به سوی حکومت جهانی

گفتگویی که با سه تن از دانشجویان دانشگاه شیکاگو داشتم تأثیر نیرومندی بر من گذاشت. این گفتگو به من نشان داد که نوعی احساس مسئولیت و ابتکار در میان نسل جوان این کشور در کار است.
چهارشنبه، 17 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به سوی حکومت جهانی
 به سوی حکومت جهانی

 

نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان



 
گفتگویی که با سه تن از دانشجویان دانشگاه شیکاگو داشتم تأثیر نیرومندی بر من گذاشت. این گفتگو به من نشان داد که نوعی احساس مسئولیت و ابتکار در میان نسل جوان این کشور در کار است. آنان بدین واقعیت آگاهی دارند که سرنوشت نسل جدید در همین چند سال آینده تعیین خواهد شد. به همین دلیل، عزم خود را جزم کرده اند تا در چارچوب امکانات خویش بر سیر وقایع تأثیر بگذارند.
موقعیت از چه قرار است؟ توسعه تکنولوژی و آلات و ادوات جنگی وضعی شبیه به تنگ شدن فضای سیاره ما پدید آورده است. روابط متقابل اقتصادی سرنوشت ملتها را به میزانی که در گذشته قابل تصور نبود به یکدیگر وابسته کرده است. جنگ افزارهای ویرانگر کنونی به نوعی است که هیچ کجای کره زمین در برابر ویرانی ناگهانی و کلی در امان نیست. تنها امید رهایی از این ویرانی سراسری در تأمین صلح به شیوه ای فوق ملی نهفته است. نوعی حکومت جهانی باید اتخاذ گردد تا اختلافهای میان ملل را از طریق تصمیم گیریهای قضایی حل و فصل کند. حکومت جهانی باید بر پایه قانون اساسی دقیق و روشنی استوار باشد که به تصویب تمام دولتها و ملتها برسد و اختیار انحصاری سلاحهای تهاجمی را به این حکومت تفویض کند. هر شخص یا هر ملت فقط هنگامی صلح دوست به شمار می آید که آماده باشد نیروی نظامی خود را در اختیار مقامات بین المللی قرار دهد، و از هرگونه کوشش، یا حتی وسیله ای، برای تأمین منافع خارجی خود از طریق اعمال زور چشم پوشد.
آشکار است که تحول روابط سیاسی در سالهای پس از جنگ جهانی دوم به هیچ وجه ما را به این هدف نزدیکتر نکرده است. سازمان ملل متحد، به صورتی که در حال حاضر وجود دارد، نه نیروی نظامی لازم را برای تأمین امنیت بین المللی در اختیار دارد و نه مبانی حقوقی لازم را برای این کار، علاوه بر این، سازمان نامبرده ناظر بر توزیع واقعی قدرت در جهان کنونی هم نیست. قدرت واقعی در حال حاضر در دست تعدادی اندک از کشورهاست. گزافه گویی نخواهد بود اگر بگوییم که راه حل مسئله واقعی فقط در گرو نوعی توافق گسترده بین امریکا و روسیه است. چون اگر چنین توافقی تحقق یابد، تنها این دو قدرت قادر خواهند بود دیگر ملتها را وادارند که از حاکمیت خود، در حدی که برای تأمین امنیت نظامی برای همگان لازم است، چشمپوشی کنند.
اما بسیاری خواهند گفت که دست یافتن به توافق اساسی با روسیه در اوضاع و احوال کنونی ناممکن است. این گفته در صورتی موجه می بود که ایالات متحده در طول سالهای گذشته تلاشهایی در این جهت به عمل آورده بود. اما، اعتقاد من بر این است که عکس این عمل رخ داده است. هیچ احتیاجی نبود که آرژانتین فاشیست، برخلاف نظر روسیه، در سازمان ملل متحد پذیرفته شود، هیچ احتیاجی نبود که بی وقفه بمبهای اتمی جدید ساخته شود و دقیقاً در سالی که هیچ گونه تهدید نظامی برای آینده نزدیک به چشم نمی خورد، بالغ بر دوازده میلیارد دلار به امور دفاعی اختصاص یابد. هیچ نیازی هم نبود که تدابیر پیشنهادی بر ضد اسپانیای فرانکو به تأخیر افکنده شود. بیهوده است که در اینجا به شمردن جزئیاتی بپردازیم که همه نشان می دهد هیچ کاری به منظور تخفیف بی اعتمادی روسیه صورت نگرفته است، بی اعتمادی خاصی که در پرتو وقایع دهه های اخیر بخوبی قابل فهم است و سهم ما در پیدایش آنها چندان ناچیز نبوده است.
صلح پایدار را نه با تهدید، بلکه فقط با کوششی شرافتمندانه در جهت ایجاد اعتماد متقابل، می توان برقرار ساخت. باید بدانیم که آرزوی ایجاد شکل محترمانه ای از زندگی بر سطح این سیاره و پرهیز از خطر ویرانیهای ناگفتنی، به رام کردن احساسات سرکش و پرجوش و خروش مسئولان امور خواهد انجامید. دوستان جوان من، در حال حاضر شما متأسفانه نمی توانید به چنین چشم اندازی دل ببندید. تنها این امیدواری وجود دارد که شما موفق شوید نسل جوان را متقاعد کنید که با تمام توان خود در راه تحقق سیاستی صلح آمیز به مقیاس وسیع کوشا باشد. بدین ترتیب، شما نه فقط به طرز موفقیت آمیزی از خود دفاع خواهید کرد، بلکه خواهید توانست به درجه ای که برای هیچ یک از نسلهای پیشین مقدور نبوده است، به کشور خود و به فرزندان خود خدمت کنید.

راه نجات

ساختن بمب اتمی این نتیجه را به بار آورده است که تمام مردمی که در شهرها زندگی می کنند، همه جا و همیشه، در معرض تهدید ویرانی ناگهانی قرار گرفته اند. تردیدی نیست که اگر آدمی خواستار آن باشد که خویشتن را، دست کم تا حدی، شایسته عنوان خود ـ گزیده انسان هوشمند نشان دهد، لزوماً باید به این وضع پایان بخشد. با این وصف، هنوز هم درباره اینکه برای تأمین امنیت مطلوب، ساختهای سیاسی و اجتماعی سنتی را که در جریان تاریخ شکل گرفته اند تا چه حد باید فدا کرد، عقایدی بسیار متفاوت و دور از هم ابراز می شود.
پس از نخستین جنگ جهانی، در مورد راه حل کشمکشهای بین المللی، ما با موقعیتی ظاهراً تناقض آمیز روبه رو بودیم. دادگاه بین المللی برای حل مسالمت آمیز این کشمکشها، بر اساس قانون بین المللی، مستقر شده بود. علاوه بر این، افزار سیاسی مشخصی نیز به صورت نوعی پارلمان برای تأمین صلح به وسیله مذاکرات بین المللی به وجود آورده بودند که «جامعه ملل» نامیده می شد. سپس، ملتهایی که در این مجمع گرد آمده بودند، شیوه حل و فصل کشمکشها و اختلافات به وسیله جنگ را مطرود و غیرقانونی اعلام کردند.
بدین ترتیب، ملتها دستخوش نوعی توهم امنیت شده بودند که به طرزی اجتناب ناپذیر به تلخکامی انجامید. زیرا بهترین دادگاههای عالم، اگر دارای مرجعیت و قدرت لازم برای به کرسی نشاندن تصمیمات خود نباشد، به هیچ نمی ارزد و این معنا در مورد پارلمان جهانی هم مصداق می یابد. هر دولت منفرد، با قدرت نظامی و اقتصادی کافی، به آسانی می تواند به خشونت متوسل گردد و سرانجام ساختار امنیت فوق ملی را که فقط بر پایه حرف و کاغذ بازی بنا شده باشد به دلخواه منهدم کند. اقتدار اخلاقی به تنهایی برای تأمین صلح کافی نیست.
در حال حاضر، این «سازمان ملل متحد» است که در بوته آزمایش قرار دارد. این سازمان احتمالاً ممکن است همان عامل «امنیت بدون توهم»ی باشد که ما سخت بدان نیازمندیم؛ اما هنوز نتوانسته است آن طور که به عقیده من لازم است، از حد اقتدار اخلاقی فراتر رود.
موقعیت ما به سبب بعضی شرایط دیگر حادتر شده است که در اینجا فقط به دوتای آنها خواهیم پرداخت. تا هنگامی که هر دولت معین، به رغم آنکه جنگ را رسماً محکوم کرده است، ناچار باشد با احتمال وقوع جنگ روزگار بگذراند، لزوماً باید شهروندان خود ـ بویژه جوانان ـ را به شیوه ای تربیت کند که، در صورت بروز جنگ، به آسانی قابل تبدیل به سربازانی کارآمد باشند. بنابراین، چنین دولتی، در عین حال، هم باید به تشویق و ترغیب تعلیمات و روحیه نظامی بپردازد و هم به پرورش نوعی غرور ملی در ذهن و فکر مردم خود همت گمارد تا آمادگیهای روانی لازم برای شرکت در جنگ احتمالی را فراهم آورده باشد. روشن است که چنین آموزش و پرورشی مغایر با کوششهایی خواهد بود که برای تضمین اقتدار اخلاقی هر نوع مجمع امنیت فوق ملی ضرورت می یابد.
خطر جنگ را در زمان ما عامل تکنیکی دیگری نیز تشدید می کند. جنگ افزارهای جدید، خاصه بمب اتمی، موجب امتیازی بزرگ برای سلاحهای تهاجمی نسبت به سلاحهای دفاعی شده اند. و این امر ممکن است حتی دولتمردان مسئول را هم وادارد که به وسوسه نوعی جنگ پیشگیرانه تسلیم گردند.
در برابر این واقعیتهای روشن و آشکار، به نظر من تنها یک راه نجات وجود دارد.
باید چنان شرایطی فراهم آید که هر دولت منفرد حق داشته باشد کشمکشهای خود را با دیگر دولتها بر مبنای قانونی و زیرنظر نوعی دستگاه قضایی بین المللی حل و فصل کند.
از سوی دیگر، این ضرورت وجود دارد که نوعی سازمان فوق ملی و مجهز به یک نیروی نظامی توانمند، که منحصراً از آن سازمان فرمان ببرد، در صورت لزوم از شروع جنگ به وسیله هر دولت معین ممانعت به عمل آورد.
فقط در صورت تحقق یافتن کامل این دو شرط است که ما می توانیم تا حدی اطمینان یابیم که در یکی از همین روزها در فضا محو و نابود نشویم یا به صورت اتمها در نیاییم.
از دیدگاه آن طرز تفکر سیاسی که در حال حاضر بر اذهان مسلط است، هرگونه امیدواری به تحقق چنین شرایطی در چند سال آینده نوعی خیالبافی، یا حتی توهم آمیز، جلوه می کند. با این حال، برای تحقق این شرایط، نمی توان به انتظار آن نشست که تحول تدریجی تاریخی مسیر عادی خود را بپیماید.
چون، تا هنگامی که ما به امنیت نظامی فوق ملی دست نیابیم، عوامل یاد شده در بالا قادر خواهند بود که خواه و ناخواه ما را به جنگ بکشانند. اگر ما با صراحت و قاطعیت مسئله محروم کردن قدرتهای ملی را از نیروهای نظامیشان حل نکنیم، و این نیروها را در اختیار سازمان فوق ملی قرار ندهیم، ترس از حمله ناگهانی، حتی بیشتر از اراده قدرت، ما را به مصیبت خواهد کشاند.
با توجه به مشکلاتی که در این راه وجود دارد، من درباره یک نکته کوچکترین تردیدی ندارم. ما فقط هنگامی قادر به حل این مسئله خواهیم بود که همه بروشنی دریابند که هیچ راه دیگری کم هزینه تر از راه پیشنهاد شده برای رهایی از موقعیت کنونی وجود ندارد.
اینک وظیفه خود می دانم که درباره گامهای تدریجی، برای حل مسئله امنیت نیز چند کلمه ای بر زبان بیاورم.
1-بازرسی متقابل قدرتهای نظامی بزرگ از روشها و تأسیسات مخصوص تولید سلاحهای تهاجمی یکدیگر، همراه با مبادله بجا و درست کشفیات علمی و فنی، دست کم در حال حاضر، ترس و بی اعتمادی را کاهش خواهد داد. در فرصتی که بدین ترتیب برای نفس کشیدن پدید می آید، ما خواهیم توانست به تدابیر گسترده تر بعدی بیندیشیم. زیرا این نخست گام باید با آگاهی کامل به این امر برداشته شود که هدف نهایی غیر ملی کردن کل قدرت نظامی است.
این گام آغازین برای هرگونه حرکت ممکن بعدی، ضرورتی بی‌چون و چراست. با این حال، باید از این پندار برحذر باشیم که اجرای آن بیدرنگ به امنیت جهانی خواهد انجامید. موضوع این است که حتی با چنین توافقی باز هم امکان مسابقه تسلیحاتی به قصد جنگ احتمالی آینده بر جای خواهد ماند و همواره وسوسه توسل مجدد به پنهان کاری نظامی با شیوه های «زیرزمینی» ـ یعنی محرمانه نگاه داشتن روشها و وسایل جنگ، و نیز تدارکات عملی برای آن ـ وجود خواهد داشت.
2-این غیر ملی کردن قدرت نظامی را می توان از طریق مبادله فزاینده کارکنان نظامی و علمی ـ فنی میان ارتشهای ملل گوناگون به واقعیت نزدیک ساخت. این مبادلات را باید با تدارک طرحی جدی و دقیق برای تبدیل منظم ارتشهای ملی به یک نیروی نظامی فوق ملی دنبال کرد. ممکن است گفته شود که احساسات ملی دیرتر از همه جا در ارتش ملی رو به ضعف می گذارد. حتی با پذیرش این ایراد، می توان امیدوار بود که ملیت پرستی، دست کم متناسب با سیر ایجاد ارتش فوق ملی، رفته رفته تعدیل خواهد یافت، و کل این جریان را می توان با بسیج و تعلیم دادن افراد برای ارتش فوق ملی تسهیل کرد. از سوی دیگر، فرایند مبادله کارکنان نظامی و فنی و علمی، خطر حمله های غافلگیرانه را نیز کمتر خواهد کرد، و خود به خود به استقرار شالوده های روانی لازم برای بین المللی کردن منابع نظامی خواهد انجامید.
همزمان با این تدابیر، قدرتهای نظامی بزرگتر می توانند پیش نویس طرح اجرایی نوعی سازمان امنیت فوق ملی و کمیته حکمیت و همچنین پیش نویس مبانی قانونی، و شرح دقیق اختیارات، وظایف و محدودیتهای این کمیته را در قبال یکایک ملتها، تنظیم کنند. سپس، همانها خواهند توانست درباره شرایط انتخابات لازم برای تأسیس و نگهداشت این نهادهای فوق ملی تصمیم بگیرند.
زمانی که در مورد تمام این نکات توافقی همگانی حاصل گردد، می توان امیدوار شد که تضمینی در برابر خطر جنگهایی با ابعاد جهانی، به وجود آمده است.
3-اینک نهادهای نامبرده می توانند شروع به کار کنند. در این موقع، می توان بقایای ارتشهای ملی را منحل کرد یا زیر فرماندهی عالی قدرت فوق ملی قرار داد.
4-پس از آنکه همکاری ملتهایی که بالاترین اهمیت نظامی را دارند تحقق یافت، باید کوشید تا، در صورت امکان، تمام ملتها را در سازمان فوق ملی شریک ساخت، مشروط بر آنکه داوطلبانه خواهان چنین مشارکتی باشند.
شاید پیشنهاد حاضر موجد این احساس باشد که تسلط بیش از اندازه ای برای قدرتهای نظامی برتر کنونی در نظر گرفته شده است. با این حال، قصد من از ارائه چنین طرحی آن بوده است که کار با چنان سرعتی پیش رود که بسیاری از دشواریهای بزرگتر نیز که در نفس چنین فریضه ای نهفته است مجال بروز نیابند. بیگمان، حصول توافقی مقدماتی بین قدرتهای نظامی بزرگتر بسی آسانتر است تا دستیابی به توافق عام میان همه ملتهای بزرگ و کوچک دنیای کنونی، چون سازمانی که نمایندگی تمام ملتها را بر عهده داشته باشد، حتی برای دستیابی به نتایج مقدماتی نیز افزاری نابهنجام خواهد بود. در هر حال، وظیفه ای که در برابر ما قرار گرفته است ایجاب می نماید که همه با نهایت درایت و تأهل بدان بپردازیم و این ممکن نخواهد شد مگر با آگاهی کامل از ضرورت حاد و خشنی که در پیش رو داریم.

خطابه ای به مناسبت دریافت جایزه «یک جهان»

از اینکه مرا در خور این افتخار بزرگ دانسته اید، بی نهایت سپاسگزارم. در طول عمر طولانیم، من بسی بیشتر از آنچه سزاوارش باشم مورد عنایت و قدردانی همنوعانم قرار گرفته ام و اعتراف می کنم که در این گونه موارد احساس شرمساریم همواره برخشنودیم چربیده است. با این حال، در هیچ یک از موارد قبلی، احساس اندوه به اندازه اکنون بر شادمانی و لذت چیره نبوده است. چون همه ما که نگران صلح و پیروزی عقل و عدالت هستیم، امروز باید عمیقاً آگاه باشیم که عقل و حسن نیت شرافتمندانه تا چه حد در برابر رویدادهای سیاسی عاجز و کم اثر است. اما به هر تقدیر، و به رغم هر سرنوشتی که در انتظارمان باشد، نباید از خاطر ببریم که بدون تلاشهای خستگی ناپذیر تمام آنهایی که آسایش و آرامش کل بشریت را وجهه همت خود ساخته اند، روزگار نوع انسانی حتی بسی بدتر از آنچه امروز هست، می بود.
در این عصر تصمیم گیریهای سرنوشت ساز، مهمترین مطلبی که باید به همشهریان خویش بگوییم ظاهراً این است: هر کجا که زندگی سیاسی تحت سیطره اعتقاد به توانایی مطلق نیروی مادی قرار گیرد، این نیرو رفته رفته توش و توانی خاص خود خواهد یافت و سرانجام قدرتمندتر از افرادی خواهد شد که زور را وسیله اجرای مقاصد خود می پندارند. کشاندن ملت به نظامیگری، چنانکه مورد نظر بعضیهاست، نه فقط ما را در حال حاضر با خطر جنگ مواجه می سازد، بلکه آرام آرام، اما به طور مسلم، روحیه آزادمنشی و حیثیت فردی را نیز در سرزمین ما به تباهی سوق می دهد. این داعیه که رویدادهای خارجی ما را به سلاح برگرفتن وا می دارد نادرست است، و ما باید با تمام توان خود با آن مبارزه کنیم. در حقیقت، این تجدید تسلیحات خود ماست که، از طریق ایجاد واکنش در ملتهای دیگر، موقعیتی را به وجود می آورد که مدافعان نظامیگری برای به کرسی نشاندن پیشنهادهای خود بدان متوسل می شوند.
برای رسیدن به صلح و امنیت فقط یک راه وجود دارد: راهی که به ایجاد نوعی سازمان دفاعی فوق ملی منتهی گردد. تجدید تسلیحات یکسویه در سطح ملی، فقط و فقط به افزایش عدم اعتماد و تشتت آرای عمومی می انجامد، بی آنکه تضمین یا حمایت مؤثری در برداشته باشد.
منبع: اینشتین آلبرت؛ (1387)، حاصل عمر: 44 مقاله و رساله از متفکری ممتاز، ناصر موفقیان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم1389.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط