«عدالت» و «عقل» در انسان مانند طبیعت ضرورت خود را آشکار ساخته اند و بخصوص روح انسانی نیاز واقعی خود را در وجوب این عوامل نشان داده است.
«همر» شاید نخستین کسی باشد که این «نظم» و «عدالت» و «عقل» را در طبیعت و انسان همگام شناخته و بآن سیمای آسمانی بخشیده و حتی قدم فراتر نهاده و عناصر طبیعی را در مقام مقایسه با زندگی انسانی در آورده است.
«همر» چهار فرزند المپ را برابر چهار عنصر قرار داده، بدین معنی که «فرزانگی» را «آتنا» و «دانائی و فراست» را «هرمس Hermes» و «عشق ورزی و تمایل» را «آفرودیت» و «خشونت و بیرحمی» را «آرس Ares» شناخته است. (1)
تفسیر «همر» در تطبیق طبیعت با خدایان نشان دهنده ی نقش واقعی سمبولها در زمینه های اخلاقی و همگامی میتولوژی با عناصر فیزیکی است.
بعنوان مثال «آتنا» الهه ای است که نقش زمینی او ارشاد و هدایت مردم بیش از وظیفه ی آسمانی اوست و اساساً مفسّران و شارحان بیشتر «آتنا» و «هرمس» و «آفرودیت» و «آرس» را قابل تطبیق با عناصر چهارگانه طبیعت شناخته و درباره ی آنان بحث کرده اند.
«افلاطون» در «پروتاگوراسس» (2) هنگامیکه از «اپی مته Epimethee» صحبت می کند او را با «هفائیستوس» و «آتنا» مقایسه می نماید ولی خدای صنعت و آتش را بمناسبت اولوّیتی که دارد برتر از دیگران بشمار می آورد.
«آتنا» کارگران و هنرمندان را زیر حمایت خود می گیرد اما در آنجائیکه باید قدرت خدائی «هفائیستوس» حکمفرمائی کند دخالت نمی نماید.
این سئوال پیش می آید که چگونه الهه ی عقل که مظهر اندیشه های عالی است در زمینه ی فنون نیز با سایر خدایان همداستانی و همگامی می کند؟
«آناکساگور Anaxagore» (3) به همین مناسبت در زمینه ی رابطه ی بین «خرد معنوی» و «دانش فنی» تحقیقات جامعی نموده است.
«عقل نظری» و «عقل عملی» هر دو در دامنه ی قدرت «آتنا» الهه ی عقل است در حالیکه «دانش فنی» و صنعت مربوط به «هفائیستوس» است.
رابطه ی «عقل» و «صنعت» در حقیقت رابطه ی «آتنا» و «هفائیستوس» است و بخوبی می توان دریافت که همکاری این دو قدرت سعادت انسان را تأمین و تضمین می نماید.
در اندیشه های «انکساغورس» و اشعار «همر» سیمای عقل واقعی «آتنا» است و بدون «عقل» و رهنمونی او «صنعت» پیشرفتی ندارد و این اندیشه معنوی است که مهارت همری شده هماهنگ این عقیده هستند. «سقراط» نیز در مباحثاتی که تحت عنوان «کراتیل Le Cratyle» (4) نوشته شده نقش «اندیشه های عالی» را روشن می کند و بخصوص درباره ی ریشه ی نام «آتنا» می نویسید: «بنظر می رسد که مردم عهد کهن نیز درباره «آتنا» بدانسان قضاوت می کرده اند که ما نیز از طریق اشعار همری بهمان نتیجه می رسیم».
امّا واقع امر این است که «همر» از «آتنا» اندیشه ی خلاقه و بخشنده ساخته است. (5)
در حقیقت «آتنا» بین ماده روحانی عقل مطلق و قدرت اعمال هوش قرار دارد و از زمان «دموکریت» تا «پورفیر Porphyre» (6) به «عقل» یا «ادراک و یا قضاوت عاقلانه و فرزانگی مطلق» تعبیر شده است.
در آثار اخلاقی که «دموکریت» نوشته، همه جا «آتنا» را «تریتوژنی Tritogenie» نامیده، بنابراین «دموکریت» صفتی برای «آتنا» آورده است که در دیدگاه دانش و بینش او سه میوه ی خرد یعنی (اندیشه کردن)، (سخن گفتن)، (عمل نمودن) همگامی داشته اند.
جز «عقل» چه نیروئی قادر به اجرای این همکاری است؟
«دیوژن» اهل «سلوسی Seleucie» (7) یا «بابل Babylone» درباره ی «آتنا» نوشته که «فیلودم Philodeme» (8) اپیکورین معروف آنرا در چند سطر خلاصه کرده است.
نقش «عقل» بعنوان اساس اندیشه ی انسانی در زمینه ی طبیعت او شناخته شده و بصورت محاورات قلمی درباره ی رابطه «عقل» و «آتنا» که مظهر آنست گفتگو شده است.
در اینجا «آتنا» مظهر «عقل» و اندیشه ی عالی جهانی نیز شناخته شده و «عقل» و دوراندیشی انسان بارقه ای از وجود بی همتای او بشمار رفته است.
«هراکلیت Heraclite» (9) که بزرگترین الهام بخش مکتب رواقی «استوئیسیم Stoicisme» (طرفداران زنون حکیم که تحمل شدائد و شهامت و ثبات اخلاقی را اصل فلسفی خود قرار داده بودند) بود درباره ی «آتنا» و ارزش او از نظر فلسفی معتقد است که «عقل» و الهه ی او در هر حال رهنمون انسانهاست؛ او می گفت به همان گونه که روشن کردن مشعل در تاریکی شب بما کمک می کند تا همه جا را بخوبی ببینیم عقل نیز ما را در طریق سعادت رهبری می کند و نقش روشنائی را در شب ایفا می نماید.
«خرد» مظهری از «آتنا» است اما در واقع نشانه ای از خدای خدایان (زئوس) بشمار می رود و «آتنا» همان زئوس است که در آئین «ارفه ای ها Orphiques» او را «نرینه Male» و گاهی «مادینه Femelle» شناخته اند. (10)
«هراکلیت» (هرقلیطوس) آتش را اصل و مبداء همه ی چیزها می دانسته و آنرا مظهر کامل تبدّل و بی قراری می شناخته است.
در «میت Mythe» های عهد کهن «آتنا» را «فرونزیس Phronesis» نامیده اند که دختر زئوس است و از سر او متولّد شده است.
«افلاطون» و بعضی از پیروان «زنون» (استوئیسین ها) درباره تولد «آتنا» از سر «زئوس» معتقدند که چون «سر» مرکز اندیشه های عالی است «آتنا» مظهر این «هوشمندی» و «کیاست» بشمار رفته است. «هوش» و «درک» نیز در سر جای دارند و به حقیقت روشنی بخش وجود انسانی در جهان کوچک او (Microcosme) و در جهان برتر و عالم هستی (Macrocosme) می باشند.
«کریزیپ Chrysippe» (11) پس از «زنون» مرکز «عقل» را در سینه شناخته و بدینسان درباره ی اسطوره ی تولّد «آتنا» نظری تازه ابراز داشته است، در حالیکه سینه و قلب آدمی مرکز عواطف و احساسات و محبت و یادبودها بشمار رفته است.
بعقیده ی او «فکر» در سینه پختگی می یابد و سپس بصورت کلام نقش می گیرد.
بنظر «کریزیپ» تولد «آتنا» و وجود او نیز از این اندیشه و نظریه نمی تواند جدا باشد اما چگونه «آتنا» که «عقل آسمانی و الهی» است می تواند مظهر عقل انسانی نیز بشمار آید؟
مفسّران آثار «همر» سعی کرده اند با توجه بمعقولات بین این دو اندیشه رابطه برقرار کنند بدین معنی که قدرت اعمال انسانی را معجزه آسا با رهنمونی «آتنا» همگام ساخته و بخصوص آنچه که در «ایلیاد» و «ادیسه» شاعر در سیمای قدرتی مافوق طبیعت مجسم نموده است به «الهه ی عقل» و «قدرت عقلانی» علیه تمایلات جسمی مربوط سازند و واکنش آن را در روح فردی مانند «آشیل Achille» یا احتیاط الهی را نزد «اولیس Ulysse» قهرمان دیگر «همر» نشان دهند.
برای شارحان آثار همر هیچ قسمتی جالبتر از سرود اول ایلیاد نیست که در آن «آتنا» برای خاموش کردن غضب آشیل به او نزدیک می شود. (12)
در اینجا بخوبی روشن است که «آشیل» لحظه ای بر خشم خویش مسلط می گردد تا عقل را بکمک بگیرد و فرمان او را بپذیرد.
برای «همر» آن «عقل» جز «آتنا» چیز دیگری نیست. این تفاسیر تا زمانیکه «هراکلیت» کتاب «امثال Allegories» خود را منتشر ساخت مورد قبول عامه مردم بود.
آنچه که قابل تعمق در آثار همری است جهش عواطف انسانی و تطبیق آن با قدرتهای آسمانی است که بصورت خدایان و الهگان خودنمائی می کند.
این تجزیه و تحلیل در عین حال که جنبه ی معنوی و اساطیری دارد صورت فلسفی خویش را نیز از دست نداده و با مکتب های گوناگون (بخصوص از قرن پنجم پیش از میلاد) هم آهنگی دارد.
خشم آشیل کاملا جنبه ی مجازی و استعاری انسانی را نشان می دهد و بهمانگونه که «اولیس» در روی زمین نقش فرد محتاط را ایفا می کند، برای فلاسفه این خود بهترین دلیلی است که ارباب انواع علاوه بر نقش آسمانی و علوی، مظاهر زمینی در میان غیر جاودانان نیز دارند.
«همر» تأکید می کند که «آتنا» الهه ی آسمانی است و می خواهد ثابت کند که عقل انسانی بارقه ای از عقل جهانی بحساب می آید و همین عقل است که در روح فردی مانند «آشیل» حلول می کند و غضب او را به اعتماد و اطاعت تبدیل می سازد.
در سایر اعمالی که «آتنا» در «ایلیاد» انجام می دهد جنبه ی جنگجوئی همگام با «فرزانگی» کاملاً آشکار است بخصوص اینکه الهه عقل قهرمانان را رهبری می کند تا به پیروزی نائل شوند.
در سرود پنجم «ایلیاد»، «آتنا» نقش روشنگری را ایفا می کند (13) که «دیومد Diomede» پادشاه آرگولید و پسر «تیده Tydee» سیمای شجاعترین قهرمانان عهد کهن را مجسم می کنند. «دیومد» پس از آنکه از پشتیبانی الهه عقل اطمینان یافت حتی قدرت زخم زدن به آفرودیت را نیز پیدا کرد!
در زبان علمای اخلاق (14) این مسئله مفهوم خاص دارد بدینمعنی که عقل عملی (آتنا) جهالت را محو و نابود می کند و «دیومد» قادر می شود لذّات زودگذر و تمایلات را که مظهر فلسفی آن «آفرودیت» است تحقیر نماید. (15)
داستان «پانداروس» (16) برای مردم عهد کهن نیز نمونه ای از مجازات کسانی است که سنّت های اخلاقی را زیر پا می گذارند و از الهه ی عقل کاملاً پیروی نمی کنند.
«پانداروس» تا اواخر دوره ی هلنیسم بعنوان مظهر تأمل برای مردم یونان شناخته می شد زیرا او مسائل طرح شده از جانب خدایان المپ را با اندیشه های عالی انسانی همگام می ساخت ولی آیا سیمای نازیبائی که «پانداروس» در اساطیر از نافرمانی ساخته است علت اساسی مجازات اوست (اشاره به تیراندازی پانداروس بسوی منلاس و شروع کردن جنگ دوباره بین تروآ و یونان است).
«دیومد» پانداروس را کشت و بدینسان بمجازاتی که در خور او بود رسید اما آیا عمل «پاندوراس» در جنگ تروآ مورد حمایت و خواسته «آتنا» بوده است؟
آیا «سرنوشت» نقشی در اجرای طرح «آتنا» داشته و اندیشه های خدایان ادامه ی جنگ «تروآ» را خواستار بوده است؟
«پروکلوس Proclus» (17) در تفسیری که بر کتاب «جمهور Republique» افلاطون نوشته است عدم توافق این فیلسوف بزرگ را با «همر» در همداستانی تحریک خدایان برای افروختن آتش جنگ تروآ نشان می دهد.
«پروکلوس» با ظرافت و مهارت خاصّی نظر «همر» را در اغوای «پانداروس» مردود می شناسد و در نتیجه مبنای «میت» «آتنا» و یا زئوس را در محیط قدرت آسمانی که دارند متزلزل می سازد.
اگر صلح موقّتی بین «تروآ» و «یونان» را «آتنا» برخلاف خواسته خدایان بهم زده باشد آیا این خودسری او بدون هیچگونه واکنشی مورد قبول «زئوس» قرار می گیرد؟
اگر خواست خدایان ادامه جنگ «تروآ» باشد چون ضعف نفس یا حیله گری در خور قدرت زئوس و آتنا نیست بنابراین علت این افسونگری را به چه حسابی باید گذاشت؟ «آتنا» الهه ای نیست که ابناء بشر را بسوی بدی و پلیدی و دروغپردازی بکشاند و به همین سبب باید دانست چرا «پانداروس» را اغوا می کند تا بجانب «منلاس» تیری رها سازد و جنگ «تروآ» را دوباره آغاز نماید؟
خصلت و کاراکتر «پانداروس» بصورت مردی جاه طلب ترسیم شده و هر فرد جاه طلبی تا حدّ مقدور حیله گر و محتاط و بدبین است اما «پانداروس» در اجرای اوامر «آتنا» جانب حزم و احتیاط را مرعی نمی دارد و خدایان کیفر سختی در اجرای دستور «آتنا» بدو می دهند.
آیا تحمل عقوبت، روح گناهکار را پاک می کند و به او قدرت می دهد که در بهشت موعود در میان خدایان و الهگان و قهرمانان جائی داشته باشد؟
«اولمپیدور Olympidore» (18) بدانهنگام که از تزکیه ی نفس صحبت می کند چندین بار به «پانداروس» اشاره می نماید که او در برابر پیمان شکنی محکوم بمجازاتی شدید گردید تا روحش از آلودگیها پاک شد و مقام معنوی خویش را احراز نمود.
در تحقیقی که «آرمان دلات Armand Delatte» «درباره ی ادبیات فیثاغورسی» کرده است. (19) جنبه ی تمایل به انجام اوامر «آتنا» در اندیشه های «پانداروس» که همه جا بصورت مظهر شکستن سنّت های خدایان معرفی شده نمودار است در حالیکه او کاملاً اوامر «آتنا» را اطاعت نمی کرده است.
«پروکلوس» در مباحثات خود سعی کرده است تا علت اوامر «آتنا» را در برافروختن جنگ مجدد «تروآ» و نیز اطاعت پانداروس را بصورت سمبولیک روشن سازد و این توضیحات باعث شده است که تمام نکات نامفهوم و تاریک گفتار «اولمپیدورس» نیز روشن شود.
درست است که مرگ برای «پانداروس» مجازاتی شدید بشمار می رود اما گناه او را پاک می کند و عقوباتی که مستوجب او است در دنیای مردگان باعث می شوند تا روح عصیان زده ی گناهکار از جمیع خطاها و ناپاکیها و آلودگیها تطهیر شود!
علمای مذهب در عهد قدیم سعی کرده اند تا نظرات «همر» را در «ایلیاد» به باد انتقاد بگیرند و نظم خدائی که «همر» بدان عشق می ورزید نابخردانه و نابهنگام بشمار آورند.
آنها سئوال می کنند که چگونه الهه ی عقل (آتنا) فردی همچون پانداروس را به بزهکاری وامی دارد در حالیکه محیط قدرت او اعمال نفوذ در جنبه های عقلانی افراد انسانی است.
چگونه و چرا «آتنا» آشیل را به هنگامه ی کارزار به نیک کرداری می کشاند ولی «پانداروس» را به نقض عهد تحریک می کند؟
«ایلیاد» در عین حال که قدرت آسمانی سرنوشت و نقش خدایان المپ را نشان می دهد کتابی اخلاقی است که اصول و مبانی عدالت و انتقام را نیز مجسم می سازد.
از سوی دیگر «آتنای ادیسه» با «آتنای ایلیاد» فرق دارند زیرا در «ادیسه» الهه ی عقل به وظائف آسمانی خویش آشناتر و حتی راغب تر است.
آیا می توان اندیشه کرد که «همر» در دو اثر خود به یک الهه دو شخصیت متمایز داده است؟
چرا «آتنا» در «ادیسه» حامی و رهبر و نگهبان درماندگان است و جز سودای عقل سلیم با هیچ نیروئی همگام نیست در حالیکه «آتنا» در «ایلیاد» به تحریک و اغوا و دسیسه بازی می پردازد و نه تنها «پانداروس» را برای اجرای نظرات خویش برمی گزیند بلکه «دیومد» را نیز حمایت می کند و در عین فرزانگی و هدایت قهرمانان بسوی پیروزی، لحظه ای از جنگجوئی و حتی جنگ طلبی فارغ نیست.
آتنائی که همر در «ادیسه» توصیف می کند دارای اندیشه های عالی در ارشاد مردم به سوی سعادت جاودان است.
«بوشه لو کلرک Bouche Leclercq» در «تاریخچه ی پیشگوئی در عهد کهن» همگام سایر مورّخان اساطیری و فلاسفه ی قدیم معتقد است که «آتنا» مظهر عقل الهی و اندیشه های رهنمونی انسانهاست.
«اولیس» برای «همر» مظهر احتیاط بشمار می رود در حالیکه مانند بازرگانی شیوه قهرمانی و اساطیری خود را از یاد برده و با «آتنا» مشغول تجارت و سوداگری است.
شاید یکی از عللی که به اولیس جنبه ی فلسفی (بخصوص رواقی) داده است تعبیرهای عرفانی و مستعاری است که از شخصیت ناشناخته او شده است.
«همر» در «ادیسه» سیمائی جالب از اولیس ساخته است و نقش روشنگر او را در زمینه های گوناگون بخوبی تفسیر نموده و از او مشهورترین قهرمان دوره ی باستانی یونان را ساخته و پرداخته است.
در اردوکشی اول تروآ نقش مهمی بر عهده ی اولیس گذاشته نشد اما آیا به اشاره «آتنا» او بعنوان واسطه نزد آگاممنن رفت و او را حاضر نمود که «ایفی ژنی» را به بندر «الیس Aulis» برای قربانی کردن اعزام دارد. (20)
چگونه «آتنا» «اولیس» را مشاوری محتاط و سخندانی با تدبیر و جنگجوئی دلیر و مفید نشان می دهد در حالیکه از «پانداروس» مردی ضعیف النفس می سازد؟.
بقول «آپوله Apulee» (21): «همر» خواسته است که «فرزانگی» همیشه همگام اولیس باشد ولی از جنبه ی معرفت نفسانی و اندیشه های عالی انسانی «عقل» جز خود «آتنا» چیز دیگری نباشد.
با نیروی «آتنا» قهرمان همه جا پیروز می شود و با تمام ددان و دیوان نبرد می کند و همه مشکلات را از میان برمی دارد.
در سرود اول «ادیسه» «آتنا» خود را بصورت پیرمردی از دوستان اولیس بنام «منتس Mentes» (22) در می آورد تا به «اولیس» کمک کند و این موضوع کاملاً جنبه ی استعاری و سمبولیک دارد. بهنگامیکه «تلماک Telemaque» (23) به سن رشد رسید (بزرگ شد) تمام عواطف و احساساتی که نسبت به پدرش داشت بصورت واکنش نمودار گردید و برای جستجوی پدر می خواست سرزمین ها و دریاها را پشت سر بگذارد و به همین سبب نخستین «پیلس Pylos» و «اسپارت Sparte» را انتخاب نمود.
احساس مسئولیت در «تلماک» روز به روز قوی تر می شد و او از این جهش حیاتی لذّت می برد و خویشتن را همچون مرغ دریائی که بر فراز اقیانوسها، امواج را زیر بالهای نیرومند خود کوچک حس می کند نیرومند و برتر می یافت.
«آتنا» همه جا تلماک را حمایت و هدایت می کرد و «فتانت و زیرکی» را رهنما و دوست او می ساخت» (24)
تمام آثار اساطیری که از خدایان و نسل المپی ها صحبت می کند از «آپولودور Apollodore» (25) گرفته تا «پورفیر Porphyre» (26) و بخصوص «کورنوتوس Cornutus» (27) با کتابش تحت عنوان «حکمت الهی Theologie» از قدرت و القاب «آتنا» و نیروی جاودانه او صحبت کرده اند. توجه به سمبل ها و اصل اشتقاق کلمات، معنی و مفهوم اصلی «آتنا» را از جهت وابستگی عقل و جنگ و صلح به او روشن می کند.
بنظر «کورنوتوس» آتنا نه تنها الهه ی عقل است بلکه بطور کلی مظهر هوش و فراست خدائی و مشیّت یزدانی نیز بشمار می رود. (28)
نیروی عالی و سجیّه آسمانی وابسته به «فراست» و «عقل» به حقیقت قدرت و روشن بینی و پاکی است.
«آتنا» دو پاپوش سندل برپا دارد که او را در اقیانوسها و سرزمین های بیکرانه به پرواز درمی آورد.
این موضوع، «سمبل» قدرت و جسارت و شهامت «عقل» و مداخله «آتنا» در امور معنوی و اخلاقی است. (29) «زوبین» نماینده ی فرزانگی فرزانه است که می داند چگونه عمل کند و «سپر» به معنی وسیله دفاع در برابر دروغ و بی پروائی است.
بنظر «پورفیر» روشن بینی و اندیشمندی آتنا در صفت «گلوپیس Glaukopis» یعنی «چشم زنگاری» او نهفته است.
«جغد» حیوان منتسب به آتنا شب زنده دار است و در حقیقت سیمای اندیشه ی بیدار الهه ی عقل را مجسّم می کند که هرگز خواب در حیطه ی اعمالش راه ندارد. (30)
«باکره بودن آتنا» مظهر پاکی و عفاف جاودانه عقل الهی است که هیچ ناپاکی او را آلوده نمی کند. (31)
«درخت زیتون» سمبل نور است زیرا روغن آن غذای روشنی چراغ هاست و از سوی دیگر نیز مظهر پاکی و طهارت است زیرا هیچ چیز را با آن نمی توان در هم آمیخت و این به نشانه پاک الهه به شمار است. (32) خود کلمه «آتنا» نیز می تواند کلید بسیاری از معضلات ناشناخته درباره او باشد.
افلاطون در این باره توجیه جالبی دارد و معتقد است که:
«عقل الهی» دختری که امور ایزدی را پیش بینی می کند «فراست طبیعی» (33) است.
«کورنوتوس» نظر دیگری درباره ی نام «آتنا دارد و آنرا بدینسان تفسیر می کند:
«دختری که همه چیزها را می داند و می بیند»؛ دختری که زن صفت و شهوتران نیست و «ساکن اثیر» است.
درباره توجیه نام آتنا و وابستگی آن به «زمین» «هوا» «ماه» نیز نظرات گوناگونی وجود دارد که اکثراً مورد قبول علمای اساطیر نیست.
پی نوشت ها :
1-«میت های همر و اندیشه ی یونانی Les mythes d, Homere et la pensee Grecque تألیف فلیکس بوفیر F. Buffire فصل سوم صفحه 279
2- پروتاگوراس Le Protagoras یا سوفیست ها Les Sophistes (سوفسطائیان) یکی از مباحث جالب افلاطون است که با هوشمندی زیرکانه مغالطه جویان را به انتقاد گرفته است. لازم به تذکر است که در اواخر قرن پنجم جماعتی در یونان پیدا شدند که شاگردان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند تا بخصوص در مشاجرات سیاسی بتوانند برطرف خود غالب شوند این جماعت را «سوفسطائی» می نامیدند و معتبرترین حکمای این دسته پروتاگوراس است که می گوید: «انسان معیار همه چیز است».
3- آناکساگور (انکساغورس) از حکمای قدر اول قرن پنجم پیش از میلاد است. وی همعصر آمپدوکل (انباذقلس)، دمکریت (ذیمقراطیس) و پیتاگور (فیثاغورس) بود. رأی این خردمند فرزانه در باب انواع و رابطه ی آنان با موجودات و عناصر طبیعی در خور اندیشه و دقت است زیرا با حکمای سابق در زمینه ی جهان و اجسام آن و خدایان همداستان نیست. انکساغورس معتقد است که همه چیزها از یک ماده یا عنصر ساخته نشده و حرکات و تبدلات آنها ذاتی نیست. او معتقد است که همه چیز تخمه ای دارد و تخمه ی همه ی اشیاء در همه اشیاء موجود است جز اینکه در هر جنس تخمه ی مخصوص آن جنس بر تخمه های دیگر غلبه و برتری دارد و تخمه های دیگر در حال کمونند مثلاً چون یک قطعه استخوان را به نظر آوریم ماده گوشت و پوست و رگ و پی و همه چیزهای دیگر در آن هست جز اینکه ماده استخوانی در او غالب است یا مثلاً انسان نان می خورد و این نان در بدن مبدل به خون و بلغم و چربی و گوشت می گردد به سبب آنکه تخمه همه آن چیزها در او هست بنابراین وجود و لاوجود، مرگ و یا ولادت فقط عبارت است از جدائی اجزا از یکدیگر و در آغاز امر همه تخمه ها و مواد مختلفه در هم آمیخته بوده و تمایز نداشته اند ولی عقل جهان آنها را از یکدیگر جدا کرده و به نظم و ترتیب در آورده و بگردش انداخته است (ارسطو در بیان فلسفه ی انکساغورس اجزاء موجودات را «هومئومری Homeomeries» یعنی اجزاء متجانس خوانده است.
4- کراتیل مباحثاتی است که در سال 366 ق. م افلاطون بوجود آورده است. کراتیل از مریدان هراکلیت فیلسوف برجسته بوده است و سقراط نیز به نوبه ی خود درباره ی این مباحثات اظهار نظر کرده است.
5- افلاطون- کراتیل 407- آ- ب.
6- پورفیر فیلسوفی از مکتب نو افلاطونیان است که به سال 232 متولد و در 304 وفات یافته است او مرید لونژین و پلوتن بوده است.
7- این دیوژن را نباید با دیوژن فیلسوف معروف یونانی اهل سینوپ Sinope (323-413 ق م) اشتباه کرد.
8- «فیلودم» فیلسوف مکتب اپیکوری در قرن اول پیش از میلاد است که در «گادارا Gadara) متولد شد و در عهد سیسرون در شهر روم شهرت و آوازه ای پیدا نمود. از او فقط چند قطعه کوتاه برجای مانده است.
9- هراکلیت اهل «افز Ephese» از فلاسفه قدیم (480-576 قبل از میلاد) مکتب ایونی بوده است. آتش عنصر اصلی و اساسی برای او به شمار می رفته و فلسفه ی او مبتنی بر این بوده است که: «همه چیز سیال و جاری است».
10- فیلودم در اثر خود به نام «پیه تات Pietate» چنین گوید: قسمتی از وجود زئوس که روح جهان به شمار می رود به سوی ماورای جو و فلک اثیری پرواز می کند و این همان «آتنا» است و به همین سبب است که او را «متولد از سر زئوس» یعنی بالاترین نقطه اثیری شناخته اند. بعضی از علمای عهد قدیم معتقدند که «عقل» نقش عالی و متعالی این جوهر اثیری است یعنی «زئوس» و «آتنا».
11- کریزیپ فیلسوف یونانی متولد به سال 281 قبل از میلاد در سیسیل و متوفی به سال 205 در آتن از مریدان زنون بود که بعد از حکیم به جای او رهنمائی مکتبش را به عهده گرفت.
12- ای الهه عقل، خشم آشیل فرزند پله Pelee را خاموش کن که خشمی دلازار است و دردهای بیشماری برای همه فراهم کرده است! جوانان مغرور را به کام مرگ افکنده و پیکرهای عزیزشان را طعمه ی سگان و پرندگان نموده تا اراده ی زئوس خدای خدایان را انجام دهد.
«آتنا» آرام رو به آشیل نموده گفت: من از آسمان فرود آمده ام تا خشم ترا فرو نشانم. بس کن! دست از شمشیر بدار. آشیل بدو پاسخ داد: فرمانی که از سوی تو و «هرا» باشد پذیرنده ام.
13- سرود پنجم ایلیاد بیت 127: دیومد دلاور چنین آغاز سخن کرد: ای آتنا! ای دختر شکست ناپذیر زئوس! اگر با پدرم و من سازگاری در میان آتش جنگ در کنار ما جای داشته باش و ما را بدان سان که شایسته است یاری کن. کاری کن که دشمن گستاخ گرفتار شود و هدف زوبین دردناک من قرار گیرد. دعایش را آتنا پذیرفت و دیومد به هنگامه ی کارزار شتافت و بر مردم تروآ تاخت.
14- فلسفه علمای اخلاق (مورالیست ها Moralistes) مبتنی بر اخلاق است. سقراط نخستین کسی است که مسئله اخلاق و رفتار را طرح می کند ولی «دموکریت» پیش از او (قرن پنجم) به اخلاق توجه داشته است و فیثاغورس (قرن ششم ق م) نیز بصورت دیگری اخلاق را طرح می کند ولی اهمیت او بیشتر از این جهت است که با میتولوژی مستقیماً رابطه دارد و موزهای 9 گانه (الهه ها) را مظاهر و سمبولهای هستی می شمارد. فلاسفه پیش از سقراط جهان شناسی را مبنای اخلاق می دانستند و پس از سقراط رواقیون که بیشتر جنبه مذهبی داشتند تا فلسفی (سر سلسله آنان زنون Zenon بود) به اخلاق توجه کردند؛ به عقیده آنان آنچه افلاطون مثال «و ارسطو» صورت یا «تصویر» می خواند تنها در ذهن موجود است و ذهن انسان لوحی است ساده و معلومات او منحصراً از خارج بدست می آید یعنی بوسیله محسوسات که در ذهن همچون نقش بر موم می باشد. در میان نویسندگان فرانسه «مونتین» و «لاروشفوکو» و «لابرویر» جزو نویسندگان مورالیست بشمار می روند و اساس اندیشه ی فلسفی آنان بر «اخلاق» قرار گرفته و بخصوص از فلسفه اخلاقی علمای یونانی در قرون پیش از مسیحیت بهره برداری زیاد نموده اند.
15- کلمان دالکساندری قسمتی از این نظریه فلسفی را در پروترپتیکوس Proterpticus فصل یازدهم بیت 113 تجزیه و تحلیل می کند. همچنین در سرود دوم ایلیاد یکبار دیگر مداخله «آتنا» برای نجات «هراکلس» مؤثر واقع می شود.
16- پانداروس فرمانده دسته ایست که اهالی لیسی ساکن خطه تروآد Troade (کشوری در فریژی) به کمک «پریام Priam» فرستادند او فرزند مردی بنام لیکائون بود که آپولون فن تیراندازی را به او فرا داده بود. به هنگام ترک مخاصمه میان مردم تروآ و یونانیان و جنگ تن به تن میان «پاریس» و «منلاس» آتنا بصورت مردی از اهالی تروآ بنام «لائودوکس Laodocos» درآمد و پانداروس را وادار کرد که تیری بسوی منلاس رها کند و بدین صورت جنگ دوباره بین تروآ و یونان شروع شد. پانداروس با «دیومد» نیز جنگید اما بدست او به قتل رسید و از نظر اخلاقی گویند که چون مرتکب عمل خلاف اخلاق شده بود بدینسان تنبیه گردید. (ایلیاد فصل چهارم بیت 70 و 93) (تروآ پایتخت تروآد بوده است).
17- پروکلوس فیلسوف مکتب نو افلاطونیان (485-410) است. او در آتن به تدریس اشتغال داشت و چهل ساله بود که مکتب علمی آتن را رهبری می کرد و بعد از «پلوتن» مشهورترین فیلسوف نو افلاطونیان است.
18- در فرهنگ لاروس از چندین «اولمپیدور» که اغلب فیلسوف هستند صحبت شده ولی در اینجا منظور «اولمپیدورد الکساندری Oly- d, Alexandrie» فیلسوف مشهور قرن پنجم است که استاد «پروکلوس» بوده است.
19- آ- دلات: تحقیقات در باب ادبیات فیثاغورسیان صفحه 112
Etude sur la litterature Pythagorienne
20- «الیس» بندری است در بئوسی و محل تجمع ناوگان یونان بود که از آنجا بسوی تروآ حرکت کردند. به موجب افسانه های اساطیری «ایفی ژنی» در این محل باید قربانی می شد که آرتمیس بر او رحمت آورد و ماده غزالی به جای او قربانی شد (اری پید تراژدی جالبی بنام «ایفی ژنی در الیس» دارد).
21- آپوله نویسنده برجسته رومی است که در حدود سال 125 میلادی متولد شده و در منطق و بیان و فلسفه و علوم عصر خود ممتاز بوده است. کتاب بسیار معروف او «متامورفوز» (مسخ یا استحاله) است که مشتمل بر یازده کتاب بوده و ماجراهای فلسفی و اساطیری را مجسم می کند. قدرت درخشان او در آثارش بخوبی مشهود و هویداست.
22- در متن «ادیسه» صحبت از «منتس» است اما در فرهنگهای میتولوژی که در اختیار من است همه جادوست اولیس را بنام «مانتور Mentor» نامیده اند که پسر یکی از اهالی ایتاک بنام آلسیموس Alcimos یا بقول «گریمال» «آلسینوئس Alcinoos» است که دوست وفادار اولیس بشمار می رود و الهه عقل (آتنا) همه جا خود را بشکل او در آورده و به قهرمان و فرزندش «تلماک» کمک می کند.
23- تلماک فرزند اولیس و پنلوپ است. «همر» در ادیسه او را تنها فرزند اولیس شناخته و تولدش را کمی پیش از جنگ تروآ دانسته است. سرگذشت تلماک در چهار کتاب اول ادیسه که آنرا «تلماکی Telemachie» نیز می نامند ذکر شده ولی افسانه های دیگری را نیز به او نسبت می دهند. تلماک زیر نظر «منتور» دوست وفادار اولیس پرورش یافت و چون به سن 17 سالگی رسید فشار مدعیان پدرش زیاد شد و اموال او را غارت کردند و تلماک که خود را مردی دلیر می دانست درصدد دفع آنان برآمید.
24- هراکلیت امثال همری فصل آخر Heraclite- Allegories homeriques
25- آپولودور شاعر و گرامرنویس و محقق میتولوژی قرن دوم پیش از میلاد مسیح و مؤلف «کتابخانه اساطیری» که مجموعه ای از داستان های میتولوژی است.
26- پورفیر معروف به «مالکوس Malchus» فیلسوف مکتب اسکندریه متولد به سال 232 میلادی که شاگرد پلوتن بود؛ از آثار مهم او زندگی پلوتن، زندگی فیثاغورس و تعداد زیادی کتب علیه مذهب مسیحیت را می توان نام برد.
27- «کورنوتوس» فیلسوف قرن اول میلادی است که استاد و معلم «پرس Perse» و «لوکن Lucain» بود و به دستور «نرون» اعدام شد.
28- کورنوتوس: کتاب «تئولوژی یونان» «Theologia Graeca» فصل بیستم صفحه 35 و 38
29- ادیسه سرود اول بیت 96 و 97
30- لیدوس Lydus فصل چهارم سطر 54
31- کورنوتوس: تئولوژی فصل 20 صفحه 36.
32- کورنوتوس تئولوژی فصل 20 سطر 39
33- افلاطون- کتاب کراتیل سطر 407 ب