نویسنده: دکتر سید محمد ثقفی
قطعاً در دهه دوم قرن نوزدهم بود که کتاب ابن خلدون، نظر دانشمندان غربی را به خود جلب کرد. در این قرن بود که مستشرقان و علمای غربی به خوبی از معارف کتاب ابن خلدون آگاهی یافتند و نظریات او را در خلال مباحث علمی خود وارد ساختند.
درواقع، در نخستین دهه های قرن نوزدهم که مستشرقان از کتاب ابن خلدون اطلاع یافتند. هربلو (Dr. Herbelo) در اواخر قرن هفده و سیلفستر دوساسی (Desacy) در اوایل قرن نوزده دو مستشرق بودند که نخستین بار قسمت های مقدمه ابن خلدون را منتشر ساختند. اما در این تاریخ، هنوز ابن خلدون در کتاب های تاریخ علم که مستشرقان می نوشتند، جزء مؤلفان مسلمان به حساب نمی آمد.
اما بعد از بحث و بررسی ها و نشریات هامر (Hammer) و شولتز (Sholutz ) بودند که اسم ابن خلدون به زبان ها افتاد و او یکی از دانشمندان بزرگ جهان اسلام به شمار آمد.
دانشمندان آلمانی Hammer رساله ای به آلمانی درباره ی «تاریخ اسلام» منتشر ساخت و در خلال آن به آراء و نظریات ابن خلدون اشاره داشت و او را «منتسکیوی عرب» نامید. سپس او در سال 1872 م. مقاله ای به زبان فرانسه در مجله آسیایی، درباره ی ابن خلدون نوشت که نظر دانشمندان و علمای غرب را به سوی مطالعه آرای ابن خلدون جلب کرد.
هامر نوشت: واقع بینی، داوری و بی طرفی نقد که در «مقدمه» ابن خلدون آمده است، دقت نظر هر مطالعه کننده ای را جلب می کند و او را به شگفت وا می دارد.
او اضافه کرد: در میان تألیفات و کتاب های مشرق زمینیان کمتر کتابی است که شایسته ترجمه (ترجمه کامل) به زبان های اروپایی باشد به جز تألیف کتاب ابن خلدون.
هامر (Hammer) در این تاریخ (1822) مشغول جمع آوری اسناد و مدارک لازم برای نوشتن تاریخ بزرگ خود درباره ی دولت عثمانی بود. او در مطالعه و بررسی های اسناد و مدارک شرقی با منابع غربی، تطبیق می کرد و به این جهت به پایتخت عثمانی (استانبول) در رفت و آمد بود و با رجال دولت عثمانی ارتباط داشت و به کتاب های خطی که در هر کتابخانه عثمانی وجود داشت مراجعه می کرد.
در اثنای این مطالعات بود که او به ترجمه ترکی «مقدمه ابن خلدون» دسترسی پیدا کرد و آن را با خوشحالی کامل مطالعه نمود. و سپس درباره ی کتاب ابن خلدون چنین داوری نمود:
«مقدمه ی ابن خلدون» از مهم ترین تألیفات معروف و مشهور در پایتخت عثمانی است و کتابی است که همه فرهنگیان و اصحاب قلم آن را به عنوان کتاب منبع در مصالح و اداره کشور و جامعه، معرفی می نمایند.
و سپس هامر، به پنج فصل از فصول مقدمه اشاره می کند و مختصری از مباحث آن را در کتاب خود نقل می کنند. و یادآور می شود که منبع هامر فصول مقدمه ابن خلدون، گزارش حاجی خلیفه در «کشف الظنون» است که تنها به گزارش پنج فصل مقدمه، اکتفا کرده است.
او نوشت: «مستشرقان فقط به شعراء اهمیت می دهند و مورخان و متفکران را مسکوت گذارده اند. آن ها در بحث های خود، میان سخیف ترین آثار و مهم ترین اخبار، چندان تفاوتی قائل نیستند. میان اسطوره ای بی فایده و تحلیل فلسفه تاریخ، که دقت و عمق اندیشمندان را بر می انگیزاند. چندان فرق قائل نمی شوند.
شولتز در ادامه بحث های خود، مطلب را به اهتمام اروپاییان به ادبیات لاتینی دوره رنسانس، می برد و می گوید:
«اگر پدران و اجداد ما، اهتمام و توجه خود را به غزل های ادبیات لاتینی انحصار کردند و ما را از نوشته های اندیشمندان و مورخان آنها، با خبر نساختند قطعاً موقعیت ما در مقابل ادبیات عرب، از حال کنونی چندان فرق نمی کرد.
و جهت اینکه ما، مردم را از ابتکارات ملت مسلمان و عرب آگاه سازیم و ذهنیت این ملت بزرگ را که جهان را فتح کردند و علوم و علوم را (برای ما اروپاییان) نگاه داشتند برای مردم معرفی کنیم اعتقاد دارم که باید دست از کارهای تکراری «شرح معلقات سبع و مبالغه گویی های متنبی (شاعر عرب) برداریم. آن ها را با نوشته ها و اندیشه های ابن خلدون آشنا سازیم.
شولتز چنین نتیجه می گیرد که: «من، این مطالعات و ملاحظات علمی را بر اثر مطالعه یک کتاب خطی که اخیراً مطالعه کرده ام، آگاه شده ام و آن، کتاب دانشمند عرب ابن خلدون مغربی است. من ندیده ام که این کتاب «مقدمه» چاپ شده و ترجمه کامل شود».
انتشار مقاله شولتز مستشرق فرانسوی، در میان اروپاییان غوغایی به پا کرد و آنان را واداشت که بعضی از فصول مقدمه ابن خلدون را نقل کرده و ترجمه نمایند.
جلد اول آن در سال 1862، و جلد سوم در 1868 از چاپ خارج شد.
این کار علمی دوسلان، کتاب ابن خلدون را از تنگنای محدودیت خارج کرد و آن را در اختیار دانشمندان و متفکران غربی گذاشت.
انتشار ترجمه فرانسوی مقدمه ابن خلدون، آفاق جدیدی از ذهنیت دانشمندان مغرب را باز کرد و آنان را به ابتکار و نبوغ فکری ابن خلدون آشنا ساخت و آن چنان شگفتی ایجاد نمود که مستشرقان در برابر اندیشه های ابتکاری ابن خلدون سرتعظیم فرود آورند.
از آنجایی که در اوایل قرن نوزده هنوز دانش جامعه شناسی در آغاز دوره نضج و رشد خود بود و مستشرقان آن را بیشتر با افکار و اندیشه های آگوست کنت، مربوط می دانستند و او را مبتکر رشته جامعه شناسی (Sociology) می شناختند، لذا طرح مباحث اجتماعی، اقتصادی تاریخ ابن خلدون برای آن ها جالب بود، از این رو با حرص و علاقه خاصی اندیشه های این متفکر مسلمان را دنبال می کردند از این جهت، خود قانع شدند که باید تحریر تاریخ علوم را یک بار دیگر، تغییر دهند و باید در خلال تاریخ علم از آراء اندیشه های ابن خلدون بحث نمایند.
آنان قبلاً ویکوی ایتالیایی را نخستین عالمی می دانستند که درباره ی «علم تاریخ» و فلسفه تاریخ بحث کرده است. اما بعد از آشنایی با اندیشه های ابن خلدون درباره ی «علم تاریخ» و فلسفه تاریخ، تازه فهمیدند که پیش از ویکوی ایتالیایی، این مباحث سه قرن و نیم جلوتر به وسیله ابن خلدون مطرح شده است. یا چنین باور داشتند که مبتکر علم جامعه شناسی، اگوست کنت فرانسوی است. اما بعد از خواندن مقدمه، توجه کردند که ابن خلدون، تقریباً پیش از چهار قرن و نیم از دوران کنت اساس این رشته علوم انسانی را پی ریزی کرده است.
توجه کردند که بیشترین نظریه و آراء و اصول اقتصادی را که دانشمندان جامعه شناس و اقتصاددان همانند: جان باتیست سامی، کارل مارکس و باکونین از رهبران کمونیسم جهانی است. البته گاهی به طور طرح موضوع و مختصر و احیاناً مفصل و مشروح ابن خلدون به آن ها پرداخته است.
1. درس ها و تحلیل های مستقل که به صورت کتاب یا مقاله ویژه در یک مجله علمی، مقدمه ابن خلدون را به بحث گذارده اند.
2. بحث هایی که در خلال فلسفه اسلامی یا تاریخ کشورهای مسلمان با تاریخ علم میان مسلمین عنوان شده اند.
3. کتاب هایی که درباره ی علوم انسانی، تاریخ اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ علم نوشته شده و در خلال مباحث، آراء نظریات ابن خلدون را مطرح کرده اند.
بدیهی است که نوشته هایی از انوع اول، ارزش بیشتری در این زمینه خواهند داشت. زیرا، مستقلاً و به طور گسترده از نظریات و آراء ابن خلدون بحث می کنند.
اما کتاب های قسم سوم، ارزش بیشتر علمی را حائز می باشند زیرا در آن ها جایگاه و ارزش نظریات علمی ابن خلدون در تاریخ علم و یا علوم انسانی، تعیین می شود.
و قطعاً این نوع کتاب ها ارزش بیشتری دارند، زیرا این گونه کتاب ها در میان متفکران و دانشمندان، انتشار می یابند، برخلاف نوع اول که غالباً در میان متخصصان و اندکی از مطالعه کنندگان، مطرح می باشند.
مهم ترین نوشته هایی که در رابطه با ابن خلدون تحریر شده اند عبارتند از:
1. نوشته اسمیت (N.Smith).
2. روزنتال (Rosenthal)
3. فون کرمر (A.Von, Kremer)
4. لیوین (Lewine)
5. گاستون بوتول (Gaston Bouthoul)
6. گابریلی (Gabrieli)
این نوشته ها به زبان های انگلیسی، آلمانی، روسی، فرانسه، ایتالیایی تحریر شده اند.
اما مقالات اختصاصی به وسیله آر. مونیر (R. Maunier)، کولوزیو (Colosio) فرییر (Ferriere) گومپلوویتز(Gamplovitz) به زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسه و ایتالیایی نوشته شده اند. قسمت دوم نوشته ها که در خلال مباحث مطرح شده درباره ی فلسفه اسلامی، تاریخ کشورهای مسلمان و.... درباره ابن خلدون بحث کرده اند عبارتند از:
کارادوو(Carra devaux) در کتاب «تاریخ در اسلام»
دی بویر (Deboer) در کتاب «تاریخ فلسفه در اسلام»
ریختر (G.Richter) در کتاب «مورخان عرب»
نیکلسون (Nichelson) در کتاب «تاریخ ادبیات عرب»
گوتیر (Gautier) در کتاب خود «قرون تاریک در مغرب زمین»
فوربیگه (G.Faure-Biguet) در کتاب «تاریخ افریقای شرقی در دوره ی حکومت اسلامی»
اما نوع سوم نوشته ها درباره ی ابن خلدون (طرح آراء علم در کتاب های علوم) عبارتند از:
آر. فلینت (R.Flint) در کتاب خود «تاریخ فلسفه تاریخ»
وارد (F.L.Vard) در کتاب خود «جامعه شناسی نظری»
رپاپورت (Ch. Rappaport) در کتاب خود «فلسفه تاریخ همانند دانش تکامل»
رنه مونیر (Rene. Maunier) در کتاب خود «مقدمه ای بر جامعه شناسی»
توینبی (Toynbee) در کتاب مشهور خود «درس هایی از تاریخ»
نظریات دانشمندان درباره ابن خلدون
ما در این بخش، با استفاده از منابع معتبر نظریاتی را که درباره ی ابن خلدون نوشته شده است دانشمند ساطع الحصری در کتاب ارزشمند خود «دراساه عن مقدمه ی ابن خلدون» به آن ها اشاره دارد به طور مختصر می آوریم:
لودویک گومپلونیش درضمن یک بحث مفصل درباره ابن خلدون به عنوان «یک متفکر اجتماعی مسلمان در قرن چهارده» می نویسد:
ابن خلدون را می توان یک متفکر بزرگ معاصر تلقی کرد. ابن خلدون اشتباهی را که متفکران قرن هیجدهم مرتکب شده اند و درباره تمایزها و تفاوت هایی که در میان اقوام و ملل نوشته اند، مرتکب نشده است.
او پدیده ها و حوادث اجتماعی را با عقلانیت ویژه ای بررسی می کند و در این موضوع، نظریات ابتکاری و عمیق اظهار می دارد، پیش از آنکه آگوست کنت و ویکو ایتالیایی به آن ها اشاراتی داشته باشند. درواقع آنچه ابن خلدون نوشته، ما امروز آن را «علم الاجتماع» می نامیم.
استفانو کولوزیو در مجله العالم اسلامی، که در فرانسه منتشر می شد، (1914م) ، درباره ابن خلدون چنین نوشته است:
این نکته قابل انکار نیست که ابن خلدون، مناطق مجهولی را که «جامعه شناسی» کشف کرده است و او پیش از ماکیاولی مونتسکیو و ویکو، علم جدیدی را تأسیس کرده است و آن علم «نقد تاریخ» است.
کشف قانون، جبریت اجتماعی (Determinism) از ابتکارات ابن خلدون است و این مسئله ای است که هنوز رجال فلسفه پوزیتیویسم و علمی روان شناس، هنوز تولد نیافته بودند. این جامعه شناسان مسلمان (ابن خلدون) مبانی عدالت اجتماعی، اقتصاد سیاسی را سال ها پیش از تولد مارکس و باکونین، پنج قرن جلوتر کشف کرده است.
ناتانیل اسمیت، استاد دانشگاه کورنیل آمریکا (1930) در کتابی که درباره ی ابن خلدون می آورد، او را بنیان گذار فلسفه تاریخ و جامعه شناسی، معرفی می کند و می گوید:
ابن خلدون حوزه «تاریخ حقیقی و طبیعت آن را» کشف کرده است، او همانند آگوست کنت، توماس بکل و هربرت اسپنسر یک فیلسوف است. او علم جامعه شناسی را کشف کرده است؛ پیش از آنکه آگوست کنت در قرن نوزده، حدود و مرز جامعه شناسی را تعیین نماید.
اسمیت می گوید: اگر دانشمندان جامعه شناسی که علم جدید «جامعه شناسی» را تأسیس کرده اند، شاید از «مقدمه» ابن خلدون، پیشاپیش اطلاع می یافتند، می توانستند این علم را به سرعت به پیش ببرند.
1. کارادو در کتاب خود، «متفکران مسلمان» در ضمن یک بحث مفصل درباره ی ابن خلدون می گوید:
«انگیزه و اهتمام به بحث و بررسی از تاریخ تکامل و تطور و اسباب حدوث و تقدم آن به ابن خلدون برمی گردد. او متفکری است که این مسئله تکامل و تطور را در سطح مترقی ترین اندیشمندان جهان روز بحث می کند.
5. استاد وارد آمریکایی در کتاب خود جامعه شناسی نظری، درباره ی بحث مبدأ تعیین و جبریت اجتماعی می گوید:
این طور گمان می رود که اولین دانشمندی که درباره ی جبریت اجتماعی (Determinism Social) بحث کرده است. آگوست کنت و ویکو ایتالیایی است در حالی که ابن خلدون قرن ها پیش به این مسئله اشاره کرده و به تبعیت و پیروی جامعه ما از قوانین ثابت (قانون مندی در جوامع) اشاره می کند. جایی که آن روز نفوذ مغرب زمین کاملاً تسلیم فلسفه قرون میانه بود.
6. دی بور (De Boer) استاد دانشگاه آمستردام در کتاب خود «تاریخ فلسفه در اسلام» می گوید:
در مقدمه فلسفی که ابن خلدون نوشته است، نکاتی قابل ملاحظه ای درباره ی روان شناسی اجتماعی علم سیاست، یادآوری شده است. درعین حال مقدمه ابن خلدون، یک کار ابتکاری بزرگی است.
دانشمندان پیشین «مشکل و معضل تاریخ را» به طور عمیق بحث نکرده اند. گرچه آن ها درباره ی تاریخ، کتاب های پرصفحه و زیبا نوشته اند.
اما به نکته ی اساسی درس های تاریخ که بتواند آن را به عنوان یک علم مطرح نماید، نرسیده بودند. این ابن خلدون بود که تاریخ را به عنوان علم مطرح ساخته و آن را در ردیف علوم عقلانی و حکمت قرار می دهد.
از طرف دیگر فلسفه مسیحیت، تاریخ را «وقایع آن را» زمینه ملکوت خداوند در زمین معرفی می کرد. اما ابن خلدون آمد و آن را تفسیر صحیح نمود و میان تطور اجتماع انسانی و اسباب و علل آن رابطه برقرار کرد و آن ها را به نحو قانع کننده ای اثبات نمود.
ابن خلدون آمد مقدمه علم جدید را نوشت، تنها به مهم ترین مسائل آن اشاره کرده، موضوع و روش تحقیق آن را به اجمال بررسی کرد.
اما تحقیق و تفصیل مسایل را به عهده دانشمندان بعدی می گذارد که کار او را تکمیل کرده و مسایل جدیدی را در جامعه شناسی مبتنی بر روش تحقیق نو، مطرح نمایند.
ابن خلدون راه تحقیق علم جدید «جامعه شناسی» را هموار کرده بود، اما ادامه آن همچنان به انحصاری بودن خود، باقی ماند و احدی از مسلمانان (بعد) راه او را دنبال نکردند و مسایلی که او مطرح ساخته بود، تکمیل نگردید.
باوجود این، کتاب او در مشرق زمین، تأثیر عمیقی گذاشت و بسیاری از سیاستمداران مسلمان، که روزگاری بر اروپا حکومت کرده اند (خلفای عثمانی) از قرن پنجم، همگی کسانی بودند که از ابن خلدون تأثیر پذیرفته بودند و کتاب او را خوانده بودند.
با اینکه او از نواقص «مقدمه» بحث می کند و در انطباق مسایل مطرح شده درباره ی جوامع غربی و تاریخ ملل اروپایی، نقد دارد، اما او این نواقص را به شرایط اجتماعی ابن خلدون که در آن پرورش یافته است، نسبت می دهد و به صراحت می نویسد:
«اگر یک فیلسوف سیاسی در جهان مسیحیت ظهور می کرد و می توانست آراء و نظریات ابن خلدون را در خلال چهار قرن اول تاریخ مغرب زمین بفهمد؛ قطعاً این نابغه خیالی، تفسیر علمی قانع کننده ای به وقایع تاریخ مغرب می نوشت که ذهن های دانشمندان مغرب را در این برهه تاریخی قانع می ساخت».
توئینی در ادامه بحث خود اضافه می کند:
یک قاعده اساسی که ما در تحلیل درس های تاریخ، آن را مبنی قرار داده ایم، این قاعده است:
«هر اندیشه تاریخی، نسبی است، تابعی است از شرایط زمانی و مکانی متفکر تاریخ، این قانون طبیعی است که هیچ نابغه انسانی از آن مستثنی نیست».
توینبی اشاره می کند وقتی که ابن خلدون «مقدمه» خود را در قلعه ابن سلامه در مدت 5 ماه بعد از عزلت سیاسی خود، تحریر کرد او به عنوان یک نابغه ظهور نمود.
او می گوید: مرد (ابن خلدون) از عزلت خود بیرون آمد درحالی که او، شکل و ماهیت خود را به شکل فیلسوف جاوید تغییر داده بود و توانست خود را جاویدان سازد و در ذهن و اندیشه هر دانشمندی که «مقدمه» او را مطالعه می کند و درنهایت، توینبی درباره ای ابن خلدون این داوری زنده را صادر می کند.
«ابن خلدون» در «مقدمه» خود (مقدمه تاریخ عمومی) رشته «فلسفه تاریخ» را تأسیس کرده است، مقدمه بدون شک یک کار ابتکاری در نوع خود است که انسان نابغه ای (ابن خلدون) آن را خلق کرده است... .(1)
درواقع، در نخستین دهه های قرن نوزدهم که مستشرقان از کتاب ابن خلدون اطلاع یافتند. هربلو (Dr. Herbelo) در اواخر قرن هفده و سیلفستر دوساسی (Desacy) در اوایل قرن نوزده دو مستشرق بودند که نخستین بار قسمت های مقدمه ابن خلدون را منتشر ساختند. اما در این تاریخ، هنوز ابن خلدون در کتاب های تاریخ علم که مستشرقان می نوشتند، جزء مؤلفان مسلمان به حساب نمی آمد.
اما بعد از بحث و بررسی ها و نشریات هامر (Hammer) و شولتز (Sholutz ) بودند که اسم ابن خلدون به زبان ها افتاد و او یکی از دانشمندان بزرگ جهان اسلام به شمار آمد.
دانشمندان آلمانی Hammer رساله ای به آلمانی درباره ی «تاریخ اسلام» منتشر ساخت و در خلال آن به آراء و نظریات ابن خلدون اشاره داشت و او را «منتسکیوی عرب» نامید. سپس او در سال 1872 م. مقاله ای به زبان فرانسه در مجله آسیایی، درباره ی ابن خلدون نوشت که نظر دانشمندان و علمای غرب را به سوی مطالعه آرای ابن خلدون جلب کرد.
هامر نوشت: واقع بینی، داوری و بی طرفی نقد که در «مقدمه» ابن خلدون آمده است، دقت نظر هر مطالعه کننده ای را جلب می کند و او را به شگفت وا می دارد.
او اضافه کرد: در میان تألیفات و کتاب های مشرق زمینیان کمتر کتابی است که شایسته ترجمه (ترجمه کامل) به زبان های اروپایی باشد به جز تألیف کتاب ابن خلدون.
هامر (Hammer) در این تاریخ (1822) مشغول جمع آوری اسناد و مدارک لازم برای نوشتن تاریخ بزرگ خود درباره ی دولت عثمانی بود. او در مطالعه و بررسی های اسناد و مدارک شرقی با منابع غربی، تطبیق می کرد و به این جهت به پایتخت عثمانی (استانبول) در رفت و آمد بود و با رجال دولت عثمانی ارتباط داشت و به کتاب های خطی که در هر کتابخانه عثمانی وجود داشت مراجعه می کرد.
در اثنای این مطالعات بود که او به ترجمه ترکی «مقدمه ابن خلدون» دسترسی پیدا کرد و آن را با خوشحالی کامل مطالعه نمود. و سپس درباره ی کتاب ابن خلدون چنین داوری نمود:
«مقدمه ی ابن خلدون» از مهم ترین تألیفات معروف و مشهور در پایتخت عثمانی است و کتابی است که همه فرهنگیان و اصحاب قلم آن را به عنوان کتاب منبع در مصالح و اداره کشور و جامعه، معرفی می نمایند.
و سپس هامر، به پنج فصل از فصول مقدمه اشاره می کند و مختصری از مباحث آن را در کتاب خود نقل می کنند. و یادآور می شود که منبع هامر فصول مقدمه ابن خلدون، گزارش حاجی خلیفه در «کشف الظنون» است که تنها به گزارش پنج فصل مقدمه، اکتفا کرده است.
نقص معلومات غربیان
به جد اطلاعات مغرب زمینیان از آراء اجتماعی ابن خلدون محدود بوده است و آن ها تا اوایل قرن نوزدهم، چندان معلوماتی از اندیشه های ابتکاری این متفکر مسلمان نداشته اند. تا اینکه شولتز از مستشرقان فرانسه در مجله ی آسیایی، مقاله ای در مورد «مورخ انتقادی بزرگ ابن خلدون» منتشر ساخت. شولتز در آن مقاله به چاپ کردن مقدمه و ترجمه کامل آن به زبان های اروپایی داد سخن داد.او نوشت: «مستشرقان فقط به شعراء اهمیت می دهند و مورخان و متفکران را مسکوت گذارده اند. آن ها در بحث های خود، میان سخیف ترین آثار و مهم ترین اخبار، چندان تفاوتی قائل نیستند. میان اسطوره ای بی فایده و تحلیل فلسفه تاریخ، که دقت و عمق اندیشمندان را بر می انگیزاند. چندان فرق قائل نمی شوند.
شولتز در ادامه بحث های خود، مطلب را به اهتمام اروپاییان به ادبیات لاتینی دوره رنسانس، می برد و می گوید:
«اگر پدران و اجداد ما، اهتمام و توجه خود را به غزل های ادبیات لاتینی انحصار کردند و ما را از نوشته های اندیشمندان و مورخان آنها، با خبر نساختند قطعاً موقعیت ما در مقابل ادبیات عرب، از حال کنونی چندان فرق نمی کرد.
و جهت اینکه ما، مردم را از ابتکارات ملت مسلمان و عرب آگاه سازیم و ذهنیت این ملت بزرگ را که جهان را فتح کردند و علوم و علوم را (برای ما اروپاییان) نگاه داشتند برای مردم معرفی کنیم اعتقاد دارم که باید دست از کارهای تکراری «شرح معلقات سبع و مبالغه گویی های متنبی (شاعر عرب) برداریم. آن ها را با نوشته ها و اندیشه های ابن خلدون آشنا سازیم.
شولتز چنین نتیجه می گیرد که: «من، این مطالعات و ملاحظات علمی را بر اثر مطالعه یک کتاب خطی که اخیراً مطالعه کرده ام، آگاه شده ام و آن، کتاب دانشمند عرب ابن خلدون مغربی است. من ندیده ام که این کتاب «مقدمه» چاپ شده و ترجمه کامل شود».
انتشار مقاله شولتز مستشرق فرانسوی، در میان اروپاییان غوغایی به پا کرد و آنان را واداشت که بعضی از فصول مقدمه ابن خلدون را نقل کرده و ترجمه نمایند.
ترجمه کامل مقدمه
درنتیجه تأثیر مقاله عالمانه شولتز، مستشرقان و دانشمندان اروپایی، به ترجمه کامل «مقدمه» اقدام کردند و به همین جهت کاترمیر (Qatermere) به سال 1858، آن را در سه جلد چاپ کرد و بعد از آن به ترجمه کامل آن پرداخت. اما متأسفانه او پیش از آنکه کارش را به اتمام رساند از دنیا رفت. به این جهت بارون دوسلان (B.De.Slane)، اتمام کار کاترمیر را به عهده گرفت و مقدمه ابن خلدون را همراه با مقدمه ای مفصل و شرح و تفصیلات بیشتر در سه جلد ترجمه کرد.جلد اول آن در سال 1862، و جلد سوم در 1868 از چاپ خارج شد.
این کار علمی دوسلان، کتاب ابن خلدون را از تنگنای محدودیت خارج کرد و آن را در اختیار دانشمندان و متفکران غربی گذاشت.
انتشار ترجمه فرانسوی مقدمه ابن خلدون، آفاق جدیدی از ذهنیت دانشمندان مغرب را باز کرد و آنان را به ابتکار و نبوغ فکری ابن خلدون آشنا ساخت و آن چنان شگفتی ایجاد نمود که مستشرقان در برابر اندیشه های ابتکاری ابن خلدون سرتعظیم فرود آورند.
از آنجایی که در اوایل قرن نوزده هنوز دانش جامعه شناسی در آغاز دوره نضج و رشد خود بود و مستشرقان آن را بیشتر با افکار و اندیشه های آگوست کنت، مربوط می دانستند و او را مبتکر رشته جامعه شناسی (Sociology) می شناختند، لذا طرح مباحث اجتماعی، اقتصادی تاریخ ابن خلدون برای آن ها جالب بود، از این رو با حرص و علاقه خاصی اندیشه های این متفکر مسلمان را دنبال می کردند از این جهت، خود قانع شدند که باید تحریر تاریخ علوم را یک بار دیگر، تغییر دهند و باید در خلال تاریخ علم از آراء اندیشه های ابن خلدون بحث نمایند.
آنان قبلاً ویکوی ایتالیایی را نخستین عالمی می دانستند که درباره ی «علم تاریخ» و فلسفه تاریخ بحث کرده است. اما بعد از آشنایی با اندیشه های ابن خلدون درباره ی «علم تاریخ» و فلسفه تاریخ، تازه فهمیدند که پیش از ویکوی ایتالیایی، این مباحث سه قرن و نیم جلوتر به وسیله ابن خلدون مطرح شده است. یا چنین باور داشتند که مبتکر علم جامعه شناسی، اگوست کنت فرانسوی است. اما بعد از خواندن مقدمه، توجه کردند که ابن خلدون، تقریباً پیش از چهار قرن و نیم از دوران کنت اساس این رشته علوم انسانی را پی ریزی کرده است.
توجه کردند که بیشترین نظریه و آراء و اصول اقتصادی را که دانشمندان جامعه شناس و اقتصاددان همانند: جان باتیست سامی، کارل مارکس و باکونین از رهبران کمونیسم جهانی است. البته گاهی به طور طرح موضوع و مختصر و احیاناً مفصل و مشروح ابن خلدون به آن ها پرداخته است.
طبقه بندی مباحث دانشمندان درباره ی مقدمه ابن خلدون
می توان آنچه را که غربیان در مورد ابن خلدون نوشته اند به سه نوع اساسی تقسیم کرد:1. درس ها و تحلیل های مستقل که به صورت کتاب یا مقاله ویژه در یک مجله علمی، مقدمه ابن خلدون را به بحث گذارده اند.
2. بحث هایی که در خلال فلسفه اسلامی یا تاریخ کشورهای مسلمان با تاریخ علم میان مسلمین عنوان شده اند.
3. کتاب هایی که درباره ی علوم انسانی، تاریخ اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ علم نوشته شده و در خلال مباحث، آراء نظریات ابن خلدون را مطرح کرده اند.
بدیهی است که نوشته هایی از انوع اول، ارزش بیشتری در این زمینه خواهند داشت. زیرا، مستقلاً و به طور گسترده از نظریات و آراء ابن خلدون بحث می کنند.
اما کتاب های قسم سوم، ارزش بیشتر علمی را حائز می باشند زیرا در آن ها جایگاه و ارزش نظریات علمی ابن خلدون در تاریخ علم و یا علوم انسانی، تعیین می شود.
و قطعاً این نوع کتاب ها ارزش بیشتری دارند، زیرا این گونه کتاب ها در میان متفکران و دانشمندان، انتشار می یابند، برخلاف نوع اول که غالباً در میان متخصصان و اندکی از مطالعه کنندگان، مطرح می باشند.
مهم ترین نوشته هایی که در رابطه با ابن خلدون تحریر شده اند عبارتند از:
1. نوشته اسمیت (N.Smith).
2. روزنتال (Rosenthal)
3. فون کرمر (A.Von, Kremer)
4. لیوین (Lewine)
5. گاستون بوتول (Gaston Bouthoul)
6. گابریلی (Gabrieli)
این نوشته ها به زبان های انگلیسی، آلمانی، روسی، فرانسه، ایتالیایی تحریر شده اند.
اما مقالات اختصاصی به وسیله آر. مونیر (R. Maunier)، کولوزیو (Colosio) فرییر (Ferriere) گومپلوویتز(Gamplovitz) به زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسه و ایتالیایی نوشته شده اند. قسمت دوم نوشته ها که در خلال مباحث مطرح شده درباره ی فلسفه اسلامی، تاریخ کشورهای مسلمان و.... درباره ابن خلدون بحث کرده اند عبارتند از:
کارادوو(Carra devaux) در کتاب «تاریخ در اسلام»
دی بویر (Deboer) در کتاب «تاریخ فلسفه در اسلام»
ریختر (G.Richter) در کتاب «مورخان عرب»
نیکلسون (Nichelson) در کتاب «تاریخ ادبیات عرب»
گوتیر (Gautier) در کتاب خود «قرون تاریک در مغرب زمین»
فوربیگه (G.Faure-Biguet) در کتاب «تاریخ افریقای شرقی در دوره ی حکومت اسلامی»
اما نوع سوم نوشته ها درباره ی ابن خلدون (طرح آراء علم در کتاب های علوم) عبارتند از:
آر. فلینت (R.Flint) در کتاب خود «تاریخ فلسفه تاریخ»
وارد (F.L.Vard) در کتاب خود «جامعه شناسی نظری»
رپاپورت (Ch. Rappaport) در کتاب خود «فلسفه تاریخ همانند دانش تکامل»
رنه مونیر (Rene. Maunier) در کتاب خود «مقدمه ای بر جامعه شناسی»
توینبی (Toynbee) در کتاب مشهور خود «درس هایی از تاریخ»
نظریات دانشمندان درباره ابن خلدون
ما در این بخش، با استفاده از منابع معتبر نظریاتی را که درباره ی ابن خلدون نوشته شده است دانشمند ساطع الحصری در کتاب ارزشمند خود «دراساه عن مقدمه ی ابن خلدون» به آن ها اشاره دارد به طور مختصر می آوریم:
لودویک گومپلونیش درضمن یک بحث مفصل درباره ابن خلدون به عنوان «یک متفکر اجتماعی مسلمان در قرن چهارده» می نویسد:
ابن خلدون را می توان یک متفکر بزرگ معاصر تلقی کرد. ابن خلدون اشتباهی را که متفکران قرن هیجدهم مرتکب شده اند و درباره تمایزها و تفاوت هایی که در میان اقوام و ملل نوشته اند، مرتکب نشده است.
او پدیده ها و حوادث اجتماعی را با عقلانیت ویژه ای بررسی می کند و در این موضوع، نظریات ابتکاری و عمیق اظهار می دارد، پیش از آنکه آگوست کنت و ویکو ایتالیایی به آن ها اشاراتی داشته باشند. درواقع آنچه ابن خلدون نوشته، ما امروز آن را «علم الاجتماع» می نامیم.
استفانو کولوزیو در مجله العالم اسلامی، که در فرانسه منتشر می شد، (1914م) ، درباره ابن خلدون چنین نوشته است:
این نکته قابل انکار نیست که ابن خلدون، مناطق مجهولی را که «جامعه شناسی» کشف کرده است و او پیش از ماکیاولی مونتسکیو و ویکو، علم جدیدی را تأسیس کرده است و آن علم «نقد تاریخ» است.
کشف قانون، جبریت اجتماعی (Determinism) از ابتکارات ابن خلدون است و این مسئله ای است که هنوز رجال فلسفه پوزیتیویسم و علمی روان شناس، هنوز تولد نیافته بودند. این جامعه شناسان مسلمان (ابن خلدون) مبانی عدالت اجتماعی، اقتصاد سیاسی را سال ها پیش از تولد مارکس و باکونین، پنج قرن جلوتر کشف کرده است.
ناتانیل اسمیت، استاد دانشگاه کورنیل آمریکا (1930) در کتابی که درباره ی ابن خلدون می آورد، او را بنیان گذار فلسفه تاریخ و جامعه شناسی، معرفی می کند و می گوید:
ابن خلدون حوزه «تاریخ حقیقی و طبیعت آن را» کشف کرده است، او همانند آگوست کنت، توماس بکل و هربرت اسپنسر یک فیلسوف است. او علم جامعه شناسی را کشف کرده است؛ پیش از آنکه آگوست کنت در قرن نوزده، حدود و مرز جامعه شناسی را تعیین نماید.
اسمیت می گوید: اگر دانشمندان جامعه شناسی که علم جدید «جامعه شناسی» را تأسیس کرده اند، شاید از «مقدمه» ابن خلدون، پیشاپیش اطلاع می یافتند، می توانستند این علم را به سرعت به پیش ببرند.
1. کارادو در کتاب خود، «متفکران مسلمان» در ضمن یک بحث مفصل درباره ی ابن خلدون می گوید:
«انگیزه و اهتمام به بحث و بررسی از تاریخ تکامل و تطور و اسباب حدوث و تقدم آن به ابن خلدون برمی گردد. او متفکری است که این مسئله تکامل و تطور را در سطح مترقی ترین اندیشمندان جهان روز بحث می کند.
5. استاد وارد آمریکایی در کتاب خود جامعه شناسی نظری، درباره ی بحث مبدأ تعیین و جبریت اجتماعی می گوید:
این طور گمان می رود که اولین دانشمندی که درباره ی جبریت اجتماعی (Determinism Social) بحث کرده است. آگوست کنت و ویکو ایتالیایی است در حالی که ابن خلدون قرن ها پیش به این مسئله اشاره کرده و به تبعیت و پیروی جامعه ما از قوانین ثابت (قانون مندی در جوامع) اشاره می کند. جایی که آن روز نفوذ مغرب زمین کاملاً تسلیم فلسفه قرون میانه بود.
6. دی بور (De Boer) استاد دانشگاه آمستردام در کتاب خود «تاریخ فلسفه در اسلام» می گوید:
در مقدمه فلسفی که ابن خلدون نوشته است، نکاتی قابل ملاحظه ای درباره ی روان شناسی اجتماعی علم سیاست، یادآوری شده است. درعین حال مقدمه ابن خلدون، یک کار ابتکاری بزرگی است.
دانشمندان پیشین «مشکل و معضل تاریخ را» به طور عمیق بحث نکرده اند. گرچه آن ها درباره ی تاریخ، کتاب های پرصفحه و زیبا نوشته اند.
اما به نکته ی اساسی درس های تاریخ که بتواند آن را به عنوان یک علم مطرح نماید، نرسیده بودند. این ابن خلدون بود که تاریخ را به عنوان علم مطرح ساخته و آن را در ردیف علوم عقلانی و حکمت قرار می دهد.
از طرف دیگر فلسفه مسیحیت، تاریخ را «وقایع آن را» زمینه ملکوت خداوند در زمین معرفی می کرد. اما ابن خلدون آمد و آن را تفسیر صحیح نمود و میان تطور اجتماع انسانی و اسباب و علل آن رابطه برقرار کرد و آن ها را به نحو قانع کننده ای اثبات نمود.
ابن خلدون آمد مقدمه علم جدید را نوشت، تنها به مهم ترین مسائل آن اشاره کرده، موضوع و روش تحقیق آن را به اجمال بررسی کرد.
اما تحقیق و تفصیل مسایل را به عهده دانشمندان بعدی می گذارد که کار او را تکمیل کرده و مسایل جدیدی را در جامعه شناسی مبتنی بر روش تحقیق نو، مطرح نمایند.
ابن خلدون راه تحقیق علم جدید «جامعه شناسی» را هموار کرده بود، اما ادامه آن همچنان به انحصاری بودن خود، باقی ماند و احدی از مسلمانان (بعد) راه او را دنبال نکردند و مسایلی که او مطرح ساخته بود، تکمیل نگردید.
باوجود این، کتاب او در مشرق زمین، تأثیر عمیقی گذاشت و بسیاری از سیاستمداران مسلمان، که روزگاری بر اروپا حکومت کرده اند (خلفای عثمانی) از قرن پنجم، همگی کسانی بودند که از ابن خلدون تأثیر پذیرفته بودند و کتاب او را خوانده بودند.
ارزیابی مورخ بزرگ توینبی
توینبی - استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد - که در کتاب عظیم خود «درس هایی از تاریخ» در شش جلد که جلد ششم در 1939 انتشار یافته بود. از ابن خلدون یاد می کند و او را از جمله «نوابغ» می شمارد و «مقدمه» او را در وسعت نظر، عمق، اندیشه، توانایی و قدرت تفکر می ستاید.با اینکه او از نواقص «مقدمه» بحث می کند و در انطباق مسایل مطرح شده درباره ی جوامع غربی و تاریخ ملل اروپایی، نقد دارد، اما او این نواقص را به شرایط اجتماعی ابن خلدون که در آن پرورش یافته است، نسبت می دهد و به صراحت می نویسد:
«اگر یک فیلسوف سیاسی در جهان مسیحیت ظهور می کرد و می توانست آراء و نظریات ابن خلدون را در خلال چهار قرن اول تاریخ مغرب زمین بفهمد؛ قطعاً این نابغه خیالی، تفسیر علمی قانع کننده ای به وقایع تاریخ مغرب می نوشت که ذهن های دانشمندان مغرب را در این برهه تاریخی قانع می ساخت».
توئینی در ادامه بحث خود اضافه می کند:
یک قاعده اساسی که ما در تحلیل درس های تاریخ، آن را مبنی قرار داده ایم، این قاعده است:
«هر اندیشه تاریخی، نسبی است، تابعی است از شرایط زمانی و مکانی متفکر تاریخ، این قانون طبیعی است که هیچ نابغه انسانی از آن مستثنی نیست».
توینبی اشاره می کند وقتی که ابن خلدون «مقدمه» خود را در قلعه ابن سلامه در مدت 5 ماه بعد از عزلت سیاسی خود، تحریر کرد او به عنوان یک نابغه ظهور نمود.
او می گوید: مرد (ابن خلدون) از عزلت خود بیرون آمد درحالی که او، شکل و ماهیت خود را به شکل فیلسوف جاوید تغییر داده بود و توانست خود را جاویدان سازد و در ذهن و اندیشه هر دانشمندی که «مقدمه» او را مطالعه می کند و درنهایت، توینبی درباره ای ابن خلدون این داوری زنده را صادر می کند.
«ابن خلدون» در «مقدمه» خود (مقدمه تاریخ عمومی) رشته «فلسفه تاریخ» را تأسیس کرده است، مقدمه بدون شک یک کار ابتکاری در نوع خود است که انسان نابغه ای (ابن خلدون) آن را خلق کرده است... .(1)
پی نوشت ها :
1. مباحث این بخش از کتار دراساه عن مقدمه ی ابن خلدون استاد ساطع الحصری گرفته شده است.
منبع: ثقفی، سید محمد؛ (1390) ابن خلدون نخستین جامعه شناس مسلمان؛ تهران: جامعه شناسان