نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
در قرآن کریم، چیزی مخالف امور مسلّم علمی و براهین عقلی وجود ندارد. پس باید دید که آفرینش آدم توسط خداوند چه تحلیلی دارد؟ آیا مجسمه ای از خاک آفرید و سپس از روح خویش در او دمید؟
مجسمه هایی که بشر با دست خود می سازد، تنها نمایی از شکل انسانی دارد و از اندام های درونی، چون قلب، دستگاه گوارش، ریه و ...، تهی است؛ امّا کار خدا درباره خلقتِ جسم آدم، هرگز چنین نبود، بلکه بدنی کامل، با همه جوارح و جوانح ساخت و سپس از روح خویش در او دمید، به همین صورت اگر عیسای مسیح(ع) به اذن خدا، پرنده ای از گل می ساخت و در او می دمید، چنین نبود که ظاهری بی اعضا و جوارح کامل درست می کرد، بلکه پرنده ای با همه جهاز درون و بیرون ساخته، سپس به اذن خدا آن را حیات می بخشید.
مسئله مسلّم، دگرگونی و بطلان طفره است که مقداری خاک، بدون پیمودن مراحلی، ناگهان به انسان تبدیل شود. (1) بر این اساس، تبدیل مقداری خاک یا تکّه چوبی چون عصای موسی به مار حقیقی، با طفره، غیر ممکن و محال عقلی است. اما همین امر با سرعت، کاری است ممکن، گرچه خارق العاده و محال عادی به نظر می رسد. عصایی ممکن است پس از سال ها بپوسد و خاک شود و خاک آن زیر بوته گیاهی قرار گرفته و کم کم جذب شده و به شاخ و برگ گیاه تبدیل گردد. آن گاه در پی تغذیه ماری از این بوته، به نطفه او مبدل گشته و در نهایت، ماری زنده سر بر آورد و این فرایند طبیعی و عادی چه بسا در طیّ یکی دو قرن تکمیل گردد. همین کارِ شدنی را انسان کاملی چون موسای کلیم (ع) با فرمان خداوند به سرعت انجام داده و آن فاصله مثلاً دو قرن را بسیار کوتاه می نماید.
مسئله اصلی در این اعجاز، سرعت سیر است؛ وگرنه هیچ امر محال و ناشدنی با معجزه، قابل تحقق نیست. اگر همه معجزه گران عالم، گرد هم آیند، نمی توانند با اعجاز، مثلاً دو دوتا را سه، یا پنج تا کنند، یا فراتر از معادله ریاضی، قانون علیت و معلولیت را باطل سازند. قانون علیت، بر هم خوردنی نیست؛ امّا عادت خرق شدنی است و با سرعت و جهش کنار گذاشتنی است.
از این رو، گاهی عیسای مسیح (ع) با خرق عادت، مظهر احیاگری حق می شود و پرنده ای گلین را حیات می بخشد: (وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیرًا بِإِذْنِی...)(2) و گاه موسای کلیم (ع)، عصایی چوبین را به فرمان خدا رها می کند و به اژدهایی دمان مبدّل می سازد: (فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُبِینٌ)(3). در هر دو مورد، کار إحیای شیئی بی روح، با سرعت انجام شد و چنین کاری، خارق عادت بود؛ امّا خارق علیّت و معلولیّت نیست که طفره در آن راه داشته باشد؛ یعنی اعجازی الهی صورت گرفت و این دو پیامبر برجسته الهی، مظهر حیات آفرینی پرودگار هستی شدند.
بنابراین تحلیل، اگر خدا در مدت کوتاهی آدم را از خاک و گل آفرید و او را مستوی کرد و از روح خویش در او دمید، این فعل الهی، از طفره و استحاله منزه است و اگر اکنون به صورت عادی، خاک هایی صرف رشد، تغذیه، تولید گیاهان و حیوانات و آن ها نیز صرف تغذیه، رشد و تولید مثل انسانی می شود، به امر خدا در آفرینشِ ابتدایی، همین «سیرِ از خاک تا انسان» با سرعت و بدون طفره طی شد و آدم پا به عرصه هستی گذاشت.
خدای متعال در قرآن کریم، کار خود را به دو بخش تقسیم، و هر دو را زیر پوشش و احاطه علم و قدرت خویش، معرفی فرموده است. بر اساس این تقسیم، بخشی از کارها را که به طبیعت مربوط است به صورت زمان مند انجام می دهد؛ برای مثال ارزاق بشر را در فصل های چهارگانه تأمین می کند: (وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیامٍ... )(3). اگر این زمان مندی نبود و تمام ایام سال، یکسره پاییز یا زمستان یا بهار یا تابستان بود، مواد غذایی بشر تأمین نمی شد. همچنین است آفرینش نظام کیهانی که قرآن درباره آن سخن از شش روز (البته نه روز به معنای دوازده ساعت یا به معنای شبانه روز) دارد و می فرماید: (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ...)(4).
آفرینش بدن انسان نیز از این گونه کارهای زمان مند و مربوط به «عالم خلق» است. چه در آدم (ع) که مسیر تراب، طین، حماء مسنون و صلصلال را پیموده است و چه در بنی آدم که سلسله نطفه، علقه، مضغه، عظام و... را پشت سر گذاشته است.
بخش دوم از کارهای خدا، اموری است مجرّد از زمان که به «عالم امر» باز می گردد و به اصطلاح با «کن فیکون» تحقق می یابد: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(5).
خلقت روح الهی انسان، به همین عالم امر مربوط و جدای از زمان است و این حقیقت، در جدال احسن قرآن با مسیحیان، درباره ی خلقت عیسای مسیح (ع) نیز مطرح است که می فرماید: مثل عیسی نزد خداوند، مانند آدم است که او را از خاک آفرید. سپس با فرمان «کن» (موجود شو)، آدم به وجود آمد: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(6). این فرمان، پس از خلقت بدن است و مسلماً امر به موجود شدن، (پس از بدن آفرینی) به ایجاد روح باز می گردد و زمان در آن نقشی ندارد.
به هر روی، چه کارهای زمان بندی شده خدا، مثل خلقت بدن و چه امور مجرّد از زمان، مانند آفرینش روح انسان، همگی تحت احاطه علم و قدرت اوست: (لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)(7). چنین نیست که خدا بر بعضی اشیا، احاطه علمی بیشتری داشته باشد و بر بعضی کمتر. یا نسبت به برخی امور، قدرت بیشتری داشته باشد و نسبت به بعضی کمتر. اختلاف امور از جهت دوری و نزدیکی به خدا، به قابلیّت قابل ها مربوط است و به علم یا قدرت خدای سبحان ربطی ندارد.
مجسمه هایی که بشر با دست خود می سازد، تنها نمایی از شکل انسانی دارد و از اندام های درونی، چون قلب، دستگاه گوارش، ریه و ...، تهی است؛ امّا کار خدا درباره خلقتِ جسم آدم، هرگز چنین نبود، بلکه بدنی کامل، با همه جوارح و جوانح ساخت و سپس از روح خویش در او دمید، به همین صورت اگر عیسای مسیح(ع) به اذن خدا، پرنده ای از گل می ساخت و در او می دمید، چنین نبود که ظاهری بی اعضا و جوارح کامل درست می کرد، بلکه پرنده ای با همه جهاز درون و بیرون ساخته، سپس به اذن خدا آن را حیات می بخشید.
مسئله مسلّم، دگرگونی و بطلان طفره است که مقداری خاک، بدون پیمودن مراحلی، ناگهان به انسان تبدیل شود. (1) بر این اساس، تبدیل مقداری خاک یا تکّه چوبی چون عصای موسی به مار حقیقی، با طفره، غیر ممکن و محال عقلی است. اما همین امر با سرعت، کاری است ممکن، گرچه خارق العاده و محال عادی به نظر می رسد. عصایی ممکن است پس از سال ها بپوسد و خاک شود و خاک آن زیر بوته گیاهی قرار گرفته و کم کم جذب شده و به شاخ و برگ گیاه تبدیل گردد. آن گاه در پی تغذیه ماری از این بوته، به نطفه او مبدل گشته و در نهایت، ماری زنده سر بر آورد و این فرایند طبیعی و عادی چه بسا در طیّ یکی دو قرن تکمیل گردد. همین کارِ شدنی را انسان کاملی چون موسای کلیم (ع) با فرمان خداوند به سرعت انجام داده و آن فاصله مثلاً دو قرن را بسیار کوتاه می نماید.
مسئله اصلی در این اعجاز، سرعت سیر است؛ وگرنه هیچ امر محال و ناشدنی با معجزه، قابل تحقق نیست. اگر همه معجزه گران عالم، گرد هم آیند، نمی توانند با اعجاز، مثلاً دو دوتا را سه، یا پنج تا کنند، یا فراتر از معادله ریاضی، قانون علیت و معلولیت را باطل سازند. قانون علیت، بر هم خوردنی نیست؛ امّا عادت خرق شدنی است و با سرعت و جهش کنار گذاشتنی است.
از این رو، گاهی عیسای مسیح (ع) با خرق عادت، مظهر احیاگری حق می شود و پرنده ای گلین را حیات می بخشد: (وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیرًا بِإِذْنِی...)(2) و گاه موسای کلیم (ع)، عصایی چوبین را به فرمان خدا رها می کند و به اژدهایی دمان مبدّل می سازد: (فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِی ثُعْبَانٌ مُبِینٌ)(3). در هر دو مورد، کار إحیای شیئی بی روح، با سرعت انجام شد و چنین کاری، خارق عادت بود؛ امّا خارق علیّت و معلولیّت نیست که طفره در آن راه داشته باشد؛ یعنی اعجازی الهی صورت گرفت و این دو پیامبر برجسته الهی، مظهر حیات آفرینی پرودگار هستی شدند.
بنابراین تحلیل، اگر خدا در مدت کوتاهی آدم را از خاک و گل آفرید و او را مستوی کرد و از روح خویش در او دمید، این فعل الهی، از طفره و استحاله منزه است و اگر اکنون به صورت عادی، خاک هایی صرف رشد، تغذیه، تولید گیاهان و حیوانات و آن ها نیز صرف تغذیه، رشد و تولید مثل انسانی می شود، به امر خدا در آفرینشِ ابتدایی، همین «سیرِ از خاک تا انسان» با سرعت و بدون طفره طی شد و آدم پا به عرصه هستی گذاشت.
خدای متعال در قرآن کریم، کار خود را به دو بخش تقسیم، و هر دو را زیر پوشش و احاطه علم و قدرت خویش، معرفی فرموده است. بر اساس این تقسیم، بخشی از کارها را که به طبیعت مربوط است به صورت زمان مند انجام می دهد؛ برای مثال ارزاق بشر را در فصل های چهارگانه تأمین می کند: (وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیامٍ... )(3). اگر این زمان مندی نبود و تمام ایام سال، یکسره پاییز یا زمستان یا بهار یا تابستان بود، مواد غذایی بشر تأمین نمی شد. همچنین است آفرینش نظام کیهانی که قرآن درباره آن سخن از شش روز (البته نه روز به معنای دوازده ساعت یا به معنای شبانه روز) دارد و می فرماید: (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ...)(4).
آفرینش بدن انسان نیز از این گونه کارهای زمان مند و مربوط به «عالم خلق» است. چه در آدم (ع) که مسیر تراب، طین، حماء مسنون و صلصلال را پیموده است و چه در بنی آدم که سلسله نطفه، علقه، مضغه، عظام و... را پشت سر گذاشته است.
بخش دوم از کارهای خدا، اموری است مجرّد از زمان که به «عالم امر» باز می گردد و به اصطلاح با «کن فیکون» تحقق می یابد: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(5).
خلقت روح الهی انسان، به همین عالم امر مربوط و جدای از زمان است و این حقیقت، در جدال احسن قرآن با مسیحیان، درباره ی خلقت عیسای مسیح (ع) نیز مطرح است که می فرماید: مثل عیسی نزد خداوند، مانند آدم است که او را از خاک آفرید. سپس با فرمان «کن» (موجود شو)، آدم به وجود آمد: (إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ )(6). این فرمان، پس از خلقت بدن است و مسلماً امر به موجود شدن، (پس از بدن آفرینی) به ایجاد روح باز می گردد و زمان در آن نقشی ندارد.
به هر روی، چه کارهای زمان بندی شده خدا، مثل خلقت بدن و چه امور مجرّد از زمان، مانند آفرینش روح انسان، همگی تحت احاطه علم و قدرت اوست: (لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)(7). چنین نیست که خدا بر بعضی اشیا، احاطه علمی بیشتری داشته باشد و بر بعضی کمتر. یا نسبت به برخی امور، قدرت بیشتری داشته باشد و نسبت به بعضی کمتر. اختلاف امور از جهت دوری و نزدیکی به خدا، به قابلیّت قابل ها مربوط است و به علم یا قدرت خدای سبحان ربطی ندارد.
پی نوشت ها :
1- طفره آن است که موجودی متحرک بدون طی فاصله میان مبدأ و منتهای خود، ناگهان از نقطه آغاز به انجامش منتقل گردد. چنان که اگر ما بخواهیم از یک نقطه جغرافیایی به نقطه ای دیگر منتقل شویم، فاصله این دو نقطه را یا از روی زمین یا در پهنه آسمان یا بر سینه دریا یا از درون زمین، ناگزیر باید بپیماییم. اگر این مسیر، بدون گذر از حدّ فاصل طی شود، طفره است و طفره محال است.
2- سوره مائده، آیه 110.
3- سوره اعراف، آیه 107 و سوره شعراء، آیه 32.
4- سوره فصلت، آیه 10.
5- سوره سجده، آیه 4.
6- سوره یس، آیه 82.
7- سوره آل عمران، آیه 59