نویسنده: احمد حسین شریفی
هر یک از نظریاتی که در فلسفه اخلاق ابراز شده است، بر اصول موضوعه خاصی تبیین است و نقدهایی که درباره آنها انجام گرفت، در واقع نقد این اصول موضوعه بود. نظریه ای هم که مورد قبول ما، و مورد تأیید و تأکید آیات و روایات است، طبعاً بر اصول موضوعه خاصی مبتنی است. مهم ترین اصولی که این نظریه بر آنها مبتنی است چهارده اصل است که بعضی از آنها مربوط به معرفت شناسی است، پاره ای مربوط به هستی شناسی و برخی مربوط به روان شناسی فلسفی و روان شناسی تجربی. اما پیش از آنکه به بیان این اصول بپردازیم تذکر این نکته را لازم می دانیم که وقتی گفته می شود نظریه ای مورد قبول اسلام است، نباید توقع داشت که صریحاً و به طور دقیق و به شکل فنی در کتاب و سنت طرح شده باشد. به عنوان مثال، قانون علیت از قرآن استفاده می شود اما نه به آن شکلی که در کتاب های فلسفی مطرح می شود. برای این که اثبات کنیم که این قانون مورد قبول قرآن کریم است همین اندازه کافی است که موارد و مصادیقی را در قرآن به عنوان نمونه ذکر کنیم و نشان دهیم که پذیرش آنها جز بر اساس پذیرش قانون علیت امکان پذیر نیست. در سایر علوم، و از جمله در اخلاق و فلسفه اخلاق، هم ما وقتی چیزی را به اسلام نسبت می دهیم به این معنی نیست که به شکل فنی و دقیق آن در قرآن و یا در روایات مورد بحث واقع شده است. بلکه به این معنی است که بر اساس اصولی که قرآن به ما ارائه می دهد می توانیم از لابه لای آیات و روایات، آن مطالب را کشف کرده و به درستی به قرآن نسبت دهیم.
با در نظر داشتن این نکته اکنون به بیان اصول و مبانی نظریه اخلاقی اسلام، با تکیه بر آیات و روایات می پردازیم:
با پذیریفتن این اصل، بسیاری از نظریات اخلاقی خود به خود ابطال می شوند. نظریاتی که مبتنی است بر این که مفاهیم اخلاقی از مفاهیمی است که عقل عملی، مستقیماً درک می کند و هیچ رابطه ای با واقعیات عینی ندارد و با این که مفاهیمی است انشائی و حکایت از واقعیات و حقایق خارجی نمی کند و به وسیله امر و نهی آمر و ناهی تحقیق پیدا می کند، اعم از اینکه آمر و ناهی خداوند باشد یا عقل یا اجتماع و یا هر منبع دیگری.
در امور معنوی هم همین طور است. زیرا انسان در یک زمان نمی تواند همه کمالاتی را که مربوط به شؤون مختلف اوست به دست آورد. بین اینها عملاً تزاحم واقع می شود. به فرض این که نفس هم بتواند در یک آن توجه به چند چیز داشته باشد؛ اما همه آنها را نمی تواند ارضاء کند. خواه ناخواه می بایست بین گرایش های مختلف و شؤون متفاوتی که دارد بعضی را انتخاب کند و در مقام ارضاء آن برآید و بعضی را نادیده بگیرد. با توجه به گسترشی که شؤون مختلف نفس دارد و روابط زیادی که شکل دهنده این شؤون نفس هستند و نیز روابط فردی و اجتماعی پیوندهایی که بین اینها وجود دارد، همچنین تعارض هایی که بین اینها واقع می شود، انتخاب آنچه اصلح و اقرب به کمال حقیقی نفس است، کار مشکل و پیچیده ای می شود. ادراک عادی انسان از تنظیم فرمولی که در هر حالی معین کند کدام کار به چه شکلی و یا به چه خصوصیاتی اصلح است، کاری است که از عهده انسان های عادی خارج است و بر این اساس است که ما معتقدیم بسیاری از ارزش های اخلاقی باید از ناحیه وحی بیان شود چون عقل انسان به تنهایی نمی تواند این فرمول ها را دقیقاً تنظیم کند.
به هر حال، یکی از اصول موضوعه اخلاق اسلامی این است که انسان با توجه به خود، می تواند کارش را به سوی خدا یا ضد خدا جهت گیری کند و فقط در صورتی که جهت گیری رفتار او به سوی خدا باشد به مرحله قرب می رسد. از آنجا که منشأ فعل انسان اراده او است و اراده هم بدون آگاهی نمی شود، اگر در حالی که بنده عبادت می کند آگاهی او نسبت به خدا و جلب رضایت او انگیزه الهی باشد، جهت عبادت او الهی است. البته جهت حرکت انسان را دل تعیین می کند، توجه روح است که به افعال جهت می دهد، لذا نیت در نظام ارزشی اسلام نقش اساسی را ایفا می کند. (1)
طبعاً آنچه مربوط به مراتب نازله نفس است، اگر مورد توجه اصیل قرار گیرد نفس به همان مرتبه تنزل می کند. پس حاصل این اصل این شد که کمالات نسبی که مربوط به قوای نازله نفس هستند در صورتی کمال حقیقی انسان محسوب می شوند که کمک کنند به سیر نفس به سوی بی نهایت و آن را در یک مرتبه ای متوقف نکنند.
ارزش اخلاقی فعل اختیاری انسان تابع تأثیری است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقی انسانی دارد. هر کاری به اندازه ای که در آن کمال مؤثر باشد، ارزنده خواهد بود. اگر تأثیر منفی دارد، ارزش منفی خواهد داشت. و اگر تأثیر مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفیاً و اثباتاً تأثیری در آن نداشته باشد، ارزش صفر یا ارزش خنثی خواهد داشت.
با در نظر داشتن این نکته اکنون به بیان اصول و مبانی نظریه اخلاقی اسلام، با تکیه بر آیات و روایات می پردازیم:
1. واقع گرایی در اخلاق
نخستین اصل لازم برای تبیین نظام اخلاقی اسلام، که در حقیقت مربوط به معرفت شناسی است، این است که ارزش های اخلاقی مبتنی بر واقعیت های عینی است. مفاهیمی که در اخلاق به عنوان مفاهیمی ارزشی به کار می رود، مستقل از مفاهیم نظری و عینی نیست. به عبارت دیگر، ایدئولوژی مبتنی بر جهان بینی است.با پذیریفتن این اصل، بسیاری از نظریات اخلاقی خود به خود ابطال می شوند. نظریاتی که مبتنی است بر این که مفاهیم اخلاقی از مفاهیمی است که عقل عملی، مستقیماً درک می کند و هیچ رابطه ای با واقعیات عینی ندارد و با این که مفاهیمی است انشائی و حکایت از واقعیات و حقایق خارجی نمی کند و به وسیله امر و نهی آمر و ناهی تحقیق پیدا می کند، اعم از اینکه آمر و ناهی خداوند باشد یا عقل یا اجتماع و یا هر منبع دیگری.
2. ضرورت بالقیاس میان فعل اختیاری و نتیجه ی آن
دومین اصل لازم برای تبیین نظام اخلاقی اسلام، که اصلی فلسفی و مربوط به هستی شناسی است، این است که رابطه میان هر علت و معلولی از قبیل رابطه ضرورت بالقیاس است.
هر علتی نسبت به معلول خودش این ضرورت را دارد و فرض ضرورت معلول مستلزم فرض ضرورت علت است. رابطه میان افعال اختیاری انسان و نتایج حاصل از آنها، از مصادیق همین نوع رابطه است. یعنی نتایج افعال اختیاری معلول های فعل اختیاری است و فعل اختیاری نسبت به آنها ضرورت بالقیاس دارد. و باید و نبایدهای اخلاقی تعبیراتی از همین رابطه ضرورت بالقیاس هستند.3. پذیرش روح و جاودانگی آن
سومین اصل از اصول نظام اخلاقی اسلام، که مربوط به روان شناسی فلسفی است، این است که انسان، علاوه بر بدن مادی، روح و نفسی دارد که قابل استقلال و بقاء است. یعن یانسان فقط همین بدن مادی نیست. بلکه دارای روحی است که می تواند تا ابد باقی بماند. با پذیرفتن این اصل، زندگی انسان بعد بی نهایت پیدا می کند و در نتیجه هرگز نباید پیامدهای کارهای خود را منحصر در محدوده تنگ زندگی مادی پنداشت؛ بلکه باید تأثیر آنها را در سعادت و شقاوت ابدی هم مورد توجه قرار داد. بر همین اساس بود که در مقام نقد برخی از مکاتب اخلاقی، نادیده گرفتن زندگی اخروی را به عنوان یکی از مهم ترین ضعف های آنها بر می شمردیم.4. اصالت روح
روح در انسان اصالت دارد. منظور از این اصل، که مربوط به مباحث روان شناسی فلسفی است، این است که قوام انسانیت انسان به روحش است. اگر روح نبود موادی که در بدن انسان هست انسان نمی شد، و تا مادامی که روح هست انسانیت انسان باقی است. به تعبیر فلسفی «شیئیة الشیء بصورته لا بمادته».پس انسانیت انسان به روح است که در اصطلاح فلسفی «صورت» انسان تلقی می شود.5. تکامل روح
روح، قابل تکامل است. اگر کسی قائل شد به این که روح مجرد است. قابل بقاء نیز می باشد ولی در ذاتش هیچ تغییری حاصل نمی شود این هم؛ نمی تواند نظریه اخلاقی ما را درست بپذیرد. ما معتقدیم که روح ذاتش تکامل بردار است. این هم از یک اصل فلسفی گرفته می شود که وجود حرکت جوهری اشتدادی در روح است. که البته این حرکت در سایه تعلق به بدن حاصل می شود ولی به هر حال خود روح هم تکامل می یابد. و جوهر نفس کامل می گردد.6. نقش اختیار و انتخاب آگاهانه در تکامل اخلاقی انسان
تکاملی که برای روح حاصل می شود در اثر افعال اختیاری آن است. چون گفتیم در ذات روح گرایش به سوی کمال هست. و این گرایش است که به صورت اراده ظهور پیدا می کند. پس آنچه مربوط به ذات نفس است از همین اراده سرچشمه می گیرد و کمالاتی هم که نصیب آن می شود در سایه همین اراده است. علاوه بر این، افعالی که مربوط به اراده و اختیار و آگاهی انسان نیست در واقع افعال روح نیست. به عبارت دیگر، افعال انسان بما هو انسان نیست، بلکه بما هو جسم نام، جسم حی و امثال آن است. افعالی را می توان افعال انسان بما هو انسان دانست که از آگاهی و اراده انسان سرچشمه گرفته باشد. به هر حال، تکامل روح در سایه افعال اختیاریش حاصل می شود.7. حب ذات
روح دارای حب ذات است، ولی نه یک حب ذات ایستا؛ بلکه یک حب ذات پویا. به عبارت دیگر، در ذات روح یک میلی به سوی تکامل وجود دارد. انسان نه تنها خودش را دوست می دارد بلکه در ذاتش جوشش و میلی به سوی تکامل وجود دارد. و حب کمالات از شؤون حب ذات است؛ اما حب ذاتی که در حال تکامل است نه حب ذاتی که در مقطع های زمانی خاصی ظاهر می شود. چون کمالش را دوست می دارد اراده می کند که یک کاری را انجام دهد. این اراده در واقع تبلور همان حب ذاتی به خودش و کمالات خودش است.8. گرایش روح به سمت بی نهایت
حرکت و پویش روح به سوی بی نهایت است. یعنی این میلی که روح، به کمال دارد در هیچ حدی متوقف نمی شود؛ بلکه می توانیم بگوییم خود روح پویشی است به سوی بی نهایت. اصلاً نفس یک موجودی است که در درون ذاتش میل به سوی کمال بی نهایت وجود دارد. البته ممکن است کمالش را نشناسد ولی به هر حال چنین گرایشی در وجود انسان هست که دائماً می خواهد کمالات بیشتری را کسب کند و به هیچ حدی از کمالات قانع نمی شود.9. مراتب طولی و عرضی روح
روح دارای مراتب طولی و شؤون عرضی است. یعنی نفس با این که موجود واحد بسیطی است ولی وجود ذومراتبی است. مراتبی که معمولاً فیلسوفان برای آن ذکر می کنند حسی، خیالی، و عقلی است. ولی ما روی تعدادش تکیه نمی کنیم. اجمالاً نفس دارای مراتبی است و دست کم در بعضی از مراتب، شؤون مختلفی دارد. شاید هم در همه مراتب مثلاً در مرتبه حس شأن نفس تنها مربوط به مبصرات نیست، مسموعات هم هست. مشمومات هم هست و سایر چیزهایی که حواس مختلف به آن تعلق می گیرد. روح در مرتبه حس فقط یک شأن ندارد. پس کثرتی در مراتب روح وجود دارد از نظر شدت و ضعف مرتبه وجودی و کثرتی در شؤون هر مرتبه ای که این شؤون در عرض هم هست و بین آنها شدت و ضعف نیست. مبصرات با مسموعات مثلاً رابطه طولی و علی و معلولی ندارند؛ بلکه در عرض هم هستند. لذایذی که برای روح در هر مرتبه ای حاصل می شود خیلی زیاد و متنوع است. کمالاتی هم که برایش حاصل می شود آنها هم متنوع هستند به تنوع متعلقاتشان.10. نقش توجه نفس به مراتب و شؤون خود در طلب کمال آنها
کیفیت پیدایش فعل اختیاری به این صورت است که روح، در یکی از مراتب به یکی از شؤونش توجه پیدا می کند. حال این توجه یا به خودی خود و از ناحیه خود روح باشد و یا در اثر محرک های خارجی و عوامل جاذب بیرونی. معمولاً در نفوس ضعیف از قسم دوم است. این عوامل خارجی هم شامل فعل و انفعالات بدن و هم شامل محرک های خارجی و بیرونی می شود. به این صورت که گاهی تغییراتی که در خود بدن حاصل می شود توجه نفس را به چیزی جلب می کند، مثل این که گرسنگی موجب توجه نفس به غذا می شود. یا ترشح بعضی هورمون ها موجب توجه نفس به بعضی از امور می شود. اینها عوامل بدنی هستند. و گاهی محرک های خارجی موجب توجه نفس به چیزی می شوند؛ مثلاً صدایی شنیده می شود؛ نوری می تابد؛ بویی بلند می شود؛ به هر حال، اشیاء خارجی هستند که توجه نفس را به یک چیزی جلب می کنند. وقتی توجه نفس به یک مرتبه ای و در آن مرتبه به یک شأنی از شؤونش جلب شد، آن گرایش خاصی که نفس به کمالاتش دارد در همان شأن خاص شکل می گیرد. یعنی آن وقت است که می خواهد کمال مربوط به آن شأن را به دست آورد. وقتی توجهش به منظره زیبایی جلب شد، در آن صورت است که طالب تماشای آن منظره می شود، زیرا کمالی است برای قوه باصره؛ و یا وقتی گرسنه شد کمالی را می خواهد که از غذا خوردن برای نفس در مرتبه حیوانیت حاصل می شود. پس توجه نفس به هر شأنی از شؤون خودش است که انگیزه انجام دادن فعلی می شود که آن فعل موجب حصول کمال مربوط به آن شأن می شود.در امور معنوی هم همین طور است. زیرا انسان در یک زمان نمی تواند همه کمالاتی را که مربوط به شؤون مختلف اوست به دست آورد. بین اینها عملاً تزاحم واقع می شود. به فرض این که نفس هم بتواند در یک آن توجه به چند چیز داشته باشد؛ اما همه آنها را نمی تواند ارضاء کند. خواه ناخواه می بایست بین گرایش های مختلف و شؤون متفاوتی که دارد بعضی را انتخاب کند و در مقام ارضاء آن برآید و بعضی را نادیده بگیرد. با توجه به گسترشی که شؤون مختلف نفس دارد و روابط زیادی که شکل دهنده این شؤون نفس هستند و نیز روابط فردی و اجتماعی پیوندهایی که بین اینها وجود دارد، همچنین تعارض هایی که بین اینها واقع می شود، انتخاب آنچه اصلح و اقرب به کمال حقیقی نفس است، کار مشکل و پیچیده ای می شود. ادراک عادی انسان از تنظیم فرمولی که در هر حالی معین کند کدام کار به چه شکلی و یا به چه خصوصیاتی اصلح است، کاری است که از عهده انسان های عادی خارج است و بر این اساس است که ما معتقدیم بسیاری از ارزش های اخلاقی باید از ناحیه وحی بیان شود چون عقل انسان به تنهایی نمی تواند این فرمول ها را دقیقاً تنظیم کند.
به هر حال، یکی از اصول موضوعه اخلاق اسلامی این است که انسان با توجه به خود، می تواند کارش را به سوی خدا یا ضد خدا جهت گیری کند و فقط در صورتی که جهت گیری رفتار او به سوی خدا باشد به مرحله قرب می رسد. از آنجا که منشأ فعل انسان اراده او است و اراده هم بدون آگاهی نمی شود، اگر در حالی که بنده عبادت می کند آگاهی او نسبت به خدا و جلب رضایت او انگیزه الهی باشد، جهت عبادت او الهی است. البته جهت حرکت انسان را دل تعیین می کند، توجه روح است که به افعال جهت می دهد، لذا نیت در نظام ارزشی اسلام نقش اساسی را ایفا می کند. (1)
11. لزوم جهت گیری کمالات قوای نازله نفس به سوی کمال نهایی
گفتیم هر فعل اختیاری از یک توجه خاصی از نفس سرچشمه می گیرد و موجب کمالی برای نفس در یک مرتبه و شأن خاصی می شود. این کمالات که برای نفس حاصل می شود نسبت به همان شأن کمالی است. البته کمال به مفهوم فلسفی آن. ولی همیشه اینها در تکامل جوهر نفس از آن جهت که دارای مراتب عالی تر هم هست مؤثر نیستند. مثلاً خوردن غذا شأنی از مرتبه مادی نفس را که مربوط به غذا خوردن است تأمین می کند و این را می توانیم کمالی برای نفس در این مرتبه ای که متعلق به بدن است و مربوط به این شأن است به حساب آوریم. اما این یک کمال نسبی است. وقتی این کمالات واقعاً کمال حقیقی نفس می شوند که به جوهر نفس در کلیت آن و مراتب مختلفی که دارد مؤثر باشد، یعنی یک کمال نسبی در این مرتبه و این شأن تأثیر داشته باشد در این که نفس از آن جهت که یک موجود واحد ذو مراتب است، تکامل پیدا کند.طبعاً آنچه مربوط به مراتب نازله نفس است، اگر مورد توجه اصیل قرار گیرد نفس به همان مرتبه تنزل می کند. پس حاصل این اصل این شد که کمالات نسبی که مربوط به قوای نازله نفس هستند در صورتی کمال حقیقی انسان محسوب می شوند که کمک کنند به سیر نفس به سوی بی نهایت و آن را در یک مرتبه ای متوقف نکنند.
12. نقش نیت در تکامل نفس
کارهایی که به وسیله بدن انجام می گیرد مسلماً از آن جهت که از اراده و اختیار انسان سرچشمه می گیرد ارتباط با نفس پیدا می کند وقتی نفس آگاهانه انجام کاری را اراده کرد و بدن به دنبال آن حرکت کرد، این کار بدنی از راه توجه نفس با نفس هم ارتباط پیدا می کند. و اگر این کار بدنی موجب کمالی برای نفس شود از راه همان توجه نفس است به بدن و به این کار. در واقع کارهایی که از بدن صادر می شود اگر ارادی و اختیاری باشند با نفس ارتباط دارند که منشأ این اراده هم توجه نفس است به آن شأن و آن کمالی که برایش حاصل می شود. پس در واقع کارهای بدنی از آن جهت برای نفس موجب کمال می شوند که از مسیر اراده و توجه نفس تحقق می یابد. از این اصل، این نتیجه را می گیریم که افعال اخلاقی که موضوعشان افعال اختیاری انسان است و در آنها اراده، اخذ شده از همین مسیر اراده است که موجب کمال نفس می شوند. یعنی روح افعال اختیاری، نیت است. انگیزه نفس برای انجام این کار، چیزی است که از خود نفس سرچشمه می گیرد. آن توجهی که نفس پیدا می کند و انگیزه می شود تا بدن را به کار گیرد و کاری را انجام دهد همان است که به این کار ارزش می بخشد. و این کار را مؤثر قرار می دهد، تا کمال برای نفس حاصل شود. اگر اراده نبود و اگر توجه نفس به این فعل بدنی نبود، هیچ کار بدنی موجب کمال نفس نمی شد. و این اصل مبین این است که چگونه نیت در فعل اخلاقی می تواند اثر داشته باشد و مخصوصاً این جهت که موجب کمال نفس هم بشود. رابطه بین کمال و نفس انسانی و تکامل نفس از راه افعال اختیاری با توجه به این اصل، قابل تبیین است.13. تناسب نیت با شکل کار
فعلی که از اراده و اختیار انسان سرچشمه می گیرد طبعاً انگیزه اش از خود نفس است. وقتی انگیزه اش از خود نفس بود، کیفیت، کمیت، شکل، خصوصیات مکانی و زمانی و دیگر مشخصات کار تابع انگیزه خواهد بود. یعنی در واقع انگیزه کار است که شکل خاص کار را تعیین می کند. پس چون روح عمل انگیزه آن است، عامل تعیین کننده شکل و مشخصات عمل هم انگیزه است. طبق این اصل، ما هر کاری را به هر انگیزه ای نمی توانیم انجام دهیم. هر انگیزه خاص رابطه مخصوصی با نوع کار و کمیت و کیفیت خاصی دارد، انگیزه تأمین سلامتی از راه تغذیه اقتضاء نمی کند که انسان، سنگ بخورد یا مطالعه کند، بلکه مقتضی آن است که ماده غذایی متناسب را انتخاب کند. کمیت و کیفیت این کار هم تابع آن انگیزه است. هر قدر قوی تر و شدیدتر باشد و یا ویژگی های خاصی داشته باشد در شکل و قالب کار، متجلی می شود. ولی نکته قابل توجه این که گاهی کاری ممکن است با انگیزه های مختلف انجام گیرد، پس در عین حال که تعیین کننده شکل و کمیت و کیفیت کار انگیزه است، به این معنی نیست که هر انگیزه ای تنها یک شکل کار را اقتضاء می کند و هر شکل کاری، تنها از یک انگیزه سرچشمه می گیرد. به هر حال مناسبتی بین انگیزه و خصوصیات کار وجود دارد. از هر انگیزه ای هر کاری سرچشمه نمی گیرد. هر کاری را هم به هر نیتی نمی شود انجام داد.14. انگیزه های طولی
گاهی کارها چند انگیزه طولی دارند. در اصل پیشین گفتیم که یک کار ممکن است به چند انگیزه، به صورت علی البدل، انجام گیرد. گاهی با یک انگیزه صورت گیرد و زمانی با انگیزه دیگر، و یا یک فرد آن را به انگیزه خاصی انجام دهد و فردی دیگر آن را با انگیزه دیگری. اما در این اصل می خواهیم بگوییم یک کار، ممکن است چند انگیزه طولی داشته باشد در این صورت آنچه به این کار ارزش می بخشد و ارزش آن را تعیین می کند، همان انگیزه اصلی است. یعنی آنچه ابتداءً و اصالتاً مورد توجه نفس است و به خاطر این انگیزه است که یک انگیزه دیگری در شعاع آن پدید می آید یا نیروهای خاصی به کار گرفته می شود آن توجه اصیل نفس است که به این کار، ارزش می بخشد. فرض کنید شخص تحصیل علم را برای کسب مال و سیر کردن شکم انجام دهد. از اول محرک او برای این کار این باشد که پولی به دست آورد. پول به دست آورد برای این که شکمش را سیر کند. آنچه از اول مورد توجه نفس است و اصالتاً نفس برای تحصیل آن چاره جویی می کند سیری شکم است. اگر این انگیزه موجب آن شد که تحقیقات بسیار عمیقی هم، در رشته های علوم اسلامی و علم توحیدی انجام دهند ارزشش تابع همان انگیزه اولی است، یعنی ارزش سیر کردن شکم را دارد و بس. یعنی یک ارزش حیوانی پست. پس تعیین ارزش برای کار ـ آنجا که چند انگیزه طولی وجود داشته باشد ـ تابع انگیزه اصلی است. به تعبیر دیگر، تابع آن چیزی است که اصالتاً مورد توجه نفس است و به خاطر آن است که انگیزه های بعدی برای کارها پدید می آید.نتیجه گیری
براساس این چهارده اصل، معیار ارزش بر اساس نظریه اخلاقی اسلام را می توان این گونه بیان کرد:ارزش اخلاقی فعل اختیاری انسان تابع تأثیری است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقی انسانی دارد. هر کاری به اندازه ای که در آن کمال مؤثر باشد، ارزنده خواهد بود. اگر تأثیر منفی دارد، ارزش منفی خواهد داشت. و اگر تأثیر مثبت داشته باشد، ارزش مثبت خواهد داشت و اگر نفیاً و اثباتاً تأثیری در آن نداشته باشد، ارزش صفر یا ارزش خنثی خواهد داشت.
پی نوشت ها :
1. پیش نیازهای مدیریت اسلامی، محمد تقی مصباح یزدی، تحقیق غلامرضا متقی فر، (قم: مؤسسه امام خمینی، 1376)، ص 173.
منبع: شریفی، احمد حسین، (1384)- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم: مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله)، مرکز انتشارات، 1384.