شناخت ابزار شناخت

در هر جامعه و هر فرهنگ، علوم انسانی ارزش خاص خود را دارد. این ارزش، برخاسته از عوامل متفاوتی است ولی مهم ترین آنها به نوع ایدئولوژی و جهان بینی حاکم بر آن برمی گردد. با تغییر در جهان بینی افراد، نوع نگاه...
چهارشنبه، 4 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شناخت ابزار شناخت
شناخت ابزار شناخت

نویسنده: مسعود راعی- استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد



 

راز تفاوت مبانی منابع و اهداف علوم انسانی

مقدمه

در هر جامعه و هر فرهنگ، علوم انسانی ارزش خاص خود را دارد. این ارزش، برخاسته از عوامل متفاوتی است ولی مهم ترین آنها به نوع ایدئولوژی و جهان بینی حاکم بر آن برمی گردد. با تغییر در جهان بینی افراد، نوع نگاه به آورده های علوم انسانی نیز متفاوت خواهد شد. این سخن بدان معنا نیست که علوم انسانی حقیقتی جز ایدئولوژی و جهان بینی ندارد، بلکه به معنای توجه کردن به سهم وافر این مقوله در ترسیم جایگاه این دسته از علوم است. این تأثیرگذاری را می توان به طور جدی تر و آشکارتر در بخش علوم انسانی دستوری مورد توجه قرار داد.
اعتقاد به این معنا که( به عنوان مثال) «بایدهای ارزشی» از « هست ها» بریده است و ارتباط منطقی بین این دو حوزه وجود ندارد. با اعتقاد به عکس آن نمی تواند نتیجه یکسان بدهد و به طور روشن نتایج حاصل از این بایدها، کاملاً متفاوت است.
تفاوت و حتی تعارض ناشی از آورده های علوم انسانی، اندیشمندان بسیاری را در جهان روبه روی هم قرار داده است. این تقابل در مباحث حقوقی، اجتماعی، تاریخی، سیاسی، علوم تربیتی و حتی زیستی خود را نشان داده است. اکنون این سؤال مطرح است که چرا چنین وضعیتی در حوزه علوم انسانی وجود دارد؟ پذیرش رسالت و هدفی فراتر از تبیین پدیده ها و کشف روابط آنها می تواند علوم انسانی را در جایگاه اصلی خویش قرار دهد. به عبارت روشن تر آیا مثلاً محقق رشته تاریخ تنها باید در پی توصیف و تحلیل آنچه رخ داده است، باشد و یا باید پندآموزی و عبرت آموزی را نیز دنبال کند و این که چه پند و اندرزی در ورای رخ دادهاست؟
قرآن کریم همراه با آوردن سرگذشت افراد و امت ها، به مسأله پند و عبرت گرفتن از تاریخ گذشتگان نیز توجه می دهد. هدف اصلی قرآن کریم، تربیت انسان و تعالی بخشیدن به اوست و یکی از مسیرهایی که می تواند آن را محقق سازد، تاریخ است. این حقیقت در آیه 111 سوره یوسف به صورت ضمیر جمع منعکس شده است:« لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب» و یا آن گاه که قرآن مباحث علم جامعه شناسی را مطرح می کند، آنها را با یک مسأله مهم ارزشی پیوند می زند و سمت و سوی روشن و مهمی را به مطالعات این رشته می دهد. قرآن کریم در آیه 13 از سوره حجرات، وقتی به تنوع قبایل و اصناف بشری اشاره می کند، اعلام می دارد که همانا با ارزش ترین شما، باتقواترین شماست.
راز تفاوت اساسی نظرگاه اسلام در حوزه علوم انسانی با دیدگاه مسیحیت، از چنین نقطه ای شروع می شود. یادآوری این نکته مهم است که برخلاف اربابان کلیسا که در همه حوزه های دانشی وارد می شدند و به غلط و اشتباه اظهارنظر می کردند و آن را رأی و نظر خداوند می شمردند، (نمونه آن را در صدور حکم ارتداد برای گالیله به جرم آن که معتقد بود زمین حرکت می کند و همین طور در صدور حکم مجازات های مختلف برای حدود 38000 اندیشمند می توان مشاهده کرد) اسلام معتقد است تمام این علوم جنبه طریقت به سوی هدفی اعلی دارند. تمام سخن در این روایت نیز خلاصه می شود که: اول هر دانشی شناخت جبار است( یعنی بسیار جبران کننده) و آخر هر معرفتی واگذاری امور به حضرتش( اول العلم معرفه الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه). دلیل این باور مهم را باید در مبنای پذیرفته شده توسط شرع مقدس دانست. به عبارت دیگر، رمز همه اختلاف ها در این حوزه از حوزه های معرفتی بشری، به مبانی پذیرفته شده توسط اندیشمندان آن حوزه برمی گردد. اگر مبنای علوم انسانی بی اعتنایی نسبت به مبدأ‌ و معاد و مسئولیت انسان باشد، نمی توان از آنها هدف اعلای تربیتی انتظار داشت. نهایت اتفاقی که در این حوزه رخ خواهد داد، تحلیل پدیده های اجتماعی و انسانی است؛ چرا که ابزار شناختی که در این مبنا استخدام می شود، کاملاً منحصر به تجربه بشری می شود و روشن است که محصول تجربه بشری، چیزی جز مجموع آزمون ها و خطاهای عقلی و آزمایشگاهی نخواهد بود. نمونه این آورده را می توان در تفسیر خلقت انسان اولیه(‌آدم ابوالبشر) مشاهده کرد. اختلافاتی که مدت هاست بین اندیشمندان وجود دارد.

مهم ترین انتقادات بر علوم انسانی

از آنچه گذشت، می توان مهم ترین انتقاداتی را که بر حوزه علوم انسانی وارد است در مبانی، منابع و اهداف این حوزه ملاحظه کرد.
کلمه «مبانی» به معنای «بیان چرایی ناظر به آموزه های علوم انسانی» است. سخن در آن است که چرا در حوزه علوم انسانی، آموزه ها و آمیزه هایی متضاد وجود دارد و فلسفه وجودی این آورده ها کدام است؟
به طور کلی در پاسخ به این سؤال دو مبنا مطرح است: در یک طرف و در یک جریان، این مبانی کاملاً محصول تجربه بشری و برای بشر است؛ فارغ از هرگونه توجه به مبدأ و معاد و مسئولیت او در عالم هستی. در سوی دیگر، آموزه های علوم انسانی با توجه به این سه نقطه اساسی پی گرفته می شود.
می توان در این باره مثالی را مطرح کرد: در حوزه قانون گذاری که یکی از اساسی ترین رشته های علوم انسانی است، اگر وضع قانون فارغ از سه نقطه پیش گفته در نظر گرفته شود و کاملاً محصول تجربه بشری تعریف شود، تفاوت های اساسی شکل می گیرد. به طور مشخص، آیا انسان از حقی به نام حق تقنین برخوردار است و یا چنین حقی ندارد؟ پاسخ به این سؤال در گرو توجه به مبانی است. در نظام حقوقی سکولار، انسان چنین حقی دارد و باید تمام زمینه های اعمال این حق فراهم شود. در حالی که در نظام دینی این حق مخصوص خداوند تبارک و تعالی است. این نگاه، تأثیر خود را در مباحث هستی شناسی و در شناخت شناسی نشان می دهد.
مثال دیگر، توجه کردن به مفهوم « ملت» در معنای جامعه شناختی آن است. در فرهنگ لاروس، ملت به معنای مجموعه انسان هایی است که در یک سرزمین زندگی می کنند و از حیث اصالت، تاریخ، آداب، عادات و اموری چون زبان، اشتراک دارند، در حالی که در مبنای دینی و اسلامی، ملت، هرچند معنای پذیرفته شده ای است (حجرات، 13) اما نگاه دینی بیش از آن که به ملت، قبیله و یا گروه باشد، به امت است؛ از این رو، آموزه های شرعی اسلام در ابعاد مختلف متوجه امت است. همانند این معنا که شما امتی هستید نمونه؛ چرا که امر به معروف و نهی از منکر می کنید و از طرف دیگر، مطالبات دینی نیز از امت اسلامی خواسته شده است و امت نیز با امام معنا پیدا می کند که مباحث خاص خود را می طلبد.
شناخت ابزار شناخت
عامل دومی که باید در حوزه علوم انسانی بدان توجه کرد، منابع علوم انسانی است. آنچه امروزه به عنوان منبع در حوزه علوم انسانی مطرح است، با تأییدی که از طریق تجربه و تکرار، دریافت کرده، جزو منابع قرار گرفته است، در تمام گرایش های موجود در علوم انسانی، عقل یکی از منابع است. عقل در این معنا یعنی دریافتی که هم تکرارپذیر است، هم ابطال پذیر و هم اثبات پذیر. این عقل تعهدی به آموزه های وحیانی ندارد و اگر مسأله ای از مسائل وحی را هم بپذیرد، بدان دلیل است که عقل با همین معنای پیش گفته، آن را تأیید می کند.
عقل بشر نیز بی توجه به نیازها، خواسته ها و تمایلات بشر نیست. آنچه برای عقل و به طور کلی برای تمام منابع علوم انسانی مهم است، توان اثبات فرضیه ها است. ابزار شناخت در این حوزه، ‌عقل و تجربه است. بنابراین آنچه در کمند تجربه قرار نمی گیرد، نمی تواند به عنوان منبع علوم انسانی مطرح شود. منبع در این ادعا، همان سرچشمه های زاینده ای هستند که با استناد به آنها می توان مسائل حوزه علوم انسانی را حل کرد و به پاسخ روشن رسید. برای مثال، از آنجا که ابتدای خلقت انسان از منظر علوم انسانی موجود با ابزار شناخت تجربی رصد می شود، به طور طبیعی به نظریه ای که داروین مطرح کرده است، می رسیم و اگر بحثی هم درباره نقد این دیدگاه مطرح می شود، با تکیه بر همان ابزار شناخت خواهد بود. مثلاً با استناد به سنگ واره ها به نقد دیدگاه داروین پرداخته می شود. انتقادی که در این زمینه مطرح است منحصر کردن منابع و ابزار شناخت به هر ابزار تجربی و عقلی است. نمی توان انکار کرد که بسیاری از آورده های بشری در این حوزه با عقل و تجربه امکان پذیر است، همان طور که نمی توان پذیرفت: همه نیازهای بشری منحصر در این ابزارهای محدود باشد. از یاد نبریم که آورده های عقلی و تجربی نیز خالی از خطا و اشتباه نیست.
راه درست و صحیح در این زمینه، وارد کردن ابزار دیگری به نام وحی در کنار ابزارهای موجود است. به عبارت دیگر، اگرچه قرآن، منبع اصلی فقه است ولی نباید آن را فقط منبع این علم دانست. این کتاب الهی از آنجا که تبیینی برای هر حقیقتی است( تبیاناً لکل شیء) منبع دیگر علوم انسانی نیز خواهد بود، از همین رو، درباره مبدأ آفرینش انسانی، با تکیه بر این منبع لایزال الهی، دیدگاه متفاوتی مطرح می شود. مفسران بزرگ شیعه تلاش هایی نیز داشته اند که در موارد تعارض علم و دین، به راه حل هایی برسند که نمونه آن در مسأله آفرینش انسان مشهود است.
انتقاد دیگر، مربوط به هدف علوم انسانی است. با نیم نگاهی به منابع علوم انسانی درمی یابیم که تصحیح رفتار صحیح اجتماعی این جهانی انسان، توان استفاده از منابع موجود به صورت بهتر و ارایه مدل های کارآمد در عرصه مدیریت فردی و جمعی، جزو اصلی ترین اهداف مطرح در این حوزه است.
اصولاً انتظار و توقع بیشتری از علوم انسانی داشتن، به معنای پذیرش یک خطای متدی و محتوایی است. علت ترسیم این هدف را باید در منابع و مبانی علوم انسانی مشاهده کرد. در نتیجه انتظار تربیت انسان هایی که مقام خلیفه اللهی را به منصه ظهور برسانند، از این علوم وجود ندارد.
نباید این اشکال مطرح شود که رسالت علوم انسانی نمی تواند موضوع دیگری باشد، و یا نمی توان این اشکال را بیان کرد که انتظار دیگری از علوم انسانی داشتن، به معنای عدم شناخت درست علوم انسانی است؛ چرا که می توان گفت هر علمی افزون بر تحقق اهداف نزدیک، باید اهداف متعالی تربیتی را نیز پی بگیرد. عدم قبول این حقیقت به این معناست که بشر با همه پیشرفت هایی که در زمینه علوم انسانی پیدا کرده است، نتوانسته به آرزوی حق طلبانه اش که تحقق عدالت در همه ابعاد است، برسد و حتی نتوانسته ابعاد تربیتی انسان ها را پوشش دهد. ارتکاب انواع ظلم ها و جنایات، آزار و اذیت ها و دل نگرانی از وضع موجود و آینده نمونه ای از این ادعاست.
با توجه به آنچه گذشت می توان گفت علوم انسانی، امروزه در آن جایگاهی نیستند که بتوانند رسالت خویش را ادا کنند و همان طور که مطرح شد این ضعف بزرگ ناشی از منحصر کردن ابزار شناخت در تجربه و عقل است. باز کردن این دایره و پذیرش ابزار وحیانی در کنار عقل و تجربه و جمود نداشتن بر‌آورده های بشری، می تواند انتظاراتی را که از علوم انسانی است محقق سازد و این مهم با بازنگری در منابع و مبانی و اهداف علوم انسانی امکان پذیر است.
منبع: نشریه طرح ولایت، شماره 3.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط