روش شناسی اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی

علیرضا قائمی نیا، بعد از ورود به مباحث نشانه شناسی و روش شناسی تفسیر قرآن در نیم دهه ی اخیر، مدتی است در بحث علم دینی تمحض دارند. ایشان برآنند تا اندوخته های فلسفی و
دوشنبه، 29 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسی اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی
روش شناسی اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی





 

مصاحبه با حجت الاسلام دکتر علیرضا قائمی نیا

اشاره:

علیرضا قائمی نیا، بعد از ورود به مباحث نشانه شناسی و روش شناسی تفسیر قرآن در نیم دهه ی اخیر، مدتی است در بحث علم دینی تمحض دارند. ایشان برآنند تا اندوخته های فلسفی و یافته های علوم شناختی، تبیین مناسبی از چیستی علم دینی ارائه کنند. در این زمینه، ایشان اقتصاد اسلامی را مصداق علم دینی می پندارند که حدود و بعضی محتوای خود را از این اخذ می کند. راه پیشرفت این علم نوپا از منظر ایشان، آشنایی متخصصان این رشته با مفاهیم جدید فلسفه ی علم و روش شناسی است تا توانایی ترکیب گزاره های دینی با علم اقتصاد در آن ها ایجاد شود؛ البته تسلط بر مباحث دینی و آشنایی عمیق با اقتصاد معاصر به صورت پیشین الزامی است.
مصاحبه ی پیش رو، نگاهی است از بیرون اقتصاد و اقتصاد اسلامی به آن. ابتدا می خواستیم پای را فراتر از مسائل روش شناسی اقتصاد اسلامی نگذاریم؛ اما در طول بحث با دکتر قائمی نیا، ایشان در مواردی وارد مقولات تخصصی اقتصاد اسلامی شدند.

کتاب ماه: در مصاحبه ی قبلی، جنابعالی علم را «فرآیند حل مساله» تعریف کردید که در آن «دانشمند به صورت نظام مند به دنبال کشف واقعیت است؛ هر چند از حل مساله آغاز می شود، اما به کشف واقعیت منتج می گردد». همچنین دین را « مجموعه ای از عقاید، رفتارها، حالات، اعمال و تجاربی (دینی) که با مسائل بنیادین بشر سروکار دارد» تعریف نمودید. علم دینی از منظر شما»تلفیق تدریجی و تشکیکی علم و دین» است؛ و رابطه ی علم و دین در علوم انسانی «کل گرایانه » است، یعنی «جایی از علوم انسانی را نمی توانیم بیابیم که دین در آن حضور نداشته باشد یا اندیشه های دینی در آن تاثیر گذار نباشد؛ هر چند این تاثیر پنهان و غیرمستقیم باشد.» البته علم دینی را نه در ایران، بلکه در دنیا در مرحله ی پیشاپارادایمی دانستید. با این تعاریف به سراغ اقتصاد اسلامی می رویم. اقتصاد اسلامی چیست؟ آیا اقتصاد اسلامی علم دینی است؟

دکتر قائمی نیا: اقتصاد اسلامی مستثنی از تعریف کلی علم دینی نیست. علم دینی عناصری دارد که در اقتصاد اسلامی نیز آن ها قابل مشاهده اند. برخی از عناصر علم دینی مستقیما از دین ماخود است که می توان آن ها را در دو دسته ی کلی جای داد: یک دسته چارچوبی برای رشد علم دینی به دست می دهند، دسته ی دیگر محتوای علم دینی را تامین می کنند. اقتصاد اسلامی نیز محدودیت هایی همچون «حرمت ربا» را از دین به عنوان چارچوب می گیرد.( دسته ی اول)، اما این که ظاهر وشکل معاملات چگونه باشد و مثلا «مضاربه» با «جعاله» چه تفاوت ماهوی دارد، محتوایی است که دین به اقتصاد اسلامی می دهد (دسته دوم)

کتاب ماه: فی الجمله یک سوال از خدمت شما بپرسیم، برخی منتقدان اقتصاد اسلامی معتقدند اقتصاد اسلامی چیزی فراتر از حقوق اقتصادی در اسلامی نیست. آیا شما با این عده، هم عقیده هستید یا اقتصاد اسلامی را فراتر و مقوله ای نو می پندارید؟

دکتر قائمی نیا: اقتصاد به یک معنا علم تصمیم گیری است و تبیینی است از رفتار اقتصادی انسان. اقتصاد اسلامی هم باید این گونه باشد؛ که مبتنی بر حقوق اقتصادی است، نه خود آن.
کتاب ماه: با تشکر، برمی گردیم به سوال قبلی، اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی چگونه قابل تعریف است.
دکتر قائمی نیا: علم دینی برای خود ساختار دارد که اقتصاد اسلامی نیز باید حائز آن باشد. ساختار علم دینی یک کل است که ساختارهای آن را الزاما دین تعیین می کند، اما محتوایش می تواند ماخوذ از دین باشد. شکل زیر را در نظر بگیرید(شکل 1)
روش شناسی اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی
علم دینی باید چارچوب خود را از دین بگیرد( خط پیوسته) اما در برخی موارد محتوایش را از دین اخذ می کند( خط گسسته). در توضیح دقیق تر، علم دینی دایره ای است که محیط خود را دین می گیرد، همچنین هر چقدر به مرز دایره نزدیک شویم، محتوای علم دینی، رنگ دینی به خود می گیرد و هر قدر به مرکز دایره نزدیک شویم، این محتوا از دین فاصله می گیرد؛ مباحث نظری و علمی که خلاقیت انسان در شکل گیری آن تاثیر دارد. البته بخش زیادی از علم دینی متاثر از خلاقیت انسان است که البته باید با ساختار دینی هماهنگ باشد. لذا اگر این تصویر را برای اقتصاد اسلامی، تصویر کنیم، اقتصاد اسلامی نداریم، بلکه اقتصادهای اسلامی داریم. همان گونه که در علم غیردینی تکثر است، در علم دینی نیز شاهد این تکثر و تنوع هستیم؛ زیرا این ذهن انسان است که تصمیم می گیرد چه تئوری هایی را متناسب با چارچوب و حواشی علم دینی ارائه کند که متناسب با کل آن باشد.

کتاب ماه: با تشکر. مقدمه ی مناسبی برای شروع بحث اصلی بود. اقتصاد اسلامی به شکل جدید آن با کتاب «اقتصادنا» ی شهید صدر به دنیا عرضه شد. کتابی که بیشتر به دنبال اثبات وجود اقتصاد اسلامی بود نه پیشبرد آن. پژوهشگران این حوزه نیز بیشتر هم خود را در این زمینه صرف کرده اند وبیشتر بحث از وجود اقتصاد اسلامی، علم، مکتب یا نظام بودن آن و ... می کنند. حداکثر پیشرفت نظری اقتصاد اسلامی در طول نیم قرن اخیر به اسلامی سازی تئوری های اقتصادی غربی( مثل تابع مصرف اسلامی) و یا پاسخ به برخی مسائل مستحدثه اقتصاد با ابزار فقه( مثل بانکداری اسلامی) برمی گردد. به نظر می رسد علت این رکود و توقف، نبود روش شناسی متناسب با اقتصاد اسلامی است. نظر شما در این زمینه چیست؟

دکتر قائمی نیا: علم دینی یک پای در معرفت بشری دارد و یک پای دیگر در معرفت دینی و قائل به دیدگاه خاصی در نحوه ی هماهنگ ساختن آن ها است. یعنی باید جایگاه معرفت دینی و معرفت بشری در علم دینی مشخص شود و از تلفیق این ها علم دینی به وجود می آید. مبتنی بر نگاه کل گرایانه در ارتباط دین با علوم انسانی، باید معرفت بشری به نحو متناسبی با معارف دینی جمع شود تا علم دینی شکل گیرد. اقتصاد اسلامی هم باید به اقتصاد معاصر نظر داشته باشد، و هم باید معارف دینی را مدنظر قرار دهد.
ذکر دو نکته در اینجا ضروری است: اولا اقتصاد اسلامی و به طور کلی عالم دینی الزاما نباید به پیروزی منجر شود، زیرا هر قدر هم دینی باشد، حاصل فرآیند ذهن بشر برای حل مساله است. دینی بودن بدین معناست که دانشمند اقتصاد اسلامی خیالش بابت رعایت چارچوب ها و ضوابط اسلامی راحت است. دوما فارغ از معارفی که اقتصاد معاصر تاکنون بدان دست یافته، نمی توان اقتصاد اسلامی داشت و باید با توجه به معرفت بشری در زمینه ی اقتصاد، اقتصاد اسلامی را جلو برد.
بنابراین مشکل اصلی اقتصاد اسلامی تاکنون معلول دو عامل است: یکی ضعف دانشمندان این حوزه در معارف دینی و دیگری ضعف آن ها نسبت به اقتصاد معاصر است. به نظر بنده، شهید صدر، استارت قضیه را زده است که در حد خود بسیار قابل تقدیر است. اما اگر ایشان مباحث روش شناسی را فراتر از استقراگرایی پیش می بردند، می توانستیم شاهد تولیدات ایشان در زمینه ی اقتصاد اسلامی باشیم. البته کتاب «مبانی منطقی استقرا» ی ایشان تنها کتاب فلسفه ی علمی است که اخیرا مسلمانان نگاشته اند و این نیز بسیار ارزشمند است وتلاش سترگی برای احیای استقراست. اما استقرا در فلسفه ی قرن بیستم مرده و مردود است و همه ی تلاش ها برای احیای آن به شکست منجر شده است. شهید صدر به واسطه ی امکانات کمی که داشت، بسیاری از نقدهای پساپوزیتیوست ها به استقرا را ندید و نخواند که بتوان آن را رد کند یا بپذیرد. این ضعف متدولوژیک نه تنها در وی، بلکه در جریان شکل گرفته از او در اقتصاد اسلامی قابل رویت است. عالم اقتصاد اسلامی باید دید وسیع تری نسبت به فلسفه ی علم داشته باشد، زیرا فلسفه ی علم است که قاعده ی ترکیب صحیح تئوری ها را به دست می دهد.
برای تاسیس اقتصاد اسلامی به معنای صحیح کلمه، باید مباحث روش شناسی( و فلسفه ی علم) را جدی بگیریم: نه تنها پوزیتیوست ها، استقرارگرایان، ابطال گرایی و... را باید بدانیم، بلکه حتی مباحث دو سه سال اخیر فلسفه ی علم را دنبال کنیم تا روش صحیح تلفیق گزاره های دینی و علمی را بیاموزیم. کسانی که در حوزه ی اقتصاد اسلامی قلم می زنند، شاید معرفت دینی خوبی داشته باشند، اما آگاهی کم آن ها از اتفاقات تئوریک اقتصاد معاصر، در کنار عدم آگاهی از مسائل روش شناسی، کار آن ها را ناتمام می گذارد.
تاسیس علم، کار یک نفر نیست و نیازمند جریانی است که آن را شکل دهد. بنابراین علاوه بر موارد فوق، باید متخصصان اقتصاد و اقتصاد اسلامی همدیگر را نقد کنند تا در بستر آن، دیدگاه های صحیح شکل گیرد. علمی که در مرحله ی پیشاپارادیمی است، باید از گفت و گوی علمی و نقد شروع کند تا به یک پارادیم مسلط علمی تبدیل شود( چیزی که حلقه ی وین آن را اثبات کرد).

کتاب ماه: در مصاحبه ی قبلی، روش شناسی علم دینی را مرتبط با دانشمند این حوزه و فلسفه ای که وی در فضای آن تنفس می کند دانستید. حال فرض می کنیم این دانشمند مسلمان است. حال توصیه ی شما به وی چیست؟

دکتر قائمی نیا: به طور کلی، مطالب فلسفه ی علم معاصر می تواند مورد استفاده ی دانشمند اقتصاد اسلامی قرار گیرد. البته باید توجه کند که دانشمند اقتصاد اسلامی نمی تواند نسبی گرا باشد و می بایست نگاه رئالیستی به دنیای خارج داشته باشد، حتی استفاده ی بنده از پارادایم نیز به معنای نسبی آن نیست.
یکی از دیدگاه های معاصر در فلسفه ی علم که متناسب با بحث است، فرضیه ربایی(abduction) است. تاکید من برای تشکیل حلقات نقد و مباحثه نیز از این جهت است. در بستر نقد و گفت و گوست که فرضیه ها یک دفعه در ذهن دانشمند شکل می گیرد. فرضیه ربایی یا قیاس های فرضی، پیدایش علم را بر مبنای فرضیه های می داند که دفعتا در ذهن دانشمند تولید می شود و این فرضیه تاجایی پیش می رود که بتوند نظر سایرین را در مقابل فرضیات دیگر جلب کند( قدرت حل مساله و تبیین فرضیه چقدر است). اینجاست که علم تولید می شود. یا برای مثال لائودن سنت های علمی(scientific traditions ) را به جای پارادایم مطرح می کند و معتقد است دانشمند باید بداند در سنت علمی چه عناصری وارد و خارج می شوند. اگر می خواهیم سنت علمی اقتصاد اسلامی شکل گیرد، باید آن عناصر را لحاظ کنیم: چه مسائلی حل شده است، کدام حل نشده؟ ازمسائل حل نشده کدامیک معضل است و کدام نیست؟ باید دانشمند اقتصاد اسلامی بتواند حساب این ها را از هم جدا کند.
البته لازم به ذکر است که این که ما تئوری های غربی را با عوض کردن مثلا فروض، اسلامی کنیم اشتباه است. تئوری مصرف غرب متناسب با آن موفقیت است و دانشمند اقتصاد اسلامی باید تئوری مصرف متناسب با موقعیت خود را ارائه کند، هر چند از تئوری های غربی الهام بگیرد و استفاده کند. دراستفاده از ابزارهای تحلیل اقتصادی نیز باید محقق اقتصاد اسلامی بر این نکته واقف باشد.
روش شناسی اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی

کتاب ماه: آقای دکتر: اقتصاد یک فرقی با سایر رشته های علوم اجتماعی دارد و آن همانا کمیت محور بودن آن است . مواجهه ی دانشمند اقتصاد اسلامی با این موضوع باید چگونه باشد؟ آیا او نیز باید کمیت محور باشد؟

دکتر قائمی نیا: علم جدید ماهیت کمی دارد که البته درجه ی آن در علوم مختلف متفاوت است. اقتصاد نیز برای این که تنها در سطح تئوری باقی نماند و بتواند مسائل جهان واقع را حل کند، لاجرم باید رنگ و بوی کمی بگیرد. یکی از مشکلات اقتصاد اسلامی موجود، ضعف کمی آن به معنای ضعف در مدلسازی ریاضی است. این مسئله نیازمند این است که ریاضی دانان نیز به این جریان ضمیمه شوند تا تئوری های اقتصاد اسلامی تبدیل به مدل های کاربردی مناسب و بومی شود.

کتاب ماه: روش شناسی غالب در اقتصاد ابزارگویی فریدمنی است که شرط خوبی تئوری را قدرت پیش بینی آن می داند، نه قوت و واقعی بودن فروض. در مقابل در دو دهه ی اخیر کسانی چون تونی لاسون و اسکالی ماکی جریانی را تحت عنوان رئالیسم روش شناختی در مقابل ابزارگرایی راه انداخته اند و علت ضعف تئوری های اقتصادی را نگاه محدود آن ها به عالم واقع می دانند. تکلیف دانشمند اقتصاد اسلامی در این میان چیست؟

دکتر قائمی نیا: اقتصاد اسلامی نمی تواند فارغ از اهدافی همچون عدالت اجتماعی جلو رود و هر تئوری اقتصاد اسلامی باید در بستر این اصل کلی شکل گیرد. لذا ابزارگرایی به هیچ وجه در سنت پژوهشی اقتصاد اسلامی راه ندارد. اقتصاد اسلامی نمی تواند رئالیست نباشد. آسیب جدی اقتصاد اسلامی کنونی نیز از همین جاست و به تعبیری فایرابندی شاهد نوعی هرج و مرج هستیم. برای مثال دانشمندان اقتصاد اسلامی، چند اصل کلی را برای اسلامی شدن اقتصاد به نهادهای اقتصادی کشور از جمله بانک ها داده اند و دیگر کاری با آن ندارند. صرف شرعی بودن معاملات بانکی و ربوی نبودن آن ها، متضمن نزدیک شدن به عدالت اجتماعی نیست؛ نکته ای که شاهد غفلت از آن هستیم. ارائه ی این اصول برای ایجاد اقتصاد اسلامی لازم است، اما بقای آن را تضمین نمی کند. بلکه مولفه های دیگری همچون عدالت اجتماعی باید مدنظر قرار گیرد و دانشمند اقتصاد اسلامی سعی می کند بدان نزدیک شود. معنای «منطقه الفراغ» شهید صدر نیز همین است.

کتاب ماه: این که عدالت اجتماعی را هدف بگیریم، نوعی نگاه ضدرئالیستی نیست؟

دکتر قائمی نیا: اگر عدالت اجتماعی را دست نیافتنی بپنداریم بله، اما منظور من این است که با نگاه رئال، می توان حداقل هایی برای عدالت اجتماعی تعیین کرد و بدان دست یافت: مثل بیکاری حداقلی، رفاه حداکثری عموم مسلمانان و ...ضعف تئوریک اقتصاد اسلامی است که دست کارگزاران اقتصادی کشور از جمله دولت را باز می گذارد تا از خلاء موجود استفاده کنند و تنها با رعایت چند اصل( اگر رعایت کنند!) امورات کشور را به دست گیرند که خب، نتیجه ی آن نیز چیزی است که مشاهده می شود. اقتصاد اسلامی به جای این که وضع موجود را فرض بگیرد و در فکر اصلاح و اسلامی کردن آن باشد، باید بنیادی تر و ریشه ای تر به مساله نگاه کند تا نهادهای اقتصادی متناسب با نگاه اسلامی در کشور تولید شود. برای مثال آیا بانک که ساختاری سکولار دارد، با اقتصاد اسلامی سازگاری دارد یا ما به زور می خواهیم آن را اسلامی کنیم؟

منبع: کتاب ماه علوم اجتماعی شماره نشریه 51 و 52

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.