نویسنده: حمید عنایت
جمعیت اخوان که به رهبری حسن البناء درسال 1928 در اسماعیلیه بنیاد گرفت اصلاً زاییده ی مقتضیات سیاسی و اجتماعی مصر در نخستین سالهای پس از جنگ جهانی اول بود که از آن جمله، رواج بی دینی میان روشنفکران و درس خواندگان، و گسترش فکر علمانیت (Secularism) پس از پیروزی کمال آتاتورک، و برانگیخته شدن احساسات سیاسی مصریان در پی انقلاب سال 1919بر ضد انگلیس، و آرزوی همگانی ایشان را به اصلاح اوضاع داخلی مصر باید یاد کرد.(1) ولی اگر اخوان از یکسو برای حاکمیت تعالیم اساسی اسلام بر زندگی اجتماعی و سیاسی مصر می کوشیدند و می خواستند معتقدات اسلامی مصریان را ازحالت ایستا و بی اثر خود بیرون آورند، هدف دیگر آنان «تحقق یگانگی عرب و... برافکندن یوغ آن قدرتهای اروپایی بود که به وطن اسلامی دست درازی کرده اند».(2)
گسترده شدن دامنه ی کوششهای اخوان از مصر به سوریه و تشکیل جبهه ای ائتلافی از اخوان و گروههای قومی مسلک دیگر به نام «اتحاد شباب الاحزاب و الهیئات» (اتحادیه ی جوانان احزاب و گروهها) در سپتامبر 1948، مایه فزونی احساس همبستگی عرب می شد. برخی از رهبران تجددخواهی دینی از همان آغاز جنبش خود از تعارض ناسیونالیسم با اصول اسلامی سخن گفتند و مسلمانان را ازتعصب نژادی بر حذر داشتند؛ ولی این تعارض در نخستین مراحل مبارزه ی عرب برضد صهیونیت و استعمار غرب به لحاظ مصلحت یگانگی سیاسی چندان آشکار نبود. تنها در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود که با ظهور مکتب تازه ی ناسیونالیسم عرب، به رهبری جمال عبدالناصر، برخورد اندیشه ی قومیت با اسلام آفتابی شد، زیرا اخوان می خواستند که بر بنیاد اصول اسلامی، یگانگی عرب را تحقق بخشند، حال آنکه قومیان ناصری، اسلام را فقط وسیله ی تأمین یگانگی می دانستند و در مواردی همبستگی با کشورهای غیراسلامی چون هند و یوگوسلاوی را بر رعایت تعاون اسلامی رجحان می دادند.
گسترده شدن دامنه ی کوششهای اخوان از مصر به سوریه و تشکیل جبهه ای ائتلافی از اخوان و گروههای قومی مسلک دیگر به نام «اتحاد شباب الاحزاب و الهیئات» (اتحادیه ی جوانان احزاب و گروهها) در سپتامبر 1948، مایه فزونی احساس همبستگی عرب می شد. برخی از رهبران تجددخواهی دینی از همان آغاز جنبش خود از تعارض ناسیونالیسم با اصول اسلامی سخن گفتند و مسلمانان را ازتعصب نژادی بر حذر داشتند؛ ولی این تعارض در نخستین مراحل مبارزه ی عرب برضد صهیونیت و استعمار غرب به لحاظ مصلحت یگانگی سیاسی چندان آشکار نبود. تنها در سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود که با ظهور مکتب تازه ی ناسیونالیسم عرب، به رهبری جمال عبدالناصر، برخورد اندیشه ی قومیت با اسلام آفتابی شد، زیرا اخوان می خواستند که بر بنیاد اصول اسلامی، یگانگی عرب را تحقق بخشند، حال آنکه قومیان ناصری، اسلام را فقط وسیله ی تأمین یگانگی می دانستند و در مواردی همبستگی با کشورهای غیراسلامی چون هند و یوگوسلاوی را بر رعایت تعاون اسلامی رجحان می دادند.
پی نوشت ها :
1. درباره ی جمعیت «اخوان المسلمین»، ــ «دین و جامعه»، نوشته ی همین نگارنده، انتشارات موج، تهران (1352)، ص85-98.
2. اسحق موسی الحسینی، «اخوان المسلمین»، ص80
(Ishak Musa Husaini, The Moslem Brethren, Khayyat. Beirut 1956 p.80)
ونیز ــــ ریچارد میچل، «اخوان المسلمین»، ص13-14
(Richard Mitchell, The Society of the Muslim Brothers, Oxford University Press, 1969, p.13-14)