نویسنده: حمید عنایت
در میان پیروان عبده، مردی از اهالی سوریه بود که به بیداری فکر دینی در میان عرب یاری بسیار کرد و او عبدالرحمن کواکبی بود. کواکبی یکی از مردان برجسته ی سوریه در اواخر قرن نوزدهم، «از نبیره های شیخ صفی الدین اردبیلی و بنی اعمام شاه اسمعیل(1)» صفوی بود. او در سال 1854/1271در حلب زاده شد. پدرش شیخ احمد بهائی بن محمدبن مسعود، مردی دانشی و خوش محضر، و مادرش سیده عفیفه، دختر مفتی انطاکیه، از اعیان سوریه بود.(2)
کواکبی چون در پنج سالگی بی مادر شد کودکی تلخ و رنجباری را گذراند. پدرش او را به انطاکیه فرستاد و زیر نظرخاله اش، سیده صفیه، پرورش یابد. و کواکبی از همان اوان، در کار تحصیل از خود استعداد نشان داد. در مدت سه سال اقامت در انطاکیه قدری زبان ترکی یاد گرفت و پس از بازگشت به حلب به آموختن فارسی آغاز کرد. تحصیلات عالیه ی خود را در مدرسه ی کواکبیه ی حلب که پدرش مدیرآن بود به انجام رساند. علوم جدید را از استاد خورشید که از ادیبان برجسته ی ترک بود فرا گرفت و پس از چندی معلومات خود را در زبانهای ترکی و فارسی تکمیل کرد. از آن پس با خواندن روزنامه های ترکی چاپ استانبول که حاوی ترجمه ی مقالات روزنامه های غربی بود تا اندازه ای با اندیشه های غربی آشنا شد.
در بیست سالگی عضو هیئت تحریریه ی روزنامه ی رسمی «فرات» شد که به زبانهای ترکی و عربی درمی آمد. چندی بعد نخستین مجله ی عربی شهر حلب را به نام «الشهباء» منتشر کرد. انتقادهای تندش در این مجله از خود کامگیهای سلطان عبدالحمید و دفاعش از حقوق سیاسی مردم سوریه، حاکم ترک حلب را واداشت تا «الشهیاء»منتشر کرد. انتقادهای تندش در این مجله از خودکامگیهای سلطان عبدالحمید و دفاعش از حقوق سیاسی مردم سوریه، حاکم ترک حلب را واداشت تا «الشهباء» را پس از انتشار پانزدهمین شماره ی آن توقیف کند. یکسال بعد کواکبی از نشر روزنامه دست برداشت و مدتی به فعالیتهای گوناگون دولتی مانند مدیریت روزنامه ی رسمی و عضویت در سازمانهای آموزشی و مالی و بازرگانی مشغول بود، ولی در عین حال به انتشار مقالات ضد استبدادی در روزنامه های بیروت و استانبول ادامه می داد. چون دولتیان فشار خود را بر او سختترکردند از همه ی مصائب خود کناره گرفت و به کار وکالت پرداخت، ولی در این پیشه نیز بیشتر می کوشید تا کسانی را که ترکان در پی آزار و تعقیبشان بودند در پناه خویش گیرد و از جانب ایشان به دادگاه شکایت کند.
در سال 1886 سوء قصد یک وکیل دعاوی ارمنی به جان حاکم حلب به ترکان بهانه ای داد تا جمع انبوهی از سوریان، از جمله کواکبی، را دستگیر کنند. ولی کواکبی پس از چندی از زندان آزاد شد و این بار محبوبیتش در میان مردم فزونی گفته بود، چنانکه چندی بعد به مقام شهردار حلب انتخاب شد. مناصب بعدی او عبارت بود از ریاست اتاق بازرگانی حلب (1892) سرمنشیگری محکمه ی شرع حلب (1894) و رئیس هیئت فروش اراضی دولتی. در همه ی این مناصب با زورگویی ترکان و فساد توانگران سوری مبارزه کرد و شاید چون در این مبارزه ناکام شد در روز ششم دسامبر 1899 در سن چهل و هفت سالگی سوریه را ترک کرد و رهسپار مصرگشت.
در مصر بزودی به محافل آزادیخواهان و روشنفکران مصری پیوست و برای روزنامه ی «المؤید» مقاله می نوشت. همچنین کتاب اصلی خود را به نام «طبایع الاستبداد» و «ام القری» در آنجا به پایان برد، ولی پیوند خود را از وطن پرستان سوری نگسست. هر روز عصر با جمعی از رهبران سوری مقیم قاهره همچون محمد رشید رضا و محمد کرد علی و طاهرالزهراوی دیدار می کرد. در سال 1901 به نمایندگی از طرف عباس دوم، خدیو مصر، مأمور شد تا به برخی از کشورهای اسلامی سفر کند و بر پای بیانه ای دایر بر لزوم انتخاب عباس دوم به مقام خلافت مسلمانان سنی امضا گردآورد.(3) در این مأموریت از عربستان و یمن و سودان و زنگبار و هند دیدن کرد و با اوضاع سیاسی و اقتصادی مسلمان از نزدیک آشنا شد.
پس از بازگشت به مصر به جمعیت «المنار» پیوست و به سبب مقاله ها و کتابهایش همگان او را به نام یکی از پیشروان تجدد فکر دینی می شناختند. در اوج شهرت بود که روز چهاردهم ژوئن 1902(1320هـ.ق) در قاهره درگذشت.
کواکبی چون در پنج سالگی بی مادر شد کودکی تلخ و رنجباری را گذراند. پدرش او را به انطاکیه فرستاد و زیر نظرخاله اش، سیده صفیه، پرورش یابد. و کواکبی از همان اوان، در کار تحصیل از خود استعداد نشان داد. در مدت سه سال اقامت در انطاکیه قدری زبان ترکی یاد گرفت و پس از بازگشت به حلب به آموختن فارسی آغاز کرد. تحصیلات عالیه ی خود را در مدرسه ی کواکبیه ی حلب که پدرش مدیرآن بود به انجام رساند. علوم جدید را از استاد خورشید که از ادیبان برجسته ی ترک بود فرا گرفت و پس از چندی معلومات خود را در زبانهای ترکی و فارسی تکمیل کرد. از آن پس با خواندن روزنامه های ترکی چاپ استانبول که حاوی ترجمه ی مقالات روزنامه های غربی بود تا اندازه ای با اندیشه های غربی آشنا شد.
در بیست سالگی عضو هیئت تحریریه ی روزنامه ی رسمی «فرات» شد که به زبانهای ترکی و عربی درمی آمد. چندی بعد نخستین مجله ی عربی شهر حلب را به نام «الشهباء» منتشر کرد. انتقادهای تندش در این مجله از خود کامگیهای سلطان عبدالحمید و دفاعش از حقوق سیاسی مردم سوریه، حاکم ترک حلب را واداشت تا «الشهیاء»منتشر کرد. انتقادهای تندش در این مجله از خودکامگیهای سلطان عبدالحمید و دفاعش از حقوق سیاسی مردم سوریه، حاکم ترک حلب را واداشت تا «الشهباء» را پس از انتشار پانزدهمین شماره ی آن توقیف کند. یکسال بعد کواکبی از نشر روزنامه دست برداشت و مدتی به فعالیتهای گوناگون دولتی مانند مدیریت روزنامه ی رسمی و عضویت در سازمانهای آموزشی و مالی و بازرگانی مشغول بود، ولی در عین حال به انتشار مقالات ضد استبدادی در روزنامه های بیروت و استانبول ادامه می داد. چون دولتیان فشار خود را بر او سختترکردند از همه ی مصائب خود کناره گرفت و به کار وکالت پرداخت، ولی در این پیشه نیز بیشتر می کوشید تا کسانی را که ترکان در پی آزار و تعقیبشان بودند در پناه خویش گیرد و از جانب ایشان به دادگاه شکایت کند.
در سال 1886 سوء قصد یک وکیل دعاوی ارمنی به جان حاکم حلب به ترکان بهانه ای داد تا جمع انبوهی از سوریان، از جمله کواکبی، را دستگیر کنند. ولی کواکبی پس از چندی از زندان آزاد شد و این بار محبوبیتش در میان مردم فزونی گفته بود، چنانکه چندی بعد به مقام شهردار حلب انتخاب شد. مناصب بعدی او عبارت بود از ریاست اتاق بازرگانی حلب (1892) سرمنشیگری محکمه ی شرع حلب (1894) و رئیس هیئت فروش اراضی دولتی. در همه ی این مناصب با زورگویی ترکان و فساد توانگران سوری مبارزه کرد و شاید چون در این مبارزه ناکام شد در روز ششم دسامبر 1899 در سن چهل و هفت سالگی سوریه را ترک کرد و رهسپار مصرگشت.
در مصر بزودی به محافل آزادیخواهان و روشنفکران مصری پیوست و برای روزنامه ی «المؤید» مقاله می نوشت. همچنین کتاب اصلی خود را به نام «طبایع الاستبداد» و «ام القری» در آنجا به پایان برد، ولی پیوند خود را از وطن پرستان سوری نگسست. هر روز عصر با جمعی از رهبران سوری مقیم قاهره همچون محمد رشید رضا و محمد کرد علی و طاهرالزهراوی دیدار می کرد. در سال 1901 به نمایندگی از طرف عباس دوم، خدیو مصر، مأمور شد تا به برخی از کشورهای اسلامی سفر کند و بر پای بیانه ای دایر بر لزوم انتخاب عباس دوم به مقام خلافت مسلمانان سنی امضا گردآورد.(3) در این مأموریت از عربستان و یمن و سودان و زنگبار و هند دیدن کرد و با اوضاع سیاسی و اقتصادی مسلمان از نزدیک آشنا شد.
پس از بازگشت به مصر به جمعیت «المنار» پیوست و به سبب مقاله ها و کتابهایش همگان او را به نام یکی از پیشروان تجدد فکر دینی می شناختند. در اوج شهرت بود که روز چهاردهم ژوئن 1902(1320هـ.ق) در قاهره درگذشت.
پی نوشت ها :
1. محیط طباطبائی، «نقش سید جمال الدین اسدآبادی در بیداری مشرق زمین»، ص 113.
2. شرح حال کواکبی را در اینجا از کتاب های زیر فراهم آورده ایم:
سامی الدهان، «عبدالرحمان الکواکبی»، دارالمعارف مصر، قاهره(1955)
محمدخلف الله، «الکواکبی حیاته و آرائه»، مکتب العرب، قاهره (1956)
جرجی زیدان، «بناه لنهضه العربیه»، دارالهلال، قاهره (1956)
احمدامین، «زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث»، یاد شده.
نربی تاپی یرو، «اندیشه های اصلاح طلبانه الکواکبی»
(Norbert Tapiero, Les idees reformistes d'Al Kawakibim, Les editions arabes, (Paris), 1956)
3. دهان، کتاب یادشده، ص30، همچنین ـــــ «ام القری»؛ قاهره (بدون تاریخ)، ص151.