نویسنده: آلبرت اینشتین
ترجمه: ناصر موفقیان
ترجمه: ناصر موفقیان
خبر درگذشت پول لانژون، ضربه ای شدیدتر از اکثر رویدادهای این سالهای سرنوشت ساز و آکنده از سرخوردگی و نامرادی، بر من وارد ساخت. چرا چنین بود؟ مگر او عمر درازی را، انباشته از کار و کوشش خلاق و پربار، و همنوا با خویشتن خویش، پشت سر نگذاشته بود؟ مگر او به سبب بصیرت ذاتی اش در مسائل ذهنی و فکر مورد احترام نبود، و به خاطر هواداری از هر امر خیر و احساس تفاهم آمیزش نسبت به همه خلایق، محبت همگان را بر نمی انگیخت؟ آیا نفس این امر رضایتبخش نیست که محدوده عمر طبیعی انسان چنان آراسته باشد که در پایان کار، حاصل این عمر همچون اثری هنری متجلی شود؟
اندوه و تأسف جانگداز شخص من از درگذشت پل لانژون بیشتر بدان علت است که اینک سخت احساس تنهایی و انزوا می کنم. در هر نسل فقط شمار اندکی از مردمان یافته می شوند که بصیرت ژرف کاوانه در مورد ماهیت اشیاء را همراه با احساسی شدید برای برانگیختن انسانیت حقیقی و قدرت فعالیت مجاهدانه در خود جمع کرده باشند. هنگامی که مردمی از این نوع ما را ترک می گوید، خلأ عمیقی بر جای می گذارد که پر کردنش برای بازماندگان ناممکن می نماید.
لانژون از روشن بینی نامعمول و چابکی خاصی در تفکر عملی برخوردار بود که با بینش مکاشفه آمیزش در مورد نکات اساسی تکمیل می شد. به سبب همین صفات بود که درسها و آموزشهایش بیش از یک نسل از فیزیکدانان فرانسه را بشدت تحت تأثیر قرار می داد. اما لانژون در زمینه روش تجربی نیز از تبحری خاص برخوردار بود و انتقادها و پیشنهادهای سازنده اش همواره نتایجی پربار در بر داشت. علاوه بر این، تحقیقات بدیع خود او تأثیر قاطعی بر تکامل عمل فیزیک، بخصوص در زمینه مغناطیس و نظریه یونی (2) بر جای گذاشته است. لیکن، بار سنگین مسئولیتهایی که همیشه بر دوش می کشید، فعالیت تحقیقاتی خود او را محدود می کرد، به نحوی که حاصل مساعی پژوهشگرانه اش بیشتر در آثار دیگر دانشمندان به ظهور می رسید تا در آثار خود وی.
به عنوان نتیجه گیری قطعی، چنین می پندارم که نظریه نسبیت خاص اگر در جایی دیگر عنوان نشده بود، بیگمان به وسیله پل لانژون مطرح می شد، زیرا او جنبه های اساسی این نظریه را به وضوح دریافته بود. یکی دیگر از موارد ستایش انگیز این بود که لانژون معنا و مفهوم اندیشه های دوبروی را به طور کامل درک کرده بود ـ منظور آن قسمت از نظرات دوبروی است که بعدها شرودینگر با تکیه بر آنها روشهای مکانیک موجی را ـ حتی پیش از آنکه این افکار به صورت نظریه ای منسجم و مستحکم درآید ـ پروراند. من هنوز هم با هیجان وافر به خاطر می آورم که لانژون با چه لذت و اشتیاقی درباره اندیشه های علمی دوبروی با من سخن می گفت ـ و در ضمن این را هم به یاد دارم که ملاحظات او را دنبال می کردم، ولی با شک و تردید.
لانژون در سراسر عمر خود از نارساییها و بی عدالتیهای نهادهای اقتصادی و اجتماعی، رنج می برد. با این وصف، سرسختانه به قدرت تعقل و دانش ایمان داشت. پاکی و صفای قلب او چنان بود که اعتقاد داشت همه مردمان باید آمادگی آن را داشته باشند تا به مجرد دیدن فروغ عقل و عدالت، به از خودگذشتگی کامل تن در دهند. عقل ایمان او بود ـ ایمانی که می بایست نه فقط نور و روشنایی بلکه رستگاری را هم به همراه بیاورد. آرزوی او برای ایجاد زندگی سعادتمندانه تر برای همه مردم شاید نیرومندتر از شور و شوقی بود که برای پیشبرد آگاهیهای علمی محض داشت. و به همین دلیل بود که بیشتر وقت و انرژی حیاتی خود را به روشنگریهای سیاسی تخصیص می داد. هیچ کس نبود که به وجدان اجتماعی او متوسل شود و با دست خالی باز گردد.
در ضمن، همین عظمت اخلاقی شخصیت او بود که دشمنی شدید بسیاری از اندیشه ورزان ابتذال پرست را نسبت به وی بر می انگیخت. با این حال، لانژون نسبت به همه آنان تفاهم نشان می داد و نیک نفسی او هرگز اجازه نمی داد که از کسی برنجد.
من فقط می توانم شکرگزار باشم که سعادت آن را یافتم تا این مرد اهل نور و صفا را بشناسم.
اندوه و تأسف جانگداز شخص من از درگذشت پل لانژون بیشتر بدان علت است که اینک سخت احساس تنهایی و انزوا می کنم. در هر نسل فقط شمار اندکی از مردمان یافته می شوند که بصیرت ژرف کاوانه در مورد ماهیت اشیاء را همراه با احساسی شدید برای برانگیختن انسانیت حقیقی و قدرت فعالیت مجاهدانه در خود جمع کرده باشند. هنگامی که مردمی از این نوع ما را ترک می گوید، خلأ عمیقی بر جای می گذارد که پر کردنش برای بازماندگان ناممکن می نماید.
لانژون از روشن بینی نامعمول و چابکی خاصی در تفکر عملی برخوردار بود که با بینش مکاشفه آمیزش در مورد نکات اساسی تکمیل می شد. به سبب همین صفات بود که درسها و آموزشهایش بیش از یک نسل از فیزیکدانان فرانسه را بشدت تحت تأثیر قرار می داد. اما لانژون در زمینه روش تجربی نیز از تبحری خاص برخوردار بود و انتقادها و پیشنهادهای سازنده اش همواره نتایجی پربار در بر داشت. علاوه بر این، تحقیقات بدیع خود او تأثیر قاطعی بر تکامل عمل فیزیک، بخصوص در زمینه مغناطیس و نظریه یونی (2) بر جای گذاشته است. لیکن، بار سنگین مسئولیتهایی که همیشه بر دوش می کشید، فعالیت تحقیقاتی خود او را محدود می کرد، به نحوی که حاصل مساعی پژوهشگرانه اش بیشتر در آثار دیگر دانشمندان به ظهور می رسید تا در آثار خود وی.
به عنوان نتیجه گیری قطعی، چنین می پندارم که نظریه نسبیت خاص اگر در جایی دیگر عنوان نشده بود، بیگمان به وسیله پل لانژون مطرح می شد، زیرا او جنبه های اساسی این نظریه را به وضوح دریافته بود. یکی دیگر از موارد ستایش انگیز این بود که لانژون معنا و مفهوم اندیشه های دوبروی را به طور کامل درک کرده بود ـ منظور آن قسمت از نظرات دوبروی است که بعدها شرودینگر با تکیه بر آنها روشهای مکانیک موجی را ـ حتی پیش از آنکه این افکار به صورت نظریه ای منسجم و مستحکم درآید ـ پروراند. من هنوز هم با هیجان وافر به خاطر می آورم که لانژون با چه لذت و اشتیاقی درباره اندیشه های علمی دوبروی با من سخن می گفت ـ و در ضمن این را هم به یاد دارم که ملاحظات او را دنبال می کردم، ولی با شک و تردید.
لانژون در سراسر عمر خود از نارساییها و بی عدالتیهای نهادهای اقتصادی و اجتماعی، رنج می برد. با این وصف، سرسختانه به قدرت تعقل و دانش ایمان داشت. پاکی و صفای قلب او چنان بود که اعتقاد داشت همه مردمان باید آمادگی آن را داشته باشند تا به مجرد دیدن فروغ عقل و عدالت، به از خودگذشتگی کامل تن در دهند. عقل ایمان او بود ـ ایمانی که می بایست نه فقط نور و روشنایی بلکه رستگاری را هم به همراه بیاورد. آرزوی او برای ایجاد زندگی سعادتمندانه تر برای همه مردم شاید نیرومندتر از شور و شوقی بود که برای پیشبرد آگاهیهای علمی محض داشت. و به همین دلیل بود که بیشتر وقت و انرژی حیاتی خود را به روشنگریهای سیاسی تخصیص می داد. هیچ کس نبود که به وجدان اجتماعی او متوسل شود و با دست خالی باز گردد.
در ضمن، همین عظمت اخلاقی شخصیت او بود که دشمنی شدید بسیاری از اندیشه ورزان ابتذال پرست را نسبت به وی بر می انگیخت. با این حال، لانژون نسبت به همه آنان تفاهم نشان می داد و نیک نفسی او هرگز اجازه نمی داد که از کسی برنجد.
من فقط می توانم شکرگزار باشم که سعادت آن را یافتم تا این مرد اهل نور و صفا را بشناسم.
پینوشتها:
1.Paul Langevin
2.Ion theory
/ج