نویسنده:
بازبینی ضرورت تقیه در دو فصل روبرو
با مروری در تاریخ اسلام و مطالعه روی جریان های موجود در می یابیم که به کارگیری روش تقیه به منظور حفظ تشیع پس از شهادت امام علی (علیه السلام) به دلیل حاکمیت جور و فشارهای سیاسی شدت گرفته و دوره ی نخست آن تا اواسط عمر امام باقر (علیه السلام) ادامه یافته است. دوره ی دوم آن نیز از اواسط عمر امام صادق (علیه السلام) آغاز گردیده، در زمان حکومت خلفای عباسی، به خصوص در عصر امام عسکری (علیه السلام)، در اوج خود بوده، و تا بعد از غیبت امام عصر (عج) نیز به همان منوال ادامه داشته است.استاد عادل ادیب در تحلیلی از هر دو دوره ی زعامت امامان شیعه (علیهم السلام) از آن چنین برداشت می کند که «فعالیت اساسی پیشوایان نخستین این بود که اسلام را حمایت کنند و آن را به عنوان شریعت، بدون هیچ تحریفی که محتوای آن را زشت گرداند نگاه دارند. اما مرحله ی دوم برای پیشوایان در این خلاصه می شد که بیش از آن چیزی که پیشوایان مرحله ی نخستین در آن توفیق یافته بودند و شیعه شکل متمایز بدهند ... .
پیشوایان این مرحله حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت کاظم (علیهم السلام) مساعی خود را به کار بردند تا این چارچوب تفصیلی را برای توده ی شیعه ابراز دارند و از خلال شرایط دقیق اجتماعی بهترین برنامه ی ممکن را ارائه دهند» (ر.ک. ادیب، 1374، 8-166).
آموزش فرد به فرد به گونه ی نمونه گیری، یعنی بیان حکم استفتایی که می تواند عموم مخاطبان را شامل گردد، چنان که اغلب آن چه از این بزرگواران رسیده از این باب است.
در این بخش که به بازبینی ضرورت ها و موقعیت اضطرار موجب تقیه اختصاص یافته، چنان که پیشتر وعده داده شده است، در دو دوره نگریسته می شود.
دوره ی نخست: از صلح امام حسن مجتبی تا امام باقر (علیهم السلام)
در آغاز ممکن است این سؤال مطرح شود که «چرا نویسنده آغاز دوره ی نخست را از مقطع صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) قرار داده است». مگر امام علی (علیه السلام) جز در مدت نزدیک به پنج سال حکومت ظاهری خود در وضعیتی غیر از تقیه به سر برده است؟پاسخ این است که آری در واقع چنین بوده است، لیکن آن چه نویسنده در صدد بیان آن هست نوع شدید تقیه یعنی موقعیت خوفی آن است، در حالی که نوع تقیه ی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) مداراتی و به داعی پرهیز از گسسته شدن نظام نوپای اسلامی در اثر شق عصای امت بوده است.
اشاره به یک شاخص تمیز، تفاوت این دو نوع را روشن می کند، و آن این است که هر سه خلیفه از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به عنوان مفتی اعظم، مشاور اعظم، قاضی کبیر و یک بازوی توان مند بهره می بردند و پاس حرمت ایشان را نگه می داشتند و این در حالی است که سایر امامان (علیه السلام) در موقعیتی سخت تحت نظر و فشار دستگاه حکومت قرار داشتند.
شب دیجوری به درازی هزار ماه
چنان که بر مطالعه گر تاریخ تشیع پوشیده نیست، دوره ی حکومت امام علی (علیه السلام) با همه ی محسنات و برکات خود یک مشکل بزرگی برای شیعه بعد از آن بزرگوار به جای گذاشت و آن شناخته شدن آنان در جامعه بود تا به آسانی توسط دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) قلع و قمع گردند.معاویه به خلاف آن چه در پیمان صلح با امام مجتبی (علیه السلام) تعهد کرده بود، اقدام به آزار و دستگیری و قتل شیعیان نمود و سب یعنی دشنام به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را در دستور عبادی مسلمانان قرار داد و با اعمال خشونتی که توسط مزدوران وی به عمل می آمد آن چنان اختناقی در جامعه حاکم نموده بود که کسی را یارای سرپیچی و یا مقاومت در برابر آن نبود.
ادامه ی این وضع را نیز در عهد پسرش یزید شاهدیم؛ چنان که سرانجام حادثه ی نامیمون کربلا را به وجود آورد و نور چشم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قربانگاه شهادت فرستاد.
طومار امویان، اگرچه پس از این واقعه در هم پیچیده شد، لیکن سیاست ارعاب و خشونت و سخت گیری بر شیعیان توسط خلف شوم آنان، یعنی مروانیان با حکومت مروان و سپس عبدالملک و اعقاب وی همچنان تا پایان عمر منحوس این سلسله ادامه یافت.
موقعیت امام سجاد (علیه السلام)
امام سجاد (علیه السلام) با شش خلیفه معاصر بود که هیچ یک با اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) مهر نورزیدند. این خلفا عبارتند از: یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک.امام سجاد (علیه السلام) در عصر عاشورا و پس از شهادت پدر بزرگوارش امام حسین (علیه السلام) به مقام امامت نایل آمد.
آن حضرت (علیه السلام) از آن پس تا زمان شهادت، در مدت 34 سال حضوری ویژه داشت که با دوره ی امامان (علیهم السلام) پیش از خود متفاوت بود، زیرا امام سجاد (علیه السلام) با مشکلات و واقعیت های تازه ای رو به رو گردید که در مواجهه با آنها می بایست با خط مشی صحیح و مراقبت جدی، از یک سو حماسه ی حسینی را در سینه ها زنده نگه دارد و توطئه ی تحریف کنندگان را خنثی کند و از سوی دیگر، به بازسازی و ترمیم سازمان تشکیلات شیعی، که طی آن مدت آسیب های کلی دیده بود، بپردازد و مبانی اسلام و تشیع و تفکر ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) علوی (علیه السلام) را تبیین نماید.
برای پی بردن به موقعیت زمانی امام سجاد (علیه السلام) کافی است به وضعیت آن که از زبان خود امام (علیه السلام) نقل گردیده است توجه نماییم. زراره بن اوفی می گوید: بر امام علی بن الحسین (علیه السلام) وارد شدم امام (علیه السلام) رو به من کرده فرمود: زراره این مردم شش دسته هستند: شیر، گرگ، روباه، سگ، خوک و گوسفند.
شیر این پادشاهان این دنیا هستند؛ هر کدام می خواهند آن دیگری را از میان بردارند و سرکوب نمایند. گرگ این بازرگانند که وقتی می خرند نکوهش از جنس می کنند و وقتی می فروشند تعریف از آن. روباه این افرادی هستند که از دین تغذیه می کنند و هرگز دل و زبان شان یکی نیست. سگ این دون صفتان مردم آزاری هستند که مردم آنها را از شر زبان شان احترام می کنند. خوک این نامردمان و همانندشان کسانی هستند که از ارتکاب هیچ فاحشه ای فروگذار نمی کنند، و اما گوسفندان در میانه ی شیر، گرگ و روباه و سگ و خوکانند (نتوانند قراری بگیرند، یا سر آرند به خواب) (شیخ صدوق، 1403ه، 338/1).
چنان که می بینیم، حضرت (علیه السلام) در این روایت، جامعه را به یک جنگل همانند ساخته، حاکمان زمان خود را به شیران درنده و توده ی مسلمانان را به گوسفندان اسیر در چنگ درندگان، تشبیه کرده است.
آن چه یادآوری آن در این جا دارای اهمیت فوق العاده می باشد، این است که پس از حادثه ی کربلا و تداوم سیاست شیطانی آل حرب و مروان، مردم نیز طبیعتاً از اهل بیت (علیهم السلام) فاصله گرفته بودند و لذا امام سجاد (علیه السلام) یاورانی نمی یافت تا به کمک آنان اهداف مقدسش را به سرانجام برساند. با این توصیف می بینیم امام (علیه السلام) با توجه به شرایط خاص زمانه وظیفه ی خود می دید که قبل از هر اقدامی، شیعه را بازسازی کند. به عبارت دیگر، آن حضرت (علیه السلام) باید مردم را با اصول اسلام و معارف دینی و مبانی تشیع آشنا می کرد تا تشیع را پذیرا شوند.
یکی از اصول مهم در همه ی مبارزه ها، اصل مخفی کاری است. امام سجاد (علیه السلام) در ادامه ی مبارزات سیاسی راه کارهای مناسبی را - همچون سفارش به بردباری و تشویق به رازداری - برای حفظ شیعیان از خطر دشمنان، اعمال می نمود.
همچنین، امام سجاد (علیه السلام) یاران اهل بیت (علیه السلام) را سفارش به مبارزه پنهانی (پوششی) با ستمگران می نمود.
نیاز به یادآوری دارد که این دو موضوع، دو اصل اساسی در هر نوع مبارزه ای تلقی می شود، هرچند که شیعیان نیز از این دو ناحیه در آن زمان آسیب پذیر بودند. البته طبیعی بود که بر اثر هجوم مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و نیز سختی و تنگناهایی که حاکمان برای آنان ایجاد می کردند، ضعف هایی از این دست آنان را فرا گیرد و به تدریج، کم تحمل، کم صبر و ناشکیبا گردند و از شدت مصیبت ها و ناگواری ها به امام (علیه السلام) شکوه و شکایت بردند. حضرت (علیه السلام) می فرمود:
«وددت و الله انی افتدیت خصلتین فی الشیعه لنا ببعض لحم ساعدی النزق و قله الکتمان»؛ به خدا سوگند، دوست داشتم گوشت دست و بازوهایم را می دادم، تا دو ویژگی بی صبری و رازنداری در میان شیعه از بین می رفت (کلینی، 1365، 221/2).
از بعد مکتبی، آن گاه که به شیوه ی رهبری امام(علیه السلام) می نگریم، می بینیم که ارائه ی این گونه رهنمودها در حقیقت ترسیم یک استراتژی است، نه یک سیاست اصولی. شیعیان به دلیل عدم توان کافی برای مبارزه علنی و مسلحانه، به دستور امام (علیه السلام) شیوه ی تقیه را پیش گرفتند و بدیهی است که با این نگرش اطاعت ظاهری از سلطان وقت، به معنای تعطیل جهاد و مبارزه نیست؛ چنان که به گواهی تاریخ پرافتخار تشیع، هرگز مشعل لوای مبارزه با ظلم در جامعه ی تشیع خاموش نگردید و جاده ی سرخ شهادت، همواره پر رهرو بوده است. (1)
توضیح در مورد شکوفایی دوره امام باقر (علیه السلام)
در این رابطه لازم به توضیح است که دوره ی امام باقر (علیه السلام) به دلیل سیر نزولی دولت غاصب و جائر (جز عمر بن عبدالعزیز) و رو به ضعف و سقوط بودن آن از سویی، و از سوی دیگر اقبال و توجه مردم به امام (علیه السلام) به دلیل داشتن وجهه ی علمی زبانزد عام و خاص؛ همچنین وجود درگیری با جریان های معارض علوی و عباسی و غیره، چندان فرصتی برای حکومت در جهت کنترل و اعمال فشار فوق العاده بر ایشان وجود نداشته است و لذا امام (علیه السلام) توانست به امر مکتب سازی بپردازد که در دوره ی فرزند ایشان امام صادق (علیه السلام) به ثمر نشست.البته این بدان معنا نیست که در عصر امام باقر (علیه السلام) ضرورتی برای تقیه وجود نداشته است. امام باقر (علیه السلام) علاوه بر آن که همواره از ناحیه ی حاکم مدینه در معرض کنترل قرار داشت، گاهی نیز به طور مستقیم از سوی خلیفه ی مروانی به دمشق احضار و مورد بازجویی واقع می شد. از جمله داستانی است راجع به احضار امام باقر (علیه السلام) و فرزندش امام صادق (علیه السلام) توسط هشام بن عبدالملک به دمشق، که در این سفر پرماجرا اتفاق های جالب و ناگواری برای آنان می افتد، جالب از آن روی که هشام به چیزی دست نمی یابد تا موجبات حبس و شکنجه و آزارشان را توجیه نماید و ناچار آنان را مرخص می کند. همچنین در بازگشت ایشان به حجاز ملاقاتی در یکی از عبادتگاه های مسیحیان با رئیس مذهب شان اتفاق می افتد که تبدیل به مناظره می شود و امام باقر (علیه السلام) در آن بر او غالب می شود و او تحت تأثیر امام (علیه السلام) قرار می گیرد. ناگوار از این جهت که پس از ناکامی هشام، وی به آبادی ها و شهرهای بین راه پیکی اعزام می کند تا به مردم راجع به داد و ستد و معاشرت با آنان هشدار دهد که در شهر مدین به سختی افتادند و داستان مفصل آن در بحارالانوار، جلد 69، آمده است (ر.ک. مجلسی، 1404ه، 189/69- 182) (2).
پینوشتها:
1- با بهره گیری از سایت راسخون
("http://webcache.googleusercontent.com" HYPERLINK) (1389/6/22).
2- مجلسی این واقعه را از طبرسی الامامی، در کتاب دلائل الامامه، (عن حسن بن معاذ الرضوی عن لوط بن یحیی الازدی عن عماره بن زید الواقدی) نقل کرده است.
/ج