علم مدنی از نظر خواجه نصیرالدّین طوسی

ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن الطوسی، ملقب به خواجه نصیر، فیلسوف، کلامی، دانشمند اخلاق، منطقی، منجّم و ریاضیدان نامی قرن هفتم است که شهرت او به داخل مرزهای ایران
پنجشنبه، 30 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
علم مدنی از نظر خواجه نصیرالدّین طوسی
علم مدنی از نظر خواجه نصیرالدّین طوسی





 

زندگینامه

ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن الطوسی، ملقب به خواجه نصیر، فیلسوف، کلامی، دانشمند اخلاق، منطقی، منجّم و ریاضیدان نامی قرن هفتم است که شهرت او به داخل مرزهای ایران محدود نمی شود و نام او برای دانشمندان در اطراف و اکناف عالم، نامی آشنا و شناخته شده است.
بروکلمان آلمانی درباره ی خواجه گفته که او مشهورترین دانشمند قرن هفتم و نامی ترین مؤلفان، علی الاطلاق است. علامه حلی (ره)، شاگرد خواجه و شارح بسیاری از کتابهای او، در حق وی تعبیر استاد بشر و عقل یازدهم را به کار برده است و این القاب، در میان اهل علم و دانش در مورد خواجه، شایع بوده است.
شهرت خواجه در میان غربیان، بیشتر به دلیل تألیفات وی در ریاضیات و هیئت است. برخی از کتابهای او به زبانهای متعدد ترجمه شده و در قرون متمادی مورد استناد و رجوع دانشمندان آن دیار بوده است. اگوست کنت، در تقویمی که از پیشروان فلسفه ی تحقّقی (پوزیتیویستی) ترتیب داده، نام خواجه را بر یکی از روزها و نام ابن سینا را بر یکی دیگر از روزها گذاشته است.
خواجه نصیرالدین، در سال 597 هـ.ق. در طوس به دنیا آمد. گفته شده است که اصل او از جهرود قم بوده و پدر او محمد بن حسن از فقها و محدثان زمان خود بوده است. زندگی خواجه را می توان به سه مرحله تقسیم کرد. مرحله ی اول، از کودکی تا پیوستن وی به اسماعیلیان را شامل می شود. از این مرحله از عمر او اطلاع چندانی در دست نیست، جز اینکه تحصیلات ابتدایی خود را در علوم منقول (قرآن، صرف و نحو، حدیث و فقه) نزد پدر و در علوم معقول (منطق و حکمت) نزد دایی خود گذرانیده است. او پس از فوت پدر برای عمل به وصیت وی، در صدد برآمد به مرکزی علمی برای تکمیل تحصیلات خود سفر کند و ابتدا به نیشابور، که در آن زمان محل تجمع دانشمندان علوم مختلف بود، سفر کرد. در آنجا تحصیلات خود را در زمینه ی ریاضیات، فقه و فلسفه کاملتر کرد و بخصوص در ریاضیات و هیئت، به استادی و شهرت رسید.
مرحله ی دوم زندگی خواجه، با آغاز حمله ی مغول به ایران در زمان اقامت وی در نیشابور شروع شد. با فرار سلطان محمد خوارزمشاه، سدّ دفاعی مقابل مغولان به طور کامل شکسته شد و شهرها یکی پس از دیگری مورد هجوم و غارت مغولان قرار گرفت. نیشابور نیز از این امر مستثنا نبود. در آن زمان، سن خواجه به چهل سال نمی رسید و در پی مکانی امن برای حفظ جان خود و ادامه ی مطالعات و تحقیقات بود.
در آن اوضاع و احوال، تنها سدّ مقاوم در مقابل مغولان، حکومت اسماعیلیان بود؛ بخصوص که رؤسای این حکومت به علم و عالمان علاقه مند بودند و برای جذب آنان در دربار خود می کوشیدند. بعلاوه، آنان برای اثبات و محکم کردن اصول اعتقادی خود، توجه خاصی به فلسفه و کلام داشتند و از علما برای این مقصود سود می جستند و از آنان می خواستند برای آنها کتاب بنویسند و افراد بااستعداد را تحت تعلیم و تربیت خود قرار دهند.
در هر صورت، خواجه در پناه اسماعیلیان قرار گرفت، اگرچه در اینکه به اختیار خود یا به اجبار اسماعیلیان به آنان پناه برده و در خدمت آنان درآمده بود، در بین مورخان اختلاف نظر است. خواجه ابتدا به عنوان ستاره شناس در نزد ناصرالدین شاه عبدالرحیم بن ابی منصور محتشم، والی قهستان، به خدمت مشغول شد که از طرف علاءالدین محمد، هفتمین مرشد بزرگ اسماعیلیان، بر قهستان ولایت داشت. خواجه تا زمان انقراض این فرقه و فتح قلعه های اسماعیلیه به دست هلاکو، در امنیت به سر برد و بسیاری از تألیفات خود را در علوم مختلف، در این دوره به رشته ی تحریر درآورد؛ از آن جمله است کتاب معروف اخلاق ناصری (633 هـ.ق.) که آن را به نام ناصرالدین محتشم قهستانی تألیف کرده است، شرح اشارات (640هـ.ق.) در فلسفه، اساس الاقتباس (642هـ.ق.) در منطق و رساله ی المعینیه در هیئت.
البته از آنجا که خواجه، شیعه ی دوازده امامی بود، زندگی وی در این دوره خالی از ناراحتیهای روحی نبوده است؛ چون در هر حال مجبور به تقیّه و حتی تحریر کتابهایی در توضیح و اثبات اصول اعتقادی اسماعیلیه بود، که با اعتقادات قلبی وی مغایرت داشت. این امر از جملاتی که ابن سینا در آخر کتاب شرح اشارات خود آورده، بخوبی آشکار است. حتی به گفته برخی از مورخان، وی قصد داشته است از طریق مکاتبه ی پنهانی با وزیر خلیفه ی عباسی، المستعصم بالله (640 تا 656 هـ.ق.) به دستگاه خلاقت راه یابد و خود را از دست اسماعیلیه خلاص کند، ولی محتشم قهستانی از قصد وی آگاهی یافت و او را شدیداً تحت نظر قرار داد و پس از چندی خواجه را با خود به سوی قزوین به قلعه ی الموت برد. او تا انقراض اسماعیلیه زیر نظر علاءالدین محمد و جانشین او، رکن الدین خورشاه زندگی می کرد، ولی در هر حال از اذیت و آزار مصون بود و مورد احترام آنان بود و امکانات کافی برای مطالعه و تحقیق در اختیار داشت.
مرحله سوم خواجه، از سال 654ه.ق. با فتح قلعه های اسماعیلیان و تسلیم شدن رکن الدین خورشاه شروع شد. خواجه شیعه دوازده امامی بودن خود را پس از رهایی از بند اسماعیلیان، بصراحت اعلام کرد. (1) و آن دسته از کتابهای او که در بیان این اعتقاد صراحت دارد، در این دوره نوشته شده است.
در سال 655 هـ.ق. لشکر هلاکو به قصد براندازی خلافت عباسی از همدان به سوی بغداد حرکت کرد. خواجه نیز در این سفر هلاکو را همراهی می کرد. در اوایل سال 657 هـ.ق. خلافت عباسی با تسلیم شدن خلیفه المستعصم بالله منقرض شد. این دوره از زندگی خواجه نصیر نیز با سختی همراه بوده است. چه مشقتی از این بالاتر که حکیم و دانشمندی مانند خواجه برای رسیدن به اهدافی عالی و والا مجبور باشد با افرادی بیابانگرد و سفّاک و ناآشنا با علم و ادب و در رأس آنان با هلاکو مدارا و همنشینی کند و هر روز از جان خود و از سخن چینی حسودان و غضب هلاکو، در اندیشه باشد.
خواجه با همت والا و عزم استوار، خدمات بسیاری برای اسلام و ایران و علم و فرهنگ این دیار انجام داد. او گذشته از تألیفات سودمندی که در این دوره به رشته تحریر درآورد، در حفظ آثار علمی برجای مانده از گذشتگان نیز بسیار کوشید. در جریان حمله هلاکو به بغداد و فتح آن، خواجه با آگاهی از خوی مغولان، نظر هلاکو را به حفظ کتابخانه ی عظیم بغداد جلب کرد و از سوختن آن گنجینه ی علمی جلوگیری کرد. خواجه با آگاهی از علاقه ی وافر هلاکو به علم اختیارات، (2) نظر او را به تأسیس رصدخانه جلب کرد. هلاکو در همان زمان فتح بغداد، فرمان تأسیس آن را در مراغه صادر و شخص خواجه را به وزارت اوقاف منصوب کرد، تا با صرف درآمدهای مازاد اوقاف در بنای رصدخانه و تهیه و ساخت ابزار و آلات و تدارک کتب لازم، این امر عظیم را به انجام رساند. خواجه با در دست گرفتن اختیار اوقاف، توانست خدمات بسیاری انجام دهد؛ از جمله تأسیس رصدخانه ی مراغه که حدود دوازده سال به طول انجامید و برای آن هزینه ی بسیاری صرف شد و در مواردی، آلات و ابزار لازم برای آن به شکلی ابتکاری ساخته شد. همچنین کتابخانه ای در جنب آن بنا شد، که گفته می شود مشتمل بر 400 هزار جلد کتاب و مکانی مناسب برای تحقیقات علمی دانشمندان بوده است. خواجه در ساخت این بنا، دانشمندان بسیاری را از اقطار عالم به همکاری فراخواند و دانشمندان بسیاری از دمشق، موصل، تفلیس، قزوین و ... با اجابت دعوت وی مجمع علمی درخشانی در مراغه تشکیل دادند که حاصل مطالعات و تحقیقات نجومی آنان، کتاب زیج ایلخانی بود که تحریر آن در سال 670 هـ.ق. به اتمام رسید و به نام خواجه منتشر شد.
خواجه کوشید مکانی امن و آسوده برای دانشمندان فراهم آورد؛ بدین منظور پس از جلب رضایت هلاکو، دانشمند زیرکی به نام فخرالدین لقمان بن عبدالله مراغی را به کشورهای عربی فرستاد. او توانست با موفقیت، دانشمندانی را که بر اثر حمله ی مغول به اربل، موصل، الجزیره، شام و ... گریخته بودند، به بازگشت به موطن خود ترغیب کند. خواجه همچنین با تعیین رتبه و درجه برای دانشمندان، برای آنان مقرری معین کرد و با تعیین مقرری بیشتر برای دانشمندان و دانش اندوزان فلسفه و طب ــ که تحصیل آنها قبلاً محرمانه و بی پاداش بود ــ موجب اقبال بیشتر به آن علوم شد.
بر اثر این کوششها، خواجه توانست خونخواری مانند هلاکو را به راه آورد و به سوی تمدن و فرهنگی والا سوق دهد و امنیت و امکانات لازم را برای گسترش علم و دانش فراهم آورد. در پی این تلاشها بود که نوادگان چنگیزخان مغول، بتدریج اسلام آوردند و به حامیانی برای اسلام مبدل شدند.
خواجه در سال 672 هـ.ق. به همراهی آباقاخان، جانشین هلاکو، به بغداد سفر کرد و پس از مراجعت آباقاخان، برای رسیدگی به امور اوقاف در آنجا ماند و در هجدهم ذیحجه ی (عید غدیر) همان سال درگذشت و بنا به وصیتش در جوار مرقد امام موسی کاظم (ع) مدفون شد.
در صفحه ی بعد، سالشمار زندگی خواجه به صورت نمودار ارائه می شود.

آثار خواجه

با وجود آشفتگی اوضاع سیاسی و اجتماعی در قرن هفتم، خواجه آثار علمی بسیاری از خود به جا گذاشته است، که برخی نزدیک به 190 رساله و کتاب از آثار وی را نام برده اند.(3) فقط تعدادی آثاری که از او به دست ما رسیده، به صد کتاب و رساله می رسد و این خود، نشاندهنده ی پشتکار خواجه و اهمیتی است که وی برای کار علمی قائل بوده است. برخی از این آثار آنقدر مورد توجه دانشمندان بوده، که شرحها و حاشیه های متعددی بر آنها نوشته شده است و شمار آنها به سی شرح می رسد. از آنجا که زبان علمی در آن روزگار زبان عربی بوده، اغلب آثار وی به زبان عربی است، ولی حدود سی اثر نیز به زبان فارسی نوشته شده است. اشعاری نیز از او به جا مانده است.
بیشتر تألیفات خواجه در موضوعات منطق، فلسفه، کلام، اخلاق، هیئت و نجوم و ریاضیات است، که در هر موضوع به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

ولادت

 

597

 

 

آغاز حکومت علاءالدین محمد هفتمین مرشد اسماعیلیان

 

618

 

 

 

633

 

اتمام تحریر کتاب اخلاق ناصری

 

آغاز خلافت المعتصم بالله خلیفه عباسی

 

640

 

اتمام کتاب شرح اشارات

 

 

642

 

اتمام کتاب اساس الاقتباس

 

 

649

 

اتمام کتاب معیار الاشعار

 

پایان حکومت علاءالدین محمد و
جانشینی رکن الدین خورشاه

 

653

 

تألیف تعداد زیادی کتاب در هیئت، نجوم، هندسه و حساب و طبیعیات

 

تسلیم شدن رکن الدین در مقابل
هلاکو و پیوستن خواجه به دربار هلاکو

 

654

 

 

لشکر کشی هلاکو به بغداد

 

655

 

 

پایان خلافت المستعصم بالله و اضمحلال خلافت عباسی

 

656

 

 

فتح بغداد

 

657

 

صدور فرمان ساخت رصدخانه مراغه و انتصاب خواجه به وزارت اوقاف

 

 

662

سفر خواجه به بغداد برای رسیدگی به وضع اوقاف و بردن مازاد درآمد آن برای رصدخانه

 

فوت هلاکو و جانشینین آباقاخان

 

663

 

 

 

670

 

اتمام تألیف کتاب زیج ایلخانی

سفر دوم به بغداد به همراهی آباقاخان و وفات

 

672

 

اتمام بنای رصدخانه

1.منطق: اساس الاقتباس به فارسی و تجریدالمنطق.
2.فلسفه: شرح اشارات ابن سینا که شرحی است بر کتاب فلسفی ابن سینا ــ الاشارات و التنبیهات ــ و خواجه در آن علاوه بر شرح آراء ابن سینا، به اشکالات امام فخر رازی (4) بر آراء فلسفی ابن سینا پاسخ گفته و اشتباهات و تناقض گوییهای فخر رازی را توضیح داده است.
3.کلام: تجرید الاعتقاد که اثری است پرارزش و مورد توجه علما، و شرحها و حاشیه های بسیاری بر آن نوشته شده است.
4.هیئت و نجوم: التذکرة فی علم الهیئه: این کتاب نیز مایه ی اعجاب علما و مورد توجه آنان بوده و شرحها و حاشیه های متعددی بر آن نوشته شده است. تحریر مجسطی که همان کتاب مجسطی، تألیف بطلمیوس یونانی است و خواجه آن را از حشو و زواید پیراسته و
تهذیب کرده است. زیج ایلخانی؛ این کتاب به زبان فارسی است و حاصل تحقیقات نجومی عده ای از دانشمندان این رشته تحت نظارت خواجه است و در زمان تأسیس رصدخانه ی مراغه تألیف شده است.
5.ریاضیات و هندسه: تحریر اقلیدس؛ بر این کتاب نیز شروح متعددی نگاشته است. کتاب الشکل القطاع که در نوع خود بی نظیر است و به زبانهای لاتین، فرانسوی و انگلیسی ترجمه شده است و چندین قرن در مباحث مثلثات مستوی و کروی، مرجع و مدرک اروپاییان بوده است. برخی از فصول این کتاب، اقتباس از بحثهای دانشمندان قبلی و برخی دیگر مشتمل بر برهانهای ابتکاری خواجه است.
6.اخلاق: آداب المتعلمین؛ در باب اخلاق و آداب تعلیم و تعلم. اوصاف الاشراف؛ در باب توضیح و شرح مراحل سیر و سلوک عرفانی. اخلاق ناصری؛ اکثر مباحث ما درباره ی آراء اجتماعی خواجه، برگرفته از این کتاب است. خواجه این کتاب را در مدت اقامت در قهستان نگاشته و آن را به نام ناصرالدین محتشم قهستان، اخلاق ناصری نام گذاشته است. خواجه در اولین مقدمه ای که بر کتاب نگاشته است، (5) علت تصنیف این کتاب و محتوای آن را توضیح داده و گفته است که محتشم قهستان ترجمه ی کتاب الطهاره تألیف ابوعلی مسکویه (6) (؟ــ421 هـ.ق.) را از او درخواست کرده، ولی وی به دو دلیل این کار را قبول نکرده است: اول به دلیل بیم از دست رفتن معانی عالی آن بر اثر ترجمه فارسی، و دوم، به دلیل آن که کتاب مسکویه از مباحث عملی، فقط به یکی از آنها، یعنی اخلاق پرداخته و از مباحث مربوط به تدبیر منزل و سیاست مدن بحثی به میان نیاورده است. با نظر به اهمیت این مباحث، وی دست به تصنیف کتابی می زند که تمامی مباحث حکمت عملی را در برداشته باشد. مباحث مربوط به تهذیب اخلاق، برگرفته از کتاب مسکویه است، البته صرفاً ترجمه آن نیست، بلکه آن محتوا در قالبی که مورد نظر خواجه بوده ریخته شده است. در مباحث سیاست منزل و مدن نیز، خواجه تا حد زیادی از آراء ابن سینا و فارابی تأثیر پذیرفته است.
ترتیب مباحث کتاب چنین است که در ابتدا، مقدمه ای دارد مشتمل بر ذکر سبب تألیف کتاب و تقسیم بندی علوم. پس از آن مباحث اصلی کتاب در سه مقاله آمده است: مقاله ی اول در تهذیب اخلاق است، که در دو بخش «مبادی» و «مقاصد» مرتب شده و هر یک از دو بخش بترتیب از هفت و ده فصل تشکیل شده است. مقاله ی دوم در باب تدبیر منزل و مشتمل بر پنج فصل است. در خاتمه، مقاله ی سوم در باب سیاست مدن در هشت فصل آمده است.(7)

علم مدنی

خواجه در تعریف علم مدنی که از آن به حکمت مدنی تعبیر می کند، به عنصر اجتماعی و ارزشی نظر دارد:
و از اینجا معلوم شود که حکمت مدنی، و آن این علم است که مقاله مشتمل بر اوست، نظر [کردن] بود در قوانینی کلی که مقتضی مصلحت عموم بُود، از آن جهت که به تعاون متوجه باشند به کمال حقیقی.(8)
از این تعریف استفاده می شود که خواجه نصیر، علاوه بر اشاره به عنصر اجتماعی تعاون، به قانونمندی جامعه اعتقاد دارد، به نحوی که با کشف آن قوانین و عمل بر طبق آنها می توان مصالح عموم را تأمین کرد. از طرف دیگر، او به عنصر ارزشی مصلحت عمومی و کمال حقیقی اشاره می کند و جهت گیری کلی این علم را مشخص می دارد. به عبارت دیگر، خواجه این علم را خنثی و فاقد جهت گیری نمی داند، بلکه حرکت آن را در جهت تحقق مصلحت عموم لازم می داند؛ چون اساساً در تقسیم بندی علوم، این علم در زمره ی علوم عملی است، که بیان کننده ی جهت گیری رفتارها و بایدها و نبایدهاست. بعلاوه، در این تعریف مقصود از مصلحت عموم نیز مشخص شده است. به نظر خواجه، مصلحت عمومی صرفاً در گسترش رفاه مادی و عمق بخشی به لذایذ جسمانی نیست، بلکه این منظور در گرو حرکت به سوی کمال حقیقی است، که خود در ارتباط با مبانی و اصول اعتقادی اسلام معنا می شود. نکته دیگر که در مباحث بعد بیشتر به آنها خواهیم پرداخت، این است که راه رسیدن به آحاد جامعه به کمال حقیقی از تعاون اجتماعی می گذرد و بدون تعاون، تحقق این هدف ناممکن است. به طور کلی، مضمون این تعریف را می توان چنین خلاصه کرد: حکمت مدنی عهده دار بررسی و کشف قوانین حاکم بر جامعه با هدف تحقق بخشیدن به تعاون و همکاری اجتماعی است، تا بدین طریق مصلحت عمومی در جامعه که همان کمال حقیقی است، تضمین شود.

موضوع علم مدنی

خواجه اجتماع را به عنوان موضوع حکمت مدنی ذکر می کند و اجتماع را صرفاً تجمعی از افراد نمی داند، بلکه آن را حالت، هیأت و تألیفی می داند که از تجمع افراد حاصل می شود و امری فراتر از مجموع افراد است و به خودی خود می تواند منشأ آثاری باشد:
و موضوع این علم، هیأتی بُود جماعت را که از جهت اجتماع [جمع شدن] حاصل آید و مصدر افاعیل ایشان شود بر وجه اکمل.(9)
خواجه در موارد دیگر، در تعریف منزل (خانواده) و مدینه (جامعه)، دیدگاهی مشابه آنچه در بالا آمد، مطرح کرده است. در یکی از آن موارد چنین می گوید:
و چنانکه در حکمت مدنی گفتیم که غرض از منزل نه مسکن است، بل اجتماع اهل مسکن است بر وجهی خاص، اینجا نیز غرض از مدینه، نه مسکن اهل مدینه است، بل جمعیتی [جمع بودنی] مخصوص است میان اهل مدینه.(10)

هدف علم مدنی

خواجه درباره ی هدف این علم، همانند تعریفی که از این علم ارائه داد، بر دیدگاه ارزشی خود تأکید می ورزد:
و بر جمله، ثمره ی این علم اشاعت خیرات بود در عالم، و ازالت شرور به قدر استطاعت انسانی.(11)
عبارت دقیق «به قدرت استطاعت انسانی»، ممکن است اشاره به یکی از دو نکته زیر باشد: اول اشاره به استعداد و قابلیت انسانها و در جوامع انسانی، و اینکه حتی با شناخت قوانین اجتماعی و به کارگیری آن برای پیشگیری و درمان آسیبهای اجتماعی، چنین امری عملاً محقق نخواهد شد و درصدی از افراد جامعه دچار کجروی می شوند؛ دوم اشاره به این نکته که شناخت کامل قوانین و ارزشها و آسیبها و اجرای دقیق برنامه آسیب زدایی و تحقق بخشیدن به ارزشها و دستیابی کامل به اهداف مورد نظر، برای عالمان علوم اجتماعی، مصلحان و مهندسان اجتماعی، عملاً امکان پذیر نیست.

قلمرو علم مدنی

دیدگاه خواجه نصیر در باب قلمرو علم مدنی و رابطه ی آن با دیگر علوم انسانی، در یک ساختار کلی به دیدگاه گورویچ، جامعه شناس بزرگ روسی الاصل فرانسوی (1894ــ 1965) بی شباهت نیست. وی قلمرو علم مدنی را دربرگیرنده همه ی کنشهای متقابل افراد جامعه (پدیده های اجتماعی) می داند و با اصالت دادن به آسیبها و ارزشها، نوع نگرش به این کنشها را سبب تمایز این علم از علوم دیگر می داند و آن را رئیس همه علوم رفتاری می نامد.
... و صاحب این صناعت را نظر در جملگی افعال و اعمال صناعات بُوَد، از آن جهت که خیرات باشند یا شرور، پس از صناعت رئیس همه ی صناعات بُوَد، و نسبت این با دیگر صناعات، چون نسبت علم الهی با دیگر علوم.(12)
نکته مهمی که از این عبارت و نیز عبارات قبل از آن در کتاب اخلاق ناصری استفاده می شود، لزوم بیطرفی و احتراز دانشمندان اجتماعی از ارزشگذاری بر افعال و کنشهای افراد است؛ یعنی صاحب حکمت مدنی در مقام دقت و بررسی رفتارهای اجتماعی افراد، باید از دخالت ارزشداوریهای خود در مورد آنها خودداری کند و همچون پزشک، تمام سعی خود را مصروف شناخت واقع، آنچنانکه هست بدارد. البته این امر با هدفدار بودن و جهت گیری الهی این علم در نظر خواجه منافاتی ندارد؛ چرا که عالم اجتماعی پس از شناخت دقیق از واقع، خود را در جهت ارائه راههای وصول به مصلحت عموم و کمال حقیقی به کار می گیرد.

کارکرد علم مدنی

به عقیده خواجه، فراگیری این علم به دلیل کارکرد مثبت و مهمی که دارد، برهر کسی لازم و ضروری است. وی با ذکر چند مقدمه مدعای خود را اثبات می کند. چکیده ی بیان خواجه از این قرار است: از آنجا که انسانها برای وصول به کمال حقیقی به یکدیگر محتاجند (توضیح این امر در بخشهای آینده خواهد آمد)، ناگزیر از تعامل و ارتباط با یکدیگرند. برای اینکه تعامل و ارتباط به آن هدف منتهی شود، آنان باید بدانند که کدام نوع از ارتباط و تعامل به تعاون و نظام یافتگی و کدام نوع بی نظمی و تباهی در جامعه منجر می شود. تنها حکمت مدنی است که عهده دار بیان این امور است:
... و معاشرت و مخالفت بر این وجه [تعاون]، آنگاه تواند بود که بر کیفیت آن و وجوهی که مؤدّی بُود به نظام و وجوهی که مؤدّی بود به فساد وقوف یافته باشد، و علمی که ضامن تعریف یک یکِ نوع بُود حاصل کرده، ولیکن آن علم، حکمت مدنی است. پس همه کس مضطر بود به تعلّم این علم، تا بر اقتنای فضیلت قادر تواند بود ... و از این روی، شمول منفعت این علم نیز معلوم شد.(13)

پی نوشت ها :

1.در 14 شوال 654 هـ.ق. (به نقل از نعمه، عبدالله؛ فلاسفه شیعه؛ ص 286).
2.علم احکام نجوم و سعد و نحس اختران.
3. ر. ک.: مدرس رضوی، محمدتقی؛ احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی؛ ص 339ــ 597.
4.ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن بن علی طبرستانی رازی، (543 یا 544 ــ606 هـ.ق.) مشهور به امام فخر و فخر رازی و امام المشکّکین، فقیه شافعی و دانشمند معقول و منقول.
5.خواجه حدود بیست و اندی سال پس از تألیف اخلاق ناصری، یعنی پس از خلاصی از دستگاه اسماعیلیان و ورود به دستگاه هلاکو، مقدمه کتاب را که مشتمل بر مدح و ثنای بسیار موالی اسماعیلی قهستان بود، تغییر داد و مقدمه ای دیگر نگاشت و چنین عذر آورد که در آن زمان، برای حفظ جان و آبروی خود، ناچار از انگاشتن چنان مقدمه ای بوده است.
6.ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه (مشکویه) خازن رازی، مورخ، فیلسوف، پزشک و ادیب پرآوازه ی ایرانی.
7.در اینکه خواجه در صدد بیان آراء خویش است یا صرفاً ناقل افکار دیگران، اختلاف نظر وجود دارد. برخی کل این کتاب را دیدگاههای خواجه می دانند و به شواهدی مانند شواهد ذیل تکیه می کنند:
الف)گاهی خواجه نصیر نقل قول می کند و مطلبی را به صاحبنظری خاص نسبت می دهد. این امر بیان کننده ی آن است که قسمتهای دیگر کتاب، دیدگاه وی است.
ب)افکار نوی در آن یافت می شود که در کتابهای مرجع وی و آثار پیش از او یافت نمی شود. به عنوان مثال، حسین صدیقی می نویسد: «مسکویه مشخص نمی کند که آیا خوف و حزن ناشی از افراط غضب و شهوت است یا ناشی از تفریط آنها، طوسی به این مسأله می پردازد و راه حلی در خور مهارت خویش برای آن می یابد. بیماری، انحراف نفس از اعتدال است. ارسطو و به پیروی از او ابن مسکویه این انحراف را کمّی دانسته اند و حالت افراط یا تفریط را تنها علل بیماری اخلاقی می دانند. خواجه برای اولین بار به بیان این نظریه می پردازد و می گوید انحراف تنها کمّی نیست، بلکه کیفی هم هست و این نوع جدید انحراف را «ردائت» می نامد و در نتیجه، علت بیماری اخلاقی را یکی از این سه می داند: افراط، تفریط و ردائت» (شریف، م. م؛ تاریخ فلسفه در اسلام؛ ج 1، ص 809).
ج)در مقدمه کتاب تصریح شده است که او از ترجمه ی کتاب مسکویه که به وی پیشنهاد شده بود، سر باز زده است.
د)خواجه یکی از این دو دلیل را برای اینکه از ترجمه ی کتاب مسکویه امتناع ورزد اهمیت دو فصلی می داند که در آن کتاب وجود نداشته است. خواجه در این زمینه می نویسد: «و دیگر که هر چند آن کتاب مشتمل بر شریفترین بابی است از ابواب حکمت عملی، از دو قسم دیگری خالی است، یعنی حکمت مدنی و حکمت منزلی، و تجدید مراسم این دو رکن نیز که به امتداد روزگار اندراس یافته است، مهم است» (طوسی، محمد بن محمد؛ اخلاق ناصری؛ ص 36).
سیاست مدن، و به تعبیر خواجه، حکمت مدنی در یونان باستان، مورد توجه افلاطون در جمهوری و ارسطو در سیاست بوده است، ولی خواجه تصریح می کند که اکثر این بخش را از کتاب السیاسة المدنیة فارابی گرفته است. خواجه تدبیر منزل و به تعبیر دیگر حکمت منزلی را به قدمای حکمای یونان نسبت می دهد و متذکر می شود که از اندیشه های قدمای یونان در این باب چیزی بجز مختصری از سخن آبروسُن، به عربی ترجمه نشده است. او مباحث این فصل از کتاب خویش را بیشتر برگرفته از رساله ابن سینا در همین زمینه می داند. آبروسن فیلسوف نوفیثاغورثی یونان است، که بوعلی از کتاب او در تدبیر منزل یاد می کند (ر. ک.: اخلاق ناصری؛ ص 208، 248، 384 و 385).
هـ)خواجه در مقدمه می نویسد که چون مقدمه ی پیشین از روی مدارات با قوم بوده، آن را تغییر داده است.
از سوی دیگر کسانی که معتقدند این کتاب نمی تواند بیان کننده ی آراء خواجه باشد، شواهدی از این قبیل آورده اند:
الف)خود خواجه در مقدمه تصریح کرده است که این آراء حکیمان پیشین است و وی صاحب عهده جواب و ضامن استکشاف صواب نیست. وی می نویسد: «آنچه در این کتاب تحریر می افتد از جوامع حکمت عملی، بر سبیل نقل و حکایت و طریق اخبار و روایت از حکمای متقدم و متأخر بازگفته می آید، بی آنکه در احقاق حق و ابطال باطل، شروعی رود» (اخلاق ناصری؛ ص 43).
او در مقدمه ی اوصاف الاشراف نیز، در جمله ای به این مطلب اشاره دارد (ص 3 و 4).
ب)در این کتاب مطالبی مطرح شده است، که قطعاً با بینش اسلامی که وی بدان معتقد است (مانند آداب)، سازگار نیست.
ج)با بررسی اخلاق ناصری و مقایسه آن با طهارة الاعراق مسکویه، سیاست مدنیه فارابی و رسلاله ابن سینا در تدبیر منزل، به نظر می رسد، که این کتاب اقتباسی از کتابهای یادشده است.
شواهد گروه اول و دوم، به هیچ وجه نمی تواند انتساب کامل کتاب را به خواجه اثبات یا نفی کند و بر این اساس آنچه به طور قطع می توان به خواجه نسبت داد و دیدگاه خواجه دانست، تنها دو بخش از مطالب مطرح شده در این کتاب است:
نخست، مطالبی که ابداعی است و در کتابهای پیشین وجود نداشته است؛
دوم، مطالبی که در کتابهای دیگر مطرح شده است، بویژه اگر با بیانی دیگر و توضیحات بیشتر یا تکمیل و تنقیح همراه باشد. البته این امر نیاز به بررسی مفصل دارد، که این مقال گنجایش آن را ندارد و بر محققان است که به این مهم همت گمارند و آن را بررسی کنند. (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه؛ درآمدی به جامعه شناسی اسلامی تاریخچه جامعه شناسی؛ ص 224 ــ 226).
8.اخلاق ناصری؛ ص 254.
9.همانجا.
10.همان؛ ص 251 و 252.
11.همان؛ ص 255.
12.همان؛ ص 254.
13.اخلاق ناصری؛ ص 255.

منبع: تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام

 


 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.