منبع:راسخون
چکیده:
این مقاله به بررسی حکمت از دیدگاه فارابی میپردازد. حکمت از دیدگاه وی مؤلفهی اصلی سعادت محسوب میشود و بنابراین در فلسفه وی از اهمیت زیادی برخوردار است. وی در این راستا فضیلتهای نظری، فکری، عملی و اخلاقی را تعریف میکند و نقش آن را در سعادت بررسی میکند.کلیدواژه: حکمت، فضیلت، سعادت، فارابی، کمال
فارابی در فصول منتزعه به طور صریح، حکمت را آن چیزی میداند که رسیدن به سعادت، متوقف بر آن است. در واقع در این جا، وی تعریفی ماهوی از حکمت ارائه نکرده است؛ بلکه آن را یکی از شرایط و اسباب رسیدن به سعادت معرفی کرده است. اما در ادامه، ماهیت حکمت را، علم به واحد اول، که سایر موجودات از فضایل و کمالات او بهرهمندند و آگاهی از چگونگی و میزان بهرهمندی هر یک از موجودات (ازجمله انسان) از کمال وی و نیز علم به بزرگترین کمالی که انسان از مبدأ اول دریافت میدارد (سعادت) میداند. وی در اینجا حکمت را وقوف بر سعادت و آگاهی بر چگونگی حصول سعادت میداند. (1)
اما در کتاب تحصیل السعاده، وی «فضیلت» را چنین تعریف میکند: «آن چه که به وسیله آن انسان به سعادت دنیا و قصوی دست مییابد».(2)
فارابی در «التنبیه علی سبیل السعاده» معارفی که انسان باید به آنها آگاه باشد را دو دسته میداند:
دستۀ اول علومی که تنها قابل دانستن هستند و مورد عمل انسان واقع نمیشوند؛ مثل علم به یگانگی خدا و حدوث عالم، دستۀ دوم معارف و علومی که باید دانسته و عمل شوند؛ مثل علم به قبح خیانت و حسن نیکی به والدین و حسن عدل و مانند طب؛ و کمال این دسته از علوم در عمل به آنهاست و اگر مورد عمل واقع نشوند بی فایده خواهند بود، اما آن دسته دیگر که شأن آنها تنها علم به آنهاست، کمال آنها نیز در همین علم به آنهاست. (3)
این تعریف و دسته بندی فارابی از معارف و علوم مشابه تعریفی است که دیگر حکماء از جمله ارسطو نیز از حکمت ارائه دادهاند. البته فارابی در ادامۀ کلام خود دسته بندی دومی را ذکر میکند که گمان ما را مبنی بر اینکه این علوم همان حکمت و اقسام نظری و عملی آن هستند، تقویت میسازد. وی در ادامه از سه دسته صنعت نام میبرد: دسته اول، موجب تحصیل علوم نظری (همان علومی که تنها دانسته میشوند) است. دسته دوم و سوم مربوط به علوم عملی هستند که انسان به وسیله آنها در مُدُن تصرف میکند؛ مانند تجارت و فلاحت و طب و یا انسان با آنها افعال صالح و اعمال نیک را میشناسد و توانایی بر انجام آنها مییابد. (4)
با دقت در این تقسیم بندی به نظر میرسد که فارابی حکمت را به دو بخش نظری و عملی تقسیم کرده و سیاست و اخلاق را ازجملۀ حکمت عملی میداند ...
با توجه به تعریف مشابه فارابی از فضیلت و حکمت به این نتیجه میرسیم که همان طور که گفته شد، فضیلت از دیدگاه وی همان حکمت است، که راه رسیدن به سعادت است. بنابراین باید توجه داشت که فضیلت در اینجا به معنای رایج آن یعنی «ارزش» نیست؛ بلکه نوعی حکمت و معرفت است که شاید به جهت برتری از سایر معارف و علوم «فضیلت» نامیده شده است. با در نظر داشتن این نکته به بررسی فضایل از دیدگاه فارابی میپردازیم.
تقسیم بندی فضایل:
فارابی به طورکلی، دو تقسیم بندی برای فضایل ذکر میکند. وی در فصول منتزعه، فضایل را به دو دستۀ فضایل خلقی و فضایل نطقی تقسیم میکند.فضایل نطقی، فضایل مربوط به قوه ناطقه است، مثل عقل و ذکاوت و خوش فهمی و ... و فضایل خلقی، فضایل مربوط به قوۀ نزوعیه (میل و اراده) انسان است، مثل عفت و شجاعت و عدالت و ...
فضایل خلقی در اثر تکرار افعال خیر و به وجود آمدن عادت حاصل میشود. همانطور که فرد در یک حرفه ای خاص مثل کتابت، براثر تکرار و عادت مهارت مییابد. به نظر میرسد که این فضایل باید در محدودۀ حکمت عملی قرار بگیرند.
وی در کتاب «تحصیل السعاده» تقسیم بندی متفاوتی از فضائل ارائه میدهد و این بار، معیار او برای این تقسیم بندی، توجه به «ابعاد مختلف وجودی انسان» است. براین اساس، فضایل چهار دستهاند: 1 فضایل نظری 2 فضایل فکری 3 فضایل خلقی 4 صناعات عملی. (5)
فضیلت نظری:
علومی که غرض از آنها ادراک عقلی و یقینی موجودات است؛ که میتوان با توجه به تعریف حکمت نظری در نظر ارسطو، فضیلت نظری را همان «حکمت نظری» دانست. این علوم دو دستهاند: علومی که برای انسان حاصل هستند و انسان از منشاء و چگونگی حصول آن اطلاع ندارد (علوم اول) و دستۀ دیگر علومی که با استنباط و تعلیم و تعلّم حاصل میشود و از علوم اول بدست میآید. این علوم برخلاف دستۀ اول، از ابتدا مجهول اند و در اثر تعلیم و تعلّم یا استنباط، روشن میشوند.گاهی نتایج حاصل از علوم اول، یقینیاند و گاهی غیریقینی. ونتایج غیریقینی یا ظنیاند یا تخیلیاند، و یا ما به اشتباه تصور میکنیم به آنها رسیدهایم و یا دچار تردید میشویم و عامل این اختلاف در نتایج و مطلوبها، اختلاف در راههایی است که برای رسیدن به مطلوب انتخاب شده است و اگر راهها یکی بود، باید به نتایج یکسان میرسیدیم. در واقع ما راههای متفاوتی را در پیش گرفتهایم که آنها را یکی میپنداریم.
پس قبل از جستجوی نتایج، باید به دنبال چگونگی و تفاوت این راهها باشیم تا بتوانیم برای رسیدن به هر مطلوب و نتیجه ای، از روش مناسب آن استفاده کنیم و همان گونه که گفته شد، نتایج از طریق جستجو و استنباط شخصی یا تعلیم توسط دیگران حاصل میگردد.
علومی که فضایل نظری را تشکیل میدهند چهار علم اند: علم التعالیم (ریاضیات)، علم به طبیعیات، علم به ماوراء الطبیعه، علم مدنی.
علم تعالیم (ریاضیات) مشتمل بر اعداد، حجمها و شکلها و ... است که تردید درآنها کمتر راه مییابد.
علم طبیعی، علم به اجسام محسوس است.
علم به ماوراء طبیعت، علم به موجوداتی است که ماده ندارند، علم به خداوند به عنوان مبدأ اول و سایر مراتب وجود از این دسته است. (6)فارابی در «فصول منتزعه»، تعریفی از حکمت ارائه میدهد که گویی مقصود او از حکمت، بخش ماوراء الطبیعه از فضایل نظری است. وی حکمت را علم به اسباب (اعم از اسباب بعیده و قریبه) همۀ موجودات میداند. این علم شامل علم به وجود اسباب و چیستی و چگونگی آنهاست. اگرچه این اسباب کثیراند؛ اما ذو مراتب اند و در نهایت به یک وجود که سبب همۀ دیگر اسباب بعیده و اسباب قریبۀ تحت آن است، میرسند. سپس ویژگیهای این سبب الاسباب را اینگونه ذکر میکند. این واحد، اول بالحقیقه است؛ که قائم به ذات است؛ جسم و جسمانی نیست؛ احدی با او در معنای وجود مشارکت ندارد؛ و اگر مشارکتی هست، تنها در اسم است. (گویی که معتقد به اشتراک لفظی وجود است)؛ بیشتر از یکی نمیتواند باشد و وحدت حقیقه دارد و به سایر موجودات، وحدت میبخشد؛ حقیقت سایر موجودات از اوست و خود از حقیقت دیگری استفاده نمیکند؛ کمالی بیشتر ازکمال او نیست؛ و وجود و حقیقتی برتر از وجود و حقیقت اونیست؛ وحدت او کاملترین وحدت است.
به علاوه حکمت در نظر او، علم به چگونگی استفاده و سهم هریک از موجودات از وجود، حقیقت و وحدت و چگونگی شیئت یافتن اشیاء از اوست. حکمت، شامل علم به مراتب موجودات و تقسیمات آنها نیز میشود، مراتب موجودات اعم از اول، وسط و اخیر. اخیر موجوداتی هستند که اسباب دارند ولی خود سبب دیگری نیستند. وسط موجوداتی هستند که سببی دارند که بالاتر از آنهاست و خود اسباب اشیاء پایینتر هستند، و اول موجودی است که سبب همۀ موجودات دیگر است، بدون آنکه سببی داشته باشد.
علم به روند ارتقاء این موجودات از اخیر به وسط و اول و از طرف دیگر علم به چگونگی آغاز تدبیر از اول و نفوذ آن در سایر اشیاء به ترتیب، نیز جزء حکمت است. همۀ این علوم از نظر فارابی حکمت حقیقیاند، اگرچه که نام حکیم بر هرکسی که در علم یا صناعتی حاذق و کامل باشد نیز به طور استعاری، اطلاق میگردد. (7)
اما در مورد علم مدنی باید گفت که مبادی طبیعی برای رسیدن به کمال کافی نیستند، اگرچه که نمیتوان بدون مقدمات طبیعی به کمالی که برای انسان قرار داده شده، رسید. پس مقدمات نطقی و عقلی نیز لازم است. این مبادی نطقی و عقلی، صرفاً اسباب کمال نیستند، بلکه همان مبادی وجودند که حرکت به سوی کمال از آنها آغاز میشود و این حرکت بدون استفاده از موجودات و مقدمات طبیعی ممکن نیست. در واقع فارابی با این بیان تلازم میان علم طبیعی و ماوراء طبیعی را بیان میکند و علم چهارمی را نیز معرفی میکند، بر این مبنا که هر انسانی در علوم نظری به بخشی از کمال دست مییابد و اجتماع کمالات، بدون اجتماع و معاونت افراد ممکن نیست. پس فطرت هر انسانی این است که در مسیر آنچه تلاش میکند با دیگران ارتباط برقرار میکند که از اینجا «علم مدنی» به وجود میآید.
«علم مدنی» از دیدگاه فارابی، علمی است که از غایت وجود انسان یعنی کمال سخن میگوید و دراین راستا، شناخت تمام وسایل و اموری که انسان را به این کمال میرساند نیز قرار دارد، که این وسایل همان خیرات وفضایل و حسنات هستند. البته این نکته را هم مدنظر قرارمی دهد که این علم، بیان کنندۀ سعادت فردی به تنهایی نیست، بلکه علمی است که بیان میکند که اهالی یک مدینه با توجه به اجتماع مدنیشان، چگونه به اندازۀ استعداد فطری خود، به سعادت خواهند رسید. (8)
البته این سؤال باقی میماند که چرا فارابی (همانطور که ذکرشد) در جایی حکمت نظری را همۀ اقسام فضایل نظری میداند و در جایی دیگر، حکمت نظری را همان بخش «ماوراء الطبیعه» میداند؟ میتوان گفت دلیل این امرآن است که همه سه بخش دیگر برای رسیدن به شناخت صحیح در این بخش است و هرسه، مقدمات یا معدات رسیدن به جایگاه رفیع و بالای وجود شناسی است.
انسان دارای قوایی است که از میان این قوا، جزء نظری قوۀ ناطقه است که مدرِک این فضایل نظری است. قوۀ ناطقه، قوه ای است که انسان به وسیله آن تعقل میکند و دو جزء عملی و نظری دارد. قوۀ ناطقه نظری، قوه ای است که به وسیله آن، انسان به موجودات آن گونه که هستند، علم پیدا میکند و این علم قابل تغییر نیست و متعلق عمل انسان واقع نمیشود. (9) چنین به نظر میرسد که انسان در صورت داشتن چنین علمی، هرگز آن را از دست نخواهد داد.
فضایل خلقی:
فارابی در تحصیل السعاده، بخشی از فضایل نظری را قابل بالفعل شدن میداند و معتقد است فضایل خلقی، فعلیت یافتۀ فضایل نظری است. مانند: تصور معقول بنا و وجود خارجی بنا. تصور معقول بنا، برای وجود خارجی پیدا کردن، نیاز به عوارض و منضمات دارد. فضایل خلقی در واقع همان معقولات ارادی هستند که با همراهی عوارض و لوازم، درخارج از نفس، بالفعل موجود شدهاند. معقولات ما برای موجود شدن در خارج احوال و عوارضی مییابند که دائماً تغییر میکند. به همین دلیل نمیتوان برای آنها قانونی تدوین کرد، چرا که این احوال و عوارض با توجه به زمان و شرایط گوناگون وحتی درجامعه ای نسبت به جامعه دیگر متفاوت است. (10)ظاهراً به نظر میرسد، این عقیده فارابی در باب فضایل خلقی با این تعریف، به نسبیت اخلاق منجر میشود، به این معنا که اخلاق امری مطلق نیست و در اثر زمان و شرایط مختلف، معیار آن تغییر مییابد.
فارابی، در باب فضایل خلقی، نظریۀ «حد وسط» را نیز بیان میکند، نظریۀ حدوسط، در مورد هیئتهای حاکم به نفس جاری است. هیئتهای جمیل حاکم برنفس، در بین دو حد افراط و تفریط، که هر دو رذیلت اند، قرار دارد؛ و خلق جمیل، رعایت حد وسط در این هیأت نفسانی است، (11) مثل غذا برای بدن، که اگر به تناسب باشد، مطلوب و موجب صحت است و در غیراین صورت چه کم و چه زیاد، باعث بیماری و عدم صحت است، فارابی تعدادی از این صفات را برشمرده و حد وسط و دو حد افراط و تفریط آن را بیان میکند. (12)
در نگاه اول به نظر میرسد، این حدوسط اطلاق دارد و قابل تغییر نیست، زیرا کمتر و بیشتر از آن هر دو رذیلت است و نامطلوب، که دراین صورت این مطلق گرایی، با نسبیتی که ذکر شد، متناقض است.
اما وی در «التنبیه علی سبیل السعاده» نکته ای را تبیین میکند که این تناقض را رفع مینماید. او معیار اندازه گیری حدوسط را شرایط و احوال فعل مورد نظر میداند. همان گونه که ملاک طبیب برای سلامتی بدن مزاج بیمار است بنابراین، چون این شرایط و احوال متفاوت است، حد وسط نیز درشرایط مختلف متفاوت میشود. فارابی در فصول منتزعه نیز این نکته را متذکر میشود که معتدل و متوسط دو نوع است: متوسط فی نفسه و متوسط بالاضافه. متوسط فی نفسه مثل توسط عدد 6 بین 2 و 10 که غیرقابل تغییر است، اما متوسط بالاضافه در اوقات مختلف و برحسب شرایط مختلف تغییر میکند. مثل غذای متوسط و معتدل برای کودک و انسان بالغ، که متوسط در هر کدام متفاوت است، یا مثل اختلاف هوای معتدل به نسبت بدنها. (13)
فضایل فکری:
برای تشخیص شرایط و احوال افعال و ملکات نفسانی (فضایل خلقی) علوم نظری کافی نیست؛ زیرا قوۀ نظری تنها به معقولات غیرقابل تغییر، احاطه پیدا میکند. به همین دلیل انسان به قوۀ دیگری نیاز دارد که اعراض مناسب برای معقولات ارادی در شرایط خاص را تمییز و تشخیص دهد، و آن «قوۀ فکریه» است.قوه فکری، آنچه را که برای رسیدن به غایت مفید است، استنباط میکند؛ اعم از این که غایت ما خیر، شر یا خیر مظنون باشد. فضایل فکری استنباط مفیدترین راه کارها برای رسیدن به غایات خیر است. این فضیلت و استنباط میتواند از مشترکات امتهای مختلف، یا یک مدینه یا یک خانواده صورت بگیرد که به نسبت هریک، فضیلت فکری مربوط به آن شکل میگیرد. براین اساس، فضیلت فکری مدنی، فضیلت فکری منزلی، فضیلت فکری جهادی و ... وجود دارد، به تعداد حرفهها و سیرت انسانها، فضیلت فکری موجود است و از آنجا که فضیلت فکری، استنباط راه کارهاست، پس در افراد مختلف متفاوت است.
با توجه به این که فضایل فکری، اعراض مناسب برای فعلیت یافتن فضایل خلقی را ارائه میدهند، بنابراین فضایل خلقی تحت تأثیر مستقیم فضائل فکری هستند وهرچه فضایل فکری رشد یافته تر و کاملتر شود فضایل خلقی نیز کاملتر میشود.
فضیلت صناعی و یا صناعات عملی
این فضیلت مربوط به قوۀ ناطقۀ عملی است، یعنی توانایی یادگیری صناعات و حرفههایی که آدمی به وسیله آنها در طبیعت دخل وتصرف میکند. (14) به نظر میرسد که این فضیلت با حکمت عملی و به طور مشخص با سیاست مدن مرتبط است.فارابی به این دسته از فضایل به طور تفصیلی نپرداخته است و به نظر میرسد به دلیل آشکار بودن اهمیت این فضایل و نقش آنها در جامعه توضیحی در این زمینه نداده است.
در نگاه اول جمع میان این دو تقسیم بندی، مقدور به نظر نمیرسد؛ اما با مراجعه به فصلی از کتاب فصول منتزعه (15) که در باب قوای نفس سخن میگوید، حلقۀ مفقوده برای جمع میان این دو تقسیم بندی را مییابیم. فارابی قوۀ ناطقه را به دو بخش نظری و عملی تقسیم میکند که فضایل فکری و مهنی از اقسام بخش عملی آن هستند.
درحقیقت فضایل را به دو دسته کلی که در ابتدا ذکر شد تقسیم میشود (فضایل خلقی و نطقی). پس وی فضایل نطقی را اعم از فضایل نطقی نظری و عملی میداند. فضایل نطقی عملی در دو دسته فکری و مهنی قرار میگیرد و در نهایت به چهار دسته از فضایل میرسیم که به نظر میرسد، فضایل نظری، معادل حکمت نظری و سه دسته دیگر، معادل حکمت عملیاند.
فارابی در فصول منتزعه به بحث از خانواده و تدبیر منزل اشاره میکند و مدینه و منزل را به بدن انسان تشبیه میکند که اجزاء و مراتبی دارند و هریک کاری را انجام میدهند، برخی برتر و برخی پستترند، اما همگی در راستای هدف واحدی عمل میکنند. (16) شاید به همین دلیل، فارابی در تقسیم حکمت عملی تدبیر منزل را ذکر نکرده وچون ساختار آن را مانند ساختار مدینه میداند و همان احکام را بر آن جاری میسازد، اما نکات جزئی دیگری را نیز در «فصول منتزعه» بیان میکند که نشانگر آن است که، وی از بحث تدبیر منزل هم غافل نبوده است.
از نظر فارابی، خانواده مجموعه ای است از اعضای مختلف که هدف واحدی دارند و این مجموعه نیازمند مدبری است که این اعضا را با هم مرتبط میکند، و این مجموعه را در راستای رسیدن به هدف یاری میدهد. فارابی این مدبّر را «رب المنزل» مینامد و آن را به مدبر مدینه تشبیه میکند. از نظر او حتی نوع و محل سکونت این خانواده اهمیت ویژه ای دارد، از این جهت که در روحیات و شخصیت اهل منزل تأثیرگذار است، مثلاً کسانی که در بیابانها و خانههایی از پوست و پشم حیوانات زندگی میکنند، دارای ملکاتی چون هوشیاری، عزم و اراده، شجاعت و ... میشوند. یا کسانی که در خانههایی بلند و قلعه های محصور زندگی میکنند، ملکاتی چون ترس پیدا میکنند.
با وجود این که فارابی خانواده را جزئی از مدینه (جامعه) میداند، در عین حال استقلالی برای آن قائل است که به رئیس مدینه اجازه دخالت در امور داخلی منزل را نمیدهد و وظیفه او را تنها مراقبت از مساکن (تأمین امنیت) و کمک به آنها میداند. (17)
بخش دیگر حکمت عملی، سیاست مدن است که در واقع مجموعۀ تدابیر رئیس اول مدینه است. رئیس مدینه، با ایجاد فضایل نظری در مدینه، افراد مدینه را تعلیم میدهد و با ایجاد فضایل خلقیه و صناعات عملیه، آنان را تأدیب میکند تا بدین ترتیب فضائل در اهل مدینه ایجاد شوند. البته، تعلیم تنها به وسیله قول صورت میگیرد، و تأدیب که عادت دادن افراد مدینه به افعال صادره از ملکات جمیل است، میتواند قولی یا فعلی باشد؛ یعنی یا با سخن خود آنها را قانع سازد و یا با فعل خود آنها را منقاد و منفعل سازد (که این روش برای متمردین و سرکشان است).(18)
فارابی در آراء اهل مدینه فاضله (19) در باب مشترکات اهل مدینه فاضله و همچنین در سیاست مدینه، (20) از علومی نام میبرد که شایسته است اهل مدینه به آنها آگاه باشند. گویی آنچه که موجب سعادت اهل مدینه فاضله است، آگاهی تمامی آنها از این علوم است. این علوم، مفادی که در حکمت نظری و معرفت عقلی از دیدگاه سایرین گفتیم را دربردارد و علاوه بر آنها از علوم دیگری نام برده که در ذیل میآید.
1- معرفت و شناخت نسبت به سبب اول و همۀ اوصاف او.
2- معرفت و شناخت نسبت به سایر مفارقات و اوصاف خاص آنها ومراتب آنها تا عقل فعال و افعال آنها.
3- معرفت و شناخت نسبت به جوهرهای سماوی و اوصاف آنها.
4- معرفت و شناخت نسبت به اجسام طبیعی که تحت آنهاست و کیفیت به وجود آمدن و از بین رفتن آنها و معرفت نسبت به این که هرچه میان آنها جریان دارد، براساس احکام و اتقان و عنایت و عدل و حکمت است وهیچگونه اهمال و فروگذاری و یا نقص وجودی به هیچ وجه در آنها نیست.
5- معرفت و شناخت نسبت به وجود انسان و کیفیت حدوث قوای نفس و چگونگی افاضۀ نور توسط عقل فعال به طوری که معقولات اولی و اراده و اختیار برای او حاصل میشود.
6- معرفت و شناخت نسبت به رئیس اول و چگونگی وحی.
7- معرفت و شناخت نسبت به رؤسایی که شایستگی خلافت او را دارند (درهنگام غیبت او).
8- معرفت وشناخت نسبت به مدینه فاضله و اهل آن و سعادتی که نفس آنها به آن سو میرود و مدینه های غیرفاضله و نهایت آنها، و اینکه عاقبتِ بعضی بعد از مرگ، شقاوت است و بعضی هالک و معدوم اند.
9- معرفت و شناخت نسبت به امت فاضله و امم غیرفاضله.
فارابی دست یافتن به این حقایق را از دو طریق میداند: یکی معرفت یقینی و شناخت حقیقی و دیگری معرفت و شناخت از طریق تمثیل و معتقد است که حکمای مدینه، این علوم را از راه برهان و یا بصیرت نفس درمی یابند و پیروان حکماء، با اعتماد به بصیرتِ آنها، به این معارف آگاهی مییابند، اما سایر مردم که توانایی ادراک حقیقی را ندارند، از طریق تمثیل، این حقایق را درمییابند که گاهی این مثالها بسیار دور از واقعیت است و ممکن است موجب گمراهی شود و به دلیل همین اختلاف در مثالها است که ممکن است امتهای فاضلۀ مختلفی با ملتهای مختلف ومتفاوت وجود داشته باشد؛ اما به واقع همگی به دنبال سعادت واحدی هستند که در گرو آگاهی به این علوم است.
فارابی تأکید میکند که راه حکماء، که برهانی و یقینی است، برتر است؛ زیرا قابل مناقشه و مغالطه نیست، اما در مثالها امکان عناد و تردید هست.
نتیجه گیری:
حکمت در نظر او چهار بخش است: بخش نظری، شامل علم به چگونگی استفاده و سهم هریک از موجودات از وجود، حقیقت و وحدت و چگونگی شیئت یافتن اشیاء از اوست. حکمت، شامل علم به مراتب موجودات و تقسیمات آنها نیز میشود، مراتب موجودات اعم از اول، وسط و اخیر. فضایل فکری استنباط مفیدترین راه کارها برای رسیدن به غایات خیر است. فضایل خلقی، فعلیت یافتۀ فضایل نظری است. مانند: تصور معقول بنا و وجود خارجی بنا. فضیلت صناعی و یا صناعات عملی مربوط به قوۀ ناطقۀ عملی است، یعنی توانایی یادگیری صناعات و حرفههایی که آدمی به وسیله آنها در طبیعت دخل وتصرف میکنددر حقیقت این تقسیم بندی حاصل میشود:
فضیلتها:
الف: مربوط به قوه ناطقه (نطقی)1. نظری
2. عملی
ب: مربوط به قوه نزوعی (خلقی)
1. فکری
2. مهنی (صناعات)
که تمامی این فضایل برای رسیدن به سعادت از دیدگاه او ضروری است.
پینوشتها:
1. فصول منتزعه، ص 62
2. تحصیل السعاده، ص 25
3. التنبیه علی سبیل السعاده در الاعمال الفلسفیه، ص 253
4. همان، ص 255
5. تحصیل السعاده، ص 25
6. همان، صص 46-35
7. فصول منتزعه، صص 54-52
8. تحصیل السعاده، صص 47-46
9. فصول منتزعه، ص 29؛ و کتاب السیاسه المدینه، ص 24
10. تحصیل السعاده، ص 52
11. فصول منتزعه، ص 36
12. التنبیه علی سبیل السعاده، صص 51-47
13. فصول منتزعه، ص 37
14. همان، ص 29
15. همان.
16. همان، ص 41-40
17. همان، ص 40
18. تحصیل السعاده، ص 71
19. آراء اهل مدینه فاضله و مضاداتها، ص 142
20. کتاب السیاسه المدینه، ص 96
1. فارابی، ابونصر محمد، آراء اهل المدینه الفاضله و مضاداتها، شرح دکتر علی بوملحم، بیروت، دار و مکتبه الهلال، چاپ اول، 1995
2. التنبیه علی سبیل السعاده، تعلیق دکتر جعفر آل یاسین، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1381
3. التنبیه علی سبیل السعاده، فی الاعمال الفلسفیه، تهران، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1371
4. کتاب السیاسه المدنیه، مقدمه دکترعلی بوملحم، بیروت، مکتبه الهلال، چاپ اول،1996
5. تحصیل السعاده، شرح دکتر علی بوملحم، بی جا، دار و مکتبه الهلال، چاپ اول، 1995
6. فصول منتزعه، تهران، انتشارات الزهراء، چاپ دوم، 1405
7. کتاب الملّه و نصوص اخری، تعلیق محسن مهدی، بیروت، دارالمشرق، چاپ دوم، 1986
/ج