چند و چون عدالت در اندیشه خواجه نصیرالدین طوسی

این نگاه، هم چنان که انتظار می رود، ترکیبی از مبادی و مبانی نظری فلسفه یونانی و آموزه ها و بینش های کلام اسلامی را در خود جمع کرده است(1) و، آن گونه که بسیاری دیگر از فیلسوفان اسلامی انجام داده اند، در میانه این دو
دوشنبه، 9 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چند و چون عدالت در اندیشه خواجه نصیرالدین طوسی
 چند و چون عدالت در اندیشه خواجه نصیرالدین طوسی

نویسنده: عبدالمجید مبلغی




 

اهمیت عدالت در اندیشه خواجه

رویکرد خواجه به عدالت از جنس فلسفه اسلامی است و خصوصیات عمومی نگرش های فلاسفه عصر میانه جهان اسلام را در خود دارد.
این نگاه، هم چنان که انتظار می رود، ترکیبی از مبادی و مبانی نظری فلسفه یونانی و آموزه ها و بینش های کلام اسلامی را در خود جمع کرده است(1) و، آن گونه که بسیاری دیگر از فیلسوفان اسلامی انجام داده اند، در میانه این دو جای گرفته است. از یک سوی عدالت را موثر در شکل گیری نظامات این جهانی معرفی می کند و آن را اهمیتی تعیین کننده در تدبیر امور عالم می بخشد و از سوی دیگر معنایی از آن به دست می دهد که، کمابیش، جنبه های کلامی درک ما از عدالت را تقویت می سازد و به آن اولویت می بخشد. آنچه در عمل رخ می دهد، به یک معنا، حاصل رفت و آمدی میان این دو است.
با این حال خواجه، ای بسا، گامی بیش از دیگران به پیش می نهد و درکی دقیق تر از جایگاه عدالت، در قیاس با دیگر اهالی فلسفه اسلامی پس از دوره طلایی فارابی و ابن سینا در شرق اسلام و تا پیش از ظهور ملاصدرا، فراهم می آورد.
به یک معنا خواجه، با برجسته تر ساختن نگرش شرعی در درک جایگاه عدالت، درونمایه های رویکرد تاریخی فلسفه اسلامی به عدالت را برجسته می سازد و به آن انسجامی جدی تر می بخشد. توضیح بیشتر آن که مفهوم عدالت، به مثابه مفهومی پایه ای و تعیین کننده در اندیشه های یونانی، پس از پوشیدن لباس نظریه های اسلامی دچار نوعی بی جایی شد و، به یک معنا، میان دو قطب عقل و نقل در ترددی پرنوسان قرار گرفت.
خواجه با برجسته ساختن شرعیت عدالت گرایی(2)، در عمل، میان عدالت و دیگر بخش های حکمت عملی اسلامی انسجام برقرار کرد(3) و، با این کار، درونمایه های پنهان مانده و نا دیده ای را در ترابط این مفهوم و دیگر مفاهیم اسلامی آشکار ساخت.
به این معنا می توان مدعی شد که خواجه گامی به پیش نهاد؛ اگر چه ممکن است از نظر بسیاری از مطالعه کنندگان تاریخ تطور فلسفه اسلامی این گام به پیش، لزوماً، به پیشبرد رویکرد به عدالت منجر نشده باشد.

موقعیت عدالت در اندیشه خواجه

خواجه نصیر الدین طوسی در مقاله سوم اخلاق ناصری، در هشت فصل، به سیاست مدن پرداخته است. در این مقاله نیز، همچون دیگر بخش های اخلاق ناصری، خواجه عمدتاً از صورت بندی های نظری فارابی الهام گرفته است و بر سبک و نسق معلم ثانی به تقسیم بندی علوم و سیاسات و اجتماعات متلزم مانده است.
با این حال رنگ و بوی کلامی اندیشه های اخلاق ناصری، به وضوح، نوعی عبور از تقدم عقل را در اندیشه فارابی نشان می دهد(4)، در واقع، به یک معنا، خواجه را باید مظهر آن زمینه های ناگفته ای در فلسفه فارابی دانست که استعدادی ویژه جهت توضیح در قالبی کلامی دارد؛ ولی، متأثر از نگاه عقل گرا و تحت تأثیر درک یونانی تر وی از نظامات فلسفی، حاشیه ای شده بود.
با توجه به توضیح پیش گفته می توان به شناسایی موقعیت مفهوم عدالت در نظام اندیشه ای اخلاق ناصری خطر کرد.
جهت انجام این مهم، پیش از هر چیز، لازم است نسبت عدالت را با دیگر مفاهیم مهم و ذیلاً به ساختاری اشاره می شود که خواجه مفهوم عدالت را در دل آن طرح می کند:
خواجه، مشخصاً، سیاست ملک را سیاست سیاسات می دانست.
وی از این سیاست ذیل عنوان مهم و تعیین کننده «سیاست مدینه فاضله» یاد می کند.(5) وی سیاست جاری در مدینه فاضله را از جنس امامت می شمرد و سیاست فاضله را همان سیاست امامت معرفی می کرد. چه آنکه امام، بنا بر تقرب به حضرت حق، مصلحت خلق را می شناسد و می داند و با همه به حلم و رفق و مدارا، آن گونه که اخلاق ناصری توضیح می دهد، رفتار کند.
به اعتقاد خواجه چنین سیاست مولد رشد است و در همه حال نیکو خواهد بود(6)، در واقع شکل گیری و تداوم سیر در مسیر سعادت، مطابق اندیشه بسط یافته در اخلاق ناصری، تابعی از برقراری سیاست فاضله ای از این دست (سیاست فاضله مبتنی بر امامت) است.(7)
به این ترتیب نوعی ارتباط میان اخلاق و سیاست برقرار می شود. با این حال این ارتباط، بیش از آنکه ارجاعی مشخص به اصولی بیرونی داشته باشد حاصل قابلیت ها و توانایی های امام، در مدینه فاضله، جهت اعمال شرعیت است.
ایجاد ارتباط میان اخلاق و سیاست ذیل توانمندی های امام درک خاصی از عدالت را در اندیشه خواجه سبب شده است که ذیلاً به آن می پردازیم:
عدالت کار ویژه دولت و حاصل عمل به قوانین برآمده از شرع است. به این ترتیب تضمین رویکرد به عدالت در جامعه در عداد اصلی ترین مسؤولیت های دولت قرار می گیرد و دولت، به منظور قوام بخشی به ملک و مملکت، جریان عدالت را در جامعه سبب می شود.(8)
به این ترتیب بر رئیس دولت فاضله فرض و واجب است که، به شیوه ای مستدام، به حال رعیت نظر کند و مناسبات عادلانه را در جامعه برقرار کند.
در واقع تضمین اجرای عدالت در جامعه، به شیوه ای پیوسته و درونزا، ضامن اجرای قانون، صداقت، محبت و سایر صفات و خصال نیک اخلاقی و رواج آنها در میان خلق و عوام خواهد بود.

معنای عدالت در اندیشه خواجه

آن چه در پاره نخست این نوشتار آمد بیان جایگاه ساختاری عدالت در اندیشه خواجه بود. به نظر می رسد که توضیح ساختار دولت فاضله در اندیشه خواجه کفایت نکند و راه به درک ظرافت های اندیشه منظومه ای وی از شهر برتر، یا مدینه فاضله، نبرد. جهت انجام این مهم باید نقبی به آن سوی جایگاه ساختاری عدالت، یعنی کار ویژه باطنی آن، زد و عدل مفهوم عدالت را در مناسبات مدنی بررسی کرد. ذیل چنین رویکردی است که، از جمله، می توان درکی از جایگاه کلیدی و تعیین کننده مفهوم «محبت» در نظام کلامی/ فلسفی اخلاق ناصری تحصیل کرد:
در سیاست مدینه فاضله عدالت و محبت به مثابه دو عنصر اساسی و تعیین کننده مطرح می شوند. این دو، مطابق رویکرد خواجه، باعث و بانی استحکام پایه های نظام سیاسی و ضامن حرکت آن در مسیر فضیلت و سعادت هستند.(9) در این میان ضرورت های ناشی از زندگی اجتماعی انسان در سیر آن به کمال اقتضایی دارد که بیش از آن که از جنس قانون، و قدرت، باشد از جنس ارتباط، و همدلی، است. این جا همان جایی است که محبت به مثابه عدل عدالت مطرح می شود. در واقع التزام ساکنان مدینه فاضله به اخلاق نیک و ترابط و تعامل آنها با یکدیگر نوعی از انس و محبت را سبب می شود که حاصل مناسبات درونی چنین جامعه ای است.(10)
به دیگر سخن آن جا که از اعمال این مناسبات از جانب حاکم جامعه سخن می گوییم مفهوم عدالت را نشان کرده ایم و آن جا که از تولید شیوه خاصی از پیوند میان اعضای این جامعه در پی التزام خود خواسته آنها به این مناسبات سخن می رانیم به محبت و فضای سرشار از انس در درون جامعه اشاره کرده ایم.
کوتاه سخن آنکه انس و محبت حاصل روابط میان اعضای جامعه با یکدیگر و اعضای جامعه با حاکم است؛ در حالی که عدالت کار ویژه اعمال قانون از جانب حاکم بر مردم، مطابق مقتضیات شریعت، است.(11)
اینجاست که جایگاه جدی و محوری محبت مشخص می شود: خواجه، به این ترتیب، محبت را امری طبیعی و برتر و مقدم بر عدالت می شمارد. وی در توضیح نگاه مختار خود در باب محبت بیان می دارد که این صفت نیک اخلاقی از دو نظر موجب تثبیت و شکل یابی جامعه می شود.
یکم: روابط میان افراد و آحاد جامعه را در مسیر کمال و دوستی شکل و سامان می بخشد.
دوم: روابط میان دولت و ملت را شکل می دهد و استوار می سازد.
به این ترتیب محبت، برخلاف عدالت که اعمال شدنی و از جنس امور مدیریتی است، بیانگر اتحادی طبیعی است، همچنان که عدالت بیانگر وجه بیرونی و گویای اتحادی صناعی است که در زمان فقدان محبت جهت حفظ نظم و نظام جامعه التزام به آن ضرورت می یابد. اینجاست که خواجه، اگر چه عدالت را اکمل فضایل معرفی می کند، ولی معتقد به آن می شود که با وجود محبت، جامعه نیازی به عدالت نمی یابد.(12)

خاتمه:

با لحاظ آنچه آمد، و از باب نتیجه گیری، عناصر اصلی رویکرد خواجه به عدالت و مقدمات منجر به آن را می توان این گونه بر شمرد:
-خواجه، اگر چه همچون یونانیان قائل به رویکردی حد وسط گرایانه بود و برای عقل در حوزه دریافت معارف رسالت قائل بود، اما، در نهایت، عقل را ذیل شرع می نشاند و از آن به مثابه دهلیزی برای دریافت شرع یاد می کرد.
-خواجه اخلاق را بر پایه محبت معنا می کرد. محبت در نظام اندیشه سیاسی وی عنصری مقدم بر عدالت است و مبنای اساسی زندگی مدنی دانسته می شود. محبت، هم از این روی، مقوم در پدیداری نظم و مؤثر در سلوک اعضای جامعه به سمت کمال است.
-خواجه نصیر موجد تغییری در روایت اندیشه سیاسی اسلام از عدالت است که به وی جایگاهی ممتاز در تاریخ تطور بحث از این مفهوم می بخشد. نگاه ویژه خواجه به سیاست به طرح پر رنگ و معنادار عدالت به مثابه کار ویژه اساسی دولت می انجامد. چنین عدالتی، در شرایط فقدان محبت و موقعیت انسداد در روابط طبیعی اجتماع انسانی بر پایه محبت، موجب حفظ نظم و مؤثر در تولید ثبات می شود.

پی نوشت ها :

1-شیخ عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان 1367، ص 174-170.
2-سید جواد طباطبایی، درآمدی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران: کویر،چ سوم، 1378، صص 11و 101 و 178 و 184.
3-محمد مدرسی زنجانی، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، تهران: دانشگاه تهران، 1335، ص 74.
4-سید جواد طباطبایی، زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران: کویر، چ هشتم، 1378، ص 274.
5-نصیرالدین طوسی، اخلاق محتشمی، تصحیح حمید تقی دانش پژوه، چ دوم، تهران: دانشگاه تهران، 1361.
6-همان، ص 300.
7-خواجه نصیر الدین طوسی، اخلاق ناصری، تهران: خوارزمی، ج سوم، 1364، ص 257.
8-بهرام اخوان کاظمی، تئوری عدالت در فلسفه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره هشتم، بهار 1379، ص 250- 278.
9-مرتضی یوسفی راد، اندیشه سیاسی خواجه نصیر الدین طوسی، قم: بوستان کتاب، چ اول، ص 283.
10-نصیرالدین طوسی، اخلاق محتشمی، همان، ص 259.
11-همان، ص 304.
12-همان، صص 304- 306.

منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 94.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.