نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی
ترجمه: پیروز ایزدی
در جریان نوزایی ایتالیا که بین سال های 1859 و 1861 اتفاق افتاد، این کشور از یک گروه از پادشاهی ها و دوک نشین ها و دولت های کوچک جداگانه و گوناگون که تحت سلطه اتریش قرار داشتند، به یک عضو متحد و مورد احترام جامعه اروپایی تبدیل شد. گرچه تا پس از جنگ جهانی اول، اتحاد کامل به وقوع نپیوست، اما در عرض همین سه سال زمینه کار برای ایجاد ایتالیای واحد به وجود آمد. پس از این دوره اضافات و الحاقات صرفاً حکم مؤخره را دارند.
آزادی های اعطا شده، به موجب قوانین ناپلئونی که توسط اشغالگران فرانسوی در اوایل قرن نوزدهم معرفی شد، ایتالیایی ها را نسبت به امکان ایجاد یک دولت روشنگر که در برابر نیازهای اساسی مردم پاسخگو باشد، آگاه ساخت. به علاوه، بهبود در زمینه های امور مالی و ارتباطات که در طی عصر ناپلئونی توسط دولت های تحت استیلای فرانسه به اجرا رسیده بود، منافع زیادی را نصیب ایتالیایی ها ساخته بود.
پس از شکست نهایی ناپلئون اول در سال 1815 و سقوط ساختار سازمانی ناپلئونی در دولت های ایتالیایی، بازگشتی به تفرقه و استبداد صورت گرفت. چنانکه کنگره وین در سال 1815 مقرر داشته بود، اتریش کنترل خود را بر ونیز و لمباردی در شمال استرالیا حفظ می کرد تا مانع از آن شود که نفوذ فرانسه در این مناطق بیش از حد زیاد گردد، حضور سرکوب گرانه اتریشی ها در شمال ایتالیا، با این حال، منجر به خواسته ی قدرتمند مردمی، برای استقلال و حکومت قانون شد.
احساسات ضد اتریشی، سال ها مانند آتش زیر خاکستر بود و سرانجام در هجدهم مارس 1848، به صورت شورشی علنی در میلان بروز کرد. "شورش پنج روزه" (18 تا 22 مارس) هنگامی خاتمه یافت که مارشال اتریشی جوزف رادتسکی (1)، نیروهایش را از شهر عقب کشید. بقیه لمباردی و ونیز به شورشیان پیوستند و ائتلافی از نیروهای ایتالیایی در شمال ایتالیا، برای مقابله با اتریشی ها شکل گرفت. شارل آلبرت پیه مونتی (پادشاه ساردنی) که شایسته ترین و لیبرال ترین رهبر در ایتالیا محسوب می شد، در 22 مارس به اتریش اعلان جنگ داد. ائتلاف ایتالیایی ها به رهبری شارل آلبرت، علی رغم برتری عددی شان به جنگ های غیرمؤثری علیه اتریشی ها دست زدند و در نبرد کوستوتزا (2) (25-24 ژوئیه 1848) از رادتسکی شکست سختی خوردند.
با این وجود، نهضت استقلال ایتالیا همچنان رشد می یافت. اندکی پس از شورش میلان و اعلان جنگ پیه مونت، میهن پرستان تحت رهبری دانیل مانین (3) یک جمهوری مستقل در ونیز اعلام کردند. در فوریه سال بعد، جوزپه مازینی (4) با حمایت نظامی مزدور، جوزپه گاریبالدی (5)، تشکیل جمهوری رُم را در ایالات پاپی اعلام کرد. علی رغم این وقایع، در 23 مارس 1849 رادتسکی بار دیگر به شکل قاطع شارل آلبرت را در نبرد نوارا (6) شکست داد و شارل آلبرت به نفع پسرش ویکتور امانوئل دوم از سلطنت خلع شد.
در 24 آوریل 1849، یک نیروی اعزامی فرانسه در سیویتاوچیا (7) پیاده شد و به طرف رم حرکت کرد و پس از آن که ابتدا عقب رانده شد، سرانجام گاریبالدی و لژیونس را وادار ساخت تا در 29 ژوئن تسلیم شوند. گاریبالدی به دنبال این شکست به آمریکا فرار کرد.
در نوزدهم اوت، ساردنی با اتریش صلح کرد و عملاً به انقلاب پایان داده شد. اتریشی ها کنترل مجدد خود را بر شمال ایتالیا به دست آوردند و اقدامات تلافی جویانه شدیدی اتخاذ کردند که دشمنی ایتالیایی ها را باز هم بیشتر برانگیخت.
علی رغم موفقیت اتریشی ها، احساسات شدیدی برای استقلال و اتحاد همچنان در میان مردم در حال نضج گرفتن بود. پیه مونت تحت رهبری کنت کامیلو بنسودی کاوور (8) بار دیگر به هسته نهضت اتحاد و از بین بردن نفوذ اتریش در ایتالیا تبدیل شد.
گرچه، کاوور سعی می کرد دولت ایتالیای متحد را بنا کند، اما بیشتر خواهان گسترش قدرت و پرستیژ پیه مونت بود. برای انجام این امر، وی به نفع فرانسه و بریتانیا وارد جنگ کریمه (1856-1853) شد و سال 1858 در پلمبیر (9) با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه اتحادی سرّی بست. فرانسوی ها، قول کمک جهت بیرون راندن اتریشی ها از شمال ایتالیا را دادند، اما تنها در صورتی که این امر بتواند بدون متهم ساختن فرانسه به تجاوز عملی گردد. به دنبال اخراج اتریشی ها از خاک ایتالیا، بنا شد فدراسیونی متشکل از چهار دولت پدید آید که ریاست آن با پاپ باشد. فرانسه نیز پیه مونت ساووا و نیس را از آن خود می کرد.
کاوور پس از، اطمینان از کمک فرانسه، با ایجاد شورش در لمباردی و ونیز، اتریشی ها را تحریک به جنگ کرد. ضرب الاجل اتریش، برای خلع سلاح توسط کاوور رد شد و به دنبال این امر، جنگی کوتاه اما خونین رخ داد که پیه مونت و فرانسه را با اتریش درگیر ساخت. شکست قاطع اتریش در سولفرینو (10) (24 ژوئن 1859) توسط نیروهای مشترک فرانسه و پیه مونت عملاً به زد و خوردهای عمده پایان داد. شکست اتریش در سولفرینو، علامتی برای مردم دولت های کوچک توسکانی، پارما و مودنا (در شمال ایتالیا)، جهت سرنگون ساختن رهبران طرفدار اتریش بود.
ناپلئون سوم، بر اثر انقلابات شمال ایتالیا دچار هراس شد. وی که امیدوار بود مانع از ورود پروس به جنگ به نفع اتریش شود، مایل بود هرچه سریع تر به جنگ پایان دهد. بنابراین ترتیب یک آتش بس جداگانه را با فرانس ژوزف پادشاه اتریش داد. در یازدهم ژوئیه 1859، کنفرانس صلح در ویلافرانکا (11) برگزار شد و توافق شد که قسمت اعظم لمباردی (بجز شهرهای دژ مانند مانتوا (12) و پسکیرا (13) به پیه مونت تعلق گیرد و نیز تحت کنترل اتریش باقی بماند، رهبران مخلوع توسکایی، پارما و مودنا مجدداً به تخت نشینند و پاپ به عنوان رییس کنفدراسیون ایتالیا اعلام شود.
پیه مونت، در اجلاس ویلافرانکا شرکت نداشت، اما ویکتور امانئول با اکراه این شرایط را پذیرفت، زیرا نمی خواست به تنهایی با اتریش روبه رو شود. سپس کاوور از مقام نخست وزیری استعفا داد. پیمان زوریخ، بین پیه مونت و اتریش که در دهم نوامبر 1859 تصویب شد، اساساً توافق های ویلافرانکا را تأیید کرد.
ایده ی کنفدراسیون ایتالیا به رهبری پاپ انقدر برای دوک نشین های پارما، مودنا، توسکانی و رومانیا (در شمال ایتالیا) ناخوشایند بود که آنها توافق کردند که به پیه مونت ملحق شوند. ناپلئون سوم به این امر ایراد گرفت، اما کاوور با یک راه حل مصالحه آمیز بار دیگر وارد میدان شد. وی پیشنهاد کرد که واگذاری نیس و ساووا به فرانسه که قبلاً در مورد آن توافق شده بود، در ازای حمایت های ناپلئون سوم فوراً عملی گردد. ناپلئون با این امر موافقت کرد، او و ویکتور امانوئل دوم، پیمان تورین (14) را امضا کردند؛ این پیمان به الحاق نیس و ساووا به فرانسه رسمیت بخشید.
در آوریل 1860، فرانسیس دوم پادشاه دو سیسیل، به طرز وحشیانه ای شورش در سیسیل و ناپل را سرکوب کرد و خشم همگان را در سراسر اروپا برانگیخت. گاریبالدی در یازدهم مه، با حمایت مخفیانه کاوور و ویکتور امانوئل دوم، به اتفاق هزار نیروی سرخپوش خود از جنوا از طریق دریا حرکت کرد و در مارسالا (15) (واقع در سیسیل) پیاده شد. او به سرعت حمایت وسیع مردم را به دست آورد و شورشی را علیه فرانسیس به راه انداخت. گاریبالدی، نیروهای پادشاهی دوسیسیل را در کالاتافیمی (16) در پانزدهم مه شکست داد و پالرمو را در 27 مه تصرّف کرد. وی بار دیگر نیروهای سلطنتی را در میلازو (17) در بیستم ژوئیه شکست داد و سپس با کمک بریتانیایی ها، در 22 اوت، از تنگه مسینا عبور کرد و وارد سرزمین اصلی شد. گاریبالدی به سوی شمال به پیشروی پرداخت و توسط مردم، با شور و اشتیاق فراوان مورد استقبال قرار گرفت و در هفتم سپتامبر پس از برخورد با مقاومتی نه چندان شدید، ناپل را اشغال کرد.
در حالی که گاریبالدی در پادشاهی دو سیسیل درگیر بود، ناآرامی در ایالات پاپی بهانه ای به دست کاوور داد تا نیروهایی را برای برقراری نظم گسیل دارد. نیروهای پیه مونتی در دهم سپتامبر از مرز عبور کردند و نیروهای پاپی را در کاستلفیداردو (18) (در هجدهم سپتامبر) شکست دادند. پیه مونتی ها سپس به سمت جنوب حرکت کردند تا به نیروهای گاریبالدی بپیوندند. این امر باعث هراس ناپلئون سوم شد، زیرا وی می خواست استقلال روم را زیر نظر پاپ حفظ کند. نیروهای فرانسوی پیاده شده و رم را اشغال کردند و این در حالی بود که نیروهای دریایی در خارج از ساحل گشت می زدند.
در همین حال گاریبالدی می توانست در 26 اکتبر نیروهای ناپلی را در ولتورنو (19) شکست دهد، آنگاه در اوائل نوامبر، گائتا (20) را محاصره کرد. عقب نشینی ناوگان فرانسه در ژانویه به نیروی دریایی پیه مونت امکان داد تا دژ را گلوله باران کرده و به زور آن را در سیزدهم فوریه 1861 به تسلیم وادار کند.
پارلمانی از کلّ ایتالیا (به استثنای سرزمین های پاپی اطراف رم) در هفدهم مارس فراخوانده شد و پادشاهی متحد ایتالیا اعلام شد و ویکتو رامانوئل، به عنوان نخستین پادشاه قانونی به تخت نشست. ادامه ی اشغال روم توسط فرانسوی ها از داخل شدن ایالت های پاپی به پادشاهی جدید ایتالیا جلوگیری می کرد. کاوور درست سه ماه پس از آن که شاهد تحقق یافتن رویاهایش شد، درگذشت. سال ها به دوش کشیدن مسئولیت استقلال و اتحاد ایتالیا او را از پای درآورده بود.
گاریبالدی و ارتش کوچکش، بار دیگر با حمایت مخفیانه ویکتور امانوئل، شروع به برنامه ریزی برای بیرون راندن فرانسوی ها از رم و اتحاد تمام ایتالیا کردند. در اوت 1862، گاریبالدی به سمت شمال حرکت کرد و خواست از طریق ناپل به رم برسد. با این حال، ویکتور امانوئل آماده نزاع با فرانسه نبود و برای متوقف ساختن گاریبالدی نیروهایی را به جنوب اعزام کرد.
در 29 اوت دو نیرو در آسپرومونته (21) با یکدیگر تلاقی کردند و در آنجا ارتش گاریبالدی شکست خورد. گاریبالدی مجروح به اسارت درآمد، اما بعدها آزاد شد.
ایتالیا اینک شروع به برنامه ریزی برای باز پس گیری ونیز از اتریش کرد. پیمانی با پروس در آوریل 1866، منعقد شد و آغاز جنگ اتریش - پروس در ژوئن 1866 باعث شد تا ایتالیا در بیستم ژوئن به اتریش اعلان جنگ دهد. چهار روز بعد یک ارتش ایتالیایی تحت فرماندهی ویکتور امانوئل، در نبرد دوم کوستونزا به وسیله یک ارتش بسیار کوچک اتریشی، به رهبری آرشیدوک آلبرت شکست خورد.
گرچه ارتش اتریشی ها توسط پروسی ها به طور قاطع در کونیگ گراتز (22) یا سادوا (23) (سوم ژوئیه 1866) شکست خوردند و در 23 اوت پیمانی در پراک منعقد شد، اما مخاصمات در ایتالیا ادامه یافت. گاریبالدی طی ماه ژوئیه در نبردهای کوچکی در آلپ به پیروزی هایی دست یافت، اما به سمت ایتالیا عقب نشست، چون پروس موافق اشغال ترینتین تیرول (24) توسط ایتالیا نبود.
در بیستم ژوئیه، اتریشی ها یک نیروی دریایی ایتالیا را در لیسا (25) در دریای آدریاتیک در نزدیکی اسپلیت شکست دادند. در دوازدهم اکتبر پیمانی در وین بین اتریش و ایتالیا منعقد شد. گرچه، اتریشی ها عموماً موافق بودند، اما میانجی گری ناپلئون سوم را پذیرفتند و ونیز را به ایتالیا واگذار کردند.
در دسامبر 1866، نیروهای اشغالگر فرانسه از رم عقب نشینی کردند. این امر باعث شد تا گاریبالدی بار دیگر سعی کند تا ایالات پاپی را وارد اتحاد ایتالیا سازد. وی با حمایت مخفیانه ایتالیایی ها، رهبری یک تهاجم را در ژانویه 1867 به عهده گرفت و این درحالی بود که دولت ایتالیا از طریق وسایل آشکار و پنهان در پی سرنگون ساختن دولت پاپی بود. در اکتبر 1867، کمتر از یک سال پس از خروج نیروهای فرانسوی، ناپلئون بار دیگر نیروهایی را برای اشغال رم اعزام کرد.
گاریبالدی با نیروی فرانسوی پاپی، در سوم نوامبر در منتانا (26) برخورد کرد و با دادن تلفات سنگین شکست خورد که این امر عمدتاً به خاطر سلاح های برتر فرانسوی ها بود. گاریبالدی و افرادش به مرز ایتالیا فرار کردند و توسط مقامات ایتالیایی دستگیر شدند.
فرانسوی ها تا زمان آغاز جنگ فرانسه- پروس (1870) در رم باقی ماندند و تنها در این زمان بود که برای دفاع از فرانسه عقب نشینی کردند. سپس یک ارتش ایتالیایی متشکل از 60 هزار نفر، از مرز عبور کرد و رم را محاصره نمود. به دنبال گلوله باران مختصر، شهر مورد تهاجم قرار گرفت و پس از یک نبرد کوتاه در بیستم سپتامبر به تصرّف درآمد. پاپ پیوس نهم (27) با این امید که از خونریزی بیشتر جلوگیری کند، دستور داد تا نیروهایش سلاح های خود را به زمین بگذارند. رم سپس به ایتالیا منضم گردید و به دنبال یک همه پرسی رسمی، پایتخت ایتالیا اعلام شد.
آزادی های اعطا شده، به موجب قوانین ناپلئونی که توسط اشغالگران فرانسوی در اوایل قرن نوزدهم معرفی شد، ایتالیایی ها را نسبت به امکان ایجاد یک دولت روشنگر که در برابر نیازهای اساسی مردم پاسخگو باشد، آگاه ساخت. به علاوه، بهبود در زمینه های امور مالی و ارتباطات که در طی عصر ناپلئونی توسط دولت های تحت استیلای فرانسه به اجرا رسیده بود، منافع زیادی را نصیب ایتالیایی ها ساخته بود.
پس از شکست نهایی ناپلئون اول در سال 1815 و سقوط ساختار سازمانی ناپلئونی در دولت های ایتالیایی، بازگشتی به تفرقه و استبداد صورت گرفت. چنانکه کنگره وین در سال 1815 مقرر داشته بود، اتریش کنترل خود را بر ونیز و لمباردی در شمال استرالیا حفظ می کرد تا مانع از آن شود که نفوذ فرانسه در این مناطق بیش از حد زیاد گردد، حضور سرکوب گرانه اتریشی ها در شمال ایتالیا، با این حال، منجر به خواسته ی قدرتمند مردمی، برای استقلال و حکومت قانون شد.
احساسات ضد اتریشی، سال ها مانند آتش زیر خاکستر بود و سرانجام در هجدهم مارس 1848، به صورت شورشی علنی در میلان بروز کرد. "شورش پنج روزه" (18 تا 22 مارس) هنگامی خاتمه یافت که مارشال اتریشی جوزف رادتسکی (1)، نیروهایش را از شهر عقب کشید. بقیه لمباردی و ونیز به شورشیان پیوستند و ائتلافی از نیروهای ایتالیایی در شمال ایتالیا، برای مقابله با اتریشی ها شکل گرفت. شارل آلبرت پیه مونتی (پادشاه ساردنی) که شایسته ترین و لیبرال ترین رهبر در ایتالیا محسوب می شد، در 22 مارس به اتریش اعلان جنگ داد. ائتلاف ایتالیایی ها به رهبری شارل آلبرت، علی رغم برتری عددی شان به جنگ های غیرمؤثری علیه اتریشی ها دست زدند و در نبرد کوستوتزا (2) (25-24 ژوئیه 1848) از رادتسکی شکست سختی خوردند.
با این وجود، نهضت استقلال ایتالیا همچنان رشد می یافت. اندکی پس از شورش میلان و اعلان جنگ پیه مونت، میهن پرستان تحت رهبری دانیل مانین (3) یک جمهوری مستقل در ونیز اعلام کردند. در فوریه سال بعد، جوزپه مازینی (4) با حمایت نظامی مزدور، جوزپه گاریبالدی (5)، تشکیل جمهوری رُم را در ایالات پاپی اعلام کرد. علی رغم این وقایع، در 23 مارس 1849 رادتسکی بار دیگر به شکل قاطع شارل آلبرت را در نبرد نوارا (6) شکست داد و شارل آلبرت به نفع پسرش ویکتور امانوئل دوم از سلطنت خلع شد.
در 24 آوریل 1849، یک نیروی اعزامی فرانسه در سیویتاوچیا (7) پیاده شد و به طرف رم حرکت کرد و پس از آن که ابتدا عقب رانده شد، سرانجام گاریبالدی و لژیونس را وادار ساخت تا در 29 ژوئن تسلیم شوند. گاریبالدی به دنبال این شکست به آمریکا فرار کرد.
در نوزدهم اوت، ساردنی با اتریش صلح کرد و عملاً به انقلاب پایان داده شد. اتریشی ها کنترل مجدد خود را بر شمال ایتالیا به دست آوردند و اقدامات تلافی جویانه شدیدی اتخاذ کردند که دشمنی ایتالیایی ها را باز هم بیشتر برانگیخت.
علی رغم موفقیت اتریشی ها، احساسات شدیدی برای استقلال و اتحاد همچنان در میان مردم در حال نضج گرفتن بود. پیه مونت تحت رهبری کنت کامیلو بنسودی کاوور (8) بار دیگر به هسته نهضت اتحاد و از بین بردن نفوذ اتریش در ایتالیا تبدیل شد.
گرچه، کاوور سعی می کرد دولت ایتالیای متحد را بنا کند، اما بیشتر خواهان گسترش قدرت و پرستیژ پیه مونت بود. برای انجام این امر، وی به نفع فرانسه و بریتانیا وارد جنگ کریمه (1856-1853) شد و سال 1858 در پلمبیر (9) با ناپلئون سوم امپراتور فرانسه اتحادی سرّی بست. فرانسوی ها، قول کمک جهت بیرون راندن اتریشی ها از شمال ایتالیا را دادند، اما تنها در صورتی که این امر بتواند بدون متهم ساختن فرانسه به تجاوز عملی گردد. به دنبال اخراج اتریشی ها از خاک ایتالیا، بنا شد فدراسیونی متشکل از چهار دولت پدید آید که ریاست آن با پاپ باشد. فرانسه نیز پیه مونت ساووا و نیس را از آن خود می کرد.
کاوور پس از، اطمینان از کمک فرانسه، با ایجاد شورش در لمباردی و ونیز، اتریشی ها را تحریک به جنگ کرد. ضرب الاجل اتریش، برای خلع سلاح توسط کاوور رد شد و به دنبال این امر، جنگی کوتاه اما خونین رخ داد که پیه مونت و فرانسه را با اتریش درگیر ساخت. شکست قاطع اتریش در سولفرینو (10) (24 ژوئن 1859) توسط نیروهای مشترک فرانسه و پیه مونت عملاً به زد و خوردهای عمده پایان داد. شکست اتریش در سولفرینو، علامتی برای مردم دولت های کوچک توسکانی، پارما و مودنا (در شمال ایتالیا)، جهت سرنگون ساختن رهبران طرفدار اتریش بود.
ناپلئون سوم، بر اثر انقلابات شمال ایتالیا دچار هراس شد. وی که امیدوار بود مانع از ورود پروس به جنگ به نفع اتریش شود، مایل بود هرچه سریع تر به جنگ پایان دهد. بنابراین ترتیب یک آتش بس جداگانه را با فرانس ژوزف پادشاه اتریش داد. در یازدهم ژوئیه 1859، کنفرانس صلح در ویلافرانکا (11) برگزار شد و توافق شد که قسمت اعظم لمباردی (بجز شهرهای دژ مانند مانتوا (12) و پسکیرا (13) به پیه مونت تعلق گیرد و نیز تحت کنترل اتریش باقی بماند، رهبران مخلوع توسکایی، پارما و مودنا مجدداً به تخت نشینند و پاپ به عنوان رییس کنفدراسیون ایتالیا اعلام شود.
پیه مونت، در اجلاس ویلافرانکا شرکت نداشت، اما ویکتور امانئول با اکراه این شرایط را پذیرفت، زیرا نمی خواست به تنهایی با اتریش روبه رو شود. سپس کاوور از مقام نخست وزیری استعفا داد. پیمان زوریخ، بین پیه مونت و اتریش که در دهم نوامبر 1859 تصویب شد، اساساً توافق های ویلافرانکا را تأیید کرد.
ایده ی کنفدراسیون ایتالیا به رهبری پاپ انقدر برای دوک نشین های پارما، مودنا، توسکانی و رومانیا (در شمال ایتالیا) ناخوشایند بود که آنها توافق کردند که به پیه مونت ملحق شوند. ناپلئون سوم به این امر ایراد گرفت، اما کاوور با یک راه حل مصالحه آمیز بار دیگر وارد میدان شد. وی پیشنهاد کرد که واگذاری نیس و ساووا به فرانسه که قبلاً در مورد آن توافق شده بود، در ازای حمایت های ناپلئون سوم فوراً عملی گردد. ناپلئون با این امر موافقت کرد، او و ویکتور امانوئل دوم، پیمان تورین (14) را امضا کردند؛ این پیمان به الحاق نیس و ساووا به فرانسه رسمیت بخشید.
در آوریل 1860، فرانسیس دوم پادشاه دو سیسیل، به طرز وحشیانه ای شورش در سیسیل و ناپل را سرکوب کرد و خشم همگان را در سراسر اروپا برانگیخت. گاریبالدی در یازدهم مه، با حمایت مخفیانه کاوور و ویکتور امانوئل دوم، به اتفاق هزار نیروی سرخپوش خود از جنوا از طریق دریا حرکت کرد و در مارسالا (15) (واقع در سیسیل) پیاده شد. او به سرعت حمایت وسیع مردم را به دست آورد و شورشی را علیه فرانسیس به راه انداخت. گاریبالدی، نیروهای پادشاهی دوسیسیل را در کالاتافیمی (16) در پانزدهم مه شکست داد و پالرمو را در 27 مه تصرّف کرد. وی بار دیگر نیروهای سلطنتی را در میلازو (17) در بیستم ژوئیه شکست داد و سپس با کمک بریتانیایی ها، در 22 اوت، از تنگه مسینا عبور کرد و وارد سرزمین اصلی شد. گاریبالدی به سوی شمال به پیشروی پرداخت و توسط مردم، با شور و اشتیاق فراوان مورد استقبال قرار گرفت و در هفتم سپتامبر پس از برخورد با مقاومتی نه چندان شدید، ناپل را اشغال کرد.
در حالی که گاریبالدی در پادشاهی دو سیسیل درگیر بود، ناآرامی در ایالات پاپی بهانه ای به دست کاوور داد تا نیروهایی را برای برقراری نظم گسیل دارد. نیروهای پیه مونتی در دهم سپتامبر از مرز عبور کردند و نیروهای پاپی را در کاستلفیداردو (18) (در هجدهم سپتامبر) شکست دادند. پیه مونتی ها سپس به سمت جنوب حرکت کردند تا به نیروهای گاریبالدی بپیوندند. این امر باعث هراس ناپلئون سوم شد، زیرا وی می خواست استقلال روم را زیر نظر پاپ حفظ کند. نیروهای فرانسوی پیاده شده و رم را اشغال کردند و این در حالی بود که نیروهای دریایی در خارج از ساحل گشت می زدند.
در همین حال گاریبالدی می توانست در 26 اکتبر نیروهای ناپلی را در ولتورنو (19) شکست دهد، آنگاه در اوائل نوامبر، گائتا (20) را محاصره کرد. عقب نشینی ناوگان فرانسه در ژانویه به نیروی دریایی پیه مونت امکان داد تا دژ را گلوله باران کرده و به زور آن را در سیزدهم فوریه 1861 به تسلیم وادار کند.
پارلمانی از کلّ ایتالیا (به استثنای سرزمین های پاپی اطراف رم) در هفدهم مارس فراخوانده شد و پادشاهی متحد ایتالیا اعلام شد و ویکتو رامانوئل، به عنوان نخستین پادشاه قانونی به تخت نشست. ادامه ی اشغال روم توسط فرانسوی ها از داخل شدن ایالت های پاپی به پادشاهی جدید ایتالیا جلوگیری می کرد. کاوور درست سه ماه پس از آن که شاهد تحقق یافتن رویاهایش شد، درگذشت. سال ها به دوش کشیدن مسئولیت استقلال و اتحاد ایتالیا او را از پای درآورده بود.
گاریبالدی و ارتش کوچکش، بار دیگر با حمایت مخفیانه ویکتور امانوئل، شروع به برنامه ریزی برای بیرون راندن فرانسوی ها از رم و اتحاد تمام ایتالیا کردند. در اوت 1862، گاریبالدی به سمت شمال حرکت کرد و خواست از طریق ناپل به رم برسد. با این حال، ویکتور امانوئل آماده نزاع با فرانسه نبود و برای متوقف ساختن گاریبالدی نیروهایی را به جنوب اعزام کرد.
در 29 اوت دو نیرو در آسپرومونته (21) با یکدیگر تلاقی کردند و در آنجا ارتش گاریبالدی شکست خورد. گاریبالدی مجروح به اسارت درآمد، اما بعدها آزاد شد.
ایتالیا اینک شروع به برنامه ریزی برای باز پس گیری ونیز از اتریش کرد. پیمانی با پروس در آوریل 1866، منعقد شد و آغاز جنگ اتریش - پروس در ژوئن 1866 باعث شد تا ایتالیا در بیستم ژوئن به اتریش اعلان جنگ دهد. چهار روز بعد یک ارتش ایتالیایی تحت فرماندهی ویکتور امانوئل، در نبرد دوم کوستونزا به وسیله یک ارتش بسیار کوچک اتریشی، به رهبری آرشیدوک آلبرت شکست خورد.
گرچه ارتش اتریشی ها توسط پروسی ها به طور قاطع در کونیگ گراتز (22) یا سادوا (23) (سوم ژوئیه 1866) شکست خوردند و در 23 اوت پیمانی در پراک منعقد شد، اما مخاصمات در ایتالیا ادامه یافت. گاریبالدی طی ماه ژوئیه در نبردهای کوچکی در آلپ به پیروزی هایی دست یافت، اما به سمت ایتالیا عقب نشست، چون پروس موافق اشغال ترینتین تیرول (24) توسط ایتالیا نبود.
در بیستم ژوئیه، اتریشی ها یک نیروی دریایی ایتالیا را در لیسا (25) در دریای آدریاتیک در نزدیکی اسپلیت شکست دادند. در دوازدهم اکتبر پیمانی در وین بین اتریش و ایتالیا منعقد شد. گرچه، اتریشی ها عموماً موافق بودند، اما میانجی گری ناپلئون سوم را پذیرفتند و ونیز را به ایتالیا واگذار کردند.
در دسامبر 1866، نیروهای اشغالگر فرانسه از رم عقب نشینی کردند. این امر باعث شد تا گاریبالدی بار دیگر سعی کند تا ایالات پاپی را وارد اتحاد ایتالیا سازد. وی با حمایت مخفیانه ایتالیایی ها، رهبری یک تهاجم را در ژانویه 1867 به عهده گرفت و این درحالی بود که دولت ایتالیا از طریق وسایل آشکار و پنهان در پی سرنگون ساختن دولت پاپی بود. در اکتبر 1867، کمتر از یک سال پس از خروج نیروهای فرانسوی، ناپلئون بار دیگر نیروهایی را برای اشغال رم اعزام کرد.
گاریبالدی با نیروی فرانسوی پاپی، در سوم نوامبر در منتانا (26) برخورد کرد و با دادن تلفات سنگین شکست خورد که این امر عمدتاً به خاطر سلاح های برتر فرانسوی ها بود. گاریبالدی و افرادش به مرز ایتالیا فرار کردند و توسط مقامات ایتالیایی دستگیر شدند.
فرانسوی ها تا زمان آغاز جنگ فرانسه- پروس (1870) در رم باقی ماندند و تنها در این زمان بود که برای دفاع از فرانسه عقب نشینی کردند. سپس یک ارتش ایتالیایی متشکل از 60 هزار نفر، از مرز عبور کرد و رم را محاصره نمود. به دنبال گلوله باران مختصر، شهر مورد تهاجم قرار گرفت و پس از یک نبرد کوتاه در بیستم سپتامبر به تصرّف درآمد. پاپ پیوس نهم (27) با این امید که از خونریزی بیشتر جلوگیری کند، دستور داد تا نیروهایش سلاح های خود را به زمین بگذارند. رم سپس به ایتالیا منضم گردید و به دنبال یک همه پرسی رسمی، پایتخت ایتالیا اعلام شد.
پی نوشت ها :
1- Josef Radetzky
2- Battle of custozza
3- Daniele Manin
4- Giuseppe Mazzini
5- Giuseppe Garibaldi
6- Battle of Novara
7- civitaveccahia
8- count camillo Bensodi cavour
9- plombieres
10- solferino
11- villafranca
12- Mantua
13- peschiera
14- Treaty of Turin
15- Marsala
16- calatafimi
17- Milazzo
18- castelfidardo
19- volturno
20- Gaeta
21- Aspromonte
22- koniggaratz
23- sadowa
24- Trentine Tyrol
25- Lissa
26- Mentana
27- pius IX