نویسنده:شیرودی مرتضی
براى پرداختن به این موضوع، بحث را با سؤالى در همین زمینه آغاز مى کنم، و آن این است که آیا رادیو مى تواند ما را به جامعه اى »تخیلى« پیوند دهد، به گونه اى که ما را از جغرافیاى مکانى که در آن زندگى مى کنیم، رهایمان ساخته و از تجربه مشترکى که زمانى به عنوان وجهه اصلى پخش برنامه هاى رادیویى مطرح بود و متحدمان مى کرد، دور سازد؟ آیا رادیو در عصر جهانى شدن، پنجره بزرگ ترى به روى جهانیان خواهد گشود و یا این که ما را در معرض دستاوردهاى مبتذل چند شرکت زنجیره اى رسانه اى قرارخواهد داد؟
خانم داگلاس بیان مى دارد که ماهیت محوشوندگى تدریجى آنچه مى شنویم و همزمانى این تجربه، ما را به یکدیگر پیوند مى دهد، در نتیجه، رادیو از طریق ارتباطات بسیار ظریف، انسان هاى نا شناخته و متضاد را به یکدیگر پیوند مى دهد و نه تنها از این راه توده اى از مخاطبان را پدید مى آورد، بلکه مخاطبان به مفهوم یک اجتماع را شکل مى دهد. این احساس اجتماعى شدن، بودن تنها از طریق برنامه هایى که صداهایى را از سراسر دنیا به ما انتقال مى دهند، حادث نمى شود، بلکه این یک احساس مشترک است که ما آن را از طریق گوش دادن به یک رسانه پخش، کسب مى کنیم. البته این احساس مشترک مى تواند چندان واقعى هم نباشد؛ زیرا سایر شنوندگان نیز مانند مجریان برنامه براى ما قابل دیدن نیستند و شاید هم هرگز آنان را نبینیم و همیشه در حد تخیل و تصورمان باقى بمانند.(1)
نوجوانان، رادیو را وسیله اى براى فرار از زندگى خانوادگى و رسیدن به خلوتى مى دانند که براى لحظه اى معین از حرکت اجتماعى روانشناختى در نظر داشته اند.این دستاورد، بإ؛ مشاهدات بارنت و موریس، تطابق و هماهنگى داشته و در مورد همه ما مصداق پیدا مى کند. تلویزیون »رسانه اجتماعى« است که باعث مى شود اعضاى خانواده اوقات فراغتشان را در کنار تلویزیون با یکدیگر تقسیم کنند. از طرف دیگر، رادیو یک رسانه ضداجتماعى است که به جاى اجتماع افراد، آنها را از یکدیگر جدا مى کند. در این دیدگاه، که گوش دادن به رادیو را در مقایسه با تماشاى تلویزیون، امرى فردى و ضداجتماعى مى دانسته، دو نکته قابل توجه و مهم وجود دارد: نخست این که، به روش هاى متفاوت به کارگیرى رسانه ها در خانه، و سپس به ابعاد اجتماعى گوش کردن به رادیو توجه دارد. بنابراین، در اینجا و در این صورت مسئله رقابت رسانه ها در خانه مطرح است؛ زیرا از همان سال هایى که بارنت و موریسون مشاهدات خود را انجام دادند، تعداد دستگاه هاى تلویزیون براى هر خانواده در سراسرجهان غرب افزایش یافت، به خصوص آن که نوجوانان مى خواهند همانند دستگاه هاى رادیو یک دستگاه تلویزیون نیز در اتاق خواب خود داشته باشند. بنابراین، مصرف خانگى تلویزیون نیز مانند آنچه در مورد رادیو ادعا مى شد، پیش از آن که باعث اجتماع اعضاى خانواده باشد، سبب جدایى آنان شده است.در ضمن، نوجوانان به اندازه زمانى که به رادیو به عنوان عامل دورى از خانواده وابسته هستند، به تلویزیون وابستگى ندارند؛ زیرا ابزارهاى بهترى؛ مانند پخش CD، بازى هاى کامپیوترى و دسترسى به اینترنت را در اختیار دارند. که این ابزارها بیش از رادیو از ویژگى ضد اجتماعى برخوردارند. بنابراین، حضور این ابزارها در خانواده سبب مى شود تا نوجوانان حتى نسبت به آنچه رادیو ارائه مى دهد، به دیده شک و تردید بنگرند.(2)
ماهیت اجتماع گریزى رادیو، در واقع به معناى خطر ناچیز شمردن اشکال اجتماع پذیرى رادیو است. آن گونه که بارنت و موریسون اظهار مى دارند، تعریف رادیو به عنوان یک رسانه اجتماع گریز، چندان عادلانه نیست و علت این امر آن است که جدایى از دیگران سبب آسایش و همراهى با رادیو مى شود و از بى حوصلگى جلوگیرى کرده و انسان، آرامش خود را در تنهایى مى یابد. بنابراین ، بیشتر مردم به رادیو گوش نمى دهند که بخواهند از ارتباطات اجتماعى با دیگران فرار کنند، بلکه رادیو افراد دیگرى را غیر از اعضاى خانواده به آنان معرفى و آنها را اجتماعى ترمى کند. از این رو، کارکرد اجتماع پذیرى رادیو براى افراد حداقل بر سه سطح استوار است:
1. زمانى که به رادیو گوش مى کنیم، افراد زیادى نیز هستند که همان برنامه را در همان زمان گوش مى کنند، لذا ما عبارت داگلاس را به کار مى بریم، که همه ما که شنونده رادیو هستیم، به کمک تارهاى بسیار لطیفى که نامرئى است، به یک دیگر متصل مى شویم و بخشى از جامعه شنوندگان رادیویى مى شویم که به کمک یک تجربه همزمان در کنار هم گرد آمده ایم؛
2. در بعد دوم، که جنبه اجتماع پذیرى بیشترى وجود دارد، ما رادیو را در خانه به کار مى بریم تا خلأ تنهایى مان را پر کند؛
3. رادیو، علاوه بر آن که ما را به دیگر شنوندگان پیوند مى دهد و فضاى خانه مان را پر مى کند، ما را به خود پخش کنندگان نیز نزدیک مى کند، مجرى برنامه رادیویى سعى مى کند؛ زیرا تا به گونه اى صحبت کند که به نظر مى رسد مخاطبش فرد است نه جمع.(3)
چگونگى به کارگیرى رسانه ها به فرهنگ ما بستگى دارد، به عنوان مثال، آنگاه که مى خواهیم از زندگى روزمره فرار کنیم، تلویزیون تماشا مى کنیم، ولى رادیو در واقع همراه همیشگى در زندگى روزمره است(کرایسل 1994).رادیو با برخى از فعالیت هاى روزمره؛ هم چون خواندن روزنامه ، آماده شدن براى انجام کار، خوردن غذا، حمام رفتن و رفتن به رختخواب درهم آمیخته و آنگونه با زمان در مى آمیزد که چندان مشکل ساز نمى شود. به عنوان مثال، آیا ما به این دلیل به برنامه رادیو گوش مى دهیم که با زمان شام مصادف شده؟ یا این که شام را در زمانى آماده مى کنیم که بتوانیم به برنامه هاى رادیو گوش دهیم؟
اسکنل مى گوید: »برنامه ریزى زمانى براى پخش کنندگان از اهمیت خاصى برخوردار است، به همین دلیل باید پخش برنامه هایشان را با خواست مردم و زمان مورد نظر آنان تطبیق دهند. البته این یک واقعیت است که مفهوم زمان و زندگى روزمره تا حدودى از سوى رسانه ها شکل مى گیرد. رادیو مى تواند دید ما را نسبت به زمان هاى معینى از روز؛ مانند زمان بیدارشدن، دوش گرفتن، صبحانه خوردن و دیگر کارها تعیین گروه، یا تغییر دهد«.(1996) این توانایى رادیو نسبت به تلویزیون تا حدود زیادى به تغییر در برنامه ریزى زمانى رادیو بستگى دارد، که مورد اعتراض شنوندگان نیز قرار خواهد گرفت.(4)
مردم با توجه به تأثیراتى که رسانه ها در تأمین نیازهاى آنان دارند، تصمیم مى گیرند که میان رسانه هاى مختلف کدام را انتخاب کنند و چه زمانى از آنها استفاده نمایند، زیرا رادیو به ندرت به عنوان سودمندترین رسانه در ذهن مردم جاى مى گیرد. امروزه مردم اخبار را از طریق تلویزیون مى گیرند و اگر اطلاعات بیشترى خواسته باشند به روزنامه مراجعه مى کنند، و اگر بخواهند از خبرها فرار کنند به سینما مى روند یا به CD مورد علاقه خود گوش مى دهند؛ اما آن گونه که بسیارى از نویسندگان نیز اشاره کرده اند، میزان به کارگیرى روزانه رادیو به خاطر مسلم فرض کردن آن، پنهان مانده است؛ زیرا آن چه که مسلم است این است که ما رادیو را براى تأمین نیازهاى چهارگانه اى که ذکر کردیم به کار مى گیریم، آن هم در زمان ها و مقادیر گوناگون.(5)
گیدنز، نظریه »ازخودبیگانگى« را به منظور دور ساختن خودش از آن، مطرح و تشریح کرد. وى این دیدگاه را مى پذیرد که ارتباطات جهانى در زندگى پیشرفته امروز مى تواند مانع از کنترل ما بر زندگى مان شود، اما در مقابل، وى اعتقاد دارد که در این راستا فرصت هایى براى مردم پیش مى آید که از ارتباطات میان فردى برخوردار شوند تا کنترل مقتضى دیگرى حاصل شود. به عبارت دیگر، مردم به هر اندازه که از ارتباطات محلى و بومى دور گردند، آن قدر از خود بیگانه نمى شوند که در یک ساختار شدید اجتماعى ناشى از ارتباطات جدید، درگیر شوند؛ زیرا روابطى که در سرتاسر جهان وجود دارد، برابر با روابطى است که در جوامع ماقبل مدرنیسم که از لحاظ جغرافیایى به یکدیگر نزدیک هستند وجود داشته است. آنچه روابط را حفظ مى کند، امکان برقرارى ارتباط از طریق نامه و تلفن است؛ ولى آیا گوش دادن به رادیو به عنوان یکى از رسانه هاى پیوند دهنده فاصله ها در این شبکه ارتباطى جایگاه خاصى دارد یا خیر؟ اگر با دیدگاه گیدنز مبنى بر صمیمیت رادیو همراه باشیم، قطعاً چنین خواهد بود؛ چراکه گیدنز صمیمیت را در روابط خانوادگى جستجو مى کند، اما در واقع، صمیمیت، آن چیزى است که رادیو ادعا مى کند، قدرت ارائه آن را دارد.آنچه از راه دور بر ما مى تابد شاید صمیمیت باشد ، اما همان طور که مى دانیم، رادیو با ما مانند انسان ها حرف مى زند و این احساس به ما دست مى دهد که بخشى از اجتماع هستیم. به رادیو گوش مى کنیم تا از افسردگى و تنهایى به دور باشیم و احساس تعلق و وابستگى کنیم و خود را در پوشش خوشى ، شادمانى، اطلاع رسانى و قدرت، ایمن سازیم.(6)
با وجود این که حوزه سیاست در مقایسه با دیگر حوزه هاى حیات اجتماعى بسیار کوچک است، اما تأثیر فوق العاده اى بر زندگى فردى و اجتماعى مردم دارد،لذا واقعیت هاى رسانه اى این حوزه از اهمیت دو چندانى برخوردارند . این اهمیت و معاذیر همیشگى تلویزیون شرایط بهترى براى استفاده از رسانه رادیو در اختیار سیاست مداران قراردهد که مراجعه و استفاده از رادیو را ضرورى و غیر قابل چشم پوشى کرده است. در این جا ذکر نمونه هایى از موضوعاتى که در حوزه سیاسى وجود دارد، ولى امکان استفاده از رویه هاى تولیدى تلویزیون را ندارند، دلیل و علت بهره بردارى همیشگى قدرت ها، به خصوص قدرت هاى فرامنطقه اى از رادیو را به روشنى تبیین مى کنند. وقتى در یک شبکه تلویزیونى بخواهند »قدرت نظامى« را براى منظورى که مورد توجه سیاست گذاران است، به »واقعیت رسانه اى« تبدیل کنند، به سهولت مى توانند از نمادهاى تصویرى استفاده کنند، ضمن این که براى تولید و القاى این واقعیت رسانه اى به اندازه کافى تصاویر مناسب وجود دارد. مثلاً در جنگ خلیج فارس، در جنگ افغانستان و در جنگ عراق، شبکه CNN با استفاده از امکانات فراوانى که در اختیار دارد، مى تواند از قدرت تلویزیون بهره بردارى کرده و ذهن مخاطب را در اختیار »واقعیت رسانه اى« مورد نظر دولت آمریکا درآورد. گاهى تسلط بر ذهن مخاطب آن چنان است که کاملاً مرعوب شده و اگر درسطح تصمیم گیران و تصمیم سازان حکومت است، به گروه تسلیم شدگان نزدیک شود. حتى تجربه دیگر CNN در جنگ خلیج فارس ایجاد واقعیت رسانه اى تحت عنوان »جنگ بدون خونریزى« (clean war) بود، که این شبکه با استفاده ماهرانه از رویه »دلالت« بر مبناى رویه هاى تولید تلویزیونى از حداکثر »قدرت« این رسانه استفاده کرد، به طورى که در آمریکا و بسیارى از کشورها، که در پوشش خبرى این شبکه قرارداشتند، کشتار و بمب باران جمعى و گسترده مردم عادى عراق دیده نشد، بلکه حمله بمب هاى لیزرى و هدایت شونده به مراکز نظامى »نماد« اصلى جنگ شد و نتیجه ایجاد »واقعیت رسانه اى« جنگ بدون خون ریزى از یک جنگ خونین و بسیار تبهکارانه بود. یا در حوادث 20 شهریور(11 سپتامبر) براى ایجاد »واقعیت رسانه اى« در حوزه سیاست بین المللى آمریکا، شبکه CNN به خوبى توانست ازنمادهاى تصویرى استفاده کند تا در مرحله اول، آنها را دشمن مردم و امنیت آنها معرفى کند و در مرحله دوم تروریست ها را همان مسلمان ها معرفى کند و در مرحله بعد، که اجراى یک اصل استراتژیکى آمریکا بود (یعنى کنترل مناطق نفتى خاورمیانه)، در پناه واقعیت رسانه اى، مبارزه با تروریست ها در هر جا و در هرشکل را مهیا وآماده سازد. متقابلاً براى ضعیف و درمانده نشان دادن کشور عراق یا در هنگام حمله به افغانستان براى نشان دادن چهره بد از طالبان، در حد کافى توانست از رویه دلالت، به کمک نمادهاى تصویرى استفاده کند و بدین وسیله حمله به افغانستان را خدمت به مردم، و نه کمک به بقاء و سلطه نظام سرمایه دارى به عنوان یک واقعیت رسانه اى، تثبیت کند. که این واقعیت رسانه اى تبدیل به موجى در افکار عمومى در اکثر کشورهاى غربى و حتى سایر کشورها شد.
در چنین شرایطى که نمادهاى لازم تصویرى در رویه دلالت وجود دارند، اگر از رویه هاى تولیدى به خوبى استفاده شود »قدرت« رسانه به طور کامل در خدمت دستکارى افکار قرار خواهد گرفت(9) که به هر حال، خدمات رادیو براى ساخت واقعیت هاى رسانه اى مورد نظر، بارها بیشتر از تلویزیون خواهد بود؛ زیرا در تلویزیون اگرچه از نمادهاى صوتى و آوایى استفاده مى شود، اما در صفحه تلویزیون شخص یا اشخاصى حضور دارند که گاهى حضور آنها مخل ارتباط بین نمادهاى دلالت (صدا و آوا) با مخاطبان خواهد بود و در واقع وجود آنها گاهى حتى از جهت شکل ظاهر، نوع لباس، نوع حرکات سرو صورت و دستان و... سبب اختلال ارتباطى خواهد شد، اما رادیو در این شرایط، فارغ از دغدغه هاى گفته شده، در حوزه هایى که نمادهاى تصویرى کافى وجود ندارد، به راحتى مى تواند با اتخاذ رویه صحیح تولیدى و استفاده مناسب از رویه هاى مختلف دلالتى که در اختیار دارد، از حداکثر قدرت رادیو بهره مند شود. شاید یکى از دلایل اصلى فعالیت چندین رادیو علیه ایران، تولید واقعیت رسانه اى است که با »حقیقت« فاصله بسیار زیادى دارد. از این جهت مى توان حدس زد که »واقعیت توصیفى« که بر شنوندگان عرضه شده، تبدیل به »واقعیت رسانه اى« گشته و حتى ممکن است تبدیل به باور و یقین شده باشد. اما چون این واقعیت رسانه اى با حقیقت، فاصله زیادى دارد، گاهى موجب رفتارهاى سیاسى، که بیشتر شبیه یک خودکشى سیاسى است، مى شود، لذا مى توان گفت، که على الاصول در حوزه سیاسى، رادیودر ساخت واقعیت هاى رسانه اى و در مقایسه با تلویزیون از رویه هاى قدرتى بیشتر و بهترى برخوردار است. علاوه بر این، رادیو از دو مکان دیگر نیز برخوردار است که سرمایه گذارى در آن حوزه را مسرت بخش مى کند؛ زیرا سهولت دسترسى به امواج رادیو و هزینه اندک تولید آن در مقایسه با تولیدات تصویرى، از امتیازاتى است که علت گسترش رادیوهاى مختلف در مقابل جمهورى اسلامى ایران شده است، هرچند ممکن است در شکل رادیو جدید آزادى با نام »رادیو فردا« باشد.
مخاطب شناسى رادیو
بیشتر ما علاقه داریم که در تنهایى و نه در گروه کوچک دوستان و فامیل، به رادیو گوش دهیم، لذا هرچند به تنهایى به رادیو گوش مى دهیم، اما مى دانیم، کسانى نیز هستند که در جایى دیگر و در همان زمان به همان کلمات یا موسیقى گوش مى دهند. از آنجایى که این تجربه شنیدارى زنده است، زودگذر و فانى نیز خواهد بود. بنابراین، تمرکز در لحظه را مى طلبد.خانم داگلاس بیان مى دارد که ماهیت محوشوندگى تدریجى آنچه مى شنویم و همزمانى این تجربه، ما را به یکدیگر پیوند مى دهد، در نتیجه، رادیو از طریق ارتباطات بسیار ظریف، انسان هاى نا شناخته و متضاد را به یکدیگر پیوند مى دهد و نه تنها از این راه توده اى از مخاطبان را پدید مى آورد، بلکه مخاطبان به مفهوم یک اجتماع را شکل مى دهد. این احساس اجتماعى شدن، بودن تنها از طریق برنامه هایى که صداهایى را از سراسر دنیا به ما انتقال مى دهند، حادث نمى شود، بلکه این یک احساس مشترک است که ما آن را از طریق گوش دادن به یک رسانه پخش، کسب مى کنیم. البته این احساس مشترک مى تواند چندان واقعى هم نباشد؛ زیرا سایر شنوندگان نیز مانند مجریان برنامه براى ما قابل دیدن نیستند و شاید هم هرگز آنان را نبینیم و همیشه در حد تخیل و تصورمان باقى بمانند.(1)
نوجوانان، رادیو را وسیله اى براى فرار از زندگى خانوادگى و رسیدن به خلوتى مى دانند که براى لحظه اى معین از حرکت اجتماعى روانشناختى در نظر داشته اند.این دستاورد، بإ؛ مشاهدات بارنت و موریس، تطابق و هماهنگى داشته و در مورد همه ما مصداق پیدا مى کند. تلویزیون »رسانه اجتماعى« است که باعث مى شود اعضاى خانواده اوقات فراغتشان را در کنار تلویزیون با یکدیگر تقسیم کنند. از طرف دیگر، رادیو یک رسانه ضداجتماعى است که به جاى اجتماع افراد، آنها را از یکدیگر جدا مى کند. در این دیدگاه، که گوش دادن به رادیو را در مقایسه با تماشاى تلویزیون، امرى فردى و ضداجتماعى مى دانسته، دو نکته قابل توجه و مهم وجود دارد: نخست این که، به روش هاى متفاوت به کارگیرى رسانه ها در خانه، و سپس به ابعاد اجتماعى گوش کردن به رادیو توجه دارد. بنابراین، در اینجا و در این صورت مسئله رقابت رسانه ها در خانه مطرح است؛ زیرا از همان سال هایى که بارنت و موریسون مشاهدات خود را انجام دادند، تعداد دستگاه هاى تلویزیون براى هر خانواده در سراسرجهان غرب افزایش یافت، به خصوص آن که نوجوانان مى خواهند همانند دستگاه هاى رادیو یک دستگاه تلویزیون نیز در اتاق خواب خود داشته باشند. بنابراین، مصرف خانگى تلویزیون نیز مانند آنچه در مورد رادیو ادعا مى شد، پیش از آن که باعث اجتماع اعضاى خانواده باشد، سبب جدایى آنان شده است.در ضمن، نوجوانان به اندازه زمانى که به رادیو به عنوان عامل دورى از خانواده وابسته هستند، به تلویزیون وابستگى ندارند؛ زیرا ابزارهاى بهترى؛ مانند پخش CD، بازى هاى کامپیوترى و دسترسى به اینترنت را در اختیار دارند. که این ابزارها بیش از رادیو از ویژگى ضد اجتماعى برخوردارند. بنابراین، حضور این ابزارها در خانواده سبب مى شود تا نوجوانان حتى نسبت به آنچه رادیو ارائه مى دهد، به دیده شک و تردید بنگرند.(2)
ماهیت اجتماع گریزى رادیو، در واقع به معناى خطر ناچیز شمردن اشکال اجتماع پذیرى رادیو است. آن گونه که بارنت و موریسون اظهار مى دارند، تعریف رادیو به عنوان یک رسانه اجتماع گریز، چندان عادلانه نیست و علت این امر آن است که جدایى از دیگران سبب آسایش و همراهى با رادیو مى شود و از بى حوصلگى جلوگیرى کرده و انسان، آرامش خود را در تنهایى مى یابد. بنابراین ، بیشتر مردم به رادیو گوش نمى دهند که بخواهند از ارتباطات اجتماعى با دیگران فرار کنند، بلکه رادیو افراد دیگرى را غیر از اعضاى خانواده به آنان معرفى و آنها را اجتماعى ترمى کند. از این رو، کارکرد اجتماع پذیرى رادیو براى افراد حداقل بر سه سطح استوار است:
1. زمانى که به رادیو گوش مى کنیم، افراد زیادى نیز هستند که همان برنامه را در همان زمان گوش مى کنند، لذا ما عبارت داگلاس را به کار مى بریم، که همه ما که شنونده رادیو هستیم، به کمک تارهاى بسیار لطیفى که نامرئى است، به یک دیگر متصل مى شویم و بخشى از جامعه شنوندگان رادیویى مى شویم که به کمک یک تجربه همزمان در کنار هم گرد آمده ایم؛
2. در بعد دوم، که جنبه اجتماع پذیرى بیشترى وجود دارد، ما رادیو را در خانه به کار مى بریم تا خلأ تنهایى مان را پر کند؛
3. رادیو، علاوه بر آن که ما را به دیگر شنوندگان پیوند مى دهد و فضاى خانه مان را پر مى کند، ما را به خود پخش کنندگان نیز نزدیک مى کند، مجرى برنامه رادیویى سعى مى کند؛ زیرا تا به گونه اى صحبت کند که به نظر مى رسد مخاطبش فرد است نه جمع.(3)
چگونگى به کارگیرى رسانه ها به فرهنگ ما بستگى دارد، به عنوان مثال، آنگاه که مى خواهیم از زندگى روزمره فرار کنیم، تلویزیون تماشا مى کنیم، ولى رادیو در واقع همراه همیشگى در زندگى روزمره است(کرایسل 1994).رادیو با برخى از فعالیت هاى روزمره؛ هم چون خواندن روزنامه ، آماده شدن براى انجام کار، خوردن غذا، حمام رفتن و رفتن به رختخواب درهم آمیخته و آنگونه با زمان در مى آمیزد که چندان مشکل ساز نمى شود. به عنوان مثال، آیا ما به این دلیل به برنامه رادیو گوش مى دهیم که با زمان شام مصادف شده؟ یا این که شام را در زمانى آماده مى کنیم که بتوانیم به برنامه هاى رادیو گوش دهیم؟
اسکنل مى گوید: »برنامه ریزى زمانى براى پخش کنندگان از اهمیت خاصى برخوردار است، به همین دلیل باید پخش برنامه هایشان را با خواست مردم و زمان مورد نظر آنان تطبیق دهند. البته این یک واقعیت است که مفهوم زمان و زندگى روزمره تا حدودى از سوى رسانه ها شکل مى گیرد. رادیو مى تواند دید ما را نسبت به زمان هاى معینى از روز؛ مانند زمان بیدارشدن، دوش گرفتن، صبحانه خوردن و دیگر کارها تعیین گروه، یا تغییر دهد«.(1996) این توانایى رادیو نسبت به تلویزیون تا حدود زیادى به تغییر در برنامه ریزى زمانى رادیو بستگى دارد، که مورد اعتراض شنوندگان نیز قرار خواهد گرفت.(4)
مردم با توجه به تأثیراتى که رسانه ها در تأمین نیازهاى آنان دارند، تصمیم مى گیرند که میان رسانه هاى مختلف کدام را انتخاب کنند و چه زمانى از آنها استفاده نمایند، زیرا رادیو به ندرت به عنوان سودمندترین رسانه در ذهن مردم جاى مى گیرد. امروزه مردم اخبار را از طریق تلویزیون مى گیرند و اگر اطلاعات بیشترى خواسته باشند به روزنامه مراجعه مى کنند، و اگر بخواهند از خبرها فرار کنند به سینما مى روند یا به CD مورد علاقه خود گوش مى دهند؛ اما آن گونه که بسیارى از نویسندگان نیز اشاره کرده اند، میزان به کارگیرى روزانه رادیو به خاطر مسلم فرض کردن آن، پنهان مانده است؛ زیرا آن چه که مسلم است این است که ما رادیو را براى تأمین نیازهاى چهارگانه اى که ذکر کردیم به کار مى گیریم، آن هم در زمان ها و مقادیر گوناگون.(5)
گیدنز، نظریه »ازخودبیگانگى« را به منظور دور ساختن خودش از آن، مطرح و تشریح کرد. وى این دیدگاه را مى پذیرد که ارتباطات جهانى در زندگى پیشرفته امروز مى تواند مانع از کنترل ما بر زندگى مان شود، اما در مقابل، وى اعتقاد دارد که در این راستا فرصت هایى براى مردم پیش مى آید که از ارتباطات میان فردى برخوردار شوند تا کنترل مقتضى دیگرى حاصل شود. به عبارت دیگر، مردم به هر اندازه که از ارتباطات محلى و بومى دور گردند، آن قدر از خود بیگانه نمى شوند که در یک ساختار شدید اجتماعى ناشى از ارتباطات جدید، درگیر شوند؛ زیرا روابطى که در سرتاسر جهان وجود دارد، برابر با روابطى است که در جوامع ماقبل مدرنیسم که از لحاظ جغرافیایى به یکدیگر نزدیک هستند وجود داشته است. آنچه روابط را حفظ مى کند، امکان برقرارى ارتباط از طریق نامه و تلفن است؛ ولى آیا گوش دادن به رادیو به عنوان یکى از رسانه هاى پیوند دهنده فاصله ها در این شبکه ارتباطى جایگاه خاصى دارد یا خیر؟ اگر با دیدگاه گیدنز مبنى بر صمیمیت رادیو همراه باشیم، قطعاً چنین خواهد بود؛ چراکه گیدنز صمیمیت را در روابط خانوادگى جستجو مى کند، اما در واقع، صمیمیت، آن چیزى است که رادیو ادعا مى کند، قدرت ارائه آن را دارد.آنچه از راه دور بر ما مى تابد شاید صمیمیت باشد ، اما همان طور که مى دانیم، رادیو با ما مانند انسان ها حرف مى زند و این احساس به ما دست مى دهد که بخشى از اجتماع هستیم. به رادیو گوش مى کنیم تا از افسردگى و تنهایى به دور باشیم و احساس تعلق و وابستگى کنیم و خود را در پوشش خوشى ، شادمانى، اطلاع رسانى و قدرت، ایمن سازیم.(6)
رادیو و سیاست
بى سوادى اکثریت جامعه و اعتبار فرهنگ شفاهى در نزد ایرانیان، که کسب اطلاعات و آگاهى از طریق شفاهى را بر طریق مکتوب ترجیح مى دهند، موجب شد تا رادیو به عنوان رسانه اى شنیدارى در عرصه سیاست و اجتماع عصر پهلوى، تأثیر گذارتر باشد. ردّ پاى سیاست حاکم بر رادیو از جنبه هاى مختلفى قابل مشاهده است، که شاید بتوان برجسته ترین آنها را سانسور دانست؛ رویه اى که پیش از تولد رادیو، دغدغه مردان سیاست بود.(7) اگر سانسور مطبوعات، پس از تولد روزنامه ها ایجاد شد، ولى سانسور رادیو پیش از ایجاد این رسانه به صحنه آمد. حدود یک ماهى به تأسیس رادیو باقى مانده بود، که کمیسیون رادیوى سازمان پرورش افکار، در هفتم فروردین ماه 1319 تشکیل جلسه داد و طى این جلسه تصمیم گرفته شد تا گفتارهاى رادیو بعد از تنظیم و نگارش به اداره راهنماى نامه نگارى شهربانى فرستاده شود تا در آنجا سانسور و کنترل مطالب صورت پذیرد. اداره راهنماى نامه نگارى هم موظف بود که در ساعات غیر ادارى و حتى روزهاى تعطیل به این امر اشتغال ورزد تا مبادا پخش اخبار رادیو با تأخیر مواجه شود. خبرهاى رادیو، علاوه بر ترجمه و چاپ، با مشکل بررسى توسط اداره کل شهربانى نیز مواجه بود؛ زیرا این وضعیت موجب مى شد تا »انتخاب، خلاصه نمودن، ماشین کردن و سپس ترجمه آنها به دو زبان« و رساندن آن از شهر به بى سیم پهلوى در میانه جاده شمیران، بیشترى صرف کند.(8)با وجود این که حوزه سیاست در مقایسه با دیگر حوزه هاى حیات اجتماعى بسیار کوچک است، اما تأثیر فوق العاده اى بر زندگى فردى و اجتماعى مردم دارد،لذا واقعیت هاى رسانه اى این حوزه از اهمیت دو چندانى برخوردارند . این اهمیت و معاذیر همیشگى تلویزیون شرایط بهترى براى استفاده از رسانه رادیو در اختیار سیاست مداران قراردهد که مراجعه و استفاده از رادیو را ضرورى و غیر قابل چشم پوشى کرده است. در این جا ذکر نمونه هایى از موضوعاتى که در حوزه سیاسى وجود دارد، ولى امکان استفاده از رویه هاى تولیدى تلویزیون را ندارند، دلیل و علت بهره بردارى همیشگى قدرت ها، به خصوص قدرت هاى فرامنطقه اى از رادیو را به روشنى تبیین مى کنند. وقتى در یک شبکه تلویزیونى بخواهند »قدرت نظامى« را براى منظورى که مورد توجه سیاست گذاران است، به »واقعیت رسانه اى« تبدیل کنند، به سهولت مى توانند از نمادهاى تصویرى استفاده کنند، ضمن این که براى تولید و القاى این واقعیت رسانه اى به اندازه کافى تصاویر مناسب وجود دارد. مثلاً در جنگ خلیج فارس، در جنگ افغانستان و در جنگ عراق، شبکه CNN با استفاده از امکانات فراوانى که در اختیار دارد، مى تواند از قدرت تلویزیون بهره بردارى کرده و ذهن مخاطب را در اختیار »واقعیت رسانه اى« مورد نظر دولت آمریکا درآورد. گاهى تسلط بر ذهن مخاطب آن چنان است که کاملاً مرعوب شده و اگر درسطح تصمیم گیران و تصمیم سازان حکومت است، به گروه تسلیم شدگان نزدیک شود. حتى تجربه دیگر CNN در جنگ خلیج فارس ایجاد واقعیت رسانه اى تحت عنوان »جنگ بدون خونریزى« (clean war) بود، که این شبکه با استفاده ماهرانه از رویه »دلالت« بر مبناى رویه هاى تولید تلویزیونى از حداکثر »قدرت« این رسانه استفاده کرد، به طورى که در آمریکا و بسیارى از کشورها، که در پوشش خبرى این شبکه قرارداشتند، کشتار و بمب باران جمعى و گسترده مردم عادى عراق دیده نشد، بلکه حمله بمب هاى لیزرى و هدایت شونده به مراکز نظامى »نماد« اصلى جنگ شد و نتیجه ایجاد »واقعیت رسانه اى« جنگ بدون خون ریزى از یک جنگ خونین و بسیار تبهکارانه بود. یا در حوادث 20 شهریور(11 سپتامبر) براى ایجاد »واقعیت رسانه اى« در حوزه سیاست بین المللى آمریکا، شبکه CNN به خوبى توانست ازنمادهاى تصویرى استفاده کند تا در مرحله اول، آنها را دشمن مردم و امنیت آنها معرفى کند و در مرحله دوم تروریست ها را همان مسلمان ها معرفى کند و در مرحله بعد، که اجراى یک اصل استراتژیکى آمریکا بود (یعنى کنترل مناطق نفتى خاورمیانه)، در پناه واقعیت رسانه اى، مبارزه با تروریست ها در هر جا و در هرشکل را مهیا وآماده سازد. متقابلاً براى ضعیف و درمانده نشان دادن کشور عراق یا در هنگام حمله به افغانستان براى نشان دادن چهره بد از طالبان، در حد کافى توانست از رویه دلالت، به کمک نمادهاى تصویرى استفاده کند و بدین وسیله حمله به افغانستان را خدمت به مردم، و نه کمک به بقاء و سلطه نظام سرمایه دارى به عنوان یک واقعیت رسانه اى، تثبیت کند. که این واقعیت رسانه اى تبدیل به موجى در افکار عمومى در اکثر کشورهاى غربى و حتى سایر کشورها شد.
در چنین شرایطى که نمادهاى لازم تصویرى در رویه دلالت وجود دارند، اگر از رویه هاى تولیدى به خوبى استفاده شود »قدرت« رسانه به طور کامل در خدمت دستکارى افکار قرار خواهد گرفت(9) که به هر حال، خدمات رادیو براى ساخت واقعیت هاى رسانه اى مورد نظر، بارها بیشتر از تلویزیون خواهد بود؛ زیرا در تلویزیون اگرچه از نمادهاى صوتى و آوایى استفاده مى شود، اما در صفحه تلویزیون شخص یا اشخاصى حضور دارند که گاهى حضور آنها مخل ارتباط بین نمادهاى دلالت (صدا و آوا) با مخاطبان خواهد بود و در واقع وجود آنها گاهى حتى از جهت شکل ظاهر، نوع لباس، نوع حرکات سرو صورت و دستان و... سبب اختلال ارتباطى خواهد شد، اما رادیو در این شرایط، فارغ از دغدغه هاى گفته شده، در حوزه هایى که نمادهاى تصویرى کافى وجود ندارد، به راحتى مى تواند با اتخاذ رویه صحیح تولیدى و استفاده مناسب از رویه هاى مختلف دلالتى که در اختیار دارد، از حداکثر قدرت رادیو بهره مند شود. شاید یکى از دلایل اصلى فعالیت چندین رادیو علیه ایران، تولید واقعیت رسانه اى است که با »حقیقت« فاصله بسیار زیادى دارد. از این جهت مى توان حدس زد که »واقعیت توصیفى« که بر شنوندگان عرضه شده، تبدیل به »واقعیت رسانه اى« گشته و حتى ممکن است تبدیل به باور و یقین شده باشد. اما چون این واقعیت رسانه اى با حقیقت، فاصله زیادى دارد، گاهى موجب رفتارهاى سیاسى، که بیشتر شبیه یک خودکشى سیاسى است، مى شود، لذا مى توان گفت، که على الاصول در حوزه سیاسى، رادیودر ساخت واقعیت هاى رسانه اى و در مقایسه با تلویزیون از رویه هاى قدرتى بیشتر و بهترى برخوردار است. علاوه بر این، رادیو از دو مکان دیگر نیز برخوردار است که سرمایه گذارى در آن حوزه را مسرت بخش مى کند؛ زیرا سهولت دسترسى به امواج رادیو و هزینه اندک تولید آن در مقایسه با تولیدات تصویرى، از امتیازاتى است که علت گسترش رادیوهاى مختلف در مقابل جمهورى اسلامى ایران شده است، هرچند ممکن است در شکل رادیو جدید آزادى با نام »رادیو فردا« باشد.
نتیجه گیرى
آنچه گذشت مرورى بود بر سیرتحولات و تأثیرات رادیو و سلطه رسانه اى غرب، به خصوص امریکا به سردمدارى صهیونیسم که نقش قابل ملاحظه اى در جهت دهى افکار مردم و همراهى آنها با نظام سلطه داشت. هم اکنون صهیونیست ها علاوه بر تخریب افکار، اعتقادات، آداب و سنن سایر اقوام و ادیان با ترویج آزادى هاى جنسى و موسیقى هاى گمراه کننده و خوش گذرانى هاى کاذب و برنامه هاى سرگرم کننده براى تمامى گروه هاى سنى در جهت تخریب افکار جوانان و خنثى نمودن اندیشه واقع بینانه آنان و چه بسا جایگزینى انحرافات به جاى بدیهیات و واقعیات برآمده آنان، سعى مى کنند تا مسلمان را افرادى تهى مغز، نادان و تروریست بنمایانند. بنابراین، در مقابل این هجوم ددمنشانه دشمن چاره اى نیست جز هوشیارى و انسجام کشورهاى مسلمان و همکارى آنها در جهت تأسیس رسانه هاى گسترده جهانى براى مقابله با دشمن. به امید پیروزى حق بر باطل. (10)پی نوشت ها :
1. رادیو در عصر جهانى شدن، دیوید هندى، ترجمه حمیدرضا نجفى، ص 159.
2. همان، ص 169.
3. همان، ص 171.
4. همان، ص 176.
5. همان، ص 177.
6. همان، ص 184.
7. تاریخ تحولات اجتماعى ایران، رضا مختارى اصفهانى، ص 1.
8. همان ص 3.
9. درآمدى بر جامعه شناسى رادیو، حسن خجسته، ص 165.
10. زهرا سماواتى، سلطه رسانه اى صهیونیسم در آمریکا، ص 126.