نگاهی به زندگانی و آموزه های محمدرشید رضا

در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تعالیم سید جمال و عبده در مصر و سرزمینهای دیگری عرب پیروان بسیاری در میان نویسندگان و روشنفکران یافت و سرآغاز شیوه ی تفکر تازه ای درباره ی مقام اسلام در جهان امروزی...
پنجشنبه، 30 آذر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به زندگانی و آموزه های محمدرشید رضا
نگاهی به زندگانی و آموزه های محمدرشید رضا

نویسنده: حمیدعنایت



 
در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، تعالیم سید جمال و عبده در مصر و سرزمینهای دیگری عرب پیروان بسیاری در میان نویسندگان و روشنفکران یافت و سرآغاز شیوه ی تفکر تازه ای درباره ی مقام اسلام در جهان امروزی شد. از میان این نویسندگان تاکنون چند باراز محمد رشید رضا مرید و نویسنده ی شرح حال عبده نام برده ایم. رشید رضا اصلاً سوری بود و تحصیلاتش را در طرابلس، در«مدرسه ی ملی اسلامی» که از مدارس پیشرو زمان بود، و سپس در یکی از مدارس دولتی عثمانی به پایان برد. کوششهایش در جنبش عرب در سوریه مایه ی بلندی آوازه و آبروی او گشت و در سال 1920 به ریاست کنگره ی ملی سوری در دمشق برگزیده شد. پس از تسلط فرانسویان بر سوریه، وی به مصر مهاجرت کرد و در شمار پیروان عبده درآمد.(1)
برخلاف عبده که در زمان زندگیش چند بار از اروپا دیدن کرد، رضا تنها یکبار به اروپا رفت و آن در سال 1921 بعنوان عضو هیئت نمایندگی سوریه و فلسطین برای اعتراض به قیمومت انگلستان و فرانسه به جامعه ی ملل بود. با این حال چون مدارسی که او در آنها درس خوانده بود علوم جدید را به دانش آموزان خود یاد می دادند بیش از عبده از معارف جدید بهره داشت.(2)
مهمترین خدمتش در تبلیغ عقاید تجدد خواهان تأسیس مجله ی «المنار» بود که نخستین شماره ی آن در سال 1898/1315 در قاهره منتشر شد و او تا سی و پنج سال بطور مداوم در صفحات آن معارف اسلامی سنی و عقاید رائج مسلمانان را با معیارهایی که سید جمال و عبده به دست داده بودند نقل می کرد. کار دیگر او بنیادگذاری انجمنی به نام «جمعیه الدعوه و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال 1909 بود. نخست بار هنگام دیدار از کتابخانه ی هیئت مبلغان مذهبی آمریکایی در طرابلس در اندیشه ی تأسیس این انجمن افتاد و از این راه می خواست هم تبلیغات هیئتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر گرداند و هم واعظان و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.(3)
درباره ی نظریات رشید رضا چندان سخنی نداریم، زیرا در نوشته های او چیزی نمی یابیم که پیش از او سید جمال و عبده نگفته باشند. تنها نکته ای که عقاید او را از تجدد خواهان دیگر ممتاز می کند اصرار اوست بر سر اصلاح خلافت سنی و اعاده ی آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود. سالهایی که رشید رضا در این باره مقاله می نوشت مقارن بود با واپسین سالهای امپراطوری عثمانی که ناتوانی و فساد دستگاه سلطان عثمانی، بعنوان خلیفه ی مسلمانان، بسیاری از سنیان را بر فرجام خلافت نگران کرده بود. رضا خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می دانست و تحقق همه ی آرمانهای این جهان اسلام را به آن وابسته می دید. مانند عبده بر آن بود که ترکان، خلافت را از صورت نظام دموکراتیک و دادگرانه ی آغاز اسلام به شکل دستگاه ستمگری و خودکامگی و فریبکاری درآورده اند. اینک رستگاری مسلمانان بسته به آن است که خلافت از دست ترکان به درآید و گزینش خلیفه دوباره از جانب اهل حل و عقد، یا به زبان امروز نمایندگان مردم انجام گیرد و خلیفه نیز به موجب بیعت امت با او، که نوعی پیمان ملت با دستگاه حاکم برای حفظ حقوق و اعلان تکالیف دوطرف است، به عدالت حکومت کند. کمال مطلوب آن است که خلیفه از قریش، یا بهتر بگوییم از میان عرب برگزیده شود و علاوه برآن مردی پارسا و دلیر و تندرست و خردمند و توانا به اجتهاد و البته مسلمان آزاده باشد. ولی اگر کسی مقام خلافت را به زور غصب کند، تا زمانی که از شریعت اسلامی منحرف نشود، مسلمانان باید به حکم ضرورت و برای پرهیز ازآشوب و نابسامانی از او اطاعت کنند.(4)
این عقیده ی تازه ای نیست. پیش از رضا فقهای سنی مخصوصاً ماوردی و غزالی و ابن جماعه در قرون پنجم و ششم و هشتم هجری آن را به تفصیل بیان کرده اند.(5)
غریب است که متجددی چون رضا در روزگار نو مبلغ آن شود. بیشتر تجدد خواهان، به ویژه سید جمال الدین و کواکبی، آن را مسئول پذیرش حکومتهای خودکامه از جانب ملتهای سنی دانسته اند.
رشید رضا از بهترین وسیله ی احراز هدف مهم دیگر تجدد خواهان یعنی وحدت اسلامی می دانست و به همین دلیل ناسیونالیسم را محکوم می کرد. بدین جهت عقاید او از آن تناقضی که پیشتر در مورد عبده یاد کردیم فارغ است. اما جنبش عرب را برای یگانگی به عنوان گام نخست در راه وحدت عرب لازم می شمرد، چنانکه خود در «حزب عدم تمرکز اداری عثمانی» که در سال 1912 در قاهره بنیاد گرفت و هدفش خودمختاری مناطق تابع امپراطوری عثمانی بود عضویت داشت.
بخوبی پیداست که افکار رشید رضا نمی توانست در آغاز قرن بیستم در حالی که موج میهن پرستی و ملت خواهی سراسر مملکت عثمانی را فرا گرفته بود پیشنهادهایی عملی برای اصلاح حال مسلمانان باشد. این بود که دو گروه با وی به مخالفت برخاستند: یکی روشنفکران فرنگی مآبی که نه تنها خلافت اسلامی بلکه تمامی میراث سیاسی و اجتماعی اسلام را محکوم می کردند، و دیگر میهن پرستان مصری همچون مصطفی کامل و اعضاء حزب «وطنی» او که آرمانهای رشید رضا را مایه ی انحراف ملت مصر از مسائل محسوس و مشخص داخلی به آرزوهای مبهم و انجام ناپذیر دینی می دانستند.(6)

پی نوشت ها :

1. شرح حال کامل رشید رضا را در کتاب «آدامز» (Adams ) که درپانویس صفحه ی 56 ازآن یاد کردیم می توان یافت.
2. مالکوم کر (Malcom Kerr)، کتاب یادشده، ص 154.
3. آدامز، کتاب یادشده، ص 196-197.
4. کر، کتاب یادشده، ص159تا186، رشید رضا در کنگره ای که در سال 1926در قاهره برای بررسی مسأله خلافت برپا شد پیشنهاد کرد که مدرسه ی مخصوصی برای تربیت نامزدان خلافت برپا شود. (آدامز، کتاب یادشده، ص266).
5. جزوه نگارنده «اندیشه ها و نهادهای سیاسی در ایران و اسلام»، انتشارات دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، 1353، ص125به بعد.
6. در اینجا باید یاد کنیم که رشید رضا با آنکه دعوی شاگردی مکتب سیدجمال و محمدعبده را داشت، در پاره ای از مباحث دینی و اجتماعی از روح کلی آموزشهای آن در روبر تافت. یکی از آن مباحث، داوری درباره ی مذهب شیعه بود. درست است که رشید رضا همچنان یگانگی همه ی مسلمانان از هر فرقه و دسته را به نام آرزویی پرارج می ستود، ولی مخالفتی که از خلال نوشته های او بر ضد شیعیان پیداست و گاه از تعصب و گاه نادانی حکایت دارد، با این آرزو سازگار درنمی آمد و جز دامن زدن به آتش دو دستگی و کینه توزی دیرین میان شیعه و سنی، نتیجه ای نداشت. مرحوم علامه عبدالحسین امینی که از متفکران مجاهد و روشن اندیش شیعه بود، در کتاب بزرگ خود، «الغدیر»، از روش ضدشیعی رشید رضا بحث کرده و نادرستی داوریهای او را نشان داده است. رشید رضا در رساله ای به نام «السنه و الشیعه»، اتهاماتی از اینگونه به شیعیان بسته است: به تحریف قرآن و کتمان برخی از آیات آن اعتقاد دارند، سوره ای را که گویا به گمان ایشان خاص اهل بیت است میان خود بازگو می کنند و روزهای جمعه برسر منبری می خوانند، عمل به «کتب اربعه» (یعنی: «الکافی» و «من لایحضره الفقیه» و «التهذیب» و «الاستبصار» را واجب می شمارند و یا پایه ی مذهبشان را برقعه هایی قرار داده اند که مهدی منتظر در شکاف درختان در پاسخ پرسشهای مردمان می گذارد و مانند اینها، امینی یکایک این اسنادات را پاسخ می گوید و با استناد به مراجع دست اول شیعه می کوشد تا ثابت کند که اعتقادات اصیل شیعه هیچ گونه پیوندی با این پندارها ندارد.ـــــ عبدالحسین احمد امینی، «الغدیر»، دارالکتاب العربی (چاپ سوم)، بیروت، 1387 هـ ق، ج3، ص266 تا 287.

منبع: عنایت، حمید؛ (1370)، سیری در اندیشه سیاسی عرب: از حمله ناپلئون به مصر تا جنگ جهانی دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط