نویسنده: قادرعلی واثق غزنوی*
انواع سیاست گذاری براساس روش شناسی تفسیری
1- فرایند سیاسی: منظور از این فرایند آن است که سیاست گذاری را می توان به مثابه مجموعه ای از فعالیت های سیاسی در قالب مراحل شناسایی مشکل، تدوین راه حل ها، قانونی کردن، اجرا و ارزیابی در نظر گرفت. (1) براساس روش شناسی تفسیری که سیاست ها از طریق تعامل میان فعالان سیاسی و تأثیرگذاران بر مسائل سیاسی و اجتماعی شکل می گیرد، باید هریک از این مراحل مورد توافق باشند تا به عنوان سیاست ها در صحنه سیاسی و اجتماعی قرار گیرند. به عبارت ساده تر، بر مبنای روش شناسی تفسیری، ابتدا باید برای سیاست گذاری از طریق جلب توجه فعالان سیاسی مسائل اجتماعی را مشخص، و پیشنهادهای لازم را ارائه کرد. سپس از طریق جلب رضایت، حمایت و تأیید نهادهای قانون گذاری، اجرایی و قضایی، این پیشنهادها را به عنوان سیاست های اجتماعی مشروعیت بخشید و سپس آنها را اجراء، و در نهایت ارزیابی کرد. (2)2- مدل گروهی: منظور از مدل گروهی این است که سیاست ها براساس تعامل بین گروه ها وضع می شوند. این همان چیزی است که روش شناسی تفسیری پیشنهاد می کند؛ یعنی شکل گیری واقعیت اجتماعی از طریق کنش ها و واکنش های اجتماعی، به این ترتیب، براساس روش شناسی تفسیری، تلاش ها، تعاملات و کشمکش های گروه ها، تأثیر قابل توجهی بر سیاست گذاری ها خواهند گذاشت. نتیجه اینکه «صاحب نظران سیاست گذاری گروهی بر این باروند که سیاست های دولت همیشه حاصل تعادل و توازن مبارزات گروهی است»؛ (3) اما این تعادل و توازن گاهی از طریق تعامل گروهی و چه بسا از طریق جدل و مذاکره و فشارهای گروه های عمدتاً سیاسی به دست می آید. صاحبان قدرت و گروه های سیاسی می کوشند با شیوه های زیر بر نحوه سیاست گذاری تأثیر گذار باشند:
1- تأثیر گذاری به صورت قدرت فردی
در این شیوه فرد با توجه صفات و توانایی شخصی فوق العاده ای که دارد، بر فرایند تدوین، اجرا و ارزیابی سیاست ها اثر می گذارد. این نوع سیاست ها محصول مهارت های ذهنی، توانایی ها و استعدادهای هنری و همچنین ناشی از قدرت خلاق اندیشه و تفکر خارق العاده افراد می باشد و کمتر به قدرت فنی و تخصصی وابسته است. (4)2- تأثیر گذاری به صورت نخبگان قدرتمند
دانشمندان، جامعه را به طبقات نخبه و توده تقسیم کرده اند. طبقه نخبه به گروهی گفته می شود که از طبقه بالای جامعه و تعدادشان بسیار محدود است. آنان مشاغل بسیار مهم و کلیدی را از آن خود کرده اند و عضو انجمن ها و مجامع مهمی اند و با یکدیگر وجوه مشترک بسیار و روابط نزدیکی دارند. عقیده بر این است که سیاست ها در جامعه به وسیله طبقه با نفوذ نخبگان وضع شده و سایر طبقات، نقش چندانی جز تبیعت و پیروی ایفا نمی کنند. به عبارت دیگر، نخبگان قدرتمند با تشخیص مسائل آن را مطرح، و برای آن راه حل ها و سیاست وضع می کنند؛ اما سایر گروه های جامعه بیشتر نسبت به مسائل بی تفاوت اند و رفتارها و نظراتشان تحت نفوذ طبقه نخبگان است. (5)3- تأثیرگذاری به صورت کل جامعه
براساس این شیوه، همه طبقات و گروه های موجود، در سیاست گذاری موثرند و از ایننظر هیچ طبقه ای بر طبقه دیگر سلطه ندارد. در این شیوه، هریک از طبقات و گروهها به صورت جداگانه حق ندارند مشکلات خود را مطرح کنند و از طریق ساختار موجود، در یافتن راه حل و وضع سیاست موثر باشند. (6)
4- تأثیرگذاری به صورت گروه های دارای نفوذ
برای شنایی بیشتر با گروه های دارای نفوذ، ابتدا لازم است ماهیت و چیستی آن بررسی، و سپس به وظایف و شیوه تأثیرگذاری آن بر سیاست گذاری توجه شود. بنابراین، اولین پرسش این است که گروه با نفوذ چیست؟ گروه های با نفوذ به گروه هایی اطلاق می شود که هدف و مقصود مشترکی را دنبال می کنند و از نفوذ و قدرت مسلطی در یک زمینه برخوردار می باشند. به عبارت دیگر، منظور از گروه های با نفوذ گروهها و تشکل هایی است که با نفوذ خود در سیاست گذاری، آثار تعیین کننده و جهت دهنده ای را بر جای می گذارند؛ اما وظایف این گروه ها چیست؟ وظایف گروه های بانفوذ در جوامع مختلف متفاوت اند که در ذیل برخی از آنها که عمدتاً در همه جوامع مشترک اند، آورده می شود.1- وظیفه نمادین و سمبلیک که مظهری برای یک ارزش، جهان بینی، یا فلسفه خاص می باشد؛
2- وظایف اقتصادی و مادی؛ یعنی، منافع مادی اعضای خود را تأمین می کنند و از این جهت برای آنان تکیه گاه مطمئن به شمار می آیند؛
3- وظایف بشردوستانه؛ یعنی وظایف بشر دوستانه مانند آزادی، آزادگی و رعایت حقوق انسانی را دنبال می کند و از این طریق بر تعیین سیاست ها تأثیر می گذارند؛ اما گروه های با نفوذ با چه شیوه هایی بر سیاست گذاری تأثیر می گذارند؟ در ادامه برخی از این شیوه ها بیان می شود:
1- ارتباط با مقامات بالای سازمانی و صاحبان قدرت؛
2- رسانه های گروهی و تبلیغات؛
3- تأکید بر اخبار جهت دار و انتقال و ارائه آن به جامعه؛
4- ائتلاف هایی که در جامعه تشکیل می دهند؛
5- اجتماعات و تظاهرات؛
6- اقامه دعوا علیه اقدامات نادرست دولت با بخش خصوصی و تبلیغات در مورد آن. (7)
لازم به یادآوری است که اگر این گروهها توسعه پیدا کنند و به یک سازمان یا یک حزب سیاسی تبدیل شوند. در این صورت سیاست گذاری بجای گروه توسط حزب یا سازمان انجام خواهد شد؛ اما چگونه گروه های با نفوذ بر سیاست گذاری تأثیر می گذارند؟ تأثیر آن به این صورت است که آنان با انسجام و هماهنگی گروهی و هدف مشترکی که دارند، می توانند بر نحوه سیاست گذاری های یک کشور موثر باشند؛ زیرا آنان با شیوه های مزبور و ابزارها و اهرم هایی که در اختیار دارند، می توانند خودشان سیاست گذار باشند یا بر سیاست گذاران در نحوه سیاست گذاری یک کشور موثر باشند.
سیاست گذاری دولتی و نقش روش شناسی انتقادی در آن همان گونه که گفته شد خاستگاه روش شناسی انتقادی نظریه های مارکس و فروید است. همچنین دانشمندان همانند آدوردو و هابرماس نیز مکاتب روش شناسی تفسیری و اثبات گرایی را نقد، و از مکتب روش شناسی انتقادی دفاع کرده اند. این اندیشمندان بر این باورند که اثبات گرایی در ملاحظه معانی در ذهن مردم و ظرفیت های احساسی و ادراکی آنان ناتوان است و به همین لحاظ بستر اجتماعی را غیر انسانی تعریف می کند. (8) همچنین این اندیشمندان مکتب روش شناسی تفسیری را همان گونه که ذکر شد، از این بعد نقد کرده اند که این مکتب همه دیدگاه های مردم را برابر و یکسان می داند؛ در حالی که این گونه نیست؛ زیرا دیدگاه برخی طبقات مردم به منظور تغییر و تحولات اجتماعی مهم تر است. به عبارت دیگر، ایده های طبقه مسلط بر شرایط و بستر اجتماعی، نسبت به سایر دیدگاه ها اهمیت بیشتری دارند. (9)
اساس روش شناسی انتقادی را این معنا تشکیل می دهد که دنیا براساس نابرابری ای که منافع متعارض در آن وجود دارد، ساخته شده است. فرض اصلی این روش شناسی آن است که در جامعه امروز، یک نوع تعارض و کشمکش و نابرابری میان طبقه حاکم و طبقه محکوم وجود دارد و این مکتب انتقادی در تلاش است این شرایط را به نفع طبقه محکوم، محروم و زیردست به صورت هدفمند تغییر دهد؛ از این روی، مارکس که بر ماهیت استثماری در روابط اجتماعی تأکید دارد، می گوید: «مکتب انتقادی صرفاً دنبال ترسیم سطحی از استثمار نیست؛ بلکه درصدد تغییر در روابط بنیادی قدرت است» (10)
اکنون پرسش اساسی این است که روش شناسی انتقادی چگونه بر سیاست گذاری تأثیر می گذارد؟ در پاسخ به این واقعیت باید یادآور شد که مکتب انتقادی- همان گونه که ذکر شد- واقعیت اجتماعی را تنها یک امری ذهنی یا خارجی نمی داند؛ بلکه به نحوی هر دو را قبول دارند. از این روی، برخی نویسندگان می گویند: «در حالی که اثباتگران به معرفی واقعیت مبتنی بر ساخت عینی واقعیت می پردازند و تفسیر گرایان آن را ذهنی تعریف می کنند، انتقادیون معتقدند که توجه به معانی ذهنی در شناخت واقعیت مهم است ولی نمی توان روابط عینی واقعیت را انکار کرد»(11) به عبارت دیگر، در دیدگاه انتقادی معانی ذهنی مهم است، ولی واقعیت اجتماعی در قالب روابط عینی شکل می گیرد. به عبارت دیگر، می توان گفت روش شناسی انتقادی به نحوی با دو مکتب روش شناسی اثبات گرایی و تفسیری در تبیین واقعیت موافق است؛ ولی تفاوت هایی نیز با آن دارد. برای مثال، تفاوت رویکرد انتقادی با رویکرد تفسیری در این است که رویکرد انتقادی به نقش فعال انسان که به تغییر و تحولات هدفمند می شود معتقد است؛ ولی رویکرد تفسیری تنها به کنش معنادار که به خلق معنا- نه تغییر به مثابه یک هدف نظام اجتماعی منجر می شود، تأکید می کند که به خلق معنا- نه تغییر به مثاب یک هدف نظام اجتماعی منجر می شود، تأکید می کند دیگر اینکه از نظر رویکرد انتقادی، جبریت تاریخ و فرایندهای تاریخ در هویت یابی و به رسمیت شناختن بستر فرهنگی تعیین کننده بود؛ ولی رویکرد تفسیری نسبی گرایی و صرفاً اراده آزاد انسان ها تعیین کننده نهایی بستر فرهنگی می باشد. سوم اینکه رویکرد انتقادی به روابط اجتماعی در سطح کلان جامعه می پردازد؛ ولی رویکرد تفسیری به نوعی کنش متقابل بین افراد که به تولید و باز تولید سیستم معانی مشترک دامن می زند؛ تأکید دارد. چهارم اینکه رویکرد انتقادی به تبیین دیالکتیکی رویدادهای اجتماعی می پردازد؛ در حالی که رویکرد تفسیری به تبیین نظری پدیده های اجتماعی که بر دلایل انسانی متکی است تأکید دارد (12) تفاوت عمده رویکرد انتقادی با رویکرد اثبات گرایی در این است که رویکرد انتقادی بر تبیین دیالکتیکی متکی به روابط دیالکتیکی یعنی تضاد تأکید دارد؛ در حالی که رویکرد اثبات گرایی بر تبیین علی یعنی روابط علی و معلولی متکی می باشد. (13)
با توجه به ماهیت روش شناسی انتقادی و مبانی فلسفی آن، به نظر می رسد این روش شناسی تأثیر مهمی بر نحوه سیاست گذاری دارد؛ زیرا براساس این روش شناسی که بسیار نزدیک به روش شناسی تفسیری می باشد. دو طبقه در جامعه، سیاستگذاری را به عهده دارند؛ طبقه حاکم و طبقه محکوم. به اعتقاد انتقادگرایان، سیاست هایی که از ناحیه
طبقه مسلط و حاکم و صاحبان سرمایه و ابزار تولید وضع می شوند، فریبکارانه، استثمارگرانه و در جهت حفظ منافع خود و به ضرر طبقه زیردست و محروم است. از این روی، مارکس می گوید: «ایده طبقه حاکم در هر عصری ایده حاکم است... طبقه ای که ابزارهای تولی مادی در اختیار دارد در همان زمان کنترل ابزار تولید فکر نیز در اختیار قرار می گیرند» (14) با توجه به این امر که سیاست گذاری همیشه به نفع طبقه حاکم و به ضررر طبقه محکوم است، طبقه محکوم و فرودست که از نظر مارکس لایه های عمیق و واقعی جامعه به شمار می آیند- و کار اصلی محققان این است که از طریق تحقیقات شان به این لایه های اصلی و واقعی دست پیدا کنند- مدام با طبقه حاکم در تضاد می باشند و در نهایت به حکم قانون دیالتیک و جبر تاریخ، این طبقه محکوم که در واقع همان طبقه کارگر است. در این مبارزه تاریخی سرفراز و پیروزمندانه از صحن خارج شده و با در دست گرفتن قدرت و حاکمیت، مسئولیت سیاستگذاری را به عهده می گیرند. با توجه به این امر است که می گویند:
واقعیت اجتماعی از لایه های چندگانه برخوردار است که محقق انتقادی باید ضمن آگاهی بر این لایه ها بتواند با مهارت شخصی و برخورداری از تفکر انتقادی به لایه های عمیق که ساختارها و مکانیزم های غیرقابل مشاهده در آنها پنهان شده اند، دست یابد. شرط ورود به لایه های عمیق و دستیابی به این مکانیزم ها، برخورداری محقق از مهارت پرسیدن سوالات عمیق، اتکا به تئوری مناسب انتقادی برای رویت واقعیت، برخورداری از موقعیت ارزشی روشن و واضح و توسل به یک رویکرد تاریخی است. (15)
نتیجه گیری
روش و روش شناسی اهمیت ویژه ای دارد؛ به طوری که می توان بسیاری از پیشرفت های چشم گیر دهه های اخیر دنیا را به دلیل استفاده های بهینه از مباحث روش و روش شناسی و تأثیری که این مباحث بر علوم انسانی گذاشته اند، دانست. یکی از آثار ملموس روش شناسی، تأثیر آن بر سیاست گذاری دولتی است. همان گونه که ذکر شد، سه مکتب مشهور روش شناسی وجود دارند؛ الف) روش شناسی اثبات گرایی؛ ب) روش شناسی تفسیری؛ ج) روش شناسی انتقادی. روش شناسی اثبات گرایی با توجه به معنا و اصول حاکم بر آن و همچنین با توجه به مبانی فلسفی آن، یعنی هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی، از طریق تشخیص مشکلات و کشف سیاست ها و قوانین برای حل آنها ومشروعیت بخشیدن به این سیاست ها تأثیر قابل توجهی بر سیاست ها می گذارد و به اینصورت برای سیاست گذاری های عقلایی آن، لزوماً باید از روش شناسی اثبات گرایی استفاده کرد.
همچنین روش شناسی های تفسیری و انتقادی با توجه به معنا و اصول و مبانی فلسفی آن و تأکید خاصی که بر تعاملات اجتماعی و گروه های سیاسی و صاحبان زر و زور و تزویز دارد، بر سیاست گذاری تأثیر گذاشته اند. براساس این دو نوع روش شناسی، سیاست ها از طریق تعاملات صاحبان قدرت و طبقه حاکم وضع می شوند. به این ترتیب، در سیاست هایی که از طریق بازی های سیاسی وضع می شوند، باید از روش شناسی های تفسیری و انتقادی استفاده کرد.
پی نوشت ها :
*دانش آموخته جامعه المصطفی العالمیه و دانشجوی دکتری مدیریت. دریافت: 89/5/19- پذیرش 89/8/12
vasegh2003@ YAHOO. COM
1- همو، فرایند خط مشی گذاری عمومی، پیشین، ص 24.
2-همان.
3 همان. 25.
4- محمد مهدی الوانی، تصمیم گیری و تعیین خط مشی دولتی، پیشین، ص 27.
5- همان، ص 29.
6- همان، ص 30.
7- همان، ص 45.
8- محمد تقی ایمان، پیشین، ص 69.
9- همان.
10- همان، ص 72.
11- محمد تقی ایمان، پیشین، ص 75.
12- همان، ص 78- 81.
13- همان.
14- همان، ص 79
15- همان.
ایمان، محمد تقی، «نگاهی به اصول روش شناسی ها در تحقیقات علمی» مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، تبریز، ش 169، ص 51، زمستان 1376.
ایمان، محمد تقی، مبانی پاردایمی روش های تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه اول، ص 55، 1388.
بوریل گارت مورگان، گیبسون، نظریه های کلان جامعه شناختی تجزیه و تحلیل سازمان، ترجمه محمد تقی نوروزی، تهران، 1383.
توالی، محمود، فلسفه علم و متدولوژی، تبریز، دانشگاه تبریز، ص 7و 8، 1380.
بستان (نجفی) حسین، «جامعه شناسی اسلامی؛ به سوی یک پارادایم» روش شناسی علوم انسانی مجله علمی پژوهشی حوزه و دانشگاه، ش 61، زمستان 1388.
حقیقت، سید صادق، «بحران روش شناسی در علوم سیاسی» علوم سیاسی، ش 22، تابستان 1382.
روزنامه ایران 890310
فیلیپین شاله، فلسفه علمی یا شناخت روش علوم، ترجمه تحی مهدوی، تهران، دانشگاه تهران، پنجم، ص 21، 1378.
کریستین ای هالت، پژوهش و پژوهش نویسی، ترجمه خلیل میرزایی و مابک میرهاشمی و حمید فاطمی پور، تهران، روش 1379.
گنجی، اکبر، «روش شناسی علوم» کیهان اندیشه، شماره 15، ص 75.
محدثی، جواد، روش ها، چ ششم، قم، معروف، 1377
ملایی توالی علیرضا، «پرسش ها و مسائل مهم در حوزه روش شناسی تاریخ نگاری انقلاب اسلامی» پژوهشنامه متین، ش 38، بهار 1387.
میرزایی اهرنجائی، حسن، زمینه های روش شناختی تئوری سازمان، تهران، سمت 1385.
الوانی، مهدی، تصمیم گیری و تعیین خط مشی دولتی، تهران، سمت 1369.
الوانی، مهدی، فرایند خط مشی گذاری عمومی، ج هفتم، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، 1388.
منبع: نشریه پژوهش، شماره 3.