نهضت مشروطه، محمد علی میرزا و بمباران مجلس (6)

در این اوضاع ناهنجار که جنگ افروزان و توطئه گران بدین گونه از خطر می رهیدند، دلیرمردان آزادی خواه و پیشروان نهضت مشروطه، یکی پس از دیگری در چنگ سرکردگان
شنبه، 1 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نهضت مشروطه، محمد علی میرزا و بمباران مجلس (6)
نهضت مشروطه، محمد علی میرزا و بمباران مجلس (6)





 

پیشروان مشروطه در چنگ استبداد

در این اوضاع ناهنجار که جنگ افروزان و توطئه گران بدین گونه از خطر می رهیدند، دلیرمردان آزادی خواه و پیشروان نهضت مشروطه، یکی پس از دیگری در چنگ سرکردگان نظامی روسی و قزاقان دژخیم ایران گرفتار می شدند و با بدترین شیوه های غیر انسانی مورد شکنجه و آزار قرار می گرفتند و تاوان آزادی خواهی، عدالت خواهی و دفاع از حقوق مردم را می پرداختند.
نظامیان در پی یورش به مجلس و بمباران آن، بهبهانی و طباطبایی را همراه با شماری دیگر از روحانیون آزادی خواه و آزادی خواهان وارسته دستگیر کردند و بی درنگ آنان را به زیر مشت و لگد گرفتند، عمامه و عبا و دستار را از تن آنان در آوردند، بر صورتشان سیلی زدند، آب دهان بر صورتشان انداختند، ریش هایشان را کندند حتی پیراهن و بیرجامه شان را پاره کردند. نوشته اند:
... مهاجمین بی رحم بیشتر به آقایان علما و ارباب عمایم پرداخته از آنچه شقاوت بود نسبت به آنها فروگذار نکردند. لباس های آنان را جز پیراهن و یک زیرشلواری همه را کندند بعد شروع به کندن موی ریش و سبیل کردند و با ته تفنگ، قداره، سرنیزه و چماق بدون رحم و ملاحظه می زدند. مرحوم بهبهانی که آن روزها ناخوش بود و به سرش کیسه یخ می گذاشت در مقابل ضربات ته تفنگ و ته قداره مثل سرو ایستاده و پس از هر ضربت جز کلمه ی لا اله الا الله چیزی نمی گفت... (1)
کسروی نیز در گزارش همانندی با آنچه در بالا آمده از زبان مستشار الدوله آورده است:
... در گرماگرم این ترس و سرگردانی بود که ناگهان در پارک را کوبیدند، همین که گشوده گردید ناگهان دسته ی انبوهی از سرباز و نوکر و جلودار و مردم بی سر و پا به درون ریختند. ما که در حیاط ایستاده بودیم با هیاهو و اشتلم رو به سوی ما آوردند کسانه که تفنگ یا ششلول همراه می داشتند شلیک می نمودند. همین که نزدیک شدند هنگامه ی دل گدازی بر پا شد که به گفتن راست نیاید. بیش از همه به دستارداران پرداخته تو گویی کینه همه را از ایشان باز می جستند، می زدند، دشنام می دادند، رخت از تن هایشان می کندند... بهبهانی و طباطبایی و امام جمعه خویی را چندان زدند که اندازه نداشت. یکی از این رو سیلی یا مشت یا قنداق تفنگ می نواخت و آن یکی فرصت نداده از آن رو مشت یا سیلی می خوابانید، می دیدم سر لخت آقا سید عبدالله در هوا این ور می رفت و آن ور می گردید. در همه این آسیب ها تنها سخنی که از زبان اینان بیرون می آمد جمله ی لا اله الا الله بود، به ویژه بهبهانی که هرگز جمله دیگری بر زبان نراند.پس از آن که از زدن سیر شدند به کندن ریش ها پرداختند. دسته دسته موها را می کندند و دور می انداختند. در این میان کسی را هم که با شوشکه یا ابزار دیگر زخمی ساخته بودند که خون از سر یا گردن یا از رویشان روان می گردید... (2)
قزاقان آن گاه که نسبت به بزرگان روحانی و پیشتازان اندیشه ی آزادی خواهی و عدالت پروری از هیچ گونه بی حرمتی و بیدادگری فروگذار نکردند، آنان را با سر و روی خونین و دست بسته به باغ شاه گسیل داشتند و به زنجیر کشیدند.
این رفتار ناهنجار و جنایت بار با عالمان دینی به ویژه بهبهانی، نشان دهنده ی کینه، دشمنی و بیم و نگرانی انگلیس و روسیه از آنان بود که با پدید آوردن نهضت آزادی بخش و عدالت گستر اسلامی منافع آن دو ابر قدرت را با خطر ریشه ای روبرو کردند و پیش تر از آن نیز روحانیان در زمان های گوناگون به آز و نیاز استعماری آنان آسیب های شکننده ای رسانیده بودند. در واقع روس و انگلیس با این رفتار ناروا از «روحانیت» انتقام می گرفتند و دل پر درد و کین خود را از حمله ی مردم به سفارت روسیه و کشتن گریبایدوف (سفیر آن دولت) و نیز نهضت های علما علیه فراموش خانه، قرارداد رویتر و رژی و ... بدین گونه التیام می بخشیدند.
محمدعلی شاه نیز از آنجا که بر این باور بود جریان ها و جار و جنجال هایی که بر ضد قدرت و سلطنت او به راه افتاده زیر سر پیشروان مشروطه به ویژه بهبهانی بوده است و آن مرد سترگ، اندیشه ی براندازی را در سر دارد، بر آن بود که کیفر سختی به آنان بدهد و شاید اگر از مردم پروا نمی کرد خون آنان را می ریخت. آن گاه که او با بی شرمی و نامردی آن دو عالم دینی را با سر و صورت خونین در باغ شاه زندانی کرد و زنجیر بر دست و پای آنان گذاشت، نخستین واکنش از سوی همسر او (ملکه جهان) بود که هشدار داد: «اگر زنجیر از گردن این دو سید بزرگوار برنداری معجر خود را در مقابل سربازان از سر بر می دارم و فریاد می کشم که شوهرم مسلمان نیست و پاس فرزندان پیغمبر اسلام را نمی دارد».
محمدعلی شاه از این واکنش ملکه جهان دریافت که بازتاب مردم در برابر رفتار زشت او با بهبهانی و طباطبایی سخت و شدید و توفنده خواهد بود. از این رو، بر آن شد آنان را تبعید کند و چون از مقام، موقعیت و موضع برگشت ناپذیر بهبهانی آگاهی داشت حکم به تبعید او به نقطه ی دوردست و نامعلومی داد، لیکن در میان مردم چنین رواج دادند که بهبهانی را به عتبات فرستاده اند! بیشتر تاریخ نویسان نوشته اند که بهبهانی به عتبات تبعید شد. در این باره می خوانیم:
... آقا سید عبدالله پس از دو شب توقیف در باغ شاه به عتبات تبعید شد و تا خاتمه ی استبداد در آنجا ماند. آقای طباطبایی پس از دو یا سه ساعت توقیف در باغ شاه به مشهد تبعید شد... (3)
... آقا سید عبدالله را به عزم عتبات عالیات از راه قزوین و همدان با عده ای از سوار حرکت دادند... (4)
بهبهانی سه روز در بند می بود و پس از آن روانه ی خاک کلهرش گردانیدند. طباطبایی چون زن شاه (دختر کامران میرزا) پشتیبانی به او می نمود از دمی که به باغ رسید، آسوده و گرامی می بود و پس از سه روز رها گردیده در ونک نشست و سپس آهنگ خراسان کرد... (5)
... حاجی ظهیرالملک (امیر تومان)... والی کرمانشاه و کردستان و وزیر و پیشکار کل آذربایجان بود... به روزگار حکومت همین حاجی ظهیرالملک بود که سید عبدالله بهبهانی و سید محمّد طباطبایی به عتبات تبعید و در راه حرکت به عتبات تحت الحفظ به کرمانشاه برده و به ظهیرالملک تحویل شدند. ظهیرالملک بنا به دستور مرکز، آن دو مرد روحانی را به مدت هشت ماه در ملک شخصی خودش به نام «بزهرود» یا «برزود» در دهستان «دینه ور» بخش «صحنه» پذیرایی کرد سپس آنان را به عتبات فرستاد... (6)
خاتمه کار آقایان روحانی به این ترتیب است که درباریان از حاج امام جمعه خویی که از دوستان خودشان است معذرت خواسته او را مرخص می کنند. آقا سید عبدالله را بعد از سه روز با آقای میرزا محسن دامادش و بعضی از پسران و بستگان او تبعید نموده با غلام مستحفظ به جانب قزوین و از آنجا به جانب عتبات می فرستند ولی در خاک ایران توقیف می شوند... (7)
تاریخ نگاران از تبعید بهبهانی به عتبات گزارش داده اند لیکن هیچ آگاهی از رسیدن او به سرزمین بین النهرین و عتبات در دست نیست و اصولاً سیاست دست اندرکاران سیاسی آن روز، چه بیگانگان سلطه ور و رخنه گر و چه زورمداران حاکم در تهران، با تبعید بهبهانی به عراق سازگار نبود. بی تردید اگر او را به آن کشور می فرستادند، او می توانست با آگاهی ها و اطلاعات ریز و راست و درستی که به علما و مراجع نجف می داد، زمینه ی یک حرکت هماهنگ عالمان اسلامی را در راه رویارویی با توطئه های درون مرزی و برون مرزی بر ضد نهضت عدالت خواهی، پدید آورد و آن توطئه را از میان ببرد، از این رو می توان گفت محمدعلی شاه از آغاز بر آن نبود که بهبهانی را به عراق روانه کند و برای اینکه توده های مسلمان از تبعید یک پیشوای روحانی به یکی از نقاط دوردست کشور آزرده و خشمگین نشوند، این گونه رواج داد یا در پی حرکت دادن او از تهران برای تبعید به عراق، کارشناسان روسی و انگلیسی به او گوشزد کردند که رفتن بهبهانی به آن کشور می تواند خطرساز و مشکل آفرین باشد و او را از فرستادن بهبهانی به عراق پشیمان کردند. از این رو، محمدعلی شاه دستور داد او را در یکی از روستاهای کرمانشاه به صورت زندانی نگه داشتند و در میان مردم ایران چنین رواج دادند که او را به عتبات فرستاده اند. یکی از تاریخ نگاران با آگاهی هایی که از یکی از همراهان بهبهانی در تبعید به دست آورده چنین نوشته است:
... بعد از چند روز آنها را به حضور محمدعلی شاه بردند. محمدعلی شاه با خشونت با آنها رفتار کرد و کلمات ناسزا به آنها گفت. بهبهانی با آنکه در چنگال آن مرد جانی و بی رحم اسیر بود با همان شجاعت فطری که داشت گفت ما را بکشید ولی با ما با بی احترامی حرف نزنید. این حرف بهبهانی چنان آن پادشاه جابر را تکان داد که لحن صحبت را تغییر داد و با ملایمت با آنها صحبت کرد. حبس آنها در باغ شاه طولانی نشد و پس از چند روز بهبهانی را که بیشتر مورد کینه محمدعلی شاه بود، به اتفاق آقا میرزا محسن دامادش با عده ای مستحفظ روانه ی کرمانشاه نمود و در آنجا آنها را با سختی در یک محل نامناسبی حبس کردند و تا موقعی که تهران از طرف مشروطه خواهان فتح شد در آنجا محبوس بودند و طباطبایی را هم به مشهد تبعید نمودند... (8)
بدین گونه پیشروان و رهبران نهضت عدالت خواهی با توطئه ی کارگزاران استعمار و کارگردانی فراماسون های کهنه کار، به دست محمدعلی شاه سرکوب، پراکنده، آواره و آزرده شدند و از پیشبرد رسالت برجسته ای که در راه به دست آوردن آزادی، گسترش عدالت و استواری حقوق ملت بر دوش داشتند، بازماندند.
استعمار انگلیس به دنبال کشانیدن شماری به بست نشینی در سفارت، این دومین گامی بود که در راه سوار شدن بر موج نهضت مشروطه و به بیراهه کشانیدن آن برداشت و برای سرکوب عالمان دینی و پیشوایان اسلامی با رقیب سرسخت و خطرناک خود همدست شد و به دست رقیب، دشمن را از صحنه بیرون راند تا در گام دیگر بتواند در راه کنار زدن رقیب از صحنه ی ایران، به توطئه ی تازه ای دست بزند.
جریان بمباران مجلس به دست محمدعلی شاه این برایند را برای استعمار انگلیس به همراه داشت:
1.سرکوب ددمنشانه ی مشروطه خواهان و رهبران نهضت اسلامی عدالت خواهی
2. چهره کردن مشتی عناصر واداده، سرسپرده، پادو و جاسوس مآب به عنوان آزادی خواهان و هواداران مشروطه و حقوق توده ها
3. پدید آوردن بدنامی، انزجار و نفرت برای دولت روسیه در میان ملت ایران
4. سست کردن پایه های سلطنت محمدعلی شاه و پدید آوردن بدبینی، بدنامی و انزجار برای او در میان ملت ایران
5. وانمود کردن دولت انگلیس به عنوان پناهگاه و پشتیبان آزادی خواهان و توده های محروم
6. پدید آوردن ذهنیت برای مردم نسبت به حرکت عدالت خواهی و مشروطه و کشانیدن آنان به بی تفاوتی

پی نوشت ها :

1. پیشین، ص 52.
2. تاریخ مشروطه ایران، ص 645 و 646.
3. بمباران مجلس شورای ملی، ص 56.
4. تاریخ بیداری ایرانیان، ص 161.
5. تاریخ مشروطه ایران، ص 661.
6. اسناد محرمانه وزارت خارجه روسیه تزاری، ص 127، زیرنویس.
7. حیات یحیی، جلد 2، ص 334.
8. ملک زاده - مهدی - تاریخ انقلاب مشروطیت ایران - جلد 4-5، انتشارات علمی - چاپ دوم - تاریخ چاپ 1363 - ص 786-787.

منبع: نشریه 15خرداد، شماره ی 4

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط