شخصیت حسن البنّاء

از مطالعه تاریخچه سازمان اخوان المسلمین در می یابیم که سازمان بیش از هر فرد دیگری به شخصیت «البنّا» مدیون است. البنّا به مدت بیست سال تمام از این طفل نو پا مراقبت کرد و آن را در
سه‌شنبه، 16 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصیت حسن البنّاء
شخصیت حسن البنّاء

نویسنده: اسحاق موسی الحسینی
مترجم: سیّد هادی خسروشاهی


 
از مطالعه تاریخچه سازمان اخوان المسلمین در می یابیم که سازمان بیش از هر فرد دیگری به شخصیت «البنّا» مدیون است. البنّا به مدت بیست سال تمام از این طفل نو پا مراقبت کرد و آن را در مسیر اصلی و واقعی خود قرار داد و گام به گام پیش برد. او از روح و جان خویش مایه گذاشت تا «اخوان المسلمین» را بزرگترین جنبش مذهبی در تاریخ معاصر اسلام گردانید. تمامی کسانی که در ستایش یا نکوهش حسن البنّا مطلبی نوشته اند یا سخنی گفته اند بر این نکته متّفق القولند که وی شخصیتی بارز و نیرومند داشت. تاریخ تطّور و تکامل جنبش «اخوان المسلمین» این نکته را بخوبی روشن می سازد. شخصیت او با ویژگیهای سازمان اخوان، در شرایط گوناگون، در آمیخت (1) اگر سازمان «اخوان المسلمین» با تمامی حرکتهایی که در تاریخ اسلام انجام گرفت، تفاوت دارد به این دلیل است که «حسن البنّا» از تمامی رهبران آن جنبشها متمایز است. البنّا در واقع دنباله رو اندیشمندانی چون سید جمال الدین اسد آبادی و شیخ محمد عَبدُه بود که آوازه کلامشان هنوز هم در گوش جهانیان پیچیده است. ولی حسن البنّا در بسیاری از ابعاد با آنها فرق داشت. شاید بارزترین تفاوت بین آنها این باشد که آن دو نتوانستند پس از خود، سازمان یا برنامه مدوّنی از خود باقی بگذارند که پیروان صدیق ایشان بتوانند بر مبنای آنها حرکتشان را پیگیری کنند. شاید به همین دلیل بتوان او را به همان نامی که شایسته آن است یعنی یک «مبلّغ» به معنی واقعی کلمه نامید، در حالی که دیگران مردانی مذهبی، فعال و پرشور بودند که عقاید درخشانی داشتند و کتابهایی هم نوشته اند. (2)
شاید مهمترین نکته دیگر در شخصیت البنّا را بتوان در این دانست که او هیچگاه روی مسائل دینی به شیوه الازهر، با آن توضیحات و تبیینات نظری، کار نکرد. بطور خلاصه می توان گفت که او یک مرد «روحانی» به شکل متداول و سنتی، نبود.
تحصیلات وی او را برای انجام چنین کاری آماده نکرده بود. در نوشته ها، کتابها و مقالاتش پیوسته از این که مثل مردان مذهبی و کسانی که تحصیلات ویژه علوم دینی را می گذرانند، درگیر بحثهای طویل و پیچیده کلامی می شوند، پرهیز می کرد. اولین و مهمترین هدف او گردهم آوردن مسلمانان، ایجاد هماهنگی بین قلوب مسلمین و هدایت آنان به سوی اصول اولیه و بنیادی اسلام، قرآن و حدیث، بود. در هیچ یک از نوشته هایش فرقه ای را زیر سؤال نبرد. تنها با یک فرقه مخالفت می کرد و آن هم به این دلیل که آنان را کافر می دانست و آن فرقه بهائی بود. او پیوسته از حکومت می خواست که علیه آنان موضع گیری کند. (3) به هر حال او درک ویژه ای از اسلام داشت:
«رهنمودهای قرآن قابل درک و فراگیر بوده تمامی ابعاد زندگی انسان را در این جهان و دنیای دیگر در بر می گیرد؛ و کسانی که می اندیشند این رهنمودها تنها به مسائل فردی و اخلاقی بر می گردند، در این گمان خویش دچار اشتباه شده اند، زیرا اسلام بینش، عبادت، وطن، ملیت، دین و اخلاق، به طور خلاصه، مصحف و شمشیر، است.» (4)
او درک خویش را از اسلام بر مبنای قرآن، حدیث و تاریخ قرار داده بود.
به همان اندازه که وی از خلال این درک، اندیشه های نوینی را پیش کشید و مطرح ساخت، سازمانی یکتا، با استخوانبندی، بنیاد و اهداف نوینی در میان منشهای اسلامی پدید آورد. بنابراین می توان گفت که در تمامی سیر حرکت جنبش، البنّا نفوذ و تأثیر خویش را بر تمامی جریان باقی گذاشته بود، از این رو شناخت شخصیت البنّا برای درک واقعیت و ماهیت جنبشی که او موجد و بنیانگذارش بود، امری ضروری است.
البنّا در سال 1906 متولد گردید. محیط رشد و تربیت او محیطی کاملاً اسلامی بود. او در جوّی اسلامی بالیدن آغاز کرد، چنانکه خود صادقانه می گوید:
«اسلام پدر من است و من جز او پدری ندارم.» (5)
پدرش، شیخ احمد عبدالرحمن مشهور به الساعاتی، با شغل ساعت سازی، در امانت و درستکاری نظیر نداشت، او زاده محیطی سخت وابسته به دین و قرآن بود. (6)
در ناحیه «شمشیره» در مرکز «فوه» غربی به دنیا آمد و دروس دینی، مذهبی، قرائت و تفسیر قرآن را آموخت. شغلش، ساعت سازی، که به دقت و حوصله فراوانی نیاز داشت، در اخلاق او و سپس فرزندش تأثیر بسزایی نهاد.
پدرش عادت داشت روزها تدریس و شبها کار کند. او با علمای بسیاری آشنایی داشت. هنگامی که مردم دهکده اش مسجدی بنا کردند، او مسئول برگزاری اولین نماز جمعه در آن مسجد گردید و در نتیجه قدر و اعتبارش نزد توده مردم افزون شد. کتابخانه ای شامل کتب دینی، علمی و هنری داشت و با توجه به اطلاعات وسیعی که به دست آورده بود، توانست مقام امام جماعت و واعظ مسجد دهکده را احراز نماید. ساعات فراغت خویش را به خواندن اختصاص می داد و توانست کتب ستّه (از جمله موطّأ مالک و مسند شافعی) را بخواند. از جمله کتبی که به رشته تحریر در آورد می توان بدایع المسند فی جمع و ترتیب مسند الشّافعی و السنن، با شرح و توضیح، را نام برد. او قسمتی از مسندات چهار امام فرق مختلف و از جمله مسند احمد بن حنبل را به نام الفتح الرّبانی فی ترتیب مسند الامام احمد الشّیبانی را تصحیح نمود و تفسیری به نام بلوغ الامانی من اسرار الفتح الرّبانی بر آن نوشت. (7)
البنّا از زمان جوانی توسط پدرش در امور مذهبی تعلیم می گرفت، او بود که به فرزندش حفظ و قرائت قرآن را آموخت. پدر، نام پسرش را در مدرسه آمادگی که حکومت از روی مدل مدارس ابتدایی- با این تفاوت که زبان خارجی در آنها تدریس نمی شد- ساخته بود، ثبت کرد. و با ممارست تامّ برنامه های مذهبی فرزندش را طرح و هدایت می کرد. او کتابخانه اش را در اختیار فرزندش گذاشت که مملوّ از کتب مذهبی، حدیث و تفسیر قرآن بود و به او اجازه داد هر چه می خواهد از مجموعه خصوصی او استفاده کند.
البنّا از ایام نوجوانی به خواندن داستانهای مردمی علاقه مند بود و سخت تحت تأثیر آنها قرار گرفته، سعی می کرد صحنه های جنگ را بازی کند! او از همان ایّام تمایلات مذهبی شدیدی دشت، به طوری که مدتی گوشه نشینی اختیار کرد و سعی نمود با ریاضیت و روزه، نفس خویش را تقویت نماید. مدتی در مجالس ذکر حضور می یافت و یا برای زیارت مساجد مختلف دست به سفرهای طولانی می زد. هنوز بیش از 14 سال نداشت که در سال 1920 در مدرسه معلمین جوان در «دمنهور» نام نویسی کرد. تمایلات مذهبی لحظه ای او را رها نکرد. وی عادت داشت غیر از ماه رمضان، ماههای رجب و شعبان را هم روزه بگیرد. پس از گرفتن گواهینامه معلمی به او پیشنهاد تدریس شد، ولی او ترجیح داد به تحصیلاتش ادامه بدهد. برای ادامه تحصیل وارد دارالعلوم شد و در سال 1927 فارغ التحصیل گردید. در آن زمان دارالعلوم در واقع مینیاتور الازهر به حساب می آمد و همچون دانشگاه مذکور علوم دینی و نقلی را با شیوه جدید و مطابق زمان تعلیم می داد. درین زمان البنّا به طور مستمر، در مدرسه و خانه و خیابان، قرآن می خواند.
البنّا تصمیم گرفته بود معلم شود و به مدت هفت سال خود را برای احراز چنین شغلی مهیا می کرد. معلمی شغلی همچون شغل انبیاست. یک معلم پیوسته در حال هدایت و راهنمایی است و لذا می باید آمادگیهای لازم را برای چنین رسالتی در خود داشته باشد، او بعنوان یک مبلّغ نقش معلمی حقیقی را به عهده گرفت. از آن گذشته، البنّا به طور فطری و تحت تأثیر محیط، تحصیلات و خصوصیات ویژه اخلاقی خود، شوق و انگیزه پایان ناپذیری برای انجام یک رفرم مذهبی داشت هر چند این امر اندیشه او را از پیش به خود مشغول نکرده بود. برای مثال چنانچه محمد عبده را در نظر بگیریم و زمینه های تحصیل او را به یاد آوریم، می توانیم چنین انتظاری داشته باشیم، اما در مورد حسن البنّا وضع فرق می کرد. او مطالعات وسیعی راجع به آموزش و پرورش، فلسفه، روانشناسی و منطق داشت، و : دانشهایی که دیدش را نسبت به جهان وسیع
می کرد و با مسائلی علاوه بر موضوعات مذهبی آشنا می ساخت... او اقتصاد، سیاست و مسائل اجتماعی را به خوبی می شناخت و به عنوان یک خداجوی فطری،
روحیه ای آزاد اندیش و افکاری بسیار بلند داشت. علاقه او به صنعت و امور تجاری شاید از همان کارگاه کوچک پدرش در او باقی مانده بود زیرا پدر سعی می کرد این صنعت را به نحو احسن به فرزندش بیاموزد (8). از همان ابتدای امر، حسن البنّا بر روی تسلط سیاه عوامل خارجی بر اقتصاد مملکت، بخصوص در زمینه بازرگانی و صنعت تکیه می کرد و رابطه تنگاتنگ سیاست و اقتصاد را تشخیص می داد و
می دانست در هر برنامه ای که مطرح کند این دو نقش آنها می باید در درجه اول اهمیت قرار گیرند. ویژگی بارز و برجسته دیگر حسن البنّا که در تمامی طول حیات او جلوه خاصی به او می بخشید، گرایش صوفیانه او بود که با احساسات عمیقی همراه می شد. در این زمینه دو عامل برای البنّا خودش یمن بودند: گرایشی فطری به
سوی عرفان و شرایطی که این گرایش را بیشتر برانگیختند.
هنگامی که دوازده ساله بود در مراسمی که صوفیان فرقه «حصافیّه» پس از نماز شب برگزار می کردند، شرکت می نمود. صدای یکنواخت و هماهنگ صوفیان که با یکدیگر دم گرفته بودند، از خود بیخود شدن آنها، سرود زیبایی که سر می گرفتند، روحیه آزاد منشانه پیش کسوتان، تواضع و ادب جوانان و علاقه شدید کسانی که به این جمع پیوسته بودند، در او تأثیری تعیین کننده گذاشت. او به طور مستمرّ درین جلسات حاضر می شد و ارتباط دائمیش با جوانان حلقه، تقریباً در تمامی طول زندگیش، ادامه داشت.
- «از آن زمان پیوسته نام شیخ حصافیه را گوشه جان و دل خویش داشت. تمایل به دیدار و همنشینی با شیخ و فراگیری از او، در طی سالهای زندگی گاه به گاه در او نیرو می گرفت.» (9)
در این دوران کتاب المنهل الصّافی فی مناقب حسنین الحصافی را که داستان زندگی اولین شیخ این فرقه بود، خواند و سخت تحت تأثیر قرار گرفت. تأثیر شیوخ در پیوستن به خیر و گسستن از شرّ و نادیده گیری هر گونه سرزنش و گلایه ای در راه باورها، او را بیش از هر چیز متأثر کرده بود. معجزاتی که به شیخ نسبت می دادند به اندازه روحیه آزادمنشانه و گسستگی او از تعلّقات دنیوی، در او اثر نمی کرد. در این سن و سال کم چنان احساسها و آزمونهای روحی ژرفی بدو روی آوردند که شاید بشود گفت نیمی از شخصیّت وی را شکل دادند و زمینه های ذهنی او را نظام بخشیدند. (10) همین امر تعلّق خاطر دائمی وی را به شیخ موجب گردید. در محمودیه او با بازرگان خداجویی آشنا شد که جوانان را گرد خود جمع می کرد و آنها را به قبرستان می برد و در آنجا از زندگی مردان خدا و کردار و گفتار ایشان برایشان قصه می گفت. این قصه ها رقّت قلبِ جوانان را بر می انگیخت و اشک به چشمانشان
می آورد. سپس به آنها گورهای تازه حفر گردیده را نشان می داد و سرانجام حیات و زندگی آنان را به ایشان گوشزد می نمود. به برخی از آنها می گفت که درون قبر بروند، دراز بکشند و اندکی به سرنوشت خویش و تنهایی و وحشت قبر بیندیشند. او با چنین اعمالی، خود می گریست و جوانان نیز گریه می کردند. بعدها آنها چنین
تجربه ای را در ذهن تکرار می کردند و تأثیر عمیق آن پیوسته در ذهنشان باقی می ماند. (11)
هنگامی که در سن 14 سالگی در مدرسه آموزش معلمان جوان در دمنهور نامنویسی کرد، تقریباً هر روز سری به گورستان می زد و قبر شیخ حصافیه را زیارت می کرد و هر شب با برادران هم مسلک خویش به مسجد «التوبه» می رفت. می خواست مراحلِ فرقه را هر چه سریعتر بگذراند و از درجه «محّب» (مرید) به مقام «التّابع» (مراد) ارتقاء یابد. او در ماه رمضان 1341 ه. ق. 1922 میلادی خرقه از دست شیخ گرفت و به جمع اصلی فرقه راه یافت و از آن پس در مراسم و اذکارشان پیوسته شرکت
می کرد.
همان گونه که شیخ اول در اعمال و کردار خویش بیش از هر چیز به عمل اهمیت می داد، جانشین او نیز چنین بود؛ او به هیچ وجه به مریدانش دستور نمی داد که بحثهای طویل «عدم وجود» را تکرار کنند و یا در حضور مردم عادی وارد مباحث مشکل و پیچیده شوند. او پیوسته به آنها هشدار می داد:
«چنین بحثهایی را برای محافل خصوصی و جمع خویش نگهدارید. برای مردم عادی و جلو روی آنها از آنچه که عملی است و عبارات برانگیزاننده که آنها را بسوی اطاعت از خدا فرا بخواند، صحبت کنید.»
البنّا خود نیز بشدت تحت تأثیر این دستورالعمل قرار داشت و آن را یکی از بهترین و عاقلانه ترین روشهای تعلیمات اخلاقی می دانست و در جنبشی که بعدها پایه نهاد، بکار برد. شاید بتوان به جرأت گفت که او دیدگاههای صوفیانه را با تحصیلات مدرن و مذهب ویژه خود در آمیخت و بسیار فراتر از صوفیان عصر خویش بود. طرز فکر و اعمال او شیوه خاصی در صوفی گری بنا نهاد.
بر مبنای جنبه های عملی شیوه صوفی گرایانه اش بود که در محمودیّه- زمانی که محصل بود- انجمن خیریه ای به نام «جمعیت خیریه حصافیه» بنیان گذاشت که در آن جوانان از سویی به نیکی و خیرات هدایت می شدند و از سوی دیگر با جنبه های شرارت آمیز اخلاقی و تأثیرات سوء میسیونهای مسیحی، که سخت فعالیت می کردند تا بنیادهای مذهبی مردم کشورهای مسلمان را سست نمایند و آنان را در جهت اهداف سیاسی خویش بکشانند، مبارزه می کردند. براساس همین جنبه های عملی بود که او در مسائل مربوط به اخوان المسلمین با شیخ اتّفاق نظر نداشت. (12) او در بخشی از خاطرات خود به صوفیگری پرداخت و در آن با افراط و آمیزش مذهب با دیگر مسائل بیرون از حوزه آن مخالفت کرد. این دو کار باعث پیدایش رخنه هایی
می شوند که آزاد اندیشان، بی خدایان و طرفداران اندیشه ها و باورهای بی بند و بار بتوانند از خلال آنها به نام تصوّف و ریاضت وارد شوند. (13)
و با این همه برخی از اخوان المسلمین بر این باور بودند که جنبش تا اندازه زیادی از صوفی گری و درویش مسلکی، که بلای مسلمانان بود، دور شده و به صورت جنبش «افندی» ها (به ترکی: آقا- مرادف در فارسی: غیر معمّم) در آمده است (14). ولی این گفته بسیار مبالغه آمیز می نماید؛ البنّا خود همواره یک صوفی بود و بدان، تا
اندازه ای چشمگیر گرایش داشت و هیچگاه به مخالفت با اندیشه های آنان تمایل نداشت.
با این همه اختلاف بسیاری بین برداشت او از صوفیگری و دیگران وجود داشت. او این نحوه عملکرد را پایان راه نمی دانست، بلکه آن را وسیله ای برای آموزش بیشتر و تعالی روح و پیدا کردن توان مبارزه تلقّی می کرد و پیوسته آرزو داشت بتواند زنگارهای خرافات، موهومات و مسائلی را که با اسلام اصیل فاصله بسیار داشتند، از آن دور کند. (15)
در طی دوران اقامتش در دبیرستان معلمان در «دمنهور»، عمیقاً در صوفی گری غرق بود. او حتی لباسی شبیه به آنها می پوشید (16). در طی سالهای تحصیلش در دارالعلوم- هنگامی که بیش از 16 سال نداشت- پیوسته پس از نماز جمعه به دیدار شیخ حصافیه و در شبهای دیگر هفته به منزل مرشد فرقه می رفت. کارهای عملی و روزمّره او را لحظه ای از عبادات و مطالعات مذهبی و سیر و سفر روحی دور نمی کرد. در طی سالهای نخست بنیانگذاری جنبش در اسماعیلیه، او پیوسته با اعضای سایر فرقه ها تماس می گرفت و سعی می کرد یکی از آنها باشد: او با آنان به روش صوفیانه معاشرت می کرد. از سویی دیگر به زبان خاص آنان نیز با ایشان سخن می گفت. (17)
به هر حال این شیوه عمل گرا در او از زمان کودکی ریشه های عمیق داشت.
تجربه های شخصی او در محیط صوفیان وابستگی ذهنی او را نسبت به آنان تشدید می کرد. به این که حرکت و قیام خود را روی شیوه مخصوصی- شبیه به آنچه صوفیان داشتند- فرم بندی کند چندان علاقه ای نداشت، زیرا نمی خواست با این فرقه ها- که تعدادشان هم کم نبود- از در ناسازگاری در آید. او نمی خواست جنبش خود را به فرقه دینی خاص و یا یک جنبه اصلاحی محدود کند، که بیشتر در نظر داشت از آن جنبشی همگانی بر پایه شناخت، آموزش و جهاد، بسازد. (18)
از این رو بدیهی است که البنّا یک صوفی بود و صوفی هم ماند، ولی صوفیگری او شیوه مخصوصی بود که در آن اصلاح همه جانبه با ابزار مذهب در نظر گرفته شده بود؛ و شاید بتوان گفت او به جنبه ای از صوفی گری بیش از دیگر جنبه ها بها
می داد. (19)
تاثیرات فرهنگی که او در مراحل مختلف زندگی خویش دریافت کرده بود، در ویژگیهای شخصیتش بسیار چشمگیر بود. ماهیت این تأثیرات چه بود؟ آیا این تأثیرات با اخلاق ذاتی او و تحصیلاتش هماهنگی داشتند؟ و تا چه حد بر ماهیّت حرکتی که او موجد آن بود، تأثیر گذاشتند؟.
البنّا تا حد زیادی به تحصیلات خارج از برنامه درسی علاقه داشت. دارای حافظه ای بسیار قوی بود و می توانست مطالب فراوانی را اعم از شعر و نثر حفظ کند.
گفته می شود در هنگام ورود به دارالعلوم، مجموعه ای در حدود 18000 شعر و در همین حد نثر را حفظ داشت (20)، تازه مطالب دستور زبان، حدیث، علوم مذهبی، قوانین الهی، منطق و حقوق جزای مطرح شده در فرقه های حنفیّه، شافعی و مالکی را نیز باید به اینها افزود. او پیوسته تکیه کلام پدرش را دنبال می کرد که می گفت:
«آنکه بر متون تسلّط بیابد بر اصول نیز تسلط می یابد».
این سخن او را به حفظ منظومه «الشّتبییّه» (منظومه ای از یک کتاب معروف در شناخت هفت قرائت قرآن است) واداشت (21). او پیوسته از کتابخانه پدرش و کتابخانه نخستین معلّمش «شیخ محمد زهران» استفاده می کرد و سعی می نمود در سه زمینه اصلی، خود را تقویت نماید. اولاً: در زمینه قرآن، حدیث و علوم دینی. ثانیاً: در زمینه تصوف و سیره پیامبر (ص) ثالثاً: داستانها و افسانه های ملی.
در دوران تحصیلش در دارالعلوم ماهیانه یک لیره به دست می آورد که برای خرید کتاب کنار می گذاشت.
از میان این کتب، کتابهای تصوّف تأثیر عمیقی بر او گذاشته بودند. آنها را مکرر
می خواند به طوری که احساس می کرد عواطف عجیبی در او برانگیخته شده است (22). این احساسات بیشتر باعث تلطیف عواطف و برانگیختگی وجدان و روح او
می شدند، لذا بارها و بارها آنها را تکرار می کرد و هر بار جنبه های جدیدی از عرفان را در آنان کشف می نمود. موضوعات دیگری که سخت توجه او را بر
می انگیخت داستانهای تاریخی درباره شجاعت، دفاع از مرز و بوم آباء و اجدادی، انگیزه های مذهبی، جنگها مذهبی، جهاد در راه خدا، و تلاش برای تعالی و شکوه معنوی بود. (23) شرح حالهایی چون الانوار المحمّدیّه نوشته نبهانی، شرح حال مختار المواهب اللدّنیّه نوشته القسطلانی و نورالیقین فی سیرة سیّد المرسلین نوشته الخضری که بیشتر جنبه داستانهای قهرمانی داشتند تا تاریخ محض، بیش از سایر موضوعات توجه او را به خود جلب می کردند.
بغیر از کتابهای تصوّف، مذهبی، ملی و داستانهای تاریخ، به طور مشخص به نوشته های «سید رشید رضا»، «فرید وجدی»، «محب الدین الخطیب»، و نیز کسان دیگری از جریان سلفیه که همچون آنان قلمهای گیرا و دلنشین داشتند، علاقه بسیار داشت.
البنّا، این مشتاق مطالعه و شناخت؛ از همان جوانی با صوفیگری، که دانش را به وایه های عبادت و امرار معاش محدود می کرد، دست و پاگیر شد. تحت تأثیر این گرایش اشعار دوره جوانی را سوزاند و نوشته های حقوقی و ادبی خود را به فراموشی سپرد و حتی از رفتن به دارالعلوم امتناع ورزید. تأثیر این گونه تصمیمات متناقض تا مدتها در ذهن او باقی ماند، به طوری که می توان گفت او بین دو شخصیت متضاد در نوسان و تقلا بود. او پیوسته می کوشید با تکرار این سخن که فدائی خلق خویش و انسانی آزاد اندیش و در عین حال نسبت به انجام عبادات و ذکر خداوند سختگیر و منضبط است، تناقضی را که در جوانی در افکار و اعمال خویش داشت، پنهان سازد. (24)
بنابراین البنّا تعلیمی عربی- اسلامی دید و به مرور زمان منابع مطالعاتی خویش را بر مبنای انگیزه های درونی و در همسویی با عواطف جوشان خویش، اختیار نمود. جای بحثی نیست که او- بویژه در طی جنگ جهانی دوم- راجع به مسائل مختلف سیاسی، ادبی و تاریخی مطالعه مستمر و سنگینی داشت. قبل از این دوران البنّا تقریباً به شخصیت خود وحدت و یکپارچگی احترام برانگیزی داده بود و دقیقاً می دانست چه راهی را باید طی کند. در این باره یکی از پیروان او چنین می گوید:
مردم دوست دارند در مورد موضوعات مختلف بگویند و بشنوند، نظریه پردازان شیفته پرداختن نظریه های خویشند، فیلسوفان فلسفه می بافند و روشنفکران ادعاهای روشنفکرانه بسیار دارند!، اما حسن البنّا به هیچ یک از این مسائل اعتقاد ندارد و به هیچ وجه برایش مهم نیست که علما یا متخصصان در این باره چگونه قضاوت کنند. او آیه ای از قرآن را می خواند و گویی که مسئله حل شده است. مردم سعی می کنند سخن خود را در جامه ای ظاهر الصّلاح بپوشانند، اما حسن البنّا نیازی به این کار ندارد. تمامی اتّکای او برای بیان عقاید، قرآن است و بس. او کتابی در مورد مسائل جدید همچون آموزش و پرورش، اقتصاد، سیاست، حقوق، جامعه شناسی و حتی هنر را مطرح می سازد و در آخر بحث با بیان آیه ای که تمامی مطالب برجسته کتاب را در بردارد. می خواند و شنونده را مات و مبهوت از این کشف و شهود برجای میخکوب می کند. گویی منبعی که او از آن فیض می برد پایان پذیر است و یا چشمه ای که او از آن جرعه های دانش را بر می گیرد خشک شدنی نیست. اصلاح طلبان غربزده گیج و مبهوت پرسه می زنند. و برای علاج درد دست به دامن غریبان می شوند تا علاج دردهای جامعه خویش را در جایی بیابند که هیچ گونه قرابت و نزدیکی با فرهنگ ایشان ندارد و فراموش می کنند که اسلام در تمامی صحنه ها رهنمودهای بسیار اساسی تر و جامع تر ارائه کرده، آنها و دردهایشان را بسیار بهتر از روشنفکران غرب می شناسد. اما حسن البنّا با کمال آزاد اندیشی تفکر غریبان را مطرح می سازد و سپس با خواندن، تفسیر و توضیح آیه ای از قرآن چنان می نماید که همه آن اندیشه ها ابلهانه اند، چندانکه حاضران حافظ قرآن نیز گمان کنند که این آیه را برای نخستین بار می شنوند. (25)
بنابراین، مطالعات، البنّا، بویژه در مورد قرآن، حدیث و شرح حالها تأثیر خود را بر جنبش گذاشت و آن را در یک خط خالص اسلامی قرار داد و با روحیه قهرمانگرا، پیگیر و شکیبا آن را نیرومند کرد و از شور و شوق در راه عقیده آکنده ساخت و بر آن داشت تا همه امکانات را برای تحقق آرمانهای خویش به کار برد.
ویژگی دیگر البنّا هوش سرشار او بود. این مسئله اولین بار در زمان تحصیل در مدرسه- که یک سر و گردن از همه شاگردان برتر بود- به چشم خورد. قدرت حافظه، تردستی در حل مشکلات و تطبیق خویش با شرایط، و برتری او بر دیگر همکلاسان، با زمینه، فرهنگ و پایگاههای اجتماعی گوناگون، نشانگر این ویژگی هستند. نمره های دوران تحصیلش- از دبیرستان تا دانشگاه- نشانگر هوش و استعداد فوق العاده اوست. او زمانی وارد «مدرسه معلمین» گردید که هنوز نیم سال به سن قانونیش برای ورود به آنجا مانده بود. در امتحان لیاقت برای احراز شغل معلمی در مدرسه خود نفر اول و در کل کشور مصر نفر پنجم گردید. در آزمون فارغ التحصیلی دارالعلوم نیز شاگرد اول بود. (26)
قدرت حافظه او را از روی وسعت مطالبی که به خاطر سپرده بود، می توان محک زد. یکی از دوستانش می گوید که او امکان نداشت نام و چهره کسی و یا مکانی را، حتی اگر سالها از آن می گذشت، از یاد ببرد. تعداد کثیری از مردم را به نام و با اطلاع کافی از خصوصیات اخلاقی و وضع خانوادگیشان می شناخت. او تمامی شهرها و دهات را با ذکر موقعیت جغرافیایی، شرائط اجتماعی و فرهنگی، رسوم، آداب، عقاید مذهبی و تمامی جنبه های گوناگون به خاطر سپرده بود. (27)
مهارت او در حل و فصل مشکلات در موقعیتها و زمینه های بیشماری بروز نمود. روزی یک ازهری (وابسته به الازهر) در جلسه سخنرانی البنّا سعی کرد با طرح سوالی بیهوده او را آزار دهد. هنوز البنّا در آغاز راه بنیان اخوان المسلمین اسماعیلیه بود. در طی سخنرانی، «ازهری» راجع به اسم واقعی ابراهیم خلیل از البنّا سؤال کرد.؟ البنّا توضیح داد که نام ابراهیم «تاریخ» و نام عمویش «آزر» بوده، در حالی که به گفته قرآن نام پدرش آزر بود، این مسئله ایجاد اشکالی نمی کند زیرا این دو نام در زبان عربی گاهی جابه جا استفاده می شوند. برخی از مفسّرین بر این عقیده اند که آزر نام بتی بوده و پدر یا عموی ابراهیم چنین نامی نداشته اند. البنّا کلمه «تاریخ» را با حرف
«ی» تلفظ می کرد. ازهری برای آشفتن البنّا گفت که این نام باید «تاروخ» تلفظ شود. در حالیکه ازهری می خواست در هر درسی، چنین مزاحمتهایی را برای البنّا فراهم کند، البنّا روش خاص خویش را پیش گرفت، او را به خانه اش دعوت کرد و بسیار محترمش داشت. سپس کتابهایی راجع به حقوق و تصّوف به عنوان هدیه به او داد و او را مطمئن ساخت که هر زمان دوست داشته باشد می تواند از کتابخانه شخصی وی استفاده کند. ازهری ممنون و شرمنده خانه او را ترک گفت در حالی که دست از لودگی و مسخره بازی خود برداشته بود و به طور مستمر و پیگیر در جلسات درس او حاضر می شد (28).
یکی از بارزترین مراحل بروز نشانه های هوش و ذکاوت او در ماجرای ابراهیم عبدالهادی بود که به اتهام توطئه برای انجام کودتا و توطئه علیه دربار، تمامی دفاتر حزب را بست و اعضای آن را دستگیر نمود. البنّا برای نجات حرکت خویش تنها یک راه می شناخت: او اعلام کرد که «اخوان المسلمین» تحت ضوابط و قوانین کشور فعالیت خواهد کرد و عملیات خویش را به مسائل مذهبی، اجتماعی و اقتصادی محدود خواهد ساخت و کاری به امور سیاسی نخواهد داشت (29).
این موضعگیری، بی تردید صدمات بسیاری بر او که حرکت اخوان المسلمین را در اذهان طرفداران خویش چونان تدارک برای جهاد مقدّس القا کرده بود (30)، وارد ساخت. یکی از کسانی که با جنبش در قاهره آشنا بود می گوید که البنّا معمولاً به نظریه پردازان سیاسی توجه می کرد تا آنان را متقاعد سازد که جنبش او شامل همه جریانها و جنبشهای سیاسی است. وی از این راه در پی آن بود که جنبش را نیرومند سازد، البته او برای تشخیص تفاوتهای اساسی کسانی که با آنها سروکار پیدا می کرد، ذکاوت سرشاری داشت.
تسلط او بر روی پیروان و هواخواهانش آنقدر بود که گاه حالت افسون به خود
می گرفت. برای هر کس روش و منطق خاصی بکار می برد. جریانات بعدی نشان داد که طرفداران او نه تنها از قاطبه زحمتکش بلکه از طبقات مختلف جامعه بودند، گرچه آنان اکثریت حامیان صمیمی و اصیل سازمان شمرده می شدند، دانشجویان،
مذهبی ها، حقوق دانان و کارمندان دولت نیز ارتش عقیدتی او را تشکیل می دادند. مدیریت البنّا بر این گروههای ناهمگون شیوه خاص او در جلب حمایت اعضای جدید در مصر و کشورهای خارجی و رشد سریع و همه جانبه «اخوان المسلمین» در استحکام سازمانی و گسترش فعالیتهای متعدد، به خوبی نشانگر ذکاوت و پر مایگی اوست.
اساسی ترین و مشکلترین وظیفه ای که البنّا به عهده گرفته بود اثبات حقانیّت و جهان شمولی اسلام بود. او پیوسته سعی می کرد با سخن و قلم ثابت کند که اسلام آنچه را که کمونیسم و سایر «ایسم» ها بیان می کنند، در خود دارد، علاوه بر این آنجا که اسلام از بیم و امید، قدرت و زوال، میهن دوستی و تعالی شخصیت و روح سخن
می گوید، سایر مکاتب سکوت کرده و توان مطرح ساختن مسائلی از این دست را ندارند. نکته دیگر آن که البنّا تلاش می کرد اثبات نماید که تمدن اسلامی شامل تمامی خوبیهای سایر تمدنهاست، با این تفاوت که زشتیها و کاستیها آنان را در خود ندارد (31). جای هیچ گونه تردیدی نیست که طرح مسائلی از این دست تماماً زاییده همت و هوش و تلاش رهبر «اخوان المسلمین» و نشانگر کفایت و ذکاوت سرشار اوست.
یکی دیگر از نعمتهایی که خداوند به البنّا عطا کرده بود، نعمت فصاحت کلام و بلاغت نوشتار بود. چنانچه فردی با نبوغ ذاتی فصاحت نداشته باشد، این نعمت عظیم در او دفن می شود، ولی به گفته تمامی کسانی که با این مرد سر و کار داشتند او افزون بر نبوغ رسا، فصیح هم بود. «احمد انور الجندی» در کتاب خود به نام قائد الدّعوة از حسن البنّا- حیات رجل و تاریخ مدرسه- چنین می گوید:
«او نویسنده ای برجسته و ممتاز است که می تواند تمامی فراز و نشیبهای روحی خویش را با کمال مهارت و در اوج فصاحت به خواننده تفهیم کرده، عمیق ترین تأثیرات را بر روح او بگذارد. او کلمات را در کمال شایستگی و مناسب بر می گزیند و با مهارت در کنار هم می چیند. زمانی که سخن می گوید پیر و جوان، روشنفکر و بیسواد، جاهل و دانشمند سخنانش را می فهمند. در کلام او سحری نهفته است که آدمی را مجذوب می سازد.
ادبیات عرب با منابع غنی اش او را با انبوهی از آیه های قرآنی، احادیث و داستانهایی در جهاد اسلامی مجهز کرد، که او آنها را در
مناسب ترین شرایط به کار می برد، چندانکه اثری فوری و معجزه آسا بر شنوندگانش می گذاشت.»
نویسنده فوق به طور تقریبی تعداد سخنرانیهای او را در ظرف 17 سال در حدود سیزده هزار و جلسات کنفرانس و گردهمآیی و تظاهرات سیاسی او را چیزی در همین حدود می داند (32).
احمد حسن حجاجی در کتاب خود روح و ریحان چنین می گوید:
او نویسنده ای مبتکر، بی نقص و غیرقابل رقابت است. در پرتو فصاحت کلام و استمرار در شیوه تفکر و زیبایی در شیوه نگارش به آنچنان نظامی دست یافت که کمتر کسی چون او قادر خواهد بود در یک زمان خاطرات، مقالات، جزوات،
نامه های متعدد در زمینه های متفاوت و با شیوه های گوناگون بنویسد و در هیچ یک از زمینه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره... دچار کمبود و نقص نگردد. او در مورد مسائل تاریخی، فرهنگی، حقوقی و هر موضوع دیگری با همان مهارت و آگاهی سخن گفت که در زمینه مسائل مذهبی. نبوغ او باعث می گردد که بتواند در تمامی زمینه ها اظهار نظر نماید. تاریخ از او به نام فردی برجسته و نویسنده ای فرهیخته
نام خواهد برد.» (33)
فصاحت او در کلام و قدرتش در مباحثه بقدری بود که صدایی با نفوذتر از او و کلامی مستدل تر از کلام او در جلسه بحث به گوش نمی رسید. او گوشهای مستمعین خویش را راهی برای غلبه بر قلوب ایشان می ساخت.
در محیط اطراف خویش فضائی مملو از اعتماد به نفس، ابتکار و اصالت ایجاد می نمود؛ از کسی تقلید نمی کرد؛ در سخن گفتن به دانش وسیع خویش متکی بود و با اطمینان کامل و بدون ترس از شکست در تمامی زمینه ها وارد بحث می شد؛ مستمعین خویش را آنچنان قانع
می کرد که کوچکترین احساس شکست یا تردید و سردرگمی در آنان باقی نمی ماند. می توان گفت که او دائرة المعارفی کامل بود که در تمامی زمینه های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اطلاعات بالنّسبه کاملی داشت. در سخنرانیهایش بیان ساده را بر می گزید و ضرب المثلها و کلمات فصیح را در مناسب ترین موقعیت به کار می برد.» (34)
گرد آورنده خاطرات او می گوید که این نوشته ها در پانصد شماره روزنامه اخوان المسلمین از شماره 374 تاریخ 21/ 7/ 47 تا زمانی که روزنامه توقیف شد، درج گردیده است. این عدد، دیگر مقالات و سخنرانیهای او را شامل نمی شود. حتی با احتساب مبالغه گویی حامیان و پیروانش، جای تردیدی نیست که او قدرت بیان عظیمی داشت و همین مسئله عامل مهمی در موفقیت او بود. برای این قدرت بیان چهار دلیل می توان یاد کرد:
اولاً: او از همان جوانی و در طول دوره آموزگاری خویش به تفهیم موضوعات درسی به جوانان و دانش آموزان پرداخته و بدان عادت کرده بود. وی این کار را از همان آغاز جوانی تا هنگام اوجگیری کار سازمانش ادامه می داد.
ثانیاً: تسلط او بر زبان و ادبیات که حاصل مطالعات مستمر و منظمی بود که از کودکی به آن عادت کرده بود.
ثالثاً: قدرت حافظه عجیب او در حفظ شعر و نثر و بیان آنها در مناسبت های مختلف.
رابعاً: فعالیتهای طولانی و مستمر او در مساجد، جلسات مذهبی، باشگاهها و شعب اخوان المسلمین و کوشش بی وقفه وی برای تدوین قوانین سازمان و استحکام بخشیدن به بنیانهای اداری و عقیدتی آن، این استعداد را در وی نیرو بخشید. در جوانی عادت داشت در حلقه صوفیان حاضر شود و ادعیه و اذکار دلنشین آنها را ساعت به ساعت تکرار کند، گفتارش رسا، لهجه اش درست، و خود به خود استاد فصاحت و بلاغت گردید.
جای تردیدی نمی ماند که بپذیریم هنر البنّا برانگیختن عواطف و فرمانروایی بر دلهاست. بیشتر حامیان و پیروان او در ابتدای امر در زمره طبقات زحمتکش و بیسواد یا کم سواد جامعه بودند، کسانی که از بحثهای منطقی و عقلی لذتی نمی بردند و تنها فصاحت، آنان را جذب می کرد. بیان شیوه ای او درباره قرآن، حدیث و شعر به کلام او سحری غیرقابل مقاومت می بخشید.
در اینجا جملاتی از یک مقاله او را تحت عنوان «طریقان» (دو راه) می آوریم تا نشان دهیم که چگونه شیوایی و فصاحت را در بیان اندیشه خویش به کار می گرفت و احساسات خوانندگان را با نهایت ظرافت بر می انگیخت.
«راهی هموار، سرشار از عطر و بوی خوش، محصور به زیبایی و طراوت، آغازش ایمان، مراحلش راستی و صداقت و اطاعت از پروردگار و فرجامش بهشت و رضایت وجدان و آرامش جاویدان در حضور سلطان دو جهان.
و راهی دیگر ناهموار و خشک، آغازش انکار و بی ایمانی، مراحلش شرّ و نافرمانی و سرانجامش آتش و جهنم ابدی.» (35)
این شیوه خطایی از ویژگیهای «شیوه البنّا» است. او چنین شیوه ای را عمداً برگزیده بود، اما با مهارت و تردستی غیرقابل انکاری، از این که نوشته هایش به ابهام و گزافه گویی آلوده شود، پرهیز می کرد. پیوسته جمع را پیش از افراد تحت تأثیر قرار می داد. کلام او روح یک پارچگی و وحدت را در میان جوامع بر می انگیخت، به طوری که آن روح واحد و تمایلات خودخواهیهای فردی شسته می شدند. مع ذالک، البنّا در شرایط مختلف شیوه های متفاوت برمی گزید و با هرکس به زبان خودش سخن می گفت. نخستین و مهمترین هدف او تأثیر در شنوندگان و برانگیختن عواطف و احساسات آنان بود. موضوع را با توجه به ویژگیهای شنوندگان خویش بر می گزید. در بحث با حقوق دانان، همچون با صوفیان یا کارگران مشاغل پست، سخن نمی گفت. هر گروهی شیوه ای را می طلبید و او با نبوغ خویش این شیوه را تشخیص می داد و به کار می برد. با مردم عادی رفتارش بکلی متفاوت از مردم روشنفکر بود. در برخورد با گروه نخست کلامش سادگی و روانی خاصی به خود
می گرفت، گرچه موضوعات پیوسته جدی و مهم بودند.
البنّا از قدرت جسمانی ویژه ای نیز برخوردار بود. شاید بشود گفت این ویژگی مهمترین رمز موفقیت اوست. زیرا اگر از چنین قدرت شگرفی برخوردار نبود
نمی توانست سختیها و مشقتهای مسافرتهای طولانی و پی در پی، کار طاقت فرسای روز و اغلب شبها، تهیه متن سخنرانیها، جلسات، مباحثه، سرپرستی و کنترل کارهای دفتر مرکزی و شعب مختلف، باضافه هیجانات و شوکهای حاصل از خستگی جسمی و فعالیتهای سیاسی را، تحمل نماید.
او وظیفه دشوار رهبری سازمان را در ظرف بیست و یکسال در کنار تدریس در مدارس ابتدائی در روز و سخنرانی و تدریس در عصر و شرکت در جلسات بحث و درس طرفدارن جنبش در شب، به عهده داشت.
در کتاب قائد الدعوة مسیر یکی از مسافرتهای البنّا در سال 1939 یاد شده است و نشان می دهد او در تعطیلات آخر هفته از چند شهر بازدید کرده است. عصر روز پنجشنبه از قاهره به سوی «المِنیا» حرکت کرد. ساعت 8 شب به آنجا رسید. حدود نیمه شب به طرف «عدفو» حرکت کرد. صبح روز بعد آنجا بود. صبح جمعه از «عدفو» به طرف «قنا» به راه افتاد. حدود غروب آفتاب به «قنا» رسید. ساعت 9/5 شب «قنا» را به سمت «نجا حمادی» ترک گفت. صبح شنبه به آنجا رسید. بعد از ظهر به طرف «جارجا» به راه افتاد. یک ساعت بعد آنجا بود. شب حدود ساعت یازده به طرف قاهره به راه افتاد، تا صبح یکشنبه آنجا باشد. (36)
هنگامی که شعب سازمان از اسکندریه تا اَسوان گسترش یافت، او چنان کنترل واحدی بر آنها اعمال می کرد که هیچ یک از شعب بدون رابطه با دیگری قادر به کار نبود و در نتیجه همکاری آنها در فعالیت تضمین می شد. او به یک اندازه به مهمترین و ناچیزترین امور می پرداخت. در مقرّ اخوان المسلمین از وقتی که وارد
می شد تا زمانی که آنجا را ترک می گفت، لحظه ای بیکار نبود. دوستانش
می گویند:
«بین مکه و مدینه سفر می کردیم. همگی از شدت خستگی داشتیم از پا در می آمدیم ولی او سرحال بود. غذا خوردیم، همگی معده هایمان درد گرفت اما او آرام و ساکت نشسته بود. در هوای گرم و مرطوب مکه همه ما شروع به سرفه کردیم اما او گویی در سفر نبود. در کوه حراء بالا و پایین شدیم، همه از پا در آمدیم، ولی او به هیچ وجه اظهار خستگی نمی کرد. (37)
او معده ای بسیار قوی داشت که همه نوع غذایی را در تمامی کشورها و آب و هواهای مختلف هضم کرد. سیسم عصبی او بسیار قوی بود به طوری که هیچ گونه تغییر آب و هوا یا حرکت ماشین و قطار آشفته اش نمی کرد. در شنا و تیراندازی مهارت بسیار داشت و مسافات طولانی را پیاده طی می کرد. همیشه در قسمت درجه 3 قطار، روی نیمکتهای چوبی می نشست و هیچ گاه گله و شکایت نمی کرد. این قدرت عظیم بدنی شخصیت البنّا را تکمیل می کرد و او را قادر می ساخت جنبشش را از طوفان بحرانهای متعدد گذر دهد.
به نظر می رسد سخنان یکی از پیروان او که اعتقاد دارد رمز موفقیت او در «مبلغ بودنش» بود، چندان دور از حقیقت نباشد (38). تمامی کسانی که درباره او قلم زده اند، جنبش اخوان المسلمین را با او می شناسند. حرکت «اخوان المسلمین» حرکت
«حسن البنّا» ست، با تمامی ابعاد شخصیت و تواناییش. احمد حسن الحجاجی یکی از کسانی که او را بیش از دیگران می شناسد و درباره اش بسیار نوشته است، چنین
می گوید:
«در قرن بیستم تنها یک مرد (حسن البنّا) بود که رسالت اسلامی را به دوش گرفت و بار آن را بر خود هموار کرد، چنانکه هیچ کس پیش از او چنین نکرده بود. این است آنچه که ما در اینجا می خواهیم نشان دهیم... جنبشی اسلامی ناب، چونان یک واقعیت مستقل و بنیادین که سیستم جهانی ویژه ای برپایه آن استوار است...، و پس از آن، سازمان جنبشی که یک نسل را به تلاش برای اجرای اصول اسلام در حکومت، سیاست و جامعه واداشت... بر پایی عملی این اصول به عنوان هنجارهای بنیادین مؤثر و دفاء از آنها به عنوان یک نظریه درست به وجود آورد... جنبش اسلامی با تمام گستردگیش، همه گیری و قابلیت اجرایش، که بتواند با انقلاب جهانی معاصرش در اندیشه هماوردی و برابر رویدادهای تاریخی- که بیگمان در آینده و سرنوشت مردم نقش چشمگیری ایفا خواهند کرد- برابری کند...، می گوییم چنین جنبشی اسلامی، بدین معنی و بدین شکل دیری است در تاریخ اسلام دیده نشده است، تا اینکه حسن البنّا پرچم آن را در قرن بیستم به نام اخوان المسلمین برافراشت». (39)
سخنانی از این دست، نشان می دهند که طرفداران جنبش تا چه حد رهبر جنبش را تحسین می کنند و فلسفه و قدرت و موفقیت و کاربرد جنبش را با تمامی وقایع موجود در آن، ناشی از وجود وی می دانند. بحثی نیست که نقاط ضعف این حرکت نیز همچون ویژگیهای مثبت آن به پای حسن البنّا نوشته می شود. همانگونه که یاد خواهیم کرد، آیین نامه های جنبش چندان قدرت و امتیازاتی به مرشد (حسن البنّا) می دادند که هیچ شخص خود کامه ای از آن برخوردار نبود! تمامی پیروان حسن البنّا او را به عنوان بشری مصون از خطا!، موجودی لازم الاتّباع و کم و بیش مقدّس پذیرفته اند و به خود اجازه انتقاد و خرده گیری از وی را نمی دهند. آنها او را ابر مرد زمان، بزرگترین شخصیت معاصر مصر و پیام آور اسلام در عصر جدید، می دانند.
این بود شخصیت حسن البنّا، پایه گذار جنبش «اخوان المسلمین» مرشد و رهبر، آنچنان که از منابع «اخوان المسلمین» جمع آوری کرده ایم. سایر منابع همچون مجله تایم از او به عنوان سخنوری چیره زبان و سیاستمداری زبردست نام برده اند. (40) محمد حسن احمد نویسنده کتاب الأخوان المسلمین فی المیزان معتقد است اختیارات بی پایان رئیس سازمان که برای عملکرد او هیچ گونه محدودیتی قائل نیست، جنبش را به سوی فاشیسم رهنمون گشته است. در واقع چنین قضاوتی ظالمانه است. جای بحثی نیست که رئیس حزب دارای اختیارات نامحدود بود، ولی این اختیارات را به وسیله زور و جبر که فاشیسم اعمال می کند به دست نیاورده بود، بلکه جاذبه معنوی و نفوذ او در دوستدارانش، چنین وضعی را برای او اقتضا می کرد. در واقع پیروی آگاهانه و عاشقانه پیروان از او با هیچ یک از هنجارهای جهان معاصر جور در نمی آید. در برجستگی شخصیت حسن البنّا همین بس که هیچ یک از پیروان او نتوانستند در جنبش به پایگاه او برسند. در این باره دوست و دشمن هم آوایند. این جنبش، جنبش یک مرد بود که در پیروان و دوستدارانش امتداد یافت. جنبش اخوان جنبشی یکتاست، از این رو که شخصیت حسن البنّا شخصیتی یکتاست.
یکی از طرفداران او می گوید:« اخوان المسلمین» روش و روحیه جمعی خویش را از پیشوا و رهبرشان می گیرند. قوانین و تشکیلات سازمان بر پایه اخوّت و برادری و روح این قوانین، قدرت معنوی پیشوا و رهبر سازمان است. رهبری و هدایت مردم برای او کار ساده ای است زیرا او به قلوب ایشان اطمینان می بخشد و بر آنها حکومت می کند، زیرا او را به عنوان رئیس و رهبر پذیرفته اند و هرگاه بحران و آشفتگیی پیش می آید به او تکیه می کنند. به همین دلیل است که اخوان المسلمین نه خشکی و سختگیری یک سازمان تشکیلاتی محض را دارد و نه در آن آشفتگی و هرج و مرج به چشم می خورد. این رهبر ماست که میلیونها نفر را به اطاعت از قانون وا می دارد و با یک اشاره آنها را به حرکت برمی انگیزد و مردم با اشتیاق و گرمی بدو لبیک
می گویند». (41)

پی نوشت ها :

1. مقدمه من خطب حسن البنّا، 6، 1946.
2. الحجاجی، روح و ریحان، صفحه 367 و «رجل الساعه» صفحه 121.
3. الاخوان المسلمون، 6 مه 946...
4. من خطب حسن البنّا، 109. از بیروت که نشان آنها قرآنی میان دو شمشیر شد.
5. الحجاجی، روح و ریحان، ص 264.
6. ایضا، ص 101.
7. ایضا، صص 113- 103.
8. مذکرات حسن البنّا صص 5، 29، 49.
9. ایضا، ص11.
10. ایضا، ص 15.
11. ایضا، ص 16.
12. ایضا، ص 17.
13. ایضا، ص 20.
14. الجندی ص 84.
15. ایضا، ص 84، مذکرات حسن البنّا، ص 20- 8 و 46.
16. مذکرات حسن البنّا ص 20.
17. ایضا، ص 82.
18. ایضا، ص 82.
19. او در خاطرات خود ص 49 گفته است:
ما بسیاری از اصول صوفیها را رد کردیم زیرا که بدور از تعلیمات اسلام بودند. ما در اندیشه خود آزار بودیم و صمیمانه به ارزشهای اصیل در عبادت، یاد خدا و رفتار خود ارج می نهادیم ص 49.
20. ایضا، ص 67.
21. رجوع به اسامی متن بالا ص 32.
22. ایضا ص 15.
23. ایضا، ص 31.
24. ایضا، ص 49.
25. الحجاجی، روح و ریحان ص 242- 241.
26. مذکرات حسن البنّا ص 42 و 69.
27. الجندی ص 156.
28. مذکرات حسن البنّا ص 81.
29. الجمهور المصری 5 فوریه 1951.
30. الحجاجی، رجل الساعه ص 93.
31. برای مثال رجوع شود به کتاب «نحوالنور» حسن البنّا صص 18- 9 والی ای شیء ندعوا الناس صفحه 23 و الحجاجی روح و ریحان صفحه 350.
32. رجوع شود به صص 92- 87 و صفحه 106. روی جلد نام کتاب (قائد الدعوه) و داخل جلد (حیات رجل و تاریخ مدرسه)، نام حسن البنّا نقش بسته است.
33. ص 290.
34. صص 289- 288.
35. الاخوان المسلمون 5 ژوئیه 1946.
36. رجوع شود به ص 142.
37. ایضا، ص 58.
38. الحجاجی، روح و ریحان ص 215.
39. الحجاجی رجل الساعه صص 122- 120.
40. مجله هفتگی تایم 12 دسامبر 1946.
41. الحجاجی روح و ریحان ص 294.

منبع: موسی الحسینی، اسحاق؛ اخوان المسلمین: بزرگترین حرکت اسلامی معاصر، تهران: اطلاعات، 1375.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط