نویسنده : اعظم جودی
این روزها 2 سریال پرطرفدار تاریخی از 2 کانال مختلف تلویزیونی و ماهواره ای برای مخاطب ایرانی پخش شده : اولی سریال «افسانهی دونگ یی» که از شبکهی سوم جمهوری اسلامی پخش میشد و به تازگی به اتمام رسید و دومی سریال «حریم سلطان» که یکی از شبکههای ماهوارهای برای مخاطب ایرانی پخش میکند. وجه مشترک هر 2 سریال این است که کشور سازندهی آنها تلاش میکند فردی را قهرمان نشان دهد که یا واقعیت تاریخی ندارد یا اگر واقعیت تاریخی دارد، این گونه که در سریال مطرح شده است، قهرمان نیست.
ماجرای قهرمان زن، که بیشتر در سریالهای آسیای شرقی ترویج داده میشود، به سالهای میانی دههی 60 برمیگردد که اولین بار سریالی به نام «سالهای دور از خانه» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. اقبال مردم در این سالها به این سریال در حدی بود که حاشیههای آن تا مدتها نقل محافل فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی بود.
پس از آن، سریالهای دیگری که به مصائب زنان قهرمان و زحمتکش میپرداخت، در فاصلههای مختلف، از تلویزیون ایران پخش شد تا اینکه در سال 86 تا 87 سریالی به نام «جواهری در قصر» به روی آنتن رفت و دوباره موجی از گرایش به تماشای سریالهای شرقی را به راه انداخت. یک سال بعد هم سریالی به نام «افسانهی جومونگ»، که در ساختن اسطورههای تقلبی بسیار ماهرانه عمل کرده بود، از شبکهی 3 پخش شد.
به گفتهی تاریخشناسان، دربارهی چنین شخصیتی در تاریخ کره بیشتر از چند پاراگراف مطلب وجود ندارد، اما این سریال طولانی توانست آنچنان در ذهن مخاطب ایرانی رسوخ کند که پا به عرصهی ضربالمثلها و ادبیات طنز و حتی دعواهای سیاسی هم باز کرد.
این روزها نیز سریالی به نام «افسانه دونگ یی» از شبکهی سوم سیما پخش شد که شخصیت اصلی آن زن است و به لحاظ ساختاری، نسبت به آثار قبل، از قوتهای بسیاری برخوردار است، اما از لحاظ محتوا و مؤلفههای فرهنگی سرشار از مسائلی است که وجود یکی از آنها میتواند سریال ایرانی را از آنتن رسانهی ملی محروم کند، مسائلی مانند به تصویر کشیدن حرمسرای پادشاهان با زاویهی نگاه مثبت، رابطهی زناشویی قبل از ازدواج، چندهمسری و... که به کلی مخالف ارزشهای فرهنگی جامعهی اسلامی ایران است و در این نوشته مجال پرداختن به این مسائل وجود ندارد و مجالی دیگر را میطلبد. در این نوشته سعی داریم تا نگاه به تاریخ و اسطورههای تاریخی را در 2 سریال ذکرشده، یعنی سریال «حریم سلطان» و «افسانهی دونگ یی»، با سریالهای ایرانی چند دههی اخیر مقایسه کنیم.
پس از شروع انقلاب اسلامی و تحت تأثیر اندیشههای امام خمینی، که مروج حکومت اسلامی و تئوری حکومتی دین اسلام بودند، نگاه ما به پادشاهان و حتی پادشاهانی که تا حدی نام نیکی در تاریخ بر جای گذاشتهاند توأم با تحسین و تأیید نبود؛ چرا که الگوسازی از پادشاهان، حتی اگر عادل بودند، دیگر در اولویت جامعه و حکومت انقلابی نبود. جامعهای که چند هزار سال تحت سیطرهی پادشاهان قرار داشت، به میمنت این آزادی، تنفر عمیقی از اندیشهی پادشاهی و سلطنت پیدا کرده بود و بنابراین تا سالهای بسیار، هر سریالی که مربوط به تاریخ پادشاهی بود با این نگاه و با این تنفر جمعی ساخته میشد؛ چه سریالهای تاریخی مانند «بوعلی سینا» که قصهی اصلی آن چیز دیگری بود و قصهی پادشاهان در کنار روند اصلی قصه آمده بود و چه سریال طنزی مانند «سلطان شبان» که سلطان را فردی نادان و ضعیفالنفس جلوه میداد.
کمکم این نگاه به نشانهشناسی سریالها و فیلمهای ایرانی تبدیل شد؛ تا جایی که وقتی سریال «روشنتر از خاموشی» به کارگردانی حسن فتحی، ساخته شد، پادشاه سلسلهی صفویه نیز با همین نگاه به تصویر کشیده شد. در این سریال شاه عباس نیز مانند سایر شاهان حرمسرا دارد، جنایت میکند و... در حالی که هم امام خمینی (رحمت الله علیه) و هم رهبر معظم انقلاب نگاه مثبتی به سلسلهی صفویه دارند. البته تأیید یک سلسه به معنای تأیید همهی شاهان آن نیست؛ چرا که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی مشهور خود در دانشگاه علم و صنعت از تعبیر «شاه سلطان حسینها» برای سست عنصری و بیتدبیری و انحراف از اهداف انقلاب استفاده کردهاند؛ اما این گونه تخریب چهرهی شاه عباس، به عنوان تنها نمایندهی سلسلهی صفویه، در صفحهی رسانهی ملی و در اذهان نسل امروز، شاید امری صواب نبود؛ اما هر چه بود نشان میداد که تفکر نسل امروزین حتی شاهان صفویه را هم برنمیتابد، چه برسد به پادشاهان عیاش و صاحبان حرمسرا.
از سوی دیگر، کشور ترکیه سرگذشت «سلطان سلیمان قانونی» را با نام اصلی «سدهی باشکوه» در نقطهی مقابل و رقیب بزرگ سلسلهی صفویه، در سریالی تحت عنوان «حریم سلطان» به تصویر کشیده است و به مخاطب ایرانی تحمیل میکند؛ سریالی که امپراتور عیاش و ضدشیعهی عثمانی را هر روز میهمان خانهی میلیونها ایرانی میکند تا با او همذاتپنداری کنند و با غم و شادی او همراه باشند. این شبکهی ضدایرانی در حالی سریال مذکور را برای مخاطب ایرانی پخش میکند که همگان از جنایات سلطان سلیمان علیه مردم ایران در عصر شاه تهماسب آگاه هستند.
اما این سریال در پی چیست؟ این سریال دوران سلاطین عثمانی را دوران شکوه ترکیه معرفی میکند و هدف نهایی سریال هم آن است که نشان دهد، چون سلطان سلیمان با زنی ازدواج کرده که از فرد دیگری باردار بوده و این بچه باعث اضمحلال سلسلهی عثمانی شده است، در حقیقت بیگانگان این اضمحلال را رقم زدهاند.
این سریال پادشاه عثمانی را، که به گواه تاریخنویسان ازدواج رسمی نمیکرد تا زنش در صورت شکست به دست دشمن نیفتد، مرکز ثقل داستان خود قرار داده است و صحنههای زنبارگی او را در قالب عشق و محبت نشان میدهد. در مقابل این سریال، رسانهی ملی برای جذب مخاطب سریالی را در بهترین ساعت شب پخش میکرد که چندان تفاوتی با آن ندارد، فقط این یکی از سرزمین کره است و از لحاظ مفاهیم اخلاقی نیز همان مشکلات را دارد و معلوم نیست با چه استدلالی برای مخاطب ایرانی انتخاب شده است.
این سریال اما یک خصوصیت بارز دیگر هم دارد و آن انطباق کامل بر ارزشهای مدرن اخلاقی غرب است؛ یعنی نفی اخلاق کلاسیک در مورد خانواده. از طرف دیگر، در این سریال بر مفاهیم اخلاقی نظم نوین جهانی، یعنی انساندوستی و مفاهیم حقوق بشری، تأکید میشود. شخصیت اصلی زن، که با 2 مرد دیگر غیر از امپراتور دوست است و یکی را البته برادر خطاب میکند، به ارزشهای دیگر بسیار پایبند است؛ یعنی دقیقاً همان خواستهای که غرب و مدرنیته به دنبال آن است.
او، که قبل از ازدواج رسمی از امپراتور باردار شده است، فردی است که همواره به فکر فقرا و طبقهی پاییندست است، بارها جانش را برای وطنش و حتی افراد دیگر به خطر میاندازد، دروغ نمیگوید، ایثارگر است و با طبقهی پاییندست نشست و برخاست میکند و در عین علاقه به قدرت و اشرافیت، سادهزیست و مهربان است.
این سریال زندگی اشرافی ساکنان قصر را نفی نمیکند و در عین تأیید آن، سادگی دونگ یی را میستاید. این همه تأکید بر مفاهیم حقوق بشری و اخلاقی، با حذف مسائل مربوط به روابط زناشویی، جز با هدف ترویج فحشا توسط کمپانیهای فیلمسازی آمریکاییـکرهای نمیتواند انجام بگیرد.
امپراتور این سریال نیز، که سعی شده است فردی مهربان، منصف و عادل معرفی شود، فردی است که حرمسرا دارد و تمام اتفاقات قصرش را همسران و اهل حرمسرا رقم میزنند؛ همان حرمسرایی که در نشانهشناسی سریالهای ایرانی به عنوان علائم فساد شاهان معرفی میشود. در طول سریال 2 بار زنان امپراتور باردار میشوند و سپس به عنوان همسر رسمی امپراتور معرفی میشوند و قبل از این هم هیچ دیالوگ یا صحنهای که نشاندهندهی ازدواج غیررسمی باشد پخش نمیشود. با این حال، امپراتور فردی مثبت نشان داده میشود و تمام تلاشهای قهرمان فیلم برای رضایت خاطر اوست.
در مقابل این 2 سریال، ما سریالهایی داریم که تمام درباریان یا فاسدند یا احمق و هیچ نقطهی مثبتی در شاهان ایرانی، که سالهای ادارهی فرهنگ و سیاست قوم ایرانی را بر عهده داشتهاند، مشاهده نمیشود. اگرچه حکومت غیرالهی در تفکر ما مردود است، اما از آنجا که «الناس علی دین ملوکهم» همین شاهان تأثیر بسیاری در فرهنگ ما داشتهاند و نماینده و سمبل تاریخ ما هستند، چرا که تاریخ را پادشاهان نوشتهاند و جز در مورد خود و اطرافیانشان اطلاعات چندانی در دست نیست.
از طرف دیگر، پس از ورود اسلام به ایران و همهگیر شدن دانش، نوشتن تاریخ از حصر کامل سلاطین خارج شد و قصههای علما، فضلا، عرفا، عیاران و امامزادههای مدفون در ایران نیز به قصهی پادشاهان و اصحاب قدرت اضافه شد. اگر قرار نیست قصهی پادشاهانمان را برای معرفی تاریخ و فرهنگمان به جهانیان بسازیم، قصههای مردانگی عرفا و عیاران را میتوانیم در قالب رسانه درآوریم. همچنین شاهنامهی فردوسی اگرچه شرح حال پادشاهان است، اما نگاه شیعی به افسانههای تاریخی دارد و بیشتر به ترویج آیین شهریاری پرداخته است تا آیین شاهنشاهی.
غفلت از معرفی تاریخ و شخصیتهای تاریخی از 2 جنبه میتواند خلأ بزرگی را در سینما و تلویزیون ایران رقم بزند. اول اینکه رسانه، جذابیتی بزرگ را از دست میدهد، چرا که تاریخ به واسطهی کنجکاوی بشر برای دیدن گذشتهاش یکی از جذابترین موضوعات رسانه است و نپرداختن به آن باعث میشود بخش زیادی از وقت مخاطب جذب شبکههای دیگر شود. خلأ دوم و مهمتر این است که تاریخ بخش مهمی از هویت هر فرد است و هر فرد برای رسیدن به «چه باید باشم» نیاز به این دارد که بداند «که بودهام و که هستم».
در سالهای اخیر هرچند بودجهی بسیاری صرف ساخت سریالهای تاریخی شده است، ولی حداکثر هر سال یک سریال تاریخی در کل شبکههای تلویزیونی ایران تولید یا پخش شده است و به نظر میرسد به هر دلیلی این مقدار برای برآوردن نیاز مخاطب ایرانی کافی نیست و نشانهاش اقبال بسیار بالا به سریالهای تاریخی خارجی است.
اما علت اینکه چرا سریال تاریخی در ایران کم ساخته میشود چیست؟ یکی از علتها استانداردهای سخت و هزینههای بالاست. معمولاً یک سریال تاریخی با صرف هزینهی چند ده سریال غیرتاریخی و در مدت بسیار طولانی و البته تعداد قسمتهای کم ساخته میشود و هرچند از لحاظ ارزشهای هنری ممکن است بهتر از سریالهای خارجی مذکور باشد، اما جذابیت آنها را برای مخاطب عام ندارد.
سریالهای کرهای، که کمتر از 50 قسمت نیستند، در مدت زمان یک تا 2 سال تولید میشوند، در حالی که سریال یوسف پیامبر بیشتر از 6 سال زمان برد و کمتر از 50 قسمت بود. هرچند یک تولید ممکن است از لحاظ حجم و هزینه کمتر از سریالهای تاریخی ایرانی باشد، اما وجود شهرکهای سینمایی مجهز باعث شده است این سریالها با سرعت و کیفیت قابل قبول ساخته شوند و مهمتر از همه، جذابیت قصه است که در عین سادگی و اختصاص اکثریت زمانش به سکانسهای داخلی، میتواند مخاطب را در پای جعبهی جادو میخکوب کند.
دقیقاً پاشنهی آشیل سریالسازی در ایران همین است؛ یعنی عدم جذابیت قصه و فیلمنامه. به جز مختارنامه، که یک استثنا در سریالهای تاریخی است، باقی سریالهای تاریخی، به جای تکیه بر قوت فیلمنامه، بر جذابیت لباس، صحنه، ساختمان و البته دیالوگ زیبای ادبی و فاخر تکیه میکنند که علیرغم ایجاد جذابیت نسبی، نه امکان ارائه به مخاطب غیرایرانی دارد و نه میتواند مخاطب ایرانی را چنان که باید جذب قصه و محتوا کند.
همین امر نیز باعث میشود مدیران برای ساخت چنین سریالهایی کمتر رغبت داشته باشند؛ چرا که بار مالی و زمان زیاد ساخت سریال، عملاً آن را از صرفهی اقتصادی عاری میکند. حتی تهیهکنندهها هم رغبتی به این سریالها ندارند.
به نظر میرسد توجه به سریالسازی تاریخی از جهات مختلف میبایست جدی گرفته شود: اول از لحاظ فراوانی موضوعات و توجه به استعداد عظیم ادبیات و تاریخ ایران بزرگ برای سریالسازی، دوم هزینهکرد درست و تهیهی زیرساختهای لازم برای یک جهش بزرگ در راستای تولید سریالها تاریخی منطبق بر فرهنگ ایران اسلامی و سوم توجه به نخبهگرایی در عرصهی فیلمنامهنویسی و رفع مشکل عدم جذابیت در سریالهای ایرانی.
منبع: www.borhan.ir
ماجرای قهرمان زن، که بیشتر در سریالهای آسیای شرقی ترویج داده میشود، به سالهای میانی دههی 60 برمیگردد که اولین بار سریالی به نام «سالهای دور از خانه» از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. اقبال مردم در این سالها به این سریال در حدی بود که حاشیههای آن تا مدتها نقل محافل فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی بود.
پس از آن، سریالهای دیگری که به مصائب زنان قهرمان و زحمتکش میپرداخت، در فاصلههای مختلف، از تلویزیون ایران پخش شد تا اینکه در سال 86 تا 87 سریالی به نام «جواهری در قصر» به روی آنتن رفت و دوباره موجی از گرایش به تماشای سریالهای شرقی را به راه انداخت. یک سال بعد هم سریالی به نام «افسانهی جومونگ»، که در ساختن اسطورههای تقلبی بسیار ماهرانه عمل کرده بود، از شبکهی 3 پخش شد.
به گفتهی تاریخشناسان، دربارهی چنین شخصیتی در تاریخ کره بیشتر از چند پاراگراف مطلب وجود ندارد، اما این سریال طولانی توانست آنچنان در ذهن مخاطب ایرانی رسوخ کند که پا به عرصهی ضربالمثلها و ادبیات طنز و حتی دعواهای سیاسی هم باز کرد.
این روزها نیز سریالی به نام «افسانه دونگ یی» از شبکهی سوم سیما پخش شد که شخصیت اصلی آن زن است و به لحاظ ساختاری، نسبت به آثار قبل، از قوتهای بسیاری برخوردار است، اما از لحاظ محتوا و مؤلفههای فرهنگی سرشار از مسائلی است که وجود یکی از آنها میتواند سریال ایرانی را از آنتن رسانهی ملی محروم کند، مسائلی مانند به تصویر کشیدن حرمسرای پادشاهان با زاویهی نگاه مثبت، رابطهی زناشویی قبل از ازدواج، چندهمسری و... که به کلی مخالف ارزشهای فرهنگی جامعهی اسلامی ایران است و در این نوشته مجال پرداختن به این مسائل وجود ندارد و مجالی دیگر را میطلبد. در این نوشته سعی داریم تا نگاه به تاریخ و اسطورههای تاریخی را در 2 سریال ذکرشده، یعنی سریال «حریم سلطان» و «افسانهی دونگ یی»، با سریالهای ایرانی چند دههی اخیر مقایسه کنیم.
پس از شروع انقلاب اسلامی و تحت تأثیر اندیشههای امام خمینی، که مروج حکومت اسلامی و تئوری حکومتی دین اسلام بودند، نگاه ما به پادشاهان و حتی پادشاهانی که تا حدی نام نیکی در تاریخ بر جای گذاشتهاند توأم با تحسین و تأیید نبود؛ چرا که الگوسازی از پادشاهان، حتی اگر عادل بودند، دیگر در اولویت جامعه و حکومت انقلابی نبود. جامعهای که چند هزار سال تحت سیطرهی پادشاهان قرار داشت، به میمنت این آزادی، تنفر عمیقی از اندیشهی پادشاهی و سلطنت پیدا کرده بود و بنابراین تا سالهای بسیار، هر سریالی که مربوط به تاریخ پادشاهی بود با این نگاه و با این تنفر جمعی ساخته میشد؛ چه سریالهای تاریخی مانند «بوعلی سینا» که قصهی اصلی آن چیز دیگری بود و قصهی پادشاهان در کنار روند اصلی قصه آمده بود و چه سریال طنزی مانند «سلطان شبان» که سلطان را فردی نادان و ضعیفالنفس جلوه میداد.
کمکم این نگاه به نشانهشناسی سریالها و فیلمهای ایرانی تبدیل شد؛ تا جایی که وقتی سریال «روشنتر از خاموشی» به کارگردانی حسن فتحی، ساخته شد، پادشاه سلسلهی صفویه نیز با همین نگاه به تصویر کشیده شد. در این سریال شاه عباس نیز مانند سایر شاهان حرمسرا دارد، جنایت میکند و... در حالی که هم امام خمینی (رحمت الله علیه) و هم رهبر معظم انقلاب نگاه مثبتی به سلسلهی صفویه دارند. البته تأیید یک سلسه به معنای تأیید همهی شاهان آن نیست؛ چرا که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی مشهور خود در دانشگاه علم و صنعت از تعبیر «شاه سلطان حسینها» برای سست عنصری و بیتدبیری و انحراف از اهداف انقلاب استفاده کردهاند؛ اما این گونه تخریب چهرهی شاه عباس، به عنوان تنها نمایندهی سلسلهی صفویه، در صفحهی رسانهی ملی و در اذهان نسل امروز، شاید امری صواب نبود؛ اما هر چه بود نشان میداد که تفکر نسل امروزین حتی شاهان صفویه را هم برنمیتابد، چه برسد به پادشاهان عیاش و صاحبان حرمسرا.
از سوی دیگر، کشور ترکیه سرگذشت «سلطان سلیمان قانونی» را با نام اصلی «سدهی باشکوه» در نقطهی مقابل و رقیب بزرگ سلسلهی صفویه، در سریالی تحت عنوان «حریم سلطان» به تصویر کشیده است و به مخاطب ایرانی تحمیل میکند؛ سریالی که امپراتور عیاش و ضدشیعهی عثمانی را هر روز میهمان خانهی میلیونها ایرانی میکند تا با او همذاتپنداری کنند و با غم و شادی او همراه باشند. این شبکهی ضدایرانی در حالی سریال مذکور را برای مخاطب ایرانی پخش میکند که همگان از جنایات سلطان سلیمان علیه مردم ایران در عصر شاه تهماسب آگاه هستند.
اما این سریال در پی چیست؟ این سریال دوران سلاطین عثمانی را دوران شکوه ترکیه معرفی میکند و هدف نهایی سریال هم آن است که نشان دهد، چون سلطان سلیمان با زنی ازدواج کرده که از فرد دیگری باردار بوده و این بچه باعث اضمحلال سلسلهی عثمانی شده است، در حقیقت بیگانگان این اضمحلال را رقم زدهاند.
این سریال پادشاه عثمانی را، که به گواه تاریخنویسان ازدواج رسمی نمیکرد تا زنش در صورت شکست به دست دشمن نیفتد، مرکز ثقل داستان خود قرار داده است و صحنههای زنبارگی او را در قالب عشق و محبت نشان میدهد. در مقابل این سریال، رسانهی ملی برای جذب مخاطب سریالی را در بهترین ساعت شب پخش میکرد که چندان تفاوتی با آن ندارد، فقط این یکی از سرزمین کره است و از لحاظ مفاهیم اخلاقی نیز همان مشکلات را دارد و معلوم نیست با چه استدلالی برای مخاطب ایرانی انتخاب شده است.
این سریال اما یک خصوصیت بارز دیگر هم دارد و آن انطباق کامل بر ارزشهای مدرن اخلاقی غرب است؛ یعنی نفی اخلاق کلاسیک در مورد خانواده. از طرف دیگر، در این سریال بر مفاهیم اخلاقی نظم نوین جهانی، یعنی انساندوستی و مفاهیم حقوق بشری، تأکید میشود. شخصیت اصلی زن، که با 2 مرد دیگر غیر از امپراتور دوست است و یکی را البته برادر خطاب میکند، به ارزشهای دیگر بسیار پایبند است؛ یعنی دقیقاً همان خواستهای که غرب و مدرنیته به دنبال آن است.
او، که قبل از ازدواج رسمی از امپراتور باردار شده است، فردی است که همواره به فکر فقرا و طبقهی پاییندست است، بارها جانش را برای وطنش و حتی افراد دیگر به خطر میاندازد، دروغ نمیگوید، ایثارگر است و با طبقهی پاییندست نشست و برخاست میکند و در عین علاقه به قدرت و اشرافیت، سادهزیست و مهربان است.
این سریال زندگی اشرافی ساکنان قصر را نفی نمیکند و در عین تأیید آن، سادگی دونگ یی را میستاید. این همه تأکید بر مفاهیم حقوق بشری و اخلاقی، با حذف مسائل مربوط به روابط زناشویی، جز با هدف ترویج فحشا توسط کمپانیهای فیلمسازی آمریکاییـکرهای نمیتواند انجام بگیرد.
امپراتور این سریال نیز، که سعی شده است فردی مهربان، منصف و عادل معرفی شود، فردی است که حرمسرا دارد و تمام اتفاقات قصرش را همسران و اهل حرمسرا رقم میزنند؛ همان حرمسرایی که در نشانهشناسی سریالهای ایرانی به عنوان علائم فساد شاهان معرفی میشود. در طول سریال 2 بار زنان امپراتور باردار میشوند و سپس به عنوان همسر رسمی امپراتور معرفی میشوند و قبل از این هم هیچ دیالوگ یا صحنهای که نشاندهندهی ازدواج غیررسمی باشد پخش نمیشود. با این حال، امپراتور فردی مثبت نشان داده میشود و تمام تلاشهای قهرمان فیلم برای رضایت خاطر اوست.
در مقابل این 2 سریال، ما سریالهایی داریم که تمام درباریان یا فاسدند یا احمق و هیچ نقطهی مثبتی در شاهان ایرانی، که سالهای ادارهی فرهنگ و سیاست قوم ایرانی را بر عهده داشتهاند، مشاهده نمیشود. اگرچه حکومت غیرالهی در تفکر ما مردود است، اما از آنجا که «الناس علی دین ملوکهم» همین شاهان تأثیر بسیاری در فرهنگ ما داشتهاند و نماینده و سمبل تاریخ ما هستند، چرا که تاریخ را پادشاهان نوشتهاند و جز در مورد خود و اطرافیانشان اطلاعات چندانی در دست نیست.
از طرف دیگر، پس از ورود اسلام به ایران و همهگیر شدن دانش، نوشتن تاریخ از حصر کامل سلاطین خارج شد و قصههای علما، فضلا، عرفا، عیاران و امامزادههای مدفون در ایران نیز به قصهی پادشاهان و اصحاب قدرت اضافه شد. اگر قرار نیست قصهی پادشاهانمان را برای معرفی تاریخ و فرهنگمان به جهانیان بسازیم، قصههای مردانگی عرفا و عیاران را میتوانیم در قالب رسانه درآوریم. همچنین شاهنامهی فردوسی اگرچه شرح حال پادشاهان است، اما نگاه شیعی به افسانههای تاریخی دارد و بیشتر به ترویج آیین شهریاری پرداخته است تا آیین شاهنشاهی.
غفلت از معرفی تاریخ و شخصیتهای تاریخی از 2 جنبه میتواند خلأ بزرگی را در سینما و تلویزیون ایران رقم بزند. اول اینکه رسانه، جذابیتی بزرگ را از دست میدهد، چرا که تاریخ به واسطهی کنجکاوی بشر برای دیدن گذشتهاش یکی از جذابترین موضوعات رسانه است و نپرداختن به آن باعث میشود بخش زیادی از وقت مخاطب جذب شبکههای دیگر شود. خلأ دوم و مهمتر این است که تاریخ بخش مهمی از هویت هر فرد است و هر فرد برای رسیدن به «چه باید باشم» نیاز به این دارد که بداند «که بودهام و که هستم».
در سالهای اخیر هرچند بودجهی بسیاری صرف ساخت سریالهای تاریخی شده است، ولی حداکثر هر سال یک سریال تاریخی در کل شبکههای تلویزیونی ایران تولید یا پخش شده است و به نظر میرسد به هر دلیلی این مقدار برای برآوردن نیاز مخاطب ایرانی کافی نیست و نشانهاش اقبال بسیار بالا به سریالهای تاریخی خارجی است.
اما علت اینکه چرا سریال تاریخی در ایران کم ساخته میشود چیست؟ یکی از علتها استانداردهای سخت و هزینههای بالاست. معمولاً یک سریال تاریخی با صرف هزینهی چند ده سریال غیرتاریخی و در مدت بسیار طولانی و البته تعداد قسمتهای کم ساخته میشود و هرچند از لحاظ ارزشهای هنری ممکن است بهتر از سریالهای خارجی مذکور باشد، اما جذابیت آنها را برای مخاطب عام ندارد.
سریالهای کرهای، که کمتر از 50 قسمت نیستند، در مدت زمان یک تا 2 سال تولید میشوند، در حالی که سریال یوسف پیامبر بیشتر از 6 سال زمان برد و کمتر از 50 قسمت بود. هرچند یک تولید ممکن است از لحاظ حجم و هزینه کمتر از سریالهای تاریخی ایرانی باشد، اما وجود شهرکهای سینمایی مجهز باعث شده است این سریالها با سرعت و کیفیت قابل قبول ساخته شوند و مهمتر از همه، جذابیت قصه است که در عین سادگی و اختصاص اکثریت زمانش به سکانسهای داخلی، میتواند مخاطب را در پای جعبهی جادو میخکوب کند.
دقیقاً پاشنهی آشیل سریالسازی در ایران همین است؛ یعنی عدم جذابیت قصه و فیلمنامه. به جز مختارنامه، که یک استثنا در سریالهای تاریخی است، باقی سریالهای تاریخی، به جای تکیه بر قوت فیلمنامه، بر جذابیت لباس، صحنه، ساختمان و البته دیالوگ زیبای ادبی و فاخر تکیه میکنند که علیرغم ایجاد جذابیت نسبی، نه امکان ارائه به مخاطب غیرایرانی دارد و نه میتواند مخاطب ایرانی را چنان که باید جذب قصه و محتوا کند.
همین امر نیز باعث میشود مدیران برای ساخت چنین سریالهایی کمتر رغبت داشته باشند؛ چرا که بار مالی و زمان زیاد ساخت سریال، عملاً آن را از صرفهی اقتصادی عاری میکند. حتی تهیهکنندهها هم رغبتی به این سریالها ندارند.
به نظر میرسد توجه به سریالسازی تاریخی از جهات مختلف میبایست جدی گرفته شود: اول از لحاظ فراوانی موضوعات و توجه به استعداد عظیم ادبیات و تاریخ ایران بزرگ برای سریالسازی، دوم هزینهکرد درست و تهیهی زیرساختهای لازم برای یک جهش بزرگ در راستای تولید سریالها تاریخی منطبق بر فرهنگ ایران اسلامی و سوم توجه به نخبهگرایی در عرصهی فیلمنامهنویسی و رفع مشکل عدم جذابیت در سریالهای ایرانی.
منبع: www.borhan.ir
/ج