دوران کودکی مغنیه

«مغنیه» هم به ضم میم و هم به فتح میم خوانده می شود. وجه تسمیه ی آن (در صورت مفتوح بودن) این است که جد اعلای این خاندان در قرن ششم هجری از شهری در الجزائر
يکشنبه، 26 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوران کودکی مغنیه
دوران کودکی مغنیه





 
«مغنیه» هم به ضم میم و هم به فتح میم خوانده می شود. وجه تسمیه ی آن (در صورت مفتوح بودن) این است که جد اعلای این خاندان در قرن ششم هجری از شهری در الجزائر به نام «مَغنیه» به جبل عامل رفته و لذا به مغنیه خوانده شده است.(1)
آل مغنیه در بیروت مشهور است. از این خاندان علم و فضل و ادب، بزرگان زیادی برخاسته اند. یکی از آنها علامه شیخ عبدالکریم بن شیخ محمود بن محمد بن شیخ مهدی عاملی است. وی فاضل جلیل القدری بود. جد اعلایش مرحوم شیخ مهدی، از علمای عصر خود و از معاصرین شیخ عبدالنبی کاظمی، از علمای عصر خود و از معاصرین شیخ عبدالنبی کاظمی، ساکن جبل عامل بود. فرزندش شیخ محمد نیز از بزرگان و فرزند زاده ی او شیخ محمود از علمای معروف آن منطقه به شمار می رفتند.(2)
پدر شیخ محمدجواد مغنیه، شیخ محمود مغنیه، از بزرگان لبنان بود. وی درسال 1289هـ.ق. در نجف اشرف چشم به دنیا گشود و با پدرش به جبل عامل رفت و در آنجا پرورش یافت. مقدمات علوم و فقه و اصول را خواند، سپس به نجف اشرف بازگشت و از محضر علمای آن عصر از قبیل آقایان نایینی، اصفهانی و ضیاءالدین عراقی استفاده برد. وی دوباره به لبنان مراجعت نمود و در روستایی به نام معره اقامت گزید و مشغول تألیف و ارشاد مردم گردید. او پس از عمری نه چندان طولانی در سن 44سالگی، دارفانی را وداع گفت. برخی از آثار مکتوب وی به این شرح است: 1. رساله ای در عدالت، 2. رساله ای در ارث، 3. رساله ای در طهارت، 4. کتبا القضاء 5. کتاب اصول فقه در2جلد.
شیخ محمود در نجف اشرف به تنظیم اشعار دینی و اسلامی می پرداخت. در کتاب «تکمله امل الآمل» آمده است: شیخ محمود مغنیه اهل غور و تحقیق در مطالب علمی و حقایق واقعی بود و کمتر کسی از افراد عرب معاصر باوی توانستند در درک مطالب به مقام او برسند.(3) از وی دو پسر برجای ماند: ادیب دانشمند شیخ احمد مغنیه، و شیخ محمد جواد مغنیه. محمد جواد در قریه ی «طیردبا» از توابع فرمانداری صور(4) لبنان درسال 1904م (1324هـ.ق) به دنیا آمد.
علم روانشناسی می گوید بیشتر عالمان بزرگ دینی و سیاسی و دانشمندان بزرگ و نوابغ تاریخ کسانی بودند که در زندگی، ناکامی ها و ناملایمات فراوانی را تحمل کردند. محمدجواد نیز از همین قسم افراد بود. زیرا هنوز چهار ساله نشده بود که مادر مهربانش را که از سلاله ی فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بود از دست داد. امید و تکیه ی او به پدر عالم و عاملش بود که در سن دوازده سالگی داغ هجران پدر نیز او را غمناک تر ساخت.(5)
پدر محمدجواد پس از مرگ همسرش به نجف هجرت کرد. محمد جواد که چهارساله بود همراه پدر به نجف رفت و در آنجا خط و حساب و زبان فارسی را آموخت. اما بعدها به علت استفاده نکردن از زبان فارسی آن را فراموش کرد. پدر محمدجواد پس از چهار سال اقامت در نجف به دعوت مردم منطقه ی عباسیه به لبنان بازگشت.(6) او با وجود آن که از عالمان آن دیار محسوب می شد، از لحاظ مالی وضعیت خوبی نداشت. او شروع به ساختن منزلی برای خود کرد و با کمک اهالی «عباسیه» آن را تا پای سقف تمام نمود؛ اما برای تکمیل منزلش چاره ای ندید جز این که مبلغی را از زرگری به نام اسماعیل صائغ قرض کند و در قبال آن منزلش را گرو بگذارد. پدر محمد جواد بدین ترتیب توانست خانه را تکمیل کند. اما هنوز یک سال از اقامت او در آن خانه نگذشته بود و هنوز اقساط آن را پرداخت نکرده بود که در سال 1334هـ.ق. از دنیا رفت. صاحب پول خانه را به جای قرضش تصاحب کرد. و مابقی ارث پدر نیز بین برادر بزرگتر و عموهایش تقسیم شد و محمدجواد تحت تکفل برادر بزرگترخود درآمد. او با برادر کوچک ترخود به نام احمد به منزل برادر در طیردبا رفتند.
محمدجواد از ثروت دنیا فقط یک دست رختخواب داشت که از منزل پدر خود بیرون آورده بود؛ ولی هنگامی که به منزل برادر خود منتقل گردید تشک آن رختخواب مفقود شد و پس از آنکه برادرش به نجف اشرف مهاجرت کرد و همسر او خواست به منزل پدرش برود، آن لحاف باقیمانده را نیز از دست داد.(7) او برای ادامه ی حیات خود مجبور شد به سراغ شغلی برود تا بتواند شکم خود را سیر کند. لذا دست به حلوافروشی زد. در عین حال، بعضی روزها فقط نجودچی و فندق غذای او را تشکیل می داد و گاه سه روز می گذشت و هیچ چیز برای خوردن پیدا نمی کرد.(8) «آنگاه که اشعه ی طلایی خورشید از دل آسمان پرواز می کرد و ظلمت شب سرزمین لبنان را مورد حمله قرار می داد، آسمان نیلگون لحاف محمد جواد و سرمای زمهریر زمستان پرستار صمیمی وی می گردید و زمین، فرش خوابگاه وی بود. این پرستار صمیمی و آن لحاف زیبا و فرش قیمتی، چند صباحی محمدجواد را پرورش داد و مرض روماتیسم را به یادرگار برای وی گذاشت که 28سال دوست وی گردید.(9)

پی نوشت ها :

1. من اعلام المفسرین، محمد جواد مغنیه، ص17.
2. گنجینه ی دانشمندان، محمد شریف رازی، چاپ اسلامیه، تهران 1352، ج3، ص271.
3. تکمله امل الآمل، ص 396؛ من اعلام المفسرین، محمد جواد مغنیه، ص17.
4. صور شهری است در ساحل مدیترانه و یکی از شهرهای فینیقیه ی قدیم که به سبب تجارت مشهور بود. این شهر در حمله ی اسکندر در سال 333هـ.ق. مقاومتی سخت به خرج داد و امروز جزو کشور لبنان است. (فرهنگ فارسی معین، ص1039)
5. شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، ترجمه ی مصطفی زمانی، انتشارات شهید گمنام، ص17.
6. الاسلام مع الحیاه، محمد جواد مغنیه، ص279.
7. همان.
8. گلشن ابرار، ج3، مقاله ی «شیخ محمدجواد مغنیه» به نقل از تجارب محمدجواد مغنیه، ص25.
9. شیعه و زمامداران خودسر، ترجمه ی مصطفی زمانی، ص18.

منبع: احمدی، مهدی؛ محمدجواد مغنیه؛ تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی،1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط