نویسنده: علامه مصباح یزدی
خداوند متعال نیرویی به انسان عطا فرموده که بتواند قضایا و مسائل را تحلیل نماید، ابهام های آن را برطرف کند و راه صحیح را از راه کج و انحرافی بازشناسد. این نیرو، به صورت استعداد، در تمام افراد عاقل هست و کسانی به خود زحمت داده، آن را از قوه به فعل می رسانند. پس، باید این استعداد را به فعلیت رساند و تحقق بخشید تا سودمند شود. گاهی ممکن است مانعی بر سر به فعلیت رساندن این استعداد باشد. قرآن کریم از کسانی یاد می کند که پرده ای جلوی چشمشان قرار گرفته که به رغم داشتن چشم، نمی توانند ببینند: ختمَ اللهُ علی قلوبهم و علی سمعهمْ و علی ابصارهم غشاوهٌ و لهمْ عذابٌ عظیمٌ (1)؛ چشم ابتدا سالم است و پرده و حائلی هم نیست؛ اما صاحبان آن چشم ها، کارهایی را انجام می دهند که مستحق عقوبت می شوند و عقوبت آنها این است که پرده ای جلوی چشمشان قرار می گیرد که دیگر نمی توانند حقایق را مشاهده کنند. همانند این آیه، آیات دیگری نیز هست که براساس آنها، خداوند متعال، این امر را یک تدبیر الهی می داند که اینان، به سبب کارهای ناپسندی که انجام دادند، حقایق را متوجه نشوند. در واقع، خداوند به سبب کارهای بدی که چنین کسانی انجام داده اند، آنان را از موهبت بینش محروم می کند.
براساس آیه بالا، کسانی که درصدد برآمدند تا خدا و دین او را به بازی گیرند، دو چهره شدند و در هر جا چهره متفاوی از خود نشان دادند. قرآن کریم، واژه «نفاق» را در مورد چنین کسانی به کار می برد. اینان می کوشند در جامعه، در هر جا، چهره ای، از خود نشان دهند که شرایط اقتضا می کند؛ آنان زمانی که میان دین داران قرار می گیرند، چهره افراد دین دار و حزب اللهی به خود می گیرند؛ اما زمانی که در میان افراد ضد انقلاب هستند، ضد انقلاب دوآتشه می شوند و افراد حزب اللهی و دین دار را به مسخره می گیرند:
و إذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و إذا خلوا الی شیاطینهم قالوا إنا معکم إنّما نحنُ مستهزؤونَ(2)؛ و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند: ما ایمان آورده ایم. [ولی] هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند، می گویند: ما با شماییم؛ ما فقط[آنها را] مسخره می کنیم.
خداوند چنین کسانی را از کفار هم بدتر می داند و آنان را در پایین ترین طبقه جهنم قرار خواهد داد که عذابش از تمام طبقات سخت تر است: إنّ المنافقین فی الدّرک الاسفل من النارِ (3)؛ «منافقان در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند».
از سنت های الهی این است که هرکس راهی را انتخاب کند و در آن راه بکوشد، خداوند به او کمک خواهد کرد تا در همان راه پیش برود: کُلاً نمِدُّ هؤُلاء و هولاء من عطاء ربک و ما کانَ عطاءَ ربّک محظورا (4)؛«هریک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم و عطای پروردگارت هرگز[از کسی] منع نشده است». براساس این آیه شریفه، خداوند متعالی هم دنیاپرستان و هم آنانی را که خواهان آخرت و ارزش های معنوی هستند، یاری می رساند؛ کمک خداوند به آن کسانی که راه نفاق را پیش می گیرند، به این گونه است که خداوند زمینه ای را فراهم می سازد تا آنان در نفاقشان پابرجاتر شوند. اینان، در ابتدا، راه حق و باطل را تشخیص می دادند؛ اما راهی میان آن دو را در پیش گرفتند: مُذَبْذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء(5)؛ «آنها افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها و نه سوی آنهایند». اینان که نه با کفار بودند و نه ایمان آوردند، از همان ابتدا حق و باطل را تشخیص می دادند؛ اما عمداً به علت سستی، حاضر نمی شدند زحمت ها را متحمل شوند. کار اینان بدانجا خواهد کشید که قدرت تشخیص حق را نیز از دست خواهند داد و اگر هزاران دلیل هم برایشان بیاورند، حق را نخواهند پذیرفت و در حقیقت، عقوبت آنان این است که خداوند بر قلب آنان مهر زده، پرده ای جلوی دیدگانشان قرار می دهد. سرنوشت چنین افراد کوردلی این است که در نهایت، در روز قیامت نیز کور محشور می شوند: فإنها لا تعمی الابصارُ و لکن تعمی القلوبُالتی فی الصدور(6)؛«چشم های ظاهر نابینا نمی شود؛ بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور می شود».
در مقابل چنین افرادی، کسانی بینش عمیق و بصیرت دارند. اینان حقیقت را، به خوبی، درک می کنند، فریب نمی خورند، صاف، پاک و زلال هستند، هم حقایق را می بینند و هم پیروی می کنند و التزام به آنها دارند. اگر کسانی، چنین ویژگی ای داشته باشند و پس از شناخت حقیقت، ملتزم به آن گردند و به لوازمش پایبند باشند، خداوند بر بصیرت آنان می افزاید: والذینَ اهتدوا زادَهُم هُدی(7)؛ «کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان می افزاید». همان طور که اگر راهی انحرافی را در پیش گرفتند، خداوند آنان را گمراه تر می سازد: فلمّا زاغوا ازاغَ اللهُ قلوبهم(8)؛ هنگامی که آنان از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
مثال این سنت خداوند این است که کسی در مسیر سراشیبی به راه بیفتد و با سرعت بدود، در ابتدا باید مقداری نیرو صرف کند تا بتواند حرکت کند، ولی وقتی راه افتاد، به سختی می تواند در سراشیبی جلوی خود را بگیرد؛ مگر اینکه به تدریج، شیب آن کم شود و یا به راه مسطح برسد. این کسانی که راه نادرستی را انتخاب، و بر آن پافشاری می کنند، در نهایت، به جایی خواهند رسید که دیگر متوجه نمی شوند راه کج و راست کدام است. اینان نه تنها به کجروی مبتلا می شوند، بلکه از آن پس، خداوند آنها را گرفتار کج فهمی هم خواهد کرد. آیات شریفه و اَضلّهُ اللهُ علی علمٍ(9)؛ «خداوند او را با آگاهی، گمراه ساخته است»، و من یُضلل اللهُ فما لهُ من هادٍ(10)؛«و هرکس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود»، و فمن یهدی من اضلَّ الله(11)؛«چه کسی می تواند آنانی را که خداوند گمراه کرده است، هدایت کند؟» حکایت از آن دارند که خداوند افرادی را در گمراهی نگه خواهد داشت و کسی جز او نمی تواند انسان را در مسیر هدایت قرار دهد. حرکت در سراشیبی گمراهی، درنهایت، منجر به چنان سرنوشتی خواهد شد و عنان اختیار نیز از دست انسان بیرون می رود. از این رو، افراد باید مراقب باشند اگر در راه نادرستی هم قرار گرفتند، راه بازگشتی برای خود بگذارند و همه پل های پشت سر خود را از بین نبرند. ممکن است گاهی هوسی بر انسان چیره شود؛ اما اگر راه بازگشتی گذاشته شود، به سقوط کشیده نخواهد شد.
پس، برای کسب بصیرت، افزون بر اینکه انسان باید نیرو و استعداد بینشی، و درک و فهم خوبی داشته باشد، باید با تمرین، این نیروی خود را فعلیت بخشد و خود را در مسیر صحیحی قرار دهد؛ وگرنه، اگر راه نادرستی را برگزیند و چند چهرگی پیشه کند، کار بدانجا خواهد کشید که حتی در مسائل عقلی، که عقل باید قضاوت کند و راه صحیح را بشناسد، دچار اشتباه خواهد شد؛ به طوری که همگان در شگفت خواهند شد که چگونه، چنین کسی، در فلان مقطع زمانی، چنان عملی را انجام داده است. این چنین است که انسان چنان در گمراهی فرو خواهد رفت که دیگر امید هدایتی برای او نخواهد بود، و این، همان إضلال الهی است. برای گرفتار نشدن به چنین عقوبتی، باید در کسب بصیرت، علاوه بر افزایش معلومات خود، از ابزارهای علمی لازم برای به فعلیت رساندن قوه بینشی خود، استفاده کرد؛ وگرنه، حتی ممکن است گاهی موانعی همچون نفاق امکان بروز آن قوه را ندهد؛ بلکه برخی موانع ممکن است اثر معکوس نیز ایجاد کنند. در صورت نبود موانع و نیز انجام تلاش های لازم است که بصیرت در شخص بروز پیدا می کند و در آن صورت، خداوند هم به چنین کسانی پاداشی دوچندان خواهد داد. آن پاداش، امدادها و الهامات الهی است که تصمیم گیری را برای انسان آسان می سازد و او را، در مواقعی که همه سردرگم اند، از حیرانی نجات می دهد و جرقه هایی به ذهن او می اندازد که دیگران از آن آگاه نمی شوند. نمونه های فراوانی در تاریخ انقلاب اسلامی هست که این مطلب را تأیید می کند. مثلاً در طول جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، مواردی پیش می آمد که همه دچار سردرگمی می شدند که چه باید بکنند. در این موارد، گاهی به ذهن کسی که اهل معنویت و تقوی بود و صفای دل بیشتری داشت، جرقه ای می زد که بسیار راهگشا بود.
بنابراین برای پیروزی و سرافرازی در امتحان های زمان فتنه، دو سلاح مورد نیاز است: اول و مهم تر از همه، تقویت شناخت و پرهیز از سطحی نگری و ساده اندیشی است. اما صاحبان بصیرت، به این بسنده نمی کنند؛ بلکه اراده خود را نیز تقویت می کنند تا در هنگام سختی، برای از زیر بار تکلیف بیرون رفتن، دنبال بهانه نگردند. این نکته مهمی است که باید در کنار تقویت شناخت، به آن توجه داشت. تقویت اراده ما را بر آن می دارد که به آنچه شناخته ایم، عمل کنیم. بر فرض، اگر در عرصه شناخت به این نتیجه رسیدیم که باید از ولی فقیه اطاعت کرد، در عمل نیز به آنچه رهبر می فرماید، ملتزم باشیم و اطاعت کنیم. این امر از آن مورد اول دشوارتر است؛ از این رو، درصدر اسلام هم می بینیم حتی آن کسانی که سال ها در پای منبر و در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بودند، بی هیچ بهانه ای، مخالفت می کردند. این مخالفان کسانی بودند که محضر ایشان را درک کرده بودند، و به رغم آن، دستخوش انحراف شدند؛ حال، احتمال گرفتار شدن به خودخواهی و فریب شیطان در ما که هیچ کدام از معصومان علیهم السلام را زیارت نکرده ایم و فقط با دیدن مرکّبی بر روی کاغذ، ایمان آورده ایم، کم نیست و باید مراقبت و تمرین بیشتری بکنیم. بنابراین در مسیر کسب بصیرت، ما خود باید به دنبال تقویت اراده خویش باشیم و زحمت تمرین اطاعت را به خود بدهیم. هرچند که سختی هایی در این مسیر هست، لیکن شیعیان از یک نیروی کمکی یعنی توسل به اولیای الهی، به ویژه معصومان علیهم السلام برخوردارند که کار را بر آنان آسان تر می سازد. توسل به اولیای خدا، نقش بسیار مهمی در تقویت اراده و در تشخیص صحت مسیر دارد.
براساس آیه بالا، کسانی که درصدد برآمدند تا خدا و دین او را به بازی گیرند، دو چهره شدند و در هر جا چهره متفاوی از خود نشان دادند. قرآن کریم، واژه «نفاق» را در مورد چنین کسانی به کار می برد. اینان می کوشند در جامعه، در هر جا، چهره ای، از خود نشان دهند که شرایط اقتضا می کند؛ آنان زمانی که میان دین داران قرار می گیرند، چهره افراد دین دار و حزب اللهی به خود می گیرند؛ اما زمانی که در میان افراد ضد انقلاب هستند، ضد انقلاب دوآتشه می شوند و افراد حزب اللهی و دین دار را به مسخره می گیرند:
و إذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و إذا خلوا الی شیاطینهم قالوا إنا معکم إنّما نحنُ مستهزؤونَ(2)؛ و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند: ما ایمان آورده ایم. [ولی] هنگامی که با شیطان های خود خلوت می کنند، می گویند: ما با شماییم؛ ما فقط[آنها را] مسخره می کنیم.
خداوند چنین کسانی را از کفار هم بدتر می داند و آنان را در پایین ترین طبقه جهنم قرار خواهد داد که عذابش از تمام طبقات سخت تر است: إنّ المنافقین فی الدّرک الاسفل من النارِ (3)؛ «منافقان در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند».
از سنت های الهی این است که هرکس راهی را انتخاب کند و در آن راه بکوشد، خداوند به او کمک خواهد کرد تا در همان راه پیش برود: کُلاً نمِدُّ هؤُلاء و هولاء من عطاء ربک و ما کانَ عطاءَ ربّک محظورا (4)؛«هریک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم و عطای پروردگارت هرگز[از کسی] منع نشده است». براساس این آیه شریفه، خداوند متعالی هم دنیاپرستان و هم آنانی را که خواهان آخرت و ارزش های معنوی هستند، یاری می رساند؛ کمک خداوند به آن کسانی که راه نفاق را پیش می گیرند، به این گونه است که خداوند زمینه ای را فراهم می سازد تا آنان در نفاقشان پابرجاتر شوند. اینان، در ابتدا، راه حق و باطل را تشخیص می دادند؛ اما راهی میان آن دو را در پیش گرفتند: مُذَبْذبین بین ذلک لا الی هولاء و لا الی هولاء(5)؛ «آنها افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها و نه سوی آنهایند». اینان که نه با کفار بودند و نه ایمان آوردند، از همان ابتدا حق و باطل را تشخیص می دادند؛ اما عمداً به علت سستی، حاضر نمی شدند زحمت ها را متحمل شوند. کار اینان بدانجا خواهد کشید که قدرت تشخیص حق را نیز از دست خواهند داد و اگر هزاران دلیل هم برایشان بیاورند، حق را نخواهند پذیرفت و در حقیقت، عقوبت آنان این است که خداوند بر قلب آنان مهر زده، پرده ای جلوی دیدگانشان قرار می دهد. سرنوشت چنین افراد کوردلی این است که در نهایت، در روز قیامت نیز کور محشور می شوند: فإنها لا تعمی الابصارُ و لکن تعمی القلوبُالتی فی الصدور(6)؛«چشم های ظاهر نابینا نمی شود؛ بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور می شود».
در مقابل چنین افرادی، کسانی بینش عمیق و بصیرت دارند. اینان حقیقت را، به خوبی، درک می کنند، فریب نمی خورند، صاف، پاک و زلال هستند، هم حقایق را می بینند و هم پیروی می کنند و التزام به آنها دارند. اگر کسانی، چنین ویژگی ای داشته باشند و پس از شناخت حقیقت، ملتزم به آن گردند و به لوازمش پایبند باشند، خداوند بر بصیرت آنان می افزاید: والذینَ اهتدوا زادَهُم هُدی(7)؛ «کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان می افزاید». همان طور که اگر راهی انحرافی را در پیش گرفتند، خداوند آنان را گمراه تر می سازد: فلمّا زاغوا ازاغَ اللهُ قلوبهم(8)؛ هنگامی که آنان از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
مثال این سنت خداوند این است که کسی در مسیر سراشیبی به راه بیفتد و با سرعت بدود، در ابتدا باید مقداری نیرو صرف کند تا بتواند حرکت کند، ولی وقتی راه افتاد، به سختی می تواند در سراشیبی جلوی خود را بگیرد؛ مگر اینکه به تدریج، شیب آن کم شود و یا به راه مسطح برسد. این کسانی که راه نادرستی را انتخاب، و بر آن پافشاری می کنند، در نهایت، به جایی خواهند رسید که دیگر متوجه نمی شوند راه کج و راست کدام است. اینان نه تنها به کجروی مبتلا می شوند، بلکه از آن پس، خداوند آنها را گرفتار کج فهمی هم خواهد کرد. آیات شریفه و اَضلّهُ اللهُ علی علمٍ(9)؛ «خداوند او را با آگاهی، گمراه ساخته است»، و من یُضلل اللهُ فما لهُ من هادٍ(10)؛«و هرکس را خداوند گمراه سازد، راهنمایی برای او نخواهد بود»، و فمن یهدی من اضلَّ الله(11)؛«چه کسی می تواند آنانی را که خداوند گمراه کرده است، هدایت کند؟» حکایت از آن دارند که خداوند افرادی را در گمراهی نگه خواهد داشت و کسی جز او نمی تواند انسان را در مسیر هدایت قرار دهد. حرکت در سراشیبی گمراهی، درنهایت، منجر به چنان سرنوشتی خواهد شد و عنان اختیار نیز از دست انسان بیرون می رود. از این رو، افراد باید مراقب باشند اگر در راه نادرستی هم قرار گرفتند، راه بازگشتی برای خود بگذارند و همه پل های پشت سر خود را از بین نبرند. ممکن است گاهی هوسی بر انسان چیره شود؛ اما اگر راه بازگشتی گذاشته شود، به سقوط کشیده نخواهد شد.
پس، برای کسب بصیرت، افزون بر اینکه انسان باید نیرو و استعداد بینشی، و درک و فهم خوبی داشته باشد، باید با تمرین، این نیروی خود را فعلیت بخشد و خود را در مسیر صحیحی قرار دهد؛ وگرنه، اگر راه نادرستی را برگزیند و چند چهرگی پیشه کند، کار بدانجا خواهد کشید که حتی در مسائل عقلی، که عقل باید قضاوت کند و راه صحیح را بشناسد، دچار اشتباه خواهد شد؛ به طوری که همگان در شگفت خواهند شد که چگونه، چنین کسی، در فلان مقطع زمانی، چنان عملی را انجام داده است. این چنین است که انسان چنان در گمراهی فرو خواهد رفت که دیگر امید هدایتی برای او نخواهد بود، و این، همان إضلال الهی است. برای گرفتار نشدن به چنین عقوبتی، باید در کسب بصیرت، علاوه بر افزایش معلومات خود، از ابزارهای علمی لازم برای به فعلیت رساندن قوه بینشی خود، استفاده کرد؛ وگرنه، حتی ممکن است گاهی موانعی همچون نفاق امکان بروز آن قوه را ندهد؛ بلکه برخی موانع ممکن است اثر معکوس نیز ایجاد کنند. در صورت نبود موانع و نیز انجام تلاش های لازم است که بصیرت در شخص بروز پیدا می کند و در آن صورت، خداوند هم به چنین کسانی پاداشی دوچندان خواهد داد. آن پاداش، امدادها و الهامات الهی است که تصمیم گیری را برای انسان آسان می سازد و او را، در مواقعی که همه سردرگم اند، از حیرانی نجات می دهد و جرقه هایی به ذهن او می اندازد که دیگران از آن آگاه نمی شوند. نمونه های فراوانی در تاریخ انقلاب اسلامی هست که این مطلب را تأیید می کند. مثلاً در طول جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، مواردی پیش می آمد که همه دچار سردرگمی می شدند که چه باید بکنند. در این موارد، گاهی به ذهن کسی که اهل معنویت و تقوی بود و صفای دل بیشتری داشت، جرقه ای می زد که بسیار راهگشا بود.
بنابراین برای پیروزی و سرافرازی در امتحان های زمان فتنه، دو سلاح مورد نیاز است: اول و مهم تر از همه، تقویت شناخت و پرهیز از سطحی نگری و ساده اندیشی است. اما صاحبان بصیرت، به این بسنده نمی کنند؛ بلکه اراده خود را نیز تقویت می کنند تا در هنگام سختی، برای از زیر بار تکلیف بیرون رفتن، دنبال بهانه نگردند. این نکته مهمی است که باید در کنار تقویت شناخت، به آن توجه داشت. تقویت اراده ما را بر آن می دارد که به آنچه شناخته ایم، عمل کنیم. بر فرض، اگر در عرصه شناخت به این نتیجه رسیدیم که باید از ولی فقیه اطاعت کرد، در عمل نیز به آنچه رهبر می فرماید، ملتزم باشیم و اطاعت کنیم. این امر از آن مورد اول دشوارتر است؛ از این رو، درصدر اسلام هم می بینیم حتی آن کسانی که سال ها در پای منبر و در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بودند، بی هیچ بهانه ای، مخالفت می کردند. این مخالفان کسانی بودند که محضر ایشان را درک کرده بودند، و به رغم آن، دستخوش انحراف شدند؛ حال، احتمال گرفتار شدن به خودخواهی و فریب شیطان در ما که هیچ کدام از معصومان علیهم السلام را زیارت نکرده ایم و فقط با دیدن مرکّبی بر روی کاغذ، ایمان آورده ایم، کم نیست و باید مراقبت و تمرین بیشتری بکنیم. بنابراین در مسیر کسب بصیرت، ما خود باید به دنبال تقویت اراده خویش باشیم و زحمت تمرین اطاعت را به خود بدهیم. هرچند که سختی هایی در این مسیر هست، لیکن شیعیان از یک نیروی کمکی یعنی توسل به اولیای الهی، به ویژه معصومان علیهم السلام برخوردارند که کار را بر آنان آسان تر می سازد. توسل به اولیای خدا، نقش بسیار مهمی در تقویت اراده و در تشخیص صحت مسیر دارد.
پی نوشت ها :
1. بقره(2)،7.
2. بقره(2)، 14.
3. نساء(4)، 145.
4. اسراء(17)، 20.
5. نساء(4)، 143.
6. حج(22)، 46.
7. محمد(47)، 17.
8. صف(61)، 5.
9. جاثیه(45)، 23.
10. زمر(39)، 23.
11. روم(30)، 29.