ویژگی های شریح قاضی

شریح قاضی به لحاظ جسمانی و رفتاری، دارای ویژگی ها وخصوصیات منحصر به فردی بود که منابع بعضی از حالات و اوضاع این شخص را ذکر کرده اند. در این مقال هر کدام از این
دوشنبه، 8 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگی های شریح قاضی
ویژگی های شریح قاضی

 

نویسنده: علی اکبر خدایی



 
شریح قاضی به لحاظ جسمانی و رفتاری، دارای ویژگی ها وخصوصیات منحصر به فردی بود که منابع بعضی از حالات و اوضاع این شخص را ذکر کرده اند. در این مقال هر کدام از این خصوصیات ظاهری و اخلاقی وی به صورت جداگانه بررسی می گردد.

خصوصیات و ویژگی های ظاهری و جسمانی

شریح از معدود فعالان قضایی و اجتماعی و تا حدودی سیاسی صدر اسلام بوده است که در میان همه آشوبها و نا امنی های دوران حیاتش در یمن، حجاز، عراق و حتی شام، جان سالم به در برده و عمری طولانی یافته است و یکی از دلایل اینکه محققین وی را افسانه ای خوانده اند، همین معمّر بودن وی می باشد. از دلایل متقن اینکه وی عمر درازی داشته، عدم دخالت در آشوبهای سیاسی، عدم شرکت در جنگها و نزاعها و به گفته ابی نعیم خصوصیت تسلیم شرایط زمان شدن وی بوده است که با هر نوع فکر و اندیشه خلیفه و حاکمی، مرافقت و سازش نموده است(1). او یکی از معدود معمّرین صدر اسلام بوده که بیش از یکصد سال حیات داشته است. از نظر ظاهری و قیافه، دارای صورتی بود که هیچ مویی در آن نروییده بود (الکوسج)، به طوری که چهره او به علت کوسه بودن، شبیه نوجوانی بود که اندکی مو در صورتش روئیده باشد(2). وی به همین دلیل یکی از 4 تن از سادات طلس به حساب می آمده است.(3) ابن وکیع و دیگران ماجرایی را نقل می کنند که کوسه بودن او را تأیید کرده است(4)وی علاوه بر این،فردی کریه المنظر نیز بوده و بنا به گفته اصمعی، ناقص الاسنان نیز بوده است.(5)
در مورد رفتار و کردار وی گفته شده است که هر روز مقداری پیاده روی می کرد. همچنین مسافت میان خانه تا محل قضاوتش را نیز پیاده طی می نمود و در روزهای بارانی هم از خانه بیرون نمی آمد و در همان خانه اش قضاوت می کرد. در هنگام نماز عمامه ای که یک گره داشت، بر سر می گذاشت و پوستینی دراز، همراه با قلنسوهی(6) از جنس خز می پوشید(7). ابن لیلی در این رابطه نقل کرده است، انگشتری در انگشت شریح بود که بر روی آن نام خودش را نوشته بود(8): ولی شعبی گفته است که نقش آن شیری بود که در میان دو درخت ایستاده بود.(9) اما برخلاف گفته هر دوی اینها، ابی نوبره گفته است که شریح از اینکه نقش انگشتری وی چیز جانداری باشد، اکراه داشته است.(10)

خصلتهای اخلاقی

شریح از لحاظ اخلاقی، دارای خصلتهایی بود که یکی از آنها خودپسندی و تکبر بوده است. وی به آرای دیگران، اگرچه داناتر از او هم بودند، کمتر اهمیت می داد.(11)شریح مشاورانی نیز در کنار خود داشت.(12) در برخورد با دیگران زودتر از آنها سلام می کرد، چه طرف مقابل از لحاظ وجهه و مسئولیت اجتماعی، از او پایین تر بود، یا بالاتر.(13) وی حتی به شاکیانی که به محضری وی وارد می شدند، سلام می نمود.(14) در بعضی از موقعیت ها که سؤالاتی از وی می شد، از دادن جواب درست و واقعی طفره می رفته و حتی طرف سؤال کننده را دست می انداخته است. مثلاً ابن قنفذ روایتی را از قتاده نقل می کند که وقتی از شریح پرسیده شد که اهل کجا هستی؟ جواب داده بود که من حایل میان تو و دیواری که پشت سرم است، هستم.(15)
تاریخ نویسان یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی وی را شوخ طبعی و مزّاح بودن شریح دانسته اند و روایتهای چندی نیز در تأیید گفته خود آورده اند. مثلاً نقل کرده اند که شریح در ملاقات با شخصی به او گفته بود که من گوشتی را خوردم که از بیست سال قبل بود. (و منظور وی این بود که شتری را که بیست سال داشته، کشته و از گوشت آن خورده بود.)(16) در واقعه ای دیگر به فردی به نام کَویفر که به عنوان شاهد در دادگاه حضور یافته بود، از روی شوخی و مزاح گفته بود که تو نمی توانی گواهی بدهی! زیرا اگر تو شاهد عادلی می بودی، به لقب کویفر(تصغیر شده کافر) رضایت نمی دادی!(17) البته به نظر می رسد که این ممانعت شریح از شهادت دادن کویفر به خاطر حساسیت و وسواس شریح حتی در مورد اسامی افراد بوده باشد. نمونه دیگری نیز آورده شده است و آن اینکه شریح به درخواست شخصی که لقب ابوذبّان-پدر مگسها-داشت، اعتنایی نکرد و او را از پیش خود راند.(18) یکی دیگر از حکایتهای طنز وی این بود که او فردی را که در مورد چیزی اقرار کرده و سپس منکر گفته خود شده بود، دست انداخته و به او گفته بود که قبل از تو فردی آمد و علیه تو گواهی داد. فرد پرسیده بود: چه کسی علیه من شهادت داده است؟ شریح از روی مزاح به وی گفته بود که پسر خواهر دائی ات (و منظور خود فرد بود.)(19)
منابع نقل کرده اند که وی در قضاوتهای خود، دچار احساسات و عواطف نمی گردید. حکایتی را آورده اند که این گفته را تأیید کرد و آن این است که وقتی زنی در حال گریه و با قیافه مظلومانه، از دست شوهرش در نزد شریح دادخواهی کرده بود، به رغم توصیه اطرافیان-که گریه های او را نشانه، مظلومیت وی می دانستند-به نفع زن رأی نداد و در اثبات قضاوت خود، به آیه قرآنی استناد کرد که اشاره به داستان یوسف و گریه های دروغین برادران وی در نزد پدرشان داشت.(20) همچنین نقل شده که او در قضاوتهای خود-بنا به هر دلیلی- بسیار سختگیر و بدون اغماض بود و به خاطر کوچکترین قرضی، افراد را به زندان می انداخت تا جایی که او مردی را، فقط به خاطر 600 درهم مهریه، مدتها به زندان انداخته بود.(21) در همین رابطه حکایتی دیگر آمده است که وی حتی از سرتقصیر پسرش مبنی بر اینکه، وی ضمانت مردی را بر عهده گرفته، ولی مرد فرار کرده بود، نیز گذشت ننمود و چنین حکم کرد که پسرش به زندان برود.(22) در جای دیگری صاحب کتاب نوادر القضاة، با ذکر حکایتی که در کتب معتبر آمده است، (شریح را به خاطر همین سختگیر بودن وی عدم رعایت حال فرزندش)، عدالت و سختگیری او را ستوده است. آن حکایت چنین بود که عبدالله پسر شریح به پدرش گفت: ای پدر میان من و گروهی خصومت و جدال وجود دارد. اگر حق را به من می دهی، از آنها شکایت کنم. شریح جواب داد که حکایتت را به من بگو و پسر ماجرا را تعریف کرد. شریح به پسرش گفت: متهمین خودت را نزد من بیاور. وقتی که آنها را آورد، شریح علیه پسرش قضاوت نمود. عبدالله از کار پدر انتقاد کرد، ولی شریح در جواب گفت: اگرچه تو از همگان در نزد من عزیزتری! ولی خداوند در نزد من از تو عزیزتر است. من به خاطر ترس از خدا نخواستم که تو را از محکومیتت خبردار کنم و تو با آنان مصالحه کنی و درنتیجه حقوق بندگان خدا پایمال شود.(23) باز در همین رابطه حکایت شده که وی نقاشی را به خاطر اندک قرضی که داشت، به زندان انداخته بود.(24)شریح در قضاوتهای خود حتی مراسم قسّامه(25) را جایز نمی دانست و فقط آن را به همراه شاهد قبول می نمود.(26) ابن سیرین در مورد ویژگی اخلاقی وی گفته است که او نسبت به دروغ و دروغگویی بسیار حساس بود و اگر از تهمت و سوءظن گذشت می کرد، از دروغگو و دروغگویی گذشت نمی نمود(27) و اگر کسی دروغ می گفت، وی را به حضور خود نمی پذیرفت(28) اگر شاهدی در محضر وی متهم می گشت تا زمانی که از محضرش بر می خاست، هیچ صحبتی با او نمی کرد.(29)
منابع نوشته اند که وقتی شریح در ایام حج محرم می گردید، همانند مار زهرآگینی می شد(30)(البته منابع در زمینه علت و مفهوم اینکه مانند زهر آگینی می شد، توضیحی ارائه نکرده اند). شریح هنگامی که شاکی و متهمی نزد وی برای قضاوت می آمدند، قبل از شروع دادگاه از آنها درخواست مصالحه می نمود و در صورتی که آنها به این کار نمی شدند، در میان آنها داوری می نمود.(31)او در زمینه چگونگی فرا گرفتن دانشها و علوم مختلف مانند فقه، قضا، حدیث، تفسیر، شعر و ادب، گفته است که من این علوم را به واسطه ارتباطی که با عالمان داشتم و از طریق تبادل علم و دانش با آنها فرا گرفتم-یعنی اطلاعات و دانش خود را از طریق مباحثه و گفت و شنید با آنها فراگرفته بود.(32) ابن سیرین از وی به عنوان یکی از فقهای کوفه یاد کرده است. البته وی در میان فقهای آن شهر به لحاظ درجه فقاهت، پس از عبیده، حارث و علقمه در مرتبه چهارم قرار داشت.(33) در عین حال از شعبی روایت شده است که وی در علم قضا و داوری، اعلم این دانشمندان محسوب می شد و حتی در این علم ضرب المثل بود.(34)
بعدها وقتی که قاضی کوفه گردید، علم و دانش خود را بروز داد و به همین دلیل مردمان به هوش و ذکاوت وی پی بردند. با اینکه مقام شیخ القضاةکوفه محسوب می شد(35)، ولی در عین حال نوشته اند که فالگیر نیز بوده است و هنگام فال گرفتن از پرندگان استفاده می کرد و در کار خود با حدس و گمان عمل می نمود.(36) او در شعر و شاعری و علم ادب نیز دستی تمام داشت و جزء یکی از شعرا مُخَضرَم(37) به حساب می آمدکه اشعاری نیز در منابع، منسوب به وی آمده است.(38) علاوه بر آن وی قیافه شناس و نسب شناس و رجزخوان معروفی نیز بوده است.(39) در علم حدیث جزء افراد ثقه-ولی قلیل الحدیث- محسوب می شد.(40) او اظهار می داشت که من در طول قضاوت خود هیچگاه نسبت به شاکی تند مزاج نشدم و هرگز حجتی را به شاکی تلقین نکردم.(41)ابوعبدالرحمن نسایی-یکی از امامان اهل سنت-در ذکر اسامی فقهای تابعین اهل کوفه، شریح را در فهرست این فقها ذکر کرده است. در عین حال ابن سیرین، وی ضعیف ترین آنها در علم فقه بود.(42) یکی از تفاوتهای او با دانشمندان زمان خودش این بود که خطابه خوان نبود.(43) با همه این خصلتها و ویژگی هایی که گفته شد، وی از دیدگاه شیعیان به عنوان چهره ای مذموم و نکوهیده شناخته شده است.(44)

ویژگی های رفتاری و کرداری

اکثر نقل قولهایی که از چگونگی رفتار و کردار شریح در منابع آمده است، حکایت از اَعمال و رفتارهایی دارد که مربوط به زمان تصدی منصب قضای وی بوده است و متأسفانه از رفتار و اعمال او در قبل از این دوران روایات اندکی ثبت شده است. در این بخش کوشش خواهد شد که به برخی از این اعمال و سیره و کردار شریح، طبق روایات منابع، اشاره گردد.

شریح و چگونگی روابط با دیگر بزرگان

بیشتر نشست و برخاستهای رسمی شریح، با بزرگان، نخبگان و شیوخ بوده تا مردمان عادی. حتی بیشتر اوقات در حضور این بزرگان قضاوت می کرد.(45) همچنین در امر قضاوت مشاورانی داشته که وی را در این امر یاری می کرده و طرف مشورت او قرار می گرفته اند. یکی از آنها به نام «مسروق» بوده است.(46) وی گاهی اوقات، از خواسته بعضی از بزرگان و مقامات رسمی عدول می کرده است. روایاتی که در بعضی از منابع ذکر شده، حاکی از همین مطلب می باشد که شریح در مقابل خواسته حاکم موضع گیری می کرد، ولی در عین حال سعی می نمود که این جبهه گیری اش به حدی باشد و به گونه ای با این قضیه برخورد نماید که حاکم از کار وی نرنجد و همچنین تغییر حکم وی به میزان سختگیر بودن حاکم نیز برمی گشت. مثلاً از ابراهیم نخعی نقل شده است که شریح علیه مردی قضاوت کرد و او را به زندان انداخت. حاکم وقت کوفه به او پیام داد که آن مرد را آزاد کن، ولی شریح در جواب نوشت: زندان، زندان تو و مأمور، مأمور توست. ولی از آنجا که من زندان را حق این زندانی دانستم، پس به همین دلیل او را حبس نمودم و بدین صورت از آزاد ساختن وی امتناع کرد.(47) ولی در تقاضای عبیدالله بن زیاد، به علت سختگیری وی، جرأت تخطی از دستور حاکم را پیدا ننمود.
همان گونه که قبلاً گفته شد، شریح از مشاوران ویژه حجاج به شمار می رفت و وقتی از او پرسیده بود که آیا تو مؤمن هستی؟ در جواب گفته بود که بله! من به طاغوت ایمان دارم، ولی نسبت به خداوند کافر می باشم(48) از جمله بزرگان دیگری که شریح با او برخورد داشته و منابع نقل کرده اند، ضحاک بن قیس فهری بوده است و حکایتی نیز از رابطه وی با شریح آمده است(49). ایبک الصفدی و دیگران از برخورد او با عدی بن ارطاه و چگونگی قضاوت و حمایت از وی، در مقابل کار و قضاوتی که برای عدی پیش آمده بود، خبر داده اند(50) شریح همچنین با اشعث بن قیس کندی-یار خیانت کار امام علی (ع)-دوست و همنشین صمیمی بود و در همین مورد نیز ماجرایی از رابطه این دو و توجه و احترامی که نسبت به شریح از جانب اشعث صورت می گرفته، نقل شده است(51) با اینکه عبدالله بن مسعود یکی از صحابه ای بود که شریح از وی احادیثی را از قول پیغمیر شنیده است، در عین حال ابووائل نقل کرده است که من هرگز وی را در محضر ابن مسعود ندیدم، در حالی که ابن مسعود، شریح را از ملاقات با خودش منع نکرده بود، مگر اینکه خود شریح از عبدالله بی نیازی می جست(52). ابن نمیر نقل می کند که عبیده یکی از راهنمایان شریح محسوب می گشت و شریح مادامی که در مسأله ای دچار مشکل می شد، یا نوشتن نامه از او راهنمایی می خواست(53). شریح قاضی همچنین یکی از قاضیان درباری در زمان امویان بود که با درباریان آنها مراوده و دوستی داشت.(54)

شریح در مواجهه با مردم عادی

طبق گفته خود شریح، هرگاه وی علیه فردی قضاوت می کرد، خشم طرف محکوم را نسبت به خود برمی انگیخت(55) مثلا به یکی از همسایگان خود می گفت که تو مالک چارچوب و دیوار خانه ات هستی و درب خانه ات را به هر طرف که خواستی، می توانی باز کنی، ولی باید سعی کنی، در این کار به همسایه خودت زیانی نرسانی(56) وی محل عبور آب را از خانه دیگری جایز نمی دانست(57). همچنین اگر گربه ای در خانه اش می مرد، لاشه آن را در خانه خودش دفن می کرد تا به قول خودش، بوی بد آن باعث آزار و اذیت همسایگان و مسلمانان نگردد(58). در زمینه قضاوت در میان گروههای مختلف-به استثنای موارد خاصی-قضاوت براساس سنت و آیین خودشان را، به شرط اینکه امری حلال باشد، جایز می شمرد(59). در یکی از معامله های خود، به راحتی طرف مقابل را فریب داده بود و شتری ضعیف و بیمار را به عنوان شتر خوب و توانا به فرد مقابل فروخته بود، با این همه وقتی که طرف مقابل برای فسخ این معامله آمد، آن را فسخ کرده بود.(60) او در زمینه احساس مسئولیت در حقوق دیگران بسیار ضعیف عمل می کرد و نسبت به گذران امور آنها بی اعتنا بود و اگر خودش در رفاه و خوشبختی بود، به هیچ وجه در فکر دیگران نبود.

چگونگی برخورد شریح با پیروان دیگر ادیان

شریح در طول قضاوت طولانی خود، با پیروان دیگر ادیان برخورد ویژه ای می نمود و دارای آراء و نظریاتی در این خصوص بود که در لابلای ماجراهای دوران وی نمودار می باشد. او در قضاوت های خود، در مورد پیروان دیگر ادیان و مذاهب، گواهی دادن پیروان هر آیینی را نسبت به خودشان جایز می شمرد. همچنین گواهی نصرانی برای یهودی و بالعکس را مجاز می دانست، او شهادت دادن مسلمانان، برای پیروان مذاهب دیگر را جایز می شمرد، ولی شهادت دادن پیروان دیگر ادیان برای مسلمانان را جایز نمی دانست. در عین حال معتقد بود که اگر مسلمانان با دیگر پیروان شرطی ببندند که در آن معصیت خدا نباشد، در مقابل آن پیمان مدیون هستند(61). در زمینه چگونگی قضاوت برای آنها، ابراهیم نخعی نقل می کند که مرد نصرانی ای به من (ابراهیم) گفته بود که شریح در هنگام قضاوت میان من و نصرانی دیگری با حدیث پیامبر در مورد شراب قضاوت و داوری نمود(62). همچنین شریح در هنگام قضاوت، و چگونگی برخورد با اهل ذمّه و پیروان دیگر ادیان، احادیثی از پیامبر به روایت از علی (ع) در رابطه با چگونگی برخورد با اهل ذمّه آورده است؛ اما برخورد او با آنان براساس رابطه صحیح اسلامی نبوده و در واقع برخوردهای او بیشتر حاکی از تعصبات قبیله ای و سطحی نگریهایی در امر برخورد با پیروان دیگر ادیان، از جانب مسلمانان قشری و متعصب، مانند شریح، بوده است و نه حاکی از رفتار پیامبر و علی (ع) با آنها. چرا که علی (ع) در ماجرایی از تقصیر مسلمانان، در زمینه عدم حفاظتی از دختری یهودی از طرف سپاهیان معاویه، خلخال از پایش کنده شده بود، نمی گذرد و در این حالت مرگ را سزاوار خود نسبت به این خبر می داند، پس چگونه می توان قبول کرد که عقاید وی در برخورد با انسانهای دیگر کیش، بدین گونه بوده است؟!

رفتارهای خصوصی و عادی

طبق گفته منابع، شریح از گوشت اسب نیز استفاده می کرد و در همین رابطه، روایتی نیز در کتاب اخبار القضاة آمده است(63). هرگاه به تشییع جنازه ای می رفت، پیشاپیش آن جنازه راه می رفت(64) و نوشته اند که در تشییع جنازه، در حالی که سواره بود، حاضر می شد(65). شریح نگهبانی مخصوص خود-به نام ابراهیم-داشت که این نگهبان تازیانه ای نیز در هنگام همراهی و محافظت شریح به دست می گرفت. اما همین نگهبان هنگامی که فردی را با تازیانه اش کتک زده بود، به خاطر این عمل توسط شریح،از منصبش عزل شد(66) وی اگرچه در بعضی مواقع از گرفتن هدیه امتناع می کرد و می گفت که اگر هدیه ای برای قاضی از درب وارد شود، حکم نمودن علیه آن فرد هدیه دهنده از پنجره خارج می شود؛ ولی با عین حال گرفتن هدیه توسط قاضی را مجاز می دانست(67). شریح شهادت دادن بنده و گواهی نمودن کودکی که به مرحله درک حقیقت رسیده باشد، را جایز می شمرد(68). در امر رهن نیز فوق العاده حساس بود، به طوری که وقتی فهمید پولی را که به فردی قرض داده، آن شخص با آن پول وسیله ای را رهن کرده است، طلب خود را از وی وصول کرد(69). بر اثر همین وسواسها و بدبینی ها در مواقعی دست به اعمال عجیب و غریبی می زد؛ مثلا افراد را تا دم درب خانه اشان تعقیب می نمود که در بعضی از مواقع، اعتراض طرف مقابل را نسبت به عملکرد خویش بر می انگیخت.(70) اگر فردی در زمینه قراری که با وی گذاشته بود، خلف وعده می نمود، آن را باطل می دانست و دیگر قبول نمی کرد.(71) وی همچنین نسبت به شاهدان در قضاوت نیز حساسیت به خرج می داد و حتی در هنگام شهادت افراد، از آنها می خواست اقرار کنند که با عدالت به نفع فرد شهادت می دهند.(72) همچنین شریح نسبت به املاکی که به خاطر مالیات گرفته می شد، فوق العاده حساس بود؛ به گونه ای که حتی درآنها برای قضاوت کردن نمی نشست.(73)وی زمان خاصی از شبانه روز را برای قضاوت معین کرده بود و در غیر از آن زمان به قضاوت نمی پرداخت و حتی در خصوص داوری درباره زنی، زمان قضاوت را به وقت عشاء موکول کرده و گفته بود که در غیر از آن زمان به قضاوت نمی پردازد.(74) او سخاوت و بخشش بیش از حد را جایز نمی دانست و موارد پیش آمده را تذکر و هشدار می داد.(75)شریح ظاهراً شرابی به نام طلا(به رنگ طلایی) می نوشیده است.(76) در طول زندگانی دراز خود برای مدتی از درد پا رنج می برده است و برای همین در بعضی مواقع کارهای عجیب و غریبی در مورد تسکین درد پای خود انجام می داد. مثلا روی پای خود عسل می مالید و در آفتاب می نشست تا شاید درد آن را اندکی التیام بخشد.(77) به گفته منابع او انسان رازنگه داری بود و اگر رازی در میان بود، سعی می کرد که به گونه ای وانمود کند که مسأله و رازی در میان نباشد. حکایتی نیز در همین مورد در کتاب نوادر القضاة آمده است که مردی نزد شریح آمد و به صورت در گوشی با وی به صحبتهایی پرداخت. وقتی که آن مرد بیرون رفت، فردی از وی پرسید: ای اباامیه! آن مرد در گوشی به تو چه گفت؟ شریح گفت: من چیزی از او نشنیدم که به تو باز گویم.(78) شریح عادت داشت که در هنگام راه رفتن سرش را پایین بیندازد. وقتی از وی در مورد علت این کار سؤال شد، جواب داد: من نسبت به صورتهای زیبایی که می بینم، در رنج و زحمت می افتم. برای همین سرم را پیش می اندازم تا با این موقعیت ها برخورد نکنم.(79)
نویسنده مشاهیر القضاة با نقل مطالبی از کتب مستند می نویسد که شریح از جمله قاضیانی بود که به آنچه که خداوند در کتابش فرستاده بود، یا در سنت پیامبر وجود داشت، قضاوت می کرد و در راه حق از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی هراسید. وی حتی در مقابل خلیفه مسلمین-علی(ع)-نیز پای از دایره حق و عدالت بیرون نگذاشت (اشاره به چگونگی قضاوت شریح علیه حضرت علی در مقابل مرد یهودی) و فاروق از آنجا که قضاوت و سخن او را قاطع و حکمش را عادلانه دید، وی را بر منصب قضاوت شهر مهمی همچون کوفه امین دانست و با چشم بصیرت به وی نگریست و زمانی که متوجه شد، شریح جز از روی آگاهی حکمی را صادر نمی کند، منصب قضای کوفه را به وی سپرد. در دوران علی (ع)هنگامی که خلیفه وی را در خصوص قبول یا رد سمت خود مخیر گرداند، وی از منصب کناره گیری کرد و پس از استعفای او هیچ قاضی از قضات مسلمین نتوانست، جای خالی وی را پر کند...(80).
البته باید گفت: این نویسنده در هنگام نقل مطالبی در مورد شریح، نسبت به وی و اعمالش، دچار تمجید و تعریفهای اغراق گونه ای گردیده است و تمامی اعمال و رفتارش را از جنبه مثبت و مقبول ارزیابی کرده و از ذکر انتقاداتی نسبت به شخصیت و رفتار او خودداری ورزیده است. مثلاً دورانی را که شریح بر اثر خطا و اشتباه توسط علی (ع) از منصب خود خلع می گردد را دوران مخیر بودن یا نبودن وی، در خصوص گرفتن سمت و مقام دانسته است؛ در صورتی که وی بر اثر اشتباه عزل گردیده یا تبعید شده بود. همچنین علی (ع) قضاوت خطا علیه خود، از طرف شریح نسبت به مرد یهودی را، با بزرگواری هر چه تمام تر تحمل می کند و از قضاوت ناعادلانه و مغرضانه وی-غیر از آگاه نمودن او به قضاوت اشتباهش-سرپیچی نمی کند. در حالی که نویسنده در عین ناباوری آن را به حساب عدالت شریح می گذارد. وی همچنین از خطاها و سرزنشها، مصلحت طلبی ها، راحت طلبی ها، ثروت ها و تجمل گرایی، داشتن اسباب و لوازم رفاهی بسیار(81)، سکوت در برابر قتل حجربن عدی و فقط تلاش برای تبرئه کردن خود از شرکت در این شهادت نامه، درباری بودن وی، تن دادن به امارت عبیدالله به رغم بیعت با شیعیان، خیانت به شیعیان هنگام ورود ابن زیاد به کوفه، عدم درک مسئولیت پیام رسانی و انجام وظیفه در قبال هانی بن عروه، نمک شناسی و نقض بیعت خود با شیعیان و مهمتر از همه، اهمال در برابر فتوای قیام علیه نواده پیامبر از طرف ابن زیاد به پشتیبانی فقهایی همچون شریح و سکوت مرگبار آنها در مقابل این فتوا و غیره، یاد نکرده و چهره او را کاملا موجه نشان داده است و بدون توجه به تحقیق تاریخی و گفتن حقیقت از ذکر این گفته ها سرباز می زند.
شریح در بیان سخنان خود، در عین واقف بودن به موقعیت و علم به اینکه «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد»، این اجازه را به ابن زیاد می دهد که از گفتار و سخن وی سوء استفاده کند و پس از آن، سکوت مرگبار وی نیز به حساب تأیید کارها و سوء استفاده های عبیدالله گذارده می شود. همچنین شریح از جمله افرادی بوده است که در اعمال ظاهری و تقدس گونه ای همچون، حاضرجوابی و دادن سلامهای طولانی،(82) وضو داشتن در همه ساعات شبانه روز، خواندن نمازهای بسیار طولانی و نگذاشتن ناودان در کوچه و به خاکسپاری گربه ای مرده در خانه خودش برای رعایت حال مسلمانان و همسایگانش(83) می خواسته است، با اسلام مداری و تظاهر به اعمال انسانی و اسلامی، چهره خود را در برابرتاریخ موجه نشان داده باشد. ولی اینکه که نزدیک به 1400 سال از آن دوران می گذرد، اعمال و رفتار ناشناخته او همراه با اهداف و نیّات دنیاپرستانه وی برای انسانهای امروزی مشخص می گردد. اگرچه این اهداف و نیّات در زمان حیات خود وی مخفی مانده است، ولی اعمال متناقض و ریاکارانه وی همه این موارد را تأیید می کند. او بازی و تفریح نمودن افراد در روز عید را کار عبث و بیهوده و وقت گذرانی پنداشته و مردمان را از این کار نهی می کرده است،(84) ولی خود و قبیله اش با شراکت و هر نوع همکاری-چه زبانی و چه عملی و چه با سکوت خائنانه و مصلحت طلبانه-سر بیش از سی تن از شهدای کربلا را از بدن جدا کرده و بر روی نیزه های خود به دربار یزید، برای گرفتن صله و پاداش می آورند.(85) شریح از جمله قاعدین نیز به شمار می رفته است که با سکوت و عدم شرکت در کارزار حداقل فکری، جبهه حق را تضعیف و بر قوت جبهه باطل می افزودند. وی آن قدر به مقام و منصب دنیا علاقه و دلبستگی داشت که در دوران کهولت و پیری، هنگامی که فردی به وی عتاب می کند که ای پیرمرد! داشتن مقام و منصب در این موقعیت برای تو کراهت دارد، می گوید: تو نعمت خدا در حق دیگران را می بینی، ولی نسبت به نعمتهای خودت بی اطلاع هستی و چشم دیدن موقعیت دیگران را نداری.(86) باز هم راضی به دست کشیدن از مقام دنیا نیست. شریح همان فردی بود که به راحت طلبی و آسایش در زمان علی (ع)، همچون دوره های قبل ادامه می داد. او برای خودش خانه ای مجلل و گران قیمت می خرد و با این کار خشم امام نسبت به خودش را بر می انگیزد.(87) او در زمانی که سمت قضاوت را به دست دارد، در بیان و گفتارخود، رشوه دهنده و گیرنده رشوه را ملعون خدا می شمارد، ولی در عین حال گرفتن هدیه توسط قاضی، از دست متهمان و شاکیان را مجاز می دانسته است و خود نیز در بعضی از مواقع این هدایا را قبول می کرد. منابع نقل کرده اند که شریح به لحاظ سیاست و زیرکی حتی از روباه نیز زیرکتر بوده است و به نقل از راویان این ضرب المثل به واسطه حکایتی بوده است که برایش اتفاق افتاده بود.(88)

پی‌نوشت‌ها:

1.حلیة الاولیاء، ج3، ص 132.
2.اخبار القضاة، ج2، صص200 و 204؛ الاستیعاب، ص 258.
3.«طلس» جمع اطلس، به کسی گفته می شود که هیچ مویی در صورتش نباشد و این 4 تن شامل عبدالله بن زبیر، قیس بن سعد بن عباده، احنف بن قیس و شریح قاضی بودند.
4.همو، ج2، ص 204؛ العلل و معرفة الرجال، ج2، ص 499.
5.اللسان، ج5، ص 3871.
6.قلنسوه: به معنی کلاههای درازی بوده است که بیشتر اهل تصوف به سر می گذاردند.
7.طبقات، ج6، صص 139 و 140؛ اخبار القضاة، ج2، ص239.
8.اخبار القضاة، ج2، ص 199.
9.همو، ص219؛ طبقات، ج6، ص139.
10.همانجا.
11.همو، ص210.
12.همو، ص 228،
13.همو، ص 210.
14.همو، ص 380.
15.الوفیات، ج16، ص 140؛ اخبارالقضاه، ج2، ص 304.
16.اخبارالقضاه، ج2، ص221.
17.همو، ص 309، مقدمه الشعر و الشعرا این فتیبه، ترجمه آذر تاش آذر نوش، ص 95.
18.مقدمه الشعر و الشعراء، ص 95.
19.صفه الصفوة، ج3، ص24؛ حلیة الاولیاء، ج3، ص135؛ طبقات، ج6، ص 135؛ بدایه و نهایه، ج9، ص 25؛ قاموس الرجال، ج5، ص407.
20.عقدالفرید، ج1، صص 86 و 87؛ وفیات الاعیان، ج2، ص 462؛ اخبارالقضاه، ج2، ص221.
21.اخبار القضاه، ج2، صص232.
22.همو، ص308.
23.طبقات، ج6، ص134، وفیات العیان، ج2، ص461؛ نوادر القضاه، ص 108.
24.اخبار القضاه، ج2، ص 313؛ صفة الصفوة، ج3، ص 25.
25.مراسم قسامه یا قسم خوردن فرد متهم به قرآن می باشد.
26.همو، ج2، صص 252 و 232.
27.همو، ص329.
28.همو، ص328.
29.همو،ص283.
30.طبقات،ج6، ص 141.
31.اخبار القضاه، ج2، ص 309.
32.بدایه و نهایه، ج9، 25.
33.مشاهیر القضاه، ص 37.
34.اخبارالقضاه، ج2، ص 401؛ وفیات الاعیان، ج2، ص 461؛ تاریخ الکبیر، ج4، ص 229؛ معرف و معاریف، ج6، صص 481 و 482؛ مشاهیر القضاة، ص 37.
35.مشاهیر القضاة، ص 37.
36.سیراعلام النبلاء، ج4، ص 106.
37.مخضرم به شاعری گفته می شده که هم در زمان جاهلیت و هم در بعد از اسلام شعر می گفته است.
38.طبقات، ج6، ص 131؛ اسدالغابه، ج2، ص 625؛ پاورقی الوفیات، ص 98.
39.همو، صص 131 و 132؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص 140؛ تاریخ الاسلام، ج 5، ص 420؛ تهذیب،ج 4، ص 327.
40.تاریخ الاسلام، ج5، ص 421؛ التهذیب، ج4، 327؛ الجرح و التعدیل، ج4، 333؛ تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 40.
41.طبقات، ج6، ص 133؛ تاریخ دمشق، ج23، ص 31؛ سیراعلام النبلاء، ج4، ص105.
42.تاریخ مدینه دمشق، ج 23، ص 15.
43.العلل و معرفة الرجال، ج 2، ص 78.
44.معارف و معاریف، ج6، ص 482.
45.اخبارالقضاه، ج2، ص 226.
46.همو، ص 228.
47.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص42؛ اخبارالقضاه، ج2، ص 279.
48.نوادر القضاه، ص 113.
49.ر.ک.اخبارالقضاة، ج2، ص 214.
50.الوافی بالوفیات، ج16، ص 140؛ وفیات الاعیان، ج2، ص 461؛ عقدالفرید، ج1، صص 87 و 88؛ بدایه و نهایه، ج9، ص 25.
51.عقدالفرید، ج1، ص 87؛ اخبارالقضاة، ج2، ص 216.
52.پاورقی تاریخ الاسلام، ذهبی، ج5، ص421.
53.پیکار صفین، ترجمه اتابکی، ص 161.
54.فرهنگ عاشورا، ص 245.
55.سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 105؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج5، ص422؛ اخبارالقضاة، ج2، ص 241.
56.اخبارالقضاه، ج2، ص 293.
57.همو، ص 302.
58.حلیة الاولیاء، ج3، صص135 و 136؛ صفه الصفوة، ج3، صص 25 و 26؛ اخبارالقضاة، ج2، ص302.
59.اخبار القضاه، ج2، ص 329.
60.همو، ص 225.
61.همو، ج 2، ص 256.
62.همو، ص 281.
63.اخبار القضاه، ج2، ص265؛ تاریخ الثقات، احمدبن ابوالحسن عجلی، ص 217.
64.همو، ص 267.
65.همو، ص 277.
66.طبقات، ج6، ص 137؛ اخبارالقضاه، ج2، ص 277.
67.اخبارالقضاه،ج2،ص293.
68.همو، ص 290.
69.همو، ص 296.
70.همو، ص 318.
71.همو،ص358.
72.همو، ج2، ص360.
73.همو، ص361.
74.همو، ص223.
75.همو، ص 224.
76.همو، ص226.
77.صفة الصفوه، ج 3، ص24.
78.نوادر القضاه، ج2، ص 120.
79.عیون الاخبار، ج4، ص 23.
80.مشاهیر القضاه، ص 38.
81.التهذیب، ج4، ص 327.
82.طبقات، ج6، ص 141.
83.همو، ص 142؛ بدایه و نهایه،ج 9، ص 26.
84.بدایه و نهایه، ج9، ص 25.
85.عمر رضا کحاله، معجم قبایل عرب، ج 3، ص 999.
86.بدایه و نهایه، ج9، ص 26.
87.شرح نهج البلاغه، ج14، صص 27 و 28.
88.شریح در دورانی که طاعون شیوع یافته بود، به سوی نجف رفت. در میانه راه هنگامی که برای نماز به پا خاست، روباهی آمد و در مقابل او ایستاد و به حرکات شریح در حالت نماز خیره شد و وی را از توجه داشتن به نماز بازداشت. شریح از این کار روباه عصبانی شد و قصد گرفتن او را کرد. برای همین حیله ای بکار گرفت و آن اینکه عبای خود را درآورده و بر سر چوبی انداخت و عمامه اش را نیز بر سر آن قرار داد و به این ترتیب آدمکی درست کرد. وقتی که روباه طبق عادت خودش
پیش آمد و در جای قبلی نشست، به خیال اینکه آدمک همان شریح است، به او خیره شد. شریح در یک لحظه و به طور غافلگیرانه، از پشت سر روباه بیرون آمد و او را گرفت و براثر همین روایت نوشته اند که او از روباه هم زیرکتر بوده است. البته در درستی یا نادرستی این حکایت محل تردید وجود دارد. (تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص48؛ دایرة المعارف بستانی، ج 10، ص448؛ نوادر القضاظ،صص116و117.)

منبع: کتاب شریح قاضی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط