضت و نخستین دانشمندی بود که گردش خون در بدن را توضیح داد، وی به جرم آنکه ثابت کرده بود که در رگهای بدن آدمی ماده سیال خون جریان دارد، وخون بی حرکت در عروق زنده وجود نخواهد داشت، مورد شکنجه و آزار سخت قرار میگیرد(87) هاروی با تلاش و نبوغ که داشت علم را در عهد خود به اوج ترقی رسانید، گفته شده: تحقیقات او را در این باره ( بزرگترین واقعه تاریخ پزشکی از زمان جالینوس به بعد) دانستهاند(88) وی از کسانی نبود که ناخواسته وارد این بازی شود، بلکه عواقب گفتار و رفتار خویش را به خوبی پیش بینی میکرد - اوبری گفته است (شنیدم که وی روزی میگفت که پس از کتاب گردش خون، پیشه طبابت او سخت از رونق افتاد و عوام او را دیوانه دانستند)(89) وی علی رغم آن، یافته های علمی خویش را به نمایش میگذاشت، و از طرف دیگر، او میدانست که نظریات او برای مردم این زمان هنوز زود است و تا چهل سال دیگر نظریه او پذیرفته نخواهد شد(90)
ج: 1-3 : چند قربانی دیگر:
کریستف کلمب به خاطرکشف سرزمینی « سنت پل» که درتورات و انجیل پیش بینی نشده بود، زندانی میشود، و« دی رومنس» به جرم اینکه معتقد شده بود: « قوس وقزح » تیر وکمان جنگی خدا نیست، بلکه از انعکاس نور خورشید در ابر و دانه های باران، پدید میآید زندانی میگردد. وقت که در زندان میمیرد او وکتابش را محاکمه کرده و هر دو را در آتش میسوزانند(91) به فرمان کلیسا، افرادی مانند «برونو» را که معتقد به تعدد عوالم بوده کشته، جسد مردهاش را سوزانیدند.(92) وجوردانوبرونو شاعر و حکیم ایتالیایی، اولین قربانی عصر جدید بود که به کلیسای مسیح تقدیم گردید. چون عصرجدید با اعلام (فرضیه خورشید مرکزی) کوپرنیک طالع شد. وجوردانوبرونو به خاطرآنکه جرئت کرده بود به عنوان یک متفکر عصر جدید، آنچه را فقط «فرضیه» خوانده میشد در ضمن یک بحث علمی در آکسفورد به عنوان حقیقت مسلم اعلام کند. مورد اتهام واقع شد(93) ویل دورانت، ضمن نقل فجایع ننگین محاکم تفتیش عقاید و ارباب کلیسا در اسپانیا از«لورنت» دبیر کل تفتیش عقاید، نقل میکند که: « تعداد قربانیان، از 1480تا 1488 یعنی در مدت 8 سال، بالغ بر8600 تن سوخته و291450 تن محکوم به مجازت های سنگین دیگر بوده است» (94) یک تاریخ گزار کاتولیک، شماره سوخته شدگان را میان سالهای 1480 و1504 دو هزار تن، و از آن تاریخ تا 1758 نیز، دو هزار تن دیگر میداند. هرناند و دوپولگار، دبیر مخصوص ایزابلا، تعداد سوختگان را پیش از سال 1490 به 20000تن، تخمین میزند. زوریتا، یکی از دبیران محکمه تفتیش عقاید، لاف میزد که تنها در اشبیلیه، 4000 نفر را به کام آتش افکندهاند.(95) ویکتورهوگو شاعر و نویسنده معروف فرانسوی، با حرارت فراوان، جامعه روحانی مسیحیت و تعصب و تعبد فکری کلیسا را اینطور مورد انتقاد قرار میدهد: « حیات کلیسا در تاریخ ترقی بشر نیست و در پشت صفحات تاریخ ، قرار دارد. او همان است که «پرنیلی» را به خاطر این سخن که ستارگان از جای خویش نمیافتد، با ضربات شلاق، مجروح و زخمدار میکند، او همان است که «کامپانلا »را به خاطر این سخن که؛ غیر از این دنیا، دنیاهای دیگری هم به تعداد بی شمار وجود دارد و به خاطر آنکه با کنایه و استعاره به راز آفرینش اشاره هائی کرده بود، 27 بار به زندان و شکنجه گرفتار میکند.» (96) ضدیت و تنفر از کلیسا در عبارت مشهور ولتر خلاصه شده است « امور پست و شنیع را نابود سازید»و منظور اموری بودند که در حوزه اقتدار کلیسا در تعقیب و آزار مخالفان و اندیشمندان و با آنان سر ستیز داشتند. به هر حال؛ سخت گیری فوق العاده اربابان کلیسا نسبت به مردم و دانشمندان، باعث شد که گروهی از دانشمندان و روشنفکران مسیحی مانند: لوتر، زوینگلی، ژان کالون، ویکلیف، از تمامی ادیان بیزاری جستند، ویارسما علیه تشکیلات پاپ اقامه دعوا نموده، و خود آئین جدید اختراع نمایند.(97) واکنش متقابل مدرنیست ها نیز کلیت برنامه های کلیسا که شامل دین و خداوند نیز میشد را هدف گرفتند.
ج:2. علت رویاروی مدرنیته و کلیسا:
هر چند ایجاد فضای تقابل و تضاد بین علم و دین میتواند علل و عوامل زیادی داشته باشد، اما نقش اربابان کلیسا ازکلیدی ترین عواملی است که نمیتوان از کنار آن به سادگی گذشت. حاکمیت کلیسا فضا را بگونه رقم زده بود که مردم و فرهیختگان را بر سر دو راهی قبول و طرد ماحصل پژوهشهای علمی و یا عقاید دینی قرارد داد، که از بین دین و دانش، میبایست یکی را برگزینند، چون به قول آگوستین قدیس: « هیچ نوع نجات و رستگاری در بیرون از کلیسا وجود ندارد» (98) یا اینکه: «هر جا، میان مشاهده علمی با تورات تضاد به وجود میآمد، میباید مشاهده را رها کرد.»(99) در توضیح بیشتر این ماجرا آورده است: « با اشاعه مسیحیت در روم و دیگر نقاط اروپا و نضج گرفتن کلیسا وضع از بن دگرگون گردید: کلیسا مدعی شد که یگانه حافظ حقیقت الهی در روی زمین است... وظیفه فلسفه ... جستن حقیقت نیست، و حتی این نیست که با دلایل عقلی حقانیت ایمان دینی را ثابت کند... علم و فلسفه خادم الهیات مسیحی است. نتیجه آن ادعا و این شیوه فکری این بود که در دوره ای که در سراسر جهان اسلام طالبان علم در انتخاب مواد آموزشی و پژوهشی از آزادی کامل برخوردار بودند، کلیسا حق این انتخاب را از پیروان خود سلب کرد و حتی علوم تجربی را تحت نظارت خود در آورد و آموزش در انحصار صومعه در آمد. بدین ترتیب استقلال فردی چه در زندگی معنوی (آموزش، تفکر و پژوهش) و چه در زندگی مادی و ظاهری به کلی منتفی گردید و آنچه در نوشته های اروپایی"فرهنگ دوران باستان" نامیده میشد در خواب شد و تصورات و فرهنگ قرون وسطایی جای آن را گرفت. (100)
د: مرحله انکار دین و خداوندی( البته دین و خداوندی که از زبان کلیسا تعریف شده بود):
برخورد تند و بی رحمانه ی اربابان کلیسا، سبب شد تا مدرنیته، در مسیر رشد و تکامل خصوصا در قرون 18 و19 کم کم رنگ الحاد و انکار خدا و دین را به خود بگیرد و در اوائل قرن بیستم با ظهور مارکس و انگلس و پیدایش ماتریالیسم دیالکتیک وتشکیل دولتهای کمونیستی، انکار خداوند و الحاد گفتمان غالب آن شد. بیشتر با خدا و دینی در تعاند افتادند که از زبان و بیان کلیسا تعریف و شناخته میشد. این کنشها و واکنشها زمینه پیدایش الحاد تند، بی رحم، کوبنده و پیش رونده را در متن مدرنیسم به وجود آورد. در جریان تاریخ؛ الحاد و مدرنیسم به گونه ای با هم آمیختند که الحاد به صورت لازمه ذاتی مدرنیته و در پاره های از تاریخ، مهمترین شاخصه آن مطرح بوده است. بنابراین، مدرنیته در آغاز و در ذات خود، تضاد و تعاندی با دین و خداوند نداشته است، که این نکته میتواند نقطه عطف، در تاریخ مدرنیته در روابط و تعامل آن با نظام ولایی باشد.
ه .کلیسا منبع دینداری یا بی دینی؟:
هرچه بگندد نمکش میزند
وای ز روزی که بگندد نمک
رفتار نامناسب کلیسا، پیامدهای زیان باری زیادی را بر جامعه اروپاه تحمیل کرد. مرکزی که باید منبع و مرکز تبلیغ و ترویج دین باشد، با تفسیر و تلقی نا صواب از دین، و رفتار خدای گونه اربابان کلیسا، سبب بی دینی جامعه و فلسفه نفرت فلاسفه و دانشمندان آن سامان از دین و خداوند گردید. ماکیاولی عمده مسئولیت بدبختی ایتالیا را با کلیسای کاتولیک میداند: « ما مردم ایتالیا از کلیسای رم و کشیشان اش این دَین را به گردن داریم که به واسطه آنهاست که بدجنس و بی دین شدهایم » (101) ایمانوئل کانت معتقد است که نفرت دینی آنگاه بروز میکند که پیشوایان دینی، کاری شخصی و باطل خود را به خداوند منتسب کنند، این امر نفرت مردم را بر میانگیزد، زیرا نمایانگر نخوت و تکبر این طایفه است.(102) کانت در درسهای فلسفه اخلاق خود آورده است:« پیشوای دینی معلم الهیات مدعی است که خدا او را به عنوان نمایند تام الاختیارخود فرستاده و به او قدرت و اختیار داده است تا مردم را به نام خدا و از طرف خدا هدایت کند» (103) آنها یکه انسان را به جای خداوند تعریف کردند، و منکر نقش خداوند در زندگی انسان شدند نیز « بر این باور بودند که منزلت انسان و توانمندیها و استعداد او که در دوران روم باستان مورد توجه بود، در قرون وسطی نادیده گرفته شده است و باید درفضای جدید به احیای آن همت گماشت. آنان تصور میکردند که با اهتمام و رزیدن به احیای تعلیم و تعلم و رواج علومی مانند ریاضیات، منطق، شعر، علوم بلاغی، تاریخ، اخلاق و سیاست یونان و روم باستان میتوان انسان را در وضعیت فعال و پویایی قرار داد که آزادی خود را تجربه کند، به همین دلیل به کسانی که این علوم را تعلیم و رواج آن را فراهم میآوردند، اومانیست اطلاق میشد» (104)
و: تهذیب پذیری مدرنیته:
با توجه به روند پر فراز و فرود مدرنیسم، در مغرب زمین و تقابل چالش بر انگیز آن با اربابان کلیسا و همین طور علل و زمینه های زایش و رویش آن، یکی دانستن آن، با نفی خدا و دین و معنویت، بی انصافی است. زیرا پیام اصلی و خالص مدرنیسم، تجدید بنایی زندگی انسان بر مبنای شناخت جدید از جهان و انسان و تغییر و تصرف و استخدام طبیعت، در حد اعلای طاقت بشری، برای پیشرفت بی وقفه انسان است. هر چند با این رویکرد و زمینه پرسبوتاژی که توسط اربابان کلیسا ایجاد شده، نمیتواند پیامبران و مبلغین دین و معنویت باشند، اما اگر در چنین فضایی زایش و رویش نمییافت رنگ الحاد و تضاد با دین را نیز پیدا نمیکرد. بی تردید دستاورد های اندیشه بشری، حامل تکاپو و تلاشهای پیگیر، روبه تکامل دانشمندان، فلاسفه، مخترعان، مکتشفان، نویسندگان و رجال علم و سیاست در طول قرون بوده که چهره زندگی انسانها رامتغیر« و از انسان و جهان و به خصوص در مسائل کهن عقیدتی در تفسیر جهان، زلزله بنیادین افگند» (105)
ابزارهای زندگی از هواپیمای تیز رفتار فوق صوت گرفته تا تسخیر فضا و تسخیر امواج لیزر و پدیده های حیرت انگیز دیگر، دنیا را به صورت واحد مرتبط باهم در آورده است. رایانه و انترنت در زندگی فردی و اجتماعی، در روابط ملی، قومی، فراقومی، اقلیمی و موازین پیوند های بین المللی دگرگونی شگفت آوری بخشیده است. با توجه به آیه های که انسان را به پیشرفت و تمدن تشویق میکند؛ این همه تغییرات و تحولات چشمگیر و روز افزون نمیتواند خارج از اراده الهی باشد. بنابراین پیشرفت و تکامل علمی و مادی انسان در ماهیت و ذات خود، پدیده الهی است. هر چند به قصد الهی بودن؛ اختراع و اکتشاف نگردیده اما بیش و پیش از همه چیز در خدمت دین، خداوند، معنویت و تبلیغ و گسترش برنامه های الهی قرار گرفته است. به گونه ای که امروز انسانها در هر گوشه جهان امکان دریافت پیامهای انسان ساز و جاویدانه خدا، دین و معنویت را دارند.(106)
ز: پذیرش مدرنیته، همراه با کیاست:
گفتنی است؛ احترام به مدرنیته و فراورد های دانش بشری، به این معنی نیست، که آرامش و سعادت و یا تحقق و آرمان زندگی سالم را در سایه سار، مدرنیته منهای معنویت، دین و خداوند بجویم، علی رغم آنکه مدرنیته، تفکیک پذیر و تهذیب پذیر است و میتواند در خدمت دین و پیامهای نجات بخش آسمانی قرار گیرد، میتواند مضر و خطرناک هم باشد. به دیگر سخن؛ به همان پیمانه که میتواند در روند ترقی و پیشرفت جامعه، و همین طور گسترش دین و برنامه های الهی، تسریع بخشد، ممکن است، با هر گونه افراط و تفریط؛ بیشتر از آن، جامعه را در سراشیبی سقوط و نابودی قرار دهد. اینکه متفکرانی چون؛ هایدگر، هابرماس، هورکهایمر، مارکوزه (107) نیچه، (108) کانت، اسوالد اشپنگلر (109)،(110) ژیل دلوز،(111) مارکس،(112)زیگموند فروید،(113) ماکس وبر، (114) گئورگ لوکاچ، (115) ژان پل سارتر،(116) میش فوکو،(117) ژان فرانسوالیوتار، فردریک جیمسون، ژان بودریا (118)، (119) علاوه بر آنکه از بنیان گذاران مهم مدرنیته هستند، اما جسورانه بر بنیاد های جامعه مدرن میتازند، و دستاورد های آن را زیر سوال میبرند، برای این است که از آفتهای آن نباید غافل شد.
نقد و نظر:
همانطوری که ذکر رفت، فلسفه اصلی نفرت از دین و خداوند، در جامعه اروپا و داشمندان مغرب زمین، رفتار اربابان کلیسا بوده است. و آنهای که رنسانس را برای جامعه تاریک اروپا به ارمغان آوردند، نیز یکی از اهداف اصلی شان، و یا شاید تنها هدفشان، این بود که دامنه حاکمیت کلیسا که بیش از حد گسترده شده بود را محدود کند. اما به جای آن تیغ تیز انتقادات، بدن نیمه جان دین و معنویت مسیحی را هدف قرار دادند، و دامنه دین را محدود کردند. یعنی رنسانس آفرینان این ضعف را داشتند که نتوانستند بین کلیسا و دین تفکیک قائل شوند. بلکه نفرت و انزجاری که از اربابان کلیسا و کلیسا داشتند، آن را در مخالفت با دین و معنویت مسیحی به منصه ظهور رساندند. به دیگر سخن؛ دین و متدین که دو مقوله جدا از هم هستند، در نظر رنسانس آفرینان حکم واحدی داشتند، و حکمی را که باید بر متدینین مسیحیت جاری میکردند بر دین مسیحیت جاری کردند. و ناهنجارترین پیامد آن، این بود که ضعف و نا کار آمدی دین مسیحیت را، در بیرون از کلیسا، برای همه ادیان تبلیغ و ترویج کردند. یعنی به همان دلایلی که خداوند گاران مسیحیت و اربابان کلیسا نتوانست جامعه را در مسیر بالندگی و شکوفایی هدایت کنند، هیچ دینی دیگر نیز، به همان دلایل نخواهند نتوانست. در نتیجه جامعه در حال رشد اروپا را با بحران نهیلیسم و فقدان معنویت مواجه کردند و آنها را از آموزه های نجات بخش، و حیانی سالم، کامل و مصون از تحریف، مانند دین اسلام و نظام مقدس ولایی محروم کردند. بنابراین، ترویج و تبلیغ معنویت ولایی و تفکیک آن از آموزه های کلیسا و همین طور تفکیک رفتار ولایتمداران از اربابان کلیسا، میتواند در جامعه بی رمق اروپا، حیات دیگر بخشد.
نتیجه نهایی:
مدرنیته، در مغرب زمین زایش و رویش یافته است، اما آثار و پیامد های آن، در مدتی کوتاه، نقاط دور دست جغرافیا را تسخیر کرد.در جریان تکامل خود، مسیر پر و پیچ خمی را پیموده است، از همگرایی با دین و کلیسا کلید میخورد تا ضدیت و خصومت با آن ادامه پیدا میکند. پس از کنکاش در علل و عوامل پیداش و تکامل آن، از این حقیقت رونمایی میشود که هرچند در برهه های تاریخ، مدرنیته، با انکار یا ضدیت با خدا و دین (مسیحیت) همسان و همسو گشته است، اما دین ستیزی در ذات و ماهیت مدرنیته نهفته نیست، بلکه خشونتها و واکنشهای نامناسب اربابان کلیسا آن را بدین سمت و سو کشانده است. بنابراین میتواند در خدمت تبلیغ و ترویج دین قرار بگیرد، که بیش از پیش کیاست و هوشیاری دین مداران و خدا باوران را میطلبد.
پينوشتها:
1. رک : حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم، تهران: نشر نقش جهان، 1378
2. مدرنیته و اندیشه انتقادی، ص 8.
3. معمای مدرنیته، ص3.
4. اسلام و مدرنیته، ص79
5. صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، حسین علی نوذری، ص 115
6. معمای مدرنیته، ص3
7. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 115
8. معمای مدرنیته، ص4
9. مدرنیته و مدرنیسم، ص65
10. همانجا
11. Modernization
12. Development
13. capitalism
14. Secular
15. Liberal Demokrasi
16. individualism
17. Rationalism
18. humanism
19.دین در نگاهی نوین، ابوالفضل ساجدی، و مهدی مشکی، صص 181-182.
20. مدرنیته و مدرنیسم، ص 27
21. مدرنیته و مدرنیسم، ص 66-67
22. Anti _ Traditional
23. معنای زندگی، علیرضا موفق، ص 37
24. اسلام و مدرنیسم، علی قائمی، ص5
25. Westernization
26. صورت بندیهای فرهنگی جامعه مدرن، رابرت باکاک، ص33
27. تعریفها و مفهوم فرهنگ، ص17
28. thanga
29. زمینه فرهنگ شناسی، دکتر محمود روح الامینی، ص11
30. برهان قاطع، محمد حسین ابن خلف تبریزی، ص 829
31. تعریفها ومفهوم فرهنگ، ص17
32. صورت بندیهای فرهنگی جامعه مدرن، 37
33. همان، ص37
34. غرب و بقیه: گقتمان وقدرت،ص34
35. همان، ص 35
36. همان.
37. اقتباس: همان، ص 35
38. همان، ص 35
39. صورت بندی مدرنیته وپست مدرنیته، ص 115
40. معمای مدرنیته، بابک احمدی، 3
41. مبانی نظری غرب مدرن، شهر یار زرشناس، ص 35
42. مدرنیته ومدرنیسم، حسین علی نوذری، ص 81
43. همان، ص 25
44. اسلام و مدرنیته، ص24
45. مدرنیته و مدرنیسم، ص 90
46. اسلام و مدرنیته، ص24
47. مدرنیته و مدرنیسم، ص 87
48. مبانی نظری غرب مدرن، ص35
49. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص116
50. مدرنیته و مدرنیسم، حسین علی نوذری، ص65
51. همان.
52. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، حسین ص111
53. همان، ص112
54. مدرنیته و مدرنیسم، ص 91
55. همان، ص 92
56. بحران جامعه مدرن؛ ص 31
57. atonal
58. malarme
59. بحران جامعه مدرن؛ ص 30
60. مدرنیته و مدرنیسم، ص 90-91
61.westernizatuon of the world
62. globalization of the world
63. همان، ص89
64. همان، ص 93
65. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص119 -120
66. gender
67. race
68. همان، ص 108
69. agents
70. actors
71. همان.
72. همان.
73.education
74. training
75. همان، ص108-109
76. مدرنیته و مدرنیسم، ص 81
77. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 116
78. همان، ص112
79. همان، ص 105
80. همان، ص 106
81. قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، ص 218
82.همان، ص 459
83. سرچشمه های نواندیشی دینی، محمدجواد صاحبی،ص 30، به نقل از: نامه علم ودین ،س1، ش 1، ص 5
84. قبض وبسط تئوریک شریعت، ص 459- 460
85. اسلام وحقوق بشر ، زین العابدین قربانی، ص 5
86. آزادی فرد و قدرت دولت، بحثت در عقاید سیاسی و اجتماعی تامس هابز، جان لاک و.... باترجمه گزیده از نوشته های آنان، ص 6-7
87. اسلام و حقوق بشر، زین العابدن قربانی، ص 4
88. آغاز عصر خرد، وی دورانت، مترجم: اسماعیل دولت شاهی ، ص 199
89. همان.
90. همان.
91. اسلام و حقوق بشر، ص 5
92. همان، ص 234
93. باکاروان اندیشه، عبدالحسین زرین کوب، ص 308
94. اسلام وحقوق بشر، ص 234- 235 به نقل از : تاریخ تمدن ویل دورانت، ج18، ص 360
95. اسلام وحقوق بشر، ص 363 به نقل از تاریخ تمدن ویل دورانت، ج18، ص 360
96. اسلام وحقوق بشر، ص 233- 234 به نقل از : تاریخ آزادی فکر، ص 147
97. اسلام و حقوق بشر، ص 235
98. آزادی، عقل و ایمان، ص 77
99. سرچشمه های نو اندیشی دینی ، ص37
100.صورت بندی مدرنتیه و پست مدرنیته ، ص 21-22
101. افسانه دولت، ارنست کاسرر، ص 156
102. فلسفه سیاسی کانت، ص 141
103. همانجا
104. بررسی مبانی فرهنگی غرب و پی آمد های آن، ص 61
105.سنت وتجدد، محمد جواد حجتی کرمانی، ص 215
106. اقتباس از : همان، صص 210 -222
107. بحران جامعه مدرن، سید علی اصغر کاظمی، ص 20
108. به اعتقاد نیچه یکی از چیزهای که فرهنگ اروپاه را تهدید میکند، دانش به صورت کور و تخصص گرایی است. نیچه میگفت زندگی باید مسلط به دانش باشد و نه دانش بر زندگی. او آگاه بود که دانش به معنی فن و تکنولوژی میتواند تا آنجای ادامه یابد که خود نابودگر خود باشد و هم چنین مایه برای رواج نیهیلیست انگاری! او دریافته بود که خطر تخصص گرایی علمی با پیشرفت دانش، حیطه اختیارات یک متخصص را هر روز تنک و تنکتر میکند. سر انجام کار به جای خواهد کشید که یک متخصص در حالی که در یک مقوله محدود وریز بسیار آگاه است از هر دانستنی دیگر فراتر از تخصص خود تهی و بی بهره و در نتیجه درست به سان یک عامی، بی سواد است. اومی گوید: « دانشور متخصص بیشتر از یک کارگر ساده کارخانه نیست که تمام عمرش را صرف چرخاندن پیچ و مهره به خصوص مینماید و یا ابزار و دستگاه ویژه ای را جا به جامی کند و در آن شغل تبحر کامل مییابد. نتیجه این میشود که زمینه عمومی فرهنگ هر چه بیشتر به دست روزنامه نویسان میافتد. روزنامه حالیه پای درجای فرهنگ میگذارد.» و« روز نامه نویسی که در خدمت مسائل آنی روز است پای در جایگاه نوابغ مینهد »( غرب و غرب شناسی،کتاب سروش (مجموعه مقالات/5) رضا نجفی، ص 56) در این اثنانیچه ( و بورکهارت) از جمله خطراتی را که چنین علم زدگی برای بشر معاصر غرب پیش آورد، بی خوشتنی میداند، خطر اینکه آدمی خود را گم کند و در گله جماعت حل شود و یا به صورت یک ماشین در آید. نیچه میگوید: « آنگاه که علم و اپسین نمایش آرمان زاهدانه نیست .... پناهگاهی است برای هر گونه بزدلی، بی باوری، پشیمانی، خوار شمردن خود و وجدان بد.... آه که امروزه علم چه چیزها را که زیر پوشش خود قرار نمیدهد؟ و تا کجا که در هر حال نمیکوشد زیر پوشش قرار دهد؟ پشتکار بهترین پژوهشگران ما، کوشندگی بی احساس آنها، فرسوده کردن مغزشان – چیره دستی بیش از اندازهشان در کارها دستی – چند وقت یک بار این چیزها آنها را از ادامه دیدن چیزی معین باز میدارد؟ علم هم چون خود بیهوش کنندگی؛ میدانی چه میگویم؟ » ( کتاب سروش( مجموع مقالات/5) رضا نجفی ، ص 57 ، به نقل از: شش متفکر اگزیستانسیالست، ص 44)
109. او کتابی با عنوان زوال غرب نوشت.
110. همان، ص 37
111. او میگوید: با فروپاشی تمدن یونانی، تمدن غربی وارد مرحله تباهی و ظلمت شده است. او بر این باور است که طلوع فرهنگ مدر برابر با این تثیلیث است: نیچه، فروید و مارکس. (پویای فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4438)
112. وی معتقد است بحرانهای عصر مدرن، نتیجه ضروری سرمایه داری است. مارکس غرب را به عنوان سازمان بغرنج و پیچیده سرمایه داری درک میکند. سازمانی که با دو مبنای متناقض پیش میرود: نخست لیبرالیسم و دوم سرکوب. (پویای فرهنگ وتمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4، ص 439)
113. او با وضع کردن روانکاوی مدرن به نقد روانشناختی انسان مدرن غربی پرداخت.
114. و بر ، بر این باور بود که سرمایه داری با عقلانیت ابزاری پا به میدان نهاده است. وی میگوید: عقلانیت ابزاری، مستتر در تمدن غرب، انسان غربی را به از خود بیگانگی وشئ وارگی سوق میدهد (پویای فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4 ،ص 441)
115. از نظر لوکاچ، فرهنگ مدرن، فرهنگی است غیر تاریخی، انتزاعی و معنا باخته که یک سره با سنت پیش از خود در تضاد است.( پویای فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4،ص 441)
116. او سرمایه داری را به دلیل عدم توجه به وجود انسانی سرزنش و نکوهش کرد .و خواستار عمل انقلابی در برابر آن شد. حمایت بی دریغ او از جنبشهای ضد استعماری الجزایر و همدلی او با اعتراضها دانشجویان انقلابی در ماه مه 1968 در فرانسه، به نوعی دلبستگی او را به انتقاد از خشونتهای فزاینده تمدن غرب نشان میداد.( پویای فرهنگ و تمدن اسلام وایران، علی اکبر ولایتی، ج 4،ص 443)
117. او براین باور بود که ارتباطی اساسی میان دانش و قدرت وجود دارد. او نشان داد که دانش از طریق نظامهای قدرت باز تولید میشود تا قدرت بتواند به سرکوب بپردازد.( پویای فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4،ص 443-444)
118. او اساسا همه مقولهها و دستاورد های مدرنیته را بی معنا و فرو ریخته میداند. او برای تبیین تمدن غرب از واژه « وانمودگی» استفاده میکند.تا نشان دهد که همه این مفاهیم از درون تهیاند و حامل هیچ گونه معنای قطعی و یکه ای نیستند و ابدا و اقعیت ندارند و تنها چیزی که این مقولات را شبه واقعی نشان میدهد رسانهها هستند (پویای فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4،ص 444)
119. برای اطلاع بیشتر : ر. ک: پویای فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، ج 4، صص 437-445
منابع:
1.اسلام و حقوق بشر،زین العابدین قربانی، انتشارات کتابخانه صدرا، تهران، [بی تا]
2.اسلام و مدرنیته، به کوشش واحد آموزش جامعه اسلامی دانشجویان، (مهدی نصیری) قم، دفتر نشر معارف، 1383
3.اسلام و مدرنیسم، علی قائمی، انتشارات رشاد، بی جا، 1358
4.آزادی فرد و قدرت دولت، بحثت در عقاید سیاسی و اجتماعی تامس هابز، جان لاک و.... با ترجمه گزیده از نوشته های انان، ترجمه و تألیف : محمود صناعی، تهران، 1378ٍٍ
5.آغاز عصر خرد، ویل دورانت، مترجم: اسماعیل دولت شاهی، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1374
6.با کاروان اندیشه، عبدالحسین زرین کوب، چاپخانه سپهر، تهران، 1369
7.بحران جامعه مدرن؛ زوال فرهنگ و اخلاق در فرآیند نو گرایی، علی اصغر کاظمی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377
8.بررسی مبانی فرهنگی غرب و پی آمد های آن، حبیب الله طاهری، قم، بوستان کتاب ، قم ، 1383
9.برهان قاطع، محمد حسین ابن خلف تبریزی، تهران، انتشارات فریدون علمی، 1063 هجری قمری، ص 829
10.پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، علی اکبر ولایتی، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی، تهران: وزیر امورخارجه، مرکز چاپ و انتشارات، 1382
11.تعریفها و مفهوم فرهنگ، داریوش آشوری، تهران، آگاه، 1379،ص17
12.حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم، تهران: نشر نقش جهان، 1378
13.در حاشیه سنت و تجدد ( گسستگیها و پیوستگیها) محمد جواد حجتی کرمانی، اطلاعات ، تهران، 1389
14.دین در نگاهی نوین، ابوالفضل ساجدی،و مهدی مشکی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387
15.زمینه فرهنگ شناسی، دکتر محمود روح الامینی، تهران، تابش، 1372، چ3، ص11
16.صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، حسین علی نوذری، تهران، نقش جهان، 1379
17.صورت بندیهای فرهنگی جامعه مدرن، رابرت باکاک، ترجمه مهران مهاجر، تهران، آگه، 1386، ص33
18.غرب و بقیه: گقتمان و قدرت، استوارت هال، ترجمه: محمود متحد، تهران، آگه، 1386
19.فلسفه سیاسی کانت: اندیشه سیاسی درگستره فلسفه نظری و فلسفه اخلاق، سید علی محمودی، تهران، نگاه معاصر، 1383
20.قبض و بسط تئوریک شریعت، عبدالکریم سروش، موسسه فرهنگی صراط، 1373
21.مبانی نظری غرب مدرن، شهریار زرشناس، تهران، کتاب صبح، 1381
22.مدرنیته و اندیشه انتقادی، بابک احمدی، تهران:نشر مرکز، 1385
23.معمای مدرنیته، بابک احمدی، تهران:نشر مرکز،1387
24.معنای زندگی؛ تأملی بر دیدگاه دین و مکاتب بشری، علیرضا موفق، انتشارات کانون اندیشه جوان، تهران، 1388