اسلام سیاسى تصور یا واقعیت (2)

این مطلب در آغاز با اشاره به سه فرضیه غرب درباره اسلام سیاسى و نیز تقسیم بندى آن به انواع اسلام سیاسى فراقومى، سعى داشت تعریف دقیقى از اصطلاح اسلام سیاسى
سه‌شنبه، 23 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسلام سیاسى تصور یا واقعیت (2)
اسلام سیاسى تصور یا واقعیت(2)

 

نویسنده : ایوب محمد*
مترجم: مریم میرزایارى



 

قسمت دوم

اشاره:

این مطلب در آغاز با اشاره به سه فرضیه غرب درباره اسلام سیاسى و نیز تقسیم بندى آن به انواع اسلام سیاسى فراقومى، سعى داشت تعریف دقیقى از اصطلاح اسلام سیاسى یا اسلام‏گرایى جستجو و ارائه کند لذا ضمن مفهوم شکافى، از آن به عنوان پدیده مدرن یاد کرده و به ریشه یابى شرایط سیاسى و اجتماعى کشورهاى مسلمان در دو قرن اخیر متمرکز شده وبازگو کننده این واقعیت بود که خشونت، ذاتى جنبش اسلام‏گرا نبوده و زمینه‏هاى محلى عامل مهمى در تغییر شکل آنها در درون محیطهاى ملى بوده است. اینک ادامه مطلب:

حزب‏الله و حماس

دو گروه مهم در بین دسته‏بندى‏هاى سیاسى اسلام‏گرایان وجود دارد، که شامل حزب‏الله در لبنان و حماس در فلسطین اشغالى مى‏باشد. واژه »خشونت« که در مورد این دو گروه به کار برده مى‏شود، داراى معناى ویژه‏اى است. حزب‏الله محصول یک جنگ داخلى در 1975 است. در این جنگِ داخلى، فرقه‏هاى لبنانى علیه یکدیگر در مبارزات بین فرقه‏اى و درون فرقه‏اى‏به رقابتِ با یکدیگر پرداختند. حزب‏الله، نماینده لبنانى هاى شیعه فقیر و لگد مال شده در جنوب لبنان است و این، همان مرحله ورود حزب‏الله به صحنه رقابت‏هاى سیاسى لبنان مى‏باشد.
گروه‏هاى پیش قدم در این درگیرى‏ها شامل مارونى‏ها، مسیحیان، فرقه‏هاى متعدّد اهل سنت و سازمان آزادى بخش فلسطین بودند.
حزب‏الله حمایت قابل توجهى را به دنبال هجوم اسراییل در سال 1982 به دست آورد و در طول دو دهه اخیر و در طى‏اشغال‏گرى اسراییل در جنوب لبنان رشد کرد و با لشکرکشى نظامى، جنگ را علیه نیروهاى اشغال‏گر آغاز نموده و این در حالى بود که توسط ایران و سوریه حمایت نظامى و سیاسى مى‏شد. این مساعدت و همکارى نباید با فاکتورهایى که در این پیروزى نقش داشته‏اند اشتباه گرفته شود. این عوامل حزب‏الله را به عنوان تنها مدافع پیشرو شیعیان لبنان و علاقه‏مند نسبت به جامعه نشان مى‏دهد.
پایان جنگ داخلى در لبنان در 1990 باعث تغییر شکل حزب‏الله از حالت افراطى و مبارزات مخفیانه به یک حزب سیاسى‏مهم، با شاخه‏اى از مقاومت شد. هم اکنون حزب‏الله یکى از دو حزب شیعه در لبنان است. (1)
عقب‏نشینى نظامیان اسراییلى از جنوب لبنان در مه 2002به اعتبار لبنان و حزب‏الله افزود. این گروه به عنوان تنها نیروى عربى توانمند است که اسراییل را وادار کرد تا از قلمرو اعراب صرف‏نظر کند و این عامل، حزب‏الله را احیاء کرده و به عنوان یک نیروى مبارز در آورده است. بنابر بعضى مصالح، حزب‏الله مجبور به شرکت در فرایندهاى انتخاباتى شده و این، منجر به رقیق شدن این تشکیلات و تغییر بنیادین در نگرش آن شد. هم اکنون رهبران حزب‏الله آزادانه تعهداتشان را به سیاست‏هاى هواخواهانه‏شان نشان داده و واقعیتِ سیاسى لبنان را به صورت یک سیاست چند فرقه‏اى مى‏پذیرند. در کنار این همه، بر نقش ویژه آن‏ها به عنوان یک گروه فشار اسلامى (بخوانید: شیعه) در درون حکومت لبنان تاکید مى‏شود.(2)
جنبش حماس، یک شاخه سیاسى از اخوان‏المسلمین فلسطین است. اسراییلى‏ها به طور غیر مستقیم مسئول تاسیس اخوان‏المسلمین در فلسطین اشغالى در 1980 بودند و این به دنبال پیشنهاد اسراییلى‏ها جهت سکولار کردن جنبش فتح بود، که تحت سلطه سازمان آزادى‏بخش فلسطین و مورد حمایت فلسطینیان بود. اما با وقوع اولین انتفاضه فلسطینیان در 1987 و به دنبال دو دهه اشغال اسراییل، اخوان‏المسلمین که تا به آن روز به خدمات اجتماعى، آموزش و فعالیت‏هاى خیرخواهانه مى‏پرداخت، شاخه سیاسى خود را با عنوان جنبش مقاومت اسلامى یا حماس علم کرد که به منظور مشارکت در طغیان و شورش ایجاد شد. به دنبال پایان واسطه‏گرى نروژى‏ها و امریکا و امضاى قرارداد اسلو، مقاومت فلسطینیان به طور چشم‏گیرى در اواخر 1990 شکل نظامى به خود گرفت. حماس از همان ابتدا نظر خود را درباره این پیمان اعلام کرده بود و توانست حمایت قابل توجهى را در قبال عدم پذیرش پیمان اسلو بدست آورد. (3)
محبوبیت حماس عمدتا نتیجه تغییر قدرت سازمان آزادى بخش بود. پذیرش پیمان اسلو توسط سازمان آزادى بخش فلسطین باعث از بین رفتن موقعیت در رأس جنبش مقاومت شد؛ چرا که یاسر عرفات نمى‏توانست هم زمان در دو نقش، همانند مارشال دوگول و پتاین قرار بگیرد. به علاوه، اقتصاد فلسطین ضعیف شده بود و فلسطینیان قادر به تامین خدمات و نیازهاى‏خود نبودند. تشکیلات خیریه شبکه حماس، خلأها را پر کرده و تامین کننده نیازهاى بخش‏هاى محروم جامعه، به ویژه جمعیت انبوه در اردوگاه‏هاى مهاجرین و شهرک‏هاى زاغه‏نشین در غزه بود. (4)
همچنین، حماس حجم مبارزات خود در غزه را گسترش داد و حملات خود علیه مهاجرین یهودى، نیروهاى اشغالگرِ اسراییلى و اشخاص غیرنظامى در درون اسراییل گسترش داد. پس از انتفاضه دوم در 2001، اعضاى حماس وعده عملیات انتحارى در درون اسراییل و سرزمین‏هاى اشغالى را دادند، اما این کارها مشکلى از فلسطین حل نمى‏کرد و باعث سرزنش آن‏ها مى‏شد؛ چرا که ماموریت‏ها و اعمال نظامى که توسط حماس انجام مى‏گرفت همانند دیگر گروه‏هاى فلسطینى؛ مثلا شاخه‏هاى فتح نمى‏توانست واقعیت اشغالگرى اسراییل و ناامیدى اقتصادى و سیاسى فلسطینیان را در سرزمین‏هاى اشغالى از بین ببرد. چنان چه روزى این اشغالگرى به پایان برسد، پویایى این عمل و عکس‏العمل (تقابل نظامى اسراییل و فلسطینیان) به طور بنیادى کاهش مى‏یابد. حماس نیز همانند حزب‏الله مجبور به چرخش اساسى در موقعیت خود، به طور اساسى و عمده به یک حزب سیاسى جهت رقابت با دیگر فرقه‏ها و احزاب فلسطینى، از جمله فتح خواهد بود.
شبکه خدمات اجتماعى و روابط خوب، تصویر خوبى در میان فلسطینیان از حماس به جاى گذاشت و با احترام به چرخش موقعیت آن‏ها، حمایت قابل توجهى را در سیاست‏هاى انتخاباتى، در دولت مستقل فلسطینیان خواهد داشت. در واقعه عقب‏نشینى اسراییلى‏ها از کرانه غربى و غزه، حماس توانست از هدف زیاده‏خواهانه سازمان آزادى بخش فلسطین که ایجاد یک فلسطین واحد، که با گستردگى از رود اردن تا دریاى مدیترانه بود، نجات پیدا کند. رهبران حماس علاوه بر این که مسلمانان مقیدى هستند، به همان اندازه هم سیاست‏مداران خوبى هستند و از آراى فلسطینیان در سرزمین‏هاى اشغالى به خوبى آگاهند و با راه‏حل ایجاد دو کشور مجزا و مساعدت و همراهى با اسراییل مخالفت مى‏کنند. (5) علاوه بر این، حماس از همان ابتدا در سرزمین‏هاى اشغالى ایجاد شد و هیچ‏گاه در خارج و در اردوگاه‏هاى بیرون از فلسطین نبوده است.
در نهایت چیزى که دو گروه حماس و حزب‏الله را از القاعده و دیگر سازمان‏هاى اسلام‏گراى فرا قومى جدا مى‏کند، اعمال نظامى عارى از تبعیض است. اعمال نظامى آن‏ها به عملیات‏هاى منطقه‏اى یا داخلى محدود شده و بر ضدّ اهداف ویژه‏اى‏است که آن‏ها را به سمت اهداف ملى استقلال‏طلبانه یا آزادى سرزمین‏هاى اشغالى متوجه مى‏کند.
با وجود حمایت آمریکایى‏ها از اسراییل، حماس و حزب‏الله در طى دو دهه گذشته از حمله به اهداف آمریکایى‏ها دست برداشته‏اند، در حالى که این موضوع مى‏توانست ترور شیخ احمد یاسین رهبر حماس را تغییر دهد، یا حدّاقل آمریکایى‏ها را وادار به محکوم کردن این ترور کرده و یا رییس جمهور بوش با طرح شارون در عقب‏نشینى از غزه و توسعه اسکان در کرانه غربى موافقت نموده و این دو تشکیلات مى‏توانستند در سیستم دولتى منطقه‏اى قرار گیرند و هیچ کس نیز نظریه تشکیل گروه‏هاى جهادى بین‏المللى را در ذهن پرورش نمى‏داد. از این جهت حماس و حزب‏الله در مقایسه با شبکه القاعده بسیار شبیه به گروه جمهورى خواه ایرلند یا سازمان جدایى طلبان باسک (اتا) مى‏باشند.

حکومت تحت نام اسلام

در بسیارى از مطبوعاتِ مقبول و محبوب جوامع اسلامى و حتى در سخنرانى‏هاى دانشگاهى، به فراوانى در مورد عدم تفکیک‏پذیرى مذهب و فعالیت‏ها و محیطهاى سیاسى موجود، بحث شده است. براى علماى اسلامى، مشارکت این دو پدیده در مقیاسى بزرگ، یک افسانه است. نتیجه این که، تصور مى‏شود مذهب و حکومت، صرفاً قابل تقسیم نیست، اما تعالیم مذهبى، محدود کننده سیر سیاسى کشورهاى مسلمان است: نظیر ناتوانى در پذیرش نظریه حقِّ حاکمیت پادشاه یا اجراى اصلاحات دموکراتیک. البته این مطلب همیشه درست نیست. (6)
هر شخص آشنا با تاریخ سیاسى مسلمانان به خوبى مى‏داند که حدود مذهب و محیطهاى سیاسى به طور واضح، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر تا 632 میلادى ایجاد شد؛ چرا که مسلمانان معتقدند که وحى با مرگ پیامبر قطع شد و خلفاى بعد از او به دلیل پارسایى و نزدیکى آنان با پیامبر مورد احترام فراوانى بودند، ولى با همه این‏ها، نمى‏توان ادعا کرد که حاکمیت آن‏ها از سوى خداوند وضع شده باشد. عقاید و اعمال آنها آزادانه مورد سرپیچى دیگران قرار مى‏گرفت و مذهبیون و ناراضیان سیاسى سه نفر از آن‏ها را به قتل رساندند. جنگ داخلى، از افقِ دور خود را نشان مى‏داد. دو جنگ بزرگ در بین مسلمانان در طول خلافت چهارمین خلیفه اتفاق افتاد. خلافت على، نتیجه یک رقابت قبیلهاى بود. درگیرى‏هاى بین مسلمانان در قتل عام کربلا در سال 680 میلادى به اوج خود رسید. قتل عام پسرِ على، نوه پیامبر، حسین و هفتاد تن از انسان‏هاى بزرگى که همراه وى بودند، توسط افرادى که به سلسله جدید امیه سر سپردگى داشتند، صورت گرفت.
با شروع این واقعه سیاسى بسیار بزرگ، که براى تصاحب تاج و تخت بود، جدایى روحانیون شیعه و سنى از هم صورت گرفت. رهبران مسلمان از همان ابتدا از دروغ بزرگ غیر قابل تقسیم بودن مذهب و حکومت، به منظور مشروع کردن حکومت خود، حمایت مى‏کردند که در حقیقت برقرارى حکومت مذهبى براى ثبات حکومت مادى آنها، سودمند بود. معیارها و ضوابط تعیین شده توسط حقوق‏دانان مسلمانان براى تأیید حقانیت حکومت دنیایى آنها کم اهمیت بود. اجماع بر این بود، تا زمانى که حاکم وقت از قلمرو اسلامى (دارالسلام) دفاع کرده و مسلمانان ِ تحت سلطه‏اش را از اعمال مذهبیشان بر حذر ندارد، هر گونه طغیانى ممنوع است.
خطر فتنه‏اى (نفاق و هرج و مرج) که در بین بود بسیار بدتر از خطر حکومت مستبد بود، به طورى که مى‏توانست امت (عوام معتقد و با ایمان) را تهدید کند. ستیزه و کشتار در تاریخ اسلام، امرى بود که به فراوانى دیده مى‏شد. از این‏رو، آرامشِ سیاسى در حکومت مسلمانان بیشتر در قرن هشتم تا هجدهم میلادى حاکم بود. (7)
در طول سلسله‏هاى سه گانه اهل سنت؛ بنى‏امیه، عباسیان و عثمانى‏ها، تفاوت فاحشى بین امور دنیوى و مذهبى دیده مى‏شود، که در درون مؤسسات مذهبى رسوخ پیدا کرده است. از قرن نوزده به بعد با جذب نیروهاى مذهبى به داخل امپراطورى‏هاى خود، به ظاهر مذهبى بودن حکومت را نشان دادند. شیخ‏الاسلام در ترکیه، بزرگ‏ترین و قوى‏ترین قدرت مذهبى بود که توسط سلطان تعیین شده بود و مقامى در تصرف و خوشایند پادشاه بود. جمهورى ترکیه جانشین سنت‏هاى‏متداول عثمانى است و همانندِ عثمانى‏ها قدرت و جبر خود را بر سرتاسر مؤسّسات مذهبى مسلط کرده است. حکومت این کشور در واقع یک کشور سکولار نامیده مى‏شود. جانشینان عرب امپراطورى عثمانى هم شروع به ادامه حمایت از عقاید سیاسى کردند، اما قادر به کنترل نهادهاى مذهبى و سخنرانى‏ها نبودند، همان حالتى که در ترکیه دیده مى‏شد.
تاریخچه اتحاد مذهب و حکومت در بخش‏هاى مسلمان‏نشین جنوب و جنوب شرقى آسیا بسیار پیچیده است، اما به نظر مى‏رسد که شیوع صوفى‏گرى و اشکال پیورتانى اسلام، محیطهاى مذهبى مستقل (خود گردان) را ایجاد کرده است. در مورد شبه قاره هند، حضور اکثریت غیر مسلمان که چندین قرن پیش تحت پادشاهى مسلمانان بودند، وضعیت ویژه‏اى را ایجاد کرده بود. در یک چنین زمینه‏اى، سیاست ایجاب مى‏کرد که امپراطورى مغول به سوى خدایان هندو متمایل شده و راجپوت‏هاى‏هندى هم در ظاهر خود را تحت سلطه شمشیرِ فرمانروایى مسلمانان در آورند.
با توجه به این تقابل در هند، اسلام گه‏گاهى مى‏توانست نقش خود را در این کشور ایفا کند و گرنه همیشه مرکز محرّکه در جامعه هند نبوده است. تلاش براى به کار بستن احکام اسلام پیوریتانى از سوى حکومت به شدت اثر عکس داد و بخش‏هاى‏بزرگى از ارتش هند و نخبگانِ مدنى این سرزمین را با تاریخ بیگانه کرد. از این رو، همین گروه‏ها در قرن 18 در سقوط امپراطورى مسلمانان شرکت کردند، تا به دوران رنج خود در این دوره ارتجاع پایان دهند.
سیاست‏هاى امروز مسلمانان، میراثِ عقیده جدایى عرصه‏هاى سیاست و مذهب است. به طورى که جدایى این دو عرصه، باعث تفوق سیاست نسبت به مذهب شده است. حتى در کشور عربستان هم بیشتر به بنیاد گرایى در جوامع مسلمین توجه شده و تعادلِ بین خاندان سعود و موسسات مذهبى وهابیت به طور تاریخى قابل مشاهده است. سرکوبِ شورش اخوان به دست عبدالعزیزبن سعود در طول سال‏هاى گذشته، پادشاهى سعودى‏ها را استحکام بخشید و این به معناى برترى حکومت بر نمادهاى مذهبى مسجد بوده است. به هر حال، امروزه، موسساتِ مذهبى به عنوان یک شاخص براى شناسایى اسلام گرایان افراطى به شمار مى‏رود، که در قبال خاندان سعود در نقش یک نهاد وابسته و در سطح پایین ایفاى نقش مى‏کنند. (8)

اسلام نشان‏گر هویت سیاسى

هر فردى قادر به تلقى مذهب به عنوان یک نشان‏گر سیاسى است. در یک نگاه اجمالى به پیشینه اسلام مشخص مى‏شود، که مذهب و سیاست پیوند جدا نشدنى‏اى با هم دارند. در واقع، قابلیت اسلام براى سیاسى شدن نسبت به مذاهب دیگر بیشتر است. در یک بررسى دقیق‏تر مى‏فهمیم که در این رابطه هم چیز منحصر به فردى در مورد اسلام وجود دارد.
صهیونیسم، به عنوان یک ایدئولوژى و پروژه سیاسى است و مى‏توان آن را »یهودیسم سیاسى« نامید. صهیونیست‏ها مسئول سکنى دادن یهودیان اروپایى در فلسطین و تاسیس حکومت یهودى در اسراییل و تعریف هویت سیاسى یهودیان اسراییلى و دیگر یهودیان در سرتاسر دنیا بودند. بنیادگرایان یهودى یک هسته نظامى را در سرزمین‏هاى اشغالى تشکیل دادند و حقوق فلسطینیان را در سرزمینشان زیرپا گذاشتند و به طور جدّى با اصلاحات ارضى، که مى‏توانست مبارزات فلسطینیان با اسراییل را بر طرف کند، مخالفت کردند. (9)
دوره استعمار اروپاییان در نقاط مختلف جهان تحت پرچم صلیبى انجام گرفت. بنابراین، سیاست و مذهب در طول دوره استعمار در کنار یکدیگر بودند. قدرتِ در حال رشد مسیحیت در سیاست‏هاى امریکا، به ویژه جنبش قدرتمند 40 میلیونى‏انجیلى پروتستان‏ها مؤید این مطلب است. این جنبش با الهام از دو کتاب (مکاشفات یوحنّا و بخش دوم سفر پیدایش تورات) صورت گرفت و فرهنگ سیاسى ایالات متحده را به طور قطع و آسانى تغییر داد. حمایت انجیل از بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس براى همه نادرست و غلط است، اما دلیل آن‏ها براى این کار، کشتار دسته جمعى یهودیان بوده، که در این میان شاهد چرخش سیاست‏هاى آمریکا به سمت خاورمیانه هستیم. (10)
بازگشت ال گور و جرج بوش، نمونه دیگرى در تجلّى مسیحیت سیاسى در آمریکاست. در اینجا مذهب در ایجاد القائات ایدئولوژیکى و به عنوان نشان‏گر هویت سیاسى است. با همه این‏ها، این کشور یک کشور سکولار است، اگر چه در ظاهر سنگ مسیحیت را به سینه مى‏کوبد.
مثال‏هاى فراوانى غیر از عقاید یهودیت و مسیحیت وجود دارد. به طور مثال »هندویسم« (ملّى گرایى هندوها) در هند مطلقا یک هندویسمِ سیاسى است، چرا که پیروان ِ این مسلک دست به تخریب مساجد مى‏زنند، به مکان‏هاى مقدس بى‏حرمتى‏مى‏کنند و صدها مسلمان را مى‏کشند. به عنوان مثال مى‏توان فاجعه گجرات را نام برد که در سال‏هاى اخیر اتفاق افتاد.
هر کس که ظاهراً با سیاست‏هاى سرى‏لانکا آشنایى دارد، به اهمیت بودیسم سان گها (انجمن رهبانیت) آگاه است. بودیسمِ سیاسى در این کشور در تعریف هویت ملى استفاده مى‏شود. همراهیِ خوی جنگ طلبی سانگ‏ها با میهن‏پرستی رقابتی احزاب سین‏هالس در مقیاس بزرگ در تضاد با بوداییان سین‏هالس و عمدتاً هندوان تامیل منجر به بروز جنگ داخلى در 1983 شده است.

یکتایى اسلام سیاسى

اگر چه همه مذاهب در یک حمّام بخار هستند (نقل از یک ضرب‏المثل اردو) ولى چرا اسلام تنها حامى اتحاد مذهب و سیاست است؟
جواب، نسبتاً ساده است. اکثر جنبش‏هاى مذهبى سیاسى که از جوامع غربى منشأ مى‏گیرند، همانند مذاهب سیاسى شده هندوها، به طور آشکار با استیلاى غرب مخالفت نکرده و با آن رقابت نمى‏کنند، بلکه همراهى غربى‏ها را براى پیشبرد کارهایشان طلب مى‏کنند، اما اسلام گرایان سر سختانه نحوه توزیع قدرت در سیستم بین‏المللى را دائما رد مى‏کنند. جنبش‏هاى اسلام گرایان، که شامل اکثریت هستند، در سیستم‏هاى حاضر در جامعه،به صورت صلح آمیز عمل مى‏کنند و از راه‏هاى گوناگون نه تنها با وضعیت موجود در جوامع خود به مبارزه مى‏پردازند، بلکه با وضعیت موجود در سیستم بین‏المللى‏نیز به مبارزه مى پردازند، که توأم بودن این دو وضعیت نشان‏گر روشن بینى اسلام گرایان است.
جنبش‏هاى اسلام گرایان بیشتر در خاورمیانه دیده مى‏شود و محدوده فعالیت آن‏ها از مراکش تا پاکستان کشیده شده است. به علاوه، حمایت قدرت‏هاى غربى، به ویژه ایالات متحده از رژیم‏هاى مستبدِّ این مناطق، خشم این گروه‏ها را علیه حاکمان محلى بر انگیخته و باعث انتقال و ایجاد اندیشه‏هاى ضدّ ایالات متحده مى‏شود. بیشترین احساسات ضد آمریکایى که در سطح ملى ایجاد شده را در بعضى کشورها، مثل عربستان سعودى، مصر و پاکستان مى‏بینیم، که داراى رژیم‏هاى متّحد با آمریکا هستند. (11)
خاطره همه مسلمانان از اطلاعات بى‏قید و شرط از غرب و روابط بى‏پایه، و پر از اشکال با غرب، باعث ایجاد انواع متعدد اسلام سیاسى مى‏شود، این عوامل همان اجزاى سهیم در ایجاد انواع تقسیمات هستند، که من در ابتداى مقاله به آن اشاره کردم، که ممکن است مسؤول ایجاد تصویر منولیتیک و اشتباه در غرب شوند. این تصویر، تا حدى نتیجه جستجوى آنها براى‏تفسیر تحقیقات گذشته از جانب غرب مى‏باشد، که عملکرد اسلام گرایان از مراکش تا پاکستان را شامل مى‏شود، که همگى‏حامى برگشت به یک تصویر پاک از اسلام اولیه و وفادارى و تعهد به آن تصویر خیالى از دوران طلایى اسلام هستند. بیشتر اسلام گرایان بر این باورند که اگر مسلمانان بتوانند به مدلى از آن دوران طلایى دست یابند، قادر خواهند بود تا شکل روابطشان را با غرب تغییر دهند، به طورى که به جاى آن که فقط مسلمانان از آنان تبعیت کنند، به همان میزان، عکس این، اتفاق بیفتد.
ایجاد فرقه‏هاى متعارف در میان اسلام گرایان، در واقع تلاش در جهت کسب موقعیت و از بین بردن بى‏ثباتى در روابط میان دنیاى غرب است، که توسط تحلیل گرایان ِ غرب اشتباه تفسیر مى‏شود. مسلمانان به استرداد موقعیت ضربه خورده خود، تاکید دارند و این یک مسأله مورد توافق در میان اکثریت بزرگى از مسلمانان است و البته عامل تمایز در میان اسلام گرایان نمى‏باشد. این مساله با کلّ جامعه مسلمین و مسایل اقتصادى‏شان پیچیده شده، که در پى بى‏عدالتى‏ها و دخالت‏هاى غرب و جانشینان آن‏ها ایجاد مى‏شود. ایالت متحده آمریکا جلودار غربى‏ها در این زمینه است و این رفتار امریکایى‏ها، شکل ضدّ آمریکایى به مسلمانان داده است. نارضایتى مسلمانان از آمریکایى‏ها به معناى مخالفت با ارزش‏هاى آمریکائیان نیست، بلکه اساس این مخالفت به جنبه‏هایى از سیاست خارجى آمریکا، به ویژه در رابطه با خاورمیانه بر مى‏گردد.
بیشتر گزارش‏هایى که در این زمینه ارائه شده، مربوط به موضوع فلسطین است، که مسلمانان را از وضعیت نابرابر مسلمانان با پیروان سایر ادیان آگاه‏تر مى‏کند. حساسیت مسلمانان به این موضوع باعث شده تا بسیارى از آگاهان سیاسى، تمام مسلمانان را به طور بالقوه فلسطینى به حساب آورند. حمایت آمریکا از فجایع حاضر در این سرزمین باعث رسوائیشان شده و عدالت و حقوق بشرى که از آن دم مى‏زنند، تنها به نفع خودشان بوده و منافع خودشان را تامین مى‏کند.
همچنین، اشغال عراق توسط آمریکا، مسلمانان را هر چه بیشتر نسبت به این کشور بد بین کرد و به نظر مى‏رسد که این کار، تنها به جهت تسلّط بر نفتِ خاورمیانه و محکم کردن استیلاى اسراییل بر منطقه باشد. (12)
اسلام گرایان به خوبى از عهده آگاهى بخشى به جامعه فلسطین بر آمده‏اند و عملیات خود علیه رژیم‏هاى حامى آمریکا را در جوامع مسلمین گسترش مى‏دهند. حقارت‏هاى گذشته و احساس همیشگى ناتوانى که در سیاست‏هاى مسلمانان به روشنى‏دیده مى شود، آن‏ها را نسبت به تسلط غرب مقاوم مى‏سازد. در این شرایطِ نومیدى، افراطگرایان، دست به استخدام سربازان تازه نفس براى توطئه‏هاى تروریستى‏شان مى‏زنند. گروه‏هاى اسلام گراى افراطى، که نام اسلام را یدک مى‏کشند، تروریسم را تنها راه غلبه بر عدم تقارن قدرت بین مسلمانان و غرب مى‏دانند. ترویج تروریسم تنها در زیر سایه آموزه »جهاد« صورت گرفته و برداشتى انحرافى از این ارزش اسلامى است. این اقدامات از سوى افراطگرایان باعث ایجاد تصویر مونولیتیک از اسلامِ سیاسى در غرب مى‏شود، که در منظر غربیان بسیار خطرناک است. این تصویرِ خطرناک از اسلام سیاسى، به خصوص بعد از حملات تروریستى 11 سپتامبر تقویت شد و تحلیل‏هاى غرب از اسلام سیاسى، حتى به قبل از وقایع سال 2001 بر مى‏گردد. در بعضى تحلیل‏هاى دقیق غربیان که با عنوان »ریشه‏هاى کهن مسلمانان« و »برخورد تمدن‏ها« که توسط برنارد لویس و ساموئل هانتینگتون ارائه شد، در مورد حمله تروریست‏ها به مرکز تجارت جهانى و پنتاگون خبر داده شده بود. (13)
در تصورات غربیان، اسلام منحصراً جنبه سیاسى ندارد، بلکه از مذهب علاوه بر اهداف سیاسى جهت ایجاد هویت ملى با تغییر شکل جامعه استفاده مى‏کنند. و این طور به نظر مى‏آید که تهدید کننده باشد، چرا که مى‏تواند ابزارى براى مبارزه باشد، یا گاهى اوقات ابزار خشونت علیه سلطه جهانى باشد. این نشان‏گر اهمیت اسلام سیاسى است، که آن را براى قدرت‏هاى مسلّط بر سیستم بین‏المللى، تهدید به حساب مى‏آورد.
تصور غربیان این نیست که اسلام پدیده چند جانبه است. تا زمانى که دولت‏ها مخالفِ انگیزه و هدف اسلام گرایان باشند، فعالیت‏هاى سیاسى اسلام گرایان در قالب قانون اساسى محدود خواهد شد. فعالیت‏هاى افراط گرایانه فراملى، که شامل اعمال تروریستى است و تحت نام اسلام صورت مى‏گیرد، یک استثناء است و قانون حاکم بر تمام گروه‏هاى اسلام‏گرا نیست و هیچ‏گاه توسط تمام گروه‏هاى اسلام‏گرا صورت نمى‏گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

* استاد دانشگاه در رشته روابط بین المل. کالج جیمز مدیسون دانشگاه ایالتى میشیگان
1. ر.ک: جودیت پالمر هاریک، حزب‏الله، تغییر چهره تروریسم (نیویورک: 2004).
2. گفت‏گو با حسن عزالدین سخن‏گوى اصلى حماس و تعدادى از اعضاى مجلس شورا، بیروت اگوست 2003.
3. ر.ک: خلیل شیکاکى، »فلسطین تقسیم شده« امور خارجه، جلد 81 (ژانویه و فوریه 2002)
4. بر طبق تحلیل دو اسراییلى، »بررسى دقیق از ریشه‏هاى حماس و تاریخچه تشکیل آن اشکار مى‏شود، که حماس اساساً یک جنبش اجتماعى است، که انرژى خود را براى تأمین خدمات اجتماعى معطوف کرده و سریعاً به نیازهاى اجتماعى پاسخ مى‏دهد. حماس عمیقاً در جامعه فلسطین نفوذ کرده و از نگرانى‏هاى اجتماعى آگاه است، چرا که آن‏ها در دلواپسى‏ها سهیم هستند و این، بیانگر آرزوها و تمایلات حماس است«. (شائول میشال و اوراهام سلا،حماس فلسطینى‏ها. ر.ک: خشونت و همزیستى. (نیویورک: چاپ دانشگاه کلمبیا، 20 02)
5. جهت دهى رأى‏گیرى در کرانه غربى رود اردن و غزه توسط مرکز مطالعات سیاسى فلسطین با همکارى موسسه »کنارد ادنار« آشکار کرد، که »بعد از دستیابى به پیمان صلح با اسراییل 77 درصد از مردم فلسطین از مصالحه بین دو ملت حمایت خواهند کرد« . ر.ک: مرکز مطالعات سیاسى فلسطین.
4. 6 دسامبر، 2003، در. epdf p10 /2003 /www.pcpsr.org/survey/polls
6. من استدلال دیگرى دارم که جهان اسلام و بویژه خاورمیانه فاقد سابقه دموکراسى مى‏باشد، که علت این عقب ماندگى‏توسط عواملى دیگرى غیر از اسلام قابل توجیه است. ر.ک: محمد ایوب، »جهان اسلام فاقد مدرن گرایى و دموکراسى: اثر متقابل عوامل داخلى و خارجى«، در مدرن گرایى، دموکراسى، و اسلام، اد. شایرن هانت و هما مالیک (نیویورک)
7. ر.ک: ال. کارل براون، مذهب و حکومت: نزدیک شدن مسلمانان به سیاست‏مداران (نیویورک: چاپ دانشگاه کلمبیا 2002)، بخش 7 - 3
8. ر.ک: جان اس. حبیب، اسلام مبارزان ابن سعود: اخوان نجد و نقش آنها در خلق پادشاهى سعود، 1910 1930 (لیدن: اى. لى. بریل، 1978)
9. شرح بنیاد گرایى یهودیت در اسراییل و نقش آن در آغاز سکنى گزینى یهودیان در سرزمین فلسطین و جلوگیرى از فرایند صلح ر.ک: یان اس. لوستیک، براى سرزمین و خدا: بنیادگرایى یهودى در اسراییل (نیویورک: چاپ روابط خارجى‏مجلس 1988)
10. تحلیل دقیق روابط بین مسیحیان و همتایان یهودى آنها در ایالات متحده و اسراییل و تأثیر شدید آن بر روى سیاست خارجى آمریکا و آینده خاورمیانه، 11 اکتبر، 2002، در همچنین، ر.ک: دیوید دى، کایر پارتیک، »غضب و رحمت: بازگشت عیسى قهرمان«، نیویورک تایمز 4 اوریل 2004.
11. موقعیت ضربه خورده آمریکا در جهان عرب، که ماموریت تحقیق در این باره به استاد دانشگاه مریلند »شیبلى‏تله مامى « واگذار شده، که در پنج کشور عربى، شامل عربستان سعودى، مصر، اردن، مراکش و لبنان پیش از آغاز جنگ علیه عراق انجام شد. پژوهشى که در فاصله زمانى 19 فوریه و 11 مارس 2003 انجام شد. نتایج این نظر سنجى نشان داد، که در عربستان 4 درصد، در مراکش و اردن 6 درصد، 13 درصد در مصر و 32 درصد در لبنان نسبت به ایالات متحده داراى نظر مطلوبى هستند. نظرسنجى انجام شده توسّط مرکز مطالعات »پیو« و چاپ در مارس 2004، از مردم 4 کشور ترکیه، پاکستان، اردن و مراکش یافته‏هاى اخیر را اثبات کرد، چنانچه درصد آراى مساعد نسبت به امریکا در اردن 5 درصد و در ترکیه 30 درصد مى‏باشد.
12. محمد ایوب، »جنگ علیه عراق: الزامات قانونى و استراتژى، »جنگ‏هایى علیه تروریسم و عراق: حقوق بشر، یک جانبه‏گرایى و سیاست خارجى امریکا، مارگارت گراهان، جان گورینگ، و توماس جى. ویس (نیویورک: روت لدگف 2004)، بخش 7.
13. ر.ک: برنارد لویس، »ریشه‏هاى خشم مسلمانان«، ماهنامه اتلانتیک، سپتامبر 1990 و ساموئل پ. هانتینگتون »برخورد تمدن‏ها؟« امورخارجه، جلد 72 (تابستان 1993)

منبع:ماهنامه پگاه حوزه شماره 288



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.