نویسنده: دیک گیری
مترجم: احمد شهسا
مترجم: احمد شهسا
با فروپاشی جمهوری وایمار و ظهور هیتلر، مشاهده بعضی خصوصیات و غرائب آلمانی وحشتناک و مایه حیرت است در فاصله بین دو جنگ در سرتاسر اروپا همه دموکراسی ها یکباره نابود شدند. افزون بر آن، فاشیسم به صورت یک بیماری بومی رواج یافت، هرچند قدرت آن در کشورهای مختلف، متفاوت بود. دیدگاه های هیتلر بازتاب خواست های بسیاری از معاصرانش در اروپای مرکزی و شرقی بود، جایی که آتش رنجش ها و انتقامجویی های قومی از درون شعله ور بود. قدرت احساسات نژادپرستانه فقط از سال 1989 به خوبی خود را نمایان ساخت. (1) می دانیم هیتلر پیش از آن که به قدرت برسد در کسب اکثریت انتخاباتی شکست خورد و توانایی او در جلب حمایت مردمی در پایان جمهوری وایمار، نتیجه مشکلات خاص خود آلمان بود و به خصوص به علت نبود سنت دمکراتیک در آن کشور و مشکلات بسیار دیگری در جمهوری تازه هر چند در این مورد هم مدارک گواهی می دهند که رای دهندگان کمتر تحت تأثیر دیدگاه های نامعقول قرار گرفتند و بیش تر به دنبال منافع خصوصی و رفع مشکلات شخصی خود بودند. همین امر به خوبی نشان می دهد که چرا جمهوری وایمار در آن موقع، یعنی در بحران اقتصادی 1929-1933، فروپاشید و نه در سال های تورم پیشین. جنبش پویای نازی که درنتیجه پشتیبانی مردم بر سر کار آمد و نه بر مبنای یک نظام مشخص، توانست با دیگر گروه های جناح راست کنار بیاید و از این راه، هیتلر را به قدرت برساند. تردیدی نیست که نه سیاست مداران محافظه کار قدیمی و یا افسران ارتش و نه هیات انتخاباتی نازی مدارکی ارائه نداده اند که عملاً چه راهی در پیش خواهند گرفت.
این نکته آخر البته یک پرسش معنوی خطرناکی را در جلوی دیده می آورد که مردم کشوری که متمدن شناخته شده بود، چگونه می توانست نه تنها این همه دَدمنشی هولناک دولت نازی را تحمل کند و حتی خود، آن اعمال وحشیانه و هولناک دولت نازی را به کار گیرد که نه تنها دشمنان سیاسی خود را نابود کرد بلکه تمام گروه های « ناجور» و « بیگانه» و به خصوص، با شدت و جامعیت بیش تر؛ کولی ها و یهودی ها را از بین برد؟ از این واقعیت، بخشی در طبیعت تروریستی رایش سوم نهفته است و بخش دیگر آن مربوط می شود به کناره گیری و بازگشت به فردگرایی که به علت فرو ریختن ساز و کارهای اعتراض همگانی، افزایش یافته بود. اما دلسرد کننده تر از همه این ها، این بود که نازی ها به راستی متکی بر تعصبات نسبتاً عمومی و پیش پا افتاده شدند مانند نفرت از « بیگانگان»، خانه به دوشان، کولی ها، همجنس بازان و کمونیست ها. بدین سان با آن که رایش سوم هرگز موفق نشد همگان را شست و شوی مغزی دهد ولی توانست حمایت قابل توجهی از افراد بی شماری را که به سیاست هایش علاقه نشان می دادند، جلب کند و به آنان متکی باشد. افراد بسیاری هم با وجود نابرابری ها و یا به خطر انداختن زندگی خویش و یا ناقص شدن، حتی بیش از آن که به طور عادی تصور آن می رود در مقابل نازی ها به مقاومت پرداختند.
این نکته آخر البته یک پرسش معنوی خطرناکی را در جلوی دیده می آورد که مردم کشوری که متمدن شناخته شده بود، چگونه می توانست نه تنها این همه دَدمنشی هولناک دولت نازی را تحمل کند و حتی خود، آن اعمال وحشیانه و هولناک دولت نازی را به کار گیرد که نه تنها دشمنان سیاسی خود را نابود کرد بلکه تمام گروه های « ناجور» و « بیگانه» و به خصوص، با شدت و جامعیت بیش تر؛ کولی ها و یهودی ها را از بین برد؟ از این واقعیت، بخشی در طبیعت تروریستی رایش سوم نهفته است و بخش دیگر آن مربوط می شود به کناره گیری و بازگشت به فردگرایی که به علت فرو ریختن ساز و کارهای اعتراض همگانی، افزایش یافته بود. اما دلسرد کننده تر از همه این ها، این بود که نازی ها به راستی متکی بر تعصبات نسبتاً عمومی و پیش پا افتاده شدند مانند نفرت از « بیگانگان»، خانه به دوشان، کولی ها، همجنس بازان و کمونیست ها. بدین سان با آن که رایش سوم هرگز موفق نشد همگان را شست و شوی مغزی دهد ولی توانست حمایت قابل توجهی از افراد بی شماری را که به سیاست هایش علاقه نشان می دادند، جلب کند و به آنان متکی باشد. افراد بسیاری هم با وجود نابرابری ها و یا به خطر انداختن زندگی خویش و یا ناقص شدن، حتی بیش از آن که به طور عادی تصور آن می رود در مقابل نازی ها به مقاومت پرداختند.
پینوشتها:
اشاره ظریفی است به فروپاشی یوگسلاوی به دلایل نژادی و تبدیل آن به پنج جمهوری از سال 1989 به بعد، و نیز استقلال بعضی از جمهوری های شورشی پیشین . - و.
منبع: گیری، دیک، هیتلر و نازیسم. احمد شهسا، تهران، انتشارات خجسته، ( 1379)./ج