نویسنده: اسقف بوسوئه
مترجم: کامبیز گوتن
مترجم: کامبیز گوتن
اشاره:
اثر ژاک بنین بوسوئه Jacques Benigne Bossuet ( 1704- 1627)تحت عنوان Politique tiree des propres de l' Ecriture sainte یکی از سه رساله ای بود که او برای آموزش ولیعهد، پسر لوئی چهاردهم، که از سال 1670 تا 1681 به او تعلیم می داد نوشته است. دو رساله ی دیگر او درباره ی سرشت خداوند و انسان، و ملکوت خدا در تاریخ است. کتاب سیاست Politique حقوق و وظایف یک شهریار یا شاهزاده را شرح می دهد و نمونه ی برجسته ای است از فلسفه ی حق آسمانی شاهان. بوسوئه که بعدها به مقام اسقفی در موء Meaux نائل آمد یکی از خطیبان و الهیون بزرگ عصر خویش بود.
***
مقام شاهی متضمّن چهار کیفیّت اساسی است. نخست، مقام شاهی مقدس است؛ دوم، پدرانه است؛ سوم، مطلق است؛ چهارم، تحت فرمان عقل است...
***
قبلاً دیدیم قدرت تماماً از خداوند ناشی است.
در مورد شهریار، پولس قدّیس می افزاید که او «خادم خداست تا تو کارت را درست انجام دهی. ولی اگر مرتکب کار پلید شوی، بهراس؛ زیرا او بیهوده نیست که شمشیر به دست دارد، چه او کارگزار خداوند است، و انتقام گیری است خشمگین نسبت به کسی که مرتکب عمل پلید می گردد» (رومیان باب سیزدهم، 4).
بنابراین، شهریاران به عنوان دست نشانده های خدا عمل می کنند، و نایبان او بر روی زمین هستند. توسط آنهاست که او بر امپراتوری خود حکم می راند.« و شما الآن گمان می برید می توانید با کشور یَهوه که در دست پسران داود است به مقابله برخیزید» (دوم، تواریخ ایام 13: 8).
لذا همانطور که دیدیم، اورنگ شاهی اورنگ یک انسان نیست، بلکه اورنگ خود خداوند است. «یهوه، پسرم سلیمان را برگزیده است تا بر کرسی سلطنت خداوند بر اسرائیل بنشیند» ( 28: 5 اول، تواریخ ایام). و باز: « پس سلیمان بر کرسی خداوند نشست» (همانجا 29: 23).
از همه ی اینها چنین برمی آید که وجود شخص شاهان مقدس است، و اگر کسی قصد جان آنان را کند به مقدّسات اهانت نموده است.
خدا مقدّر نموده که آنها توسط پیامبران با روغن مقدس مسح و تطهیر شوند به همان گونه که می گذارد پاپ ها و روحانیون کلیسا تطهیر شوند.
ولی حتی بدون این مسح و تطهیر با روغن مقدس نیز، به علت مقامی که دارند از تقدس برخورداراند، چه، آنها نمایندگان شاه آسمانی بوده و وظیفه دارند که احکام او را به مورد اجرا گذارند...
پولس قدّیس از گفتن این که شهریار خدمتگذار خداست، چنین نتیجه می گیرد: « از همین رو ناگزیریم که تمکین کنیم، نه تنها از ترس توبیخ، بلکه به خاطر حکم وجدان» (رومیان 13: 5)....
و باز: « ای غلامان، در همه چیز از سروران زمینی خویش اطاعت نمائید....
و هر آنچه می کنید از صمیم دل برای خدا انجام دهید، و نه برای جلب رضای آدمیان» (کولوسیان 3: 22 و 23)
اگر رسول درباره ی خدمتگزاری یا غلامی چنین حرفی را می زند، وضعی غیرطبیعی، در آن صورت در مورد اعتراض بجا نسبت به شهریاران و حکمرانان که حافظ آزادی عمومی هستند چه باید اندیشید!...
حتی وقتی شهریاران وظیفه ی خود را انجام نمی دهند، باید به مقام و مسئولیتی که واگذارشان شده است احترام گذاریم. «ای نوکران، با ترس تمام مطیع سرورانتان باشید؛ نه فقط مطیع سروران نیکوکار و مهربان، بلکه حتی اگر سختگیر باشند» (یکم، پطرس 2: 18).
بنابراین در حرمتی که به شهریار می نهیم امری مذهبی وجود دارد. خدمت خدا و احترام به شاهان هر دو یکی است؛ پطرس مقدس این دو وظیفه را چنین به هم پیوند می دهد: « از خدا بترسید، و به شاهان احترام نهید» (یکم، پطرس 2 : 17)....
ولی چون قدرت آنان از بالاست که می آید، شهریاران نباید فکر کنند که می توانند به طور دلخواه از آن استفاده کنند، بلکه باید با ترس و ملاحظه، به صورت چیزی که از طرف خدا می آید، آن را به کار گیرند، امری که خدا حساب دقیق برایش پس خواهد گرفت....
بنابراین شاهان باید بهراسند هنگامی که از قدرت خدادادی خود استفاده می کنند، و بدانند در صورت سوء استفاده مرتکب چه گناه کبیره ای می شوند...
***
قدرت شاهی پدرانه است و سرشت آن را نیکی و احسان تشکیل می دهد.
ما دیدیم که مقام و مسئولیتی که دارند از خداست، که پدر راستین نسل آدمی است. ما همچنین دیدیم که نخستین قدرتی را که انسان شناخت قدرت پدری بود، و این که پادشاهان بر اساس الگوی پدری به وجود آمدند.
ضمناً هر کسی قبول دارد، اطاعتی را که باید از قدرت حاکمه کرد و در «ده فرمان» بدان اشاره شده است بر مبنای حرمتی است که به پدر و مادر باید نهاد.
از همه ی اینها چنین بر می آید که نام شاه به معنی اسم پدر است و نیکی و مهربانی طبیعی ترین صفت شاهان می باشد....
***
قدرت شاهی مطلق است.
برای این که این واژه را بد، و غیر قابل تحمل جلوه دهند، برخی می کوشند «مطلق» را با حکومت استبدادی یکی بگیرند. هیچ دو چیزی نیست که این همه با هم متفاوت باشند. به این امر پی خواهیم برد وقتی صحبت از عدالت را پیش کشیم.
شهریار در آنچه امر کرده و فرمان می دهد موظف نیست به کسی حساب پس دهد.
.... ما باید از شهریار همان قدر اطاعت کنیم که از خود عدالت، عدالتی که بدون آن نه نظمی در امور انسانی خواهد بود و نه هدفی.
آنها خدا یگان اند، و در آزادی و استقلال آسمانی شرکت دارند...
هر که شهریاری توانا می گردد، همه امور را دست دارد، هم قدرت داوری مطلق را و هم تمامی قدرت های دولت و کشور را...
***
جلال، تصویر شکوه و عظمت خداوند، در شهریار است.
خدا نامتناهی است، خدا همه چیز است. شهریار، تا جایی که از قدرت شهریاری برخوردار است، یک انسان عادی نیست، او یک شخصیت دولتی است، دولت همگی در او جمع است؛ اراده ی همگی ملّت در اراده ی اوست که تجلی می کند. همان گونه که در خدا همه کمال و حسن جمع است، همان طور نیز همه ی قدرت های ویژه ی فردی در شخص شهریار فراهم آمده است. چه شوکت و عظمتی دارد وقتی یک انسان این همه از آن را بتنهایی صاحب است!
قدرت پروردگار در یک آن می تواند خود را از یک سر جهان به سر دیگر نمایان سازد: قدرت پادشاهی نیز قادر است در یک لحظه واحد در تمامی کشور به عمل در آید. این قدرت می تواند تمامیت یک کشور را حفظ کند، همان گونه که خدا همه دنیا را نگه می دارد.
خدا چنانچه دست خود را کنار بکشد تمامی جهان از هم فرو می پاشد؛ قدرت اگر از کشور برافتد همه چیز آشفته و در هم خواهد شد.
***
هدف دولت خیر و بقای کشور است....
قانون اساسی خوب در یک کشور بر محور دو چیز استوار است: دین و عدالت. این دو، اصول درونی و سازنده ی یک کشور را می سازند. یکی متضمن این است که آنچه را که به خداوند مدیونیم به او بازگردانیم؛ و دیگری آنچه را که حق انسان هاست برای آنان منظور داریم...
شهریار باید از قدرت خود استفاده کند که کیش های دروغین را در کشور از میانه براندازد...
او حامی صلح عمومی است که بر دین متّکی است؛ و او باید اورنگ خود را حفظ نماید، چون همان طور که گفتیم دین شالوده ی صلح عمومی است. آنهایی که می گویند شهریار نباید در امور دینی دخالتی داشته باشد، چون دین باید آزاد باشد، سخت در اشتباه اند. والا شاه مجبور خواهد بود بار صدمه ی بت پرستی، کیش محمدی، یهودیت و هر مذهب دروغینی را در کشور تحمل کند؛ و این که کفر، الحاد، و بدترین جنایت ها بدون کیفر خواهند ماند...
پی نوشت ها :
* - Oeuvres de Bossuet (Paris: Firmin Didot Freres; 1862), Vol. I,PP.322-5, 333-4, 370, 383-4, 390.
منبع: لوفان باومر، فرانکلین؛ (1913)، جریان های اصلی اندیشه غربی، کامبیز گوتن، تهران: حکمت، چاپ سوم.