اخوان المسلمین و ملک فاروق

برای مدتی طولانی حکومت و شاه توجهی به وجود اخوان المسلمین نمی کردند. ولی زمانی که پیشاهنگان آنها در مجامع عمومی شروع به فعالیت کردند و شعب محلی آن گسترش یافت و
سه‌شنبه، 16 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخوان المسلمین و ملک فاروق
اخوان المسلمین و ملک فاروق

نویسنده: اسحاق موسی الحسینی
مترجم: سیّد هادی خسروشاهی


 
برای مدتی طولانی حکومت و شاه توجهی به وجود اخوان المسلمین نمی کردند. ولی زمانی که پیشاهنگان آنها در مجامع عمومی شروع به فعالیت کردند و شعب محلی آن گسترش یافت و نشریاتشان مورد توجه عامه قرار گرفت، مقامات بلند پایه مملکتی حضور آنان را حس کردند.
برای مثال، پیشاهنگان اخوان المسلمین در دوران اول فعالیت خود، در مراسم خوشامدگویی به ملک فاروق، هنگامی که به قاهره می آمد، و بدرقه او، زمانی که از آنجا می رفت، شرکت کردند. آنها همچنین در دیداری که ملک عبدالعزیز بن سعود در سال 1946 از قاهره داشت، به استقبال وی رفتند. این عمل خوشامدگویی برادرانه ای بود به شاه برادران «اخوان»!
ملک فاروق می بایست به برخی از نشریات سازمان، که به حکومت اسلامی فرا
می خواندند، دست یافته باشد، زیرا چندان بدین امر توجه می کرد که سرویس امنیتی ویژه ای ایجاد کرد تا هر هفته گزارش کارهای البنا را به او بدهند. (1)
انور السادات در خاطرات خود که در نوامبر سال 1954 تحت عنوان صفحات مجهوله (صفحاتی ناشناخته از تاریخ) منتشر گردید، اشاره ای به ملاقاتش با البنّا می کند. در این ملاقات البنا انگیزه های مخالفت شاه با اخوان المسلمین را برای او تشریح کرده بود، البنا گفته بود:
«شاه بشدت از وجود اخوان المسلمین احساس خطر می کند، زیرا پیام ایشان اشعار می دارد که پادشاهی می باید انتخابی باشد، نه موروثی».
البنّا از این واهمه داشت که شاید شاه به دلیل همین ترس، با ایشان در بیفتد و قبل از آنکه سازمان بتواند مقام و مکان واقعی خود را در میان مردم پیدا کند، آن را از بین ببرد. (2)
ترس البنّا بسیار بجا بود، زیرا فاروق از نفوذ و گسترش روز افزون اخوان المسلمین وحشت زده شده، وجود آن را خطری برای خود می دانست، از این رو بازی موش و گربه و به عبارت بهتر دو گربه و یک موش! را با آنان آغاز کرد.
البنّا، با تشخیص اینکه قدرتهای خارجی به جنبش او بدگمان شده اند، ترجیح داد موقتا با دربار کنار آید، تا سوء ظن آنها بر طرف شود. (3) برای ایجاد ارتباط با ملک فاروق برخی از افراد مورد اطمینان وی، از جمله یوسف رشاد را به کار گرفت، ولی البنّا نتوانست در این زمینه موفقیتی به چنگ آورد. پادشاه از شخصیت قوی و محکم البنّا خبر داشت و از برخورد با او بشدت می ترسید.
او فقط به رشاد اجازه داد که با البنّا ملاقات کند و به سخنانش گوش فرا دهد. ملاقات آن دو، سه ساعت طول کشید و البنّا او را متقاعد ساخت که نسبت به پادشاه وفادار است! فاروق به رشاد گفت:
«البنا تو را تحمیق کرده است!»
چندی نگذشت که پادشاه در مقابل دشمنان قدیمی خود، وفد، به پشتیبانی اخوان نیاز پیدا کرد. به هیچ وجه نمی توانست فراموش کند که آنان در سال 1942، با کمک تانکهای انگلستان و به رغم مخالفت و اعتراض وی به قدرت رسیده اند، اخوان المسلمین را همسنگی در برابر «وفد» می دید. این روابط حسنه به هر حال مدت کوتاهی، در طول سال 1946 ادامه یافت. (4) اندکی پس از پایان جنگ فلسطین در سال 1948، اخوان المسلمین متهم به طراحی کودتا علیه حکومت و سلطنت شدند. نخست وزیر نقراشی دستور بسته شدن سازمان و شعب آن، مصادره اموال و دستگیری بسیاری از اعضا را صادر کرد.
ملاققاتی بین البنّا و کریم ثابت- مشاور مطبوعاتی شاه- صورت گرفت. در این ملاقات البنّا اهداف سازمان را با ذکر جزئیات تشریج نمود و بر روی این نکته که برنامه های سازمان صرفا برنامه های مذهبی و اخلاقی هستند، پافشاری کرد. او گفته بود:
«کار سیاسی سازمان پدیده زودگذری بود که روشی نادرست نسبت به اهداف سازمان به شمار می رفت.» (5)
او از ثابت خواست که پیامش را به شاه برساند و از او بخواهد که از نفوذ خود در نقراشی استفاده کرده و تعطیل و مصادره اموال و فشارهای گوناگون را بر سازمانی که جز اشاعه افکار دینی و تبیین قوانین اسلامی هدفی ندراد، متوقف سازد. البنّا افزوده بود:
«اخوان المسلمین می توانند به شاه در مبارزه اش علیه کمونیسم و مکتبهای الحادی مدد برسانند.»! سرانجام سخنان خود را بدین گونه به پایان برده بود:
- «اگر شاه با این نقطه نظرات موافقت کند من شخصا قول می دهم که اطلاعیه ای رسمی دایر بر این که اخوان المسلمین هیچکاه در امور سیاسی دخالت نکرده و تمامی نیروی خود را صرف مقاصد مذهبی خواهند کرد، منتشر سازم.» (6)
آخرین هفته دسامبر 1948 بود که ثابت برای رساندن این پیغام نزد شاه رفت. اما همینکه با شاه روبه رو شد، شاه بی مقدمه از او پرسید:
-« دولت می خواهد عکس شاه جدید را ببینی؟»
ثابت آشکارا حیرت زده شد و پرسید:
-« عکس شاه جدید؟»
فاروق تقویمی از کشوی میزش بیرون کشید، به ثابت نشان داد و گفت:
- «بله، شاه جدید! نگاه کن! عکس چه کسی را می بینی؟»
ثابت گفت:
-« عکس حسن البنّا؟!»
فاروق گفت:
- پادشاه جدید! این تقویم یکی از صدها تقویمی است که پلیس در «دمنهور» کشف کرده است. اخوان المسلمین عکس مرا از صفحه اول تقویم کنده و عکس البنّا را به جای آن گذاشته اند. در واقع نقراشی درست می گفت که اینها خیال حکومت کردن دارند.» (7)
چند روز بعد نقراشی و سپس البنّا ترور شدند. اخوان المسلیمن حکومت و فاروق را به قتل رهبرشان متهم کرده، (8) سوگند خوردند که از او وهمه دست اندرکاران، انتقام گیرند.
ولی سیر حوادث به گونه دیگری بود. قبلا توضیح دادیم که فاروق چگونه در صدد دست و پا کردن رهبری برای سازمان بر آمد که همسوی با تمایلات او، حرکت کند. هنوز یک ماه از انتصاب هضیبی به مرشد عامی نگذشته بود که او به همراه چند تن از رهبران اخوان، در کالسکه دربار به سوی قصر پادشاهی در حرکت بودند. اولین ملاقات بین فاروق و مرشد عام، چهل و پنج دقیقه طول کشید. (9)
برخی از مقامات اظهار داشتند که اخوان المسلمین از فتوای مفتی مصر که گفته بود فاروق از طرف مادری با خاندان پیامبر نسبت دارد! بهره گرفته و علیه او شروع به مخالفت خوانی کردند. فاروق تحت فشار افکار عمومی که نتیجه طبیعی آگاهی از چنین اصل و نسبی بود، برای اخوان المسلمین پیغام فرستاد که بهتر است آنها
گذشته ها را فراموش کنند و او هم سعی خواهد کرد تمامی امتیازات سازمانی را به ایشان بازگرداند. اما مرشد اصرار داشت که در قتل حسن البنّا تحقیقات و بررسیهای مفصّل انجام گردد و پرده از روی اسرار مرگ او برداشته شود. از این رو شاه، همینکه مرشد کل پیش او رفت، دستور داد حمله ای مطبوعاتی علیه او ترتیب داده و تلاش شود که اعضای برجسته سازمان بر او بشورند.
همانگونه که یکی از دوستان محمد نجیب اظهار داشت: «زیاد دور از حقیقت نیست که ادعای شاه به تقدّسش و رسیدن نژادش به خاندان پیامبر، تنها برای جلب حمایت اخوان در برابر افسران انقلابی ارتش انجام گرفته باشد.» (10)
گفته می شود که فاروق از هضیبی سه تقاضای عمده کرده بود:
اولا: تصفیه سازمان از عوامل انقلابی. ثانیا: صلح با انگلستان و ثالثا، همانطور که حسن البنّا به کریم ثابت قول داده بود، تبدیل سازمان به یک سازمان ضد کمونیستی. (11)
تا هنگامی که هضیبی از افشای هر نکته ای درباره گفتگوهای خود با فاروق خودداری می کرد، هیچ گونه دلیلی در درستی و نادرستی این داستان نداشتیم. سایر ملاقاتهای هضیبی با پادشاه بدین ترتیب بودند:
ملاقات 16 ژانویه 1952، در زمانی که بحران کانال سوئز در اوج خود بود، به منظور عرض تبریک به پادشاه به مناسبت تولد ولیعهد!. ملاقات 25 مه 1952، در زمانی که جدالهای سیاسی به مرحله حساسی رسیده بودند، به منظور تجدید پیمان وفاداری به شاه. (12)
اعضای اخوان المسلمین از این نمایشهای مسخره که توسط ملک فاروق- عامل اصلی قتل البنّا- و مرشد عام اجرا می شد، بسیار خشمگین بودند. (13) آتش زیر خاکستر بود.
جناح مخالف هضیبی را به دلیل ملایمتش در مقابل رژیم و شاه ملامت می کرد و این کار را انحراف و نادیده گیری خون شهدا می دانست. جناح موافق، او را به دلیل روشن بینی می ستود و معتقد بود که در آن برهه زمانی، بهترین روش را برای حفظ و توسعه سازمان انتخاب کرده و او را از تمامی اتهّاماتی که بر وی وارد می شد، مبّرا
می دانست. (14) آنها معتقد بودند که سیرحوادث، مستلزم آرامسازی است.
جناح مخالف اعتقاد داشت که هضیبی با جلب رضایت شاه و نخست وزیر او ابراهیم عبدالهادی، که در واقع بازوی اصلی در قتل البنّا و دشمن دیرینه اش بود، فقط توانسته است سازمان را به موضع سازش بکشد و جلو فعالیت موثر آن را در ماجرای کانل سوئز بگیرد.
آنان می گفتند که هضیبی جلو فعالیت سیاسی شان را می گیرد و از تمام متن قرآن «بشنوید و اطاعت کنید» را آموخته است و در واقع اطاعتی که او در ذهن دارد، اطاعت از پادشاه است. (15)
هضیبی در المسلمون و الدعوة این اتهامات را رد کرد. او پیوسته همه را به آمادگی فرا می خواند و از افشای نام گروههای نظامی اخوان المسلمین ابا داشت. او
می گفت:
- «توقّع نداریم که اخوان المسلمین، بعد از این همه آزمونها و با وجود پلیس امنیتی در کشور، کاری جز این بکنند.»
او از سوی دیگر چنین پیش می نهاد که مبارزه مستلزم آزادی کشور از فساد اخلاقی و همه انواع تفریحات ناسالمی است که روحیه مبارزه جویانه را تضعیف و ذهن مبارزه جویان را از اوضاع جدی کشور منحرف می کنند. (16)
مع ذلک، هضیبی پیوسته در برابر فاروق، محتاط و مودب باقی ماند! از این رو یک هفته پس از آنکه مقاله ای در الدعوة به تاریخ ژانویه 1952 انتشار یافت که در آن به انتصاب حافظ عفیفی به سمت نمایندگی مجلس اعتراض شده بود، اعلامیه ای رسمی در همان مجله به امضاء عبدالحکیم عابدین- دبیرکل اخوان- انتشار یافت که اشعار می داشت الدعوة سخنگوی دفتر مرکزی اخوان نیست و خط مشی های آن را منعکس نمی کند، بلکه نشریه سیاسی خصوصی می باشد که نقطه نظرات صاحبان خود را، بدون کنترل اخوان المسلمین، بیان می دارد.
مماشات فاروق با اخوان المسلمین دلیل آشکاری داشت. او آنقدر نیز هوش بود که درک کند اخوان المسلمین دارای قدرت و مجبوبیت فوق العاده ای هستند و
می توانند تاج و تخت او را در برابر دشمنانش حفظ نمایند.
اما او در محاسبات خود دو مسئله مهم و عمده را فراموش کرده بود:
اولا جنبش افسران انقلابی ارتش قوی تر از آن بود که هضیبی و اخوان المسلمین بتوانند آن را خنثی کنند، ثانیا گروه بیشماری از اخوان المسلمین مترصّد فرصتی بودند که به فاروق حمله کنند و تاجش را از سرش بیندازند. در واقع زمان آن هم فرا رسید. لحظه ای که انقلاب آغاز شد، اخوان المسلمین از محبوبیت مردمی خود استفاده کردند و با جنبش انقلابی افسران در یک هدف مشترک به توافق رسیدند:
از شرّ فاروق باید راحت شد. (17)
فاروق از قدرت اخوان المسلمین خبر داشت و می ترسید، اما زمانی که در خاطرات خود اظهار داشت که اخوان المسلمین نقشه سرنگونی او را طرح کرده و افسران انقلابی در واقع ابزار دست ایشان بوده اند، آشکارا دچارگزافه گویی گردید. (18)
او در این ادعا بقدری پیش رفت که اظهار داشت اخوان المسلمین تصمیم گرفته بودند او را در دریا غرق کنند، و اگر او نتوانسته بود برنامه سفرش را با کاپیتان کشتی تنظیم نماید و تغییر مسیر بدهد. این کار عملی می شد. (19)
این مسئله را یکی از افسران تکذیب نمود و اشاره کرد که کشتن او برای ایشان، که قدرت کامل را در دست داشتند، به هیچ وجه کار مشکلی نبود. فاروق سعی می کرد افکار عمومی را در جهت منافع خود جلب کند و از خود قهرمان تراژدی بسازد.
بعد از سقوط فاروق، تا یکماه، هضیبی تنها و منزوی در ملک تابستانی خود اقامت کرد. او بعدها به خاطر این رفتار مورد سرزنش قرار می گرفت، ولی این کار، هر آیینه، و با توجه به روابط میان آن دو، شگفت نمی نمود. با خلع فاروق، اخوان المسلمین نفسی از سرآلودگی کشیدند و احساس کردند دموکراسی اسلامی که آنان در پی تحقق آن هستند زمینه آزاد و مناسبی برای رشد پیدا کرده است. آنان، حداقل بدین دلیل که باد به دلخواه کشتیبان نوزید، چنین می پنداشتند که روز فرمانرایی آنها فرا رسیده است. یکبار دیگر بخت از ایشان روی گرداند و سازمان دریافت که در مقابل محبوبیّت و نیروی انقلاب ناتوان است.

پی نوشت ها :

1. مجله «عطارد» ژانویه 1953، ص 19. مقاله آن تحت عنوان «داستان جنگ بین شهید البنّا و فاروق» چاپ شده بود.
2. صفحات مجهوله ص 99.
3. ایضا، ص 100.
4. صفحات مجهوله، ص 102.
5. خاطارت کریم ثابت در الجمهوریه شماره 11 ژوئیه 1955.
6. ایضاً، اظهارات مشابهی در روزنامه الجمهور المصری، 18 دسامبر 1951 چاپ شد.
7. خاطرات کریم ثابت در الجمهوریه شماره 11 ژوئیه 1955.
8. «عطارد» ژانویه 1953، صص 41 و 47.
9. «کرا» 40/1.
10. ایضا.
11. »کرا» 1/40.
12. ایضا.
13. معالم الحق ص 91.
14. المسلمون 1/ 8/ 830.
15. »کیره» 17/ 2/ و 18.
16. المسلمون 11/ 1/ 205 ژانویه 1952. رجوع شود به الدعوه 1/ 37/ 1، 6 نوامبر 1951 و 1/ 51/ 3.
17. محکمه الشعب 2/ 440 و 441. همچنین حقایق للتاریخ قصه الاخوان الکامله، ص 24. در دنباله آن آمده است.
- «انقلاب در ابتدای امر با ما همکاری کرد چون بدون کمک ما، که از حمایت بسیار برخوردار بودیم، و افسران و افراد ما در ارتش بودند، امکان پیروزی نداشتند.» همچنین فاروق بین القیمه و الحدید، ص 80، عطارد ژانویه 1953، ص 25.
18. فاروق بین القیمه و الحدید ص 63.
19. مجله New Iiberty آزادی جدید. ص 15. در مونترآل کانادا چاپ می شود و خاطرات فاروق را نیز چاپ می کند.

منبع: موسی الحسینی، اسحاق؛ اخوان المسلمین: بزرگترین حرکت اسلامی معاصر، تهران: اطلاعات، 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما