چرایی اعتراف معصومین علیهم السلام به قصور و کوتاهی

در مناجات تائبین و سایر مناجات ها و دعاها و نیز در قرآن (1) تعابیری به کار رفته که از آنها استظهار می شود که معصومین علیهم ‏السلام مرتکب گناه شده اند. اکنون با توجه به اعتقاد ما به عصمت پیامبران الاهی و از جمله پیامبر
يکشنبه، 8 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرایی اعتراف معصومین علیهم السلام به قصور و کوتاهی
 چرایی اعتراف معصومین علیهم السلام به قصور و کوتاهی

نویسنده: علامه مصباح یزدی




 
در مناجات تائبین و سایر مناجات ها و دعاها و نیز در قرآن (1) تعابیری به کار رفته که از آنها استظهار می شود که معصومین علیهم ‏السلام مرتکب گناه شده اند. اکنون با توجه به اعتقاد ما به عصمت پیامبران الاهی و از جمله پیامبر خاتم صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله و ائمه معصومین علیهم‏ السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و با توجه به این باور که آنان از بدو تولد معصوم بودند و هیچ گناهی از آنها سرنزده و حتی بسیاری برآنند که ترک اولی نیز نداشته اند، این سؤال اساسی مطرح می شود که چرا در تعابیر مورد اشاره، گناه به آنها نسبت داده شده و در مواردی از آنها خواسته شده که استغفار کنند و یا خود درصدد توبه، تضرع و استغفار برآمده اند و چگونه نسبت گناه و استغفار با مقام عصمت آنان سازگار می گردد؟
سؤال دیگر اینکه رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و ‏آله و ائمه معصوم علیهم ‏السلام در قیامت، پیروان خود را شفاعت می کنند و طبق برخی از روایات شب اول قبر و موقع جان کندن بر بالین آنان حاضر می شوند و سختی ها و عذاب های لحظه جان دادن و شب اول قبر را از آنان برمی دارند. حتی در برخی روایات امیرمؤمنان علیه ‏السلام قسیم الجنه و النار(2) معرفی شده اند و اختیار بهشت و جهنم به ایشان داده شده که هر کسی را شایسته یافتند به بهشت روانه کنند و هر کس ناشایست بود روانه جهنم کنند؛ با این وصف چگونه آن حضرت از شدت عذاب الاهی می گریستند و ناله می کردند؟ آیا نمی دانستند که خداوند در قیامت چه معامله ای با آنان می کند؟ و در این صورت چرا به دیگران وعده شفاعت دادند؟
سوال سوم اینکه در برخی مناجات های معصومین علیهم‏ السلام تعابیری به کار رفته که با یک گناهکار عادی نیز سازگار نیست، چه رسد به آن حضرات که دارای عالی ترین مقامات بودند. به عنوان نمونه امام سجاد علیه ‏السلام در دعای ابوحمزه ثمالی می فرمایند: فَمن یَکونُ اسوَءَ حالاً مِنّی إن أنا نُقِلتُ عَلی مِثل حالی الی قَبری، لَم أمَهِّدهُ لِرَقدَتی وَ لم اَفرُشهُ بِالعَملِ الصّالح لِضَجعَتی؛(3) «پس از من تیره‏ روزتر کیست اگر من با چنین حالی روانه شوم به قبری که آن را برای آرمیدن خود مهیا نساخته ام و با عمل صالح آن را [برای استراحت خود] مفروش نگردانده ام».
یک گناهکار عادی هم، در هنگام استغفار نمی گوید که هیچ ‏کس از من بدحال‏تر نیست، پس چرا امام سجاد علیه ‏السلام در مناجات خود چنین تعبیری را به کار می برند؟ بالاخره برای این سؤالات باید پاسخ روشنی یافت. در این راستا، پاسخ هایی ارائه کرده اند که برخی از آنها مناسب و قانع‏ کننده به نظر می رسد و اما برخی از آنها قانع ‏کننده نیست و در هر صورت ما به بیان برخی از آن پاسخ ‏ها می ‏پردازیم.

پاسخ اول

آن تعابیر به هیچ وجه ناظر به احوال و رفتار آن بزرگواران که به مقام عصمت نایل آمده اند نیست و متناسب با احوال معصیت ‏کاران می باشند، پس در واقع، در راستای تعلیم دیگران ایراد شده اند. در این دعاها و مناجات ها پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام به ما آموخته اند که در هنگام توبه از گناه، چگونه به تضرع و زاری به درگاه خداوند بپردازیم و چگونه گنه ‏کاران با خداوند سخن گویند و زمینه مغفرت خود را فراهم آورند.

ارزیابی پاسخ اول

با بررسی دعاها درمی یابیم که برخی از آنها صرفاً برای تعلیم دیگران ایراد شده اند و ناظر به احوالات قائل و تعلیم‏ دهنده آنها نیستند؛ نظیر دعاهایی که معصومین به پیروان خود فرموده اند که در مناسبت ها و شرایط خاصی بخوانند. اما بسیاری از دعاها و مناجات ها چنین نیستند و معصوم در آنها از حالات خود خبر می دهد. رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏ آله و ائمه اطهار علیهم ‏السلام و نیز سایر اولیا و انبیای الاهی، گاه به هنگام دعا و مناجات چنان می گریستند که بیهوش می شدند. مسلماً آن مناجات و دعاهای همراه با آن ناله ها و گریه ها نمی توانند صرفاً برای تعلیم دیگران ایراد شده باشند و بی تردید برآمده از سودای دل آن بزرگواران و ناظر به حالات آنان می باشد. امیرمؤمنان علیه‏ السلام در مناجات با خدا آن‏ قدر گریه و زاری می کردند که بیهوش بر زمین می افتادند. بی تردید چنین حالتی نمی تواند تصنعی و برای تعلیم دیگران باشد. خداوند در قرآن صریحاً به پیامبر اکرم صلی الله‏ علیه‏ و‏آله امر می کند که از گناهت استغفار کن(4) و یا در حدیث قدسی آمده است که خداوند به حضرت موسی علیه‏ السلام می فرماید: هَب لی مِن عَینِک الدُّموعَ، وَ مِن قَلبِکَ الخُشوعَ، و مِن بَدَنِک الخُضُوعَ؛(5) «به من از چشمانت اشک‏ ها و از قلبت خشوع و از بدنت فروتنی و خضوع عطا کن».
در برخی از روایات چنین آمده است که خداوند از پیامبر و فرستاده خود خواسته که در برابر او بر خاک بیفتد و صورت بر زمین بنهند و به تملق و خاکساری به درگاه او بپردازد، از جمله خطاب به حضرت عیسی علیه السلام می فرماید: وَ اعلَم أَن سُروری أن تُبصبِصَ اِلَیّ؛ (6) «بدان که خشنودی من در خاکساری و تملق تو در پیشگاه من است».
«تبصبص» به تکان دادن دم از سوی سگ برای صاحبش اطلاق می گردد که به عنوان چاپلوسی و تملق برای صاحبش، صورتش را بر خاک می‏ ساید و پای صاحبش را می لیسد و برای جلب نظر و توجه او دمش را تکان می دهد. آن گاه خداوند از حضرت عیسی علیه‏ السلام می خواهند که چنان ‏که سگ نهایت خضوع و تملق را در برابر صاحبش دارد، او نیز در پیشگاه خداوند نهایت تملق و خضوع را نشان دهد.
همچنین در روایتی امیرمؤمنان علیه ‏السلام از فرزندش امام حسن علیه‏ السلام می خواهد که بر خطاهای خود بگرید.(7) یا خداوند، در قرآن، خطاب به پیامبرش می فرماید: إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً یَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً؛ (8) «ما برای تو پیروزی نمایانی را گشودیم تا خدا از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند».(9)
روشن گردید که اعتراف به گناه و توبه و استغاثه معصومین علیهم ‏السلام به درگاه خداوند صرفاً برای تعلیم دیگران صورت نپذیرفته و آنان به جد و حقیقتاً چنان حالات و سخنانی را در پیشگاه خداوند از خود بروز می ‏دادند و به هیچ وجه رفتار و سخنان آنان تصنعی و غیرمتناسب با مقام و شأن آنان تلقی نمی ‏گردد.

پاسخ دوم

روشن است که انبیا و پیشوایان معصوم علیهم ‏السلام مرتکب گناه و حرام شرعی مستوجب عقاب است نمی‏ شده اند و هیچ مخالفتی با فرامین الاهی نداشته اند تا درصدد توبه از آن برآیند. اما چون آن حضرت در بالاترین مراتب قرب الاهی و غرق در عظمت کبریایی حق و یاد او بودند و اقتضای معرفت و مقام متعالی آنان، توجه و اتصال دایم به حضرت حق بود، پس هرگاه از سر نیاز به لوازم و اقتضائات جسمانی نظیر خوردن و آشامیدن و معاشرت با مردم می ‏پرداختند، آن را گناهی بزرگ برای خود می‏ دانستند و درصدد توبه و استغفار برمی‏ آمدند. در توجیه این معنا می‏ توان به سخن رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله استناد کرد که فرمودند: و انه لَیغانُ عَلی قَلبی فَاستغفِر اللهَ فی الیومِ سَبعینَ مَرهً؛(10) «گاهی آینه دلم را غبار می گیرد، برای همین روزی هفتاد مرتبه استغفار می کنم».
همچنین در تبیین این حقیقت که استغفار و توبه حضرات معصومین، از رفتار معمولی بوده که خودداری از آنها شایسته آن مقربان درگاه الاهی است، رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و ‏آله، فرمودند: حَسناتُ الاَبرارِ سَیئاتُ المُقرّبین؛(11) «خوبی های نیکان، بدی‏ های مقربان الاهی به شمار می آیند».
پس گرچه معصومین گناه و رفتاری که با عصمت آنان منافات داشته باشد انجام نمی ‏دادند، اما آنان نیز متناسب با شأن و مقام متعالی خود کوتاهی ‏هایی داشته اند که برحسب ضرورت انجام می‏ پذیرفت و در قبال آنها به توبه و استغفار و گریه‏های طولانی می پرداختند. برای توضیح فزون ‏تر این مطلب تصور کنید که شخص بزرگی در مجلسی نشسته و بچه یا شخص ساده‏ لوحی وارد مجلس می شود و حرکت سبکی انجام می دهد و یا سخن نامربوطی می ‏گوید، اما حاضران در مجلس توجه نمی ‏کنند و خود را به تغافل می‏ زنند و آن رفتار را به حساب عقل اندک آن بچه و شخص ساده لوح می ‏گذارند. حال اگر در حضور آن شخصیت بزرگ یکی از مریدان و کسی که دارای شأن و اعتبار است، رفتاری انجام دهد که اندکی اهانت به ساحت آن شخصیت به حساب آید، مثلاً پیشاپیش او حرکت کند یا در مقابل او بنشیند و یا پشت به او کند و یا سخن سبکی بر زبان براند که اهانت به حساب نمی آید، اما متناسب با شأن شخصیت مزبور نیست، مورد مؤاخذه قرار می گیرد که چرا نهایت ادب را رعایت نکرده است. از این ‏روی، کسانی که دارای مقامات عالی هستند گاهی نزدیکان خود را به جهت لغزش و اشتباه کوچک مورد مواخذه قرار می ‏دهند که اگر افراد فروتر از آنان اشتباه و خطایی به مراتب بزرگ‏ تر از آن انجام دهند، مورد اغماض قرار می ‏گیرند.
نمونه دیگر: گاهی انسان نماز می ‏خواند و در طول نماز به مشکلات و گرفتاری‏ های خود می ‏اندیشد. و با اینکه در برابر قدرت مطلق هستی ایستاده توجهی به خداوند ندارد، و دلش از او منصرف و منقطع است. اما با این وجود مواخذه نمی شود و نماز او تنها نمایشگر آن است که او یاغی و طغیانگر نیست و قصد مخالفت با خداوند را ندارد. در این ارتباط داستانی از مرحوم آخوند کاشی - که از علمای بزرگ و اولیای خدا بود و در مدرسه صدر اصفهان حجره داشت و صاحب کرامات فراوانی بود- نقل شده که ذکر آن خالی از لطف نیست. نقل شده که روزی ایشان در صحن مدرسه نشسته بود و شاهد رفت‏ و آمد عشایری بود که برای تأمین مایحتاج خود و فروش مواد لبنی به اصفهان آمده بودند و برای استراحت و خواندن نماز ساعتی را در مدرسه صدر به سر می‏ بردند. ایشان مشاهده کرد که یکی از آنها با عجله سر حوض مدرسه وضو گرفت و خیلی تند نمازش را خواند. ایشان به او فرمود: این نماز بود که خواندی؟ اوگفت: نه. فرمود: پس چه بود؟ آن شخص گفت: می دانم آنچه خواندم نماز نبود، فقط می ‏خواهم به خدا بگویم که من یاغی نیستم. نقل کرده‏ اند که مرحوم کاشی با شنیدن آن حرف به شدت گریست و به او فرمود: نماز تو از نمازهای ما بهتر است.
به هر روی ما در نماز احکام ظاهری را رعایت می ‏کنیم تا به خدا بگوییم ما یاغی نیستیم و سر جنگ با تو نداریم و این نماز صرفاً برای اسقاط تکلیف انجام می گیرد و با نماز مقبول و نمازی که علاوه بر رعایت احکام ظاهری، با حضور قلب و توجه کامل به معبود خوانده می شود خیلی فاصله دارد. از این جهت اگر یکی از اولیای خدا چنین نمازی بخواند، از او نمی ‏پذیرند و سخت او را مواخذه می ‏کنند. این نمازی که ما بدان افتخار می کنیم و امید داریم که موجب نجات ما از عذاب الاهی گردد، برای اولیای خدا به جهت عدم رعایت شرایط کافی و عدم حضور قلب و توجه کامل به معبود، جسارت به خداوند به شمار می‏ آید. بر این اساس، مضمون برخی از روایات این است: کسی که در نماز توجه به خدا نداشته باشد و نمازش فاقد حضور قلب باشد، خداوند را مورد استهزاء قرار داده است. چطور ممکن است کسی باور داشته باشد که خدا از همه کس و همه چیز بزرگ‏ تر است، اما حتی در نماز هم خدا را به حساب نیاورد و دلش به هر کس و هر چیزی تعلق و توجه داشته باشد جز خدا! کارهای بسیار خوب و شایسته ای که ما انجام می‏ دهیم و بدان ‏ها افتخار می کنیم، اگر در همان حد از سوی اولیای خدا انجام گیرد، بابت آنها به درگاه خداوند استغفار و توبه می ‏کنند و می‏ گریند. انبیا و اولیای معصوم خدا، گرچه با تکالیف الاهی مخالفت نمی کنند و حتی می کوشند که ترک اولی نیز در پرونده اعمالشان ثبت نگردد، اما چون اشتغالات زندگی آنان را از انجام وظیفه بندگی متناسب با معرفت آنان بازمی ‏دارد و نمی‏ گذارد که پیوسته آنان به یاد خدا باشند و یا گاهی برحسب ضرورت و به اقتضای اینکه انسان‏ اند، به امور دون‏ مایه ای چون قضای حاجت می ‏پردازند، در هر حال احساس شرمساری و گناه در درگاه خداوند دارند و پیوسته خود را مقصر می‏ دانند و از این‏روی به توبه و انابه می‏ پردازند. امام راحل رحمه الله، در توجیه ‏این احساس می ‏فرمودند: کسی که مریض است و یا پایش شکسته است و به این دلیل نمی‏ تواند از رختخواب بلند شود و یا پایش را جمع کند، وقتی شخص بزرگی به عیادت او می‏ آید، او گرچه معذور است و نمی‏ تواند بلند شود و نیز نمی ‏تواند پایش را جمع کند، با این حال احساس شرمندگی می ‏کند که چرا نمی ‏تواند در برابر آن شخص محترم بلند شود و از پیشگاه آن بزرگ عذرخواهی می ‏کند. اولیای خدا نیز در برابر کارهایی که از یک سو ناچارند انجام دهند و از سوی دیگر حیا اجازه نمی ‏دهد در منظر دیگران انجام دهند، از انجام آنها در حضور خداوند فوق العاده شرمنده اند و احساس کوتاهی و گناه می کنند؛ با اینکه چاره ای از انجام آن کارها ندارند چون آن کارها از ضروریات و لوازم زندگی مادی به حساب می ‏آیند و گریزی از آنها نیست.

ارزیابی پاسخ دوم

حاصل این پاسخ آن است که درک عظمت و معرفت کامل به معبود در اولیای خدا، باعث می گردد که آنان همواره در پیشگاه باعظمت خداوند احساس تقصیر و گناه داشته باشند. با این پاسخ تا حدودی ما به فهم و درک علت توبه، استغفار و گریه‏ های اولیای خدا رهنمون می‏ گردیم، اما هنوز جای این سوال باقی مانده که انجام کارهایی که لازمه زندگی دنیایی است و به هیچ وجه تقصیر و کوتاهی به حساب نمی آید، چگونه در چشم اولیای خدا آن قدر زشت و ناپسند جلوه می کند که از ترس عقوبت و زشتی آن چنان بگریند که بیهوش شوند یا این عبارت را به زبان می آورند: فَمَن یکونُ اسوَءَ حالاً منّی اِن اَنَا نُقِلتُ عَلی مِثل حالی اِلی قَبری و یا بفرمایند:
اللهم اِنّی کلَّما قُلتُ قَد تَهیأتُ وَ تعَبّأتُ و قُمتُ لِلصلاه بَینَ یَدیک و ناجَیتُک أَلقیتَ عَلیُّ نُعاساً إذا أنا صَلیتُ و سَلبتَنی مُناجاتَک إذا أنا ناجَیتُ؛(12) «خدایا، من هرگاه با عزم و جزم با خود گفتم که خویش را مهیا و آماده طاعتت ساختم و در پیشگاه تو به نماز ایستادم و مشغول مناجات با تو گردیدم، در حال نماز مرا به خواب انداختی و گاه مناجات حال راز و نیاز از من بازگرفتی».

پاسخ سوم

امام خود را پدر امت می داند و همه پیروان خویش، اعم از نیکوکار و معصیت‏کار، را فرزندان خویش می داند و خود را مسئول آنان می داند. چه اینکه در قیامت نیز هر امتی و از جمله شیعیان به نام قافله ‏سالار و امام خویش فراخوانده می‏ شوند؛ چنان‏ که خداوند فرمود: یَومَ نَدعو کلَّ اُناسٍ بِإمامِهِم فَمَن أوتِی کتابَهُ بِیَمینِهِ فَأولئِک یَقرؤونَ کتَابَهُم وَلا یُظلَمونَ فَتیلاً (13): «[به یاد آر] روزی که هر گروه از مردم را به پیشوایشان بخوانیم، پس هر که نامه او را به دست راستش دهند، آنان نامه خویش را بخوانند و به اندازه رشته باریک میان هسته خرما ستم نبینند».
همچنان که پدر و مادر خیانت و بدی فرزند را به خود نسبت می دهند و با آنکه خود بی‏ گناهند عذرخواهی می‏ کنند، امام نیز که خود را مسئول پیروان خویش می داند شأن و مقام خود را در حد پیروان گنهکار خود تنزل می ‏دهد و سخن آنان را سخن خود و رفتار آنان را رفتار خود می داند و با اینکه خود معصوم است، از جانب پیروان خویش، اما با زبان خود توبه و استغفار می‏ کند.

ارزیابی پاسخ سوم

بررسی دعاها و مناجات‏ ها حاکی از آن است که به صورت جدی و واقعی حالت توبه، استغفار و احساس کوتاهی و قصور در پیشوایان معصوم علیهم‏ السلام وجود داشته است و با وجود آن حالات واقعی و جدی با تعابیر حاکی از قصور و تقصیر و با قسم و التماس به درگاه خداوند درخواست عفو و بخشش دارند. و کسی که خود را مسئول دیگران می داند و از جانب آنان عذرخواهی می ‏کند، بعید است چنین حالات و تعابیری را از خود بروز ‏دهد.

پاسخ چهارم

انسان دارای مراتب وجودی است و کسانی که به مراتب عالی کمال و قرب الاهی رسیده ‏اند، مراتب وجودی‏ شان افزون‏ تر و شدیدتر هست و متناسب با هر مرتبه وجودی، خواسته ها، نیازها و اقتضائاتی در انسان تحقق می ‏یابد. یکی از مراتب وجودی انسان، مرتبه حیوانی است و متناسب با این مرتبه نیازهایی چون تغذیه و میل به غذا در انسان پدید می آید. این نیاز از بدو تولد در انسان به وجود می‏ آید. اما برخی از نیازهای حیوانی در آغاز زندگی و دوران کودکی قابل درک نیستند و پس از آنکه انسان مراحلی از رشد را پشت سر گذاشت، در انسان پدید می ‏آیند. مثل شهوت جنسی که در راستای نیاز به بقای نوع و تولید مثل شکل می گیرد، و وقتی انسان به بلوغ جنسی رسید این نیاز در او رخ می نمایاند. طبیعی است که همه انسان‏ ها و حتی پیامبران از آن جهت که انسان ‏اند، بهره‏مند از نیازهای حیوانی و نباتی و اقتضائات آنها هستند و این نیازها در بخشی از مرتبه وجود آنها ظهور و بروز پیدا می‏ کند.
مرتبه وجودی دیگر انسان، مرتبه عقلانی است که فراتر از مرتبه حیوانی می‏ باشد و با رسیدن به این مرتبه، انسان علاوه بر امیال حیوانی و نیاز به غذا، لباس و شهوت جنسی؛ خوبی ‏ها و بدی ‏ها و بایدها و نبایدهایی را درک می ‏کند. در این مرتبه، با توسعه یافتن دریافت‏ های عقلانی و فکری، انسان به بلوغ عقلانی نایل می ‏گردد. عالی تر از آن دو مرتبه، مرتبه روحانی خاصی است که در پی تکامل معنوی و نیل به کمال مطلوب ظهور می ‏یابد و عالی‏ ترین درجه این مرتبه در انبیا و حضرات معصومین علیهم ‏السلام تجلی می ‏یابد. در این مرتبه، آنان به حقایق و معرفت کامل توحیدی نایل می‏ گردند که دست‏ یابی به آنها برای دیگران میسور نیست. در نتیجه آن مرتبه و معرفت متعالی، آنان اعتنایی به دنیا ندارند و همواره در پی انس با خدا و خلوت با معبود هستند و از اینکه برحسب ضرورت به اشتغالات روزمره دنیوی و ارتباط با مردم و سخن گفتن با آنان می ‏پردازند و از توفیق گفت‏ و گوی با معبود باز می ‏مانند در رنج اند و در پی آن اند که از رنج اشتغال به ما سوی‏ الله برهند و به لذت متعالی گفت‏ وگوی با معبود بپردازند؛ از این ‏روی رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏ آله پس از آنکه اشتغالات دنیوی و بازماندن از عبادت و درک حضور معبود ایشان را می ‏رنجاند، به بلال می‏ فرمودند: اَرِحنَا یَا بَلالُ؛(14) «ای بلال، با گفتن اذان مرا راحت کن».
البته تربیت‏ یافتگان راستین و شاگردان مخلص مکتب انبیا و امامان معصوم علیهم‏السلام به مراتب نازلی از مقامات و معرفت آن بزرگواران نایل آمده اند و سرلوحه برنامه ‏ها و توجهات آنها یاد خدا و نیایش خالصانه به درگاه معبود می باشد و هیچ چیز را بر لذت مناجات با خدا ترجیح نمی دهند. نمونه آن تربیت ‏یافتگان مکتب انبیا مرحوم آیت‏ الله شیخ محمد حسین اصفهانی رحمه الله است که حضرت آیت‏ الله بهجت رحمه الله نقل می‏ فرمودند: آن مرحوم مقید بودند که هر روز زیارت عاشورا و نماز جعفر طیار را بخوانند و روزانه برنامه عبادی خاصی داشتند. پس از انجام برنامه عبادی روزانه و بعد از انجام محاسبه اعمال، وقتی شب سر بر بالش می نهادند آن ‏قدر می ‏گریستند که بالش زیر سرشان از اشک چشمشان خیس می ‏شد. این حاکی از مراتب عالی معرفت و نیل به مدارج کمال و ترقی معنوی است که حتی درک آن از افق فهم ما دور است، چه رسد به آنکه چنان حالاتی را ما تجربه کنیم.
از رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله نقل شده که حضرت شعیب علیه السلام از محبت خدا آن قدر گریست که نابینا شد، پس خداوند دیده اش را به او بازگرداند، باز آن قدر گریست تا نابینا شد، باز خداوند دیده اش را به او بازگرداند، اما باز او آن قدر گریست تا نابینا شد. در مرتبه چهارم خداوند به او وحی کرد: ای شعیب تا کی گریه می کنی؟ اگر از ترس جهنم گریه می کنی، تو را از آن امان دادم، و اگر از شوق بهشت می گریی، آن را بر تو مباح کردم. شعیب گفت: ای خداوند و سید من، تو نیک می دانی که گریه من از ترس جهنم و شوق بهشت نیست، و لیکن محبت تو در دلم قرار گرفته و از شوق لقای تو گریه می کنم. پس از آن حق تعالی به او وحی فرستاد: من به این سبب کلیم خود، موسی بن عمران علیه‏ السلام را به سوی تو می فرستم تا به تو خدمت کند.(15)
طبیعی است که رسیدن به آن مراتب عالی لوازمی دارد و از جمله آن لوازم این است که حتی توجه به غیر محبوب از سر ناچاری نیز گناه به حساب می آید. کسی که در آن مرتبه از تعالی و قرب الاهی قرار گرفته نمی تواند لحظه ای از انس و خلوت با معبود خویش غافل گردد. او نظیر کسی است که پس از سال‏ ها فراق و دوری به وصال معشوق نایل می گردد و به خلوت انس او بار می یابد که اگر در آن مجلس انس به خود اندیشید و یا به اموری که ربط مستقیمی به معشوق نداشت پرداخت، مورد سرزنش قرار می گیرد که چرا قدر مجلس انس با معشوق را ندانستی وحداقل او پیش خود از اینکه حتی ناخواسته و از سر ضرورت، به غیر از معبود و معشوق توجه یافته احساس شرمساری و گناه می کند و زبان به تضرع و زاری و استغفار می گشاید. با توجه به تفاوت افق معرفت و مراتب کمال اولیای خدا با ما، برخی از حالات و رفتاری را که ما بسیار ارزشمند و مایه سعادتمان می دانیم، برای اولیای خدا آن رفتار و حالات آمیخته با قصور و کوتاهی به حساب می آیند و خود را در قبال آنها مستحق مؤاخذه می دانند و از این‏ روی به توبه و استغفار می پردازند.
درباره حضرت داوود علیه السلام نقل شده که لحظه ای به ذهنش خطور کرد که خداوند عالم ‏تر از او نیافریده است، آن‏ گاه خداوند او را در معرض امتحانی دشوار قرار داد و دو فرشته را به صورت انسان به سوی او فرستاد و آن دو از بام محراب نزد حضرت داوود علیه ‏السلام فرود آمدند (16) و گفتند:
خَصمانِ بَغَی بَعضُنا عَلَی بَعضٍ فَاحکم بَینَنَا بِالحقِّ و لا تُشطِط وَاهدِنا إلی سَوَاء الصِّراط. إنَّ هَذا أخِی لَهُ تِسعٌ وَ تِسعونَ نَعجَهً وَلِیَ نَعجهٌ واحدِهٌ فَقالَ أکفِلنیهَا و عَزَّنی فِی الخِطاب. قالَ لَقَد ظَلَمَک بِسؤالِ نَعجَتِک إلی نِعاجه و انَّ کثیراً مّن الخُلَطاء لَیَبغی بَعضهُم عَلَی بَعضٍ الا الذینَ آمَنوا و عَملُوا الصّالحَات وَ قَلیلٌ ما هُم وظنَّ داوودُ انَّما فَتناهُ فَاستغفرَ رَبَّه وخرَّ راکعاً وَ أنَاب؛ (17) «ما دو خصم [منازع ]هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده است. پس میان ما به راستی و درستی حکم کن و بیداد مکن و ما را به راه راست راه ‏نمای. این برادر من است، او را نود و نه میش است، و مرا یک میش، می گوید: این یک را هم به من واگذار، و در گفتار بر من چیره گشته است [به من زور می گوید]. [داوود] گفت: بی گمان با خواستن میش تو [و افزودن آن] به میشان خویش بر تو ستم کرده است و هر آینه بسیاری از شریکان [که مال به هم می آمیزند ]برخی شان بر برخی ستم می کنند، مگر آنان که ایمان آورده و کارهای نیک و شایسته کرده اند و ایشان اندک اند. و [در اینجا ]داوود دانست که ما او را آزمایش کرده ایم؛ پس از پروردگار خود آمرزش خواست و با فروتنی به رو در افتاد و [به دل به خدا ]بازگشت [و توبه کرد]».
وقتی حضرت داوود علیه‏ السلام در برابر آزمون الهی به خطا رفت و موازین قضاوت و داوری را رعایت نکرد و بدون اینکه از مدعی درخواست شاهد کند و از مدعی علیه بخواهد که از خود دفاع کند، بین آنان حکم کرد، از کرده خود پشیمان شد. چهل روز به سجده سپری کرد و شب و روز می گریست و از سجده سر برنمی ‏داشت مگر در موعد نماز، تا اینکه پیشانی اش زخم برداشت و خون از چشمش جاری شد. (18) تا آنکه مشمول عفو الهی قرار گرفت و خداوند او را حاکم و خلیفه روی زمین قرار داد:
فَغَفَرْنَا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَ حُسْنَ مَآبٍ‌ یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَ تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ‌(19)
«پس آن [لغزش] را برای او آمرزیدیم و به راستی او را نزد ما نزدیکی و بازگشتی [سرانجامی ] نیکوست. ای داوود، همانا تو را در زمین خلیفه [نماینده خود] ساختیم، پس میان مردم به راستی و درستی حکم کن و خواهش نفس را پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می گرداند. همانا کسانی که از راه خدا گمراه شوند به سزای آنکه روز حساب را فراموش کرده اند عذابی سخت دارند».
حاصل پاسخ چهارم این است که انسان دارای مراتب و ابعاد گوناگون وجودی است و از خصوصیات او این است که می تواند در هر حالی بر روی یکی از مراتب و ابعاد تمرکز یابد و توجه اش را به آن معطوف سازد. به عنوان نمونه کسی که به کمال نهایی و عالی ترین مراتب قرب الاهی نایل آمده، می تواند توجه اش را به مقام نبوت، امامت و مقام وساطت فیض که عالی ترین موهبت الاهی است معطوف کند و در حال توجه به آن مرتبه متعالی بگوید: انا قسیم الجنه و النار(20) که در این صورت از موهبت و مرتبه متعالی ای که خداوند به او تفضل کرده خبر می دهد. اما وقتی به منشأ خود که نطفه حقیر و ناچیز و فاقد شعور است توجه می کند که با عنایت و لطف الاهی بارور شد و رشد یافت، می گوید: خدایا، من همان نطفه حقیر و ناچیزم و همه کمالات و زیبایی ها و نعمت ها از توست. او همچنین وقتی توجه اش را معطوف به مقام حیوانیت می کند که بین همه انسان ‏ها مشترک است و خاستگاه غرایز، نفس اماره و کشش های شیطانی می باشد، می گوید: خدایا، تو به من مقام عصمت دادی و مرا از گناه و طغیان حفظ کردی که اگر این لطف و تفضل تو نبود من نیز چون دیگران اسیر وسوسه های شیطان و هوای نفس می شدم و در گرداب گناه گرفتار می گردیدم. او وقتی به فقر ذاتی خود می نگرد و خود را منشأ همه کمبودها و محدودیت ها می یابد و در مقابل، خداوند را منشأ همه دارایی ها و کمالات می یابد، همه کاستی ها را به خود نسبت می دهد و می گوید: خدایا، من جاهل و نادان و فقیرم. خدایا، تو به من حیات دادی و مرا عقل بخشیدی و از مقام عصمت بهره مندم ساختی و از انحراف و گناه مرا حفظ کردی.
یکی از آموزه ها و دستورات تربیتی به ره ‏یافتگان به مقام قرب و کسانی که در هر مرتبه ای از معرفت الاهی و کمال انسانی قرار گرفته اند و رحمت الاهی را دریافت داشته اند این است که خود را چیزی به حساب نیاورند و همه خوبی ها و کمالات را به خداوند نسبت دهند. چون وقتی انسان همه خوبی ها و کمالات را از خداوند دید و خود را فقیر محض و در نهایت ذلت و پستی یافت، بر این باور است که چیزی ندارد که بدان ببالد و افتخار کند و هرچه دارد عاریه و امانت الاهی است. او با توجه به اینکه فقر ذاتی او منشأ جهل، بی خردی، گناه و فساد است، می گوید: خدایا، من در معرض گناه و فساد قرار دارم، مرا به لطف خود از گناه و انحراف حفظ کن. به این درجه از معرفت در آیات و روایات فراوان اشاره شده ، از جمله خداوند در مقام تعلیم آن معرفت به پیامبر خویش می فرماید: مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً؛(21) «هر نیکی ای که به تو رسد از خداست و هر بدی ای که به تو رسد از خود توست، و تو را پیامبری برای مردم فرستادیم و گواه بودن خدا بس است».
با این جواب ها، شبهه ها و سؤال های مربوط به توبه و استغفار معصومین علیهم ‏السلام و اعتراف آنها به گناه و کوتاهی به درگاه خداوند مرتفع می گردد و روشن می شود که خوف انبیا و سایر معصومین علیهم ‏السلام از عذاب الاهی، گریه ها، توبه و انابه آنها به درگاه خداوند حالات و رفتار واقعی آنها بوده و آن رفتار و حالات تصنعی و صرفاً برای تعلیم دیگران نبوده است.

پی نوشت ها :

1ـ به عنوان نمونه خداوند درباره حضرت موسی علیه‏ السلام می فرماید: فَاصبِر إنَّ وَعدَ الله حَقٌ و استَغفِر لِذَنبِک...؛ «پس صبر کن که وعده خدا حق است و برای گناهت آمرزش بخواه»(مؤمن، 55 ). همچنین خدا درباره پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله می فرماید: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ...؛ «پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست، و برای گناه خویش و برای مردان و زنان با ایمان آمرزش بخواه»( محمد، 19).
2ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 7، باب 8، ص 232، ح 3.
3ـ مفاتیح ‏الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
4ـ محمد(47)،همان.
5ـ دیلمی، ارشادالقلوب، ج 1، باب 22، ص 93.
6ـ کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 502، ح 3.
7ـ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، باب 51، ص 389، ح 25.
8- فتح(48)،2،1.
9- مرحوم علامه طباطبایی تناسبی بین فتح حاصل از صلح حدیبیه و آمرزش گناهان و نیز تعلیل آن فتح به مغفرت نمی یابند و « ذنب» در آیه را به معنای گناه اصطلاحی و مخالفت با تکلیف مولوی الاهی نمی دانند و همچنین معتقدند که « مغفرت» در آیه به معنای معروفش که عبارت از ترک عذاب در مقابل مخالفت تکلیف الاهی است نمی باشد واز موارد استعمال کلمه « ذنب» در لغت استفاده می شود که عبارت است از عملی که آثار و تبعات ناگواری دارد و « مغفرت» نیز در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روی هر چیز. بر این اساس مراد از کلمه «ذنب» در آیه آثار خطرناکی است که از ناحیه کفار و مشرکان متوجه دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله گردید و مغفرت خدا نسبت به آن حضرت عبارت است از پوشاندن آن عواقب و آثار خطرناک و از بین بردن مجازات ها و عقوبت هایی است که مشرکان درصدد اعمال آنها بوده اند(علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج18، ص253، 254).
10- مجلسی، بحارالانوار، ج 6، باب 3، ص 182.
11- همان، ج 25، باب 6، ص 205، ح 16.
12-مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.
13- اسراء (17)، 71.
14- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 79، باب 1، ص 193.
15- همان، ج 12، باب 11، ص 380، ح 1.
16- همان، ج 14، باب 2، ص 24، ح 3.
17- ص(38)، 22-24.
18- محمدباقر مجلسی، همان، ج 14، باب 2، ص 21، ح 1.
19- ص(38)، 25-26.
20- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 197، ح 2.
21- نساء(4)، 79.

منبع: مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1390)، سجاده های سلوک: شرح مناجات های حضرت سجاد علیه السلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط