شناسایی خواسته های فرزندان شرط خانواده ی موفق «3»

یکی از مهم ترین عواملی که بر رفتار اجتماعی ما تأثیر می گذارد، احساس کفایت و «عزت نفس» (1) است. تصور ما از خود را «خودپنداره» (2) می گویند که ترکیبی از شناخت ها و احساساتی است که درباره ی خود داریم. البته
شنبه، 25 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناسایی خواسته های فرزندان شرط خانواده ی موفق «3»
شناسایی خواسته های فرزندان شرط خانواده ی موفق«3»

 

نویسنده: علی حسین زاده




 

4. نیاز به عزت نفس

یکی از مهم ترین عواملی که بر رفتار اجتماعی ما تأثیر می گذارد، احساس کفایت و «عزت نفس» (1) است. تصور ما از خود را «خودپنداره» (2) می گویند که ترکیبی از شناخت ها و احساساتی است که درباره ی خود داریم. البته «عزت نفس» با مفهوم «خود» برابر نیست. مفهوم «خود»، مجموعه ای از عقاید فرد درباره ی خود است که بیشتر بر مبنای توصیف است تا قضاوت؛ زیرا ممکن است بعضی از بخش های مفهوم «خود» خوب یا بد تلقی نشود. وقتی درباره ی ویژگی های فرد با ارزش مثبت و منفی قضاوت نشود، «خود» از عزت نفس جدا می شود. پس عزت نفس، زمانی مطرح می شود که نگاه به «خود» با قضاوت همراه باشد. اگر این قضاوت مثبت باشد، به عزت نفس فرد می افزاید و چنانچه منفی باشد عزت نفس او را کاهش می دهد. برای مثال، پسر بچه ای که زیاد دعوا می کند، اگر این حالت را به منزله ی توانایی خود ارزیابی کند و برای آن ارزش مثبت قایل شود، عزت نفس او افزایش می یابد، ولی چنانچه از این حالت خود ناخرسند باشد و آن را حالت بدی ارزیابی کند، عزت نفس او کاهش خواهد یافت.(3) نوعی «خود» نیز وجود دارد به نام «خود ایدئال » یا «آرمانی» (4) که همواره مسیر حرکت ما را از «خود واقعی» به «خود برتر» مشخص می کند.
عزت نفس با مشارکت فرد در تعاملات خانواده ارتباط دارد. هر یک از افراد خانواده وقتی دچار استرس می شوند، توانایی آنها در برقراری ارتباط آشکار با یکدیگر، باز خورد به یکدیگر و حل مشکلات، همگی به عزت نفس جمعی خانواده بستگی خواهد داشت. افراد خانواده در مواقع بحرانی یا استرس زا، ممکن است ارتباط با یکدیگر را متوقف سازند تا بدین طریق عزت نفس خویش را حفظ کنند.(5)
به طور طبیعی، نوعی علاقه مندی به وضعیت بهتر در همه ی افراد وجود دارد که مایل اند به خود آرمانی برسند، اما این به معنای خود پنداره ی منفی نیست؛ زیرا انسان می تواند وضعیت موجود را قابلیتی برای رسیدن به «خود آرمانی» ببیند و آن را ارزشمند تلقی کند. اقتضای در مسیر کمال بودن، این است که انسان همه ی مراحل زندگی خویش را دوست بدارد. هر مرحله ای در جای خود نیکوست. امیدواری و تکیه بر استعداد و امکانات بالقوه ای که داریم، به ما عزت نفس می دهد. جایی که به توان خود اعتماد داریم و حس می کنیم می توانیم مشکلات را حل کنیم، عزت نفس داریم. هر گاه فکر می کنیم می دانیم چگونه مسائل را تحلیل کنیم و با دید باز با آنها روبه رو شویم، عزت نفس داریم. وقتی فکر می کنیم به استانداردهایی که دیگران بر اساس آن به ارزیابی افراد می پردازند، نزدیک هستیم، خود پنداره ی مثبت داریم و به خود امتیاز خوبی می دهیم. وقتی می بینیم خداوند منان درباره ی ارزش انسان بهشت را مطرح می کند و می فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ «به درستی که خداوند، جان و مال مؤمنان را با بهشت خریداری می کند.(6) عزت نفس می یابیم. جایی که دیگران به ما اهمیت می دهند و ارزش خاصی برای ما قایل اند، احساس عزت نفس می کنیم.
وقتی استعدادهایمان شکوفا می شوند و دیگران ما را تشویق می کنند، عزت نفس ما افزایش پیدا می کند. در مقابل، کسی که خود را کم ارزش و بی خاصیت می بیند و از خودش بیزار است، احساس کرامت و عزت نفس ندارد. کسی که خود را بی ارزش می داند، مورد اعتماد نیست و ممکن است به هر کاری دست بزند.
فرزند قضاوت والدین را درباره ی خود می پذیرد و به آن توجه می کند. وقتی به فرزندتان می گویید: « تو خیلی ناآرام هستی»، او با همین حالت زندگی می کند؛ یا ناآرام است و به همین ناآرامی ادامه می دهد، یا تازه ناآرامی را آغاز می کند. اگر والدین شکل سخن را تغییر دهند و بگویند: « تو بر خلاف آرامش درونی که داری، در ظاهر کارهایت ناآرام است، در حالی که ناآرام نیستی»، فرزند اولاً درباره ی خود مثبت قضاوت می کند؛ به این سبب که دارای آرامش واقعی است و ثانیاً به فکر فرو می رود تا رفتارهایی را انتخاب کند که واقعیت وجود او را نشان دهد.
فرزندان به ویژه آنهایی که عزت نفس کمتری دارند و قاطع نیستند، به تشویق و ترغیب بیشتری نیاز دارند تا بتوانند مسائل خود را حل کنند و احساس موفقیت داشته باشند. بهتر است به آنها اطمینان دهیم که می توانند کارهای فراوانی انجام دهند، اهمیت کارشان را گوشزد کنیم، در موفقیت هایی که کسب کرده اند به آنها بازخورد مثبت دهیم، در جبران ناکامی ها و امکان جای گزین های جدید به آنها کمک کنیم و مسئولیت پذیری آنها را تقویت کنیم.
عزت نفس را نباید با خود برتربینی یک سان دانست. کسی که عزت نفس دارد، خود را آن گونه که هست، می بیند، اما کسی که خود برتربینی دارد، خود را بیش از آنچه هست، می بیند و در حقیقت، از این طریق احساس حقارت واقعی خود را که گاه در اعماق وجود درک می کند، پنهان می سازد و با افراط در بیان شخصیت خود در صدد القای غیر واقعی خود به دیگران است. برتر بودن، با برتر دیدن متفاوت است. به همین دلیل برخی صفاتی که برای خدا خوب است، برای انسان ها بد است. برای انسان، تکبر یکی از صفات پست است که باید از آن دوری کند؛ زیرا یکی از نمونه های خود برتربینی است، اما همین صفت به منزله ی یکی از صفات خدا در دعای جوشن کبیر آمده است؛ زیرا او برتر است، نه اینکه خود را برتر می بیند. بنابراین، وقتی انسان خود را بنده ی خدا می بیند، تمام کارهایش را با بندگی خدا تنظیم می کند و برای خود ارزش قایل است. این برتری حقیقی، عزت نفس را افزایش می دهد و به این ترتیب، انسان خود را بی ارزش نمی کند. امام علی (ع) می فرمایند: « به درستی که برای بدن های شما بهایی جز بهشت نیست؛ پس به کمتر از آن نفروشید.» (7) این نگاه به خود، تقویت کننده ی عزت نفس است.
در روایتی از امیر مومنان علی (ع) آمده است: « به فرزندانتان اکرام کنید و آنها را گرامی بدارید.» (8) پدر و مادر با این کار، در فرزند خویش حالت خود مواظبتی، خود نظارتی و خود کنترلی ایجاد می کنند؛ زیرا او خود را بزرگ و محترم می بیند و نمی خواهد کاری کند که در نگاه دیگران پست شمرده شود. فرزند در برابر شهوات، خود را بزرگ می بیند و حاضر نمی شود با روی آوردن به شهوت ها خود را بی ارزش کند. به همین دلیل، امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: « کسی که خود پنداره ی مثبت دارد و خود را عزیز می بیند، شهوت نزد او بی ارزش می شود.» (9) همچنین دنیا و وابستگی های مادی نزد او بی ارزش می شود. امام زین العابدین (ع) می فرمایند: « کسی که خود را با ارزش می بیند، دنیا نزد او بی ارزش است.» (10) در مقابل، کسی که خود پنداره ی منفی داشته باشد و خود را بی ارزش ببیند، دنیا نزد او با ارزش جلوه می کند و برای رسیدن به دنیا، از خود نیز می گذرد. امام باقر (ع) می فرمایند: « کسی که خود را کم ارزش ببیند، دنیا در چشم او بزرگ جلوه می کند.» (11)
در چنین موقعیتی، دیگر امیدی به خیر او نیست و نمی توان از او انتظار کار خوب داشت. امام علی (ع) می فرمایند: « نه تنها در این موقعیت، امیدی به خیر او نداشته باش، بلکه هرگز خود را از شر او ایمن نبین و برای مصونیت از شر او فکری کن.»(12) امام صادق (ع) می فرمایند: «کسی که خود را کم ارزش می بیند، از شر او در امان مباش».(13) بنابراین، تقویت عزت نفس و داشتن خود پنداره ی مثبت، در افزایش خیر و دوری از پلیدی موثر است.

راه های تقویت عزت نفس

برای اینکه عزت نفس فرزندان خود را افزایش دهیم، می توانیم از این راه ها استفاده کنیم:

الف) توجه به قوّت ها

نگاه ما به رفتار فرزندان باید جامع و کامل باشد و قبل از اینکه به منفی ها توجه، و آنها را گوشزد کنیم، مثبت ها را ببینیم و به آنها اشاره کنیم، فرزند را متوجه توانایی هایش کنیم تا از فکر کردن درباره ی آنها غافل نشود و امید و نشاط یابد. استفان هاکینز(14) یکی از دانشمندان فیزیک نظری است که به جز حرکت اندک نوک یکی از انگشتانش، همه ی بدن او فلج است(15) با بیان این مثال، فرزندان را به جای نداشته هایش، به داشته هایش متوجه می سازیم. آنچه امروزه بیشتر مشاهده می شود، تأکید والدین بر رفتارهای منفی و اشتباهات فرزندان است. نه تنها در خانواده، بلکه در جامعه ی بزرگ تری که زندگی می کنیم، مواردی مانند توجه بیشتر به انتقاد، نقش اپوزیسیون را نمایش دادن و تکیه بر ضعف ها را مشاهده می کنیم. برنامه ی «نود» که از پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی است، بیشتر زمان خود را صرف عیب جویی می کند؛ گر چه در مقام دفاع از برنامه، انگیزه ی این رویکرد را اصلاح می دانند. البته عیب ها را باید در زمان و مکان مناسب تذکر داد و برای رفع آنها تلاش کرد، اما بی توجهی به قوت ها، همچنین توجه به ویژگی های منفی پیش از توجه به ویژگی های مثبت، نشانه ی وجود آسیب در نهادهای تربیتی است. والدین به جای تمرکز بر رفتارای منفی فرزندان، بهتر است به جنبه های مثبت رفتار فرزندان توجه، و مسئولیت پذیری آنها را بیشتر کنند. وقتی والدین رفتارهای منفی فرزندان را گوشزد می کنند، برای آنها این سوء تفاهم را پدید می آورند که پدر و مادر قصد دارند اشتباهات را به رخشان بکشند، با آنها رقابت کنند و نشان دهند که از آنها برترند. والدینی که همواره فرزندان خود را تحت نظر دارند و به شدت بر رفتار آنها نظارت می کنند، حس بی اعتمادی را در آنها تقویت می کنند. البته این بدان معنا نیست که والدین هیچ محدودیتی برای فرزندان خود قایل نباشد یا آنها را راهنمایی و هدایت نکنند. والدینی که فرزندانشان را کاملاً آزاد می گذارند. به اندازه ی والدین سخت گیر گرفتار مشکل می شوند، چون فرزندانشان به موجوداتی خودخواه و کنترل ناپذیر تبدیل می شوند که نه میلی به همکاری نشان می دهند و نه برای خواسته های والدینشان اهمیتی قایل اند. نکته ی مهم این است که این محدودیت و هدایت برای فرزندان سوء تفاهم ایجاد نکند.
تکیه بر موفقیت ها، انگیزه ی درونی تولید می کند. با تعریف و تمجید والدین، فرزندان ترجیح می دهند بسیار تلاش کنند تا خود را نشان دهند. بسیاری از فرزندان فکر می کنند نمی توانند موفقیتی به دست آورند. تکرار اشتباه و ناکامی، این فکر را تقویت می کند. یکی از دلایل این کار، انتظارات فراوانی است که والدین از فرزندان دارند. پدر و مادر می توانند با تأکید بر کارهای مثبت فرزندان این مشکل را برطرف سازند و با اشاره به قوت ها، خودباوری را به آنها هدیه کنند. به علایق فرزندان توجه کنید؛ زیرا ایجاد انگیزه ی می کند و رفتارهای مثبت را افزایش می دهد. وقتی به علایق آنها توجه می کنید، یادگیری برای آنها جالب و دلخواه می شود.
این نکته نیز شایان توجه است که گاه پدر و مادر از دو روش استفاده می کنند. اگر یکی از والدین روش مطلوب را برگزیند و دیگری از روش استبدادی استفاده کند یا مانند فرد بیگانه ای، به رفتار فرزند بی توجه باشد، فقط اولی می تواند رابطه ی خوبی با بچه ها برقرار کند و دیگری از این رابطه ی خوب باز می ماند، حتی ممکن است رابطه ی بدتری هم پیدا کند، زیرا وقتی هر دو روش کنار یکدیگر باشند و در ذهن فرزندان با یکدیگر مقایسه شوند، تفاوتشان چشمگیرتر خواهد بود. بنابراین، بهتر است پدر و مادر هر دو از روش مطلوب استفاده کنند.

ب) توجه به تفاوت های فردی

بسیاری از والدین با مقایسه ی فرزندان خود با یکدیگر یا با فرزندان دیگران، ضعف های آنان را بازگو می کنند؛ زیرا این مقایسه با افرادی انجام می شود که موقعیت بهتری دارند و پدر و مادر دوست دارند فرزندان خود را با آنها مقایسه کنند. این مقایسه به فرزند ضربه ی روحی می زند، از عزت نفس او می کاهد و تلاش او را بی ارزش می کند. آگاهی والدین اقتضا می کند که تفاوت های فردی را بپذیرند، به علایق و سلیقه های آنها احترام بگذارند و بپذیرند ایده ها، افکار و باورهای فرزندان، متفاوت است. والدین نمی توانند ارزشهای خود را به فرزندان تحمیل کنند؛ زیرا آنها مستقل اند و گاه بدون توجه به ارزش های پدر و مادر، رفتارهایی برمی گزینند. والدین باید با تدبیر و دوراندیشی، زمینه های قضاوت مثبت فرزندان را فراهم کنند. و به آنها فرصت رشد اعتماد به نفس و افزایش عزت نفس را بدهند.
البته ممکن است پدر و مادر فکر کنند با این روش، نفوذ خود را بر فرزندان از دست می دهند، ولی واقعیت این است که پدر و مادر با اجرای مدبرانه ی این روش ابتدا به فرزندان کمک می کنند تا خودشان مشکلات خود را حل کنند، آن گاه اگر رفتارهای غیر قابل قبولی را از فرزندشان مشاهده کردند، نقش خود را ایفا می کنند.

ج) نظرخواهی از فرزند

با توجه به گسترش علم، فزونی رشته ها و رویکرد نسل نو به تحصیل و ادامه ی آن، والدین می دانند که ممکن است فرزندان از مطالبی آگاه باشند که آنها از آن بی خبرند. پس بهتر است از اطلاعات فرزندان بهره گیریم و از آنها نظرخواهی کنیم. این نظرخواهی نه تنها به نقل و انتقال اطلاعات منتهی می شود و به والدین آگاهی می دهد، بلکه این حس را در فرزندان تولید می کند که مورد احترام واقع شده و به حساب آمده اند. در چنین صورتی، فرزندان اعتماد به نفس خوبی پیدا می کنند و به تلاش خود برای رسیدن به موقعیت های بهتر ادامه می دهند.
در این زمینه پیشنهاد می شود از راهکار جلسات خانوادگی استفاده شود. این جلسات سبب می شود فرزندان متوجه اهمیت خود نزد پدر و مادر بشوند و اتهام استبداد والدین برطرف شود. باید به همه ی اعضای خانواده فرصت داد تا حرف دل خود را با عباراتی سرشار از احترام و مهربانی و به دور از دورویی مطرح کنند و به نحوی خود را در تصمیم گیری، مفید و مؤثر ببینند. جلسه ی خانوادگی برنامه ای تعریف شده که به آنها مربوط است، نظر دهند. هدف این جلسات دسترسی به راه حل های گوناگون و انتخاب بهترین راه حل است. این جلسات فقط در زمان بحران تشکیل نمی شود، بلکه جلساتی منظم در دوره ی زمانی خاص است که به طور عادی برگزار می شود و همه ی افراد درباره ی موضوع مورد نظر اظهار نظر می کنند. اگر در فاصله ی زمانی دو جلسه، برای کسی مسئله ای مطرح شد که نتوانست برای آن چاره ای به صورت فردی بیابد، باید تا جلسه ی بعدی صبر کند. تمام تصمیمات هر جلسه، تا جلسه ی بعد اعتبار دارد و چنانچه در جلسه ی بعد تصمیم جدیدی گرفته شود، همه به آن پایبند خواهند بود. این جلسات برای حل مسئله نیست، بلکه فرصتی برای افراد خانواده فراهم می آورد تا به راحتی نظرهای خود را بیان کنند؛ از احساسات مثبتی که درباره ی پدر، مادر و سایر اعضای خانواده دارند، سخن بگویند؛ کارهای منزل را ارزیابی کنند؛ اگر دل خوری یا شکایتی دارند، بیان کنند؛ در تصمیمات خانوادگی شریک شوند؛ و پس از اظهارنظرهای متفاوت به نتیجه گیری بپردازند. برای دستیابی به نتیجه ی بهتر، لازم است این نکات رعایت شود:
- در تصمیم گیری برای زمان و مکان جلسه، از دیدگاه های همه ی اعضای خانواده استفاده شود تا کسی خود را بی اهمیت تلقی نکند و به دیدگاه همه ی افراد احترام گذاشته شود. زمان جلسه باید محدود باشد و به درازا کشیده نشود؛
- مدیریت و ریاست جلسه باید به صورت چرخشی باشد و به طور طبیعی، بهتر است در جلسه ی اول و دوم، پدر و مادر مدیریت جلسه را به عهده گیرند و یکی از افراد دستورالعمل جلسه و نتایج آن را یادداشت کند تا تصمیمات گرفته شده در دسترس همه قرار گیرد. فرزندان از زمانی که قدرت تحصیل رسمی را پیدا می کنند، می توانند مدیریت جلسه را به عهده گیرند؛
- به همه ی افراد فرصت اظهار نظر داده شود. در این بخش بهتر است ابتدا فرزندان نظر خود را بگویند و پدر و مادر در صورت نیاز، نظر آنها را کامل کنند. والدین نباید به گونه ای عمل کنند که فرزندان به اشتباه احساس کنند تشکیل جلسات فقط برای بیان خواسته های والدین از فرزندان است تا آنها به خواسته هایشان برسند. همه باید تشویق شوند که حرفشان را بزنند و پیشنهاد دهند. به همه فرصت دهید درباره ی کارهای منزل، توزیع منصفانه ی آن، کارهایی که باید دسته جمعی صورت گیرد، برنامه های تفریحی و... صحبت کنند؛
- موضوعاتی در جلسه قابل طرح است که به همه ی افراد خانواده مربوط باشد؛ بنابراین اگر برخی فرزندان خواستند مسائلی مطرح کنند که ویژه ی پدر و مادر است، والدین می توانند بگویند: این موضوع قابل طرح در جلسه ی خانوادگی نیست. همان گونه که اگر یکی از فرزندان درباره ی فرزند دیگر مسئله ای شخصی ویژه ی او را مطرح کرد، شما می توانید بگویید: « این مسئله در دستور کار جلسه قرار نمی گیرد»؛
- از گوش کردن فعال استفاده کنید که در هر تنشی می توان آن را به کار برد و سطح تنش را پایین آورد. بکوشید از همه ی مهارت های ارتباطی خود بهره گیرید. از «پیام های من» استفاده کنید و دیگران را به مشارکت بخوانید؛
- فرصت هایی که در جلسه به افراد داده می شود باید برای رسیدن به حل مشکلات باشد. بنابراین، اگر مشکلی مطرح شد، باید از سوی طرح کننده ی مشکل راه حلی بیان شود. همچنین موضوعاتی را مطرح کنید که جنبه ی عمومی داشته باشد. اگر جلسه به سوی شکوه و گلایه از افراد پیش رود، باید آن را به سمت حل مسئله سوق داد.

د) اولویت دادن به تلاش، نه به نتیجه

دیدن موفقیت ها و نتایج مثبت در کار فرزندان، دشوار نیست، اما باید بدانیم موفقیت چیزی نیست که همه روزه به چشم آید و نتیجه ی کار وقتی دیده شد، آن گاه کار را موفق قلمداد کنیم. اگر والدین درباره ی کارهایی از فرزندان که به نتیجه رسیده است، بازخوردهای مثبت نشان دهند، باعث می شوند فرزندان کارهای فراوانی را که در حال انجام دادن آن هستند، با تردید ادامه دهند و اعتماد به نفس نداشته باشند. در اصل، فراروی حرکت هر انسانی نتیجه ی آن است که برای رسیدن به آن، تلاش می کند، اما مهم تر از به نتیجه رسیدن یا نرسیدن، این است که بدانیم آنها تلاش می کنند توجه دادن بچه ها به کسب نتیجه، اضطراب و نگرانی را در آنها افزایش می دهد؛ زیرا کسب نتیجه در اختیار آنان نیست، در حالی که تلاش در اختیار آنهاست و می توانند آن را هر گونه که بخواهند هدایت کنند. با این نگرش، هم مسئولیت پذیری فرزند افزایش می یابد؛ زیرا فرزند احساس می کند که کاری به او واگذار شده که در اختیار اوست؛ بنابراین می تواند مسئولیت آن را بپذیرد، و هم امید به تلاش افزایش می یابد؛ زیرا ارزشیابی فرد بر اساس تلاش اوست و نتیجه، فرع تلاش است. پدر و مادری که نتیجه را مطرح می کنند و آن را به رخ فرزند می کشند، او را تحت فشار عصبی قرار می دهند و به سرکشی وا می دارند. برای اینکه عزت نفس فرزندتان را افزایش دهید، باید تلاش او را ارزیابی کنید، همان گونه که قرآن می فرماید: لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى‌؛ (16) «برای انسان جز تلاش او چیزی نمی ماند».

هـ ) مسئولیت دادن به فرزند و اعتماد و اطمینان به توانمندی او

والدین باید از فرزندان انتظار داشته باشند که مسئولیت بپذیرند و پاسخ گوی اعمال و رفتار خود باشند. این پدیده زمانی رخ می دهد که مسئولیتی به آنها واگذار شود، و مسئولیت زمانی واگذار می شود که به فرزندانمان اطمینان داشته باشیم. البته منظورمان این نیست که اطمینان داشته باشیم آنها کار را بی عیب و نقص انجام می دهند، بلکه منظور این است که بدانیم آنها در صدد هستند کار را با تعهد انجام دهند و سرسری به آن نگاه نکنند. اگر به آنها اهمیت دهیم و برایشان ارزش قایل باشیم، به طور طبیعی برای آنها مسئولیت ایجاد می شود. وقتی فرزند شما می خواهد کاری کند که هزینه ای در پی دارد، به طور طبیعی هزینه ی آن را می پذیرید، چون فرزند شما درآمدی ندارد. اما مراقب باشید او بی مسئولیت بار نیاید. کاری که او شروع می کند، در اصل باید به نتیجه برسد و این امکان ندارد مگر اینکه با دقت تمرین کند تا کار را یاد بگیرد. اگر پدر و مادر دیدند فرزند تمرین نمی کند، باید هزینه ی کار را به خود او واگذار کنند تا بداند باید مسئولیت کار خود را بشناسد و بپذیرد. در این زمینه، برخی والدین آن قدر کوتاهی می کنند که اصلاً کاری را به فرزند خود واگذار نمی کنند و باعث می شوند فرزندان تجربه کسب نکنند، اراده ی ضعیفی داشته باشند، از مدیریت لازم بی بهره باشند و ترسو، بی جوهر و بدون اعتماد به نفس باشند. برخی دیگر نیز کار را به فرزند واگذار می کنند، اما پس از آنکه فرزندشان کوتاهی کرد، بدون اینکه او را مسئولیت پذیر کنند، خودشان کار را انجام می دهند و او را خودخواه و بی مسئولیت بار می آورند. هر دو گروه، مسیر افراط و تفریط را طی می کند و از مسیر اعتدال دور می مانند.
فرزندان افزون بر نیازهای فیزیولوژیکی، چهار نیاز اساسی دارند: نیاز به عشق و امنیت، نیاز به کسب تجارت جدید، نیاز به تحسین و قدردانی، و نیاز به مسئولیت پذیری.(17) برای اینکه مسئولیت پذیری درست انجام شود و عزت نفس فرزندان را افزایش دهد، باید به طور واضح، حد و حدود وظایف، حقوق و فرصت های آنها را تعیین کرد. گاه والدین بدون اینکه برای فرزندان وظایفی تعریف کرده باشند، برای آنها حقوقی قایل اند و در کنار آن می خواهند فرصت اظهار نظر و ابراز خواسته را نیز به او بدهند. چنین فرزندی در کل، خیالاتی با مسائل روبه رو می شود؛ پر توقع، خودپسند و مغرور خواهد بود؛ توجه دیگران هم برایش چندان مهم نیست و تنها زمانی به خروش می آید که سخنش عملی نشود.
به این گفت و گو توجه کنید:
پدر: می خواهم خانه ی جدید بخرم که مساحت بیشتری داشته باشد و اعضای خانواده در آن امکانات بیشتری داشته باشند.
پسر: بابا، مثلاً می خواهی چند طبقه باشد؟
پدر: می خواهم خانه ی سه طبقه ای بخرم تا از دو طبقه ی آن، تو و برادرت در آینده استفاده کنید.
پسر: عمراً ما بیاییم با شما زندگی کنیم. بابا جون به این فکرها نباش. اگر می خواهی برای ما کاری انجام دهی درست انجام بده. حالا بگو ببینم این خانه کدام منطقه ی شهر است؟
پدر: همین نزدیکی هاست. خانه ی نوساز و خوبی است. ان شاء الله حالا حالاها می تونیم توی آن راحت زندگی کنیم.
پسر: یعنی بعد از این همه زندگی تو این محل، باز هم پایین شهر باشیم؟ بابا دنیا عوض شده هر کسی خانه عوض می کند منطقه ی بالای شهر می رود، نه اینکه در جا بزند.
پدر: درسته که خانه ی جدید همین نزدیکی هاست، ولی اطرافش همه ی خانه ها لردی و تازه ساز و خیلی متفاوت است.
پسر: اصلاً ما بیخودی با شما حرف می زنیم. ما هر چه بگوییم شما حرف خودتان را می زنید. وقتی این جوریه، اصلاً چرا با ما مشورت می کنید.
پدر: باباجون، ما الآن امکاناتمون اجازه نمی دهد که منطقه ی بالا شهر برویم و تازه خانه ی بزرگ تری هم تهیه کنیم. چاره ای نداریم جز اینکه همین جاها خانه تهیه کنیم.
پسر: بابا چاره نداریم چیه؟ این همه آدم پس چه جوری امکان رفتن به بالا شهر را پیدا کردند؟ لابد می خواهی بگویی ارث پدریشون رو دادند یا خدای نکرده..
پدر: نه بابا جون، آدم ها متفاوت اند. هر کدام ارزش هایی دارند، موقعیتی و شأنی دارند که با همدیگر تفاوت دارد.
پسر: دوباره این واژه «شأن را مطرح کرد. بابا شأن چیه؟ یعنی می فرمایید شأن ما فقیریه و شأن دیگران دارندگی و برازندگی؟!
پدر: بالاخره هر کسی توی این دنیا محدودیت هایی دارد. حالا یا سنت های اجتماعی برایش محدودیت ایجاد می کند یا باورهای دینی یا...
پسر: نه، حالا فصل این حرف ها نیست. توی قرن بیست و یکم که این حرف ها جایی ندارد.
آنچه در این گفت وگو کاملاً مشهود است، این است که فرزند حدود خود را نشناخته است و با تفکرات، ارزش ها و باورهایی خودخواهانه حرف می زند. وی نه تنها به مسائل دینی پایبندی کافی ندارد، بلکه اصول انسانی هم برای او چندان مطرح نیست. در اصل جز برای خود، برای کسی که استقلال قایل نیست و حریم دیگران را به راحتی می شکند.

و) مثبت نگری

وقتی فرزند شما کار خوبی انجام می دهد، طبیعی است که شما او را تشویق می کنید و از حرف هایتان، نگاه مثبتتان پیداست. این نگاه مثبت را حتی در زمانی که فرزندتان به موفقیت نمی رسد. از دست ندهید و با همین نگاه با او سخن بگویید. برای مثال، وقتی فرزند شما در مسابقه ای امتیاز دلخواه خود را نمی گیرد، به جای اینکه به او بگویید: «واقعاً حیف شد که امتیاز نیاوردی»؛ یا اینکه بگویید: «من بعد به تو خواهم گفت چه کار کنی تا موفق شوی»، به او بگویید: « می دانم همه ی تلاش خود را کردی و این امتیاز اصلی شماست». با این سخن، شما با او همدلی کرده و او را پذیرفته اید. همچنین وقتی میان او و دوستش مشاجره ای رخ می دهد و از اشتباهی که کرده است، به شدت ناراحت می شود، به جای اینکه به او بگویید: «نمی فهمی چه کار می کنی و کار بسیار زشتی انجام دادی»؛ به او بگویید: « همه ی ما گاه اشتباه می کنیم. مهم این است که در صدد جبران اشتباهمان باشیم.» وقتی فرزند شما از درس خواندن می نالد و مدام گله می کند، به جای اینکه بگویید: «تازگی ها خیلی لوس و پر توقع شدی و تنبلی می کنی»؛ بگویید: « هیچ کس همیشه بیکار نیست و همه چیز بر وفق مراد انسان رخ نمی دهد». وقتی از درس های فهمیدنی، مثل ریاضی نمره هایی پایین می آورد، به جای اینکه بگویید: « افتضاح است. به طور حتم، با این نمره ها می خواهی کنکور هم قبول شوی»؛ بگویید: « در درس های حفظی نمره های عالی داشتی و با مهارت های شناختی می توانی از درس های فهمیدنی نیز نمره های خوبی بگیری.»
احمد نوجوانی هفده ساله بود و می خواست فرصتی داشته باشد تا به صورت قانونی رانندگی کند. اما آیین نامه ی رانندگی این فرصت را از او گرفته بود و باید صبر می کرد تا هیجده ساله شود. او به پدرش گفت: به نظر من این منصفانه نیست قانونی تصویب کنند که فرصت ها را از دیگران بگیرند و آنها را از استعدادهایی که دارند، باز دارد. بهتر بود به جای شرط سنی به توانایی های فرد نگاه می کردند؛ آن گاه قانونی تصویب می کردند که با واقعیات انطباق بیشتری داشته باشد پدر گفت: مسلم این است که شما با اینکه هفده ساله هستی، توانایی های سنین بالاتر از خود را داری و این به نظر من اهمیت ویژه ای دارد که باید بدان توجه کرد. پدر با این سخن، توجه فرزند را از نکته ی منفی به نکته ی مثبتی که با توجه به این قانون، قابل دریافت بود، جلب کرد.

5. نیاز به محبوب بودن

جوانان و نوجوانان از پدر و مادر می خواهند که آنها را بی قید و شرط دوست بدارند. فرزندان می خواهند به طور کامل از محبت والدین برخوردار باشند و با این دیدگاه در زندگی خود احساس امنیت کنند. پسر و دختر شما می خواهد همیشه به او بگویید دوستت دارم، و حتی زمانی که اشتباهی مرتکب می شود، به او بگویید: طوری نیست، اشکالی ندارد، گرچه کار بدی کردی، تو را دوست داریم. باید پدر و مادر، فرزند خود را مطمئن سازند که در هر شرایطی در کنار او هستند و او را دوست دارند.
گاه بعضی از صاحب نظران می گویند: حتی اگر کارهای دخترتان را نمی پسندید یا با پسری آشنا شده که آدم شایسته ای نیست، شما باید نوجوان خود را تأیید کنید و او را دوست بدارید. در چنین مواقع حادی «فرد» را دوست بدارید، نه «عمل» او را! این واقعیت را درک کنید که «او» با «عملی» که انجام داده است، فرق دارد. همان گونه که خداوند عمل می کند، شما نیز از خطا، اشتباه و گناه نفرت داشته باشید، اما گناهکار و خطاکار را دوست بدارید و راهنمایی اش کنید.(18)
در این زمینه، دو نکته حایز اهمیت است:
یکی اینکه آیا در همه ی موارد می توان فرد را جدا از کارش در نظر گرفت و در عین حال که کار را تقبیح کرد، به کننده ی کار لطف و محبت کرد یا فقط در بعضی از موارد می توان چنین کرد؟ در بخش «پذیرش فرزند و نپذیرفتن رفتار او» به این نکته اشاره کردیم که فقط در یک صورت این سخن ممکن است واقعیت داشته باشد که البته نمونه هایش فراوان نیست و آن هم در صورتی است که فرزند از نادرستی و نامطلوبی رفتار بی خبر باشد و با نیت و انگیزه ی درستی آن را انجام داده باشد و زمانی که از زشتی رفتار مطلع شد، خودش نیز از آن بیزار شود. در این صورت، والدین در عین اینکه از رفتار ابراز نارضایتی می کنند، اصلاً از فرزند که انجام دهنده ی رفتار بوده است، ناراحت نیستند و او را مورد لطف و محبت خود قرار می دهند. در این صورت می توان میان فعل و فاعل تمایز قایل شد و فعل را به زشتی، و فاعل را به زیبایی وصف کرد، اما در صورتی که فرزند از زشتی کا در نگاه پدر و مادر مطلع باشد و والدین مدعی شوند که او را با همین رفتاری که انجام داده است، دوست دارند، ادعایی مطرح کرده اند که نمی توان آن را باور کرد.
دومین نکته ی مهم این است که به نظر می رسد میان دو واژه ی «محبت» و «دلسوزی» باید تفاوت قایل شد. به طور قطع، در صورتی که فرزند تخلفی کند و کار اشتباهی انجام دهد، ما دل سوز او هستیم و این دل سوزی، با عنوان «والدین» گره خورده است. ما نه تنها درباره ی فرزندان، بلکه درباره ی همه ی انسان ها حتی دشمنان خود نیز دل سوزیم. و از خدا می خواهیم زمینه های خوشبختی را برای آنها فراهم کند، اما این از محبت متمایز است. آیا می توان به کسی محبت ورزید که آرزوی دشمنی کارشکنی می کند و به انواع ظلم رو می آورد تا به خواسته ی نامقدس خویش برسد؟

پی‌نوشت‌ها:

1. Self0 esteem.
2. Self- concept
3. پاول هنری ماسن و دیگران، رشد و شخصیت کودک، ترجمه ی مهشید یاسایی، ص 413.
4. ideal- self.
5. چارلز تامپسون و دیگران، مشاوره با کودکان، ترجمه ی جواد طهوریان، ص 410.
6. توبه (9)، 111.
7. قال علی (ع): انه لیس لابدانکم ثمن الا الجنه فلا تبیعوها بغیرها (نهج البلاغه، حکمت 556).
8. قال علی (ع): اکرموا اولادکم (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ص 475).
9. قال علی (ع): من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته (علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 437).
10. قال علی بن الحسین (ع): من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا (حسن القبانچی، شرح رساله ی الحقوق، ص 121).
11. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص 109.
12. قال علی: من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره (علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص 465).
13. قال الصادق(ع): من هانت علیه نفسه فلا تأمن شرّه (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ص 214).
14. Estephan Hokins
15. استادان طرح جامع خانواده، خانواده و فرزندان، ص 86.
16. نجم (53)، 39.
17. پاول پرینگل میاکلم، نیازهای کودکان، ترجمه ی نیره ایجادی وجواد شافعی مقدم، ص 250.
18. بیل ساندرز، آنچه جوانان از والدین خود می خواهند. ترجمه ی اشرف عدیلی، ص 58، 61.

منبع مقاله: حسین زاده، علی؛ خانواده موفق: ارتباط والدین و فرزندان (1390)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) و دانشگاه کاشان، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.