جنگ های استقلال آمریکای لاتین

جنگ های استقلال آمریکای لاتین، یک رشته منازعات در اوایل قرن نوزدهم در مناطقی از نیم کره غربی بودند که تحت تسلط فرانسه، اسپانیا و پرتغال قرار داشتند. گرچه پیوندهایی در میان آنها وجود داشت، اما تحلیل جداگانه جنگ های
شنبه، 9 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ های استقلال آمریکای لاتین
 جنگ های استقلال آمریکای لاتین

نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی


 
جنگ های استقلال آمریکای لاتین، یک رشته منازعات در اوایل قرن نوزدهم در مناطقی از نیم کره غربی بودند که تحت تسلط فرانسه، اسپانیا و پرتغال قرار داشتند. گرچه پیوندهایی در میان آنها وجود داشت، اما تحلیل جداگانه جنگ های استقلال هاییتی، مکزیک و آمریکای مرکزی، آمریکای جنوبی، اسپانیا و برزیل مفید است. در پایان این جنگ ها، تنها چند جزیره در دریای کارائیب که تحت سلطه فرانسه قرار داشتند، کوبای اسپانیا و پورتوریکو، مستعمره کشورهای لاتین اروپا باقی ماندند. از سال 1861 تا 1865، سانتو دومینگو که برای مدتی تحت حاکمیت هاییتی قرار داشت و مدتی نیز مستقل بود، بار دیگر برای مدتی کوتاه پیش از آن که بار دیگر به طور مسالمت آمیز استقلال خود را به دست آورد، تحت حاکمیت اسپانیا قرار گرفت.
جنبه های نظامی جنگ ها را می توان عموماً به عنوان مبارزاتی برای استقلال توصیف کرد که بین توده های سرخپوست و نیروهای مستیزو (1) (سرخپوستان و اسپانیایی های مختلط) به رهبری تعداد اندکی از افراد حرفه ای نظامی اسپانیایی از یک سو و کریولوس (اسپانیی های نسل اول یا نسل دومی که در مستعمرات به دنیا آمده بودند) از سوی دیگر، جریان یافت. مهم ترین رشته عملیات نظامی آنهایی بودند که توسط سیمون بولیوار (2) ونزوئلایی و خوزه دو سان مارتین (3) آرژانتینی انجام شدند که هر دو به گونه ای حماسی از رشته جبال آند گذر کردند تا اسپانیایی ها را غافلگیر سازند.
الگوی کلی جنگ های استقلال آمریکای اسپانیا، دوره اولیه اغتشاش سیاسی ناشی از اشغال شبه جزیره ایبری توسط ناپلئون در سال 1808 بود که به دنبال آن، اعلام استقلال از دولت دست نشانده ناپلئون در مادرید و سپس از اسپانیا به عنوان کشور مادر صورت گرفت. این اعلامیه ها، به اتکای یک رشته پیروزی های اولیه میهن پرستان صورت گرفت. اما پس از آنکه اسپانیا از یوغ ناپلئون آزاد شد، بسیاری از مستملکات امریکایی خود را باز پس گرفت و این امر، منجر به دوره طولانی منازعات بین اسپانیایی ها و شورشیان شد تا این که شورشیان در اوایل و اواسط دهه 1830، به پیروزی نهایی و کسب استقلال نائل آمدند.

دلایل شروع جنگ های استقلال آمریکای لاتین

دلایل عمومی جنگ های استقلال در اهمالی نهفته است که فرانسوی ها، اسپانیایی ها و پرتغالی ها در حقّ مستعمرات امریکایی خود روا داشتند، استثمار اقتصادی آنها و این احساس که اسپانیایی های مقیم (criollos) مستعمرات به لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پست تر از این پسر عموهای خود در شبه جزیره ایبری هستند نیز در زمره این دلایل به شمار می آمدند. شورش های جدّی به طور خنثی در اواخر قرن هجدهم سرکوب شده بود و خاطرات این قیام ها مانند بادهای تغییر در قاره امریکا شروع به وزیدن کرد و توسط انقلابات آمریکا و فرانسه، رقابت بریتانیا، اسپانیا و افکار روشنگری که به وسیله فراماسون ها و لیبرال ها منتقل شده بود، به آنها دامن زده شد.

استقلال جزیره هیسپانیولا

نخستین مستعمره آمریکایی که پس از ایالات متحده به استقلال دست یافت، جمهوری سیاه پوست هاییتی در جزیره هیسپانیولا بود، گرچه شرایط خاص این واقعه، سابقه اندکی در دیگر مستعمرات در این نیمکره داشت. انقلاب فرانسه بردگی را ملغی کرده بود و در هاییتی، طی دهه 1790، این امر منجر به نوعی جنگ داخلی شد که در آن بردگان سابق سیاهپوست (به رهبری فرانسوا تونس لوورتور (4))، دو رگه ها و مستعمره نشینان فرانسوی دخیل بودند. نیروی اعزامی ناپلئون به رهبری ژنرال لکلرک (5)، موفق شد تونس را به اسارت خود درآورد، اما نهایتاً این نیرو به واسطه شیوع بیماری ها و مقاومت شدید بردگان سابق، فرسوده شد. تنها پس از یک دهه خونریزی بود که استقلال هائیتی در سال 1804 در نیمه غربی جزیره هسپانیولا به دست آمد. سانتو دومینگو در نیمه شرقی جزیره، در چهل سال بعدی تحت کنترل متناوب هاییتی، فرانسه و اسپانیا قرار گرفت تا این که به عنوان جمهوری دومیکن (در سال 1865) استقلال خود را به دست آورد.

تأثیر تهاجم ناپلئون به ایبری

جرقه ای که فرایند استقلال را برای بقیه آمریکای لاتین به راه انداخت، تهاجم ناپلئون به اسپانیا و پرتغال در سال 1808 بود. در پرتغال، براگانزاهای (6) حاکم توانستند از جنگ ارتش های فرانسه گریخته و تحت حمایت کشتی های جنگی بریتانیایی به مستعمره خود یعنی برزیل بروند. آنها از برزیل به حکومت خود ادامه دادند و نهایتاً به پرتغال بازگشتند و بدین ترتیب، از شکاف های عمیقی که مشخصه فرایند استقلال آمریکای اسپانیا بود، اجتناب کردند. در مادرید، پادشاه اسپانیا، شارل چهارم وادار به ترک سلطنت شد. پسر او، فردیناند توسط ناپلئون محبوس گردید و ناپلئون، برادر خود ژوزف بناپارت را بر تخت اسپانیا نشاند (13-1808). مقاومت اسپانیایی ها در برابر ناپلئون، در جنوب شبه جزیره شدید بود. در آنجا یک شورای نظامی به نام فردیناند حکومت می کرد. این شکاف سیاسی، فرصتی را در اختیار مستعمرات امریکایی اسپانیایی قرار داد که شوراهای نظامی محلی خاصّ خود را تشکیل دهند و خود را از اسپانیای ناپلئونی، مستقل اعلام کنند. بسیاری از حامیان این فرایند، انتظار داشتند این امر منجر به استقلال کامل شود، که نهایتاً پس از پانزده سال مبارزه ی سخت، عملی شد.

مکزیک و آمریکای مرکزی

قلمرو اسپانیای جدید در قاره آمریکا، شامل مناطقی می شد که امروزه مکزیک، امریکای مرکزی و بخش های بزرگی از جنوب غربی ایالات متحده را تشکیل می دهد. در سال 1808، نایب السلطنه اسپانیا خود را از ناپلئون مستقل اعلام کرد و به نام فردیناند هفتم دولتی بنا نهاد. با این حال، این امر برای اسپانیایی تباران (criollos) که برای خودمختاری بیشتر دست به دست هم داده بودند، چندان رضایت بخش نبود. در شانزدهم سپتامبر 1810، کشیش میگوئل هیدالگو (7)، جنگ استقلال مکزیک را با به صدا درآوردن زنگ های کلیسای محل خود و برآوردن "فریاد شکوه و شکایت" علیه اسپانیایی ها به نام دختر باکره مکزیکی یعنی گوادولوپ آغاز کرد. پدر هیدالگو دولتی را در گوادالاخار (8) سازمان داد و توده های سرخپوستان را در نبردهایی علیه مقامات اسپانیایی در مکزیکوسیتی رهبری کرد. متأسفانه، او بیشتر رهبر سیاسی و روحانی بود تا مبارزی نظامی و توسط نیروهای نایب السلطنه شکست خورد و در اوائل 1811 به اسارت درآمد. وی توسط دادگاه انگیزیسیون محکوم شد و تکفیر گردید. کمی پس از آن، وی محاکمه و توسط دولت غیرنظامی اعدام شد. یک کشیش شورشی دیگر، به نام خوزه مورلوس (9) پرچم هیدالگو را به دست گرفت و کنگره ای را فراخواند که به تصویب یک قانون اساسی پرداخت و اعلام استقلال نمود (نوامبر 1813). اما مورلوس نیز در نبرد شکست خورد و سپس توسط اسپانیایی ها اعدام شد. این کار، برعهده نظامی حرفه ای سابق اسپانیایی یعنی آگوستین دوایتوربید (10) باقی ماند که در سال 1820، به آرمان میهن پرستان پیوست و اسپانیایی ها را در سال 1821 شکست داد و استقلال کشور مکزیک را تثبیت کرد.
در امریکای مرکزی، چندین جنبش استقلال طلب محلی در سال های 1811 تا 1814 وجود داشت، اما این ها توسط اسپانیایی ها در هم شکسته شدند. سرانجام، امریکای مرکزی در نتیجه پیروزی های ایتوربید که از مردم مرکزیت کل (11) گواتمالا (آمریکای مرکزی امروزی) دعوت کرد تا به امپراتوری مکزیک بپیوندند، به استقلال دست یافت. اما هنگامی که ایتوربید در سال 1823 سرنگون شد، آمریکای مرکزی از مکزیک جدا شدند و فدراسیون "استان های متحد امریکای مرکزی" را تأسیس کردند که یک دهه عمر کرد؛ تا این که به صورت امروزی خود یعنی پنج کشور مستقل آمریکای مرکزی درآمد.

آمریکای جنوبی اسپانیا

مبارزه نظامی برای استقلال، توسط آمریکای جنوبی اسپانیا، اساساً یک حرکت گازانبری استراتژیک بود که نهایتاً بر پایگاه اسپانیایی ها در پرو تمرکز داشت و از شمال توسّط سیمون بولیوار ونزوئلایی و از ناحیه ریورپلات (12) توسط خوزه دوسان مارتین آرژانتینی رهبری شد. هر دو رشته عملیات نظامی، پس از صدور اعلامیه های شورشیان در سال 1810، علیه اسپانیای ناپلئونی به وقوع پیوست و مشخصه آن پیروزی های اولیه ای بود که به دنبال آنها شکست پیاپی رخ داد، و اسپانیا به طور موقت مستعمرات خود را باز پس گرفت و سپس استقلال نهایی در اواسط دهه 1820 به دست آمد.

منطقه جنوبی آمریکای جنوبی

اسپانیایی های (criollos) بوئنوس آیرس، اعتماد زیادی به توانایی خود برای به دست آوردن استقلال داشتند، چون تهاجم بریتانیایی ها در سال 1806 و 1807 را در هم شکسته بودند. در آن زمان مقامات اسپانیایی آنها را به حال خود رها کرده بودند. در نتیجه، هنگامی که اخبار مربوط به تهاجم ناپلئون به اسپانیا و به زندان افتادن فردیناند هفتم به بوئنوس آیرس رسید، عزم راسخی برای استفاده از وقایع در مادرید به عنوان مبنایی در درجه اول برای اعلام جدایی از اسپانیایی ناپلئونی (25 مه 1810) و سپس جدایی کامل از کشور مادر (نهم ژوئیه 1816) وجود داشت. ژنرال مانوئل بلگرانو (13) چهره اصلی در این دوران اولیه بود، اما او پس از آن که فردیناند هفتم به تاج و تخت خود بازگشت، دچار شکست های نظامی شد. در این دوره همچنین جنبش استقلال طلبانه پاراگوئه راه خود را در پیش گرفت و آن هنگامی بود که ژنرال اروگوئه ای خوزه گرواسیو آرتیگاس (14) علیه دست اندازی های آرژانتین و برزیل مبارزه کرد و میهن پرست شیلیایی، ژنرال برنارد و اوهیگینز (15) توسط اسپانیایی ها شکست قطعی خورد و مجبور شد با عبور از رشته جبال آند عقب نشینی کرده و وارد آرژانتین شود.

جنبش استقلال طلبانه

پس از سال 1812، رهبری نظامی جنبش استقلال طلبانه منطقه جنوبی امریکای جنوبی به دست های قابل خوزه دوسان مارتین افتاد. مفهوم استراتژیک او عبارت بود از این که خود را در غرب آرژانتین مستقر یافته و سپس با عبور از رشته جبال آند نیروهای اسپانیایی مستقر در شیلی را غافلگیر کرده و به آنها ضرباتی وارد سازد. سپس از آنجا او می توانست به سمت شمال و به مرکز قدرت اسپانیایی ها در پرو حرکت کند و این در حالی بود که بولیوار به همین شکل از پایگاه خود در ونزوئلا به طرف جنوب حرکت می کرد. در اوایل سال 1817، نیروهای سان مارتین که با میهن پرستان شیلیایی به رهبری ژنرال اوهیگینز همکاری می کردند، از رشته جبال آند در یک اقدام بی سابقه عبور کردند و اسپانیایی ها را غافلگیر نمودند و آنها را در چا کابوکو (16) (دوازدهم فوریه 1817) شکست دادند. یک سال بعد، در نبرد مایپو (17) (پنجم آوریل 1818)، او و اوهیگینز استقلال شیلی را تثبیت کردند و رشته عملیات نظامی خود را علیه اسپانیایی ها در پرو آغاز کردند. ناوگانی با کمک لرد انگلیسی توماس کوچران (18) سازمان داده شد. در ژوئیه 1812، سان مارتین پس از پیروزی هایی که در زمین و دریا به دست آورد، وارد لیما شد و استقلال آن را اعلام کرد. با این حال، پادگان های مهم اسپانیا کنترل بخش های بزرگی از منطقه که اینک شامل پرو، اکوادور و بولیوی می شد را در دست داشتند. در ژوئیه 1822، سان مارتین و بولیوار به طور خصوصی به مدت دو روز در گوایا کوئیل (19) واقع در اکوادر، با یکدیگر ملاقات کردند و رشته عملیات نظامی نهایی علیه اسپانیایی ها را طرح ریزی کردند. اسرار زیادی پیرامون این ملاقات بین دو رهبر آزادی بخش وجود دارد. اما هنگامی که مذاکرات به پایان رسید، سان مارتین از صحنه کنار رفت و در حالت تبعید عازم اروپا شد و بولیوار را برای هدایت مراحل نهایی جنگ استقلال تنها گذاشت.

مناطق شمالی امریکای جنوبی

اسپانیایی های (criollos) کاراکاس، مانند اسپانیایی های بوئنوس آیرس استقلال خود را از اسپانیای ناپلئونی در سال 1810 اعلام کرده بودند و سیمون بولیوار که پسر یک مالک ثروتمند بود، نیروهای ونزوئلا را در یک رشته پیروزی های اولیه علیه اسپانیایی ها رهبری کرده بود. جنگ او تا پای مرگ با ژنرال اسپانیایی خوزه بووس (20) فوق العاده خونین بود و هنگامی که اسپانیایی ها پس از خیزش مجدد خود کاراکاس را در سال 1814 تصرف کردند، بولیوار مجبور شد ابتدا به بوگوتا (کلمبیا) و سپس به جزیره جاماییکا فرار کند. کسی که در پشت سر و در دشت های حوضه اورینوکو (21) باقی مانده بود تا به جنگ ادامه دهد، ژنرال خوزه آنتونیو پائز (22) بود که نیروهای سواره نظام نامنظم را در یک رشته نبردهای جاری علیه اسپانیایی ها رهبری می کرد.
بولیوار، در اوایل سال 1817 به ونزوئلا بازگشت و مرحله دوم مبارزه علیه اسپانیایی ها را آغاز کرد تا اواخر 1818، نیروهای او که با نیروهای پائز متحد شده بودند، کنترل قسمت اعظم دره پائز را در دست داشتند. این امر، به میهن پرستان اجازه داد تا رسماً استقلال خود را در آنگوستورا (23) (بیستم نوامبر 1818) اعلام کنند و عملیات خود را علیه نیروهای اسپانیایی که هنوز کاراکاس را در دست داشتند، آغاز نمایند. شکست نهایی اسپانیایی ها در ونزوئلا به کمک تعداد زیادی از داوطلبان خارجی و عمدتاً بریتانیایی صورت گرفت. بولیوار که ونزوئلا را در چنگ خود داشت، مانند سان مارتین برای عبور از آند و انجام یک حمله غافلگیر کننده به پادگان اسپانیا در سرزمینی که امروزه کلمبیا نامیده می شود، به طرح ریزی پرداخت. وی به این امر نائل آمد و در نبرد بسیار مهم بویوکا (24) (هفتم اوت 1811) سرانجام نیروهای اسپانیایی را از منطقه شمالی آمریکای جنوبی در نبرد کارابوبو (25) در 25 ژوئن 1821 بیرون راند. سال بعد، یکی از قائم مقام های بولیوار به نام ژنرال آنتونیو خوزه دوسوکر (26) استقلال اکوادور ار در نبرد پیچینچا (27) در 22 مه 1822 که در دامنه های آتشفشانی، درست در خارج از پایتخت، یعنی کیتو درگرفت، به دست آورد.
پس از ملاقات سرنوشت ساز بین سان مارتین و بولیوار در گوایاکوئیل، بولیوار به عنوان فرمانده نظامی عالی ارتش های میهن پرستان در آمریکای جنوبی باقی ماند. با این حال، نیروهای پراکنده اسپانیایی، به مقاومت خود ادامه می دادند، تا این که توسط بولیوار و ژنرال هایش، ابتدا در نبرد جونین (28) (6 اوت 1824) و سپس در آیاکوچو (29) (نهم دسامبر 1824) به طور قطی شکست خوردند.

برزیل

در برزل هیچ نوع جنگ استقلالی درنگرفت. این کشور به تدریج و با خشونت اندک از پرتغال جدا شد. سلسله براگانزای پرتغالی پس از تهاجم ناپلئون به شبه جزیره در برزیل استقرار یافت و هنگامی که جان ششم، پادشاه پرتغال به کشور خود بازگشت، پسرش پدرو در برزیل باقی ماند. هنگامی که برزیل در هفتم سپتامبر 1822 استقلال خود را از پرتغال کسب کرد، یک امپراتوری بود و پدراول براگانزایی، نخستین حاکم آن بود.

پی نوشت ها :

1- Mestizo
2- simon Bolivar
3- Jose de san Nartin
4- ُFrancois Toussaint l ouverture
5- General Leclerc
6- Braganzas
7- Miguel Hidalgo
8- Guandalajara
9- Jose Morelos
10- Augustin de Iturbide
11- capitancy General
12- River plate
13- Maneul Belgrano
14- Jose Gervasio Artigas
15- Bernardo ohiggins
16- chacabuco
17- Battle of Maipu
18- Thomos cochrane
19- Guayaquil
20- Jose Boves
21- orinoco Bosin
22- Jose Antonio paez
23- Angostura
24- Battle of Boyaca
25- Battle of carabobo
26- Antonio Jose de sucre
27- Battle of pichincha
28- Battle of Junin
29- Ayacucho

منبع: ترور نویت، دوپویی؛ (1381) تاریخ جنگ ها، پیروز ایزدی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد معاونت پژوهش، 1381.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط