نویسنده : علی علویپیام
خط مقدّم
پریشانی و اغتشاشی که همة نیروهای شیطانی برای بهوجود آوردن آن متحد میشوند و آن را بهحالتی علاجناپذیر درمیآورند، به تخلیه و فرسایش قوا منجر میشود؛ چون یکی از عواملی که مردم را تهدید میکند، خستگی و فرسودگی است. پسازاینکه جنگ و فشار روحی ناشی از آن انرژی مردم را بههدر داد، صلح و پریشانیهای ناشی از درگیری؛ اعتماد و انگیزه را از بین میبرند و دیگر مردم به کمتر چیزی اعتقاد پیدا خواهند کرد و نهضتهایی که خالص و مردمی بودند، دروغین نامیده میشوند.کار به آنجا میرسد که مردم فکر میکنند هیچ انقلابی موفق نخواهد شد. مردمی که پریشانی به جو غالب فکریشان مسلط شد، نمیدانند چه چیزی را باور کنند؛ زیرا زمانی مجموعهای از واقعیات را قبول کردهاند و حالا مجموعهای دیگر به آنها عرضه شده است. کمبود اطلاعات صحیح بهطور شدیدی احساس میشود و بازار فریبندهای پر از تفسیرهای مختلف بهوجود میآید که هیچچیز را روشن نمیکند؛ بلکه فقط بر اغتشاش میافزاید. خود حکومت نیز ظاهراً مختل میشود و وقتی به بررسی و تحقیق در هر امری میپردازد، خود را بهشکل مرموزی دستوپابسته و گرفتار مییابد تا آنجا که هرگونه پیشرفتی بهسختی صورت میپذیرد. کسانی که بهواسطة اصوات مختلف و فرضیههای ناهمآهنگ مأیوس شدهاند، اشتیاق چنگ زدن به هر طرح نویدبخش و راه حلی تمام وجودشان را پر خواهد کرد و آنها که خارج از این هرجومرج و آشفتگی قرار دارند، میتوانند بهآرامی و با فریب، اختیار امور را بهدست گیرند.
نخستین حیلة آنها، مجموعهای از فرضیات است که ایده نامیده میشود و باید مغایر جریان طبیعی و معمولی زندگی باشد تا بتوان آن را همچون اسلحهای به کار گرفت. از چنین فرضیهای نمیتوان متوقع بود که ریشه بگیرد و به عنصر غالب و تعیینکننده تبدیل شود؛ مگر اینکه ذهن انسان آن را بپذیرد و معقول، الهامبخش و پسندیدهاش بداند.
تجربه به شیاطین ثابت کرده است که در همة دورآنها میتوان مردم را بهجای عمل با واژهها فریب داد، آن هم واژههایی که در واقعیت اجرا نخواهند شد و فقط یک آرمان و ایدهآل خیالی هستند. وقتی هم صدای اعتراضی بلند شد، بیانیهای صادر میشود که: «ما تصور میکردیم شما آزاداندیشتر از آن باشید که چنین افکاری را بیان کنید...»
و با چماق آزاداندیشی و تساهل بر سر آن معترض میکوبند. این معجون خوابآور بر ذهن و وجدان اثر میگذارد و هر چیزی بهجز حقیقت را مجاز میشمارد؛ چون حقیقت یکی است و نمیتوان آن را مغشوش کرد، اما این لیبرالیسم دروغین که در همه جا انتشار یافته است، بهآسانی دچار اغتشاش میشود؛ زیرا عاری از حقیقت است، خطاست و خطا هزار چهره به خود میگیرد.به تعداد اعضای یک ملت، حزب، شهر یا گروه که زهر لیبرالیسم، آن را آلوده کرده باشد، انشعاب بهوجود خواهد آمد، این در حالی است که انسان، معتقد و با ایمان بهدنیا میآید. ممکن است مدتی به ولنگاری و تساهل اعتقاد پیدا کند، ولی این خودش یک تناقض است؛ زیرا باز هم با یک اعتقاد سروکار دارد، اعتقاد به نداشتن اعتقاد.
در این میان کسانی هم که در امور ممنوع تحقیق کنند و بخواهند مستقل از جو غالب فکر کنند، به تنگنظری متهم شده و متعصب نامیده میشوند. برای منحرف کردن فکر و نظر عموم، باید توجه آنها بهسمت زندگی شخصی، صنعت و تجارت جلب شود. در این میان، امور اصلی و حیاتی بهسرعت جای خود را به مسائل پست و زودگذر میدهند و تمام اختلافها به امور نازل و پیشپاافتاده هدایت میشوند. انسان به ابزاری برای سرمایهداران بدل میشود و یکی از منبعهای اصلی تولید سرمایه که کارگر است ـ اگر قدرتی برایش باقی بماند ـ، بهوسیلة ایجاد خصومت و تضاد میان او و کارخانهدار، به هدر میرود و هدف شیطانی که همان تخلیه و فرسایش قواست، به نتیجه میرسد.
برای اینکه دیگر هیچ امیدی به جامعه نباشد، صنعت باید بر پایة سفتهبازی بنا شده و کمبود و افزایش قیمت ایجاد شود. آنها باید چنان قوای همه را با ترویج اختلاف، دشمنی، کینة خانوادگی، قحطی، بیماری و کمبود فرسوده کنند که مردم غیر خودشان، گریزگاهی جز توسل به ثروت و قدرت آنها پیش روی خود نبینند و بگویند: «هیچ راهی جز تسلیم شدن در برابر ابرقدرتها نیست و مبارزه با آنها غیرعقلانی و هدر دادن منابع انسانی و مالی است.»
و به اسم مصلحتسنجی دست به محافظهکاری زده و تمام امیدها و وعدههای الهی را قربانی کنند. این تدابیر چنان ملتها را خسته و فرسوده میکنند که ناچار میشوند قدرت و اقتدارشان را به قیمت مفت به شیاطین انس و جن بفروشند و آنها هم با جذب آسان تمام این قوا، یک ابرحکومت تشکیل میدهند. در این حکومت نظام آموزشی بهشکلی هدایت میشود که افراد در برابر هر مسئولیتی که به ابتکار نیاز داشته باشد، از روی یأس و دلسردی احساس درماندگی کرده و مطمئن میشوند که هیچوقت بزرگ نخواهند شد و همیشه نیاز به بزرگتر و قیم دارند؛ اما شیاطین و کارگزارانشان هرگز اجازه ندارند بیرمق و فرسوده شده و یا به سرگشتگی و پریشانی مبتلا شوند. آنها میدانند که برای گریز از بنبست باید اینگونه بود، ولی برای اینکه انسان پریشان بماند، حقایق را میپوشانند تا او در رویارویی با ناشناختهها و مجهولات، ذهنش فرسوده شود؛ زیرا حیرت و سرگردانی مداوم میان گرایشها و نیروهایی که منشأ و هدف مشخص و معلومی ندارند، قوای انسان را تحلیل میبرند.
راه رفتن در تاریکی طاقتفرساست، اما زمانی که شناخت کاملاً دقیقی از همهچیز وجود داشته باشد، حالت تسلیم بهوجود نخواهد آمد. حتی شکنجه نیز اگر دلیل روشنی داشته باشد، قابل تحمل میشود و نمیتواند جلوی حرکت بهسوی هدف روشن را بگیرد. بههرتقدیر برای انقلاب و رها ساختن جهان از سلطة نظام بینالملل شیطانی باید حداقل بهاندازة قدرت شیاطین انرژی و سعی به خرج داد و تلاش کرد.
ای کاش کسانی که در زمینة لیاقت و کارآمدی غیرزورگویان برای حکومت بر جهان، ابراز تردید میکنند، درمییافتند که چگونه به این بیماری مبتلا شدهاند تا راه درمان آن را در پیش گرفته و با بقیه همراه میشدند.
به امید آن صبح روشن؛ «ألیس الصبح بقریب»
با تشکر از ترجمة «سید محمد آوینی» از «یهود بینالملل» (پروتکلهای دانشوران صهیون، نوشتة «هنری فورد»)
منبع: ماهنامه امتداد شماره 61