اخوان المسلمین و سازمان مخفی

محمود عبداللطیف، سوقصد کننده به جان عبدالناصر از ارگان سازمان مخفی اخوان (*) بود و دستوراتش را از « هنداوی دویر»، و او هم متقابلا از ابراهیم طیب، و به همین ترتیب تا
سه‌شنبه، 16 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخوان المسلمین و سازمان مخفی
اخوان المسلمین و سازمان مخفی

نویسنده: اسحاق موسی الحسینی
مترجم: سید هادی خسروشاهی


 
محمود عبداللطیف، سوقصد کننده به جان عبدالناصر از ارگان سازمان مخفی اخوان (*) بود و دستوراتش را از « هنداوی دویر»، و او هم متقابلا از ابراهیم طیب، و به همین ترتیب تا کادرهای بالای سازمان، دریافت کرده بود. همچنین آشکار است که دولت اعضای ارگان سری را بیش از اعضای اخوان المسلمین در سایر سطوح تحت تعقیب قرار می داد.
در صورت جلسه پیگرد« دادگاه نظامی» چنین می خوانیم:
-« فلان... مرتکب اعمال خلاف قانون و خلاف تمامیت ارضی کشور، در 26 اکتبر 1954 و در روزهای قبل از آن در قاهره و اسکندریه شده است: او با همیاری کسانی دیگر در راه اقدامات جنایتکارانه برای براندازی حکومت توطئه کرده؛ یک نهاد سری مسلح، به منظور اقدام به ترور و خرابکاری در سطح کشور، تشکیل داده و برای گرفتن قدرت از راه زور به وسیله سازمانی که بدان وابسته است، تدارک می دیده است... وغیره(1)
به عبارت دیگر، سازمان مخفی مسئول حوادثی شناخته شده است که به سقوط و از هم پاشیدگی اخوان المسلمین انجامید.
اخوان المسلمین این حقیقت را بسیار دیر درک کردند و کوششهای بی ثمری برای جبران مافات آغاز نمودند. از این رو عبدالقادر عوده، نامه ای در 4 نوامبر به جمال عبدالناصر فرستاد و در آن قولهایی به شرح ذیل داد:
1. ارگان مخفی را منحل کند و سلاح و مهمات آن را ظرف پانزده روز تحویل دهد.
2. در سازمان اصلاحاتی به وجود آورده، فعالیتهای آن را به موضوعات دینی و آموزشی محدود گرداند، و این را حداقل در طی دوره انتقال و تا زمان استقرار قانون اساسی، رعایت کند.
3. عملیات ضدرژیم را در ظرف دو هفته پس از موافقت با حکومت متوقف نماید. در مقابل او درخواست می کند که:
1. تمام اعضای دستگیر شده آزاد گردند.
2. تمامی کسانی که در ظرف 15 روز سلاح خود را تحویل دهند، مورد عفو قرار گیرند.
3. تسهیلاتی برای برادران دستگیر شده یا آزاد فراهم گردد، که بتوانند با یکدیگر ملاقات کنند و بر سر موافقت نامه به تبادل نظر بپردازند.
4. و در ظرف 15 روز تا اعلام نتیجه موافقت نامه، دستگیری اخوان متوقف گردد.(2)
حکومت این درخواستها را فریبی به منظور آشفتگی ذهن حکومت و مردم و تجدید قوای اخوان المسلمین در راه بدست گرفتن قدرت دانست(3) بنابراین دادگاه عالی برای رسیدگی به دعاوی جلساتی تشکیل داد که تعداد بیشماری در آن شرکت می کردند و تعداد بیشتری از طریق رادیو به آن گوش فرامی دادند.
از یکی از اعضای شورای انقلاب پرسیده شد که آیا منطقی نیست که بین سازمانی، که روی جنبه های دینی واخلاقی کار می کند، و ارگان مخفی و مسلح آن، فرق گذارده و از این رو ارگان مزبور منحل شود ولی بخش دیگر سازمان به ادامه فعالیت مجاز باشد؟ این عضو پاسخ داد چنین تصوری احمقانه است! زیرا ارگان سری با سازمان یکی است و انحلال آن به تنهایی، ریشه های اصلی فساد! را که در سازمان قرار دارد. قطع نخواهد کرد. او گفت: تنها راه عاقلانه، ریشه کنی سازمان در سرتا سر مصر است.
تصمیمات شورای انقلاب بسیار جدی و صریح بود و هیچ گونه امکان مذاکره و سازش را باقی نمی گذاشت. ممکن است این سوال عنوان شود: آیا نمی شود سازمان مخفی را از جمعیت جدا دانست؟ آیا می توان ایده ارتش اسلامی را از جنبشی که وظیفه خود را دفاع در مقابل امپریالیسم می داند، گرفت؟ بهترین پاسخگوی این سوالات خود اخوان المسلمین هستند. ولی آشکار است که اگر ارتش اسلامی و سازمان مخفی به کناری گذاشته شوند تغییراتی اساسی هم می باید در اصول اخوان المسلمین روی دهد. و از این رو می توان دچار این ساده نگری شد که تمامی حکومتهای کشورهای اسلامی واقعا اسلامی هستند گرچه آشکارا قوانین این کشورها برخلاف قوانین اسلام بوده وبرخی هم دست به بدعت گذاری زده اند.
هضیبی یکبار در طی محاکمه گفته بود که قانون مدنی مصر موافق شریعت بوده و فقط در مورد رباخواری استثنا قائل شده است. او گفته بود کل قوانین جزائی موجود در قرآن از هفت فقره تجاوز نمی کنند. مقامات اجرائی این قوانین را به انگیزه های ویژه خود، یعنی امتیازاتشان، معلق کرده اند. بقیه قوانین جزایی تعزیرهایی هستند که قانون آنها را روا دیده است.( تعزیر مجازاتی است که در قرآن نیامده و قاضی اختیار تصمیم گیری در آن را دارد.)(4)
تغییر دیگر در اصول اخوان در واقع نقض اعلامیه البنا بود که می گفت جهاد تا هنگامی که جنبش را از خطرات حفظ کرده و پیام آن را به میان مردم می برد، امری قانونی و موجه است.(5)
اخوان البته می باید از قوانینی که قتل نفس را، در حدودی که اسلام معین کرده است، روا نمی دارند، اطاعت کنند.
بشر مجاز نیست که کس دیگری را به این دلیل که نقطه نظرهای متفاوت با او دارد، بکشد. صدور حکم اعدام فقط در حیطه قدرت دادگاهاست. اگر قرار باشد مسلمانی، مسلمان دیگر را به نام مذهب بکشد، آنارشیسم همه جا را فرا می گیرد.
شیخ حسن الباقوری در این مورد چنین گفت:
«سوقصد به جان دیگری، آن گونه که در ذهن مردم جا افتاده است، چیزی جز خیانت و شورش نیست. اسلام بالاتر از آن است که به کسی حکم قتل و خیانت بدهد. در کتاب خداوند و پیام پیامبر، خیانت وجود ندارد. آنجا که حکم قتل کسی صادر می گردد، باید به طور مشخص و واضح توسط اسلام تبیین شده باشد.»(6)
شاید برای خواننده جالب باشد که بداند سازمان مخفی چگونه شکل گرفت.
نظرات مختلفی در مورد تاریخ تولد آن ذکر شده است. برخی از مقالات اظهار می داشتند که اندیشه جهاد، و آمادگی برای آن با سلاح و آموزشهای نظامی، یکی از اساسی ترین و ابتدایی ترین اصول سازمان از بدو تاسیس بوده است. به عبارت دیگر حسن البنا این عنصر را در محاسبات خود، از همان ابتدای شکل گیری اندیشه تشکیل اخوان المسلمین، وارد کرده بود، ولی آن را در ذهن خود نگهداشت تا لحظه مناسب برای ابراز آن فرا رسید.
مشکل بتوان این مسئله را پاسخ داد، زیرا به عقیده ما سیر حوادث بود که ادامه و تکمیل جنبش را موجب گردید. به احتمال قوی، جنبه مذهبی حرکت در ذهن البنا از چندان قوتی برخوردار بود که برای سایر جنبه ها در ذهن او جای چندانی باقی نمی گذارد.
در واقع اسلام همگان را به جهاد فرا می خواند و آن را به عنوان یکی از پایه های اساسی خود پذیرفته است، ولی فرد مسلمان حق ندارد خودسرانه اسلحه بردارد و هر جا و به هر شکل که دلش می خواهد آن را به کار برد. جهاد قوانینی دارد که توسط علمای اسلامی تبیین گریده اند ومهمترین اصل آن این است که مسلمان، خود هیچگاه آغازگر جنگ نیست، بلکه اسلحه را فقط به منظور دفاع به کار می برد.
آیات گوناگونی در قرآن راجع به این مسئله ذکر گردیده اند، از جمله:
- «با آنکه با شما می جنگد، به شیوه خودش بجنگید وبدانید که خداوند با پرهیزکاران است.»
و:
-« به نام خدا با آنان که با شما می جنگند، بجنگید وستمگر نباشید که خدا ستمگران را دوست ندارد.»
البته آیات بسیاری در قرآن مردم را به عطوفت و صلح فرا می خوانند.
بنابراین اگر فرض را برآن بگیریم که اندیشه جهاد از ابتدای شروع حرکت در ذهن البنا بود، با توجه به اطلاعات وسیع قرآنی او، می باید بدانیم که او حتما معنی دقیق و جامعی از جهاد در ذهن داشته است و به هر عمل آشوبگرانه ای، جهاد اطلاق نمی کرده است.
از این گذشته، شاید بتوان گفت اولین تاریخی که در آن ذکری از جهاد و آمادگی برای آن مطرح شده است سال 1939 می باشد. در آن زمان البنا مسجد جدیدی را در «رواق العرب» افتتاح کرد و در واقع شاید بشود آن روز را نقطه آغازی برای تشکیل سازمان مخفی نامید.(7)
به گفته انورسادات، حسن البنا در سال 1940 شروع به جمع آوری سلاح کرد. مجموعه ای از حقایق این واقعیت تاریخی را تکمیل می کند. در آغاز جنگ دوم زمینه برای بیرون راندن انگلستان آماده بود و حسن البنا هم چون دیگران خود را آماده کرد.
این مسئله توسط خمیس حمیده در طی یکی از بازجوییهایش تایید گردید که سازمان در سال 1942 و حتی قبل از آن وجود داشت.(8) او معتقد بود که پایه گذار آن نه حسن البنا که محمود لبیب است که برای ساختمان سازمان مخفی از خدمات افسران آلمانی بهره برد.(9) و این به زمانی برمی گردد که آنان قدرت در اختیار داشتند.(10)
تشکیل سازمان مخفی به چه منظور بود؟ آیا به این دلیل بود که اسلحه داشتن طبق قانون ممنوع بود واخوان المسلمین مجبور بود به طور مخفی مسلح شود؟ آیا از موضع خصمانه دولت سرچشمه می گرفت؟ آیا به خاطر حفاظت در قبال دشمنان داخلی وخارجی بود؟ و آیا از آنجا نشات می گرفت که پیام اخوان المسلمین نیز می باید از طریق زور- مانند کمونیسم - به گوش مردم فرو رود؟ آیا اوضاع ملل مسلمان که همگی تحت قانون زور و ظلم بودند آن را به این موضوع کشاند که می باید روشی شبیه به خود ایشان پیش بگیرند؟ و آیا آنان در رابطه با اشغال انگلیس حرکت می کردند و بر این باور شده بودند که تنها زور آنان را بیرون خواهد کرد؟
تمامی این انگیزه ها مطرح شده اند.(11) واقعیت این است که اخوان المسلمین از مدتها قبل به فکر ایجاد ارتشی مسلمان بودند که حافظ حکومت اسلامی، بدان پایه که خواهان آن بودند، باشد.
آنها، به منظور تامین مالی، بر«فریضه الجهاد»( تکلیف جهاد) که در قرآن معین شده است، تکیه می کردند. البنا در مقدمه پیام خود در مورد جهاد چنین می گوید:
« خداوند جهاد را برای هر مسلمی واجب داشته است. وظیفه ای که نمی توان از آن گریخت، وظیفه ای که به انجام آن بسیار تاکید شده است. فریضه ای که به ازای آن، پاداش بسیار نهاده است. پاداشی ورای همه پاداشها! آنقدر برای مجاهد پاداش در دنیا و آخرت قرار داده شده است که هیچ کس دیگری را امکان رسیدن به چنان مرحله ای نیست. ایمان و خون پاک مجاهدان، ضامن پیروزی در این جهان و رستگاری در جهان آخرت است. آنان که از جهاد روی برمی گردانند باید منتظر سخت ترین مجازاتها باشند. آنان به خاطر عمل زشتشان مورد سرزنش قرار می گیرند، به جرم بزدلی و ترس تحقیر می شوند و در این جهان دچار نکبت می گردند، مگر آنکه با جهاد در راه حق، خود را از این آلودگیها پاک گردانند. فراریان از جهاد دچار عذابی گریز ناپذیر می گردند. فرار از جهاد یکی از هفت گناه بزرگ و زشت ترین آنهاست.»(12)
دعوت به جهاد در بسیاری از مراسم و جلسات اخوان المسلمین، با تکیه بر روی اهمیت آن و با ذکر آیه های قرآنی، تکرار می شد. مصطفی السباغی در این نقطه نظر آنقدر پیش رفت که آن را یکی از چهار ستون جنبش جدید دانسته و چنین توصیفش نمود:
« آمادگی رزمی برای حفظ نظم در درون و دفع هر نوع تجاوز از برون».(13)
او در ادامه سخنانش افزود:
« جنگ علیه امپریالیسم و عوامل آن برای رزمنده نوعی عبادت است، او را به خداوند نزدیک و آرامش بهشت را بدو ارزانی می کند. جهاد همچون نماز و روزه واجب است. خداوندی که کوچکترین اقدام علیه ظالم را می بیند و پاداش می دهد چگونه می تواند در مقابل کسانی که به ملتشان، با حمایت از امپریالیسم، صدمه می زنند، ساکت بنشیند؟ براستی که چنین نیست و ستمگران کیفر عمل خود را خواهند گرفت.»(14)
کتاب جهاد فی سبیل ا...( جهاد در راه خدا) نوشته ابوالاعلی المودودی، که در آن تفاوت بین جنگ و جهاد ولزوم جهاد ذکر گردیده، سخت مورد توجه اخوان المسلمین قرار گرفت و تاثیر عمیقی برایشان گذاشته بود.(15)
برای عضوگیری در سازمان مخفی، قوانین سختی وضع کرده بودند. اعضای این بخش حتما می باید از بین اعضای طراز اول اخوان المسلمین در شعب مختلف انتخاب شده و اسلام را به تمام و کمال فهمیده باشند، سنشان بیش از 20 سال بوده وقدرت اقدام به جهاد را به خاطر منافع عمومی داشته باشند ودر هر اختلاف داخلی، خود را دخالت ندهند.(16)
کاندیدای عضویت سازمان سپس از مراحل رده بندی شده ای می گذشت که او را از مرحله برادر طرفدار، به عامل، عضو خانواده و سرانجام به عضو مسئول می رساند.(17)
در هر مرحله آموزشهای ویژه ای چه از نظر بدنی و چه روحی از سر می گذراند. او می بایست به قرائت قرآن مسلط می شد، اشعار و ضرب المثلهایی را از بر می کرد، کمکهای اولیه درمانی را فرا می گرفت و سرانجام به آموزش سلاح می رسید و سوگند یاد می کرد که:
- « به خدا سوگند می خورم که حافظ و نگهبان اصول اخوان المسلمین بوده، رزمنده راه خداوند باشم و به بهترین وجه ممکن بشنوم و اطاعت کنم و بجنگم!»(18)
اعضا به گروههای رزمی( خانواده) متعدد تقسیم می گردید، و استفاده از تفنگ، هفت تیر، نارنجک ومین گذاری را فرا می گرفتند. سپس در هسته های سازمانی تقسیم می شدند. از این به بعد هرعضو دارای یک شماره و یک نام مستعار بود. در این مرحله، عضو به هیچ وجه حق اعتراض یا عدم اطاعت از فرمانده را نداشت.
فرماندهی سازمان مخفی، شامل یک یا سه عضو به انتخاب مرشد عام بود. مرشد عام خود فرماندهی عالی سازمان را به عهده داشت. این سازمان همچنین رئیس ستاد، سرباز، کمیته های مسئول ارتباطات، تدارکات، آزمونها و قوانین داخلی داشت.(19)به دلیل ماهیت وجودی سازمان، گمان برده می شد که در صورت انحلال جمعیت، فعالیت سازمان مخفی نه تنها متوقف نگردد، بلکه دو برابر شود.»(20)
البنا با توجه به شخصیت و هوش عظیمی که داشت توانست با قدرت تمام سازمان را رهبری نماید. افراد خط مقدمی که او برای تشکیل هسته های سازمانی انتخاب کرد بقدری شایسته و با کفایت بودند که بعدها نقش معلمان اعضای بعدی را به عهده گرفتند.(21) مدیران سه گانه ارگان در ابتدای امر عبارت بودند از: البنا، حسین کمال الدین وصالح العشماوی. ابراهیم الطیب جانشین عشماوی و عبدالرحمن السندی رئیس ستاد بود.(22)
منابع گوناگون ارقام گوناگونی از اعضای سازمان ارائه می دهند. مقامات دولتی معتقد بودند که تعداد آنها 400 عضو به اضافه 70 فرمانده هسته بود.(23) ولی یوسف طلعت در طی یکی از محاکمات خود یادآوری کرد که شمار آنها در طول یکسال به 10000 نفر رسید.(24) ابراهیم الطیب گفته بود که تعداد آنان 3000 عضو بوده وامید می رفت که سه چهارم اعضای اخوان المسلمین را بتوانند در این ارگان عضو نمایند.(25) خمیس حمیده اعلام داشت که تعداد 19 نفر از افسران پلیس عضو این سازمان بودند و تعداد ایشان در ارتش چندان قابل ملاحظه نبود.(26) بودجه سازمان از حق عضویت( هر عضو 15 جنبه در ماه می پرداخت) و نیمی از سود شرکت های متعلق به اخوان المسلمین تامین می گردید.(27)
پس از آنکه هضیبی به منصب مرشد عام جمعیت انتخاب شد، سازمان بدون فعالیت باقی ماند، حتی یک حادثه کوچک نیز پیش نیامد. او به هر حال به دنبال ایجاد اصلاحاتی بنیادین بود که طبیعت دوگانه سازمان را از میان ببرد، ولی موفقیتی پیدا نکرد. ولی توانست مدیریت و سرپرستی جدیدی برای آن تعیین کند. شورای رهبری سازمان اینک شامل خمیس حمیده، فرغلی، یوسف طلعت، صالح شادی( افسر پلیس) و عبدالمنعم عبدالرئوف( ارتشی) بود. صالح العشماوی از کار برکنار شده بود.
عبدالرئوف در مارس 1954 تغییراتی در سیستم سازمان ایجاد کرد، بدین ترتیب که در هر ناحیه اسکادرانی مرکب از چهار گروه و هر گروه شامل هفت عضو تشکیل گردید. هر اسکادران با یک رهبر و یک ذخیره روی هم رفته سی عضو را در بر می گرفت. هر گروه چهار تفنگ، دوکلت( استن و برن) (Sten،Bren) و چهارده نارنجک داشت.(28)
ترتیب سازمانی اسکادرانها هرمی بود، بدین ترتیب که مرشد عام در راس، شورای فرماندهی بعد از او، سپس رئیس ستاد، فرمانده شعب قاهره، فرماندهان اسکادرانها و سرانجام ارشد گروهها، قرار داشتند.(29)
شورای انقلاب از تمامی این جریانات اطلاع داشت! وعبدالناصر بارها انحلال سازمان را خواستار شده بود؟ ولی پاسخی نشنید. محاکمه اعضای ارتشی و پلیس سازمان در ژوئیه 1953 نقطه پایانی برفعالیت سازمان در این دو ارگان گذاشت، ولی بخش غیرنظامی همچنان با نظم وترتیب و مخفی کاری کامل به فعالیت خود ادامه داد.
در پایان دسامبر 1954، جلسه ای از شورای فرماندهی و نمایندگان نواحی تشکیل گردید تا بر روی مسئله به تاخیر انداختن توافق نامه مصر- انگلستان تبادل نظر کرده، تصمیم گیری نمایند.
دو نقطه نظر اساسی در این جلسه مورد تصویب قرار گرفت:
1. مذاکراتی سری با دولت صورت پذیرد تا به اخوان المسلمین امکان داده شود که نقطه نظرهای خود را بیان کنند.
2. اقدامات مثبت و موثر برای جلوگیری از امضای قرارداد به عمل آید. البته در صورتی که مرشد عام یا جانشینی وی چنین اقداماتی را مورد تصویب قرار دهند.(30)
دو روز بعد جلسه ای تشکیل شد و یوسف طلعت اعلام کرد که اگر چنین تفاهمی با حکومت برقرار نشود، آنان باید به مقاومت خود ادامه دهند.(31)
شکاف اصلی بین جمعیت و دولت باز شد و سازمان به سوی اقدام برای اجرای کودتا سوق داده شد. بر مبنای طرحی وسیع تصمیم برآن شد که تظاهرات عمومی وسیعی به همراه کارشکنی در امور دولت، ترورهای متعدد و کنترل خدمات عمومی صورت گیرد.(32)برای آماده سازی شرایط به منظور انجام چنان حرکتی، جزوات گوناگونی که مردم را به جهاد می خواندند و خطرات ناشی از امضای قرارداد را تذکر داده و خاطرنشان می ساختند که شورای اسلامی انقلاب از اهداف ملت به دور افتاده است، منتشر گردیدند.(33)
سرانجام تلاش برای سوقصد به جان عبدالناصر در 26 اکتبر 1954 عقیم ماند. این حادثه در واقع نقطه پایانی فعالیت سازمان و آغاز محاکمات سران آن بود.
اخوان المسلمین تمامی سعی خود را به کار بردند تا ثابت نمایند که در این حادثه دست نداشتند و حتی عضویت حمله کننده به عبدالناصر را انکار نمودند.(34) در طول محاکمه تمامی افراد سعی می کردند با انداختن گناه به گردن دیگری از مسئولیت شانه خالی کنند؛ از جمله هضیبی سوگند یاد کرد که به هیچ وجه چنین عملی را اجازه نداده است، (35) در صورتی که برخی از رهبران و فرماندهان سعی کردند مسئولیت را مستقیما به دوش او، به عنوان رهبر اخوان و فرمانده کل سازمان، بیندازند.
هضیبی چه از جریان خبر داشت و چه نداشت، روند حوادث نشان داد که سازمان مخفی و تمایل به خشونت پیامدهای فاجعه آمیزی برای اخوان خواهد داشت.
در بیانیه مشترکی که از جانب انجمن علمای بزرگ ( جماعة کبارالعلماء) صادر گردید، سازمان به خاطر فعالیتهای روزهای اولش در مورد ستایش قرار گرفت اما:
«ما، در حالی که اندوه قلبهای ما را لبریز ساخته، باید بپذیریم که برخی کژ رفته و برخلاف تعالیم قرآن، در جهت خلاف دین و ملت گام برداشته اند. خدا می داند که توطئه و اقدام علیه زندگی بیگناهان، تروریسم، اقدام علیه صلح، و گردآوری نیرو برای تهاجمات احمقانه، ملت را به کجا خواهد کشاند.
ما به تمامی مسلمانان پهنه گیتی سفارش می کنیم که به دین واقعی خود برگردند، اصول و رهنمودهای آن را درک کنند، در زندگی شخصی خود پیاده نمایند. و در جهت آسایش و آرامش خلق به کار گیرند، برای حفظ ساختمان جامعه اسلامی و حیثیت آن، همچون ید واحده عمل کنند.»(36)

پی نوشت ها :

* حادثه میدان منشیة الکبری، طبق اعتراف بسیاری از مسئولان مصری و اعضای اصلی اخوان، یک بازی ساختگی و توطئه ای برای سرکوب اخوان و ژنرال نجیب از سوی عبدالناصر بود که داستان آن را در کتابهای مختلفی با اسناد و مدارک نوشته اند... ما در این کتاب قصد بررسی همه مطالب مولف را نداریم.م
1. رجوع شود به محکمة الشعب، ج1، ص4.
2. الجریده، بیروت، 5 نوامبر 1954.
3. ایضاً.
4. محکمة الشعب810/4 و 811.
5. المسلمون 999/10/1.
6. «کیره» 8/1-9.
7. التحریر، 22 نوامبر 1954، ص 10.
8. محکمة الشعب1028/5.
9. «کیره»،33/1.
10. التحریر، 3 نوامبر 1954، ص 7.
11. «کیره»، 34/1، 121، 156 و بسیاری از یادداشتهای آنها.
12. رجوع شود به «رسالة الجهاد» البنا و التحریر 22 نوامبر 1954، ص 16.
13.المنار، دمشق، 28 نوامبر 1948، الاحزاب السیاسیه فی سوریه، دمشق، 1954، ص14.
14. ایضا، ص 15.
15. ترجمه از اردو، نشر توسط کمیته جوانان مسلمان قاهره، بدون تاریخ.
16. «کیره»، 127/1، محکمه الشعب40/1.
17. المصور، 12 فوریه 1954، ص 13.
18. شهادت وگواهی «هینداوی دوویر»، «کیره»، 81/2.
19. المصور، 12 فوریه 1954 صص 13-12.
20. «کیره»83/1.
21.التحریر22 نوامبر 1954، ص 16.
22. ایضا، 16 نوامبر 1954، ص 6.
23. ایضا، 3 نوامبر 1954، ص7. اخوان اعداء الشعب، ص59.
24. «کیره» 77/2.
25. ایضا، 169/1 و 170.
26. ایضا، 77/2.
27. التحریر، 30 نوامبر 1954.
28. المصور 19 نوامبر 1954. محکمة الشعب948/4.
29. «کیره» 151/1، المصور، 19 نوامبر 1954، ص 13.
30. محکمة الشعب 303/1.
31. ایضا 304/2.
32. ایضا416/2
33. الاهرام 1954/11/15
34. قصه الاخوان الکامله، ص 35.
35. محکمة الشعب803/4
36. متن کامل در الاهرام 18 نوامبر 1954 بچاپ رسید. همچنین رجوع شود به التحریر 23 نوامبر 1954، ص 7

منبع: موسی الحسینی، اسحاق؛ اخوان المسلمین: بزرگترین حرکت اسلامی معاصر، تهران: اطلاعات، 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما