معنای کرامت انسانی

قرآن کریم در بیش از پنجاه آیه، به وصف های نکوهیده ای اشاره کرده و برای آن انسان را سرزنش کرده است؛ صفاتی چون بخیل، ضعیف، هلوع، جزوع، منوع، عجول، قتور، ظلوم، جهول و... که همگی به طبیعت انسان باز می گردد
چهارشنبه، 18 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معنای کرامت انسانی
معنای کرامت انسانی

نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی




 
قرآن کریم در بیش از پنجاه آیه، به وصف های نکوهیده ای اشاره کرده و برای آن انسان را سرزنش کرده است؛ صفاتی چون بخیل، ضعیف، هلوع، جزوع، منوع، عجول، قتور، ظلوم، جهول و... که همگی به طبیعت انسان باز می گردد و منشاء پیدایش این اوصاف رذیله، جاذبه های طبیعی انسان است، چنان که منشاء فضایل و ارزش ها، جاذبه های فراطبیعی اوست. جهاد اکبر یا اوسط، صحنه نبرد میان این دو دسته صفات است و در این میان، اگر جاذبه های طبیعی بر جذبه های فراطبیعی انسان پیروز شود، صفات رذیله، ظهور می یابد، و اگر جذبه های فراطبیعی انسان بر جاذبه های طبیعی او غالب آید، اوصاف فاضله پدیدار می شود.
عوامل مادی، به منزله مبدأ قابلی و مستعدّ پدید آمدن رذایل اخلاقی است و چون این رذایل نفسانی است و نفسِ گرفتارِ آن ها، به عیب و شرّ موصوف است، در ملکوت عالم ریشه ندارد و مشمول اصل جامع (وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ) (1) نخواهد بود، زیرا برابر آیه (وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ) (2)، همه گناهان از نفسِ خود انسان است؛ اگر چه اصل هستی آن ها نزد خداست: (کلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) (3)؛ اما صیغه نقص و عیب و شرّ بودن آن ها از نفس خود انسان است.
اما بخش اصیل انسان، یعنی روح او ویژگی هایی دارد که اساس آن ها کرامت است. خداوند در قرآن کریم به این ویژگی، چنین تصریح فرموده است: ما بنی آدم را مکرّم کردیم: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) (4).

مرجع کرامت انسان

بازگشت کرامت انسان به بخش طبیعی او، توجیه علمی و معقول ندارد، زیرا در میان حیوان ها، موجوداتی زیباتر و ظریف تر از انسان بسیار است. همچون طاووس که چشم ها را خیره کرده، بینندگان را به شگفتی وا می دارد. با این همه حیوانی حرام گوشت است که یک رشته از پر زیبای او اگر در لباس نمازگزار باشد، بطلان نماز را در پی دارد؛ اما انسانی سیاه پوست و به ظاهر نازیبا، مانند بلال حبشی، چنان والاست که بهشت با آن همه زیبایی، همواره مشتاق اوست. بنابراین کرامت، به شرافت ذاتی شیء است.
اگر معیار کرامت انسان بدن او باشد، ویژه آدمی نخواهد بود، زیرا خط سیر و تطوّر آفرینش بدن را دیگر حیوان ها نیز پیموده اند؛ ولی خداوند درباره هیچ یک خود را «أحسن الخالقین» نخواند و تنها درباره انسان، چنین فرمود: (ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ) (5). اگر خدای انسان آفرین، «احسن الخالقین» است، پس خلقت انسان، «احسن خلقت ها» و خود انسان نیز «احسن المخلوقین» است. از این رو فرمود: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ) (6)، بنابراین محور کرامت انسان را در غیر بدن او باید جست و جو کرد.

مراتب کرامت در آفرینش

در سراسر آفرینش، سه گونه کرامت وجود دارد: یکی کرامت ملکوتی که فراطبیعیِ صرف بوده، به فرشتگانِ خدا، عرشِ الهی، حاملان عرش و... مربوط است؛ دوم کرامت طبیعی که به موجودات طبیعی مربوط است و از احجار کریمه (سنگ های قیمتی) تا گیاهان را در بر می گیرد. چنان که خدا از گیاهانِ زمین با وصف کرامت یاد می کند: (أَوَلَمْ یرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ) (7).
سوم کرامت بلند انسانی است که از تلفیق بینِ طبیعت و فراطبیعت، حاصل آمده است و از جمع سالم میان کرامت ملکوتی و کرامت طبیعی پدیدار گشته است.
کرامت انسانی که به ویژگی ها و خصوصیات ذاتی آدمی مربوط است، جلوه های گوناگونی دارد که قرآن کریم در آیات مختلف خود به آن ها اشاره کرده است.
چنان که گذشت قرآن کریم کمالات انسانی را زیور روح ملکوتی بشر می داند: (حَبَّبَ إِلَیکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِکُمْ) (8)، بنابراین در فرهنگ قرآن کریم تنها ایمان به خدا، وحی، نبوّت، معاد و سایر دستورهای دینی، پایه زیور و مایه زینت است، در نتیجه موجب کرامت انسان می شود.

شاخص های کرامت انسانی

1. علم به اسماء: انسان تنها موجود شایسته شناخت اسمای حسنای الهی است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ) (9) و به دلیل برخورداری از همین ظرفیت علمی وسیع، معلّم فرشتگان نیز هست: (قَالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) (10).
این آیه افزون بر بیان برتری انسان کامل بر فرشتگان، در مقام تبیین آن است که انسان کامل، نه تنها عالم به اسمای خداوند است، بلکه به اذن او، معلّم اسمای حسنای الهی نیز هست، و ملائکه، نه تنها عالم به اسمای حسنای الهی نیستند، بلکه مأمورند که متعلّمانه و در حدّ گزارش علمی، آن ها را از محضر استاد خود (آدم (ع)) فراگیرند.
2. خلافت: از نگاه قرآن کریم، انسان وجود جامعی دارد که او را شایسته مقام خلافت کرده است و همین خلافت الهی، جایگاه والای انسان را در هستی رقم می زند. خدا انسان را که وجود عنصری او در زمین است، جانشین خود: (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً) (11) و مسجود ملائکه قرار داده است: (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا) (12).
چنین انسانی (خلیفه الله) حی متألّه است؛ یعنی تا «حی» نباشد، خلیفه «حی قیّوم» نیست و تا «متألّه» نباشد، جانشین «الله» نیست. خلیفه الله باید متألّه باشد، پس ملحد خلیفه الله نیست. خداوند که درباره انسان فرمود: (إنی جاعل فی الارض خلیفه)، درباره ملحدان فرمود: (أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَل) (13)؛ (شَیطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ) (14)، و پیداست که اَنعام و شیاطین را خلیفه خود قرار نداده است.
این خلافت با آنچه در حکمت و کلام مطرح می شود، موضوعاً تفاوت دارد، زیرا با برهان های فلسفی و کلامی، خلافت انسان در قلمرو نبوّت و امامت او ثابت می شود که با خلافت مد نظر ما رابطه سببیت دارد؛ امّا حوزه مدیریت تشریعی انسان در همه ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... محدود است؛ ولی مقام خلافت انسان در بحث جهان بینی قرآنی و عرفانی، به وجودِ جامعِ انسان مربوط است که قلمرو آن، همه «ماسوی الله» است؛ حتی تعلیم فرشتگان را نیز شامل می شود؛ یعنی مدیریت کلان جهان امکان.
همچنین کرامت انسان، مرهون خلافت اوست، زیرا جانشین موجود کریم، کرامت دارد و چنین کرامتی که از ناحیه خلافت الهی باشد، بهره غیر انسان نیست. به این نکته باید اشاره کرد که بستر کرامت، مقام خلافت است، یعنی کرامت انسان در گرو خلافت اوست.
3. تسخیر آسمان و زمین برای او: ذات پاک باری تعالی، آسمان و زمین و آنچه در آن هاست را مسخَّر خلیفه خود کرده است که روی زمین زندگی می کند: (وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا) (15).
خداوند نخست سفره جهان آفرینش را پهن کرد و سپس مهمان را دعوت کرد؛ نه اینکه نخست انسان را آفریده باشد، آن گاه آب، هوا، غذا و لباس او را فراهم کرده باشد، بنابراین خدا نخست مائده و مأدبه را آماده کرد و سپس خلیفه و مهمان خود را فرا خواند و سراسر جهان را مسخّر او قرار داد.
4. بصیرت بر خویشتن: در آیات ستایش از انسان آمده است که او بصیرت دارد: (بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَة) (16). از سرچشمه های بصیرت این است که وی ملهم به تشخیص خیر از شرّ است: (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) (17).
آیه مزبور درباره تبهکاران است؛ ولی اصل بصیرت به خویشتن و آگاهی انسان از همه کرده هایش، یک مقام اشراف علمی است؛ به گونه ای که به اعلام دیگری نیازی نیست؛ البته ظهور کامل این معنی در قیامت است.

کرامت دانشی و ارزشی

کرامت از منظری دیگر، به دو بخش دانشی و ارزشی تقسیم می شود. کرامت ملکوتی و طبیعی چون به حکمت نظری باز می گردد و رنگ و بوی وجودی دارد، کرامت دانشی است؛ اما کرامتی که با حکمت عملی مرتبط است و جنبه اعتباری دارد، کرامت ارزشی است.
کرامت دانشی در حقیقت، نحوه وجود و صبغه هستی است، بنابراین از ضعیف ترین مرتبه آغاز می شود و تا والاترین و کامل ترین مراتب امتداد می یابد. از این رو وصف کریم را هم در سنگ ها و گیاهان می بینیم و هم در عرش خدا و هم در خلیفه خدا که از برترین کرامتِ الهی برخوردار است، زیرا تنها اوست که می تواند میان مُلک و ملکوت، جمع سالم کند و به تمام معنا مکرّم باشد.
جنّیان و فرشتگان، به دلیل فقدان چنین کرامتِ دو بُعدی، در پیشگاه انسانِ مکرّم خاضع اند و به همین دلیل شخصیتی چون شیطان، باید در برابر آدم تازه به دوران رسید و پا به هستی گذاشته سجده کند؛ با این که سابقه شیطان در عبادت خدا به شش هزار سال می رسد که اگر سال های دنیایی باشد، هر سال، 365 روز و اگر سال های ربوبی باشد، هر روز هزار سال و اگر سال های آخرتی باشد، هر روز پنجاه هزار سال است.
پس وقتی سخن از کرامت باشد، سابقه و سن و سال، معیار برتری را از دست می دهد. چنان که شخصیت برجسته ای چون علی بن جعفر که فرزند امام صادق (ع) و برادر امام کاظم (ع) و عموی امام رضا (ع) است و گذشته از این بزرگواریِ نَسَبی، فقیهی بزرگ در عصر خویش به شمار می رود، در برابر امام محمّد تقی (ع) نوه برادر خویش فروتنی می کند و آن هنگام که امام نُهم در سنین کودکی به حوزه درسیِ علی بن جعفر وارد می شوند، این عالِمِ کهن سال، تدریس را رها کرده و از آن کودکِ کریم با کمال ادب، استقبال و هنگام رفتن، او را بدرقه می کند و آن گاه که از او درباره این عمل شگفت می پرسند، پاسخ می دهد که خداوند مرا با این محاسن سپید، شایسته امامت ندید. اما این کودک را با چنان مقام والایی کرامت بخشید. پس من عبد اویم و او مولای من است (18)، یعنی در کرامت الهی جایی برای ملاحظه نوباوگی و کهن سالی نیست.

نصاب کرامت انسان

پس خدای سبحان، فرزندان آدم را تکریم کرده است؛ امّا برای مقام تکریم انسان، نصابی است که اگر حاصل شود، کرامت را به دنبال دارد و انسان را همتای فرشتگان و برتر از آنان می کند. در غیر این صورت اگر کسی به صورت انسان بود؛ ولی در سیرت از انسانیت سهمی نداشت، خداوند او را همتای حیوانات، بلکه پست تر از آنان می خواند.
بر اساس آیه (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) (19)، نشان می دهد که هر کس فرزند آدم باشد، از کرامت انسانی، بهره مند است از سویی هر کس کریم نبود، فرزند حقیقی و خلف صالح آدم نیز نیست، زیرا حقیقتِ رابطه فرزندی و پدری، فراتر از نسبت های نژادی و خانوادگی است، به همین دلیل رسول خدا (ص) در جغرافیای گستره انسانی اسلامی، با همه نژادهای متنوع، خود و علی بن ابی الطالب (ع) را پدران امت می خواند: «أنا و علی أبوا هذه الأمه» (20). ریشه این حقیقت زیبا در کلام خدای سبحان است که ابراهیم (ع) را پدر همه مؤمنان می داند: (مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ) (21). پس تا قیامت، هر کس که بت درون را شکست و به مبارزه با بت بیرون پرداخت، فرزندِ خلیل حق است؛ اگر چه به حسب ظاهر، هیچ نسبت نژادی و قومی با حضرت ابراهیم (ع) نداشته باشد و هر کس به هر شکل بت تراش، بت فروش و بت پرست باشد، نه فرزند خلیل حق است و نه فرزند رسول خدا و علی مرتضی (ع)؛ گر چه به لحاظ نژادی، به آنان وابسته باشد، زیرا در قلمرو ولایتمداری، مقوّمِ اصیل هویتِ انسان را کرامت او تشکیل می دهد و اگر کسی فاقد کرامت بود، سهمی از هویت اصیل انسانی ندارد.

فضیلت انسان بر دیگر موجودات

اگر بخواهیم به مقایسه کرامت انسان و دیگر موجودات بپردازیم، باید به آیه 70 سوره اسرا توجه کنیم. که در این آیه خدای سبحان پس از بیان کرامتِ فرزندان آدم و قرار دادن آن ها در خشکی و دریا، و تأمین رزق آنان از طیبات، به فضیلت انسان بر بسیاری آفریده های خویش اشاره می کند: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا) (22).
اگر مقصود از کثیر در این آیه، «جمیع» باشد، به این معنا که آدمیان را بر جمیع آفریده های خویش برتری دادیم، فضیلت انسان بر جهان آفرینش، به صورت علی الاطلاق ثابت خواهد شد؛ یعنی آدمی، برتر از همه مخلوقات، حتی تمامی فرشتگان است؛ اما اگر کثیر را به معنای بسیار بگیریم و آیه را چنین معنا کنیم که خداوند، آدمیان را بر بسیاری آفریده های خویش برتری بخشید، گرچه ممکن است ثابت شود که انسان، از برخی فرشتگان برتر نیست، اما ثابت نمی شود که آن فرشتگان بر انسان برتری دارند، زیرا احتمال دیگری نیز وجود دارد و آن همتایی آدمی با آن فرشتگانِ مقرّب الهی است.
با این همه وجود مقدّس خاتم الانبیا (ص) بر تمامی آفرینش، به صورت علی الاطلاق برتری دارد و افضل از کل است، زیرا وجود مبارک او نخستین صادر و اولین ظاهر است و در همه ما سوی الله، هیچ موجودی برتر، بلکه همتای او وجود ندارد و در تمام آفرینش، اگر هر صادر و ظاهری هست، از برکت صدور و ظهور پیامبر خاتم، هستی یا ظهور یافته است.
از این رو افزون بر سِمت استادی و تعلیم فرشتگان، مقام دیگری را می توان برای انسان کامل چونان رسول اکرم (ص) استنباط کرد و اگر چه تصریحی بر آن در قرآن وجود ندارد؛ لیکن آن را لازمه وجودیِ صادر و ظاهر اول دانست که همان مقام وساطتِ انسان کامل در خطاب های الهی با فرشتگان است.

محرومان از کرامت

محرومان از کرامت انسانی را می توان به دو گروه، تقسیم کرد: گروه نخست کسانی هستند که با سیری واژگونه، به سوی حیوانیت می شتابند و در اثر خوی حیوانی، نخست تا سر حد حیوان سقوط کرده، سپس از این مرز ساقط شده، پست تر و گمراه تر می شوند: (إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا) (23).
گروه دوم، در سمت و سوی حیوانی نمی کوشند؛ اما در مکر، فریب و نیرنگ فعال اند و قرآن کریم از آنان به عنوان شیطان های انسانی یاد می کند و آن ها را به همراه شیطان های جنّی، از دشمنان مشترک پیامبران الهی می خواند: (وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ )(24).
از این رو کسانی که مصداق آی شریفه: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ) (25) گشته اند، انسان های شناسنامه ای و طبیعی نیستند، بلکه با جدا ساختن این دو گروه از صف انسان های مکرّم، آنچه باقی می ماند، دو گروه از فرزندان آدم (ع) با دو ویژگی برجسته است: یکی آن که بر فطرت توحیدی خویش، همواره پافشاری و پایداری کرده و باقی مانده اند و دوم آن که با پاسخ مثبت به ندای پیامبران، فطرت توحیدی خود را شکوفا ساخته اند.

پی نوشت ها :

1- سوره حجر، آیه 21.
2- سوره نساء، آیه 79.
6- سوره نساء، آیه 78.
4- سوره اسراء، آیه 70.
5- سوره مؤمنون، آیه 14.
6- سوره تین، آیه 4.
7- سوره شعراء، آیه 7.
8- سوره حجرات، آیه 7.
9- سوره بقره، آیات 31 و 32.
10- سوره بقره، آیه 33.
11- سوره بقره، آیه 30.
12- سوره بقره، آیه 34.
13- سوره اعراف، آیه 179.
14- سوره انعام، آیه 112.
15- سوره جاثیه، آیه 13.
16- سوره قیامت، آیه 14.
17- سوره شمس، آیه 8.
18- بحارالانوار، ج 47، ص 266.
19- سوره اسراء، آیه 70.
20- عیون أخبار الرضا، ج2، ص 85.
21- سوره حج، آیه 78.
22- سوره اسراء، آیه 70.
23- سوره فرقان، آیه 44.
24- سوره انعام، آیه 112.
25- سوره اسراء، آیه 70.

منبع: جوادی آملی، عبدالله، (1389)، انسان از آغاز تا انجام، قم، نشر اسراء، چاپ دوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما