آسیب شناسی اصلاحات در حکومت علوی

آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار می‌گیرد، آسیب شناسی کلان و مجموعه بحث‌های مطرح در این زمینه نیست، زیرا آسیب‌های معرفتی، یا آسیبهای ساختاری بحث‌های گسترده را می‌طلبند. بلکه مراد از آسیب‌ها در این مقال، زمینه‌ها و
سه‌شنبه، 7 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب شناسی اصلاحات در حکومت علوی
آسیب شناسی اصلاحات در حکومت علوی

نویسنده: حسین شرفی(1)



 

مقدمه

فرایند اصلاحات در حکومت علوی، مانعها و چالشها

آنچه در این نوشتار مورد بحث قرار می‌گیرد، آسیب شناسی کلان و مجموعه بحث‌های مطرح در این زمینه نیست، زیرا آسیب‌های معرفتی، یا آسیبهای ساختاری بحث‌های گسترده را می‌طلبند. بلکه مراد از آسیب‌ها در این مقال، زمینه‌ها و شرایطی است، بازدارنده که باعث کندی و یا ناکامی برنامه‌های اصلاحی حکومت علوی بودند. آنچه کار را بر امام علی(علیه السلام) دشوار می‌کرد و بر سر راه اصلاحات مانع می‌گشت.
زیرا، زمانی که امام علی (علیه السلام) مسؤولیت حکومت را بر عهده گرفت، انبوهی از دشواریها، به اضافه اوضاع آشفته سیاسی، که به قتل عثمان منجر شده بود. اهداف عدالتخواهی امام علی (علیه السلام) و اصلاحات بنیادین آن حضرت را تهدید می‌ کرد. با ناهنجاریهایی که در زمان خلفای پیشین در فرهنگ، اندیشه و زندگی مردم پدید آمده بود، جامعه از اسلام ناب فاصله گرفته و آن ناهنجاریها اکنون چهره گشوده بود. جامعه نوپای و تربیت یافته در ربع قرن ارتجاعی و نسل جدید آسیب پذیر، اصلاحات حضرت را بر نمی‌ تاخت. به طور طبیعی این برنامه های اصلاحی با دشواریهای جدی و مخالفتهای هراس انگیزه روبرو بود. از این روی خود حضرت این موانع و آسیبها را پیش بینی می کرد و ضمن رد پیشنهاد خلافت، با اعلان پیش شرطهایی (چون ناگزیر از پذیرش شد) از دشواریهایی که پیش روی داشت یاد می کرد و نسبت به آسیب هایی که پدید خواهد آمد، هشدار می داد چنان که پس از قتل عثمان چون مردم بر آن شدند تا با حضرت بیعت کنند، فرمود: «دعونی و التمسوا غیری، فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان، لا تقوم له القلوب، و لا تثبت بکم ما اعلم، و لم اصغ الی قول القائل و عتب العائب، و ان ترکتمونی فانا کأحدکم، و لعلی اسمعکم و اطوعکم لمن و لیتموه امرکم، و انا لکم وزیراً خیرلکم منی امیراً»(2)
«مرا واگذارید و دیگری را طلب کنید، زیرا ما به استقبال چیزی می‌رویم که چهره‌های گوناگون و جهات مختلف دارد (یعنی در زمان حکومت علوی که مردم بر اثر ناهنجاریهای دوران خلفا، آمادگی پذیرش اصلاحات بنیادی را نداشتند، این اقدامات با مخالفتها و دشواریهای جدی رو برو می‌ گشت) دلها بر این امور (اصلاحات )استوار و علفها ثابت نمی ماند. (یعنی نه اندیشه ها و نه احساس دلها، بر نمی‌ تابند). چهره افق حقیقت را بار های تیره فساد گرفته و راه مستقیم حق ناشناخته مانده است. آگاه باشید اگر دعوت شما را پذیرفتن طبق آنچه خود می دانم با شما رفتار می کنم و به سخن این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نخواهم داد. اگر مرا رها کنید من هم چون یکی از شما هستم . شاید من شنواتر و مطیع تر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم. و در چنان حالی من وزیر و مشاورتان باشم بهتر از آن است که امیر و رهبرتان گردم.
امام علی(علیه السلام) به درستی می‌دانست که مردم در زمان خلفا از اسلام راستین فاصله گرفته اند و به ویژه نسل جدید طبعشان با عدل اسلامی خوی نگرفته است. پستها و مناصب حکومتی بدلخواه واگذار می‌شد، بیت المال غیرعادلانه تقسیم گشته بود. مردم را چنان عادت داده بودند که اگر کسی می‌خواست اسلام ناب را پیاده کند با وی مخالفت می کردند. رخداد های بعد ثابت کرد که این دغدغه و پیش بینی حضرت درست بود. این که می گوید: مرا رها کنید، تعارف نیست بلکه بدین معناست که شما طاقت تحمل اجرای حق و عدالت مرا ندارید. اگر با من بیعت کنید ناگزیر خواهید بود مراحل سخت و سنگین را تحمل کنید و شما چنین آمادگی را ندارید. اگر با من بیعت کنید ناگزیر خواهی بود مراحل سخت و سنگین را تحمل کنید و شما چنین آمادگی را ندارید. شاهد این دغدغه سخنانی است که فردا روز بیعت باز حضرت به جماعت پیش شرطهای دیگری گوشزد کرد و یادآور شد که باید خود را برای تحمل حق و عدل و در یک کلام اصلاحات بنیادین آماده کنند. اما چنان که امام علی (علیه السلام) پیش بینی می کرد و نگران بود، جامعه آن زمان اصلاحات حکومتی علوی را برنتابید، پایدار و استوار پیشتیبانی نکرد، در شناخت حق از باطل کوتاه ماند و گمراه شد، و هر روز بیش از دیروز بر سر راه اصلاحات علوی مانعها پدید آمد و گرفتار آسیبهای سخت وسهمناکی گشت. این آسیبها از جوانب و زوایای گوناگونی رخ نمود و دشوارهای بسیار سخت و کمرشکنی پدیدار شد.
«... هیهات ان اطلع بکم سرار العدل، او اقیم اعوجاج الحق...» (3)
هیهات! اگر پنهانیهای عدل را بر شما روشن کنم و حق را که از راه راست گردانیده ‌اند، راست گردانم.

ریشه یابی آسیبها و فتنه ها

ناهنجاری کنونی که امام علی (علیه السلام) را رنج می‌دهد و اصلاحات بنیادی را برای او ضروری ساخته و موانع جدی نیز بر سر راه این اصلاحات گشته، از کجا در امت به جا مانده از زمان رسول الله پدیدار شد، و اسلام ناب محمدی و سنت و سیرة نبوی را به چنین کژ راه هایی منحرف کرد؟
امام علی (علیه اسلام) خود در جای جای نهج البلاغه این آفات را ریشه یابی کرده و آبشخور آنها را روشن ساخته است. تمام این ناهنجاریها ریشه در غفلتها، خلافها و عملکرد دورة 25 ساله حکومت خلفا و دور شدن امام علی (علیه السلام) از عرصة رهبری و سیاسی دارد. تصدی افراد نالایق و در اختیار داشتن قدرتهای سیاسی، مالی و فرهنگی توسط فرصت طلبها، نادانان و بدسلیقه سبب این فاجعه ها گشته است. از این روی حضرت به مال اشتر هشدار می‌ دهد که شایسته سالاری را پیشه خود سازد و ناشایستگان را از امور مملکتی و دست پایشان به قدرت دوره سازد زیرا:
... فان هذالدین قد کان اسیراً فی ابدی الاشرار بعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا (4)
این دین، در گذشته اسیر دست تهبکاران و وسیله هوسرانی و دنیاطلبی گروهی، بوده است مراد حضرت این است که بدسابقه‌ها باید از عرصه قدرت به دور باشند.
حضرت در خطبه شقشقیه نیز که در واقع رنجنامه حضرت است سیر انحرافها و فتنه را روشن کرده است، و تصویر دردمندانه و نگران کننده ای از اسباب و علل این کژرویها می دهد. وی ضمن اشاره به علت 25 سال سکوت و کنار بودن خود، عصر گذشته را به گونه ای بررسی می کند که انسان ظلم و حق کشی را در حق یک انسان شایسته با دریغ یاد می کند:
در چنین جوّ پربلا و ناروا چه کنم یا دست تنها به ستیزم یا صبر پیشه سازم و از ستیز بپرهیزم؟ روزگار تیره است و بلا بر همگان چیره بلایی که پیران را فرسوده است و خردسالان را پیر کرده است، مومن تا هنگام مرگ اسیر است. ناگزیر شکیبایی را خردمندانه تر دیدم، صبر کردم در حالی که دیده از خار غم خسته بود و گلو را آوا در آن شکسته صبرت و فی العین قدیً و فی الحق شجاً... (5)
جناحهایی در گذشته قدرت را به دست گرفته بودند که جز به سلطة بیشتر به چیزی دیگری نمی اندیشدند. هرگز دغدغه‌ای از سرنوشت دین و اصلاح امور مسلمین نداشتند، افراد نادان و پُرخطا، که سرشتی تندخو و سرکش داشتند.
پس سوگند به حق که مردم گرفتار خطا گردیدند و به راه راست تن در ندادند و به دودلی گرفتار آمدند و راه راست را رها کردند. همواره تغییر جهت دادن و این سوی و آن سو راه پیمودند.
کسانی که جلوه دار و سردمدار امور بودند که:
یا سری پر یاد، بین آخور و آبریز عمر می‌گذارندند. خویشاوندانشان را در قدرت شریک کردند که مانند شتری که از تازه گیاه بهاری دهان بیا کند، به بلعیدن اموال خدا آغاز کردند چندان که رشته کار از دستش بدر رفت و داستان به کشته شدنش انجامید و شکمباره گی وی را به روی انداخت و به سر درافکند.
در خطبه دیگر از زمانه پرفتنه و گناه پرور یاد می‌کند که نتیجه کژرویهای آن، نسل پُرخطا و گناهی بود که اکنون حضرت مسؤولیت اداره جامعه آنان را در اختیار دارد. نتیجه این کژرویها پدید آمدن تسلی است که به چهار گروه از جهت آلودگی به گناه و ناشایستگی تقسیم می‌شوند و آن عصر و زمان را چنین توصیف می‌کند:

گروه‌های گناه کار

در روزگار ستیزنده، ستمکار و ناسپاس، که نیکوکاران بدکار به شمار می‌آیند و جفا پیشگان همواره بر سرکشی شان افزوده می‌شود، این مردم به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

1- از فساد ماندگان ناتوان

گروهی که خاطر بی مقداری و ناتوانی دست به فتنه و فساد نمی‌ زنند، چون ابزار و جسارت ندارند و دستشان از مال و منال تهی است.

2- فتنه جویان شرور و قدرت طلب

دسته‌ای که سلاح گرم برمی‌دارند و همه جا را به آشوب و شرارت می‌کشند، سوار و پیاده شان را بسیج می کنند و آماده می‌گردند که در جهان، فتنه و دین خوش تباه سازند، تا مال فرومایه دنیا را بربایند، بر گروهی فرمان برانند و بر فراز منبری بنشینند.

3- دنیاطلبهای ریاکار

که به کارهای خیر و ظاهر الصلاح، کار آخرت می کنند اما دنیا می طلبند. لکن به وسیله دنیا در پی آخرت نیستند. خود را بی اعتنا به دنیا نشان می دهند، امانتدار و درستکار می نمایانند ولی در پوشش دین خدا را وسیله گناهکاری قرار می‌دهند.

4- مهملهای بی همت

دسته دیگر آنانند که حقارت نفس، نداشتن وسیله و مستمسک، آنها را از برتری جویی باز می‌ دارد و از جاه طلبی دور می‌ کند. چون دستشان به قدرت نمی رسد خود را زاهد و قانع و پارسا جلوه می دهند. در صورتی که هیچ گاه چنین نیستند، نه در خلوت پارسایند و نه در پیدایی. (6)
25 سال فرصت بسنده‌ای بود برای رویش گرایشهای ارتجاعی و جاهلی، سیاستهای ناصواب، غفلتها، انگیزه های خبیث، نادانیها و هوس بازیها زمینة پیدایش موانع و آسیب های جدی را برای اصلاح امور فراهم آورد و اکنون که حضرت علی (علیه السلام) ضرورت اصلاحات را برای احیای اسلام ناب بیش از هر زمان فوری و جدی می‌داند، دشواریهای سخت و سنگینی بر سر راه او ظاهر شده اند.

علی (علیه السلام) و احساس ضرورت اصلاحات

علی (علیه السلام) بیش از دیگران به عمق فاجعه پی برده بود از ناهنجاریهای به وجود آمده رنج می برد و به خوبی می دانست که گردنه و پرتگاه های سهمناکی را باید پشت سربگذارد از این روی به صورتی شفاف و موکد موانع را گوشزد می کرد و بر ضرورت اصلاح پافشاری می کرد.
اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام، ولکن لنرد المعالم من دینک، ونظهر الاصلاح فی بلادک، فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطله من حدودک... (7)
پرودگارا تو می دانی کاری که از دست ما سر زد، نه برای اشتیاق در امر سلطنت و به دست گرفتن قدرت بود و نه زیاده خواهی دنیا، بلکه برای ارکان دین و اصلاح در شهرها بود، اصلاحاتی که بندگان ستمدیده تو ایمن گردند، و آنچه از حدود الهی بر زمین مانده اجرا گردد.
پس از ظهور کجرویها، مردم بی نوا و خارج از گردونه قدرت و بده و بستانهای سیاسی از بیداد حاکمان نالایق و انحرافهای پیش آمده به تظلمس راهی مدینه شدند . شهر از مردم خشمگین و ستم زده پر شد. چون اوضاع و شرایط را بدتر از آن دیدند که قابل اصلاح باشد، از نظام فاسد حاکم ناامید شدند و دل و یکصدا، انبوه مردم به فغان آمده دل بر عدل و علم و تقوای علی(ع) پیوند زدند، به تعبیر خود آن حضرت؛ (کعرف الضبع): مانند یال کفتار، یا (موی گردن شیر)، انبوه و فشرده چون، تیرهای پی در پی شتابان نزد حضرت آمدند . ایشان نقشه نداشتند و به بازیهای سیاسی هم آشنا نبودند، فقط اصلاح مفاسد را طلب می کردند تا امور سامان گیرد و کژیها راست شود، اما سوگمندانه جناحهای فتنه گر و فرصت طلب در کنار امواج خروشان، منتظر بودند و روند امور را زیر نظر داشتند . نقداً، شور انقلابی آنها را ناگزیر از سکوت و سکون کرده بود، تا فردا آبها از آسیاب بیافتد، مردم ستم دیده به کشورها و شهرهای خود برگردند، و ایشان با استفاده از زمینه ها موجود فعال شوند. ایشان که در چهره نفاق و تزویر راه اصلاح را سد کردند . از همین مردم سوء استفاده می کنند و فریب خوردگانی را قربانی توطئه های خود می کنند . به تعبیر امام علی(ع) باز طعمه ایشان مردمند که گمان می کردند به آسانی اصلاحات انجام می گیرد . در این امیدی که امام رسول الله بسته اند و بیمی که وصی رسول الله دارد، باز جلوداری مانند علی لازم است که باقی مانده حیات را به بلا سپارد و در گزینش میان سود و زیان خود یا دین، خود را فراموش کند . مردم امیدوار را از چنگال گرگان فربه و به کمین نشسته رهایی دهد . اگر چه اوضاع بسیار پیچیده است . مردم گرفتاریها تجربه خواهند کرد، حق و باطل در هم می آمیزد اما یک لحظه تاخیر را روا نمی داند و ضرورت اقدامی انقلابی و اصلاحی را ضروری می شمارد:
«الا و ان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیه صلی الله علیه و سلم، و الذی بعثه بالحق لتبلبلن بلبله غربله، و لتساطن سوط القدر، حتی یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم، و لیسبقن کانوا قصروا، و لیقصرون سباثون کانوا قصروا، و لیقصرون سباقون کانوا قصروا، و لیقصرون سباقون کانوا سبقوا...»(8)
بلاهای دوران جاهلیت با همه بدبختیهای خود: (نظام فاسد، مفاسد اخلاقی، نفاق و ... ) بر شما چیره شده است . در همان شکل و هیئت آن روز که خداوند (برای اصلاح همه جانبه ) پیامبر خود را مبعوث کرد . سوگند به خدایی که پیامبر را به راستی برانگیخت . به سختی مورد آزمایش قرار می گیرد و غربال می شوید، همانند محتویات دیگ هنگام جوش زیر و رو خواهید شد . آنچنان که بالا، پایین و پایین بالا قرار خواهد گرفت . آنان که به راستی در اسلام سبقت داشتند و کنار رفتند، بار دیگر سرکار خواهند آمد و کسانی که با حیله و تزویر خود را پیش انداخته بودند عقب زده خواهند شد».
این نخستین خطبه ایست که امام علی(ع) پس از پذیرش خلافت در مدینه ایراد کرده است و این چنین گویا به اصلاحات بنیادین و اساسی تاکید می کند . اما چنان که به صراحت در این خطبه آمده موانع جدی بر سر راه اصلاحات قرار دارد و آسیبهای گوناگون آن را تهدید می کند، در این مقال اشاره ای به برخی از این آسیبها خواهیم داشت.

آسیب های سیاسی

امام در نخستین روزهای پذیرش مسئولیت، بی درنگ اصلاحات سیاسی را با شعار عدالت اجتماعی آغاز کرد، زیرا فلسفه پذیرش حکومت و نیز پیش شرطهای خود را اصلاحات عنوان کرده بود.
اما آنچه امام علی (علیه السلام)، اکنون تحویل گرفته فاصله زیادی با نظام سیاسی اسلام داشت. زیرا در مدتی که حضرت از صحنه سیاسی دور بود، جامعه اسلامی به نظام جاهلی رجعت کرده و دگرگونیهای ارتجاعی در آن رخ داده بود.
امام علی (علیه السلام) در نظام سیاسی مورد نظرش اصولی را پی می گرفت که صاحبان منافع سیاسی و جریان حاکم آن را برنمی تابید. و موانع جدی بر سر راه آن حضرت وجود داشت، اصول ارزشی که امام علی (علیه السلام) برای اصلاحات سیاسی در نظر گرفته بود از وضع فعلی جامعه فاصله زیاد داشت اصولی مانند:

سیاست ارزشی

امام علی (علیه السلام) سیاست را تابع ارزشها می‌ دانست، صداقت و راستی را اساس آن قرار داده بود و هرگونه مکر، حیله، نفاق، مماشاط و نسبت گرایی را از سیاست اسلامی دور می شمرد.

حق محوری

امام علی (علیه السلام) همه سیاست و قدرت را برای احقاق حق می‌خواست و جز بر محور حق نمی چرخید، چنانچه حضرت به ابن عباس می فرماید: به خدا سوگند همین کفش بی ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر که با این حکومت حقی را به پا دارم و یا باطلی را دفع نمایم. (9)

قانونگرایی و ضابطه مندی

هرگونه اقدامی را، در هر چیز و برای هر کس در چهارچوب قانون می دید. انضباط اداری را به وضوح در دستور کار خود قرار داده بود و به طور جدی التزام داشت:
مبادا رعایت و بزرگداشت کسی مانع شما از جرای حد بر او شود(10)
در عهد نامه مالک اشتر موارد زیادی به طور روشن قانون محوری و انضباط سفارش شده است.

اصل شایسته سالاری در گزینش کارگزاران

حضرت بدون هیچ ملاحظه نسبی، سببی، شهرت یا سابقه و رابطه، در گزینش افراد فقط بر صلاحیت و توانایی آنها توجه داشت.
«... فاصطف لو لایه اعمالک اهل الورع و السیاسه(11)
برای سرپرستی کارهایت از اهل تقوا، دانش و سیاست برگزین.
برقراری نظارت دقیق و اطلاع یابی بر عملکرد کارگزاران و پیگیری چگونگی امور.
حضرت مامورانی زبده و افرادی موثق را برگزیده بود تا عملکرد کارگزاران و اجرای امور را زیر نظر داشته و حضرت را مطلع سازند. چنان که موارد زیادی از بازخواستها و برخوردهای حضرت را با رشوه خواری، رابطه بازی و مفاسد اداری در تاریخ گزارش کرده‌اند.
امام علی(علیه السلام) با پی گیری چنین سیاست مبتنی بر ارزشهای اخلاقی، انصاف و معیارهای قرآنی و سیرة پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم)، با موانع بزرگی رو برو بود و مشخص بود که جامعه آن زمان و جو سیاسی معمول و گذشته، تاب تحمل سیاست علوی را ندارد.

باج خواهی متنفذین

بسیاری از شخصیتهای نامی و صحابی بر پیشینه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جای این که در جبهه حکومت علوی پشتوانة موثر برای اصلاحات حکومت علوی باشند، قواعد بازی اصلاحات را نخست هر چه باشد برای خود به پذیرند و سپس در پی اجرای آن در جامعه پی بگیرند، متأسفانه به خاطر انحرافها و دنیازدگی‌هایی که پیدا کرده بودند، خود به بزرگترین مانع و آسیب اصلاحات تبدیل شدند. پیوسته به فکر کسب قدرت بودند. هر کاری را برای رسیدن به آن روا می شمردند. یا برای حفظ قدرتهای مالی و سیاسی به دست آورده از هر وسیله ای ولو نامشروع استفاده می کردند.
امام علی (علیه السلام) با گروهی ظاهر الصلاح، ریشه دار و دارای قدرتهای مالی یا سیاسی که امام را به جای این که مقتدای مسلمین و امام و رهبر ببینند، رقیب خود تلقی می‌کردند و به تعبیر خودشان: برندة نسل عرب می دانستند. رقیبی که اکنون قدرت به دست گرفته و باید برای تضعیف یا شکست او به هر وسیلة ممکن دست زد.
سیاست اسلامی را به آن که عرصة مسؤولیت و خدمت به بندگان خدا تلقی کنند، به میان تاخت و تاز سیاسی و رقابت های جناحی تبدیل کردند. با آن که جناح گرایی، دسته بندی گروهی و بازیهای معمولی سیاسی در سیاست دینی مطرح نیست، اما آنان تمام توان خود و قدرت و فرصت امام علی (علیه السلام) را برخلاف میل باطن آن حضرت صرف جنجالهای سیاسی و به وجود آوردن جو کاذب کردند. از این روی توسط ایشان توطئه‌هایی شکل گرفت و فتنه هایی پدید آمد که باعث خسارتهای سنگین و آسیبهای مخرب گشت. و نخستین فرصت به دست آمده برای اصلاح امت اسلامی درگیر فتنه‌های سهمناک شد.
صحنه گردانان این جریانها جز کسب قدرت به چیز دیگری نمی اندیشیدند، قدرت طلبی چشم و دل آنان را کور کرده بود. در گذشته به چنین وضعی خو گرفته بودند، همه جا منافع خود را بر دین مقدم می دانستند، معاد را فدای معاش کرده، دین را برای آخرت نوبت زده بودند و از عرصه زندگی دورش ساخته بودند. اکنون نیز چنین می‌ خواستند.
انحرافها به حدی رسیده بود که برخی مجاهدان و مهاجران و یا انصار خوش سابقه، اکنون سرمایه اندوزانی بی رقیب بودند. اختلاف طبقاتی و بهره مندی گروهی مرفه نسبت به توده بی نوا به بالاترین حد خود رسیده بود. طلاهای ارثی شان را با تبر تقسیم کردند، گله‌های هزار رأسی از اسب و گوسفند و هزارنفری از شتر به هم زده بودند. برخی شمار غلامان و کنیزگان خود را به هزار رسانده و خانه های کاخ مانند و افسانه ای (زمستانی و تابستانی)ساختند. (12) چنین افرادی سوزمکتبی و عدالت حضرت علی (علیه السلام) را بر نمی تافتند و با آن نمی‌توانستندکنار بیایند.
به گمان ایشان علی (علیه السلام) مکتبی و اصول گراست، و بر ارزشها بسیار پایبند. با وجود و می‌توان وضع موجود را حفظ کرد و همچنان بی حد و حساب بهره مند بود. از این روی باید او را از صحنه قدرت دور کرد و فردی ساز شکار و انعطاف پذیر را برای این مقام جست. افرادی مانند طلحه و زبیر که در واقع نماینده‌ای این گونه افراد به شمار می‌آمدند. بیعت خود را با حضرت علی (علیه السلام) مشروط به مشارکت در قدرت کردند، می‌گفتند:
«با تو بیعت کردیم که در رهبری شریک باشیم».
این دو انتظار داشتند، حضرت فرمان روایی، کوفه و بصره (عراق) یا یمن و بحرین را به آنها واگذارد و در قدرت شریکشان گرداند. حضرت در پاسخ ایشان می فرماید:
«به شایستگان که مطمئن به امانت داری و دیانتشان باشم و روحیات آنها با بشناسم حکومت را وا می گذارم.»(13)
دنیاطلبی و حرص مال و مقام، دین وعقل را از دشمنان علی
(علیه السلام) ربوده بود و جز طمع و آزمندی احساسی نداشتند. شخصی از اهل بصره به طلحه و زبیر که فتنه جمل را برپا کرده بودند و ناموس پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دستمایه فریب عوام داشتند گفت: شما از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دارای فضل و بزرگواری هستید، علت حرکت شما به سوی بصره و جنگ چیست؟ آیا پیامبر(صلی الله علیه و آله) به شما دستور داده و یا نظر شخصی شماست؟ طلحه ساکت بود، و با زمین بازی می‌ کرد اما زبیر در پاسخ گفت: شنیدیم در اینجا دراهم فراوانی است آمده ایم که از آنها برگیریم! در پاسخ پرسش دیگری نیز گفتند: «انما جئنا لطلب الدنیا.» به خاطر به دست آوردن دنیا به بصره آمده ایم. (14)
مطالبة خود عثمان بهانه و فریبی بیش نبود بلکه مقصود اصلی دنیا طلبی و قدرت خواهی بود، چنان که در نبرد نخستین بین اصحاب جمل و فرماندار امام علی (علیه السلام) عثمان بن حنیف در بصره، که با خدعه و قتل عده ای از مسلمانان (جمل اصغر) بر بصره سلطه یافتند، میان طلحه و زبیر برای امامت جماعت نزاع درگرفت و ناگزیر عایشه میان آنها اصلاح و پیش نمازی را نوبتی کرد. هر یک جداگانه قفلی بر خزانه بیت المال بصره زدند تا دیگری سهم بیشتر نبرد!
امام علی (علیه السلام) برای ابقاء کارگزاران عثمان و نیز مشارکت دادن برخی متنفذین در قدرت سیاسی بسیار تحت فشار بود. افراد مختلفی از جناحها و دارای موضعگیریهای گوناگون با انگیزه‌های خیر خواهانه و غیرخیرخواه چنین توصیه‌ها و اصرارهایی داشتند. چندین نفر امام را از تمرد، سرپیچی و ایجاد فتنه ها توسط قدرت طلبهای متنفذ هشدار دادند. البته این هشدارها چندان بی اساس نبود، چنان که دربارة سران جمل نقل شده که طلحه و زبیر برای درخواست مشارکت در قدرت نزد امام رفتند، حضرت چون دید گفتارشان شخصی است و ربطی به مردم ندارد، چراغی را که از روغن بیت المال می‌سوخت خاموش کرد، چون چنین دیدند از محضر امام بیرون رفته و گفتند: «این گونه که این مرد به راع شرع می‌رود و با این زهد و صلاح که او دارد، هرگز به ما ولایت نمی‌ دهد، باید چاره دیگر اندیشید.»
پس از آن که پاسخ منفی شنیدند و امام علی (علیه السلام) را غیر قابل نفوذ و انعطاف یافتند، فتنه جمل را در بصره راه انداختند که در این فتنه 20 هزار مسلمان از طرفین درگیری کشته شدند. و خود آن دو نیز به هلاکت رسیدند. (15)
برخی از بزرگان بنی امیه که پیشتر در حکومت عثمان صاحب نفوذ بودند، چند بار به حضرت پیغام دادند و یا نزد آن بزرگوار آمدند که لااقل از برخی امتیازات گذشته برخوردار باشند، تا از کارشکنی و مخالفت دست برداند. حضرت زیر بار این فشارها نرفت، ایشان نیز به اردوگاه معاویه پیوستند و به کمک معاویه فتنه های بزرگی را سامان دادند، لکن امام بر ارزشها پافشاری کرد و دشواریهای جان فرسایی را تحمل کرد.

خونخواهی عثمان دستمایه ظلم و فریب

رویارویی با جریانهای به ظاهر خودی که مدعی اسلام و سنت پیامبر (علیه السلام) بودند ولی به نام دین علیه عدالتخواهی و اصلاح طلبی امام علی (علیه السلام) تلاش می کردند، برای آن حضرت بسیار دشوار بود. چنان که آن بزرگوار نخستین کسی بود که در تاریخ اسلام با «اهل قبله» مبارزه می‌ کرد.
خویهایی که موانع سنگینی بر سر راه حضرت بودند اکنون با شعارهای فریبنده باغی و یاغی شده بودند، رودرویی حضرت با ایشان راه مبارزه را با اهل قبله ای که متمرد و ستم بار شده، به آیندگان آموزش داد، تا با فتنه‌های داخلی چگونه برخورد کنند.
این یاغیان متمرّد مردم تنگ مایه و بی اطلاع را فریب دادند، ظلمی که خود باعث و بانی آن بودند اکنون دادخواه آن شده و از علی (علیه السلام) عدالت و انصاف می خواستند. مجرمینی که علی (علیه السلام) را بر آن جرم متهم می‌ کردند.
قتل خلیفه (مظلوم!) را بهانه کرده بودند و توده ناآگاه مردم را تحت تأثیر عواطف و مظلوم نمایی قرار دارند. به خونخواهی از خونی برخاسته بودند که علی (علیه السلام) نه تنها در آن نقشی نداشت بلکه سخت کوشید که خون خلیفه نریزد و خلیفه کشی باب نشود.
کسانی که خونخواه عثمان شدند خود دخیل در قتل عثمان بودند، لکن امروز سینه چاک کرده و داد مظلومیت او را سر می دادند. فرصت و توان حکومت علوی به جای آن که صرف گسترش عدل و صلاح امور شود اکنون درگیر فتنه‌های داخلی گشته بود. مردم که از واقعیت امور آگاهی نداشتند فریب شعارهای فریبنده را می خوردند و عمله فتنه رو در روی حکومت علوی قرار گرفته بودند، گفتگوی عایشه و ام سلمه برخی از لایه های نفاق و توطئه را روشن می کند:
«عایشه با ام سلمه مشورت کرد که می خواهیم جنگی راه انداخته و به خونخواهی عثمان برخیزم. ام سلمه وی را نصیحت کرد و از این کار بازداشت. سپس هشدار پیامبر (صلی الله علیه و آله) را یادآور شد که حضرت فرموده بود: سگان«حواب»- در راه رفتن به سوی فتنه بصیر بر تو پارس خواهند کرد. و نیز یادآور شد که به حکم قرآن: زنان پیامبر نباید از منزل خود خارج شده و اقدام به چنین اموری کنند. عایشه نصیحت او را نپذیرفت. ام سلمه گفت: نصیحت کردم ولی نپذیرفتنی من که نظر تو را درباره عثمان می دانم، اکنون منظور تو از خونخواهی عثمان چیست؟ در صورتی که اگر عثمان جرعه آبی در همان روز آخر از تو می خواست، از وی دریغ می کردی، اکنون می گویی او مرده است. به جنگ می روی که او سزاوراترین افراد به خونخواهی است.
باز هم عایشه نپذیرفت، ام سلمه درباره حضرت علی (علیه السلام) دعا کرد که خدایا پسر ابی طالب را در جنگ، پیروز کن»(16)
عایشه به قتل عثمان راضی بود، مردم را تشویق می کرد، از او بدگویی کرده و بر وی خورده می گرفت. اما اکنون خونخواه او گشته است. حضرت خود نیز ادعای باطل و اتهام غیرمنصفانة سردمداران فتنه جمل را یادآور می شود و با اندوهی سخت از آنها گله می کند: به خدا قسم نتوانستند گناهی را به من نسبت دهند و انصاف را میان من و خودشان رعایت نکردند«... انهم لیطلبون حقاً هم ترکوه و دماً هم سفکوه... »(17) حقی را از من می خواهند که خود رهایش کردند و انتقام خونی را می طلبند که خود ریختند- ... و انهم للفئه الباغیه، آنان گروهی ستمگرند.
حضرت در بخش دیگر، از مخالفان ستم پیشه و نابکار به خدا شکوه می کند:
«... اللهم انما قطعانی و ظلمانی... و نکثا بیعتی و البا الناس علی...» (18) خداوندا! آن دو با من قطع رحم کردند و بر من ستم روا داشتند و پیمان خود شکستند و مردم را بر من شوراندند.
قتل عثمان، هرگز مورد تایید امام علی (علیه السلام) نبود، چنان که از تندروی و شتابزدگی شورشیان نیز ناخرسند بود. مهمترین فتنه‌های صدر اسلام، به ویژه در عصر حکومت علوی ناشی از قتل عثمان بود. هر فتنه گری کشتن عثمان را دستمایه تبلیغات و فریب افکار و احساسات عمومی می کرد. امام علی (علیه السلام) به هنگام وساطت بین شورشیان و عثمان، خطاب به وی می فرماید:
«من تو را به خدا سوگند می دهم، نکند تو همان پیشوای مقتول این امت گردی، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره می فرمود: در این امت پیشوایی کشته خواهد شد، که پس از آن درهای کشت و کشتار به روی آنها تا قیامت باز خواهد گردید، امور دین امت را بر آنها مشتبه می کند فتنه و فساد را در میانشان گسترش می دهد، تا آنجا که حق را از باطل تشخیص نمی دهند، و به سختی در آن غوطه ور می شوند. و به شدت در هم آمیخته و فاسد خواهند گردید. (19)
تمام کشتارها و خونریزیها در بین مسلمانان پس از کشته شدن عثمان به وقوع پیوست، در آغاز عده ای به بهانة خونش، صدها هزار مسلمان را گرفتار کردند، خسارتهای بسیار به بار آوردند و جنگهای سنگین و پر تلفات «جمل» و«صفین» را به راه انداختند. به دنبال آن، از این دو فتنه، فتنة خوارجس نهروان ناشی شد، امام علی (علیه السلام) به شهادت رسید و سپس ظلم که از جانب باند تبه کار بنی امیّه بر امام حسن (علیه السلام) روا گشت. نبردهای خونینی که بین گروه های اسلامی و زمام داران خود سر بنی امیه و بنی العباس و ستمهایی که این دو سلسلة پلید بر مسلمین و بی گناهان روا داشتند، و هزاران مسلمان از علویان و مومنان به شهادت رسیدند. تمام این خونهای به ناحق ریخته از قتل عثمان ریشه می گرفت.
امام علی (علیه السلام)، اکنون در مقطع زمانی است که سخت نیازمند وحدت امت مسلمان و همدلی و همیاری همه گروه ها و اقشار است تا بتواند ناهنجاریها را به سامان رساند و 25 سال انحراف و غفلتها را جبران کند و اصلاحات بنیادین را محقق سازد، اما متأسفانه در آغاز کار درگیر و پاسخ گوی فتنه ای بزرگ است که خود نقشی در آن نداشت بلکه اگر نصایح و وساطتهای او را گوش می دادند و می پذیرفتند کار بدینجا نمی کشید، و امروز امام علی (علیه السلام) و جهان اسلام گرفتار این همه رنجها نمی شد.
غوغاگران «ناکث» خونخواه شدند که به خونخواهی گرفته نشوند، دست پیش گرفتند که پس نیفتند:
«به خدا سوگند، طلحه به خونخواهی عثمان شتاب نکرد و بدین کار نپرداخت و خونخواهی عثمان را بهانه ساخت مگر این که می ترسید از او خون عثمان مطالبه شد. زیرا او خود متهم به قتل عثمان است. و در میان مردم حریصتر از او بر کشتن عثمان یافت نمی شد، اما برای به شک انداختن مردم و اشتباه اندازی مغالطه کاری، گروهی را به عنوان خونخواهی گرد خود جمع کرده است.» (20)

فتنه ها و جنگ های داخلی

از آسیب های بسیار سنگین و پرخطر که امام علی (علیه السلام) را در امر اصلاحات زمین گیر کرد و موانع بزرگی بر سر راه حضرت شد ، فتنه های سیاسی و نظامی بود که در شکل سه جنگ پرزیان و دشوار حکومت علوی را گرفتار کرد.
افراد تیزبین و هوشیاری مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمق این فتنه ها و فاجعه ها را درک می کردند و اتفاق آنها را پیش بینی کرده بودند. هشدارها و دغدغه‌هایی از پیامبر در این زمینه گزارش شده است. چنان که در آخرین سخنانش، در پایان عمر بر بالای منبر رفت و هشدار داد که: «می‌ بینیم فتنه ها چون پاره های شب سیاه پشت سر هم درمی رسند. در جای دیگر، خطاب به امام علی (علیه السلام) نگرانی خود را از فتنه ها ابراز می دارد:
«تقابل الناکثین و القاسطین و المارقین»(21)
با پیمان شکنان و ستمگران و متمردین نبرد خواهی کرد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) تلاش بسیار کرد و هشدار ها داد، برخی از سردمداران فتنه ها را برحذر داشت تا این فتنه ها شکل نگیرند و امت مسلمانان گرفتار آنها نگردند، اما متأسفانه، جهالت، تعصب، قدرت طلبی و کینه و حسادت، دست به دست هم داد و آنچه را که پیامبر(ص)نگران پیدایش آن بود و نمی بایست پیش آید، رخداد:

ناکثین

سردمداران این فتنه متأسفانه شخصیتهای پر نفوذ، برخی خوش پیشینه و صاحب نامدار بودند: محدث، منسوب به خلفای گذشته، صحابی، شاعر، سرمایه دار پر مایه، و صاحب منسب. همزمان با تشکیل سپاه «شرطه الخمسن (نیروهای انتظامی که از پنج بخش تشکیل می شد)، به فرماندهی مالک اشتر؛ ناکثین پیش دستی کردند، به وسیله اموالی که در زمان عثمان گرد آورده و اکنون از بیم عدالت و مصادره به مکه گریخته بودند، نیروی نظامی تشکیل دادند. از طریق باند تبهکار بنی امیه که از زمان عثمان در شام به قدرت رسیده بودند با روم ارتباط داشتند، نیرو گرد آوردند، باندهای غارت، ترور، وحشت و تهاجم به راه انداختند. در مدینه، بصره، کوفه و... به صورت ایذائی فعال شدند.
طلحه و زبیر که از همان آغاز با امام علی (علیه السلام) بیعت کرده بودند چون خواسته هایشان برآورده نشد و در قدرت شریک نشدند، گفتند ما بیعتمان تحت فشار و اجبار بوده، با دست بیعت کرده ایم و با دل نبوده است بیعت خود را می شکنیم و «نکث» بیعت می کنیم. به بهانه عمره راهی مکه شدند و در آنجا به عایشه پیوستند. عایشه که بیشتر از منتقدین عثمان بود و می گفت او را بکشید، در برگشت از مکه به مدینه چون شنید عثمان کشته شده ولی خلافت به علی (علیه السلام) رسیده از میانه راه برگشت و در مکه ماند. گفت: فتنه ایجاد شده و باید علی را از سر راه برداریم.
برخی از سران فراری حکومت عثمان که بیت المال را دزدیده بودند و از بازخواست عدالت علوی بیم داشتند، مانند: سران بصره و اشراف قدرتمند به فتنه ناکثین کمکهای مالی فراوان کردند. (22)
اینان مردم ناآگاه را فریفتند و با شعارهای گوناگون لشگری به سوی عراق روانه کردند، بر خلاف صریح قرآن ناموس رسول الله (صلی الله علیهم) را بازیچه فتنه قرار دادند.
خود شریک خون عثمان بودند، اکنون خونخواه او شده اند. در بصره حمام خون براه انداختند. استاندار و یاران حضرت را شکنجه کردند و با مکر و حیله کشتند. بیت المال و اموال عمومی را غارت کردند، امام علی (علیه السلام) با مذاکره و وساطت هر چه کرد دست از فتنه برنداشتند، تا ناگزیر برای جلوگیری از قتل و غارت و گسترش بیشتر فتنه متوسل به جنگ شد. در نتیجه هزاران مسلمان فریب خورده و یا بی گناه کشته و مجروح شدند.

قاسطین

جناحهای فتنه انگیز، پیوسته در هر کجا که می توانستند فتنه کردند، یک روز در بصره جنگ جمل را راه انداختند و اکنون در شام ستمگران میدان دارند. یعنی: مراحل زنجیره ای فتنه حفظ می شود و هر جا که زمینه رویاروی و درگیر کردن امام علی (علیه السلام) فراهم می شد، اقدام می کردند. پس از فرو نشستن فتنه در بصره، مرکز فتنه از بصره و عراق تغییر مکان داد و در شام با تکیه بر ویژگی های اشرافی، جاهلی، انگیزه های قومی و کینه و خصومت شکل گرفت.
جناح ستمگران از دسته های گوناگونی ترکیب شده بود که همه در ستم پیشگی و خصومت با حکومت علوی اشتراک داشتند:
فراریان از بیم عدالت و بازخواست. آنان که در گذشته اموال عمومی را غضب کرده و یا در جنایات شریک بودند اکنون نمی توانستند منافع خود را حفظ کنند.

فریب خوردگان

ضعیف الایمانهایی که احساسات قوی، نژادی و تعصبات جاهلانه در وجودشان زنده شده بود. اکنون کینه های جاهلی را در دلشان شکوفا کرده بودند، علی (علیه السلام) را قاتل پدرانشان (در جاهلیت) می دیدند. که اکنون باید انتقام بگیرند. به مردم نادان القاء کرده بودند که: «علی از بین عرب برندة نسل عرب» است، تمام خانواده ها را داغدار کرده است. با این تبلیغات سوء عده ای را وادار کرده بودند که فقط در سپاه شام می توانند انتقام بگیرند. بدین صورت هر کس در گذشته صدمه ای دیده بود، گرد آمده و عمله فتنه شده بود.

سران قبایل و خانها

تمام سران اقوام و طوایف عرب که در ستمها و انحرافها شریک بودند، اکنون با عدالت علی (علیه السلام) و اصلاحات حکومت علوی ریاست و موقعیت خود را در خطر می دیدند. اگر قدرت رسمی خانگرایی تضعیف شده بود اما فرهنگ قومیت و قبیله گرایی از میان نرفته بود. این گونه فریب و تبلیغات، مردم نادان را نیز به خدمت و خدعه خود گرفته بودند و جبهه ای مشارکتی از ائتلاف و پیوستن چند
گروه خائن، یاغی و نادان مانند: «طلقاء»، «قریش»، «عمال و سردمداران عثمان»، «سران بد سابقه قبایل» و هر کس که درک نمی کرد و یا نمی توانست عدل علی را تحمل کند جناح ستم پیشه را تشکیل دادند، صدها هزار مسلمان را گرفتار کردند، به رنج و زحمت انداختند و سپس خسارات بسیار و هلاکت دهها هزار نفر را سبب شدند. نتیجه فتنه قاسطین آن شد که حکومت علوی در اهداف اصلاح طلبانه خود نافرجام ماند، فتنه از فتنه برخواست و حکومت علوی، اما محمد (صلی الله علیه و آله) و جامعه اسلامی روز آسوده و خوشایندی ندید. سپس جو رعب و وحشت، ناامنی و هرج و مرج همه جا را فرا گرفت. امام علی (علیه السلام) با ناامنیهای زیادی درگیر شد و بیشتر در موضع دفاعی قرار گرفت. در هر جا شیعه زدایی و صدمه زدن به انقلابیون راستین و شیعیان و مسلمانان ناب رواج یافت. از هر جا خبر قتلهای فجیع بی گناهان بی پناه به گوش می رسید و امام علی (علیه السلام) با امور ناخواسته درگیر شده بود و از هر گونه اقدام اساسی و اصلاحی بازمانده بود.

مارقین

مارق: تیری که به سرعت رها شود و به هدف نخورد. برخی خودیها بر اثر اشتباه و ارزیابیهای نادرست و عدم تشخیص، از جامعه و امت مسلمان بیرون پرتاب شدند. دستپاچگی، کم بینشی و شتابزدگی ویژه آنان بود. هدف روشنی نداشتند. در صفین سپر بلای معاویه شدند و می رفت که فتنه شامیان و ستم پیشگان پایان پذیرد، اما ایشان مانع از نابودی قاسطین شدند و اوضاع را به زیان حق و به سود باطل تغیر دادند.
افراد ظاهر الصلاح و ظاهر فریب، دین را بد تفسیرمی کردند و افکار بسیار متحجرانه و تند داشتند. برخی از خوارج پیشینه خوبی داشتند اما اکنون فتنه بودند پس از سازمان دهی دست به یاغی گری و سپس اعمال ایذائی زدند. راهها را ناامن کردند، هر که علی را کافر نمی دانست و لعن نمی کرد خونش حلال بود.
برخورد با این فریب خوردگان کوردل، خودیهای یاغی شده و اهل قبله بسیار سخت بود بسیاری از انبان اهل کوفه بودند و نزدیکانشان در میان سپاهیان امام علی (علیه السلام) بودند. اگر سرکوب می شدند عواطف خویشاوندی مشکل ساز بود. لذا امام بسیار سعی کرد برخوردی پیش نیاید.
امام لشکر توانایی برای سرکوبی فتنه شامیان آماده حرکت بود لکن خبر یاغیگری و قتل و غارت خوارج، لشگر را ناگزیرکرد نقداً از شامیان صرف نظر کنند و به فکر چاره این فتنه باشند.
امام علی (علیه السلام) به جای این که با فکری آسوده به فکر ریشه کن کردن فتنه بزرگ شامیان باشد و سپس آسوده در پی اجرای اهداف اصلاحی حرکت کند، اکنون فتنه در فتنه او را گرفتار کرده است. از هر سو اندوهناک است:
لشکر شرور و جنایتکار شام، پیامد فتنه و قتل تبهکاران نهروان، شایعات و تشویشهایی که لشگر کوفه را فرا گرفته و زمینه سستیها و کندیها را فراهم ساخته بود، همه و همه امام علی (علیه السلام) را آزار می‌ داد و دست یابی آن حضرت را به اصلاحات مورد نظرش دشوارتر می کرد.

آسیبهای اقتصادی:

1- بیمناکی از عدالت اقتصادی

از آسیبها و موانع نفس گیری که روند اصلاحات حکومت علوی را کند کرده بود، بر تابیدن برخی از ثروتمندان و منتقدان، عدالت اقتصادی را بود. در برابر آن مقاومت می کردند و از اجرای اصلاحات اقتصادی بیم داشتند. زیرا خلیفه دوم، دیوان را بر اساس سوابق اسلامی افراد و ترکیب قبیله ای قرار داده بود. این ناهنجاریهای اقتصادی از زمان خلیفه دوم آغاز شد و در زمان عثمان با بخششهای بی شمار و فاصله غنی و فقیر، غیر قابل تحمل گشته بود. خمس غنائم مالیات و جزیه سرزمینهای فتح شده که همه به مردم تعلق داشت تنها در اختیار گروهی خاص قرار گرفته بود، این گونه افراد دلبسته بدین وضع گشته و به آسانی تسلیم عدالت نمی شدند، حضرت چون مشکلی واقف خود، جزء پیش شرطها در نخستین زمان بیعت اظهار کرد:
«والله لو وجدته قد تزویج به النسا و ملک بالاما، لرددته فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»(23) : به خدا سوگند اگر چیزی از آن اموال را بیابیم که با آن زنانی را کابین داده یا کنیزانی خریده باشند، آن مال را به صاحبانش باز می گردانم، زیرا در عدل گشایش است، آن که عدل بر او تنگ و دشوار باشد، ستم بر او تنگتر و دشوارتر است.
بسیاری از بستگان عثمان زمینهای خراجی را گرفته بودند. و هر یک با بذل و بخششهای بی حساب و کتاب مال و منالهایی به هم زده بودند. خانه عثمان یکی از مراکز چنین حیف و میلها بود، از این روی حضرت در روز دوم دستور داد:
«تمام سلاحهایی که در خانه عثمان بود و بر ضد مسلمانان به کار گرفته بودند و شترهای زکات و تمام اموالی که او و نزدیکانش از بیت المال تصرف کرده بودند در هر کجا که باشند بگیرند، و به بیت المال برگردانند. این خبر در «ایله» (یکی از مناطق شام) به عمرو بن عاص رسید، نامه ای به معاویه نوشت و یادآور شد که هر فکری داری بکن! فرزند ابی طالب تمام ثروتی را که در این مدت تهیه کرده ای از تو خواهد گرفت. (24)
این اقدام نشان داد که اصلاحات اقتصادی یک شعار نیست که به خاطر مصلحت سنجی با نارضایتی عده ای خاص از آن صرف نظر شود. به صراحت نشان می داد که هیچ کس، در هر موقعیت و یا هر سلیقه ای که باشد، امتیازی به ویژه اقتصادی ندارد. اگر افرادی توفیقاتی داشته اند صرفاً از امتیازات معنوی برخوردارند، لکن در برابر قانون و عدل اسلامی همه یکسان خواهند بود. طبیعی بود که پی گیری چنین اهداف عالی خوشایند بسیاری نبود، آنان که از راه های نامشروع، اموال و املاک، اسبانی عالی، کنیزکان زیبا، خانه های مجلل و زندگیهای اشرافی به هم زده بودند، از بیم مصادره راه فتنه پوییدند و حتی برخی اموال را سرمایه فتنه ها کردند. بازتاب این اصلاحات اقتصادی مخالف و تمرد چهره های سرشناس با حکومت علوی بود. آنان که باید پشتوانه امام علی (علیه السلام) در اجرای اسلام ناب و سنت رسول الله می شدند، خود جلودار فتنه گشتند، چون در مرکز اسلام و از ناحیه برخی از بزرگان و نامداران صحابی پیامبر راه سرپیچی و تمرد بازگشت و یاغیگری باب شد، باندهای تبهکاری مانند دار و دسته بنی امیه نیز جسارت پیدا کردند و از اساس با حکومت علوی به ستیز برخاستند، در اصطلاح «حرمت امام زاده را باید متولی نگاه دارد»، اما هنگامی که متولیان خود یاغی شدند و سرپیچیدند چه انتظاری از ستم پیشگانی است که هرگز دل به اسلام و رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله ) نیستند و ایمان قلبی نداشتند.
برخی از ایشان که در روز سوم حکومت حضرت علی (علیه السلام) برای دریافت سهم خود (به گمان دست و دلبازیهای زمان عثمان) مراجعه کردند، در کمال ناباوری مطلع شدند که حضرت به مسوؤل بیت المال، عبدالله بن اربی رافع دستور داده است:
«از مهاجرین آغاز کن، آنان را بخوان و سه درهم به یکی از آنان که حاضر شد بده، سپس به انصار و پس از آن هر یک از مردم که حاضر شدند، از سرخ و سیاه چنین عمل کن»(25)
افراد پرمایه ناخرسند در حضور کاتب امام اشکال تراشی کرده و به مخالفت برخواستند. گزارش این ناخرسندی به امام ارائه شد، امام از مخالفت شخصیتهای برجسته شگفت زده نشد بلکه با قاطعیت بر ادامه اطلاعات خود تأکید کرد و فرمود:
«و الله ان بقیت و سلمت لاقیمهنم علی المحجه البیضاء»(26)
به خدا سوگند، اگر باقی بمانیم و از این گونه موانع سالم بدر آیم، اصلاحات را بر مسیر روشن نگاه خواهم داشت.
آنان که عدالت و انصاف حکومت علوی را بر نمی تافتند، نطفة فتنه ای مخرب و پرزیان را کاشتند و مانع بزرگی بر سر راه اصلاحات امام علی (علیه السلام) شدند. برای فریب توده مردم خونخواهی عثمان را نیز ضمیمه خواسته های ناروای خود کردند و برای باقی ماندن ثروتهایشان جهت بیعت خود با امام، دو پیش شرط تعیین کردند:
امام بر ثروتهایی که در حکومت عثمان فراهم آورده اند کاری نداشته باشد.
قاتلین عثمان را قصاص کند. (27)
البته موضوع قصاص قاتلین بهانه ای برای حفظ ثروتهای نامشروع و به دست آوردن سلطه و قدرتی بود که در نظر داشتند.
امام به هیچ یک از این دو خواسته پاسخ مثبت نداد و با قاطعیت بر مواضع اصولی و عدالتخواهانه خود استوار ماند.

پرمایگان دنیاپرست

از عوامل دیگری که جامعه آن روز اصلاحات علوی را بر نمی تافت و مانعی بر سر راه اهداف و آرمانهای حضرت علی (علیه السلام) بود، دنیا زدگی، تجمل گرایی و حب مال و جاه بود که در اقشار مردم به ویژه برخی صحابی و سرشناسان آن روزگار پیدا شده بود. بسیاری از مخالفتها و دشمنی ها با حضرت، ریشه در دنیا خواهی داشت. از این روی بسیاری از اعراب امام علی (علیه السلام) را ترک می کردند و به معاویه می پیوستند، زیرا آن حضرت هیچ اربابی را بر رعیتی، عربی را بر عجمی، صاحب نام و صاحب مقام را بر افراد عادی و آشنایی را بر غیر آشنایی از جهت امتیازات مالی برتری نمی داد.
چنان که یاد آور شدیم، دو روز پس از بیعت با مردم، امام علی
(علیه السلام)، حضرت به خزینه دار خود دستور داد، به طور مساوی و بدون تبعیض به هر یک سه درهم از بیت المال حقوق پرداخت کن. در این تقسیم، طلحه و زبیر و عبدالله عمر، سعید بن عاص و مروان بن حکم و گروهی دیگر از قریش حاضر نشدند. آنها پیشتر در زمان عثمان، حداقل هر یک از بیست هزار درهم دریافت می کردند. اکنون سه درهم را اهانت به خود می دانستند. (28)
بیماری دنیا خواهی خطرناک و تباه کننده است. پیامد این صفت ناپسند اخلاقی، ستمها و نابسامانیهای گسترده است که تاریخ آدمی بیش از هر آسیب دیگری تجربه کرده است.
افراد افزون خواه و قدرت طلب بدترین آفت برای قدرت و سیاست هستند، بکارگیری آنان جز فتنه و فساد چیزی به دنبال ندارد.
پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله ) جامعه نوپای اسلامی گرفتار دگردیسی شد و به کژ راهه رفت. ضد ارزش گشت و بازار توجیه برای خانه های مجلل، مجموعه های کاخ سبز داغ گشت.
در زمان عثمان با فراهم شدن زمینه دنیا گرایی و جمع اموال، برخی از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سرمایه داران و پرمایگان بزرگ تبدیل شده بودند. دنیا دوستی در روح آنها رخنه کرده بود و از امام پست و مقام انتظار داشتند.
طرفدار نوعی تبعیض بودند. بخش عظیمی از نهج البلاغه که راجع به تقسیم مساوی بیت المال، عدالت اجتماعی و پرهیز از دنیا طلبی
است، متوجه این گونه افراد است.
امام علی (علیه السلام) در انگیزه های پیدایش فتنه بزرگ جمل، شیفتگی به دنیا و مستی ثروت را هشدار می‌دهد:
«ثم انکم معشر العرب اغراض بلا یا قد اقتربت فاتوا سکرات النعمه و احذروا بوائق النقمه... یتنافسون فی الدنیا دنیه و یتکالبون علی جیفه مریحه...»(29)
شما ای مردم عرب! هدف بلاها و فتنه هایی واقع شده اید که نزدیک شده است تا شما را فرا گیرد. پس از مستی نعمتها و ثروتها بر کنار مانید و از شدت عقوبت حذر کنید... در دنیای حقیر و فرومایه بر یکدیگر پیش می گیرند و بر سر مردار گندیده، سگ منشی می کنند.»
بسیاری از موانع و آسیبهای اصلاحات علوی انگیزه ای جز دنیا خواهی نداشت حضرت، پس از آن که گوشه ای از غصه های خود را بر زبان آورد و از نارواییها و ستمهایی که بر او شده شکوه کرد مالک اشتر عرض کرد:
«شما آنان را به عدل و داد گرفته ای و در میان آنان به حق عمل و حق ناتوان را از اشراف می گیری زیرا در نگاه تو، اشراف بر ناتوانان هیچ گونه برتری ندارند. چون حق فراگیر شد و با همه یکسان برخورد کردی صدای ناله و اعتراض گروهی از آنان که با تو بودند بلند شد. و چون با عدالت با آنان برخورد شد و همگین شدند. . ای امیرمؤمنان ! اگر شما نیز بذل و بخششهای آن چنانی داشته باشید، مردم گرد شما جمع می شوند و از شما پیروی می کنند. اگر چنین کنید خداوند کار شما را سامان بخشد و امور ایشان را پراکنده سازد.
حضرت در پاسخ مالک اشتر، ضمن رد انگیزه های ‌آنان و توضیح لازم، فرمود:
«... تنها انگیزه آنان دنیایی است که از آن جدا شده و به یقین در روز قیامت از آن پرسیده خواهند شد که آیا برای دنیا چنین (فتنه هایی به پا کردند و مانع تحقق اصلاح و عدال) شدند.» (30)

حرص و طمع شدید به دنیا و شئونات دنیایی

نهج البلاغه بیش از هر منبع دینی از دنیا پرستی؟ کرده و بر شیفتگی به دنیا، اشرافیت، اسراف و تبذیر هشدار داده است . این نشانگر آسیب فراگیر و ژرفی بود که اصلاحات علوی را تهدید می کرد.

آسیب های فرهنگی

1- کتمان شایستگیهای امام علی (علیه السلام)

هر مصلحتی به اعتبار مقبولیتی که نزد عامه مردم دارد، می‌تواند در تحقق اهداف اصلاح خود توفیق یابد و به خاطر پیروی و همراهی که مردم دارند، گامهای سازندگی و دادگری را استوار بردارد. اما هنگامی که توده مردم بر اثر تبلیغات سوء و جو مسموم ستم پیشگان در مشروعیت و شایستگی مصلحتی تردید کردند، شانس موفقیت او از بین می رود و برنامه های اصلاحی به سامان نمی رسد.
همه آنان که حکومت عدل امام علی (علیه السلام) را بر نمی تابیدند و اصلاحات علوی با منافع آنان در تضاد بود، دست به دست هم دادند تا فضایل بی شمار حضرت علی (علیه السلام) را کتمان کنند، سوابق درخشان او را اسلام و معنویت از ذهنها بشویند و مانع از آشنایی نسل جدید با شخصیت والای آن بزرگوار شوند. بدین وسیله می‌ توانستند مشروعیت حکومت علوی را زیر سؤال ببرند و مردم را نسبت به آن مردد سازند.
فتنه گران و جناحهای مخالف آن بزرگوار از روی کینه و حسادت از هر آنچه که آنان را به مقصد رساند بهره بردند. حتی آنها که در عمق دل با یکدیگر مخالف بودند. اما در تضعیف حکومت علوی با هم اشتراک داشتند. از هیچ چیز فرو گذار نشدند. «والله ما انکروا علی منکرا و لاجعلوا بینی و بینهم نصفاً... «به خدا از نسبت دادن هیچ منکری به من خودداری نکردند و میان من و خود انصاف ندادند.
در جریان بیماری رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و آمدن آن بزرگوار به مسجد که بر دوش حضرت علی (علیه السلام) و فضل بن عباس تکیه کرده بود، عایشه از آن چنین گزارش می‌دهد:
«پیامبر بر دوش دو نفر تکیه کرده به مسجد حاضر شد، یکی از آن دو فضل بن عباس بود»
از ذکر نام دیگری سرباز زد. چون حدیث عایشه را برای ابن عباس نقل کردند گفت: آن دومی علی ابن ابی طالب بود. عایشه تا بتواند، نام علی را نمی برد. (31)
کار این توطئه چنان بالا گرفت و جو مسموم بود که افراد هنگام نقل حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) نام علی را نمی بردند، بلکه می گفتند: مردی از قریش، یکی از صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا می گفتند: ابو زینب از پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین روایت کرده است.
ممنوعیت نقل حدیث، برای کتمان فضایل علی (علیه السلام)
پس از فوت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با توجیهاتی نقل حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) و گزارش آن توسط صحابی حضرت، ممنوع و متوقف شد. یکی از علل مهم آن این بود که سرتاسر روایات و سیره و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرشار از فضایل علی
(علیه السلام)بود، اگر روایات نقل می شد، ناگزیر فضایل حضرت ظاهر می گشت، و توده مردم به ویژه نسل جدید با شایستگیهای امام علی(علیه السلام) آشنا می شدند. بدین جهت، نقل حدیث ممنوع شد و راویان بزرگی که هر یک گنیجنه ای از معارف و حکمت های نبوی بودند، به جرم حدیث، بازداشت و زندانی شدند. بزرگان صحابه مانند: ابن مسعود، اودرداء، ابو مسعود انصاری، ابوذر غفاری و... که از صحابیان نامی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند، بازداشت و زندانی شدند. (32)
با آن که حدیث و گفتار پیامبر پس از قرآن، از جهت اهمیت قرار داشت، اما نقل، نوشتن و نگاهداری با تدوین آن ممنوع اعلام شد. چنان که ابوبکر دستور داد:
«از رسول خدا چیزی نقل نکنید و اگر کسی از شما درباره مسئله ای پرسید بگویید کتاب خدا در میان ما و شماست، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید» (33)
عمر در بخشنامه ای دستور داد:
«من کان عنده شیء فلیمحه»
هر کسی حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوشته آن را از بین ببرد. شعبی نقل می‌ کند: یک سال با عبدالله بن عمر همنشین بودم، از وی برای نمونه حتی یک حدیث از پیامبر نشنیدم.
صائب بن یزید می گوید:
از مکه تا مدینه با «سعد بن مالک» همسفر بودم، در طول سفر حتی یک حدیث از پیامبر نقل نکرد. (34)
این منبع نزدیک به یک قرن ادامه یافت و سیره و سنت پیامبر که تفسیر قرآن و تجسم و اجرای اسلام بود مورد مذاکره و شناخت و مطالعه امت مسلمان واقع نشد. این عمل باعث انزوای قرآن، عترت و به ویژه شخصیت و منش امام علی (علیه السلام) گشت.
به بهانه هایی، روایات را از دسترس جامعه دور کردند. به عنوان حمایت از قرآن، احادیث نبوی را سوزاندند. بدین وسیله تفسیر قرآن از میان رفت، قرآن مهجور و منزوی شد، ابهامهای بی شماری پدیدار گشت، تحریفها و تفسیر به رأی ها رواج یافت و در این میان بیش از همه حق اهل بیت و در رأس آنها امام علی (علیه السلام) در پرده ابهام و انکار باقی ماند و ضایع گشت.
همان گونه که جمعیت رو به گسترش اسلام از درک حقیقت اسلام ناب و قرآن و عترت محروم ماندند از شناخت امام علی (علیه السلام) تجسم قرآن و اسلام نیز دور گشتند.
امام علی (علیه السلام) پس از خانه نشینی و دور شدن از عرصه قدرت، در انزوای مدینه ناشناخته ماند. 25 سال به چنین وضعی گذشت و کمتر کسی در جهان اسلام از علی و فضائل او نامی شنید غبار فراموشی و گمنامی زلالترین جریان اسلام را پوشاند. مردم عراق و به ویژه شام، حضرت علی (علیه السلام) را نمی شناختند. تنها برخی قبایل یمن که از زمان سفر تبلیغی چند ماهه امام در زمان پیامبر او را دیده بودند، با وی آشنا بودند. همان گونه که یمنیها با دیدن حضرت او را شناخته و به او ارادت داشتند، اگر مردم دیگر سرزمینها نیز با خیر نمی شدند و بر فضایل او اطلاع پیدا می کردند، به آن حضرت ارادت می ورزیدند و دست آویز فتنه گران نمی گشتند.
جندبن عبدالله می گوید: پس از بیعت با عثمان به عراق رفتم و در آنجا برای مردم فضایل امام علی (علیه السلام) را نقل می کردم، بهترین پاسخی که از مردم می شنیدم این بود که این حرفها را به کنار بگذار به چیزی فکر کن که نفعی برایت داشته باشد. گفتم: این مطالب برای هر دوی ما سودمند است. اما طرف بر می خواست و می رفت.» (35)
خلفا و عوامل مغرض امام علی (علیه السلام) را از چشمها انداختند و حرمت او را در میان مردم از میان بردند نقل می کنند: روزی حضرت زهرا (س) از وی پرسید شنیده ام مردم سلامت نمی کنند؟ حضرت فرمود: نه تنها سلامم نمی کنند بلکه پاسخ سلامم را هم نمی دهند.
امام علی (علیه السلام) برای نسل جدید فراموش شده بود، در نظر ایشان حضرت در ردیف دیگر مسلمانان قرار داشت. چنان که در جنگ صفین، کار به جایی رسیده بود که برای مشروعیت جبهه آن بزرگوار، مردم منتظر حضور عمار یاسر بودند که حضور عمار را ملاک حقانیت آن جبهه می دانستند. در حالی که وجود خود حضرت علی (علیه السلام) با آن همه سوابق و شایستگیها و گواهیهای بی شمار پیامبر بر فضایل حضرت، معیار قرار نمی گرفت!
اکنون علی (علیه السلام) با چنین موقعیت شخصیتی و ضعف پشتوانه افکار عمومی و جو بسیارستمگرانه و مسمومی که علیه او است چگونه می تواند به رویارویی در برابر فتنه ها، کژرویها و فسادها بایستد و اهداف بنیادین اصلاح طلبانه خود را محقق سازد.
روزی مظلومی به وی مراجعه کرد و از ستمی که بر او رفته بود شکوه کرد، حضرت فرمود: بیا با همدیگر شکوه کنیم که من نیز مانند تو مظلوم و کسی بیش از من مورد ستم واقع نشده است». (36)
این توطئه پس از فوت پیامبر پیگیری شد، تا در زمان معاویه تکمیل گشت. معاویه رسماً اعلان کرد:
«برئت الذمه ممن بروی شیئا من فضلابی تراب»(37)
امانم را از کسی که روایتی در فضیلت ابوتراب نقل کند بر گرفته ام.
اینان به درستی می دانستند که اگر مردم، به ویژه نسل جدید از شایستگیها و علم و معنویت و پیشینه درخشان امام علی (علیه السلام) اطلاع پیدا کنند، خود ایشان زیر سوال می روند و مشروعیتشان مورد تردید قرار می گیرد. مردم از خود خواهند پرسید که چرا بزرگمردی مانند علی بن ابی طالب با آن همه تجربه معنوی و دانش و شایستگی باید از عرصه سیاست و اختیارات حکومتی دور باشد؟!
از عمربن عبدالعزیز نقل شده که گفته است:
«اگر این مردم نفهم، از آنچه ما درباره علی می دانیم آگاه بودند؛ دو نفرشان از ما تبعیت نمی کردند». (38)
این توطئه و غوغای تبلیغاتی به جایی رسیده بود و توده مردم فریب خورده یا ترسیده بودند که علیه آن بزرگوار و خاندانش برای خوشایند و دشمنان ابراز دشمنی می کردند. حتی برخی جرأت نمی کردند نام فرزندان خود را علی، یا حسن و حسین بگزارند! چنان که حجاج با مردی از قبیله بنی ازد تندی کرد وی گفت: ای امیر ! با ما چنین سخن مگو، زیرا ما دارای فضایلی هستیم که یکی از آنها این است که ما با دوستان ابوتراب وصلت نمی کنیم و در قبیله ما کسی اسم او حسن یا حسین یا فاطمه نیست. اگر از ما بخواهند که از ابوتراب بیزاری بجوییم از فرزندان او هم بیزاری می جوییم. (39)

2- توطئه تردید در مشروعیت حکومت علوی

مخالفان امام علی (علیه السلام) با شگردهای گوناگون سعی در براندازی حکومت علوی و تضعیف شخصیت آن حضرت کردند. همزمان با فتنه ها و توطئه های سیاسی و جنگ افروزیها و خشونتها، جعل، تحریف و تهمت را نیز به صورت انبوهی به کار گرفتند. برخی با سکوت خائنانه، به اصطلاح در نزاعهای سیاسی بی طرف شدند و بر خلاف آن همه فضایلی که از علی (علیه السلام) می شناختند، از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده و دیده بودند، آن حضرت را تأیید نکردند و افکار عمومی به ویژه نسل جدید را روشن ننمودند. زمینه برای غوغاگران آماده شد تا تبلیغات بسیار مخرب و مسموم را علیه حکومت علوی راه اندازند.
عده ای مزدور و دروغ پرداز، از فرصت منع حدیث سوء استفاده کرده و مطالب بی اساس را علیه امام علی و خاندان پاک آن بزرگوار جعل کردند. زیرا هنگامی که منبع احادیث منحصر به حافظه ها و شنیده های افرادی محدود شد، به آسانی هر کسی می توانست هر گونه ادعایی را به نام اسلام و سنت پیامبر مطرح کند و افکار عمومی را تحت تأثیر القائات خود قرار دهد. نوشته، سند و یا افراد مطمئن و یا شهرتی نبود تا سره از ناسره جدا شود، و صحیح از باطل روشن گردد. مردم به اشتباه می افتادند و گمان می کردند واقعیت همان است که می شنوند بسیاری از اصحاب پیامبر و مطلعین، یا از دنیا رفته بودند و یا به نفع جناحهای سیاسی کنار آمده و یا سکوت کرده بودند.
در چنین شرایطی خطیبان و حدیث سازان خود فروخته، خود را به نام محدث جا زدند برای مردم به ویژه نسلهای بعدی که از عمر پیامبر فاصله داشتند، حدیث نقل می کردند به وسیله ایشان فضایل مشهور و مهم امام علی تحریف می گشت و به جای آن تهمت به حضرت نسبت داده می شد.
چنان که رخداد «لیله المبیت» را که شیعه و اهل سنت یکی از بزرگترین فضایل و فداکاریهای امام علی (علیه السلام) برای حفظ جان رسول الله از توطئه ترور مشرکان است، با جعل و تحریف به قاتل حضرت، ابن ملجم نسبت دادند. زیرا معاویه به سمرة بن جندب پیشنهاد کرد که صد هزار درهم می دهم، بگو آیه: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد (40)، درباره ابن ملجم نازل شده است، وی نپذیرفت. معاویه مبلغ را چهارصد هزار درهم بالا برد، سمره پذیرفت و حدیثی از پیامبر جعل کرد که آن حضرت فرموده این حدیث درباره فداکاری ابن ملجم نازل شده است. (41)
جریانهای مخالف امام علی (علیه السلام) نه تنها با نشر فضایل امام علی (علیه السلام) و انتشار اخبار و احادیث مربوط به آن مخالفت کرده و سعی در مسکوت گذاشتن آنها می کردند، بلکه با نشر هر گونه مطلبی و خبری که باعث تقویت موقعیت حضرت علی (علیه السلام) می گشت، مخالفت می نمودند.
پیوسته سعی می کردند در هر گونه شایعه و رخداد علیه آن حضرت تبلیغ کنند، در پی این هدف از هیچ جنایت و خیانتی فرو گذار نمی کردند، چنان که عمر بن عاص «تبه کار معروف» به عایشه گفت:
«دوست داشتم در جریان جنگ جمل کشته می شدی، عایشه گفت: برای چه ای بی پدر! عمرو گفت: چون تو به اجل خود می مردی و به بهشت می رفتی ولی ما کشته شدن تو را بزرگترین حربه علیه علی کرده و بر ضد او تبلیغ می کردیم». (42)
این دسته از هر اقدام و توطئه ای که مشروعیت حکومت علوی را خدشه دار کند و مردم را نسبت به شایستگی آن به تردید وادارد فرو گذار نداشتند. ایشان جنایت و نامردمی را به حدی رسانده بودند که اول موحد جهان و سرور پارسیان را، کافر و بی نماز و... معرفی کنند. شعله این توطئه ها آن چنان زبانه کشیده و نفوذ کرده بود که صدها هزار مسلمان ناآگاه و فریب خورده نسبت به امام علی (علیه السلام) بدبین شده بودند. چنان که در زمان شهادت آن بزرگوار به هنگام نماز و در محراب و مسجد شگفت زده شدند و باور نمی کردند که علی(علیه السلام) اهل نماز باشد. در پی این ستمها و جنایتها سالها خیل مسلمانان ناآگاه، در نماز، برای ثواب و پاداش، حضرت را لعن و نفرین می کردند!
مردم کم اطلاع و ظاهربین، به شک افتاده و نمی توانستند حق را از باطل تشخیص دهند. روز به روز بر تردید و سرخوردگی مردم افزوده می شد، مردد و درمانده نمی توانستند حقیقت را از نفاق و جنایت جدا سازند.
زیرا در یک سو صحابی نامدار با پیشینه های درخشان و انقلابی بودند که یا علی را تأیید نکرده و ساکت شده بودند و یا روی در روی امام به نام دین دشمنی می کردند. بسیاری نمی توانستند پیشینه اینان را از موضع کنونیشان جدا سازند. اقلیتی انگشت شمار آگاه و روشنفکر بودند که در میان این امواج فتنه ها ساحل حقیقت را می یافتند و تردید به خود راه می دادند اما جمع بسیاری متحیر، نمی دانستند حق در کجا و با کیست؟
امروز، که روشنگریهای بسیار و گذشت زمان کار را آسان کرده ما در رویارویی افرادی مانند عایشه، طلحه، زبیر و... یا حضرت علی، به آسانی می توانیم طرف حق را معرفی کنیم، اما در آن زمان چهره نفاق درست روشن نشده بود. چنان که مردی در جنگ جمل مردد شده بود، تحیری شدید او را رنج می داد. این مسلمان ساده دل و فریب خورده که خود نمونه ای از هزاران مسلمان کم اطلاع و گرفتار تردید بود، نزد امام علی (علیه السلام) آمد و عرض کرد:
«ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطل؟»
آیا ممکن است طلحه، زبیر و عایشه به باطل گرد هم آیند و اتفاق کنند؟
حضرت فرمود:
«انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله»(43)
حق بر تو مشتبه شده، حق و باطل به میزان قدر و منزلت افراد شناخته نمی شود نباید اشخاص را مقیاس قرار داد، حق را بشناس تا اهلش را بشناسی، باطل را بشناس تا اهلش را بشناسی».
حضور هزاران مسلمان ساده دل و مبزور جنایت در فتنه جمل نتیجه چنین جو تردید و شبهه ناک بود که مردم نسبت به مشروعیت و حقانیت حضرت علی (علیه السلام) پیدا کرده بودند فتنه حکمیت و تحمیل آن از جانب یاران حضرت بر آن بزرگوار و سپس فتنه ستمگران شام و فاجعه نهروانیان، نتیجه چنین غوغای تبلیغاتی بود، که نسبت به حقانیت حکومت علوی در ذهن مردم ایجاد کرده بودند. پی آمد این شبهه آفرینیها آن بود که امام علی (علیه السلام) نه تنها نمی توانست در اهداف اصلاح طلبانه خود موفق شود و از همکاری توده مردم بهره مند گردد، بلکه دشمن از آنان سوء استفاده کرده و همین مردم را در برابر حضرت و برنامه های اصلاحی وی بسیج کند.
مهمترین دغدغه و درد امام علی (علیه السلام)، بی عدالتیها، تبعیضها و سوء استفاده هایی بود که در حق توده مردم روا می داشتند. اکنون فرصتی پیش آمده بود که جهت ساماندهی بدین ناهنجاریها و اصلاح مفاسد، کمک کار حضرت باشند و از آن همه تلاش و رنج امام قدردانی کنند. اما متأسفانه بر اثر فریب و ناآگاهی به جای همیاری و سپاسمندی آتش گیره فتنه ها و عمله مفاسد می شدند، از این روی حضرت گله می کند: «ان کانت الرعایا قبلی لتشکو حیف رعاتها، و اننی الیوم لاشکو حیف رعیتی»(44)
اگرمردم پیش از این از ستم حاکمان خویش می نالیدند، امروز من از ستم مردم می نالم.

تحریک احساسات تبارگرایی و نژاد پرستی

از دیگر عوامل بازدارنده و آسیبهای اصلاحات علوی تبار گرایی بود که در جامعه آن زمان رونق گرفته بود و امری مرسوم گشته بود. حضرت علی (علیه السلام) که در همه ارکان حکومتی خود شایسته سالاری و عدل و انصاف را ملاک قرار می داد، چنین گرایشی را فساد می دانست و با آن مبارزه می کرد. جامعه عادت کرده و شکل یافته با چنین فرهنگی، اصلاحات علوی را بر نمی تافت.
در نظام علوی، نزدیکان، دوستان، خویشاوندان، فرزندان و هر گونه وابستگان سببی و نسبی با وابستگان جناحی و قبیله ای، بر دیگران به خاطر نسبتشان برتری نداشتند. بلکه گاهی حضرت نسبت به نزدیکان و خویشاوندان خود بیشتر حساسیت نشان می داد، تا عبرتی باشد برای دیگران.
گرایشهای نسبی و حتی حزبی و باندی، از هوای نفس ریشه می گرفت، و از معیارگرایی و توجه به حق و عدل دور بود. در عدل امام علی (علیه السلام) همه انسانها از حقوق اجتماعی برابری برخوردارند. هیچ نژادی دیگر و هیچ طبقه ای بر طبقه دیگر و عربی بر عربی دیگر یا بر غیر عربی برتری نداشت اما این حقایق بزرگ را جامعه آن زمان تحمل کرد. در زمان خلفای گذشته این اصل بلند خدشه دار شده بود حضرت علی (علیه السلام) به کارگزاران خود یاد آور می شود که تحت تأثیر چنین ناهنجاری قرار نگیرند:
«در میان مسلمان در نگاه، گفتار و نشست با مردمان به مساوات رفتار کن. تا نزدیکانت به ستم در تو چشم طمع ندوزند و دشمنت نیز از عدالت تو ناامید نگردد.»(45)
نظام قبیله ای سخت استوار گشته بود، نسبت، نژاد، خون و قبیله و رئیس قبیله که واحد هویتی را نشانه بود، حرف اول را در مناسبات و موضع گیریها می زد. فرد در پیکره قبیله ذوب شده بود، و استقلال شخصیتی نداشت.
نظام فرهنگی قبیله به جای شخص تصمیم می گرفت.
هر چه پیامبر (صلی الله علیه و آله) در 23 سال تلاش سعی کرده بود تعصبها، حمیتها و فرهنگ قبیله ای را تحت شعاع ارزشها و معیارهای اسلامی در آورد، اکنون پس از 25 سال و در نتیجه ارتجاعی دوباره سر برآورده بود و به عنوان عامل تعیین کننده، گاهی فراتر از احساسات دینی عمل می کرد.
تبار گرایی آن چنان دگر بار رخ نموده بود که برخی خلافت علی
(علیه السلام) را به عنوان پیروزی بنی هاشم تصور می کردند و خود را در برابر بنی هاشم ناکام می پنداشتند. همان گونه که ابوجهل ادعای رسالت را ترفندی برای پیروزی در رویارویی و هماوردی با دیگر تیره ها تلقی می کرد، در جریان خلافت چون سخن از خلافت علی (علیه السلام) به میان آمد، شماری در عین دین داری و ادعای نزدیکی با پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دروغ گفتند: نبوت و خلافت، با هم، در یک تیره جمع نمی گردند. بسیاری که در برتری جویی تیره ای و تاریخی احساس ناکافی کردند، نمی توانستند اکنون علی را بر خود پیشوا و فرمانروا ببینند.
این برتری جویی تیره ای، در عرصه گسترده تر نیز نقش بازی می کرد و در دائره ای بزرگتر به عنوان برتری نژادی و تبارگرائی رخ می نمود.
نگرش اصلاحی حضرت علی (علیه السلام)، به انسان، نگرش فراقومی، نژادی و حتی فرا مذهبی بود در باور وی، انسانها، از هر ملیت، نژاد، صنف و مذهبی که باشند، ارزش ذاتی دارند. از این روی حضرت می کوشید که همه مردم به ویژه کارگزاران خود را از احساسات نژادی و تبارگرایی پرهیز دهد، و آنها را از دامن زدن به احساسات قومی دور نگاه دارد. چنان که پیوسته حضرت، کارگزاران ، خود را، با تعبیر «ناس»، «رعیت»، «عامه»، «کل امر»، «عبادالله»، سفارش به رعایت حق مردم و احترام گزاردن بدانها می کرد. به نظر آن حضرت، انسان به ماهو انسان ارزش دارد، خواه مسلمان باشد، یا غیر مسلمان، عرب باشد یا غیر عرب، فقیر، غنی، برده، آزاد، زن، مرد و هر کس در هر مرتبه اجتماعی و از هر صنف و با هر عنوانی که باشند؛ تفاوتی نمی کند.
حضرت در نگرش فرامذهبی با تعبیر زیبای «اما نظیرلک فی الحق و اما اخ لک فی الدین»(46)(قلب خود را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن ... ) زیرا آنها با برادران دینی تواند و یا انسانهایی همانند تو.
اشاره به رعایت حرمت و حق هم نوع می کند.
حکومت علوی تعصبهایی نابجا را ناشی از عصر جاهلیت و حماقت می دانست و عظمت و اعتلای ملت را از نظر معنوی و مادی در پرتو رشد عقلی و درک مفاهیم انسانی می دید.

ارائه چهره ای خشن و ناسازگار از سیاست علوی

برای جذب خلافکاران و ایجاد چتر حمایتی از متمردین و مجرمین، مخالفان امام علی (علیه السلام) سعی می کردند چهره ای خشن و انعطاف ناپذیر از سیاست علوی ارائه دهند. تبلیغ می کردند که علی بن ابی طالب سختگیر و بی گذشت است. در نتیجه عده ای از ترس، به حضرت نزدیک نمی شدند و به دام توطئه می افتادند. البته عده ای هم بودند که از عدالت گریزان بودند و در دستگاه خلافت پیشین آلاف و الوف به هم زده بودند، سرمایه دارانی پر مایه گشته و خطاکارانی که از کیفر اعمال خلافشان بیم داشتند، صید این دامها بودند.
این مجموعه از خائنین، خلاف کارها و بیمناکان متوهم در رویارویی با حکومت علوی به کار گرفته می شوند. بدین سان امام علی (علیه السلام) در اجرای اهداف اصلاحی و عدالتخواهانه خود، با دشواریها و تمردهای جدی روبرو می گشت. هر جا که می خواست قانون و عدالتی اجرا کند به خشونت و تعصب و سخت گیری، متهم می شد و در این میان عدالت ستیزها امنیت می یافتند.

نتیجه:

آن زمان که با مسئولیت حکومت را با اصرار بر دوش علی (علیه السلام) گذاردند خیلی دیر شده بود و چالشهای عمیق و بسیار، فراروی حاکمیت الهی و آرمانی حضرت پدید آمده بود. چالشهایی بسیار عمیق که گذر از آنها هراسناک و طاقت فرسا می نمود. این بار نیز، امام علی (علیه السلام) همانند تمامی عمر خود مانند گذشته برای اجرای عدالت و اصلاحات مورد نظر، فداکاری کرد و همة توان خود را سخاوتمندانه ایثار کرد تا کژیها را راست کند.
مانعها و چالشهایی که اصلاحات حکومت علوی را زمین گیر کرد، بستر و زمینه های آن در انحرافها و خطاهای 25 ساله به وجود آمده بود که امروز باید علی (علیه السلام) و جامعة اسلامی تاوان آن را می پرداخت. پنج سال حکومت علوی در روند اصلاحات با این آسیبها دست و پنجه نرم نمود و نبرد پررنج و پرخسارتی را تجربه کرد.

پی نوشت ها :

1- پژوهشگر سازمان تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
2- نهج البلاغه، خطبه 82
3- همان
4- همان، نامه 53
5- همان، خطبه 3
6- همان، خطبه 32
7- همان، خطبه 131
8- همان خطبه
9- همان، خطبه 33
10- «غرر الحکم»، حدیث شماره 10338
11- نهج البلاغه، نامه 53 با نحف / 137
12- برگرفته از «مروج الذهب»، ترجمه یابنده ج 1/ 690
13- «فروغ ولایت»، 156 و 396
14- «ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه»، ج 2/ 547
15- همان، 548 و 549
16- همان، 138
17- «نهج البلاغه، خطبه 137»
18- همان
19- همان
20- همان، خطبه 164
21- «مستدرک الوسائل» ج 3/ 156
22- برگرفته از «مروج الذهب مسعودی»، ج 1/ 73
23- برگرفته از «مروج الذهب مسعودی»، ج 1/ 73
24- «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید» ج 1/ 296
25- همان، ج 6/37
26- همان
27- همان
28- همان، ج 3/ 172
29- نهج البلاغه، خطبه 151
30- «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید» ج 2/8- 197.
31- «بحار الانوار»، ج 42/19 و 20
32- «تذکره الحفاظ»، ج 1/7
33- «سیره امامان شیعه، مهدی پیشوایی، به نقل از تذکره الحافظ» ج 1/ 3
34- «سنن ابن ماجه»، ج 1/12
35- «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید»، ج 11/44
36- شرح گویا و ترجمه فشرده از نهج البلاغه، ج 2/ 545
37- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11/ 44
38- «تاریخ خلفا»، 201 به نقل از «ربیع الابرار»، ج 1/ 499
39- «فروغ ولایت»، / 54
40- بقره/ 207
41- «شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید»، ج 13/ 263
42- «ره توشه رمضان»، سال 76/ 410، به نقل از نثر الدرر، ج 2/ 83
43- «نهج البلاغه»، خطبه
44- همان
45- «وسائل الشیعه» ج 18/155
46- «نهج البلاغه»، نامه 53

منبع: عباس نژاد، محسن؛ دعائی، حبیب الله؛ سیدی، حسین؛ (1389)، قرآن و مدیریت(2) (مجموعه مقالات)، تهران، مؤسسه نشرشهر، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.