صوفیه در مقابل ائمه طاهرین

یکی از نکات بسیار مهم و حائز اهمیت که متأسفانه در پس قشنگی های اصطلاحاتی یا سنن صوفیانه پنهان شده یا بهتر است بگوئیم پنهانش داشته اند تا در دسترس همگان قرار نگیرد.
پنجشنبه، 11 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صوفیه در مقابل ائمه طاهرین
صوفیه در مقابل ائمه طاهرین

نویسنده: سید تقی واحدی



 
یکی از نکات بسیار مهم و حائز اهمیت که متأسفانه در پس قشنگی های اصطلاحاتی یا سنن صوفیانه پنهان شده یا بهتر است بگوئیم پنهانش داشته اند تا در دسترس همگان قرار نگیرد. و به زمان ضروری به صلاحدید رئیس فرقه یا مروجان و مبلغان صوفیه برای تائید و تثبیت به کار گرفته شود، دو موضوع بسیار حساس است که شاید کمتر دلباخته ای به تصوف و صوفیه به آن توجه نموده باشد.
مطلب اول: صوفیان با یک تردستی و مهارتی خاص به جهت رونق کار خویش مایل هستند به ارادتمندان خود به قبولانند که اگر در جسم با سایر انسانها هم شکل، هم قیافه، هم نیاز هستند در خلقت چنین نیستند یعنی هم شأن نمی باشند بلکه به اعتبار آیه «انا بشر مثلکم یوحی الی»(1) که فقط در شأن حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و در مرتبه بعد ائمه طاهرین که نفس نفیس آن ذات اقدس می باشند صادق است. زیرا آنها نیز از آب و خاک دیگری هستند. صوفیه برای هم سطحی با امامان شیعه آنچه ائمه طاهرین درباره ی شأن حقیقی یعنی حقیقت نورانی خود و منزلت و رتبت آسمانی خویش بیان کرده اند را به خود نسبت داده اند که به طور اختصار به نمونه هائی اشاره می کنیم.
الف: حضرت مولی الموحدین آنجا که درباره ی خلقت نورانیت خود اشاره ای کرده اند می فرمایند: «انا اصغر من ربی بسنتین» من دو سال از پروردگارم کوچکترم(2) که مسلماً دراینجا مقصود از سال و ماه و روز یا نظایر این امور نیست بلکه گویای این است حقیقت علویه که متحد با حقیقت محمدیه و وجود منبسط می باشد و صادر اول به تعبیر علامه مبتکر متفکر بزرگ اسلامی سید ابراهیم میلانی ظاهر اول هستند از ذات حق دو مقام و دو رتبه یعنی «احدیت» و «واحدیت» فاصله دارند.(3)
شیخ ابوالحسن خرقانی که از مشاهیر این طایفه است نیز می گوید: «انا اقل من ربی بسنتین» یعنی من پروردگارم را دو سال کوچکترم.(4)
ب: حضرت علی مرتضی امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده اند: «آنچه در جمیع کتب الهی است در قرآن است و آنچه در همه ی سور فرقانی منطویست در بسمله محتویست و آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم مندرج است باء بسم الله بر آن مشتمل است و آنچه که در باء بسم الله ثابت است نقطه ی با بر آن دال است و منم آن نقطه یی که در تحت با بسم الله است.(5) عارف فقیه آیه الله امام قدس سره می فرمایند: اگر این (کلام) وارد شده باشد تاویلش این است که «باء» به معنی ظهور مطلق است تعیین اول عبارت از مقام ولایت است اگر چنین چیزی وارد شده باشد ممکن است مقصود امیر این باشد که مقام ولایت (به معنای واقعی ولایت یعنی ولایت کلی) این تعین اول است»(6).
شبلی مشهورترین صوفی که نیازی به معرفی ندارد نیز گفته است: «انا النقطه التی تحت الباء»(7) در صورتی که سید حیدر آملی صوفی معروف این کلام را مخصوص به حضرت علی مرتضی امیرالمؤمنین علیه السلام می داند(8). یعنی دیگری حق ادای این کلمات را ندارد.
ج: حضرت علی امیرالمؤمنین در خطبه ای فرموده اند «انا صاحب الطوفان الاول انا
صاحب الطوفان الثانی انا صاحب عاد و الجنات انا صاحب ثمود و الایات»(9).
حلاج صوفی معروف که بی نهایت کوشیده خود را شیعه معرفی کند در نامه های خود به یارانش می گفته است: «من غرق کننده قوم نوح و نابود کننده عاد و ثمودم»(10).
یا درباره ی اناالحق منصور که ان ماری شیمل(11) آن را همان ندای «انی اناالله» طور می داند می نویسد: «عارفان دیگر شاید که از خداوند بپرسند که چرا حلاج محکوم به مرگ شد در حالی که این او نبود که فریاد اناالحق کشید، این خداوند خود بود که او را وسیله قرار داد و سخن گفت همان گونه که یک بار هم به واسطه درخت مشتعل صحبت کرده بود.»(12)
این قسمتی از مقابله های صوفیه با ائمه طاهرین علیهم السلام بود که فرموده های آن ذوات مقدسه را به خود نسبت داده اند آنهم کلماتی که تحت هیچ عنوانی غیر معصوم نمی تواند مورد استفاده خصوصی خود قرار دهد.
محمد حسن اصفهانی صفی علیشاه نیز درباره «صراط الذین انعمت علیهم» که راه ائمه طاهرین است می نویسد: «صراط الذین انعمت علیهم اشاره به صراط نعمت الله است و مغضوب و ضال از این نعمت بی بهره اند»(13). چنان که در زبدة الاسرار هم می گوید(14)

آن صراط مستقیم منجلی
هست راه نعمة الله ولی

نعمة الله نعمتی آورده است
خوان ز بهر رهروان گسترده است

مطلب دوم

نقل کرامات و خوارق العاداتی که برای صوفیه شده است، با قلم فرسائی به آن آب و تاب زیاد داده اند به حدی می باشد که می توان گفت: هیچکس از پیروان انبیاءنسبت به پیامبر و حتی غالیان درباره ی امامان بر آنها سبقت نگرفته است.(15)
در مقابل اعتقاد مسلمین که معتقدند پیامبر هر چند رسالت او مشتمل بر نظامات و احکامی می باشد که فراتر از حد اعجاز، مشکلات حیات بشری را بر طرف می سازد لکن
باید معجزه داشته باشند که ادعای او را اثبات کند.
صوفیه نیز معتقدند که خداوند برای احترام و بزرگداشت آنان خارق عادتی جاری می کند طبق آنچه قشیری در رساله اش ادعا می کند این است: پیامبران هنگامی که اوضاع آنان را ناگزیر می کرد مأمور به اظهار معجزه می شدند ولی صوفیه در صورتی که این امر برایشان واجب نیست کار خارق عادت از آنان دیده می شود مانند روی آب راه رفتن(16) بر هوای راه رفتن(17) سجاده روی آب انداختن و نماز خواندن(18) ماری با گل نرگس آنها را باده زده تا مگس و پشه از ایشان براند(19).
مهمتر اینکه می نویسند: «صوفیه کرامات خود را به دلیل این که طریقه شان بر اصل نبوت استوار است ملهم و مأخوذ از معجزات به شمار می آورند(20) در صورتی که این افسانه سازیها خیالی و ساختگی به حرکات و اعمال شعبده گران و ملحدان شباهت دارد تا چهره اسلام را که به اندازه فاصله زمین تا آسمان از این خرافات به دور است مخدوش گردانند. تا به وسیله توانسته باشند ولایت ساختگی صوفیه را با ولایت و امامت شیعه در یک شأن و منزلت و موقعیت قرار دهند.
در این راه دکتر کامل مصطفی الشیبی کرامات مورد ادعای صوفیان را با کراماتی که به حضرات ائمه معصومین علیهم السلام نسبت داده شده است مقایسه می کند و هر جا کرامتی برای صوفیان نقل می نماید، نظیر آن را نیز برای یکی از امامان می آورند. و ما برای منظورمان که چگونه و چطور صوفیه جسورانه با ساختن کراماتی در مقابل امامان ایستاده اند شواهدی را نقل می کنیم.
الف: درباره ی حضرت امام جواد علیه السلام نوشته اند که مرد زندانی را یک شبه از شام به کوفه و مدینه و مکه برده و بازگردانیده است.(21)
صوفیه هم درباره ی معروف کرخی می گویند: در صورتی که بغداد بود شب به مکه رفته طوافی کرده نماز خوانده از آب زمزم هم نوشیده است.(22)
ب: درباره ی حضرت امام رضا علیه السلام می نویسند با تازیانه ای که در دست داشت
به سختی زمین را خراشید پس از آن دست بر زمین زد و شمشی از طلا از آن برگرفت و به یکی از شیعیان خود داد و گفت: این را بگیر و از آن استفاده کن و آنچه را دیدی پوشیده دار.(23)
نظیر این ماجرا را به ذوالنون نسبت داده اند که طشتی از طلا جلوی او بود گرد بر گرد آن بوی ها خوش از مشک و عنبر. یک درم به احمد سلمی داد.(24) یا می نویسند در ویرانه ای خمره زر و جواهر بدید به یاران داد.(25)
ج: اسماعیل بن عباس هاشم می گوید روز عید به سلام امام جواد علیه السلام رفتم و از تنگی معاش شکوه نمودم حضرت گوشه ی جانماز خود را برداشت دست مبارک به خاک زد و از آن شمش طلا بیرون آورد به من داد(26) شخصاً از آقای عبدالله خاوری که مادرش همشیره زاده مجدالاشراف رئیس فرقه ی ذهبیه بود شنیدم که می گفت ما به دیدن دائی مادرم می رفتیم آقای مجدالاشراف دست می کرد زیر تشک خود از چاله ای خاک به دست مادرم می ریخت که طلا می شد.
د: در مورد انعقاد نطفه ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نوشته اند که رسول خدا مأمور شد چهل روز دور از خدیجه به عبادت مشغول باشد. در انتهای روز چهلم جبرئیل فرود آمد و غذائی از بهشت آورد و عرض کرد: یا محمد خداوند بزرگ ترا سلام می رساند و فرمان می دهد از این غذاهای بهشتی تناول کن، رسول خدا افطار کرد خواست به نماز قیام کند جبرئیل نازل شد که امشب از نماز مستحبی بگذر به سوی خانه خدیجه سلام الله علیها حرکت کن زیرا خدا اراده نموده که از صلب تو فرزند پاکیزه ای بیافریند.(27)
ملا علی گنابادی معروف به نور علیشاه درباره ی کیفیت تولد والدش ملاسلطان گنابادی می نویسد: جدش با جده اش که هر دو امی و بی سواد و زارع بودند دراطاق گلی منزل خود نشسته بودند و شخص ثالثی حضور نداشت ناگهان سقف اطاق شکافته گردید و آبی که به منزله مائده آسمانی بود پدیدار گردید زن و شوی آشامیدند و همان شب
نطفه ی ملاسلطان علیشاه بسته گردید.(28)
هـ : درباره ی ایام بارداری حضرت خدیجه ام المؤمنین سلام الله علیه می نویسند که فرموده است: «زمانی که به فاطمه حامله شدم در شکمم با من صحبت می کرد.»(29)
نسبت به ایام بارداری حضرت فاطمه سلام الله علیها می نویسند که: در خلوتخانه مصلای خویش بانک تسبیح و تهلیل امام حسین علیه السلام را از درون خویش می شنیدند.(30)
ملا علی گنابادی درباره ی پدرش ملا سلطان علیشاه می نویسد:طفل یعنی پدرش ملاسلطان در ایام سه ماهگی که در شکم مام خود بسر می برد(31) هرگاه مادرش برای ادای فرایض لازم در نوم بود با لگد به شکم مادر نواخته او را بیدار می ساخت تا دوگانه به ساحت یگانه به جا آورد و اگر مادرش در تنهائی افسرده خاطره بوده یا هراسان می شد به تکلم در آمده با وی سخن گفتن آغاز می کرد او با نوای تلاوت قرآن به خواندن قرآن مجید مبادرت می ورزید.(32)
و: در مورد جعفر طیار که می نویسند: «پس از شهادت دو بال به او عطا گردید تا به رضوان پرواز کند» (33). صوفیه ی درباره عین القضاة همدانی(34) و فریدالدین عطار نیشابوری(35) نوشته اند وقتی سرشان از بدن جدا شد سر خود را به دست گرفته قریب نیم فرسخ دویدند.
ز: یا در مورد امام صادق علیه السلام نوشته اند وقتی منصور خواست حضرتش را در نیمه شبی که احضار کرده بودند به شهادت رساند رسول خدا را در مقابلش با شمشیر برهنه می بیند، می فرمایند: اگر آسیبی برسانی به زندگیت خاتمه خواهم داد.
نور علی الهی بعد از نقل ماجرائی که تهدید به مرگ می شده است می نویسد: «چهار نفر بوده اند که همان شب آمده بودن مرا بکشند از دیوار منزل که بالا می آیند، می بینند ناگهان یک درویش سفید پوش با تبرزین آتشین از بالا خانه خارج شده و فرموده است:
بی حیاها آمده اید اینجا و خیال می کنید که در اینجا کسی نیست بگیرید که آمدم».(36)
ح: در مورد مریم قدیسه همه نوشته اند که بدون تماس انسانی به عیسی علیه السلام باردار شد.
نورعلی الهی در مورد سلطان می نویسد: «خاتونه دایراک قبلاً هیچگونه حالت حاملگی نداشته و حضرت سلطان به صورت طفلی در دامت او ظاهر می شود.(37)
یابد نیست درخاتمه اضافه کنیم که دوراندیشی بعضی از رؤسای فرقه های صوفیه تا زمانی دور دست در نظر گرفته شده و اسامی فرقه ی خود رادرست با شجره ی طیبه معصومین علیهم السلام مطابقت داده اند.
حضرت محمد رصول خدا (ص) در فرقه گنابادی ملا محمد سلطان سلطان علیشاه
حضرت علی علیه السلام در فرقه گنابادی ملا علی نور علیشاه
حضرت امام حسن علیه السلام در فرقه گنابادی حسن صالح علیشاه
حضرت امام حسین علیه السلام در فرقه گنابادی سلطان حسین رضا علیشاه
حضرت امام علی بن الحسین علیه السلام در فرقه گنابادی علی محبوب علیشاه
فرد آخر حتی مهر خویش را «علی بن الحسین» معین کرده است.
در صورتی که سیره ی مؤمنین به ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین غیر از این بوده است برای نمونه والده محترمه مرحوم آیه الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی آنجا که در مورد فرزند شهیدشان مورد سئوال قرار می گیرند تا در کنگره بزرگ داشت مطرح کنند می فرمایند: «اسمش را محمد گذاشتیم لقبش را مصطفی و کنیه اش را ابوالحسن گذاشتیم، ابوالقاسم نگذاشتیم که هر سه مشابه حضرت رسول صلوات الله علیه نشود»(38) و این دقت و توجه نشان ایمان و ایقان به مهمترین وظایف مسلمان در قبال حدود او نسبت به شرع و مظاهر آسمانی آن است و متقابلاً روش نام گذاری روسای تصوف نعمة اللهی گنابادی هم، گویای بی توجهی و مقید نبودن و هم خویش را در آن حد آسمانی و رفعت
الهی قرار دادن.
نتیجه را به محقق دانشمند جناب دکتر سید محمد میردامادی واگذار نموده از او استفاده می کنیم که می نویسد: «در برخی از این داستان ها تشبه رفتار به ائمه اطهار اسلام الله علیهم اجمعین آشکار است و این پیداست که مریدان خواسته اند هر چه خوب و نیک و جالب در ذهن خود و یا منسوب به مردان بزرگ یافته اند به مراد خود نسبت دهند مانند غیب گویی و اشراف بر ضمایر و آگاهی از ظواهر و مسایلی از این قبیل».(39)

وقعیت اجازه در صوفیه

اجازه از جمله اعتبارات بسیار مهم صوفی است به همین لحاظ نزد صوفیان از اهمیت خاص الخاصی برخوردار بوده رد و قبول، حق و باطل بودن فرقه و رئیس آن را بستگی به آن دانسته اند ملا علی گنابادی می نویسد: «رسم نبود که بدون اجازه بزرگان، خبری را روایت کنند چه جای آنکه دستگیری یا تلقین ذکر و فکر ... نمایند»(40).
صوفی بی سند یعنی بدون اجازه را به «خر» تشبیه کرده اند چنان که یکی از روسای فرقه ی ذهبیه اغتشاشیه گویا نجیب الدین رضا باشد می گوید:

بی سند صوفی مثال خر بود
سخره شیطان و کور و کر بود

نی ز علم ظاهرش بهره بود
نی ز باطن اهل دردی می شود(41)

جای دیگر رئیس فرقه ی نعمة اللهی گنابادی نیز قول صوفی بدون اجازه را چون بول دانسته است.(42)
به همین اعتبار روسای صوفیه معتقد بوده اند که رئیس وقت صوفیان باید از عهده اثبات اجازه خویش برآید چنان که صفی علیشاه می نویسد: «مرشد طریقت باید از عهده اثبات سلسله برآید که یداً به ید می رسد تا به امام».(43)
در صورتی که این اتصال به ثبوت رسد آن اجازه را اذن خدا می دانند(44) و صاحب اجازه خویش را بدون داشتن بینه شرعی و علمی «صراط مستقیم» می خواند حتی به دیگران هم این توهم و خیال را می قبولاند چنان که شیخ محمد حسن گنابادی صالح
علیشاه در اجازه ای که برای شیخ عباسعلی کیوان قزوینی منصور علیشاه نوشته می نویسد: «جز اتصال به فقیر صراط المستقیم طریقت راهی نیست».(45)
آقای نورعلی تابنده می نویسد «اگر کسی اجازه اش یداً بید به امام برسد، رهبری و ارشاد او شرعی و قانونی است والا رشته اش قطع شده است.»(46)
ابن عربی در فتوحات مکیه صاحب چنین اجازه ای را که سندش درست باشد و به قول صفی علیشاه از عهده اثبات آن برآید (که خوشبختانه در عصر ما بر نمی آیند) را قطب می خواند.
محیی الدین «قطب» را به سه شخص لقب می دهد. قطبی که یگانه و بی مانند است و به نظر او این قطب روح محمد(صلوات الله علیه) می باشد و قطب زمان که کاملترین مظاهر اوست و امتداد دهنده ی رشته همه پیامبران و رسولات و اقطاب از زمان پیدایش انسان تا روز رستاخیز است.
دوم قطب جهان، و خلاصه قطب سوم که او را «غوث» خوانده و درباره اش می نویسد: «این قطب در هر زمان بیش از یک تن نیست که حکومت او گاهی آشکار است و خلافت ظاهری را احراز می کند، هم چنان که از نظر مقام دارای خلافت باطنی است مانند ابوبکر، عمر، عثمان و علی ابن ابی طالب و حسن(ع)ومعاویه بن یزید وعمر بن عبدالعزیز و متوکل عباسی و گاهی تنها دارای خلافت باطنی است و در ظاهر حکومت ندارد مانند احمد بن هارون الرشید و با یزید بسطامی و بیشتر اقطاب در ظاهر حکومت ندارد».(47)
و درباره ی اینکه چرا این قطب را غوث هم می گویند شاذلی معتقد است چون عوالم هستی را به یمن وجود و مقام خاص خود فریادرسی می کند».(48)
یا اینکه ملاعلی گنابادی می گوید: «و این در هر زمان هست، هادی و قطب ظاهر خاتم زمان خود است» و «قطبیت حقیقه آنها راست و اقطاب ظاهریه و اولیاء مظهریت آن قطبیت حقیقه را دارند».(49)
و خلاصه می نویسد: «چون هر زمانی استعداد او ظاهر در قطب وقت شده و برداشت غیر او را نداشته مهذا کامل هر زمان اولی از جمیع انبیاء و اولیاء است».(50)
البته چنین خیال بافی های صوفیان نه انها در معارف حقه ی عرفان روح تشیع یعنی اسلام اصیل راه ندارد بلکه نوآوری هائی است که در اسلام سابقه نداشته است. و می توان اینگونه بافندگی صوفیانه را بدعت اصطلاحی دانست به این معنا که چنین اصطلاحات به لحاظ چنین مقاصدی در اسلام سابقه نداشته است.

ادعای اتصال به ائمه

با توجه به جریان تنش آفرین شکل گیری صوفیه در اسلام و تفاوت اساسی دیدگاهها درباره آن، دستگاه تصوف نیز در مقابل افشاگریهای مسلمانان مسئول به گونه طبیعی نیازمند تحکیم پایه های مشروعیت و اقتدار خود بود و چون به یقین رسیده بودند که هر امر مشروعی می بایست به سنت پیامبر اکرم یا قرآن مستند باشد، در این فکر افتادند تا دلایلی از روایات پیامبر، یا آنچه مربوط به قرآن می شود ارائه دهند تا شاید بتوانند مخالفان صوفیان را مغلوب و توده ها را به تصوف جذب نمایند.
به همین لحاظ از قدیم الایام بدون ارائه دادن مدرکی بی خدشه و قابل قبول شخصیتهای علمی اسلامی، فرق صوفیه را به چهار فرقه ی منحصر گردانیده اشاعه دادند.
اول: از علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام به وسیله کمیل بن زیاد نخعی.
دوم: از علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام به وسیله ابراهیم ادهم.
سوم: از جعفر بن محمد الصادق علیه السلام به وسیله با یزید بسطامی.
چهارم: از علی بن موسی الرضا علیه السلام به وسیله معروف کرخی(51) اجازه تأسیس فرقه صادر شده است.
ولی این ادعا مانند مَثلِ معروف «تنها به قاضی رفتن» می باشد زیرا عالمان اسلام شناس اسلامی چنین ادعائی را از صوفیه نپذیرفته اند خصوصاً اینکه در اتصال ابراهیم ادهم و با یزید بسطامی و معروف کرخی به امامان بزرگوار که مدعی هستند به آنان اجازه ارشاد داده اند از لحاظ تاریخی با هم سازگار نیستند زمان یکدیگر را درک نکرده اند.

پی نوشت ها :

1- کهف: 110 .
2- الفردوس الاعلی تالیف آیه الله العظمی حاج محمد حسین کاشف الغطا درج در کیهان اندیشه شماره 55 مرداد و شهریور 1376 ص 13 .
3- راز افرینش ال رسول: 147 .
4- لمعات فخرالدین عراقی تصحیح اقای محمد خواجوی ص 102 چاپ مولی .
5- تفسیر فاتحة الکتاب تصحیح استاد جلال الدین آشتیانی ص 44 تفسیر روان جاوید ج 1 ص 4 .
6- تفسیر حمد از امام خمینی: 20 ناشر نهضت زنان مسلمان .
7- فتوحات مکیه چاپ قاهره تحقیق عثمان یحیی ج2ص 134 .
8- جامع الاسرار و منبع الانوار ص 3-56-95 .
9- مشارق انوار الیقین ص 168 چاپ بیروت.
10- تصوف و تشیع تالیف علامه هاشم معروف الحسنی ص 518 .
11- ایشان به زمان چاپ ششم از دنیا رفتن
12- شکوه شمس ترجمه آقای حسن لاهوتی ص 292 .
13- مقدمه ی دیوان نامبرده، نامه ی متولی بقعه شاه نعمت الله.
14- ص 129 .
15- می توانید به طبقات شعرانی و نورالابصار شبلنجی و تذکرة الاولیاء رجوع کنید.
16- تذکرة الاولیاء تصحیح نیکلسون چاپ دنیای کتاب ص 54 .
17- همان مأخذ: 148 .
18- همان مأخذ:65 .
19- همان مأخذ:179 .
20- رساله قشیریه ص 664 .
21- ارشاد مفید ص 304 .
22- تذکرة الاولیاء چاپ دنیای کتاب 269 .
23- اصول کافی مترجم ج 1 ص 406-407 .
24- تذکره الاولیاء چاپ دنیای کتاب 121 .
25- همان مأخذ: 116 .
26- تحفة المجالس ص 323 .
27- بحارالانوار ج 16 ص 78 .
28- سلسله های صوفیان ایران ص 295 به نقل از رجوم الشیاطین تالیف ملاعلی گنابادی.
29- نزهة المجالس ج 2 ص 227 .
30- ناسخ التواریخ امام حسین علیه السلام ج 1 ص 14 .
31- قابل تذکر است که نطفه تا زمان سه ماهگی استخوان بندی کامل نشده است.
32- سلسله های صوفیان ایران ص 295 به نقل از رجوم الشیاطین تالیف ملا علی .
33- مجالس المؤمنین ج 1 ص 181.
34- شرح احوال و آثار عین القضاه ص 81 باب اول .
35- گردش افغانستان و پاکستان تألیف سلطان حسین تابنده ص 15 .
36- آثار الحق: 145/1 وسط گفتار 510 .
37- آثار الحق: 536/1 سطر آخر گفتار: 1721 .
38- ویژه نامه بیستمین سالگرد شهادت علامه شهید آیه الله مصطفی خمینی در روزنامه همشهری پنجشنبه 1/آبان/1376 - 20/جمادی الثانی/1481 ص 8 ستون اول .
39- ابوسعید نامه ج 1 ص 157 .
40- صالحیه ص 345 حقیقت 651 .
41- سبع المثانی ص 353 .
42- رساله سعادتیه ص 84 .
43- مقدمه دیوان صفی ص 16 .
44- نامه های صالح ص 11 .
45- نامه های صالح ص 17 .
46- عرفان ایران: 18/7 .
47- فتوحات مکیه ج 2 ص 8 و 52 .
48- معراج التشوف الی حقائق التصوف ص 49 .
49- صالحیه چاپ دوم ص 172 .
50- صالحیه چاپ دوم ص 173 .
51- تحفة الوجود از مجدالاشراف ص 11 جواهر الکلام از پرویز خان سلمانی ص الف تحفه عباسی شیخ مؤذن خراسانی فصل 5 مرآت الحق کبوتر آهنگی 119-120 مثنوی ولایت نامه ص 404 ولایت نامه ملا سلطان ص 235-236-237-238 عنقای قاف ص 126 الی 128 تذکره القطاب اویسی ج 1 ص 109 و خورشید تابنده ص 41-40، اصول تصوف و ...

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط