زمینه های فتنه
در ماجرای سپتامبر سیاه 1970 م برابر شهریور 1349، پانزده هزار فلسطینی در اردوگاه خود واقع در اردن به خاک و خون غلطیدند و باقی مانده ی آنها از آن کشور فرار کردند و به لبنان پناه بردند. در این هنگام، شیعیان جنوب به توصیه امام موسی صدر از آنان استقبال نمودند. خانه، زمین و پایگاه در اختیار آنان گذاشتند و به حمایت از فلسطین، راهپیمایی و تظاهرات به راه انداختند. در مدت کوتاهی، آنان در خاک لبنان سر و سامان یافتند، به طوری که از طریق خاک لبنان بر ضد اسرائیل غاصب دست به عملیات پراکنده نظامی زدند. به علاوه نزدیکی فلسطینیان مسلمان با شیعیان جنوب لبنان به رهبری امام موسی صدر موضوعی بود که هم وحشت اسرائیلی ها را دو چندان کرد و هم دولت لبنان و احزاب سیاسی را به هراس و اضطراب افکند.این گروهها با همکاری دولت وقت لبنان و با هدایت و پشتیبانی غیر مستقیم اسرائیل، یک جبهه متحد تشکیل دادند تا با قتل و غارت شیعیان و ایجاد رعب و وحشت، همچنان سلطه خود را بر آنان حفظ کنند. این بود که به بهانه های مختلف، شعله های جنگ داخلی به صورت درگیریهای فرقه ای، دینی و مذهبی در کشور زبانه کشید. یکی دیگر از عوامل مهم این جنگهای داخلی، تجزیه ی لبنان بود که رهبران احزاب سیاسی آرزوی آن را داشتند.
سردمداران حزب کتایب (فلانژیستها) که مزدوران آشکار اسرائیل در لبنان بودند، تصمیم گرفته بودند در بخش مسیحی نشین شمال لبنان حکومتی مارونی تشکیل دهند و اسرائیل نیز به شدت از آن حمایت می کرد. بعضی احزاب چپ به رهبری «کمال جنبلاط» هم در صدد برقراری حکومت کمونیستی در جنوب لبنان بودند که دولت شوروی در مقابل اشتغال دو بندر «صور و صیدا» وعده همکاری و حمایت به آنان داده بود. بنابراین هدف دشمن در مرحله نخست سرکوب شیعیان به رهبری امام موسی صدر و در مرحله بعد، تجزیه کشور لبنان بود و برای رسیدن به این دو هدف مهم، به انواع و اقسام آشوب و جنگ دست می زد.
در این جا شماری از آن فتنه ها را مرور می کنیم؛ زیرا به گفته شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران «تا کسی در گرداب حوادث لبنان قرار نگیرد نمی تواند عمق حرکت امام موسی صدر را درک کند.» (1)
قتل عام ارتش
در سال 1973 م برابر 1352 ش چند نفر از افراد «جبهه خلق» به رهبری جرج حبش، بمبی را در فرودگاه بیروت کار گذاشتند که قبل از انفجار، کشف شد و این افراد دستگیر و زندانی شدند. جبهه خلق، آزادی آنان را خواستار شد؛ اما دولت لبنان از آن امتناع ورزید. در مقابل، افراد این جبهه، یک افسر و یک سرباز ارتش لبنان را به گروگان گرفتند و آنها را به اردوگاهی در «صبرا» منتقل کردند. به دنبال آن، ارتش لبنان با استفاده از توپخانه، اردوگاههای فلسطین در «صبرا» را زیر بمباران شدید قرار داد و از هوا و زمین به مدت چهارده روز این حملات را ادامه داد. در این هنگام، ارتش سوریه به خاطر دفاع از فلسطینیان و مردم جنوب، وارد لبنان شد و چند شهر را به تصرف خود در آورد. درست در همین موقع، اسرائیل از فرصت استفاده کرد و به جنوب لبنان حمله ور شد.هر چند این فتنه را در ظاهر یک سازمان فلسطینی به وجود آورده بود، اما امام موسی صدر به نفع توده مردم فلسطین و به مصلحت کل مسلمانان وارد عمل شد. نخست با صدور اعلامیه ای به ارتش لبنان هشدار داد که اگر به بمباران ادامه دهند، با آنها مقابله به مثل خواهد کرد. ثانیاً از رهبران مذهبی درخواست کرد تا کمیته ای برای دفاع از فلسطین تشکیل بدهند. سپس با حافظ اسد، رئیس جمهوری وقت سوریه، تماس گرفت و او را قانع کرد که نیروهایش را از لبنان خارج کند. بدین سان با فشارهایی که بر طرفین وارد آورد، موفق شد میان دولت لبنان و مبارزان فلسطین آتش بس برقرار بکند و توجه همگان را به سوی دشمن مشترک سوق دهد.
بد نام کردن فلسطینیان
در سال 1974 م برابر 1353 ش برای اولین بار موضوع فلسطین می خواست در سازمان ملل مطرح شود که البته به نفع فلسطینیان بود. بدین خاطر دستگاههای اطلاعاتی اسرائیل سخت در تکاپو بودند اوضاع را به هم بریزند و فلسطینیان را آشوبگر جلوه بدهند و مانع شرکت رهبران فلسطینی در این اجلاس شوند. آنها توطئه چیدند تا مسیحیان و فلسطینیان را بر ضد هم بشورانند و به جان هم بیاندازند. یک ماده قبل از تشکیل جلسه، مزدوران حزب کتایب (فلانژیست ها) یازده فلسطینی را در حومه بیروت (دکوانه) به قتل رساندند و زمینه را برای آشوب و تشنج کاملاً آماده ساختند. در این هنگام، یاسر عرفات دست به دامن امام موسی صدر شد. او با یک اقدام شجاعانه، با پیرجمیل، رهبر کتایب، تماس گرفت و بدین طریق آرامش به منطقه باز گردانده شد. یک ماه بعد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای اولین بار ملت فلسطین از طرف 105 کشور جهان به رسمیت شناخته شد که این پیروزی برای فلسطین بسیار ارزشمند بود.(2)ترفند دیگر
در مارس 1975 مطابق سال 1354 ش. مردم صیدا به رهبری «معروف سعد» برای دفاع از ماهیگیرانی که حقوقشان توسط یک شرکت آمریکایی پایمال شده بود، تظاهرات بزرگی به راه انداختند. فتنه انگیزان فوراً دست به کار شدند و معروف سعد را در میان راهپیمایی به شهادت رساندند. چون گلوله از سوی نیروهای نظامی ارتش تیراندازی شده بود، سبب درگیری شدید مردم با نیروهای ارتش گردید. در این میان، فالانژیستها هم به بهانه طرفداری از ارتش به کشتار دسته جمعی مردم پرداختند. این کشتار به قدری وسیع و هراسناک بود که همه شخصیتهای ملی، سیاسی و مذهبی را از میدان بدر کرد و جرأت اظهار وجود را از آنان گرفت. مردم نیز به تبع از آنان وحشت زده شدند و صحنه را ترک گفتند.در این میان، امام موسی صدر تنها شخصیتی بود که با حضور به موقع در تشییع جنازه «معروف سعد» به مردم دل و جرأت بخشید. او در ضمن سخنرانی خود در این مراسم به ارتش گفت: «...ارتش باید نگهبان مردم و مدافع وطن باشد و از مرزهای کشور پاسداری کند. ولی اگر قرار است گلوله ای که باید در مرزهای جنوب به سینه ی اسرائیلی فرو رود، مبارز ملی و آزاد مرد لبنان «معروف سعد» را به خاک و خون بکشد و اگر قرار است ارتش آلت دست طایفه ای خاص و یا عده ای مصلحت اندیش شود، بهتر است چنین ارتشی برای همیشه نابود گردد...» (3)
حمله ی شجاعانه ی امام موسی صدر به ارتش، دوباره ابتکار عمل را به دست وی داد، مردم را به صحنه کشاند، توطئه ی دشمنان مبنی بر خارج کردن مردم از صحنه را هم خنثی کرد و در نهایت آرامش به کشور بازگشت.
فاجعه ی عین الرّمانه
هنوز اندکی از آرامش نسبی نگذشته بود که همه ی احزاب به سرکردگی فالانژیستها مأمور به تجهیز و تحریک شدند. بیدرنگ کشتی های پر از سلاح به سمت لبنان سرازیر گردید و در اختیار آنان قرار گرفت. تبلیغات شدید ضد اسلامی و ضد فلسطینی نیز همه جا را فرا گرفت. مسلمانان متهم به قتل و غارت شدند و مردم جنوب لبنان به خاطر حمایت از فلسطین، بی وطن و خائن لقب گرفتند. جنگ سرد به اوج خود رسید و لبنان برای انفجار آماده شد. هدف روشن بود. آنها می خواستند یک بار دیگر پای فلسطین را به میدان بکشند و بهانه به دست اسرائیل بدهند و با کشتار دسته جمعی فلسطینیان، نام این کشور اشغال شده را برای همیشه از صفحات تاریخ محو نمایند.روز یکشنبه 13 آوریل 1975، مطابق 24/ 1/ 1354 ش، نزدیک ظهر، ناگهان فاجعه دردناکی به وقوع پیوست. یک اتوبوس حامل سرنشینان مسلمان لبنانی و فلسطینی هنگام عبور از جلوی کلیسای کتائبی در عین الرمانه مورد هجوم وحشیانه آنان قرار گرفت و مسافران آن همه قتل عام شدند. چندین ساعت پیکر آنان بر روی زمین ماند و این سبب تحریک شدید احساسات مسلمانان شد. در این هنگام، احزاب چپ که همواره آتش بیار معرکه بودند، برای انتقام جویی وارد میدان شدند و دوباره آتش تمام عیار جنگ مذهبی و فرقه ای شعله ور گردید.
امام موسی صدر همه ی نفوذ و قدرت خود را به کار گرفت و طرفین را به قبول آتش بس راضی کرد. بعد، با فشارهای سیاسی و اخلاقی توانست طرفین را به پای میز مذاکره بکشاند و آتش بس را به صلح پایدار تبدیل نماید. حتی حزب فالانژیستها را در تنگنا گذاشت برای جنایتی که مرتکب شدند به طور رسمی عذرخواهی کنند و چهارده نفر از عاملان حمله به اتوبوس را هم تحویل محاکم قضایی دهند. رهبران احزاب چپ در ابتدا نمی پذیرفتند و همچنان خواستار جنگ بودند ولی چون در مقابل اقدامات صلح جویانه امام موسی صدر نمی توانستند بایستند، بناچار مفاد قرارداد صلح را پذیرفتند. کمال جنبلاط، یکی از رهبران احزاب چپ، هنگام خروج از جلسه به امام موسی صدر می گوید: « تو خیلی محبوبیت داری! شهرت خوبی داری! ولی اگر بخواهی شهرت نیک تو همچنان پایدار بماند، باید دم از جنگ بزنی نه صحبت از صلح کنی.» امام موسی صدر در پاسخ می گوید: « من به دنبال شهرت شخصی نیستم، بلکه به خاطر مصلحت مردم بدبخت تلاش می کنم.» (4)
گفتنی است که این آتش بس تقریباً هجده بار از جانب طرفین شکسته شد و در نهایت با تلاشها و از جمله با اعتصاب غذای طولانی امام موسی صدر تبدیل به صلح گردید.(5)
کشتار شناسنامه ای
آخرین مورد از ماجرای غم انگیز آتش بس که شکسته شد، به کشتار شناسنامه ای منتهی گردید. احزاب چپ و راست برای این که جنگ را به میان توده مردم سرایت دهند، در بخش مسلمان نشین، افراد مسیحی را می کشتند و در قسمت مسیحی نشین، مسلمانان را به قتل می رساندند. مسیحیان برای حفظ جان خود مجبور بودند به احزاب راست، مانند کتائب پناهنده شوند و از آنها اسلحه دریافت کنند و مسلمانان هم برای همین منظور به سوی احزاب چپ روی آورند. شعله های فتنه و جنگ مذهبی در سرتاسر لبنان به طور بی سابقه ای زبانه می کشید.امام موسی صدر با توکل بر خدا و خلوص نیّت وارد میدان شد، به شهرهای مختلف لبنان مسافرت کرد و با شرکت و سخنرانی در جلسات و اجتماعات مسلمانان و مسیحیان، ضمن افشای توطئه های دشمنان، آنان را در مقابل دشمن مشترک به وحدت ملی دعوت کرد. او در شهر بعلبک که مرکز مهم و بزرگ درگیریهای قومی و مذهبی بود، پس از افشای دسیسه های دشمنان، خطاب به مردم گفت: «... اگر در بیروت پسر مرا بکشند اجازه نخواهم داد که در بعلبک یک مسیحی بی گناه کشته بشود؛ چرا که این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند و هر دو به دست دشمنان این ملت به خاک و خون کشیده می شوند...»(6)
امام موسی صدر اگر چه در این تلاش به موفقیت خوبی دست یافت اما احزاب چپ و روزنامه های وابسته به آنان همین جمله او را بهانه قرار دادند و امام موسی صدر را متهم نمودند که او دست نشانده و طرفدار مسیحیان است.ولی او هرگز خسته و ناامید نشد و برای توقف برادرکشی و برقراری آرامش و قطع ایادی مزدور چپ و راست، دست به یک اقدام کم نظیر زد. روز جمعه 17 جمادی الثانی 1395 برابر 27 ژوئن 1975، در مسجد عاملیه بیروت، اعلام اعتصاب غذای نامحدود کرد و در ضمن یک بیانیه تاریخی، خواسته های خود را در چند مورد به شرح زیر اعلام نمود و تهدید کرد تا تحقق کامل موارد بیانیه، به اعتصاب غذای خود ادامه خواهد داد:
1- ختم خونریزی و قبول آتش بس از طرف همه ی نیروها.
2- قبول «حکومت صغیر» بدون شرکت احزاب چپ و راست.
3- ایجاد کمیته تحقیق جهت بررسی جنایات مجرمان و کیفر آنها.
4- تأسیس کمیته ی تحقیق جهت بررسی خسارات وارده به مردم و جبران آنها.
5- تشکیل کمیته رسیدگی به خواسته های محرومان.
وقتی گروههای مختلف مردمی خبر اعتصاب را شنیدند فوج فوج به استقبالش آمدند و به او پیوستند. هزاران نفر از شهرهای بزرگ مانند بعلبک به سوی بیروت سرازیر شدند تا به امام موسی صدر ملحق شوند. بداندیشان فروش بنزین در پمپ بنزینها را ممنوع کردند. رادیو دولتی، بیروت را ناامن اعلام کرد و به طور مرتب از درگیریهای خیابانی در آن شهر خبر داد. ولی به رغم همه این تبلیغات، مردم حمایت همه جانبه خود را از حرکت ابتکاری امام موسی صدر بیان داشتند. روز دوم اعتصاب، مسیحیان با صدور بیانیه هایی، حمایت خود را از حکومت صغیر پیشنهادی امام موسی صدر اعلام نمودند. بسیاری از مسیحیان در کلیساهای خود دست به اعتصاب غذا زدند؛ به طوری که تعداد زیادی از مسلمانان در کلیساها حاضر شدند و به اعتصاب آنها پیوستند. روز سوم شخصیتهای بزرگ مسیحی در مسجد عاملیه به حضور امام موسی صدر شتافتند. اغلب بزرگان لبنان، سیاستمداران، مفتی حسن خالد (رهبر اهل سنت) یاسر عرفات، و آقای خدّام، وزیر امور خارجه سوریه به عنوان حمایت از وی در مسجد عاملیه حضور یافتند.
در ایام اعتصاب، مردم در اطراف مسجد با شور و حال عجیبی اجتماع می کردند و امام موسی صدر برای آنان سخنرانی می کرد. در ضمن سخنرانی، احزاب چپ و راست بی هدف، تیراندازی هوائی و زمینی می کردند. فالانژیست ها با شلیک گلوله های خمپاره انداز سعی می کردند صدای بیدارکننده امام موسی صدر به گوش اجتماع کنندگان نرسد. احزاب چپی (کمونیست های مسلمان) با شایعه پراکنی و فضاسازی، وی را ترسو قلمداد می کردند و می گفتند «تو که تا دیروز شعار «السلاح زینه الرجال» سر می دادی، پس چگونه امروز در کنج مسجد خزیده ای و دم از صلح می زنی؟!» اما در نهایت، خلوص او اثر نهایی خود را گذاشت، نیرویهای مردمی از اعم از شیعه، سنی و مسیحی به مرد صلح و دوستی و امنیت پیوستند. وقتی خشم عمومی آشکار گردید، ناگزیر دولت تسلیم خواسته های امام موسی صدر شد و زمینه تشکیل حکومت صغیر پیشنهادی وی را آماده کرد.
روز چهارم، امام موسی صدر دست از اعتصاب غذا کشید و طی پیامی تشکرآمیز برای مردم نوشت «... من اراده کردم و در مسجد به اعتصاب نشستم تا به مردم لبنان و همه دنیا ثابت کنم در این کشور، یک سلاح مهم دیگر وجود دارد که از سلاح کشت و کشتار و خونریزی به مراتب کارسازتر و برنده تر است و آن سلاح ایمان، سلاح وجدان و سلاح بیداری است؛ سلاحی که اکثر مردم وطن دوست و شرافتمند لبنان به آن مسلح هستند...» (7)
فاجعه ی زَحله
دسیسه های دشمنان پایانی نداشت. آنان به سادگی حاضر نبودند مردم لبنان را در امنیت و آرامش ببینند. از کوچکترین فرصت، بزرگترین بهره برداری را در جهت دامن زدن به آشوب و قتل غارت می کردند. روز شنبه 20 ژوئیه 1975 برابر 10 رجب 1395، در یکی از قهوه خانه های شهر «زحله» میان یک مسلمان و چند مسیحی نزاعی در گرفت و مرد مسلمان به قتل رسید. دادگاه بعد از بررسی اوضاع، دو متهم به قتل را بازداشت کرد. مسیحیان شهر به این بازداشت اعتراض داشتند و حمله بردند و آنها را از بازداشتگاه آزاد کردند. مسلمانان خشمگین نیز وارد معرکه شدند و دوباره درگیری و زد و خورد آغاز گردید. خیلی سریع، کشت و کشتار به شهرهای بزرگی مانند طرابلس و بیروت کشیده شد. حزب کتائب از فرصت سوء استفاده کرد و در سطح وسیعی اقدام به شیعه کشی نمود. این فتنه حدود ده روز طول کشید. در این مدت، بیش از دویست نفر فقط سر بریده شدند. شهید دکتر مصطفی چمران از جمله کسانی بود که از این سر بریدن به طور معجزه آسایی نجات یافته بود. این حادثه ناگوار هفت هزار کشته و بیست هزار زخمی به جای گذاشت و لبنان در آستانه سقوط قرار گرفت.(8)باز تنها کسی که در بین مسلمانان و مسیحیان و شخصیتهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی می توانست حرف آخر را بزند امام موسی صدر بود. او پس از مشورت با رشید کرامی، نخست وزیر وقت که اخیراً با پشتیبانی امام موسی صدر به این مقام رسیده بود، بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و سخنرانی محبت آمیز خویش را با تلاوتی از قرآن و انجیل آغاز کرد و با تکیه بر سخنان حکمت انگیز امام علی (ع) در نهج البلاغه، ضرورت برقراری صلح و وحدت میان مسلمانان و مسیحیان را تشریح نمود و نقش سوداگران خیانتکار بین المللی را در این غائله یادآور شد. بیانات او تأثیر بسزایی در دل آحاد ملت گذاشت. بعد از آن همه خرابی و خونریزی که اغلب در اثر تحریک دشمنان رخ داده بود، طرفین تصمیم به پایان جنگ گرفتند و فردای آن روز، صلح و آرامش بر لبنان سایه افکند.
حمایت دیرینه از فلسطین
هدف دشمنان از این درگیریها این بود که مسلمانان، مسیحیان و بویژه فلسطینیان را به جان هم اندازند و زمینه «تصرف نیل تا فرات» را هر چه زودتر فراهم کنند. امام موسی صدر از همه این ترفندها آگاهی داشت. او همواره در تلاش بود که فلسطین را از این فتنه ها دور نگه دارد. به همین سبب، خود و مبارزان شیعه را سپر بلای آنان قرار می داد و فرصت ها را از دست دشمنان می گرفت. اگر چه این فداکاری برای شیعیان گران تمام می شد و شهدای زیاد و خسارت مادی بسیاری را تحمل می کردند، اما به زودی غبار تحریف را از سیمای مظلوم شیعیان کنار زد و نشان داد که شیعیان بهترین و دلسوزترین حامیان فلسطینیان هستند و در این راستا از جان و دل مایه می گذارند.امام موسی صدر همواره به سرنوشت فلسطین می اندیشید و در هر محفلی که فرصت می کرد، داد سخن سر می داد که «ما باید مسأله فلسطین را بدون شرمساری و یا ترس به عهده بگیریم و در این راه از دادن قربانی نهراسیم.» (9)
او مسأله فلسطین را در سطح بسیار گسترده مطرح می کرد و می گفت... تلاش برای آزادی فلسطین، تلاش برای آزادی مقدسات اسلامی و مسیحی و تلاش برای آزادی انسان است. همچنین تلاشی است برای جلوگیری از آلوده شدن نام خداوند در روی زمین؛ زیرا صهیونیسم با رفتارهای خود، نام خداوندرا آلوده می سازد...» (10)
پی نوشت ها :
1- لبنان، شهید چمران، ص 95.
2- لبنان شهید چمران، ص 146.
3- همان، ص 150.
4- همان، ص 151.
5- برای توضیح بیشتر، ر. ک: امام موسی صدر، امید محرومان.
6- لبنان، شهید چمران، ص 182.
7- الامام موسی صدر، الرجل، الموقف، القضیّه، بیروت، سازمان جنبش اَمَل، ص 184.
8- لبنان، شهید چمران، ص 194.
9- مجله سروش، شماره 161، ص 32.
10- همان.