خطای بزرگ

برقراری موزانه وحشت، بزرگ ترین پیروزی و دستاوردی بود که به خطاهای مکرر و پی در پی صهیونیست ها در حوزه نظامی انجامید و بار دیگر در زمستان سال 2008 میلادی در
چهارشنبه، 12 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خطای بزرگ
 خطای بزرگ

نویسنده: مجتبی فردوسی پور



 

زیر عنوان: فروریختن اسطوره شکست ناپذیری صهیونیست ها

برقراری موزانه وحشت، بزرگ ترین پیروزی و دستاوردی بود که به خطاهای مکرر و پی در پی صهیونیست ها در حوزه نظامی انجامید و بار دیگر در زمستان سال 2008 میلادی در جنگ 22 روزه پذیرای شکست دیگری آن هم درون سرزمین های اشغالی شدند. در کالبد شکافی بیداری اسلامی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، آنچه تأثیر مستقیم و اولیه خود را بر قیام های مردمی نمایان ساخته پیروزی مقاومت اسلامی در این دو جنگ در برابر دشمن صهیونیستی بود؛ تا آنجا که رهبران تونسی اذعان می کنند وقتی ما شنیدیم سید حسن نصرالله با اقتدار و شهامت پیروزی قاطعانه و مقاومت دلیرانه خود را علیه ده ها لشکر صهیونیستی اعلام کرد، ما هم جرأت و جسارت مقاومت و ایستادگی را در برابر سه تا چهار لشکر ارتش بن علی پیدا کردیم.
برای فهم این موضوع که جنگ 33 روزه چگونه به شکست رژیم صهیونیستی انجامید لازم است ابتدا اصول اساسی جنگ را نزد رژیم صهیونیستی به دقت بررسی کنیم. بن گوریون - مؤسس رژیم صهیونیستی - در تبیین اصول جنگ سه اصل را مورد تأکید قرار می دهد؛ اول اینکه صهیونیست ها به جنگ مبادرت نمی ورزند. مگر آنکه نتیجه آن از قبل محتوم و قطعی باشد. دوم اینکه جنگ باید برق آسا و سریع باشد و سوم اینکه جنگ باید در خارج از جغرافیای استراتژیک رژیم صهیونیستی برقرار شود. بر این اساس وقتی به تاریخچه جنگ های رژیم صهیونیستی با ارتش های عرب نگاه می کنیم این اصول را به خوبی در داده های آنها ملاحظه و مشاهده می کنیم. جنگ هایی که رژیم صهیونیستی از آنها با عناوین جنگ شش روزه و... یاد می کند، یادآور همین راهبرد نظامی است. جنگ هایی که ارتش صهیونیستی را به مقام چهارم ارتش های بزرگ و مقتدر جهان که اسطوره شکست ناپذیری دارد ارتقا بخشید. تصرف شبه جزیره سینا در مصر، بلندی های جولان در سوریه و نهایتاً اشغال کرانه باختری تا رود اردن تحقق استراتژی جنگ آوری صهیونیست ها را در بیرون جغرافیای استراتژیک آنان محقق ساخته بود و آنان را به این باور غلط که جغرافیای اشغالی نیل تا فرات را در سر می پروراندند، نزدیک ساخته بود. جنگ های 1948 میلادی، 1956 میلادی، 1967 میلادی و 1973 میلادی تمامی این اصول را در خود دارند. اما با تأسیس مقاومت اسلامی در جنوب لبنان که به شکل گیری حزب الله در سال 1982 میلادی انجامید، پرونده بسته شده جنگ های استراتژی عربی با رژیم صهیونیستی شکل نوینی به خود گرفت. اصولاً رژیم صهیونیستی از حیث نقض عرف ها و مقررات بین المللی زبانزد عام و خاص است و برای رسیدن به اهداف شوم خود مبدأ و واضع مقررات است به گونه ای که رژیم صهیونیستی در عقب نشینی از متصرفات خود در حوزه عربی هیچ گاه حاضر به بازپس دهی این اراضی اشغالی به طور قاطع و صریح نشده و همواره این مناطق را در محدوده تأمین و تضمین های امنیتی خود محفوظ
نگاه داشته است. نمونه های بارز آن وضعیت حاکم بر شبه جزیره سینا پس از توافق ننگین کمپ دیوید است، اما رشد و نمو مقاومت اسلامی شیعیان در جنوب لبنان چنان برق آسا و سریع و نفوذ ناپذیر برای سیستم های پیشرفته و مدرن صهیونیستی شکل گرفت که تنها پس از سپری شدن 18 سال از عمر نهال نوپای مقاومت حزب الله، رژیم صهیونیستی عقب نشینی یکجانبه از اراضی جنوب لبنان را پذیرفت و بلادرنگ در لاک دفاعی خود فرورفته و به پشت مرزهای آبی با لبنان عقب نشینی کرد. این مقطع تاریخی بزرگ - یعنی سال 2000 میلادی - برگ زرینی را در تاریخ نزاع های عربی - صهیونیستی به ثبت رساند.
بهت و ناباوری صهیونیست ها به حدی بود که ساخت ذهنی منسجم نظامی خود را از دست داده بودند و بی توجه به ایجاد منطقه حائل در جنوب نهر لیطانی تا مرزهای آبی تمامی این موقعیت استراتژیک را به حزب الله و مقاومت پیروز لبنان واگذار کردند. این پیروزی شگرف زمینه پیروزی دوم مقاومت اسلامی لبنان در تابستان سال 2006 میلادی شد.
رژیم صهیونیستی که می رفت شکست خود را با تاکتیک جدید علیه لبنان مقاوم در زمستان سال 2006 میلادی جبران کند به ناگاه با اسارت دو نیروی نظامی خود در منطقه بنت جبیل مشرف به مارون الرای در جنوب لبنان رو به رو شد و برای جبران این شکست روانی که آثار آن بعدها در قضیه تبادل اسرا و شهدای لبنانی و عرب به خوبی مکشوف شد، به جنگی ناخواسته تن در داد.
اینکه چرا جنگ تابستان 2006 جنگ 33 روزه نامیده و خوانده می شود به این جهت است که تکرار این مدت از توانمندی رزم آوری در برابر ارتش به اصطلاح شکست ناپذیر صهیونیستی خود دلیل قاطع و آشکاری بر ذلت، خواری و زمین گیر شدن آن در اراضی جنوب لبنان است. اصولاً ارتش صهیونیستی توان جنگ آوری بیش از سه الی هفت روز را ندارد، دلیل آن هم این است که اساساً ارتش صهیونیستی دارای سه ذخیره استراتژیک جنگی است. یکم دخیره اولیه و معمول که با پایان پذیرفتن آن به سراغ ذخیره احتیاط می روند، ذخیره احتیاط که ذخیره دوم ارتشی در جنگ محسوب می شود در صورتی به کار گرفته می شود که بخش بزرگی از پیروزی جنگ حاصل شده باشد، به تعبیر دیگر به کارگیری کامل این ذخیره برای ارتش صهیونیستی حکم روشن شدن چراغ زرد و احتیاط را داراست و در صورتی که ذخیره سوم - یعنی ذخیره استراتژیک - مورد بهره برداری در جنگ قرار گیرد، بی تردید جنگ را بازنده خواهند بود. اتفاقی که در جنگ 33 روزه افتاد این بود که ارتش صهیونیستی مرتکب خطای استراتژیک بزرگی شد و برخلاف اصول ثابت بن گوریون در جنگ، جنگ در جغرافیای مماس با مرزهای اشغالی، در دراز مدت و بدون نتیجه قطعی و روشن را آغاز کرده و در نهایت چاره ای جز تمسک به متحد استراتژیک خود - یعنی آمریکا و انگلیس - نمی دید. بر این اساس مشاهده کردیم که پس از گذشت دو هفته از جنگ خانم لیونی، وزیر خارجه وقت صهیونیستی به خانم رایس وزیر خارجه وقت آمریکا التماس می کند که برای پایان دادن به جنگ و صدور قطعنامه بین المللی علیه لبنان تلاش کند. اما آمریکا نمی پذیرد و از تل آویو می خواهد در نبردی که بدون مشورت واشنگتن آغاز شده باید تا تحصیل هدف نهایی یعنی گسیل مهاجران شیعه لبنان به درون سوریه و ایجاد منطقه حامل دروزی نشین در جنوب به پایین دست نهر لیطانی و متصل به جولان دروزی نشین اشغالی سوریه و نهایتاً خاتمه بخشیدن به عمر مقاومت اسلامی حزب الله و دبیر کل آن، کارزار را ادامه دهند. اما صهیونیست ها ذخیره سوم و استراتژیک جنگی خود را به کار برده بودند و دیگر توان ادامه جنگ را نداشتند. بنابراین مشاهده کردیم که از این تاریخ به بعد آمریکا با برقراری پل نظامی لندن - تل آویو اقدام به جنگ مستقیم با شیعیان جنوب به ویژه حزب الله می کند. یعنی از پس آن موشک های اورانیومی ضعیف آمریکاست که جنگ را به صورت متوازن نگاه می دارد و در نهایت از آنجایی که آمریکا هم نتیجه ای از اقدام مستقیم خود نمی بیند، با سنگین شدن جنایات صهیونیستی و پیامدهای منفی آن بر افکار عمومی بین الملل به ویژه پس از قانای دوم زمینه صدور قطعنامه تحمیلی 1701 را فراخم و نوار مرزی جنوب را در تصرف نیروهای پاسدار صلحی که از گذشته هم حضور کمرنگی داشتند، قرار می دهند و به ناچار پذیرای نخستین شکست برگ رودرو در جنگ نامتقارن با مقاومت اسلامی می شوند.
جنگ 33 روزه هر چند جنگ نابرابر و نامتوازنی بود؛ اما به لحاظ شیوه ها و تاکتیک های نظامی جزو جنگ های بی نظیری است که هنوز با وجود گذشت پنج سال از آن زوایای پنهان آن باقی است و از چشم تیزبین دشمن به دور مانده است.
راهبرد اصلی صهیونیستی با وجود تخصص فرماندهی ستاد کل ارتش در حوزه نیروی هوایی، جنگ از بالا و انهدام صد در صدی ذخایر، مهمات و تأسیسات ترابری، تدارکاتی زیر ساخت های جنوب و به طور خلاصه زمین گیر کردن نیروی مقاومت در دقایق اولیه جنگ و سپس تهاجم زمینی تعریف شده بود.
اما با وجود تاکتیک زمین سوخته از جنوب تا بقاع در شمال لبنان حزب الله با گذشت هر لحظه از جنگ توان پرتاب موشک های کاتیوشای خود را تا عمق و قلب دشمن حتی تا محدوده های دیمونای هسته ای صهیونیست ها مضاعف تر به نمایش می گذاشت. از این رو دشمن به زعم باطل خود با زدن زاغه های مهمات تمثیلی و صوری مقاومت، فکر می کرد نیروهای مقاومت را در لحظات اولیه جنگ زمینگیر کرده است. اما وقتی که قطار تانک های صهیونیستی به تعداد 9 تانک در سهل خیام مورد اصابت موشک های دو زمانه کورنت قرار گرفت، اسطوره بطلان ناپذیری تانک های مر کاوا رژیم صهیونیستی شکسته شد و در همان لحظه رژیم صهیونیستی قرار داد تجهیز ارتش هند را به نوع و مدل پنجم یعنی پیشرفته ترین نوع تانک های مر کاوا یکجانبه فسخ کرد تا با تجدید نظر در سیستم های دفاعی آن به رفع عیوب آنها بپردازد. مورد اصابت قرار گرفتن پرنده های صهیونیستی و ناوچه مستقر در سواحل لبنان با پیشرفته ترین تجهیزات موشکی خشکی به دریا صهیونیست ها را در اوج ناباوری و شگفت زدگی فرو برده بود. راهبرد مقاومت که بر گرفته از اصول جنگ های نامتقارن بود، سبب شد تاکتیک زمینگیر کردن ارتش صهیونیستی را که قصد اقدام گاز انبری با نفوذ به جبهه مرجعیون را داشتند تا بدین وسیله از منطقه حایل به نهر لیطانی اتصال شمال و جنوب نهر را قطع کنند نیز با شکست مواجه شد و عملاً در طول 33 روز جنگ ارتش صهیونیستی توان جنگ پیاده نظام را از دست داده بود.
این پیروزی بزرگ سبب شد تا برای نخستین بار موازنه وحشت در مرز مشترک لبنان با رژیم صهیونیستی برای همیشه برقرار شود. البته این موازنه، موازنه وحشت است نه قدرت؛ چرا که به هر حال رژیم صهیونیستی دارنده توان هسته ای است. در شرایط کنونی صهیونیست ها آن قدر به وحشت افتاده اند که به اعتراف سردمداران و فرماندهان ارتش وضعیت خود را پس از سرنگونی دیکتاتور مصر در آتش توصیف می کنند.
اهمیت این شکست سهمگین که می تواند با عزم راسخ توده های میلیونی اسلامی به مرحله ریشه کنی صهیونیست ها نیز بینجامد، در سه بخش قابل تحلیل و تفسیر است:
اول) پیروزی اسلامی در ایران در سال 1979 که به سقوط ضلع اول مثلث اتحاد استراتژیک با رژیم صهیونیستی انجامید. این پیروزی بزرگ به شکل گیری گروه های جهادی و مقاومت اسلامی در نبرد با صهیونیست ها بر پایه بینش بلند رهبر کبیر انقلاب اسلامی (ره) و مقام معظم رهبری منجر شد و نهایتاً با دو پیروزی گفته شده در جنگ های 33 و 22 روزه به برقراری موازنه وحشت با صهیونیست ها انجامیده است.
دوم) تجاوز صهیونیست ها به کشتی مرمره ترکیه در طرح کاروان آزادی یک، با هدف شکستن حصر غزه که به ایجاد شکاف و فاصله میان متحد استراتژیک ترک - صهیونیستی انجامید.
سوم) سقوط مبارک در مصر که رژیم صهیونیستی را به زعم فرماندهان عالی رتبه نظامی در وضعیت آتش قرار داده است.
فرو ریختن پازل امنیتی رژیم صهیونیستی سبب شده تا تهدید امنیتی صهیونیستی از حوزه پیرامونی به درون اردوگاه نظامی آنان رسوخ کند. این گواه تاریخی با حادثه شگرف رخنه آشکارای چهار جوان فلسطینی در یوم النکبه به خوبی نمایانگر این مدعای تاریخی امام راحل (ره) است که اگر هر مسلمان یک سطل آب بریزد رژیم صهیونیستی نابود خواهد شد.
منبع: همشهری دیپلماتیک ش 48

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط