گذری بر جنگ جهانی اول (1)

جنگ جهانی اول معمول ترین نامی است که بر منازعه بین المللی بزرگ 1918-1914 گذاشته شده است، منازعه ای که در اروپا با اتحاد آلمان، اتریش - مجارستان علیه اتحاد بریتانیا، فرانسه، روسیه، و صربستان آغاز شد و نهایتاً بیش
يکشنبه، 10 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گذری بر جنگ جهانی اول (1)
 گذری بر جنگ جهانی اول (1)

نویسنده: دوپویی ترور نویت
ترجمه: پیروز ایزدی


 
جنگ جهانی اول معمول ترین نامی است که بر منازعه بین المللی بزرگ 1918-1914 گذاشته شده است، منازعه ای که در اروپا با اتحاد آلمان، اتریش - مجارستان علیه اتحاد بریتانیا، فرانسه، روسیه، و صربستان آغاز شد و نهایتاً بیش از 30 کشور را در صحنه هایی در اطراف گیتی در برگرفت. جنگ، با شکست آلمان و متحدینش پایان یافت، اما رقابت ها تنها بیست سال بعد، از سرگرفته شد. هزینه جنگ جهانی اول هنگفت بود و تعداد افراد کشته شده در جنگ، به 10 میلیون نفر می رسید. جنگ تأثیر عمیقی بر ساختار سیاسی و اقتصادی جهان داشت و معمولاً از آن به عنوان واقعه ای محوری در کاهش نفوذ اروپا در جهان یاد می شود.

منشاء جنگ

علی رغم اتهامات و نفرتی که در جریان جنگ ایجاد شد، هیچ یک از کشورها خواهان کشت و کشتار زیاد نبودند و برای آن برنامه ریزی نکرده بودند. اروپا وارد جنگی شد که بسیار متفاوت از آن چیزی بود که اکثر کارشناسان پیش بینی می کردند.

اتحادها

از پایان جنگ فرانسه - پروس (1871-1870) تا آغاز جنگ جهانی اول، کشورهای اروپایی در اتحادهای نظامی به طور روزافزون انعطاف ناپذیر، صف بندی کردند. در حالی که سیاست مداران درجه اولی مانند بیسمارک (صدراعظم آلمان- 1890-1871) می توانستند تعهدات ملی را به نحو حیرت آوری سیال نگه دارند، سیاست مداران سال های گردش قرن، از روشنگری کمتری برخوردار بودند. کشورهای عمده اروپایی، به تدریج در دو اتحاد نظامی گرد آمدند: قدرت های مرکزی (آلمان، اتریش، مجارستان، ایتالیا) و قدرت های دارای روابط حسنه یا متفقین (بریتانیا، فرانسه و روسیه) بسیاری از توافق ها بین کشورها محرمانه بود (در برخی موارد، حتی دولت ها از گستره کامل تعهدات نظامی کشورشان اطلاع نداشتند) و انعطاف پذیری دولت ها جهت عمل در یک بحران بین المللی به طور فزاینده ای محدود بود.

رقابت های ملی و احساسات عمومی

فضای عمومی دشمنی با احساس قوی ناسیونالیسم در سرتاسر اروپا تقویت می شد. هویت ها و حساسیت های ملی به عنصر قدرتمند فرهنگ توده ها تبدیل شدند. فرصت برای بیان غرور ملّی، از رقابت استعماری گرفته تا هزینه های نظامی گسترده بود.

میراث جنگ فرانسه - پروس

عمده ترین و تازه ترین جنگی که در اروپا رخ داده بود، در سال 1870 و 1871، منازعه بین فرانسه و آلمان در حال اتحاد بود. گرچه، این جنگ محدود به این دو قدرت می شد، درس های آشکار آن جنگ به طور وسیعی توسط قدرت های اروپایی در جریان دوره طولانی صلح تا سال 1914 هضم شد. یکی از قانع کننده ترین درس های جنگ اهمیت بسیج سریع نیروهای کشور هماهنگ با برنامه جامع استراتژیک بود.

علت فوری جنگ

حوادث بی شماری می توانند مبنای آغاز جنگ دانسته شوند، اما علت فوری جنگ، یک حادثه تروریستی (میهن پرستانه، بنابر یک دیدگاه) در بخش ناآرام اتریش مجارستان بود.

ترور

آرشیدوک فرانتس فردیناند، تاج و تخت هاپسبورگ، توسط یک ناسیونالیست صرب در سارایوو، در 28 ژوئن 1914 (به اتفاق همسرش) با گلوله کشته شد. کشور کوچک صربستان در این ترور دست داشت و اتریش - مجارستان قصد تنبیه این کشور را داشت. هنگامی که اتریش - مجارستان شروع به بسیج نیروهای خود کرد، فرایند غیرقابل بازگشتی شروع شد که در آن اکثر اعضای اتحاد (بجز ایتالیا) بسیح خود را آغاز کردند. رهبران ملّی، با درک این واقعیت وحشتناک مواجه شدند که چقدر موفقیت نظامی بستگی به بسیج و اجرای سریع طرح های مربوط به حرکت دادن نیروها دارد، به طوری که هیچ کس نباید ریسک متوقف کردن فرایند را به جان بخرد.

کشورها وارد جنگ می شوند.

قدرت های قاره ای با درسی که از جنگ فرانسه - پروس گرفته بودند، با عجله ارتش های توده ای خود را گرد آوردند. سیاست مداران بریتانیایی، در مورد چشم انداز جنگ با خود کلنجار می رفتند و تصمیم گرفتند به ناوگان بریتانیا آماده باش دهند و ارتش حرفه ای کوچک بریتانیا را به فرانسه بفرستند. آلمان که در دو جبهه با متخاصمین مواجه بود، در صدد اجرای نقشه ای شجاعانه و پیچیده به نام نقشه شلیفن (1) برآمد که در آن نیروی نسبتاً کوچکی، روس ها را در شرق نگه می داشت در حالی که تمرکز عظیم نیروها در سرتاسر بلژیک و لوگزامبورگ تا قلب فرانسه صورت می گرفت (این یک مورد کلاسیک گرایش آلمان به خطر کردن بود، زیرا که ارتش های آلمان بی طرفی بلژیک را نقض کردند و باعث ورود بریتانیا به جنگ شدند). فرانسه که تشنه ی انتقام گیری از جنگ فرانسه و پروس بود با سیستم بسیج بسیار اصلاح شده خود، ارتش های خود را مستقیماً به سمت مرز آلمان هدایت کرد. روسیه به نظر می رسید که قادر باشد منابع خود را سریع تر از آنچه که انتظار می رفت جمع آوری کند، در حالی که اتریش و مجارستان روزگار سختی را برای درهم کوبیدن کشور کوچک صربستان تجربه می کردند.

جبهه غربی 1914

نخستین نبردهای عمده، در اوت 1914 رخ داد و آن هنگامی بود که نیروهای آلمانی به سرعت بلژیک و لوگزامبورگ را در نوردیدند. نیروهای آلمانی بسیار عظیم بودند (بزرگ تر از آن چیزی که متفقین انتظار داشتند) زیرا آلمانی ها نیروهای ذخیره آموزش دیده خود را در ارتش ثابت خود ادغام کرده بودند. هفت ارتش رزمی علیه فرانسه صف آرایی کردند و رییس ستاد کل ارتش آلمان (هلموت فن مولتکه، برادرزاده فیلد مارشال فن مولتکه) در هدایت این آرایشات بزرگ با مشکلات زیادی مواجه شد. در حالی که فرانسوی ها بیهوده نروهای خود را علیه آلمانی ها در آلزاس و لورن به جلو می بردند، قسمت اعظم نیروهای آلمان از بلژیک عبور کردند و به شمال فرانسه رسیدند. در اواخر اوت، به نظر می رسید که نقشه آلمانی ها موفق از کار درآمده است و پاریس محاصره خواهد شد. اما سردرگمی آلمانی ها در زمینه حرکت ارتش های رزمی شان در فرانسه و پایداری غیر قابل باور فرمانده فرانسوی ها، ژنرال ژوزف ژوفر (2) به همراه یکدیگر، باعث وقوع نبرد مارن (3) (10-5 سپتامبر 1914) شد که در جریان آن، حرکت آلمانی ها پیش از رسیدن به پاریس متوقف شد. ارتش های مستقر در شمال فرانسه، از جمله نیروی اعزامی کوچک بریتانیا، شروع به تثبیت مواضع خود و گسترش خطوط خود به سمت کانال مانش نمودند و هر یک از طرفین، بیهوده می کوشیدند تا از جناح ها به دشمن حمله کنند. با تثیبت مواضع، قدرت مسلسل و از همه مهم تر، توپخانه مستلزم ایجاد استحکامات دفاعی گسترده ای بود.

جبهه شرقی

با حمله نیروهای اتریشی به صربستان و هزینه بسیار زیادی که در برداشت، روس ها با چنان سرعتی به بسیج نیروهای خود پرداختند که زنگ خطر را برای قدرت های مرکزی به صدا درآوردند. اتریشی ها نیروهای خود را در گالیسیا مستقر ساختند و در آنجا روس ها چنان تلفات سنگینی بر آنها وارد آوردند که اتریش هرگز به طور کامل از آن سر بر نیاورد. دو ارتش رزمی روسیه از مرز گذشتند و وارد شمال شرقی آلمان شدند. پس از سردرگمی در میان آلمانی ها، گروه فرماندهی تازه منصوب شده به رهبری پاول فن هیندنبورگ (4) و اریش لودندورف (5)، یکی از ارتش های روسیه را در تاننبرگ (6) به سختی در هم کوبیدند (26-31 اوت).

سایر عملیات

نیروی دریایی آلمان به گونه ای مؤثر توسط نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا از دریاهای آزاد عقب زده شد و قسمت اعظم ناوگان آلمان، در دریای شمال گیر افتاد. رزمناوهای آلمانی، به ویژه، اس.ام.اس امدن (7) با حمله به کاروان های تجاری موفقیّت هایی کسب کردند، اما در پایان یا غرق شدند و یا این که به غنیمت گرفته شدند. به همین شکل، اسکادران آسیایی آدمیرال فن اسپی (8) نیروی بریتانیایی را در کرونل (9) (اول نوامبر 1914) درهم شکست، اما در پایان، قربانی نبرد ناوهای آدمیرال استوردی (10) در فالکلند (هشتم دسامبر 1914) شد. آلمانی ها شروع به جست و جوی راه های استفاده از زیردریایی ها به عنوان وسیله ای برای شکستن محاصره دریایی بریتانیایی ها نمودند که دسترسی آلمان به دریا را سد کرده بود. ژاپنی ها در کنار متّفقین، تا اوایل نوامبر 1914، پست های نگهبانی آلمانی ها را در حوزه اقیانوس آرام و چین تصرف کرده بودند. امپراتوری عثمانی (ترکیه) در کنار قدرت های مرکزی به جنگ پیوست و در پاسخ بریتانیایی ها، تأسیسات نفتی موجود در بین النهرین را اشغال کردند.

جبهه غربی 1915

طرف های متخاصم شروع به درک این مطلب کردند که مسیر جنگ چرخش هایی پیدا کرده است که هیچ کس انتظار آن را نداشت. جنگ در مواضع غرب، در حال تثبیت شدن بود که مشخصه آن عبارت بود از جنگ سنگرها که در آن دفاع از بیشترین مزیّت برخوردار بود. آلمان تصمیم گرفت که در غرب، در حالت تدافعی بماند. فرانسوی ها و بریتانیایی ها (که ارتش هایشان بزرگ تر شده بود) به مواضع آلمانی ها حمله کردند و تلفات سنگینی متحمل شدند. سال 1915، پر هزینه ترین سال جنگ برای فرانسه به لحاظ تلفات بود. توپخانه به سلطه خود ادامه داد و کمبود شدید مهمات پیش آمد. آلمانی ها نیز در ایپر (11) از گاز سمی استفاده کردند.

جبهه شرقی

با کاهش نروهای اتریشی، آلمانی ها بر عملیات در شرق مسلّط شدند، اما همکاری بین دو قدرت غالباً پر تنش بود. برخلاف وضعیت بن بست در غرب، نبردها در شرق شامل مانورهای شجاعانه و تحرّکات بزرگ می شد. تا اواسط 1915، روس ها به عمق بیشتری از خاک خود عقب رانده شدند و تلفات سنگینی داده بودند، که شاید در آن سال، این تلفات به تنهایی به 2 میلیون نفر می رسید.

سایر جبهه ها

صربستان سرانجام توسط تلاش های مشترک اتریش - مجارستان، آلمان و بلغارستان (که به قدرت های مرکزی پیوسته بود) در هم کوبیده شد. ایتالیا در جبهه متفقین وارد جنگ شد، اما در برابر مواضع دفاعی اتریشی ها در طول مرز مشترک چندان کاری از دشمن ساخته نبود.
بریتانیای کبیر (با توافق همراه با اکراه فرانسه)، در مورد اتّخاذ استراتژی "شرق" مصمم شد که هدف از آن عبارت بود از: 1- خارج ساختن ترکیه از جنگ؛ 2- کمک به ارتش های تحت فشار روسیه؛ 3- قرار دادن انبار غنی غلّه اوکراین روسیه در اختیار متفقین غربی. قرار بود این کار با هجوم دریایی قدرتمندانه متفقین از مدیترانه به بُسفر صورت گیرد. این نقشه، مبتنی بر مفهوم استراتژیکی شجاعانه و درخشانی بود که توسط وینستون چرچیل، لرد اول دریاداری بریتانیا، فرموله شده بود.
با این حال، تلاش های دریایی متفقین توسط استحکامات دفاعی ترک ها در داردانل (به زحمت) عقب زده شد. سپس متفقین تصمیم گرفتند این استراتژی شرقی را با حمله آبی - خاکی جهت تصرّف سواحل تنگه داردانل به اجرا درآورند. تلاش اصلی، به وسیله نیروهای امپراتوری بریتانیا از جمله سپاه های استرالیا و زلاند نو (ANZAC) صورت گرفت که در شبه جزیره گالیپولی که در شمال تنگه قرار دارد، فرود آمدند. نیروهای زمینی - دریایی نالایق، رهبری رزمی نامطلوب و واکنش سریع ترک ها و آلمانی ها (به ویژه عملیات مصطفی کمال که بعدها به عنوان آتاتورک معروف شد) نیروهای بریتانیایی را در سر پل های کم عمق محصور کرد و این نیروها در آنجا رو به تحلیل گذاشتند. سرانجام نیروهای امپراتوری بریتانیا، این منطقه را تخلیه کردند (9-8 ژانویه 1916).
در بین النهرین، یک نیروی بریتانیایی که به طرف بغداد حرکت می کرد، توسّط ترک ها در کوت، (ماه دسامبر) محاصره شد و این به دنبال شکست تهاجم علیه بغداد، در ماه نوامبر، بود.
ترک ها به درخواست متحدین آلمانی خود حمله ای را از سینا علیه کانال حیاتی سوئز ترتیب دادند. این حمله توسط بریتانیایی ها طی یک رشته درگیری ها (چهاردهم ژانویه - سوم فوریه) دفع شد. گرچه، در یک نقطه نیروهای در حال پیشروی ترک با قایق های تهاجمی که آلمانی ها در اختیارشان گذاشته بودند، از کانال عبور کردند. ترک ها عقب نشینی کردند و در آن سال، به حمله دیگری دست نزدند و بریتانیایی ها به تدریج نیروهای خود را در مصر برای انجام یک ضدّ حمله تقویت می کردند.
در آفریقا، نیروهای بریتانیا و آفریقای جنوبی، آفریقای جنوب غربی آلمان (نامیبیای کنونی) را تسخیر کردند. آنها شهرک ویندهوک را در ماه مه به تصرّف درآوردند و در ماه ژوئیه، کلیه نیروهای آلمان را تسلیم خود ساختند. عملیات در کامرون به واسطه نوع عوارض زمین، شرایط آب و هوایی و مقاومت سرسختانه ی آلمانی ها، با مانع روبه رو شد. گرچه، نیروهای فرانسوی و بریتانیایی تا پاییز، نواحی ساحلی را پشت سر گذاشته بودند. یائونده، پایتخت، فقط در روز آغاز سال نو 1916 و پس از هشت هفته عملیات سخت، سقوط کرد. نیروهای آلمانی در آفریقای شرقی آلمان (تانزانیای کنونی) توسط ژنرال پاول فن لتوو- فوربک (12) که فرماندهی مبتکر و شایسته بود، رهبری می شدند. گرچه، نیروهای او به لحاظ تعداد نفرات و تسلیحات، در موضع ضعف قرار داشتند، اما او در نوامبر 1914، از تمام منابعی که در اختیار داشت برای ناکام گذاشتن تهاجم بریتانیایی ها در تانگا استفاده کرد. آفریقای شرقی، برای بریتانیا از اولویت استراتژیکی بالایی برخوردار نبود و تا سال 1916 عملیات تهاجمی عمده ای در آن منطقه صورت نگرفت.

پی نوشت ها :

1- schlieffen plan
2- Joseph Joffre
3- Battle of The Marne
4- paulvon Hindenburg
5- Erich Ludendorff
6- Tannenberg
7- SMS Emden
8-von spee
9- coronel
10- sturdee
11- ypres
12- paul von Lettow - vorbeck

منبع: ترور نویت، دوپویی؛ (1381) تاریخ جنگ ها، پیروز ایزدی، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دانشکده فرماندهی و ستاد معاونت پژوهش، 1381.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط