ایران پژوهى و مطالعات اسلام در آلمان

اشاره: در دو شماره گذشته، دو مطلب به طور متوالى در خصوص بررسى وضعیت ایران شناسى و آموزش زبان فارسى در دانشگاه هاى آلمان تحت عنوان فارسى غریب است! درج شد.
يکشنبه، 21 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایران پژوهى و مطالعات اسلام در آلمان
ایران پژوهى و مطالعات اسلام در آلمان

نویسنده : محسن پور محسنی



علوم سیاسى و تاریخ معاصر ایران

منطقه خاور نزدیک و میانه، حداکثر بیست سال است که به صورت زمینه اى مطالعاتى براى رشته هاى علوم سیاسى دانشگاه هاى آلمانى زبان در آمده و در همین مدت به نحو روزافزونى مورد توجه و تحقیق قرار گرفته است. با این حال رویکرد به مسائل و موضوعات ایران در این مطالعات جنبه کاملاً فرعى داشته و نسبت به مسائل و موضوعات جهان عرب، و همچنین منازعات اعراب و اسرائیل و جمهورى ترکیه، کمتر توجه شده است.
روشن است که این چنین رویکردى به مسائل سیاسى معاصر ایران با اهمیتى که روابط بازرگانى با ایران چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامى براى آلمان داشته، همساز و هماهنگ نبوده است.
روشنفکران آلمانِ غربىِ سابق نیز به نوبه خود از دهه 1960 به این سو نظرى منتقدانه نسبت به ایران داشته اند. مواضع ایشان در این زمینه عمدتاً معطوف به همبستگى سیاسى با جریانات مخالف دستگاه در ایران شده، که بر قاطبه کتابخوان هاى آلمانى نوشته شده اند. البته بخش اعظم این آثار در سطح بالایى هستند و اکثر آنها را متخصصان علوم سیاسى که تحصیلات دانشگاهى داشته اند، نوشته اند.
با این حال، تعداد آثار به تمام معناى محققانه اى که در این زمینه انتشار یافته اند، بسیار اندک هستند. به این معنى که بیشتر این آثار، هرچند در سطح بالا و پیشرفته اى باشند، اما اساساً روزنامه نگارانه اند.
البته در مواردى کشیدن مرزهاى مشخص بین آثار محققانه و روزنامه نگارانه کمابیش دشوار است، اما این مسلم است که آثار متعلق به هر کدام از این دو مقوله، بر فرض هاى متفاوتى مبتنى هستند. این تفاوت ها، به ویژه در متن سنت هاى دانشگاهى کشورهاى آلمانى زبان کاملاً قابل تشخیص هستند. از میان آثارى که بینابین آثار محققانه علوم سیاسى و آثار مشخصاً عمومى تر در این زمینه منتشر شده اند، مى توان کتاب »ایران« اولریخ گرکه و هارالد مینترت (1975) و »کتاب ما و ایران« فردریک کوخ واسر (1961) اشاره کرد.
همچنان که گفته شد، حاصل تحقیقات صرفاً دانشگاهى در این زمینه، بسیار اندک بوده است. هیچ یک از مؤسسات تحقیقاتى علوم سیاسى در آلمان برنامه منتظمى جهت پرداختن به امور و مسائل ایران ندارند. در آلمان سابق، هرجا هم که مثل ارلانگن و برلین غربى و یا مؤسسه آرنولد - بر گستراسر در فرایبورگ توجهى جدى به تحقیق در مسائل خاورمیانه مى شود، باز هم کشورهاى عربى و ترکیه در کانون هاى این توجه و تحقیق قرار دارند. در جمهورى دموکراتیک آلمان سابق هم وضع از همین قرار است. در آلمان شرقى سابق و خصوصاً در لایپزیک، تحقیقاتِ به اصطلاح چند وجهى درباره خاورمیانه، بسیار پیشرفته تر از بقیه کشورهاى آلمانى زبان است.
حاصل این گرایش، به ویژه در سال هاى اخیر، دو اثر بسیار مهم در این زمینه بوده است: یکى از این دو اثر اولین و تا به امروز یگانه ترجمه آلمانى حکومت اسلام امام خمینى(ایخرنسکا - حسن، 1983) است و اثر دیگر، حاوى گزارش تفصیلى و در عین حال تحلیلى انقلاب اسلامى و پى آمدهاى آن در ایران است، که »ابرب«، و »فورتیگ« و »مولر« (1987) مشترکاً آن را تدوین کرده اند.
همچنان که انتظار مى رفت، نویسندگان این کتاب که در آلمان غربى نیز عرضه گردیده است، در توصیف و تحلیل هاى خود از روش شناسى و نوع نگرش خاص معهود در علوم اجتماعىِ مارکسیستى - لنینیستى پیروى کرده اند. اما این دقیقاً همان نکته اى است که شکوفاتر بودن این گونه مطالعات را در آلمان شرقى نسبت به بقیه کشورهاى آلمانى زبان توضیح مى دهد.
در سال هاى 1979 و 1980 بنیاد فریدریش ابرت، که پیوندهاى نزدیکى با حزب سوسیال دموکراتیک آلمان دارد، دو کنفرانس بین المللى درباره انقلاب اسلامى ایران برگزار کرد. مجموعه مقالاتى که در این دو کنفرانس عرضه شد، به صورت کتابى به نام »ایران در بحران« (1980) در بن انتشار یافت.
همین بنیاد در سال 1984 کنفرانس دیگرى براى بررسى مساله جنگ ایران و عراق برگزار کرد. آثار مهم دیگرى که از این نقطه نظر درباره ایران و افغانستان منتشر شده، همان هایى است که در مؤسسه مطالعات اجتماعى تطبیقى برلین فراهم آمده است.
در اینجا لازم است دو اثر بسیار عالمانه »بان - هیرن گرومه یر« و »کورت گروسینگ«، از محققان سخت کوش برلین غربى سابق، که فارغ از هر گونه حمایت تشکیلاتى، ویراسته و منتشر کرده اند. (1980 و 1981) نیز یاد کرد. البته نویسندگان انگلیسى زبان، در دومین مجلد آن سهم داشته اند »دین و سیاست در ایران، ویراسته نیکى کدى، نیوهیون، 1983«.
متأسفانه مقالات آلمانى اثر مزبور، به انگلیسى ترجمه نشده است تا مورد استفاده خوانندگان انگلیسى زبان نیز قرار گیرد.
در طول بیست یا سى سال گذشته، علماى علوم سیاسى توجه چندانى به ایران بعد از جنگ جهانى اول مبذول نکرده اند. با این حال احمد مهرداد، از مورخان و متخصصان ایرانى علوم سیاسى در آلمان درباره اوضاع و احوال ایران در سال هاى بعد از جنگ اول تحقیقات منظمى انجام داده و مهم تر از همه آنکه مناسبات ایران و آلمان را در دوره رضاشاه براساس اسناد و گزارش هاى بایگانى هاى آلمان (مهراد 1976، 1977، 1985) کاویده است.
سایر آثار این مقوله از مطالعات ایرانى بیشتر به صورت اتفاقى پدید آمده اند تا به عنوان نتیجه تحقیقات برنامه ریزى شده (مثلاً رواسانى »بدون تاریخ« زورر 1978)
یگانه مؤسسه تحقیقاتى آلمانى که بدون ارتباط با هیچ دانشگاهى به مسائل و موضوعات ایران امروز مى پردازد، »مؤسسه شرق شناسى آلمان« در هامبورگ است، که تا گذشته »اودواشتاین باخ« آنرا اداره مى کرد. فصلنامه اى که این مؤسسه با نام Qrient (شرق) منتشر مى کند، به طور منظم حاوى مقالاتى درباره ایران است.

علوم اجتماعى و انسان شناسى فرهنگى و اجتماعى

آنچه درباره فقدان برنامه جهت دار در تحقیقات حوزه علوم سیاسى درباره ایران گفته شد، درباره تحقیقاتى که در حوزه علوم اجتماعى در کشورهاى آلمانى زبان در زمینه ایران به عمل مى آید، به مراتب بیشتر صادق است. تحقیقاتى که از نظر علوم اجتماعى درباره موضوعات و مسائل ایران مى شود، سازمان یافته نیست و حتى در چارچوبى عالمانه و دانشگاهى نیز ارائه نمى شود، بلکه اتفاقى، دیمى و صرفاً انفرادى است. در این حوزه نیز همچون حوزه علوم سیاسى، توجه عمده اکثر محققان جامعه شناس و انسان شناس آلمانى، که در مسائل و موضوعات خاورمیانه کار مى کنند، به جهان عرب و ترکیه معطوف است. یکى از استثناها توجهى است که به افغانستان مبذول مى گردد.
در دهه 1970 مباحث جامعه شناسانه روشنفکران ایرانى و ترک در میان انسان شناسان اجتماعى آلمان که درباره خاورمیانه کار مى کردند، باعث شد که به صورت بندى هاى اجتماعى دوران پیش از عصر جدید (در ایران) توجه اثربخشى مبذول شود. یکى از نشانه هاى این جریان، اقبالى بود که در سمینارهاى دانشگاه هاى آلمان به کتاب اسلام و سرمایه دارىِ »ماکسیم رونسون« مى شد. علاوه براین، میان این جریان و جریان به اصطلاح »مباحث فئودالیسم« که بین مورخان آلمانى و مورخان کشورهاى دیگر برقرار شده بود، نوعى همخوانى وجود داشت. همه این جریانات به مباحثاتى درباره مفهوم مارکسیستى »طریقه تولید آسیایى« و مفهومى که »ویتفوگل« از »استبداد شرقى« در نظر داشت راهبر شد، آن بخش از این مباحثات که به جامعه ایران مربوط مى شد، عمدتاً در قلمرو کار دانشجویان و معمولاً دانشجویان ایرانى بود، که مقالات و مطالبى در سمینارهاى جامعه شناختى ارائه مى کردند. مهم ترین مانع وسعت دادن و عمق بخشیدن به این مباحث ایرانى، عبارت بود از انقطاع کمابیش کامل ارتباط میان این متخصصان تاریخى نگر علوم اجتماعى و درس ها و مباحثات ایران شناسان از نوع هینتس و رومر و اشپولر.
با این وصف »سوزان سرخوش« در رساله دکتراى جامعه شناسى خود در دانشگاه مونستر کوشیده بود تا جامعه ایرانى قرن نوزدهم را براساس همان مفهوم »طریقه تولید آسیایى« تجزیه و تحلیل و بررسى کند (سرخوش 1975). موضوع کتابى که با ویراستارى »گئورگ استوات«، جامعه شناس دانشگاه بیلفلداف منتشر شد (1980) نیز صورت بندى هاى اجتماعى (ایران) در دوره قبل از عصر جدید بود، با این تفاوت که استوات در این کتاب، مفاهیم »طریقه آسیایى« و »استبداد شرقى« را مورد انتقاد قرار داده بود.
اثر دیگر، کتابى است که »کورت گروسینگ« درباره اقتدار، اقتصاد و جامعه مقطع در تاریخ اجتماعى ایران نوشته است. جالب توجه است که تا این زمان هیچ یک از متخصصان آلمانىِ تاریخ ایران، در زمینه هاى اسلام شناسى و زبان شناسى و فقه اللغه نظر مشخصى درباره ساختارهاى اجتماعى ایران در دوره قبل از عصر جدید اتخاذ نکرده اند. شاید یگانه استثنا در این مورد فراگنر باشد که در سال 1979 در کنفرانسى در وین، مطالبى درباره مسائل مربوط به ساختارهاى اجتماعى قبل از عصر جدید در تاریخ ایران عصر کرد.
در حوزه مطالعات انسان شناسى فرهنگى نیز گاه و بیگاه عنایتى به مسائل و موضوعات ایرانى مى شده است. ولى توجه و تمایل مشخصى که این مطالعات به عشایر و اقلیت ها داشته است، چندان براین توجه گاهگاهى و شمار اندک موضوعات که از ایران انتخاب مى شده، نیفزوده است و توجهى که متخصصان این حوزه به مسائل ایران مى کرده اند، حتى از توجهى که در حوزه مطالعات سیاسى و اجتماعى به مسائل ایران مى شده نیز کمتر بوده است.

جغرافیا

وقتى علوم اجتماعى نتوانسته انگیزه مهمى در کشورهاى آلمانى زبان براى تحقیقات دانشگاهى درباره ایران باشد، وضع جغرافیا به خصوص جغرافیاى فرهنگى، خود معلوم است.
بخش معتنابهى از آثارى که در دیگر کشورها به همت متخصصان انسان شناسى اجتماعى فراهم مى آید، در آلمان غربى و اتریش در ذیل عناوین جغرافیا و جغرافیاى فرهنگى طبقه بندى مى شود.
ذکر فهرست تفصیلى آثار الرس درباره ایران در حوصله این نوشتار نیست. وانگهى او خود با نشر یک کتاب شناسى توصیفى کامل از آثار و تحقیقات جغرافیایى آلمانى درباره ایران (1980، آلمانى و انگلیسى) که طبعاً در بردارنده فهرست و مشخصات آثار خود او نیز هست، ما را از این وظیفه فارغ ساخته است. با این حال یکى از مهم ترین آثار »الرس« که نمى توان بدون ذکر آن از این مرحله گذشت، کتاب »مهم ترین وجوه و جنبه هاى جغرافیاى ایران« (1980) اوست. این کتاب بى تردید جامع ترین بررسى جغرافیایى درباره ایران است و طبعاً همه کسانى که درباره جهات و جوانب جغرافیایى ایران تحقیق مى کنند باید این کتاب را از جمله مراجع و منابع مهم خود بدانند.
مطالعات و تحقیقات الرس اساسا درباره روابط شهر و روستا، شبکه ها و ارتباطات محلى و منطقه اى در ایران است. بسیارى از دانشجویان او نیز به تحقیق و مطالعه درباره همین موضوعات علاقه یافته اند. سلسله انتشارات دانشگاه ماربورگ تحت عنوان مطالعات جغرافیایى ماربورگ، که بخش معتنابهى از آن را مطالعه درباره ایران تشکیل مى دهد، شاهد صادق این مدعاست.
حلقه دوستان و دانشجویان الرس بسیار گسترده است و در حقیقت به نوعى جنبه بین المللى دارد؛ زیرا مثلاً شامل محققانى، همچون »مایکل بونین« از دانشگاه آریزونا و »مصطفى مؤمنى« از دانشگاه شهید بهشتى تهران و نظایر ایشان نیز مى شود.
شاخصه بسیار برجسته مطالعاتى که به همت وابستگان به »مکتب الرس« انجام مى شده، تکیه و تأکید بر مطالعات و تحقیقات میدانى بوده است. »گوانتر شوایتزر« جغرافى دانى که معمولاً در دانشگاه توبینگن کار مى کند و علایق خاص اش به ایران شبیه علایق الرس است، همکار و همراه و تالى او نیز هست.
مرکز مطالعات جغرافیایى دیگرى که درباره خاورمیانه تحقیق مى کند، دانشگاه ارلانگن است، اما در آن مطالعه درباره ایران آن اهمیتى را که براى الس و شوایتزر داشته است، ندارد.
در ارلانگن »وف دیتر هوتروف« بیشتر درباره آناتولى عثمانى و آناتولى جدید، سوریه و فلسطین کار مى کند و »گونترمایر« هم بیشتر به مطالعه در فعل و انفعالات کوچ نشینى و اسکان در هلال خصیب مشغول است. تنها »اویگن ور« در اینجا به نحو جدّى و بیش از دیگران درباره ایران تحقیق مى کند. از ورت علاوه بر کتابى که مشترکاً به قلم او و »هاینتس گائوبه« درباره بازار اصفهان منتشر شده، آثار نومایه و خلاقانه اى نیز درباره موضوعات کلى تر مربوط به ایران که مورد علاقه و توجه او بوده اند انتشار یافته است.
دو مقاله ابتکار و راه گشایى که او درباره شهر اسلامى و ساختار »بازار« (1974 و 1975) از این جمله اند.
جز در جمهورى دمکراتیک آلمان سابق، اکثر جغرافى دان هاى کشورهاى آلمانى زبان که درباره خاورمیانه تحقیق مى کنند، با مفهوم »سرمایه دارى اجارى« سروکار دارند و آن را یا با نظر مثبت و یا با نظر انتقادى به کار مى برند. این مفهوم را که تصور مى شود، از جمله ویژگى هاى اقتصادى خاورمیانه اى در دوره پیش از عصر جدید تا عصر جدید بوده است، در حوالى سال 1950 »هانس بوبک« جغرافى دان اتریشى، به عنوان نظریه اى، ابداع و ارائه کرد.
بوبک از آن جمله جغرافى دانان وین بود که از سال ها پیش از جنگ دوم جهانى، توجه فعالانه اى به ایران داشتند. او و محققان دیگرى، همچون »استراتل - ساور« به مرور، شبکه سنجیده و مفصلى از مبانى تحقیقات میدانى به وجود آوردند، که در دهه هاى اخیر در تحقیقات خود ایشان و دانشجویانشان بسیار مفید واقع شده است. نظر به »سرمایه دارى اجارى« اساساً حاصل سال ها تحقیقات میدانى و بلاواسطه بوبک در ایران و درباره ایران بوده است.
این نظریه به بوبک امکان داد تا از این رهگذر توجه دانشجویان و همکاران جوان ترش را در اتریش و آلمان غربىِ سابق به ایران جلب کند. این نظریه که مدلى اجتماعى - اقتصادى براى توضیح عقب ماندگى جهان سوم ارائه مى کند، سرانجام مقبولیتى بین المللى یافت و در کشورهایى، مثل امریکا و فرانسه متداول شد و در عین حال مورد انتقاد نیز قرار گرفت. برخى از دانشجویان بیست ساله گذشته بوبک، امروزه از جمله ایران شناسان ثابت قدمى هستند که تحقیقات و مطالعات در خور توجهى درباره موضوعات اجتماعى و جغرافیایى ایران کرده اند.
»سگر« که درباره ساختار شهرى و به ویژه درباره بازار تهران تحقیقاتى کرده (1979) یا »پوزدنا« که حاصل مطالعات خود را درباره قبایل و اشتغالات روستایى در بلوجستان منتشر کرده (1975 - 1978) از آن جمله اند.
در زمینه جغرافیا، همکارى بسیار نزدیکى میان جغرافى دانانى که تأکید اصلى آنان بر مطالعه درباره ایران است با اسلام شناسان و ایران شناسان برقرار است و این وضع با آنچه در حوزه مطالعات علوم اجتماعى درباره ایران نگفته شد، تفاوتى فاحش دارد.
شرق شناسى، به عنوان یک رشته علمى متأثر از دوره رمانتیک، در قرن 19 در آلمان تثبیت یافت و ترجمه هاى آلمانى اشعار فارسى و عربى الهام بخش برخى از شعراى آلمان در خلق آثار ادبى گردید، که مقدم بر همه آنها »دیوان غربى شرقى« گوته است. این علم که اکنون در چندین دانشگاه بزرگ آلمان تدریس مى شود، از هنگام پیدایش، تحولاتى چند طى کرده و به چند شاخه تقسیم شده است.
در بخش هاى نخست این گزارشِ پژوهشى، نگاهى داشتیم به نحوه تحقیق و تدریس رشته ایران شناسى در مراکز غرب و شرق آلمان نیز مطالعاتى که در آلمان در زمینه فقه اللغه ایرانى به عنوان بخشى از اسلام شناسان و شرق شناسان آلمانى به زبان و فرهنگ ایران اسلامى به عمل آورده اند، مورد بررسى قرار گرفت.

مکتب تاریخ "والتر هینس" و "هانس روبرت رومر" و "برتولد اشپولر"

از سال 1945 به این سو، عده اى از محققان ایران شناس آلمانى، تحصیلات دانشگاهى خود را در بستر سنتى که سه استاد مزبور فراهم آورده بودند، گذرانده اند.
در این بخش از گزارش تنها از کسانى سخن خواهیم گفت که یا از جمله شاگردان این سه استاد بوده و بیشتر از بقیه احساس دلبستگى و تعلق به رهیافت تاریخى مزبور مى کرده اند و یا هر چند شاگردان بلاوسطه این سه استاد نبوده اند، اما قویا از سنت نگرش تاریخى ایشان تأثیر پذیرفته اند.
ضمناً لازم است در همین مقام توضیح دهیم که بسیارى از محققان این دو گروه، تحقیقات خود را صرفاً به موضوع ایران تاریخ محدود نکرده، بلکه اغلب به زمینه ها و موضوعات دیگرى نظیر فقه اللغه ایرانى، اسلام و یا حتى ترک شناسى نیز پرداخته اند.
وجه برجسته اى که از همان ابتدا تا کنون در زمینه مطالعه تاریخ درباره ایران در آلمان غلبه داشته، شکل و شیوه وقایع نگارى بوده است.
خلأهاى محسوس اطلاعات در تحقیق تاریخى درباره ایران، تفوق این شیوه را تضمین مى کرده است. در این زمینه علاوه بر اثر پیش گفته هینتس درباره تاریخ ایران قبل از به قدرت رسیدن صفویان، لازم است از اثر سترگ اشپولر درباره تاریخ ایران در اوایل عصر اسلامى و عهد مغول (که تحت عنوان تاریخ ایران در نخستین قرون اسلامى در دو جلد، به ترتیب به قلم دکتر محمد جواد فلاطورى و خانم مریم میراحمدى به فارسى ترجمه و منتشر شده است) و نیز اثر رومر درباره تاریخ ایران از قرن چهاردهم تا قرن هیجدهم نیز یاد شود.
تأکید خاص این مکتب تاریخى بر روى نهادهاست و همین نگرش به فراهم آمدن ارزشمندترین آثار محققان و متخصصان ایران شناسى آلمانى درباره تاریخ قرون میانه و اوایل عصر جدید ایران راهبر شده است.
والتر هینتس (1952) به پیروى از مینورسکى در تصحیح و ترجمه »تذکرة الملوک«، کتابى درباره مبانى و ترتیبات اخذ مالیت ها (در ایران) از سال 1363 به این سو منتشر کرد.
برخى از دانشجویان هینتس نیز، مثل »نجات گویونج«، 1962 و »میرکمال نبى پور«، 1973، رساله هاى خود را درباره متون دیگرى درباره امور مالى ایران از اواخر قرون وسطى به این سو نوشتند.
توجه اولیه هانس ربورت رومر به متون »انشاء« (ادب الکاتب) معطوف بود. وى علاوه بر آثارى که همچون مکاتبات و رسایل دیوانى دوره تیموریان (1952)، در این زمینه منتشر ساخته، دوستان و دانشجویان زیادى را نیز به تحقیق در این زمینه تشویق کرده است.
اثر »هریبرت هرست« درباره حکومت و تشکیلات دیوانى در عهده سلاجقه و خوارزمشاهیان (1964) و تصحیح و ترجمه آلمانى »نامه نامى خواند میر« به همت »گوتفرید هرمان« (1968)، که وى به عنوان رساله اى زیر نظر والتر هینس تهیه کرد، از جمله آثارى بودند که به تشویق رومر پدید آمدند.
یکى از کارهاى بسیار مورد علاقه رومر، تصحیح و طبع اسناد تاریخى، و به عبارت مشخص تر، اسناد، گزارش ها و مکاتبات سیاسى فارسى بوده است (رومر، 1954، 1957). در سى سال گذشته در آلمان، در اسناد تاریخى و مکاتبات سیاسىِ فارسى، تحقیقات فراوانى شده و اکثر محققانى که به این تحقیقات علاقه و اشتغال داشته اند، تحت تأثیر هینتس، رومر و اشپولر بوده اند.
مشخصات مشروح تحقیقاتى را که در این زمینه انجام شده، مى توان در کتاب شناسى مجموعه فرمان هاى فارسى از پروفسور فراگنر (1980) یافت. در اینجا باید از تحقیق »هربیرت بوسه« (1959) درباره دیوان هاى رسایل در کشورهاى اسلامى نیز یاد کرد. همچنین شایسته است که از مقاله محققانه و مهمى که وى درباره مطالعه در اسناد فارسى نوشته (1961) و سرانجام از مقاله او ذیل مدخل »دیپلماتیک« Diplomatic در طبع جدید دایرة المعارف اسلام (چاپ لیدن) یاد شود.
دو اثر نخست »بوسه« بدان اندازه اهمیت دارند، که لازم است به زبان هاى مختلف ترجمه شوند تا همه محققان ایران شناس کشورهاى مختلف بتوانند از آنها استفاده کنند و در میان آثار جدیدتر بایستى از کتاب فرمان نامه هاى صفویان تألیف »رنه شیمکورت« (1982) و تحقیق »مونیکا گرونکه« درباره اسناد مربوط به اردبیل در دوره پیش از مغول (1985) یاد کرد.
»گوتفرید هرمان« نیز در گوتینگن تحقیق ارزشمندى درباره اسناد و گزارش هاى سیاسى دوره مغول انجام داده است (فراگنر، 1980؛ هرمان، 1968). شاید بتوان گفت که مورخان ایران شناس آلمانى همدوش محققان ایرانى و روسى در چهل سال گذشته بیشترین سهم را در تحقیق و مطالعه درباره اسناد و گزارش هاى سیاسى و فارسى داشته اند.
محققان ایران شناس آلمانى، علاوه بر رساله هاى مفرد متعدد، آثار بسیار مهمى در زمینه مطالعات تحلیلى و استنتاجى درباره نهادها و تشکیلات دیوانى، به ویژه در عصر صفوى، منتشر ساخته اند.
در این زمینه، دو اثر از »کلاوس میکایل رهر برون«، شاگرد »اشپولر« به ویژه در خور ذکر است. (رهربورن، 1966، 1977). هر دوى این آثار از بهترین کتاب هایى هستند که در چند دهه اخیر درباره صفویان منتشر شده است.
روى آوردن از تحقیق در تاریخ نهادها و تشکیلات دیوانى، به مطالعه در تاریخ اجتماعى - اقتصادى ایران، جریان کاملاً یک سویه و برگشت ناپذیرى نیست. کارهاى والتر هینتس در زمینه مطالعه در تاریخ اجتماعى - اقتصادى ایران (هینتس، 1952، 1950، 1949) راه تازه اى در این حوزه مطالعاتى گشود.
»پاول لوفت« که پیشتر از شاگردان هینتس بوده و اینک در دانشگاه »دورهام« انگلیس است، آثارى از الهامات و تأثیرات هینتس را در رساله دکتراى خویش درباره ایران در عصر شاه عباس صفوى نمودار مى سازد. یکى از آثار بسیار قابل تحسین و فوق العاده در این زمینه، تحقیق استادانه خانم »رزمارى کوییرینگ زوکه« درباره تاریخ اجتماعى اصفهان در قرون پانزدهم و شانزدهم میلادى »مطابق با قرون نهم و دهم هجرى« است.
رساله دکترى »هاینتس گئورگ میگود« درباره ساختار جامعه ایرانى در نیمه دوم قرن نوزدهم (میگود 1959) نیز از جمله آثار قابل توجه در این زمینه است. میگود نیز از شاگردان »والتر هینتس« بوده است.
در همین زمینه بى مناسبت نیست تا به سهم پروفسور فراگنر در جلد ششم تاریخ ایران کیمبریج (فراگنر، 1986) نیز اشاره شود.
زمینه تاریخى دیگرى در مطالعات ایران شناسى، که با اقبال جدى محققان آلمانى مواجه بوده است، طبع و تصحیح منابع روایى مهم و تاریخ هاى وقایع نگرانه فارسى و ترجمه آنها (بیشتر به زبان آلمانى) بوده است. یکى از کارهاى بسیار مورد علاقه »رومر« فعالیت در همین زمینه است. تعدادى از رساله هاى دکترى که به موضوعات مختلفى در همین زمینه پرداخته اند، زیر نظر همو تهیه شده اند.
بیشتر این نوع رساله ها را مؤسسه انتشاراتى کلاوس شوارتز (که پیشتر در فرایبورگ مستقر بود و اینک در برلین فعالیت مى کند) چاپ و منتشر کرده است.
یکى از جدیدترین این آثار، ترجمه بسیار روان و پاکیزه کتاب »رستم التواریخ« محمد هاشم آصف (متعلق به اوایل قرن نوزدهم میلادى) به آلمانى، به همت خانم »بیرگیت هوفمان« (1986) است که شروح و حواشى ارزشمندى نیز بر آن افزوده است. »هریبرت بوسه« نیز (بخش هایى از) فارسنامه ناصرى، اثر مهم مربوط به عهد قاجاریه را به انگلیسى ترجمه کرده است.(1972)
در سال هاى اخیر، تاریخ در دوره قاجاریه نیز مورد توجه محققان ایران شناس آلمانى قرار گرفته است. از آثار و تحقیقات میگود (1956)، بوسه (1972) و هموفمان (1986) درباره این دوره از تاریخ ایران، پیشتر سخن گفتیم. هریبرت بوسه در بسط و گسترش این حوزه تحقیقاتى سهم و اعتبار زیادى دارد و یکى از دانشجویان ایرانى او به نام »کامران اقبال« در اثرى که در سال 1977 - 1356 منتشر کرده، در کنار مطالعه در بخشى از اسناد رسمى این دوره از تاریخ ایران، به مسئله مقدماتى نفوذ انگلیسى ها در ایران نیز عنایت کرده است (اقبال، 1977).
اقبال که اینک در دانشگاه بوخوم تدریس مى کند، همچنان دامن تحقیق در تاریخ قرن نوزدهم ایران را از دست ننهاده است. سرانجام پروفسور فراگنر نیز تحت عنوان استفاده از تذکره ها و خاطرات فارسى در مطالعه درباره تاریخ جدید ایران (1979) نوع ادبى خاصى در متون تاریخى قرن نوزدهم ایران؛ یعنى همان تذکره ها و خاطرات را مورد تحلیل و بررسى قرار داده است.
همچنانکه در خلال سطور گذشته به مناسبت دیگرى اشاره رفت، با وجود توفیق مکتب تاریخ هینتس، رومر، اشپولر، بسیارى از محققان ایران شناس آلمانى به این موضوع پشت کرده اند. در حال حاضر »بوسه« توجه عمده خود را به جهان عرب معطوف کرده است. »هرست« و »نیونر« نیز کما بیش همین کار را کرده اند. »رایکا گلاسن« مدتهاست که به مطالعه در ادبیات تطبیقى رو کرده است. »ورهر بورن« امروزه عمدتاً سرگرم مطالعات ترک شناسى در حوزه فقه اللغه است. ظاهراً مطالعه در تاریخ ایران براى این محققان، بدان اندازه جاذبه نداشته است، که همچنان ایشان را به خود معطوف بدارد.

هنر موسیقى و باستان شناسى

هنر ایرانى - اسلامى در هیچ یک از دانشگاه ها یا مؤسسات تحقیقاتى آلمانى زبان موضوع درسى یا مطالعاتى مستقلى نیست. در معدود مواردى هم که توجهى به این موضوع مى شود، نه در دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتى، بلکه در موزه ها و جاهایى است که برخى مجموعه هاى هنرى نگاهدارى مى شود و تازه در این موارد هم هنر ایرانى اساساً ذیل عنوان کلى هنر اسلامى جاى مى گیرد. با این حال امید مى رود که بزودى در دانشگاه هامبورگ یک کرسى هنر اسلامى دایر شود.
متخصصان هنر اسلامى، همچون »کلاوس بریش« که در موزه هنر اسلامى برلین کار مى کند، معمولاً متخصص هنر ایرانى صرف نیستند. در میان این متخصصان »باربارا فینستر« از جهت عنایت جدى تر به هنر ایرانى، کما بیش یک استثنا محسوب مى شود، هر چند در این اواخر او نیز توجه خود را بیشتر به هنر یمن معطوف داشته است. شگف انگیز است که این بى اعتنایى جدى به هنر ایرانى در حالى روا داشته مى شود، که بیشتر مجموعه هاى هنر اسلامى در سراسر کشورها و سرزمین هاى آلمانى زبان، حاوى نمونه هاى متعددى از آثار ایرانى گران بهاترین و گرانقدرترین بخش آن مجموعه ها شمرده مى شوند. این موضوع اخیر، به ویژه در مورد مجموعه هاى موجود در موزه هنر اسلامى برلین غربى و بخش کم نظیر هنر اسلامى موزه پرگامون برلین و سرانجام، مجموعه منحصر بفرد فرش هاى موزه هنرهاى دستى وین صادق است.
باستان شناسى ایرانى در آلمان اساساً به دوره پیش از اسلام توجه داشته و این گرایش در فعالیت هاى شعبه موسسه باستان شناسى آلمان در تهران به روشنى منعکس است. یکى از استثناهاى جدى این گرایش را مى توان در »ولفرام کلایس« مدیر اول همین شعبه تهران جستجو کرد، که دیرى است مشغول مطالعه درباره ساختمان پل ها و کاروان سراها در ایران قبل از قرن بیستم است. آثار کلایس بیشتر ازآن است که در اینجا فرصت ذکر آنها باشد. در اینجا نیز لازم است تا به مجله مؤسسه باستان شناسى آلمان اشاره کنیم، که به همیت او و با عنوان گزارش هاى باستان شناختى از ایران منتشر مى شود و به طور منظم حاوى مقالاتى درباره باستان شناسى ایران است.
این نکته نیز گفتى است، که یکى از قدیمى ترین کاوش ها و حفارى هاى باستان شناسى آلمان ها در ایران، که در تخت سلیمان انجام شد، در جنب دستاوردهاى مختلفى که داشت، به کشف یک قصر ایلخانى متعلق به قرن هفتم، سیزدهم نیز منجر شد. شایستگى هاى »هاینتس گائوبه« از محققان دانشگاه توبینگن، در اینجا نیز مشهود است. او با مطالعاتى که از نقطه نظر چندین رشته تحقیقاتى درباره تاریخ ایران به عمل آورده، توانسته است، به طرزى بى نظیر روش ها و دقایق تاریخ باستان شناختى و تاریخ هنر را با روش ها و رهیافت هاى زبان شناختى و تاریخى درهم آمیزد.
در دانشگاه هاى کشورهاى المانى زبان، به مطالعه در باب موسیقى هاى سنتى غیراروپایى نیز ابداً توجه بایسته اى نمى شود و به همین لحاظ اشاره به این که در دانشگاه آزاد برلین یک گروه مطالعه تطبیقى درباره موسیقى، به عنوان بخشى از مؤسسه موسیقى شناسى این دانشگاه دایر است، بسیار اهمیت دارد. در این گروه در کنار موسیقى سرزمین هاى مختلف، درباره موسیقى سنتى و کهن ایران و آسیاى میانه نیز مطالعه مى شود. وجود »حبیب حسن توما« در این مؤسسه که متخصص موسیقى کهن ایرانى اسلامى و مناطق مسلمان نشین دیگر است، براى محققان و دانشجویان این مؤسسه منبع فیاض بسیار مغتنم و ذى قیمتى است. اخیرا یکى از دانشجویان به نام »توماس اگر« در رساله فارغ التحصیلى خود در این گروه مقام سه گاه را در موسیقى سنتى ایران و عراق مقایسه کرده است.

حاصل کلام: تأثیر متقابل سیاست و جامعه و تحقیق علمى در مطالعات ایرانى

بحث حاضر به روشنى نشان مى دهد که هنوز هم تاریخ در کشورهاى آلمانى زبان، شرایط لازم براى پیدایش رهیافتى منسجم و متمرکز در مطالعات ایرانى را، چه در حوزه علوم اجتماعى و چه در علوم دیگر فراهم نیاورده و این مطلب در مورد مطالعاتى که در این کشورها درباره کل خاورمیانه مى شود نیز صادق است.
در کشورهاى آلمانى زبان، هنوز تشکیلاتى با عنوان »مرکز مطالعات خاورمیانه اى« ساخته و شناخته نشده است. یگانه عرصه اى که در آن بر حسب تعریف، به مطالعه در مسائل مهم ایرانى عنایت مى شود، آن عرصه از ایران شناسى است که توجه به ایران در آن اساساً منبعث از علایق فقه اللغه اى و زبان شناختى است. درباره مشکلات و مسائلى که پیوسته در اعمال رهیافت ها و روش هاى معمول زبان شناسى و فقه اللغه ایرانى در مورد مسائل تاریخى و اجتماعى (مربوط به ایران) مطرح بوده اند، در خلال سطور بالا به تفصیل سخن گفتیم. یکى از شواهد نشان مى دهد که این مشکلات و مسائل هنوز هم مطرح اند. عرصه اسلام شناسى یا مطالعاتى که تحت عنوان اسلام شناسى انجام مى شده، براى کسانى که به تحقیق درباره ایرانى - اسلامى اشتغال داشته اند، بیشتر حکم سرپناه را داشته است تا اقامتگاه دائم.
از تاریخ باز نشسته شدن »برتولداشپولر« و درگذشت »هانس روبرت رومر« هیچ دانشگاهى در آلمان، گروه اسلام شناسى اى که صریحاً و مشخصاً به مطالعه درباره ایران تأکید داشته باشد ندارد. در سایر رشته ها - به استثناى رشته جغرافیا - توجه جدى به مطالعه درباره ایران از این هم کمتر و اتفاقى تر است. بنابراین، در چنین شرایطى قوت و استحکام مطالعات ایرانى در هر رشته و زمینه اى، تماماً موکول به اهتمام و علاقه شخصى محققانى است که به ایران علاقه منداند و در عین حال مصمم اند که در حوزه مطالعاتى خود شهرتى کسب کنند و دلیل این مطلب را که چرا محققانى، همچون »الرس« جغرافى دان یا بانیان نگرش تاریخى، یعنى »هینتس« و »رومر« و »اشپولر« توانستند مکتبى، خاص خود پدید آورند. تنها و تنها باید در همین علایق استوار و شدید و اهتمام هاى شخصى جستجو کرد.
در چارچوب وسیع ترى از جامعه و سیاست، تحقیقات و مطالعات محققان آلمانى زبان درباره خاورمیانه و ایران مؤید نقش بسیار مهم و حتى گاهى تعیین کننده تصادف اند. تأمل درباره شبکه باز هم گسترده تر روابطى که در جوامع کنونى آلمانى زبان بین ادبیات، علوم انسانى و علوم اجتماعى با شرایط و اوضاع احوال سیاسى، اجتماعى و اقتصادى این جوامع برقرار است، از حوصله بحث فعلى ما خارج است و لذا در اینجا به آن نخواهیم پرداخت. حال سؤال این است که چرا تحقیقات محققان آلمانى زبان درباره ایران غالباً پراکنده، فاقد جریان تصحیح کننده و انتقادى مستقل است؟ براى پاسخ دادن به این سؤال باید توجه داشته باشیم که تحقیقات به اصطلاح »شرقى« که در سرزمین هاى آلمانى زبان از قرن نوزدهم شروع شده بود، همواره منزلتى حاشیه اى در زندگى فکرى محققان آلمانى زبان داشته است.
تعبیر عامیانه آلمانى که حاکى از جدى نبودن و بى مایه و محتوا بودن و سرانجام خصلت تفننى داشتن امرى، همچون مطالعات شرقى است، مؤید این وضع است. کسانى که در سرزمین هاى آلمانى زبان به تحقیقات و مطالعات شرقى اشتغال دارند، بخش اعظم این مطالعات و تحقیقات را حاشیه فعالیت هاى دانشگاهى و نیز در حاشیه زندگى سیاسى و اجتماعى خود انجام مى دهند. واکنش عامه مردم در مقابل کسى که بگوید: در صدد مطالعه درباره ایران است، همان ابرو بالا انداختن به نشانه حیرت و استفهام است. این وضع باعث شده تا بسیارى تا از محققان آلمانى زبان که درباره خاورمیانه یا ایران تحقیق مى کنند، با محیط اجتماعى و سیاسى جامعه خود احساس بیگانگى نمایند و خود را چنان بیابند که گویى به گروه نخبگان روشنفکرى طایفه اى ممتاز تعلق دارند.
نسل هاى پى درپى محققان آلمانى زبان چنین احساس و تصورى داشته اند. برى شدن از علایق سیاسى و در نتیجه راه بردن به نوعى بى خبرى و ساده دلى، به راحتى مى تواند این محققان را به پیروى بى چند و چون از جریان هاى فکرى روزگارشان وادارد. چنین محیط و شرایطى هیچ گاه به حال بنیادگرایى عقلانى طرز فکر مترقى یا ناهمرنگى با جماعت مساعد نبوده و تنها مى توانسته است به ظهور نوعى محافظه کارى غیرمتعهدانه بیانجامد، که در بیشتر موارد با لعابى از صورت هاى ملایم تر لیبرالیسم قدیمى اروپایى تزیین شده بوده است.
در چنین شرایطى حتى اگر حمایت از موضوعات جدید تحقیق هم بتواند انتقاداتى را که از ساختار و سنت هاى دانشگاهى مى شود متوقف سازد، باز هم مباحثات نظرى در نخواهد گرفت. نمونه این وضع دعوت از محققان آلمانى براى عطف توجه بیشتر به دوره هاى بعد از مغول و عصر صفویان در دهه 1930 بود، امرى که در آن سال ها مطلقاً انتظار آن نمى رفت.
ایدئولوژى توتالیتاریستى حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان تلویحاً مى خواست محققانى از آن دست را - که شرحشان رفت - به کار کردن در جهت »منافع عوام الناس« و خدمت به مصالح یا منافع دولت فاشیست برانگیزد. با این حال این خواست و توقع دولت در آن ایام پیشنهادى دربرداشت. در دوره بین 1933 تا 1945، نخستین بار بسیارى از محققان زبان شناسى به مناصب دولتى غیر علمى و غیردانشگاهى، مثل مشاغل دیپلماتیک یا مترجمى براى ارتش آلمان گماشته شدند.
این جریان در مورد محققانى که به مطالعه درباره ایران دوره اسلامى اشتغال داشتند، لزوما باعث پریشان شدن اوضاع و احوال خصوصى و یا درهم ریختن کارهاى تحقیقاتى آنان نشد. این طایفه از محققان مى توانستند در محدوده هایى که مجاز دانسته شده بود همچنان به تحقیقات و مطالعات خود ادامه دهند. اما حتى همین تحقیقات و مطالعاتى که در محدوده هاى مجاز انجام مى یافت، کما بیش با منافع سیاسى حکومت ناسیونال سوسیالیست در تصادم بود. البته چنین وضعى در همه حوزه هاى دیگر این مطالعات پیش نمى آمد.
چنانکه مثلاً برخى از ترک شناسان، تمامى تحقیقات و مطالعات خود را در خدمت تبلیغات جنگى آلمان ها برضد اتحاد شوروى قرار دادند. این چنین مشکل و مسأله اى در مورد مطالعاتى که درباره ایران قبل از عصر جدید انجام مى شد، به هیچ وجه موضوعیت نیافت. این نوع تحقیقات و مطالعات ایرانى، در سایه منزلت حاشیه اى خود بین سال هاى 1933 تا 1945 جز در موارد بسیار معدود و استثنایى اساساً تحت نفوذ ایدئولوژى حکومت ناسیونال سوسیالیست قرار نگرفتند. آثار عامیانه ترى که در این زمینه منتشر مى شد، مثل کتاب هاى راهنماى سفر، حال و هواى دیگرى داشت. این نوع آثار غیرعالمانه و غیردانشگاهى تنها توانستند عده بسیار معدودى از متخصصان خاورمیانه را به تأسى از »سون هیدین«، کاشف سوئدى آسیا، که به خاطر مجیز گویى ها و هدیه هایش به ناسیونال سوسیالیسم مشهور خاص و عام بود، برانگیزند.
ردیابى نفوذ ناسیونال سوسیالیسم در تحقیقاتى که درباره ایران قبل از اسلام انجام مى شده، بسیار آسان تر است. مشخص ترین وجه این نفوذ در تلاش مجدد براى یافتن ریشه و منشأ نژاد آریایى، که از قرن نوزدهم شروع شده بود، مشهود بود. به هر حال هیچ وجهى ندارد که فارغ ماندن نسبى تحقیقات و مطالعات درباره این عصر اسلامى را نفوذ ناسیونال سوسیالیسم به کرامت اخلاقى محققانى که در این زمینه کار مى کرده اند نسبت دهیم؛ زیرا این مصونیت تماماً به برکت منزلت حاشیه اى این مطالعات و تحقیقات حاصل شده است. نتیجه همه این جریانات نشان داد که ظهور ناسیونال سوسیالیسم در آلمان براى پیشرفت کل علوم اجتماعى در المان فدرال و اتریش، ضایعه و مصیبتى بوده است.
تکوین و استقرار یک صورت انتقادى از علوم اجتماعى در آلمان غربى تا دهه 1960 و در اتریش از آن هم بیشتر طول کشیده، گشایش تدریجى زمینه هاى »شرق شناسى« سنتى به روى بحث هایى که درباره نظریه اجتماعى و روش شناسى انجام مى شد نیز در همین اواخر و عموماً از رهگذر رشته هایى نظیر تاریخ، زبان شناسى و ادبیات صورت پذیرفت.
ظهور تحقیقات و مطالعات مستقل علوم سیاسى و جامعه شناسى درباره کشورها و جوامع خاورمیانه نیز متعلق به همان دوره اى است که این گشایش تدریجى حاصل مى گشت. تعبیراتى همچون »نظریه وابستگى«، »نظریه جهان سوم«، »نظریه توسعهمسئله فلسطین« و »گره خوردگى نظامى در خاورمیانه« از حدود سال 1970 به بعد در میان بسیارى از متخصصان علوم سیاسى و علوم اجتماعى رواج یافت. هرچند این اصطلاحات هنوز نتوانسته بودند به قلمرو مطالعات و تحقیقاتى که درباره ایران و اسلام مى شد راه یابند.
مشکلى که این امر در برقرارى ارتباط میان محققان و متخصصان در زمینه هاى مختلف به وجود آورده بود، در طول پانزده ساله اخیر تا حدود زیادى مرتفع گردیده، اما خصلت جنبى بودن و انفرادى بودن تحقیقات و مطالعاتى که درباره ایران و اسلام انجام مى شده، همچنان به منزله خصیصه اى نوعى باقى مانده است. از طرف دیگر، ما امروزه عملاً در حال پدید آوردن جریانى براى تعاطى فکرى، تحقیقى و علمى هستیم که قبول عام یافته و همه کسانى که دستى در کار تحقیق و مطالعه درباره ایران و خاورمیانه دارند، کلا از آن استقبال کرده اند. امتیاز پیشگامى در شکل دادن به این جریان عام براى تعاطى فکرى و علمى بیش از آن که خود متخصصان و محققان جغرافیاى خاورمیانه تصور کنند، از آن ایشان است.
همچنانکه انتظار مى رفت، تحقیقات و مطالعات خاورمیانه اى در جمهورى دموکراتیک آلمان سابق در جهت متفاوتى سیر کرده است. در حالى که استقرار دوباره یک چارچوب نظرى در علوم اجتماعى (بعد از سقوط ناسیونال سوسسیالیسم) درآلمان غربى سابق، وقت و انرژى فراوانى برد، پایه و اساس چنان چارچوبى در المان شرقى سابق، هم در زمینه علوم اجتماعى و هم در زمینه ادبیات و علوم انسانى سال ها پیشتر؛ یعنى در همان دهه 1950 نهاده شده بود، که از جهات نظرى ایدئولوژیک همگن و همگون بود و اساساً همین امر بود که باعث شد تا جریان هاى متفاوتى پدید آید و در جهت متفاوتى سیر کند. با این همه، چون مطالعات ایرانى در آلمان شرقى نیز خصلت جنبى داشته، در آنجا نیز نمى توان به طور مشخص و محرز زبان یا جریان واحدى را براى تعاطى تحقیقات و مطالعات خاورمیانه اى یافت؛ چه در آلمان غربى و چه در آلمان شرقى، محققان منفرد، همچنان نقش و سهمى تعیین کننده در مطالعاتى ایران داشته اند.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 273

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.