روشنگران کربلا و مخاطبان معاصر

تبیین درست واقعه کربلا در عصر حاضر، پژوهش‏هاى ویژه‏اى مى‏طلبد. پاسخ گوئى به شبهات و اشکالات، نقد حکایت‏ها، منابع غیرمعتبر و تحریفات عاشورا مقتضى بررسى همه جانبه است.
يکشنبه، 21 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روشنگران کربلا و مخاطبان معاصر
روشنگران کربلا و مخاطبان معاصر

نویسنده : على اکبر ذاکرى


 
تبیین درست واقعه کربلا در عصر حاضر، پژوهش‏هاى ویژه‏اى مى‏طلبد. پاسخ گوئى به شبهات و اشکالات، نقد حکایت‏ها، منابع غیرمعتبر و تحریفات عاشورا مقتضى بررسى همه جانبه است. براى نگارش درست و کامل این رویداد مهم تاریخى و انتقال آموزه‏هاى آن به نسل معاصر لازم است به شاخص‏هاى ذیل توجه کرد:

1.استناد به سخنان امام حسین علیه‏السلام

براى تحلیل و تبیین واقعه کربلا باید توجه ویژه به سخنان امام حسین علیه‏السلام داشت. بازیابى فرمایشات ایشان از منابع گوناگون ما را در بررسى و تبیین اهداف نهضت کربلا یارى مى‏نماید. درگذشته به خاطر محدودیت‏هاى منابع عده‏اى از نویسندگان از دسترسى به برخى منابع محروم بودند و در نتیجه از اهداف رهبر نهضت کربلا وسخنان وى در این ارتباط اطلاعى نداشتند. و فقط افرادى که از امکانات مالى زیاد برخوردار بودند
مى‏توانستند به منابع بیشترى دست بیابند. اما امروزه با وجود کتابخانه‏ها و گسترش صنعت چاپ و تبادلات فرهنگى، بسیارى از منابع تاریخى شیعه و سنى در دسترس محقق است. یک نویسنده متتبع و توانا مى‏تواند از آنها بهره ببرد. اگر ما بخواهیم اهداف قیام امام حسین علیه‏السلام با توجه منابع تأثیرگذار مانند: لهوف، ارشاد شیخ مفید، مقتل ابومخنف، تاریخ طبرى و... مورد ارزیابى قرار دهیم به نتایج یکسانى نمى‏رسیم.
چنانچه ما سه مورد از سخنان حضرت را که عبارتند از:
1.وصیت نامه حضرت به محمد بن حنفیه.
2.نامه حضرت به مردم کوفه همراه با مسلم.
3.خطبه حضرت در برابر لشکر حرّ.
در این منابع جستجو کنیم این نتایج بدست مى‏آید.
الف: در تاریخ مشهور مقتل ابى مخنف که با جلد دهم بحارالانوار چاپ و به طور مستقل نیز این تاریخ در نجف و قم منتشر شده است.هیچ یک از این سه سخن نیست.(1)
بنابراین هدف امام حسین علیه‏السلام را آن گونه که بایسته است در نمى‏یابیم و نظرات انحرافى قابل طرح و ارائه است.
ب: منابع مشهورى مانند: لهوف و ارشاد مفید که محور عزادارى‏هاى سیدالشهداء بوده‏اند، فقط یک سخن از این سه گفتار حضرت را نقل کرده‏اند و آن نامه حضرت به مردم کوفه است.لهوف متن نامه را نیاورده اما اشاره به نگارش نامه کرده است. حضرت در پایان آن مى‏فرماید:
"فلعمرى ما الامام إلاّ العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله والسلام".(2)
به جان خودم سوگند امام و رهبر نیست جز آن که به کتاب خدا عمل نماید و به عدل رفتار کند و پایبند به حق باشد و نفس خود را براى خدا از گناه حفظ کند.
امام حسین علیه‏السلام با بیان شرائط امام مسلمین مى‏خواهد شایستگى یزید را براى خلافت سلب کند. و خود را واجد چنین شرائطى مى‏داند. بدیهى است چنانچه کسى مدعى شود که امام در کلام حضرت به معناى امام معصوم است آن گونه که در کلمات فقهاء شیعه امام به معصوم تفسیر شده. در این صورت این سخن، در محدوده مبارزه امام حسین علیه‏السلام و یزید باقى مى‏ماند. و براى افراد دیگر الگو نیست و ملاک نقد حکومت‏ها نخواهد بود و مى‏توان براى امام حسین علیه‏السلام هدفى ویژه ترسیم کرد.
در ارشاد و لهوف،از خطبه حضرت و وصیت نامه ایشان خبرى نیست. آیا این دو بزرگوار دسترسى به این دو سخن نداشته‏اند یا از باب اختصار نقل نکرده‏اند. یا جهتى دیگر داشته، بر ما معلوم نیست.
بنابراین اگر کسى فقط از این دو منبع استفاده کند شناخت هدف امام حسین علیه‏السلام براى وى آسان نخواهد بود؛ بویژه که انگیزه‏ها و تلاش‏هایى براى ایجاد انحراف در هدف قیام حسین (ع) مطرح بوده است.
ج:در تاریخ طبرى افزون بر نامه حضرت به مردم کوفه(3)، خطبه ایشان در برابر لشکر حرّ نیز آمده است.(4)
و جالب است که هر دو از مقتل ابى مخنف ذکر شده است. در حالى که در مقتل مشهور ابى مخنف، هیچ یک از این دو سخن نیامده است.
حضرت با استناد به سخن رسول خدا، صلى‏الله‏علیه‏وآله، مبارزه با سلطان جائر را لازم مى‏شمارد و حکومت بنى امیه را از هر جهت فاسد مى‏داند که باید به آن اعتراض کرد و خود را براى دیگران در مبارزه الگو مى‏شمارد. "فلکم فىّ اسوه". وجود چنین خطبه‏اى در مقاتل جهت قیام حضرت را روشن مى‏کند که نه تنها او بلکه دیگران نیز باید در برابر سلاطینى که دستورات الهى را زیر پا مى‏گذارند بایستند. اما این سخن در بسیارى از مقاتل در
دسترس عموم، وجود نداشته و ندارد. حتى در کتاب تاریخ حبیب السیر خواند میر، فقط نامه حضرت به مردم
کوفه آمده(5) و از این خطبه و وصیت نامه،خبرى نیست.
اما این سه سخن، در بحارالانوار علامه مجلسى وجود دارد(6)؛ ولى باید توجه داشت که بحارالانوار عربى است و در دسترس عموم نیست. حتى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى که مى‏خواستند کتاب بحار را به تحقیق و حروف چینى جدید منتشر کنند کوپن‏هایى چاپ و به شهرهاى مختلف ایران فرستادند تا سرمایه لازم براى چاپ داشته باشند و مطمئن به بازگشت سرمایه خود شوند.
در تاریخ اعثم کوفى(7) و مقتل خوارزمى(8) نیز هر سه سخن آمده و به نظر مى‏رسد منبع اصلى وصیت نامه کتاب اعثم باشد. گرچه علامه مجلسى(9) آن را از کتاب تسلیة المجالس، محمد بن ابى طالب موسوى نقل کرده)(10) و بخش عمده آن را ابن شهر آشوب آورده است.(11) باید توجه داشت که تاریخ الفتوح ابن اعثم، در دسترس عموم نبوده و الان نیز نیست. و ترجمه آن به جهت این که به تاریخ خلفاء پرداخته مورد توجه نبوده است. امروز همه این کتاب‏ها براى محققین حوزه علمیه قم قابل دستیابى است و در تبیین درست واقعه کربلا مى‏توان به آنها استناد جست.و از سخنان حضرت اهداف و انگیزه قیام ایشان را دریافت.

2.بهره برى از منابع معتبر

اساس یک تحقیق تاریخى درست را، منابع معتبر تشکیل مى‏دهد. غفلت از این موضوع باعث رهزنى در تحقیق و نگارش مى‏گردد. اعتماد به منابع غیرمعتبر اولیه، یا دست دوم باعث مى‏شود که اخبار نادرست و ضعیف رائج گشته و نگارش از چارچوب اصلى خود فاصله گیرد. در یک کتاب مانند ناسخ التواریخ که آمیخته‏اى از گزارش‏هاى کتاب‏هاى معتبر و غیرمعتبر است. اعتماد به آن، باعث مى‏شود آنچه در آنجا وجود دارد مورد استفاده قرار گیرد و به جهت جاذبه اخبار نادرست از جهت تأثیرى که بر خواننده و شنونده دارد، مورد استقبال واقع شود و با ذکر منبع و ماخذ آن، براى مداح و منبرى عذرآور گردد.
یا زمانى که علامه مجلسى برخى اخبار منتخب طریحى را با عنوان »بعض الکتب المعتبره« نقل مى‏کند که مورد نقد دیگران قرار گرفته این استفاده و نقل باعث مى‏شود که دیگران به این کتاب که بسیارى از تحریفات عاشورا و مشکوکات، به واسطه آن به دیگر منابع راه یافته توجه کنند، به گونه‏اى که برخى علامه مجلسى را شاگرد طریحى دانسته‏اند.(12) در حالى که هیچ دلیلى بر این مدعا نیست؛ زیرا طریحى (م 1085) در نجف بوده و مجلسى (م 1110) در اصفهان و در اجازات و مشایخ مجلسى نیز نامى از وى برده نشده است.
زمانى که ما اعتماد را بر منابع معتبر گذاشتیم، بخشى از سالم سازى متن را تضمین کرده‏ایم. این سخن که برخى گویندگان منبرى مى‏گویند: »العهدة على الراوى؛ مسئولیت مطلب به عهده گزارشگر است«، تنها این مطلب را ثابت مى‏کند که گوینده خود مطلب را نساخته و آن را در کتابى دیده و یا از »لسان الذاکرین« شنیده است. اما آیا با گفتن آن مسؤولیت وى مرتفع مى‏شود و نباید در این باره تحقیق و جستجو کند و از صحت و اعتبار مطلب اطمینان بیابد، نکته دیگرى است. بسیارى از لغزش‏ها و اشتباهات رایج به جهت اعتماد به منابع غیر معتبر به وجود مى‏آید.
آقا دربندى، نویسنده اسرار الشهادة، به جهت اعتماد به منبع غیر معتبر و ناشناخته‏اى که به یکى از علماى بحرین نسبت داده شده(13)، اخبار عجیب و غریبى را که مخالف عقل و منطق است، در واقعه عاشورا گزارش کرده است. پیادگان لشکر عمر سعد را یک میلیون نفر و سوارگان را ششصد هزار تن(14) و کشته‏هاى آنها را بین 300 تا 400 هزار نفر(15) و روز عاشورا را هفتاد ساعت دانسته است.(16)
اصولاً اعتماد به منابع غیرمعتبر و نقل مطالب آن در منابر و مراثى و مجالس عزادارى که در آن خرد و کلان، عالم و عامى شرکت مى‏کنند، باعث مى‏شود ذهن یک کودک مسلمان آمیخته به اخبار نادرست شود و بعدها ممکن است همین کودک، جزو علماى طراز اول بشود، به طور طبیعى قبل از رسیدن به مرحله تحقیق و کمال با مطالبى انس بگیرد که واقعیت ندارد. این مطالب هیچ وقت باعث شک و تردید او نشود تا به فکر تحقیق و مراجعه به منابع اولیه و معتبر بیفتد؛ بویژه که مسائلى مانند مظلومیت امام حسین علیه‏السلام و دلخراش جلوه دادن وقایع کربلا، براى افراد جاذبه دارد و همه افراد جامعه ممکن است گرفتار از دست دادن پدر، مادر، فرزند و یا نزدیکان خود بشوند و نوعى سنخیت بین وقایع و مصائب کربلا و مصیبت‏هاى خود ایجاد نمایند. این سبقه ذهنى است که گاهى بزرگان را نیز گرفتار کرده و مطالب تاریخى نادرستى در منابر خود و کتاب هاى خویش نقل کرده‏اند. این مطلب امروزه اهمیت بیشترى دارد؛ زیرا بسیارى از سخنرانى‏ها به صورت کاست و سى دى پخش و بعداً تبدیل به کتاب مى‏شود.
به هر حال کتاب‏هایى مانند: نورالعین اسفرائنى (م 418)، منتخب طریحى، اسرارالشهاده دربندى، طریق البکاها و طوفان البکاها، محرق القلوب، ناسخ التواریخ، مقتل مشهور ابى مخنف و... جزو منابعى هستند که نباید به آنها اعتماد کرد. مگر این که مطالب آنها در منابع معتبر دیگر آمده باشد.

3.توجه به روایت و درایت

گفته شد که باید در گزارش واقعه کربلا و تبیین درست آن، به منابع معتبر اعتماد کرد. معتبر بودن یک منبع به معناى معتبر دانستن تمام مطالب آن نیست. بلکه در مواردى براى رسیدن به مطلب درست لازم است دو کار دیگر نیز انجام پذیرد:
الف: بررسى سند روایت
ب: توجه به درایت و فهم خبر

بررسى سند روایت

بررسى سند یک نقل، یکى از کارهاى معمول براى اطمینان به گزارشى است که نقل شده ؛زیرا انسان‏هاى غیر ثقه به داستان سرائى مى‏پردازند و وقایع را آن گونه که خود تصور مى‏کنند و مى‏پسندند نقل مى‏نمایند. گاهى نیز به تصور خود براى بزرگ کردن موضوعى ،به جعل مطلب پیرامون آن مى‏پردازند. مانند آن فردى که براى روى‏آورى مردم به قرائت قرآن، احادیثى در اهمیت ثواب قرائت سوره‏ها جعل مى‏کرد.(17) چنانچه کتاب تاریخى معتبر باشد و سندى براى گزارش‏هاى خود نقل نکرده باشد که در بسیارى از منابع تاریخى ممکن است، چنین باشد. باید به ارزیابى آن نقل پرداخت. همان گونه که بررسى محتوائى اخبار مسند و درست گاهى لازم مى‏شود.

درایت خبر

در بررسى و تبیین درست واقعه کربلا و حوادث تاریخى مشابه آن، باید بیشترین توجه به نقد و بررسى متن حدیث و خبر باشد. ارزیابى متن خبر بهترین کار در حوادث تاریخى است؛ زیرا بسیارى از حوادث تاریخى بدون سند گزارش شده‏اند که راه اعتماد به آنها، منابع معتبر و بررسى متن و مضمون گزارش است. این بررسى را مى‏توان با توجه به نقل هاى دیگر در همین حادثه، مورد دقت و ارزیابى قرار داد. براى نمونه ما در اینجا داستان مسلم گچکار را که در کوفه به استقبال اسراى کربلا رفته و گزارشى از چگونگى حضور آنها در شهر کوفه داده مورد بررسى قرار مى‏دهیم. مسلم گچکار گوید: مردم منتظر اسیران و آمدن سرهاى بریده بودند که ناگاه حدود چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل مى‏شدند و در میان آنها زنان و حرم حضرت سیدالشهداء و اولاد فاطمه علیهاالسلام، بودند و ناگاه دیدم که على بن الحسین علیه‏السلام بر شترى برهنه سوار است و از زحمت زنجیر، خون از رگ‏هاى گردنش جارى است. او در حالى که گریه مى‏کرد این اشعار را مى‏خواند:
یا أمّة السوء لا سقیا لربعکم یا اُمّة لم تراع جدّنا فینا
لو أنّنا و رسول الله یجمعنا یوم القیامة ما کنتم تقولونا
تسیّرونا على الأقتاب عاریة کانّنا لم نشیّد فیکم دینا...
اى امت بد کار، خدا خیر ندهد شما را که رعایت جد ما را در حق ما نکردید و در روز قیامتى که ما و شما نزد او حاضر شویم چه جواب خواهید گفت. ما را بر شتران برهنه سوار کرده‏اید و مانند اسیران مى‏برید گویا که ما هرگز به کار دین شما نیامده‏ایم.(18)
مردم کوفه از باب ترحم به بچه‏ها نان، گردو و خرما مى‏دادند. ام کلثوم آنها را از دست و دهان کودکان مى‏ربود و دور مى‏افکند و بر اهل کوفه بانک زد:
یا اهل الکوفة انّ الصدقة علینا حرام؛ اى مردم کوفه صدقه بر ما حرام است....
زینب را چون نگاه به سر مبارک افتاد، جبین خود را بر چوب مقدم محمل زد. چنانچه خون از زیر مقنعه‏اش فروریخت و طى اشعارى گفت:
یا هلالاً لمّا استتم کمالاً غاله خسفه و أبدا غروباً
ما توهمّت یا شقیق فؤداى کان هذا مقدّرا مکتوباً
یا أخى فاطم الصغیرة کلّمها فقد کاد قلبها ان یذوباً...(19)
مرحوم محدث قمى پس از نقل جریان مسلم گچکار، از بحارالانوار به نقد منبع و محتواى آن مى‏پردازد و مى‏نویسد:
مؤلف گوید: که ذکر محامل و هودج در غیر خبر مسلم جصاص، نیست و این خبر را گرچه علامه مجلسى نقل فرموده لکن ماخذ نقل آن منتخب طریحى و کتاب نور العین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن حدیث مخفى نیست و نسبت شکستن سر به جناب زینب، سلام الله علیها، و اشعار معروفه نیز، بعید است از آن مخدره که عقیله هاشمیین و عالمه غیر معلمه و رضیعه ثدى نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است. و آنچه از مقاتل معتبره معلوم مى‏شود حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته ؛بلکه در ورود ایشان به کوفه موافق روایت حذلم بن ستیر که شیخان نقل کرده‏اند(20) به حالتى بوده که محصور میان لشکریان بوده‏اند چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده چه در کوفه شیعه بسیار بوده..."(21)
در این نقد محدث قمى هم به منبعى که علامه مجلسى از آن نقل کرده اشکال دارد و هم به محتواى گزارش.
محدث قمى، منبع گزارش مجلسى را منتخب طریحى و نور العین اسفرائینى مى‏داند که هر دو بى اعتبار هستند. اما به نظر مى‏رسد که مجلسى این مطلب را از منتخب طریحى نقل کرده است با تعبیر "دیدم در بعضى کتب معتبره که از مسلم جصاص به طور مرسل نقل کرده است".(22) زیرا با گزارش نور العین که آن نیز از مسلم جصاص آمده تفاوت داد "و بعد مدت کمى شترها آمدند در حالى که بر آنها خانواده حسین و شهداء بودند آنان بر شتران برهنه بودند و هیچ پوششى نداشتند و زین العابدین در حال ضعف بر شترى سوار بود و دیدم که ران‏هاى آنها آمیخته به خون بود..."(23)
در گزارش نورالعین، بخش پایانى گزارش که مربوط به حضرت زینب است که پیشانى را بر محمل زد نیامده؛ زیرا طبق این نقل مسلم گچکار، محمل نبوده است.
برابر گزارشى که مجلسى از لهوف آورده نشان مى‏دهد که هیچ هودجى و محملى نبوده است.(24) و این در روایت خذلم نیز آمده.(25) بنابراین زدن سر به محمل توسط زینب، درست نیست ؛بویژه که ذکر شده از زیر مقنعه حضرت زینب خون مى‏آمد؛ زیرا با آنان مانند اسراى روم و ترک برخورد کرده بودند.(26)
این که امام سجاد علیه‏السلام، هم گریه کند، امر بعیدى است. بلکه از برخى گزارش‏ها استفاده مى‏شود که آن حضرت به گریه زنان کوفه اعتراض داشتند که آنان به خاطر ما گریه مى‏کنند پس چه کسى ما را کشته است.(27) در خود اشعارى که به نام امام سجاد در بحار نقل شده بالصراحه آمده که ما را بر شتران برهنه سوار کردند. روشن است که منظور حضرت شخص وى نیست بلکه تمام اسراء را بر این گونه شتران سوار کردند. این که حضرت ام کلثوم گفته باشد صدقه بر ما حرام است، درست به نظر نمى‏رسد؛ زیرا زکات واجب بر سادات حرام است نه صدقه مستحبى و ام کلثوم مى‏خواسته بگوید که معنى ندارد که پدر آنها را بکشید و اکنون بر آنها رحم کنید. اینجا نیز گزارشى که نورالعین از مسلم جصاص نقل کرده با گزارش طریحى(28) متفاوت است. او مى‏نویسد: "ام کلثوم داد زد که اى مردم کوفه! سنگ بر سر کسى باد که به ما تصدق بدهد، سپس آنچه به اطفال داده بودند، گرفت و پرت کرد."(29)
در ارتباط با انتساب اشعار به زینب، محدث قمى تردید مى‏کند. نکته‏اى که این تردید را تقویت مى‏کند این است که مى‏گوید: »اى برادر ؛ با فاطمه کوچک سخن بگو که گویا قلب او مى‏خواهد آب بشود.« فاطمه صغرى دختر امام حسین علیه‏السلام صغیر نبوده است زیرا:
اولاً: او در سنى بوده که با حسن مثنى ازدواج کرده است.(30)
ثانیاً: گزارشى که خود از مجلس یزید دارد مى‏گوید: من جاریه بودم(31). جاریه به معناى زن جوان است.(32)
ثالثاً: بنابر برخى گزارش‏ها وى، در دم دروازه کوفه سخنرانى داشته(33) و کسى که در جمع استقبال کنندگان از اسراء سخنرانى کند، از توانائى روحى بالائى، برخوردار است.
رابعاً: در روایتى امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید: امام حسین علیه‏السلام ودائع امامت و وصیت ظاهرى و باطنى خود را تحویل فاطمه داده است و او به امام سجاد رسانده است.(34) که نشان از کمال سن و توانائى اوست.
از این روى، گزارش مسلم گچکار که در منتخب و بحار آمده به هیچ وجه قابل اعتماد نیست. کسانى که تنها دلیل قمه زنى را این روایت دانسته‏اند که زینب "سلام الله علیها" پیشانى خودش را به محمل زده درست نمى‏نماید. این نشان مى‏دهد که یک گزارش تاریخى که مرسل و غیر ثابت بلکه مخالف گزارش‏هاى دیگر است، چگونه توانسته است سر منشأ یک حکم شرعى بشود.
از این قبیل است داستان عروسى قاسم، خبر ام ایمن(35) که شاگرد ابن قولویه به کامل الزیارات افزوده و برخى معجزاتى که پس از شهادت امام حسین ذکر کرده اند. بى توجهى به این مسائل از آنجا ناشى مى‏شود که حوزه به مباحث تاریخى به گونه اى مستقل نگاه نمى کند. از این روى هیج حساسیتى به این خلاف‏ها و تضادها، نشان نمى‏دهد.

4.ادبیات مناسب

ادبیات شامل شعر و نثر است. نگارش واقعه عاشورا چه به نظم و چه به نثر شیوا و روان امرى لازم است، بدیهى است که ماندگارى آثار بستگى به نکات بلاغى و ادبى دارد که با عباراتى روشن و گویا ارائه گردد.

الف: شعر

واقعه عاشورا از حوادثى است که شاید بتوان گفت بیشترین اشعار درباره آن سروده شده است. از اشعار حماسى گرفته تا اشعار محلى و مرثیه و نوحه‏هاى متنوع. تعزیه‏هایى که خوانده مى‏شود براساس اشعارى است که در این باره سروده‏اند. شاعران غیر حرفه‏اى نیز بسیارند که درباره برخى از حوادث کربلا شعر سروده اند. بسیارى از وقایع آن را با عنوان زبان حال در اشعار خود گنجانده‏اند. نوحه‏هاى سینه زنى، سروده‏هاى موزونى هستند که سالانه توسط نوحه خوانان در جامعه خوانده مى‏شود. از این روى مى‏توان گفت شعر بیشترین نقش را در هنگام برگزارى مراسم عاشورا دارد. تمثیل‏ها و تشبیه‏ها در شعر، گاهى چنان زیبا و به جاست که هر شنونده‏اى را تحت تأثیر مى‏گذارد. ذکر وقایع کربلا به شعر، آن را در جامعه ماندگار و پایدار ساخته است.
نقل حوادث کربلا شاید براى بسیارى از مردم میسر نباشد اما بیان اشعارى درباره این واقعه، به هنگام مصیبت اقوام و خویشان، حادثه کربلا را در اذهان زنده نگه مى‏دارد. توجه به شعر در ارتباط با واقعه کربلا از سه جهت لازم است.
1.اشعار گذشتگانى که در عصر واقعه سروده شده، از یک طرف از تأثیر این واقعه در جامعه آن روز خبر مى‏دهد و از جانب دیگر مى‏تواند منبعى براى اصل واقعه باشد، بویژه اشعارى که در دو قرن اول اسلام سروده شده. اشعار شهداء کربلا که گاهى به صورت رجز در هنگام نبرد خوانده مى‏شده، همین ویژگى را داراست. که خود شعر منبع تاریخى حوادث است.
2.استقبال مردم از اشعار و مراثى، باعث شده است که اشعارى با مضامین انحرافى و غیرواقعى در میان مردم رواج یابد. عده‏اى از شاعران ناقلان اخبار نادرست و غیرواقعى هستند. توجه به شعر براى نقد و پالایش آن از حوادث غیرحقیقى و غلوآمیز و مضامین ذلت آور که با مقام خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏وآله، مناسب نیست امرى پسندیده و ضرورى است.
3. توجه به شعر از بعد پیام رسانى و نقشى که در توصیف واقعه کربلا براى مردم داشته و دارد. حمایت امامان شیعه از شاعران حماسه‏سرا،(36) به جهت نقشى بوده که شعر آنها در گسترش فرهنگ عاشورا داشته است.
امروزه نیز ادبیات عاشورا، بیشترین نقش را در پیام رسانى دارد و در هیچ مقطعى نباید از این نقش مهم و ارزنده غافل بود. شعر زبان روز مردم و حکایت از گرایش‏هاى آنها دارد. براى رساندن پیام عاشورا در هر زمانى نیاز به اشعارى نو، متناسب با وضعیت جدید است؛ زیرا نسلى جدید پا به عرصه مى‏گذارد که بخشى از آموخته‏هاى گذشتگان را رها مى‏کند و در عوضش از آموزش‏هاى جدید بهره‏مند مى‏گردد که در اشعار شعرا قابل استناد باشد.

ب: نثر شیوا

توجه به ادبیات درست در نثر، ضرورت بیشترى دارد. چنانچه مقتل‏هاى نگاشته شده از نثر استوار و شیوا و ادبى برخوردار باشد، پایدار و ماندگار خواهد شد. نثر استوار باعث جذب خوانندگان بیشترى مى‏شود و ماندگارى متن را در پى دارد و در جامعه جاى مناسب مى‏یابد و سال‏هاى سال مورد توجه قرار مى‏گیرد، یکى از علل شهرت روضة الشهداء کاشفى (م 910) نثر شیوایى آن بوده است. در دوران صفویه که بسیارى دنبال نثر مسجع و مقفى بودند و تلاش مى‏کردند عبارات عجیب و غریب و مطنطن به کار ببرند. این کتاب با نثر فارسى شیواى خود، بسیارى را جذب کرد و همین باعث شد که مردم آن را در مجالس و منازل و عزاداراى‏هاى خود بخوانند و ذکر مصائب اباعبدالله علیه‏السلام، به روضه که برگرفته از نام "روضة الشهداء" است، شهرت یابد. و امروزه نیز در ایران عنوان روضه نام غالبى است که بر مجالس عزادارى حسینى اطلاق مى‏شود. طبیعى است که این استقبال با شکوه باعث رواج مطالب آن در جامعه گردد و اخبار نادرست آن نیز وارد فرهنگ عاشورا شود. به
گونه‏اى که داستان عروسى قاسم(37)، از این کتاب به منابع دیگرى مانند منتخب طریحى منتقل شود. و حتى بر آن اساس، در خیمه‏گاه حسین در کربلا، حجله قاسم بسازند.
نقش کتاب روضة الشهداء به گونه‏اى بوده که صاحب تسلیة المجالس (زنده 955) تلاش مى‏کند این کتاب خود را بر اساس روضة الشهداء سامان دهد و در آغاز هر مجلسى از مجالس دهگانه آن، عباراتى شیوا و گویا متناسب با موضوع، ارائه نماید. این در حالى است که محمد بن ابى طالب موسوى، مؤلف، تسلیة المجالس عرب است و کتاب خود را هم به عربى نوشته؛ ولى از تأثیر کتاب روضة الشهداء در جوامع شیعى آگاه بوده است.

5.جامعیت

از آنجا که درباره واقعه کربلا، کتاب‏هاى گوناگونى نگاشته شده، اهمیت آن سبب شده که براى احیاى نام امام حسین علیه‏السلام، افراد گوناگونى با توانائى‏هاى علمى بالا، ضعیف، متوسط، در این باره کتاب بنویسند و یا شعر بگویند. در تبیین واقعه عاشورا افزون بر نقل واقعه از منابع معتبر و قابل استناد، لازم است کتاب‏هایى که داراى ضعف و روایات نادرست و غیرمستند هستند مورد نقد قرار گیرد. زیرا تبیین درست و جلوگیرى از روایات نادرست وقتى جاى خود را باز مى‏کند که منابع ضعیف و کتاب‏هاى نادرست مورد نقد عالمانه قرار گیرد و ضعف آن به خوبى نمایانده شود. در غیر آن صورت، ممکن است همان مواردى که براى نقد، در کتابى آمده مورد استناد و نقل اهل منبر و مداحان قرار گیرد. بسیارى از این گروه‏ها که مقید به صحت و سقم روایات نیستند صرف بودن مطلبى در کتابى را، دلیل نقل آن براى مردم مى‏دانند. البته این نسبت به کسانى است که مقید هستند گفته آنها مستند به منبع نگارشى باشد. در جمع آنها عده‏اى هستند که بر اساس مسموعات، گفته‏هاى خود را پایه ریزى مى‏کنند. بنابراین در صورتى تبیین واقعه کربلا جامع و کامل خواهد بود که افزون بر نقل اصل واقعه از منابع معتبر، به شبهات پیرامون آن نیز توجه داشته و اخبار ضعیف را مورد نقد قرار دهد. جامعیت را به گونه‏اى دیگر نیز مى‏توان معنى کرد و آن بررسى واقعه عاشورا از بعد کلامى که آیا حضرت آگاه به مسائل بعد از آغاز نهضت بودند یا نه؟ و از بعد فقهى که آیا مبارزه حضرت وقوع در مهلکه نیست؟ و آیا مى‏توان علیه حاکم جائر قیام کرد؟ و از بعد جامعه شناختى و تاریخى که واقعه عاشورا را فرایند انحرافاتى مى‏دانند که پس از درگذشت رسول گرامى اسلام در جامعه اسلامى ظهور و بروز کرد. همین طور از بعد عزادارى و ثوابى که براى انجام این مراسم وجود دارد.
و در تکمیل این جامعیت است، توجه به نگاه‏هایى که به واقعه کربلا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى و پس از آن صورت پذیرفته است، ظلم ستیزى و مبارزه با زورگوئى، بحث عوام و خواص، عبرت‏هاى عاشورا، عزت و افتخارى که این واقعه در جهان اسلام ایجاد کرد که توسط مقام معظم انقلاب مطرح شد و موضوعاتى از این دست است.
نکته قابل توجه دیگر در نگرش جامع این است که باید اخبار متضاد درباره واقعه کربلا را حلّ کرد نه این که در هر زمان و مجلس آنچه تأثر برانگیزتر است نقل شود.
لازم است روش و مبنایى براى گزینش اخبار انتخاب کرد. نه این که وقتى اسرا را در کربلا ترسیم مى‏کنیم مى‏گوئیم سر برهنه و بر شترهاى بى محمل سوار کردند و به کوفه بردند. امّا وقتى آنها را در کوچه‏هاى کوفه گردش مى‏دهند مى‏گوئیم زینب سر از محمل در آورد و همین که چشمش به سر بریده برادر افتاد پیشانى خود را به جلو محمل زد و از زیر مقنعه اش خون جارى شد. در این نقل دیگر خبرى از سرهاى برهنه نیست.دیگر خبرى از شتران بى محمل نیست. زیرا زدن سر زینب به جلو محمل خود اشک آور است و شعر خواندن زینب اندوهناک. برابر گزارشى على بن الحسین(ع) در مجلس ابن زیاد نوجوانى مى نماید که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده و مشابه آن را مجلسى در بحار الانوار در شام و پیشنهاد کشتى گرفتن خالد پسر یزید از سوى پدر و امام سجاد(ع) دیده مى‏شود و از حضرتش تعبیر به غلام؛ نوجوان(38) شده و از سوى دیگر گفته مى‏شود که امام باقر(ع) در آن زمان چهار ساله بوده است. به طور کلى آیا امام على بن الحسین(ع) از على اکبر بزرگ تر است یا کوچک تر نکته اى قابل توجه و بررسى. گفته مى‏شود عبیدالله به مدت یک ماه اسرا را در کوفه زندانى کرد(39) تا از یزید کسب تکلیف کند، بدیهى است اگر این مطلب صحت داشته باشد حضور اهل بیت در اربعین اول امام حسین(ع) مورد تردید قرارگیرد. یا در اشعار منسوب به ام کلثوم دختر على(ع) که پس از بازگشت اهل بیت به مدینه گفته و بإ؛ف‏ف این بیت:" مدینة جدنا لا تقبلینا" آغاز شده، دو بار لقب "زین العابدین" درباره امام چهارم به کار رفته است.(40) با این که آن حضرت در آن زمان هنوز ملقب و مشهور به زین العابدین نبوده است. آیا استفاده از این لقب در این اشعار نشانه آن نیست که بعداً سروده شده. حال ممکن است توسط ام کلثوم بعداً سروده شده باشد که بعید است و یا دیگران به عنوان زبان حال وى، این اشعار را سروده اند. زیرا مسلم است که کاربرد این لقب در سال 61 نبوده. امثال این نمونه‏هاى متضاد فراوان است. شاید نقل این اخبار متضاد براى افرادى یکسان باشد و پذیرش آن هم ممکن. اما هستند جوان‏ها و افراد باهوشى که این تضادها را به سرعت در مى‏یابند و دنبال پاسخ آن هم مى‏روند؛ ولى با اعتراض پاسخ دهندگان رو برو مى‏شوند و ممکن است متهم هم بشوند. در نتیجه مجالسى که باید باعث ارشاد و جذب افراد تحصیل کرده شود باعث دفع آنها مى‏شود. و شاید گرایش برخى از نیروها با سابقه مذهبى به اندیشه‏هاى غیر دینى‏در مواردى ریشه در چنین حوادث و مجالسى داشته باشد.

پی نوشت ها :

1. الارشاد، ج 2، ص 39، مؤسسه آل البیت.
2. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 262.
3. همان، ص 304.
4. حبیب السیر، خواند امیر، ج2، ص 40، کتابفروشى خیام، تهران.
5. بحار الانوار، ج 44، ص 334، 329 382.
6. الفتوح، ج 6 - 5،ص 23؛ مترجم، 833.
7. خوارزمى موفق، مقتل الحسین، ص 273، 334، تحقیق محمد سماوى، انوار الهدى، قم.
8. بحارالانوار، ج 44، ص 329.
9. تسلیة المجالس و زینة المجالس، محمد بن ابى طالب، تحقیق فارس حسوّن، ج2، ص160، موسسة المعارف الاسلامیه.
10. المناقب، ج 4، ص 85، علامه
11. ر.ک: مقدمه مجمع البحرین، مکتبة المرتضویه.
12. اکسبر العبادت و اسرار الشهادات، ج 1، ص 648؛ ج 3، ص 43، آغا عابد شروانى دربندى، تحقیق محمد جمعه بادى و ..، شرکة المصطفى للخدمات الثقافیه، بحرین منامه 1415.براى آگاهى بیشتر از چگونگى این منبع ر.ک: لؤلؤ و مرجان، ص 160.
13. همان، ج 1، ص 648؛ ج 3، ص 43.
14. اکسبر العبادات، ج 3، ص 43، 39، مجلس 13؛ لؤلؤ و مرجان، 185.
15. لؤلؤ و مرجان، 161.
16. دایرة المعارف تشیع، واژه جعل، ج 5، ص 402، نشر شهید سعید محبى، تهران 1375.
17. بحارالانوار، ج45، ص114؛ ترجمه از منتهى الآمال، ج1، ص492.
18. بحار الانوار،ج 45، ص 115.
19. همان، ص 164.
20. منتهى الآمال،ج1/493،روایت جذیم؛بحار الانوار،ج45/164.
21. بحار الانوار، ج 114 / 45.
22. نورالعین فى مشهد الحسین، ابواسحاق اسفرائنى، ص 55، مؤسسه المنار، تونس.
23. بحارالانوار، ج 45، ص 107؛ اللهوف، ص 143.
24. همان، ص 164، صحیح در پاورقى حذیم بن بشیر ذکر شده.
25. ر.ک: مقتل الحسین، مقرم، ص305، به نقل از کتاب نسب قریش مصعب و اقبال ابن طاوس.
26. تسلیة المجالس، ج 2، ص 355؛ بحارالانوار، ج45، ص164.
27. المنتخب الطریحى، ص 464 - 463، منشورات رضى قم، چاپ دوم.
28. نورالعین، ص 57.
29. الارشاد، ج 2، ص 25؛ مقاتل الطالبیین، ص 122؛ قاموس الرجال، محمد تقى شوشترى، ص ج 3، ص 212، مؤسسه نشر اسلامى، قم.
30. تاریخ الطبرى، ج 4، ص 353.
31. تاج العروس، مرتضى زبیدى، تحقیق على شیرى، ج 19، ص 180؛ "والجاریة فَتِیَّة النساء". گر چه در برخى کتب لغت غیر اصیل به گونه اى دیگر معنى کرده است.
32. الاحتجاج، طبرسى، ج 2، ص 27؛دارالنعمان، نجف؛ مقدمه مرآت العقول، مرتضى عسکرى، ج2، ص 294 - 293، مثبر الاحزان، ص 67؛ لهوف، ص 149؛ بحار الانوار، ج 45، ص 110؛ مقتل الحسین، مقرم، ص313.
33. مسند الامام الشهید، ج2، ص77.
34. کامل الزیارات، ص260.
35. مقرم، مقتل الحسین، ص 111-115.
36. لؤلؤ و مرجان، ص 163، به نقل از روضة الشهداء، ص 322؛ منتخب طریحى، ص 365.
37. بحار الانوار، ج 45، ص 174 - 175.
38. لؤلؤ و مرجان، ص 145، به نقل از اقبال ابن طاووس.
39. بحار الانوار، ج 4 5، ص 197 - 198.

منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 270

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط